مسیر جاری :
صوفي بيا که آينه صافيست جام را
صوفي بيا که آينه صافيست جام را تا بنگري صفاي مي لعل فام را
راز درون پرده ز رندان مست پرس کاين حال نيست زاهد عالي مقام را
به ملازمان سلطان که رساند اين دعا را
به ملازمان سلطان که رساند اين دعا را که به شکر پادشاهي ز نظر مران گدا را
ز رقيب ديوسيرت به خداي خود پناهم مگر آن شهاب ثاقب مددي دهد خدا را
دل ميرود ز دستم صاحب دلان خدا را
دل ميرود ز دستم صاحب دلان خدا را دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا
کشتي شکستگانيم اي باد شرطه برخيز باشد که بازبينيم ديدار آشنا را
نصيحتي کنمت بشنو و بهانه مگير
هر آن چه ناصح مشفق بگويدت بپذير نصيحتي کنمت بشنو و بهانه مگير
که در کمينگه عمر است مکر عالم پير ز وصل روي جوانان تمتعي بردار
يوسف گمگشته بازآيد به کنعان غم مخور
يوسف گمگشته بازآيد به کنعان غم مخور کلبه احزان شود روزي گلستان غم مخور
اي دل غمديده حالت به شود دل بد مکن وين سر شوريده بازآيد به سامان غم مخور
صبا به لطف بگو آن غزال رعنا را
که سر به کوه و بيابان تو دادهاي ما را صبا به لطف بگو آن غزال رعنا را
تفقدي نکند طوطي شکرخا را شکرفروش که عمرش دراز باد چرا
که پرسشي نکني عندليب شيدا را غرور حسنت اجازت مگر نداد اي گل
اگر آن ترک شيرازي به دست آرد دل ما را
به خال هندويش بخشم سمرقند و بخارا را اگر آن ترک شيرازي به دست آرد دل ما را
کنار آب رکن آباد و گلگشت مصلا را بده ساقي مي باقي که در جنت نخواهي يافت
چنان بردند صبر از دل که ترکان خوان يغما را فغان...
صلاح کار کجا و من خراب کجا
صلاح کار کجا و من خراب کجا ببين تفاوت ره کز کجاست تا به کجا
کجاست دير مغان و شراب ناب کجا دلم ز صومعه بگرفت و خرقه سالوس
سماع وعظ کجا نغمه رباب کجا چه نسبت است به رندي صلاح و تقوا را
الا يا ايها الساقي ادر کاسا و ناولها
الا يا ايها الساقي ادر کاسا و ناولها که عشق آسان نمود اول ولي افتاد مشکلها
ز تاب جعد مشکينش چه خون افتاد در دلها به بوي نافهاي کاخر صبا زان طره بگشايد
جرس فرياد ميدارد که بربنديد محملها ...
ساقیا آمدن عید مبارک بادت
ساقیا آمدن عید مبارک بادت<br />
وان مواعید که کردی مرواد از یادت