نورى در ظلمت مشروطيت
تولد و تحصيلات
به حقيقت بايد او را وارث علم ميرزاى رشتى و سياست و مديريت ميرزاى شيرازى دانست .
بازگشت
از چنين حوزه تعليم و تدريسى شخصيتهاى بزرگوارى برخاسته اند، از آن جمله اند: حاج شيخ عبدالكريم حائرى موسس حوزه علميه قم ، حاج آقا حسين قمى ، آقا سيد محمود مرعشى (پدر آيت الله العظمى سيد شهاب الدين مرعشى (رحمت الله علیه ) )، سيد اسماعيل مرعشى ، ملا على مدرس ، ميرزا ابوالقاسم قمى ، شيخ حسن تهرانى ، علامه محمد قزوينى و...(4)
مقام علمى
ناظم الاسلام مى نويسد: ((نگارنده روزى كه مشار اليهه (شيخ فضل الله ) در خانه آقاى طباطبايى بود، در مجلس در ضمن مذاكره گفت ملاى سيصد سال قبل به كار امروز نمى خورد. شيخ در جواب گفت : خيلى دور رفتى بلكه ملاى سى سال قبل به درد امروز نمى خورد. ملاى امروز بايد عالم به مقتضيات وقت باشد، بايد مناسبات دول را نيز بداند.)) (6)
ادوارد براون ، محقق و تاريخ نويس نامدار مى نويسد: ((شيخ فضل الله از لحاظ علم و آراستگى به كمال معروف و فقيه جامع و كامل ... مجتهد سرشناس و عالمى متبحر... و از لحاظ اجتهاد برتر از ديگران بود...))(7) مهديقلى هدايت چنين گفته است : ((مقام علمى اش بالاتر از (دو سيد) مسندنشين (طباطبايى و بهبهانى ) است . طلاب و بيشتر اهل منبر دور او را دارند.))(8)
ابوالحسن علوى مى گويد: ((شيخ فضل الله از شاگردهاى نمره اول حاجى ميرزا حسن شيرازى معروف بود. در پايتخت مرجع امورات شرعى بود.))(9)
فريدون آدميت نوشته است : ((متفكر مشروطيت مشروعه شيخ فضل الله نورى بود. از علماى طراز اول كه پايه اش را در اجتهاد اسلامى برتر از طباطبايى و بهبهانى شناخته اند.))(10)
احمد كسروى مى نويسد:
((حاجى شيخ فضل الله نورى ... از مجتهدان بنام و با شكوه تهران شمرده مى شد.)) (11)
و بالاخره يپرم خان ارمنى - كه خود عاقبت مجرى حكم اعدام شيخ شد - در يادداشتهاى خصوصى خود نوشته است :
((شيخ فضل الله نورى ... روحانى عاليقدرى بود و گفته او براى توده خلق ، وحى منزل محسوب مى شد.))(12)
آثار علمى
1.رساله منظوم فقهى ((الدرر التنظيم )) به عربى
2.بياض (كتاب دعا)
3.رساله فقهى فى قاعده ضمان اليد
4.رساله فى المشتق
5.صحيفه قائميه (صحيفه مهدويه )
6.ضمايمى بر كتاب تحفه الزائر از مرحوم مجلسى (در پايان كتاب )
7.اقبال سيد بن طاووس با توضيحات شيخ
8.رساله تحريم استطراق حاجيان از راه جبل به مكه معظمه
9.روزنامه شيخ (لوايح آقا شيخ فضل الله )
10.تحريم مشروطيت
11.حاشيه بر كتاب شواهد الربوبيه ملا صدرا
12.حاشيه بر كتاب فرائد الاصول شيخ انصارى .(13)
در نهضت تنباكو
وى به عنوان نماينده ميرزاى شيرازى در تهران مورد توجه مردم و روحانيان بود. به طورى كه پس از لغو قرارداد تا وقتى كه ميرزاى شيرازى به وسيله شيخ فضل الله از لغو قرارداد اطمينان حاصل نكرد، حكم حرمت استعمال توتون و تنباكو را لغو ننمود.(15)
در آستانه مشروطيت
آيت الله طباطبايى و آيت الله بهبهانى كه رهبرى نهضت عدالت طلبى را به عهده داشتند، از قدرت و نفوذ شيخ فضل الله در جامعه آگاهى داشتند از اين رو با وى به گفتگو پرداخته ، و از او درخواست همكارى كردند. شيخ نيز براى همراهى و حمايت از نهضت عدالتخانه به مبارزان پيوست . او در ابتداى همكارى و همراهى گفت : من راضى به بى احترامى به روحانيت و توهين به شريعت نيستم و شما را تنها نمى گذارم هر اقدامى كه انجام داديد من هم با شما حاضرم ولى بايد مقصود اسلام و شرع باشد.(16)
تحصن در سفارتخانه انگليس
درخواستهاى آغازين كه اجراى قوانين اسلام و ايجاد عدالتخانه بود، جاى خود را به حكومت مشروطه و مجلس شوراى ملى داد. نا آگاهى تحصن كنندگان از اين نوع حكومت به گونه اى بود كه برخى شعار مى دادند ما مشربه و بعضى مى گفتند ما مشروطه مى خواهيم (19) و شخص ديگرى مشروطه را زنى تصور مى كرد كه قرار است پادشاه شود!(20)
فضاى نيرنگخانه انگلستان وتبليغات درون آن به گونه اى بود كه تحصن كنندگان بدون اينكه بفهمند مشروطيت چيست و در حالى كه تلفظ صحيح اين لفظ را هم نمى دانستند خواهان حكومت مشروطه شدند و از اين مرحله ، نهضت عدالتخانه با نام مشروطه و تحت نفوذ انگلستان به پيش مى رفت . روشنفكران غربزده و فراماسونهاى وابسته در شمار رهبران اصلى آن در آمدند و همان طور كه ماهيت نهضت تغيير كرد، نام آن نيز تغيير يافت و نهضت مشروطيت نام گرفت .
