0
مسیر جاری :
اي نفس مشک بيز باد بهاري خواجوی کرمانی

اي نفس مشک بيز باد بهاري

اي نفس مشک بيز باد بهاري شاعر : خواجوي کرماني غاليه بوئي مگر نسيم نگاري اي نفس مشک بيز باد بهاري نافه گشائي کني و مشک نثاري بر سر زلفش گذشته‌ئي که بدينسان کز من مسکين...
اي دلم بسته ز زلف سيهت زناري خواجوی کرمانی

اي دلم بسته ز زلف سيهت زناري

اي دلم بسته ز زلف سيهت زناري شاعر : خواجوي کرماني نافه‌ي مشک تتار از سر زلفت تاري اي دلم بسته ز زلف سيهت زناري گرد آن نقطه‌ي موهوم کشد پرگاري خط مشکين تو از غاليه بر...
آب رخ ما بري و باد شماري خواجوی کرمانی

آب رخ ما بري و باد شماري

آب رخ ما بري و باد شماري شاعر : خواجوي کرماني خون دل ما خوري و باک نداري آب رخ ما بري و باد شماري ساعد سيمين بخون ما چه نگاري دست نگارين بروي ما چه فشاني گر چه تو...
يا باري البرايا يا زاري الذراري خواجوی کرمانی

يا باري البرايا يا زاري الذراري

يا باري البرايا يا زاري الذراري شاعر : خواجوي کرماني يا راعي الرعايا يا مجري الجواري يا باري البرايا يا زاري الذراري قهار سختگيري ستار بردباري سلطان بي وزيري ديان بي‌نظيري...
تو آن ماه زهره جبيني و آن سرو لاله عذاري خواجوی کرمانی

تو آن ماه زهره جبيني و آن سرو لاله عذاري

تو آن ماه زهره جبيني و آن سرو لاله عذاري شاعر : خواجوي کرماني که بر لاله غاليه سائي و از طره غاليه باري تو آن ماه زهره جبيني و آن سرو لاله عذاري جمالست يا مه و پروين گلاله‌ست...
چه خوش باشد دمي با دوستداري خواجوی کرمانی

چه خوش باشد دمي با دوستداري

چه خوش باشد دمي با دوستداري شاعر : خواجوي کرماني نشسته در ميان لاله زاري چه خوش باشد دمي با دوستداري نرويد گلبني بر جويباري اگر نبود نسيم زلف خوبان نخواند بلبلي بر...
هيچ شکر چو آن دهان ديدي خواجوی کرمانی

هيچ شکر چو آن دهان ديدي

هيچ شکر چو آن دهان ديدي شاعر : خواجوي کرماني هيچ تنگ شکر چنان ديدي هيچ شکر چو آن دهان ديدي جز کمر هيچ در ميان ديدي آن زمانت که در کنار آمد طوطي آتشين زبان ديدي ...
اي شمع چگل دوش در ايوان که بودي خواجوی کرمانی

اي شمع چگل دوش در ايوان که بودي

اي شمع چگل دوش در ايوان که بودي شاعر : خواجوي کرماني وي سرو روان دي بگلستان که بودي اي شمع چگل دوش در ايوان که بودي کي بود نزول تو و در شان که بودي وي آيت رحمت که کست...
گر آن مه در نظر بودي چه بودي خواجوی کرمانی

گر آن مه در نظر بودي چه بودي

گر آن مه در نظر بودي چه بودي شاعر : خواجوي کرماني ورش بر ما گذر بودي چه بودي گر آن مه در نظر بودي چه بودي گر او را اين خبر بودي چه بودي مرا کز بيخودي از خود خبر نيست...
ياد باد آنکه دلم را مدد جان بودي خواجوی کرمانی

ياد باد آنکه دلم را مدد جان بودي

ياد باد آنکه دلم را مدد جان بودي شاعر : خواجوي کرماني درد دلسوز مرا مايه‌ي درمان بودي ياد باد آنکه دلم را مدد جان بودي رشک برگ سمن و لاله‌ي نعمان بودي برخ خوش نظر و عارض...