0
مسیر جاری :
مهدوی

مقام آخر عاشق همین است

مقام آخر عاشق همین است سرش بر روی زانوی تو باشد تویی سرچشمۀ عشق و محبت که چشم عاشقت جوی تو باشد
مهدوی

شب ما را سحر روی تو باشد

شب ما را سحر روی تو باشد مسیحای دلم بوی تو باشد لقاء الله را آری توان گفت همان دیدار نیکوی تو باشد
مهدوی

روز ظهور می رسد آیا؟ خدا کند

روز ظهور می رسد آیا؟ خدا کند باید امام منتظران یک دعا کند آید ز کعبه بانگ اناالمهدی اش به گوش از شرق و غرب، لشکر خود را صدا کند
مهدوی

مولای من کریم کریمان غلام تو

مولای من کریم کریمان غلام تو محتاج یک اشاره و لطف و سلام تو غرق نیاز و حاجت و درخواست می شوند تا می رسند مردم دنیا به نام تو
مهدوی

میان مجلس روضه قرار بگذارد

برای گریه به دست بریده سقّا میان مجلس روضه قرار بگذارد خدا کند که بیاید اگرچه بعد از ماl برای فاطمه سنگ مزار بگذارد
مهدوی

به من نمی رسد آن غمزه ای که وقتش را

به من نمی رسد آن غمزه ای که وقتش را کنار یک دل شب زنده دار بگذارد اگر که خلق رهایم کنند حرفی نیست مرا خدا نکند او کنار بگذارد
مهدوی

خدا نصیب من بی قرار چشمی کن

خدا نصیب من بی قرار چشمی کن که روی خویش به پای نگار بگذارد مرا به حکم دل امکان ندارد این خورشید میان ظلمت شبهای تار بگذارد
مهدوی

اگر که پیچ و خم روزگار بگذارد

اگر که پیچ و خم روزگار بگذارد اگر که سختی این انتظار بگذارد هنوز هست سَری تا که دستهایش را به دست خاک قدم های یار بگذارد
مهدوی

چشمم کجا دنبال چشمانت بگردد

چشمم کجا دنبال چشمانت بگردد سوریه، مکه، کربلا یا اینکه مشهد هر هفته چشمانم به سوی آسمان است شاید بتابی بر دلم آقا تو شاید
مهدوی

الا ای یوسف ثانی، درآی زین شام ظلمانی

الا ای یوسف ثانی، درآی زین شام ظلمانی چرا رخ برنمی تابی، الا ای مه که پنهانی فتادم در هوایِ تو، دو چشمم خاک پایِ تو دل و جانم فدایِ تو، به لب دارم نوایِ تو