به دنبال پذيرش خواستهاى مبارزان عالمان و روحانيان متحصن در قم به تهران بازگشتند و فرمان مشروطيت و دستور تشكيل مجلس شوراى اسلامى به وسيله مظفر الدين شاه صادر شد. اما متحصنين در سفارت كه از ((ديگ پلو سفارت انگليس ))(21) غذا خورده بودند، از سفارتخانه خارج نشدند و خواهان تغيير مجلس شوراى اسلامى به مجلس شوراى ملى شدند.(22) و پس از گفتگو و تغيير مجلس شوراى اسلامى به مجلس شوراى ملى از سفارتخانه خارج شدند. پس از آن با انتخاب نمايندگان ، در روز يكشنبه هيجدهم شعبان 1324 ق . مجلس افتتاح شد.
((تكيه گاه مجلس و مايه قوت و قدرت آن ، علماى بزرگ تهران بودند كه در راس آنها آقا سيد عبدالله بهبهانى و سيد محمد طباطبايى و حاج شيخ فضل الله نورى بودند.))(23)
قانون اساسى
مجلس با چنين افرادى مشغول تهيه و تصويب قانون اساسى شد. شيخ فضل الله كه از قبل به توطئه هاى فراماسونها و روشنفكران غربزده پى برده بود، به همراه آيت الله بهبهانى و آيت الله طباطبايى در جلسات مجلس شركت كردند تا شايد از راه نصيحت و هدايت بتوانند از تصويب قوانين غير اسلامى جلوگيرى كنند. اما نمايندگان فراماسون به راه خويش مى رفتند.
در اين ميان روحانيان و عالمان بزرگ حوزه علميه نجف يعنى آيات عظام آخوند خراسانى ، شيخ عبدالله مازندرانى و ميرزا حسين تهرانى نيز با اطلاعات نادرستى كه از طرف مشروطه خواهان به آنها مى رسيد به حمايت از مشروطه برخاستند. شيخ فضل الله به تلاش خود براى اصلاح وضع موجود ادامه داد. او در مورد قانون اساسى پيشنهادهايى به مجلس داد. ذكر مذهب جعفرى به عنوان مذهب رسمى كشور و اصل نظارت فقها بر قوانين مجلس شوراى ملى از جمله اين پيشنهادها بود كه از هوشيارى و شم سياسى او حكايت داشت . با اينهمه مجلس با نظرات وى مخالفت كرد و او به نشان اعتراض مجلس را ترك كرد.
