0
مسیر جاری :
در وصف ستاره طالقان(2) شعر

در وصف ستاره طالقان(2)

در سوگت اي پدر دنيا گريست سردار پير مجاهد! يادت به قاب عاطفه ها باقي است ايران تو را به قلب خويش نشانده است اي خطبه خون عشق و برادري و آزادي افتادگي تمام تو ساده تر از سلام بوي اي مرد افتادگي...
در وصف ستاره طالقان(1) شعر

در وصف ستاره طالقان(1)

ياران به آفتاب بگوييد صد پاره شو هزار ستاره شو تا ذره ذره ذره بسازيم بر بامي از سكوي شهادت تنديسي از عروج آب از وضوي دست شهيدان بياوريد
ترنم عشق شعر

ترنم عشق

پرواز شد بهانه رفتن به آسمان شاعر: سرهنگ صالح افشار تويسر كاني پرواز شد بهانه رفتن به آسمان حتي عبور از دل تاريك كهكشان سيمرغ هاي عشق وطن كوچشان يكي است مشت پري به جاست ز آن خيل عاشقان
اشعار یادگاری شعر

اشعار یادگاری

هنگامي كه دفترهاي يادداشت شهيد اندرزگو را بررسي مي كرديم، به دفتر كوچكي برخورديم كه طبق اظهار همسرش مربوط به سال ها پيش بود و هميشه آن را با خود به همراه داشت، البته ساواك اغلب يادداشت هاي او را به يغما...
سلوک سرخ شعر

سلوک سرخ

در واپسين تهاجم ظلمت مردي، شهاب گونه به خاك افتاد فواره هاي خون زلالش چون ساقه هاي مرتعش نور بر آسمان صبح شتك زد مردي كه كوله بار شرف را در روزگار سلطه شيطان همواره چون امانت «الله» بر دوش همت خود...
ترنم عشق شعر

ترنم عشق

سبكباران خراميدند و رفتند مرا بيچاره ناميدند و رفتند سوران لحظه اي تمكين نكردند ترحم بر من مسکين نكردند سواران از سر نعشم گذشتند فغان ها كردم اما برنگشتند اسير و زخمي و بي دست و پا من
در وصف اسوه پایداری(2) شعر

در وصف اسوه پایداری(2)

از ستيغ مأمن زرتشت هم بشكوه تر صخره اي كوتاه او (بوقبيسي) سربلند چهره خورشيد وارش زخمي موج شكيب موجب بشكوه نگاهش، پاي طوفان را كمند دور مي تابد همي خورشيد تا يابد افق پهنه اي در خور، چو او در شهر...
در وصف اسوه پایداری(1) شعر

در وصف اسوه پایداری(1)

گر چه اندوهي نهان دارد جمي دست هايي مهربان دارد جمي در ميان سينه پاكش دلي ساده چون آب روان دارد جمي زخم هايي اين چنين دارد به دل خطبه هايي آن چنان دارد جمي گر چه گمنام است با اهل زمين
ترنم شعر شعر

ترنم شعر

در آسمان جان ما، خورشيد گل كرد پيش از دعا، وقت سحر، خورشيد گل كرد چون لاله اي خونين كفن، در سينه خاك با ياد مير كربلا، خورشيد گل كرد گل مي كند از سوي مشرق، چهره روز چون چشمه مهر و صفا، خورشيد گل كرد...
اشعاري از شاعران شعر نو (6) شعر

اشعاري از شاعران شعر نو (6)

تو از من موجودي يگانه بساز رودابه ي سروقامتي، با مويي بافته من اما سايه اي ندارم، يا گيسوي بلندي و دست هايم، همين دست كش هاي خانگي اند مي توانم طنابي برايت رها كنم يا كليد پله هاي اضطراري...