مسیر جاری :
فرد: كثرت و عموميت
انسان گرايان نشان داده اند كه نخستين تهديد شيطان بي اثر است: زندگي با ديگران بهايي نيست كه براي آزادي مي پردازيم. خودمختاري من فرد را وادار به تنهايي و قطع رابطه با ساير انسان ها نمي سازد. اما همان طور...
سبك هاي عشق در عرصه ي فردانيّت
بياييد با انديشمندان انسان گراي پيشين در اين اعتقاد هم داستان شويم كه تنهايي و انزوا اجتناب ناپذير نيستند، و زندگي جمعي نمي تواند سست گردد، زيرا نفسِ بودن از ارتباط با ديگران ساخته شده است. اما همه ي اين...
تنها زيستن متفکران خودمختاري و آزادي
اينکه روسو طبيعت يا وضعيت طبيعي يا انسان طبيعي را ستايش مي کند، بدان معنا نيست که او جامعه پذيري انسان را ناديده مي گيرد. اينکه کنستانت از آزادي فردي دفاع مي کند، بدان معنا نيست که او وابستگي فرد نسبت...
وابستگي متقابل آزادي و تنهايي
مدرن ها آزادي فردي را چون يك دارايي مي بينند؛ اما آيا سرانجام بهاي آن را نمي پردازيم؟ بالقوه ترين خطري كه در زمان انقلاب متوجه ما شد و امروزه هم هنوز ما را تهديد مي كند، وابستگي روابط ما با ساير انسان...
اعلان خودمختاري انسان مدرن (3)
پس از روسو، مفهوم خودمختاري ديگر از حوزه اي محدود نيست: اين مفهوم به حوزه ي معرفت و كنش، به زندگي عمومي و خصوصي نيز تسري يافته است؛ هر چند مطلق نيست ولي همچنان محدود است. اومانيست ها قدرت امر مسلّم،
اعلان خودمختاري انسان مدرن (2)
مونتسكيو از كساني بود كه به منتني و دكارت با ديده ي تحسين مي نگريست. هم عصران او و كساني كه پس از او آثارش را مورد بررسي قرار دادند او را مدافع اين عقيده مي دانستند كه رفتار انساني محصول شرايط جغرافيايي...
چهار خاندان مدرن (1)
انقلابي در ذهن اروپاييان رخ داد- انقلابي آرام، كه قرن ها به طول انجاميد- و آن ها را به بناي جهان مدرن رهنمون گشت. اگر بخواهيم اين انقلاب را به كلي ترين شكلش توصيف كنيم، مي توان آن را به منزله ي گذار از...
پيمان پنهاني شيطان با انسان مدرن
شيطان نخستين پيمان را به مسيح پيش نهاد. از پس آنكه شيطان مسيح را واداشت تا چهل روز در صحرا روزه گيرد، تصويري گذرا از جمله پادشاهي هاي زمين به او نماياند. آنگاه گفتش: همه ي اين ها در يد قدرت من است. ليك...
توسعه و مدرنيزاسيون
توسعه به لحاظ مفهومي، ساختاري در نظام ما پيدا کرد و به لحاظ ارزشي موقعيتي در مجموعه نظام هاي ارزشي ما پيدا کرده است که بحث من کاملاً خلاف عادت و خلاف آن چيزي که ما در اين زمينه مي انديشيم
اخلاق و مدرنيته
سرنوشت اخلاق در غرب به کجا رسيده است؟ و ما براي رشد و سلوک معنوي خود، نسبت به آن چه در مدرنيته پيش آمده است، چه موضعي بايد داشته باشيم؟ آن چه راجع به سرنوشت اخلاق در غرب خواهيم