0
مسیر جاری :
مهدوی

کبوترانه دلم را کجا روانه کنم؟

کبوترانه دلم را کجا روانه کنم؟ کجاست گنبد آن چشم‌های مینایی؟ تمام هفته دلم را به جمعه خوش کردم غروب جمعه رسیده است و باز تنهایی
مهدوی

غروب جمعه رسیده است و باز تنهایی

غروب جمعه رسیده است و باز تنهایی غروب، این‌ همه غربت، چرا نمی‌آیی؟ زمین به دور سرم چرخ می‌زند، پس کی تمام می‌شود این روزهای یلدایی؟
مهدوی

پیدا تری ز خورشید، ای ماه بی نشانم!

پیدا تری ز خورشید، ای ماه بی نشانم! تا از تو می سرایم، گُل می شود دهانم معنای آدمیت، فهم شکفتن توست اردیبهشت محزون! حوّای مهربانم!
مهدوی

در اعماق نگاهش می توان خشمی مقدس دید

در اعماق نگاهش می توان خشمی مقدس دید دلش لبریز از مهرست و با شمشیر می آید چنان با ضربه های حیدری اعجاز خواهد کرد که از دیوار هم گلْ نغمه ی تکبیر می آید دقیقاً رأس آن ساعت که...
مهدوی

اگر چه زود؛ می آید، اگر چه دیر؛ می آید

اگر چه زود؛ می آید، اگر چه دیر؛ می آید سوار سبز پوش ما به هر تقدیر می آید همان خورشید موعودی که در روز طلوع او حدیث صبح صادق می شود تفسیر، می آید
مهدوی

ذوالجناحا ! عصر ما چون عصر عاشورا مباد

ذوالجناحا ! عصر ما چون عصر عاشورا مباد دشت را گشتی بزن بنگر سوار ما چه شد؟ باز ای موعود! بی تو جمعه ای دیگر گذشت کشت ما را بیقراری پس قرار ما چه شد؟ می نشینم تا ظهور سرخ مردی...
مهدوی

چارده قرن است چِل منزل عطش پیموده ایم

چارده قرن است چِل منزل عطش پیموده ایم التیام زخم های بی شمار ما چه شد؟ چشم یوسف انتظاران را کسی بینا نکرد روشنای دیده ی امّیدوار ما چه شد؟
مهدوی

با توام ای دشت بی پایان! سوار ما چه شد؟

با توام ای دشت بی پایان! سوار ما چه شد؟ یکه تاز جاده های انتظار ما چه شد؟ آشنای "لا فتی الا علی" اینک کجاست؟ صاحب "لاسیف الا ذوالفقار" ما چه شد؟
مهدوی

این جمعه زیر پای تو بودن غنیمت است

این جمعه زیر پای تو بودن غنیمت است یک لحظه هم برای تو بودن غنیمت است دست مرا بگیر و ببر در خیال خود در حال و در هوای تو بودن غنیمت است
مهدوی

نهان از دیده ها ، ‌خود کرده تا کی ؟

نهان از دیده ها ، ‌خود کرده تا کی ؟ چو نور دیده ها در پرده تا کی ؟ مکن در پرده همچون شمع ، مسکن برون آ تا شود آفاق ، روشن