مسیر جاری :
نخستين روز کاين چشم بلاکش
نخستين روز کاين چشم بلاکش شاعر : عبيد زاکاني مرا از عشق او در جان زد آتش نخستين روز کاين چشم بلاکش اميد از زندگاني بر گرفتم دل از جان و جواني بر گرفتم که در ديوانگي...
خم ابروي ا و در جان فزائي
خم ابروي ا و در جان فزائي شاعر : عبيد زاکاني طراز آستين دلربائي خم ابروي ا و در جان فزائي به نام ايزد زهي لطف خدائي خدا از لطف محضش آفريده رسوم مستي و سحر آزمائي ...
بتي فرخ رخي فرخنده رائي
بتي فرخ رخي فرخنده رائي شاعر : عبيد زاکاني به شهرستان خوبي پادشاهي بتي فرخ رخي فرخنده رائي ز شيرينيش شيرين خوشه چيني ميان نازنينان نازنيني قدش بر سرو رعنا ناز کرده...
بر آن درگاه خواهم داد از اين دل
بر آن درگاه خواهم داد از اين دل شاعر : عبيد زاکاني مسلمانان مرا فرياد از اين دل بر آن درگاه خواهم داد از اين دل اميد از کفر و ايمان برگرفته دلي دارم دل از جان برگرفته...
هرکس که سر زلف تو آورد بدست
هرکس که سر زلف تو آورد بدست شاعر : عبيد زاکاني از غاليه فارغ شد و از مشگ برست هرکس که سر زلف تو آورد بدست داند که ميان اين و آن فرقي هست عاقل نکند نسبت زلفت با مشگ ...
از شکوفه شاهدان باغ معجز بستهاند
از شکوفه شاهدان باغ معجز بستهاند شاعر : عبيد زاکاني نوعروسان چمن را زر و زيور بستهاند از شکوفه شاهدان باغ معجز بستهاند نقشهاي تازه از ياقوت و از زر بستهاند نقشبندان...
ساقي بيار بادهي و پر کن بياد عيد
ساقي بيار بادهي و پر کن بياد عيد شاعر : عبيد زاکاني در ده که هم به باده توان داد، داد عيد ساقي بيار بادهي و پر کن بياد عيد خرم وصال دلبر و خوش بامداد عيد بنمود عيد...
ساقيا موسم عيش است بده جام شراب
ساقيا موسم عيش است بده جام شراب شاعر : عبيد زاکاني لطف کن بسته لبان را به زلالي درياب ساقيا موسم عيش است بده جام شراب در سر باده کنم خانهي هستي چو حباب قدح باده اگر...
بال زرين بر آشيانه زند
بال زرين بر آشيانه زند شاعر : عبيد زاکاني با مغان بادهي مغانه خوريم بال زرين بر آشيانه زند عقل با روح خودستائي کرد تا به کي غصهي زمانه خوريم از پس پرده حسن با صد...
خدايا تا خم طاق دو رنگي
خدايا تا خم طاق دو رنگي شاعر : عبيد زاکاني گهي رومي نمايد گاه زنگي خدايا تا خم طاق دو رنگي ابواسحاق سلطان جهان را خم ايوان شاه کامران را بدچرخ از جنابش باز گردان ...