سخنان حكمت آميز حضرت امام محمد باقر (علیه السلام)
بردبارى
حضرت امام محمد باقر (علیه السلام) فرمودند: آميخته نشد هيچ چيزى به چيزى كه بهتر باشد از آميختن حلم به علم.
حلم نگاهداشتن نفس است از هيجان غضب، به آنكه قوه غضبيه او را به آسانى حركت ندهد، و بى تأنى و تثبت 2 چيزى از او سر نزند و واردات مكروهه روزگار بزودى او را مضطرب نگرداند.
كمال
فرمودند:كمال و تمام كمال بصيرت پيدا كردن در دين است و صبر كردن در مصيبت و كار دشوار، و اندازه آوردن امر معيشت.»
رفاقت ديرين
مصاحبت و رفاقت بيست سال، در حكم قرابت و خويشاوندى است.»
مكارم اخلاق (بزرگوارى و كرامت نفس)
سه كار و كردار است كه از مكارم دنيا و آخرت است: يكى آنكه عفو كنى از كسى كه بر تو ستم كرده، و ديگر آنكه صله و پيوند كنى با كسى كه قطع رحم تو كرده، سوم آنكه حلم كنى هرگاه از روى جهل و نادانى با تو رفتار شود.»
پنجم - فرمودند: «هيچ بندهاى نباشد كه امتناع نمايد از معونه برادر مسلمان خود و كوشش در قضاى حاجت او خواه بر آورده شود يا نشود - مگر اين كه مبتلا گردد در سعى نمودن و كوشش ورزيدن در حاجتى كه موجب گناه او شود و هيچ اجرى نداشته باشد؛ و هيچ بندهاى نيست كه در انفاق در راه رضاى خدا بخل ورزد، مگر اينكه مبتلا شود به اين كه چند برابر آن مبلغ را كه در راه خدا بخل ورزيده بود در مصارفى كه خشم خداى را برانيزد انفاق كند.» 6
ششم - «قال (ع): و من لم يجعل الله له من نفسه و اعظا فان مواعظ الناس لن تغنى عنه شيئاً:
هر كس را كه خداى خود او را براى او واعظ و پندگوى نگرداند، مواعظ ديگران او را فايده نرساند.» 7
هفتم - «قال (ع): كم من رجل لقى رجلا فقال له: كب 8 الله عدوك: و ماله من عدو الا الله:
چه بسيار افتد كه مردى با مردى ديگر ملاقات نمايد و در دعا و خوش آمد گويد: خداوند دشمنت را سرنگون و منكوب گرداند؛ و حال آنكه او را دشمنى نباشد مگر خدا.» 9
هشتم - «قال (ع): عالم ينتفع بعلمه افضل من سبعين الف عابد.10
عالمى كه مردم به علم او منتفع شوند، افضل است از هفتاد هزار عابد.»
فضيلت دانش و دانشمندان
يك عالم افضل است از هزار عابد و هزار زاهد.11
و فضل عالم بر عابد مثل فضل آفتاب است بر ستارهها12
و يك ركعت نماز كه فقيه مىكند بهتر از هفتاد هزار ركعتى كه عابد مىكند13
و خواب عالم بهتر است از نماز با جهل.14
و چون مؤمن بميرد و بگذارد يك ورقه كه در آن علمى باشد، آن ورقه در روز قيامت پرده ميان او و آتش مىگردد، و عطا فرمايد او را خداوند به هر حرفى كه نوشته در آن شهرى كه وسيعتر است از دنيا به هفت مرتبه .15
و چون فقيه بميرد، بگريند بر او ملائكه و بقعههاى زمين كه عبادت مىكرد در آنها خدا را و درهاى آسمان كه از آن جا اعمال او را بالا مىبرند، و در اسلام شكستى پيدا شود كه سد نكند او را چيزى، زيرا كه مؤمنين فقها قلعههاى اسلامند، مانند قلعههايى كه براى دور شهر مىسازند16
نكوهش در خواست از افراد تازه به ثروت رسيده
نهم - «قال (ع): انما مثل الحاجة الى من اصاب ماله حديثاً كمثل الدرهم فى فم الافعى انت اليه محوج و انت فيها على خطر:
فرمودند: همانا مثل حاجتمند بودن به مردم نوكيسه - كه به تازه داراى مال و بضاعت شدهاند - مانند درهمى است كه در دهان افعى باشد، كه تو به آن درهم حاجت دارى ولكن به سبب آن افعى دچار خطر و نزديك هلاكتى. » 17
گنجهاى بر و نيكويى
اندرز صعصعه
«احنف» گفت: شكايت كردم به عموى خويش «صعصعه» وجع و درد خود را كه در دل داشتم، او مرا سرزنش كرد و فرمود: «اى فرزند برادر! هرگاه مصيبتى بر تو وارد شد شكايت مكن آن را به احدى مانند خودت، زيرا كه آن شخصى كه به آن شكايت مىكنى يا دوست تو است و بدحال مىشود، و يا دشمن تو است پس مسرور مىشود؛ و همچنين آن دردى كه در تو است شكايت مكن آن را به مخلوقى كه مثل تو است و قدرت ندارد كه مثل آن را از خودش رفع كند تا چه رسد به ديگرى، ولكن عرض كن آن را به آن كه تو را به آن مبتلا كرده است، و او قدرت دارد كه آن را از تو برطرف كند و فرجى از آن تو كرامت فرمايد اى فرزند برادر! يكى از اين دو چشم من چهل سال است كه بينايى آن رفته است و نمىبينم به آن چيزى، نه بيابانى و نه كوهى، و در اين مدت مديد 18 مطلع نكردهام به آن زوجه خود را و نه احدى از اهل بيت خود را!» 19.
