مسیر جاری :
عشق
من از بچگی به یکی از پسرای فامیل وابسته بودم هفت سال ازم بزرگتره چند سال پیش از هم دور شدیم «ینی مثل بچگیامون که همش با هم بودیم نبود» یهو عوض شد بعد فهمیدم که عاشق یه دختره شده اول حسودیم شد داشتم میپوکیدم...
اعتماد به نفس
سلام، من 24 سالمه ولی خیلی خجالتی ام
استعدادای زیادی دارم که بخاطر این بی اعتماد به نفسی و خجالتی بودنم سرکوب شدن
تو جمع فامیل، بین غریبه ها، سر کلاس اصلا توان شوخی کردن و گرم گرفتن ندارم، حس میکنم حرفی...
ترس از بیماری و مرگ
با سلام مدتی است ترس شدیدی نسبت ب بیماری و مرگ دارم . و هروقت ب اینا فکر میکنم ی حالت خیلی بد برام پیش میاد عرق میکنم بیحال میشم استرس دارم واقعا در حد مرگ حال خیلی بدی . بیشتر شبا و اوایل صبح که بیدار...
افسردگى
سلام
خواهر ٣٤ ساله اى دارم كه مجرد هستن، ليسانسه و كارمند به علت علاقه مندى دوطرفه به آقايى به مدت دوسال و بعد ازدواج ايشان دچار افسردگى شدند
الان ٧ ماهه كه اصلا تو خونه با كسى صحبت نميكنن درحد جواب...
لجاجت
باسلام همسرم خیلی خیلی لجبازه اصلا به حرف هام توجهی نداره ازاول که ازدواج کردم این جوری بود الان ۱۰ ساله اما من نتوتستم کاری بکنم زندگی تلخی دارم حتی به زبان هم حرف حرف خودشه خیلی بهش محبت کردم اما جواب...
عشق
سلام خسته نباشید من متاهل هستم و عاشق دختر خاله ی همسرم شدم تقریبا یه سال با هم بودیم بعد از ترس رفتن آبرو مجبور شد ازدواج کنه..قضیه طوری بود که همدیگه رو خیلی دوست داشتیم هردو عاشق هم بودیم ولی عشق ممنوع...
کم رویی
خوب من از زمانی که یادم میاد خجالتی بودم ونمیتونستم حرفم رو محکم بزنم بیشتر احساس میکنم که مسخرم میکنن یا بهم بی توجهی میشه
وابستگی شدید به دوست
سلام دختری ۲۵ ساله هستم و بسیار احساساتی،ازتابستون با یک دختر اشنا شدمو باهم صمیمی شدیمو شبو روز باهم ازطریق دیدارو رفتوآمد و چتیدن ارتباط داریم،الان موقعیت ازدواجه دوستم شده و این موضوع واسم غیرقابل هضمه...
زندگی بعد از طلاق
با سلام .بنده به خاطر پارانوئید همسرم بعد از ۶ ماه عقد و ۵ ماه زندگی ،در یک پروسه ۸ ماهه با بخشش تمام مهریه در حدود ۲۰۰ میلیون تومان جدا شدم .بعد از طلاق به فامیل نزدیک مثل عمه ها گفتیم که شما به بچه...
اضطراب جنسی
باسلام.
من با یه پسری پنج ماهه نامزد کردیم.خیلی عاشق هم بودیم.من به دلیل تنگی مجری همیشه از رابطه جنسی ترسیدم و به نامزدم گفتم که من ترس دارم حقیقتاً اونم بارها حرف زد باهام و خواست کمککنه.یه روز بهش...