مسیر جاری :
![سپیدار... سپیدار...](https://rasekhoon.net/_files/thumb_images/article/%D8%B3%D9%BE%DB%8C%D8%AF%D8%A7%D8%B1.jpg)
سپیدار...
دانه کوچک بود و کسی او را نمیدید. دانه دلش میخواست به چشم بیاید؛ اما نمیدانست چگونه! یک روز رو به خدا گفت: «من به چشم هیچ کس نمیآیم. کاشکی کمی بزرگتر مرا میآفریدی.» خدا گفت: «اما عزیز کوچکم! تو بزرگی،...
![یک کم فرصت بده یک کم فرصت بده](https://rasekhoon.net/_files/thumb_images/article/%D9%81%D8%B1%D8%B5%D8%AA%20%D8%A8%D8%AF%D9%87.jpg)
یک کم فرصت بده
درایو سی را باز کردم. حسابی گشتم؛ اما نبودند. داد زدم: «سینا! چرا به سیستم دست زدی؟» سینا آمد دم در اتاق و گفت: «مگه خودت نگفتی بازیها را نصب کنم؟» با ناراحتی گفتم: «کل سیستم را به هم ریختی، زدی کل برنامهها...