فقير گويد: فقره اول مضمون اين شعر است كه حضرت اميرالمؤمنين (ع) به آن متمثل مىشده:
فان تسئلينى كيف انت فاننى
صبور على ريب الزمان صليب 20
يعز على ان يرى بى كابة
فيشمت عاد او يسام حبيب 21
پرهيز از سستى و بيتابى
فرمودند: بپرهيز از كسالت و ملالت در امور، زيرا كه اين دو كليد هر بدى است. كسى كه به كسالت و واماندگى رود، اداى هيچ حقى نكند؛ و كسى كه ملالت و بىقرارى گيرد، بر هيچ حقى صابر و شكيبا نتواند بود.»
نشانههاى فروتنى
فرمودند: تواضع و فروتنى آن است كه راضى باشد شخص به نشستن در محلى كه پستتر است از محلى كه مقتضاى شرف اوست، و آنكه سلام كنى بر هر كسى كه ملاقات كنى و آنكه ترك كنى «مراء و مجادله» را اگر چه حق با تو باشد.» 22
فضيلت شرم و ايمان
فرمودند: حيا و ايمان در يك ريسمان مقرون و اين دو گوهر گرانمايه در يك سلك 23 منظوم 24 هستند، پس هرگاه يكى از اين دو برود، رفيقش نيز به موافقت و مصاحبت او مىرود.» 25
مولف گويد: كه روايات در فضيلت حيا بسيار است و كافى است در حق او آنكه حضرت رسول (ص) او را لباس اسلام قرار داده فرموده: الاسلام عريان و الباسه الحياء 26 پس همچنان كه لباس ساتر 27 عورات و قباح ظاهر است،
حيا نيز ساتر قبايح و زشتهاى باطنه است. و روايت شده كه: ايمان نيست براى كسى كه حيا ندارد و آنكه در هر بنده كه حقتعالى اراده فرمايد هلاك او را، بيرون كند از او حيا را. 28 و از حضرت رسول (ص) مروى است كه: قيامت بر پا نخواهد شد تا برود حيا از كودكان و زنان 29 الى غير ذالك.
و لهذا اين صفت شريفه در حضرت رسول خدا (ص) و ائمه هدا (ع) بسيار و كامل بود، به حدى كه روايت شده: پيغمبر خدا (ص) در وقتى كه تكلم مىفرمود، حيا مىكرد و عرق مىنمود و فرو مىخوابانيد چشم خود را از مردم از جهت حيا هنگامى كه با او تكلم مىنمودند؛ و «فرزدق» شاعر حضرت امام زين العابدين را به همين خصلت مدح كرده در قول خود:
يَغضى حياء و يُغْضى من مهابته فلا يكلم الا حين يبتسم 30
و از حضرت امام رضا (علیه السلام) نقل شده كه: كارى كه ستم سلطان و وسوسه شيطان را دور مىكند
چهارم دهم - فرمودند آن حضرت: آيا خبر ندهم شما را به كارى كه چون به جاى آوريد آن را، دور شود سلطان و شيطان از شما؟ «ابوحمزه» عرض كرد: ما را خبر فرماى تا آن را به جاى آوريم. فرمود: بر شما باد به دادن صدقه در صبحگاهان، چه اداى صدقه فرمودند روى شيطان را سياه كند و قهر و ستيز سلطان را در آن روز درهم شكند؛ و بر شما باد كه در راه خدا و رضاى حق با مردم دوستى و مودت گيريد - يعنى: دوستى شما از اين راه باشد - و بر عمل صالح موازرت 31 و معاونت نماييد، چه اين كار ريشه ظلم سلطان و وسوسه شيطان را بر مىكند؛ و چندان كه مىتوانيد در كار استغفار و طلب آمرزش از حضرت پروردگار الحاج 32 و ابرام 33 نماييد، چه اين كردار گناهان را محو و نابود گرداند. 34
نشانههاى شيعه
اى جابر! بيشتر شيعيان را نمىشناختند مگر به تواضع و شكستگى و بسيارى ذكر خدا و بسيارى نماز و روزه، و تعهد همسايگان فقرا و مساكين و قرض داران و يتيمان، و راستى در سخن و تلاوت قرآن، و زبان بستن از غير نيكى مردم 35 و امينان خويشان بودند در جمع امور.
