مسیر جاری :
شعر محرم
من تشنه دیدار توام یوسف زهرا جان بر کف بازار توام یوسف زهرا دلباخته دار توام یوسف زهرا سوگند به خونی که برون از دهنم ریخت من تشنه دیدار توام یوسف زهرا هر سو بکشانند به هر کوچه تنم را
کشتي و بندر
کشتي به آب انداخت ديروز لنگرش را تا باز هم بگيرد پهلو کنار دريا سوتي کشيد آن وقت در آب راه بندر يعني رسيده ام من از راه، بار ديگر
نامه
صدتا سلام گرم دارم تقديم تان اي مهربانم با دوستان خوبم امشب من ميهمان جمکرانم خورشيد وقتي داشت مي رفت مي گفت توي راه هستيد مي گفت از حال دل ما نا گفته هم، آگاه هستيد
از خدا صدا نمی رسد
ای ستاره ها که از جهان دور چشمتان به چشم بی فروغ ماست نامی از زمین و از بشر نشنیده اید در میان آبی زلال آسمان موج دود و خون و آتشی ندیده اید این غبار منحنی که در فضاست این دیار...
اشعاری در وصف شهید لاجوردی
ياران چه غريبانه، رفتند از اين خانه هم سوخته شمع ما، هم سوخته پروانه بشكسته سبوهامان، خون است به دلهامان فرياد فغان دارد، دردي كش ميخانه هر سوي نظر كردم، هر كوي گذر كردم خاكستر و خون ديدم، ويرانه...
ماه زيباي خدا
در صحيفه وصف آن سجاد کرد هست اين مه، عيد پاک اوليا عيد پاک دوستان ناب دوست فصل ترک جرم و عصيان و ريا اي عزيزم هست اين ماه عزيز ماه توبه، وقت قرآن و دعا
هست اين ماه خداوند عظيم تا نمائي نيمه...
شعر فجر انقلاب
شعر فجر انقلاب
در تسويت پارسي و تازي
فضل دين در ره مسلماني است هنر ملک ره فراداني است هست محتاج کارسازي ملک چه کند پارسي و تازي ملک از پي دين و شغل پردازي هيچ دربسته نيست در تازي
تا عمر شمع تازيان بفروخت کسري اندر عجم چو هيمه بسوخت...
خرمشهر سرافراز
روشنان در چشمه جن تو گوهر ديده اند در دل هر ذره خاکت، جوش کوثر ديده اند در شبستان خيالت نقش لبخند سحر در پگاه لعل فامت، مهر خاور ديده اند سرخوشان کوي تو، آيات مهر و مردمي روشن از نور صفا، در لوح باور...
خراسان
نيستانت کمر بندد به نيسان؟ کهستانت ثمر گيرد به کانون؟ خزانت خرقه مي پوشد ز ديبا؟ بهارت کلّه مي بندد زاکسون؟ سواد “کوه سنگي”، “باغ ملي” بياض روي صحرا جوي هامون؟ کنار “جم” کران “احمد آباد” همان دارد که...