0
مسیر جاری :
غروب است... سایر اشعار عاشورایی

غروب است...

غروب است، اما دگرگون غروبی هوا خون، زمین خون، زمان خون غروبی غروبی که تصویر اشراق دارد فلق عزم تسخیر آفاق دارد نه خورشید را تاب پا پس کشیدن
غروب است و... سایر اشعار عاشورایی

غروب است و...

عطش رفت و آتش نمایان ‌تر زبان‌ها همه خشک و چشمان تر است عطش رفت و هر گوشه از این کویر پر از دست و پا و پر از پیکر است غروب است و دلگیرتر از غروب
غربت غمناک سایر اشعار عاشورایی

غربت غمناک

امشب ای عشق دلم بوی محرم دارد بی تو، انگار دلم عالمی از غم دارد دلم امشب به نوا خوانی اشک آمده است باز عباس غمت، از پی مشک آمده است
علقمه سایر اشعار عاشورایی

علقمه

این دشت کربلاست که در امتداد خویش تصویر کرده است سرود حماسه را تقویم سرگذشت زمین است این دیار دیدار کرده سیر و صعود حماسه را
عقاب حادثه سایر اشعار عاشورایی

عقاب حادثه

لگام دشت در چنگ سکوتی وحشت آور بود عقاب حادثه، سردر کمین یک کبوتر بود صدای زوزه‌ی پائیز و غربت بود؟ نه، انگار صدای آشنای هق هق یک اسب دیگر بود
عطش، آتش سایر اشعار عاشورایی

عطش، آتش

عطش، آتش پر پرواز داری عمو جان غم مخور سرباز داری برای تک نوازی‌های قاسم (ع) به روی نیزه‌ها آواز داری
عطش سایر اشعار عاشورایی

عطش

و تشنه در پی هر واژه تا ردیف عطش که جان گرفته غزل باز با ردیف عطش نگاه پردگیان صد غزل، سرایش آب و هم ردیف در آن چشم‌ها ردیف عطش
عطش و آتش سایر اشعار عاشورایی

عطش و آتش

هر دو سرشار از عطش در آرزوی آتش‌اند هر دو مشتاق و غزل خوان رو به سوی آتش‌اند گاهی از آیینه می‌گیرند رد روشنی گاه چون پروانه‌ها در جست وجوی آتش‌اند
عطش نوش اشک‌ها سایر اشعار عاشورایی

عطش نوش اشک‌ها

تکلیف چیست غیر فراوان گریستن از آسمان بریدن و باران گریستن با ابرها بگو که برایم غزل شوند وقتی که چاره نیست بدین سان گریستن
عصر عاشورا سایر اشعار عاشورایی

عصر عاشورا

قتلگاهی ست پر از داغ و نظرها نگران ظهر تب دار، از این داغ مهیا نگران دشت‌ها را همه چشم است، همه حسرت و آه