جابر گفت: يابن رسول الله! من كسى را در اين زمان به اين صفات نمىشناسم. حضرت فرمود: اى جابر! به اين خيالها از راه مرو، همين بس است مگر آدمى را كه گويد من على را دوست مىدارم و ولايت او را دارم؟! اگر گويد كه رسول خدا (ص) را دوست مىدارم و حال آنكه آن حضرت بهتر از اميرالمؤمنين (ع) است و به اعمال آن حضرت عمل ننمايد و پيروى سنت او نكند، آن محبت هيچ به كار او نمىآيد. پس از خدا بترسيد و عمل كنيد تا ثوابهاى الهى را بيابيد، بدرستى كه ميان خدا و احدى از خلق خويشى نيست، و محبوبترين بندگان نزد خدا كسى است كه پرهيزكارى از محارم الهى زيادتر كند و عمل به اطاعت الهى بيشتر نمايد. والله! كه تقرب به خدا نمىتوان جست مگر به اطاعت او، و ما براتى از آتش جهنم از براى شما نداريم و هيچ كس را بر خدا حجتى نيست، هر كه مطيع خداست، ولى و دوست ماست و هر كه معصيت الهى مىكند، او دشمن ماست و به ولايت ما نمىتوان رسيد مگر به پرهيزكارى و عمل صالح 36.
پي نوشت :
* به نقل از منتهى الامال ، ج 2، ص 108 - 115، ب 7، ف 4.
1- تحف العقول ، ص 213.
3- تحف العقول، ص 213.
4- تحف العقول، ص 214.
5- تحف العقول، ص 214.
6- تحف العقول، ص 214.
7- تحف العقول، ص 214.
8- مرحوم والدم در «انوار البهية» اين روايت را چنين نقل كرده : «و قال (ع) : كم رجل قدلقى رجلاً فقال له : كتبت الله عدوك و ماله عدوا الا الله » ، على بن المؤلف.
9- تحف العقول، ص 214.
10- تحف العقول، ص 215.
11- عن الصادق (ع) : عالم افضل من الف عابد و الف زاهد (بصائر الدرجات، جزء 1، ص 8، ب 4، ح 9).
12- ان فصل العالم على الغابد كفضل الشمس على الكواكب (بصائر الدرجات ، جزء 1، ص 8، ب 4، ح 8).
13- ركعأ يصليها الفقيه الضل من سبعين الف ركعة يصليها الغابد (بحار الانوار ، ج 2، ب 8، ح 51).
14- عدأ الداعى ، ص 66، ب 2.
15- عدأ الداعى، ص 68، ب 2 (حديث از رسول خدا (ص) ).
16- اصول كافى، ج 1، ص 38، باب فقدالعلماء، ح 3.
17- تحف العقول، ص 215.
18- تحف العقول، ص 216.
19- طولانى ، دراز.
20- مجموعه ورام ، ص 57، باب العقاب.
21- اگر كسى از من بپرسد كه چگونهاى ؟ پس من (غم و اندوهم را آشكار نمى كنم و ) بر سختيهاى روزگار شكيبايى نموده و محكم و استوار هستم.
22- تابان و نرم.
23- تحف العقول، ص 216.
24- رشته، نخ.
25- به رشته كشيده ، به نظم درآمده.
26- تحف العقول، ص 217.
27- كافى، ج 2، ص 46.
28- پوشاننده .
29- اذا ازاد الله عزوجل هلاك عبد نزع منه الحياء (روايت از سلمان فارسى است . كافى ، ج 2، ص 291 به نقل از سفينأ البحار، ج 1، ص 826، واژه حيا).
30- لا تقوم الساعة حتى يذهب الحياه من الصبيان و النساء (سفينة البحار ، ج 1، ص 828، واژه حيا).
31- سفينة البحار، ج 1، ص 827، واژه حيا.
32- پشتيبان يكديگر بودن - مددكار هم بودن.
33- درخوست چيزى با زارى و التماس.
34- پافشارى، اصرار.
35- تحف العقول، ص 218.
36- شيعيان واقعى خوبىها مردم را مىگويند ، ولى از گفتن بديهاى مردم خوددارى مىكنند.
تصاوير زيبا و مرتبط با اين مقاله