از اين زمان شيخ فضل الله مورد حملات ناجوانمردانه روشنفكران غرب گرا و فراماسونها و ديگر نا آگاهان قرار گرفت . يكى از نمايندگان در مذاكرات مجلس درباره شيخ فضل الله گفت : چون او رياستى پيدا نكرد، راه مخالفت پيش گرفت تا از اين راه به رياست برسد!(26)
از آن پس مطرح شدن بحث آزادى مطبوعات دستاويزى براى حمله به مقدسات دينى و مذهبى شد. روزنامه كوكب درى در شماره 13 سال اول خود نوشت : ((شما مردم نادان چرا اين قدر اعتقاد به اين اشخاص داريد كه در هزار و سيصد سال قبل به يزيد بن معاويه ياغى شد و قشون فرستاد، خود (و) همراهانش را كشتند. حالا اين مردم روضه خوانى مى نمايند، خرج مى دهند و مال خود را بى جهت تفريط مى نمايند. يك جماعتى به خاك كربلا اعتقاد دارند، اين خاك چه مزيت و برترى با خاكهاى ديگر دارد.))(27)
مخالفت با مشروطه
در تهران نيز آخوند رستم آبادى ، سيد احمد طباطبايى ، ملا محمد آملى ، شيخ عبدالنبى نورى ، سيد محمد يزدى ، شيخ محمد بروجردى ، حاج ميرزا لطف الله ، حاج آقا نورالله مجتهد عراقى ، شيخ على اكبر مجتهد، سيد على قطب نخجوانى ، شيخ محمد على پيشنماز، آقا جمال الدين لافجه اى ، شيخ على اكبر طالقانى و... از شيخ فضل الله و مشروطه مشروعه حمايت مى كردند. اما با اين همه ، تبليغات مشروطه طلبان چنان قوى و گرماه كننده بود كه جو سياسى و اجتماعى به طور كامل موافق مشروطه خواهان بود و همين موجب شد تا جمعى خواهان تبعيد شيخ شوند و گروهى حمله به منزل او را طرح ريزى كنند. شيخ فضل الله نيز براى اينكه پيام خود را بهتر به مردم برساند با همراهان خويش به حضرت عبدالعظيم عليه السلام هجرت كرد و در آنجا متحصن شد.
او در يكى از سخنرانيهاى خويش خطاب به مردم حاضر در حرم فرمود:
بارها اين را گفته ام و باز به شما مى گويم كه من در موضوع مشروطيت و محدود بودن سلطنت هيچ حرفى ندارم و هيچ كس نمى تواند اين موضوع را انكار كند، بلكه براى اصلاح امور مملكت و محدوديت سلطنت و تعيين حقوق و وظايف دولت قانون و دستور العمل لازم است . اما مى خواهم بدانم در مملكت اسلامى كه داراى مجلس شوراى ملى است ، قوانين آن مجلس بايد مطابق قوانين اسلام و قرآن باشد يا مخالف قرآن و كتاب آسمانى ؟! وى در ادامه قرآن كوچك خود را از جيب بيرون آورد و قسم ياد كرد كه من مخالف اساس مشروطيت و مجلس نيستم بلكه اول كسى كه طالب اين اساس بود من بودم و فعلا هم مخالفتى ندارم اما مشروطه به همان شرايطى كه گفتم كه بايد قانون اساسى و قوانين داخلى مملكت مطابق با شرع باشد.(30)
تحصن كنندگان براى بيان و توضيح مواضع و اهداف خود روزنامه اى به نام لايحه منتشر مى كردند. مجلس كه از افشاگرى و تبليغات آنها احساس خطركرد.، با انتشار اطلاعيه اى اعلام كرد كه كلمه مشروطه نمى تواند چيزى مخالف با دين و احكام شرعى باشد. اين اطلاعيه كه پاسخى در حد گفتار و نوشتار به خواستهاى متحصنين بود موجب شد تا شيخ فضل الله و يارانش حرم را ترك كرده ، به شهر باز گردند اما اين يك برنامه حساب شده براى تفرقه و از هم پاشيدن متحصنين بود و مشروطه خواهان در عمل همان مسير سابق را مى پيمودند.
شيخ فضل الله نيز مشغول درس و بحث علوم اسلامى شد و چون گذشته در موضع مخالفت و در سنگر مبارزه با مشروطيت اروپايى باقى ماند. شيخ و يارانش هر چند در اين مرحله فعاليت علمى در مخالفت با مشروطه نداشتند وجود آنها خارى در چشم مشروطه طلبان غرب گرا بود. از اين رو با جعل تلگرامهايى از طرف علماى نجف شيخ را مخل آسايش و مفسد معرفى كردند. جالب توجه اينكه در يكى از اين تلگرامها آمده بود: شيخ فضل الله به علت اخلال در اصلاح مسلمين از درجه اجتهاد ساقط است . اين جاعلان جاهل نمى دانستند كه علم و اجتهاد چيزى نيست كه كسى بتواند آن را از ديگرى سلب كند. اما نا آگاهى جامعه كافى بود تا اين تبليغات موثر واقع شود. پس از آن توطئه قتل شيخ طرح ريزى شد و شيخ فضل الله مورد حمله مسلحانه قرار گرفت و مجروح گرديد.
سقوط و ظهور دوباره مشروطيت
خبر حمله به مجلس و كشتن مشروطه خواهان موجب شد تا نيروهاى شمال به رهبرى سپهدار تنكابنى و نيروهاى بختيارى به رهبرى سردار اسعد بختيارى به تهران حمله كرده ، شهر را به تصرف خود در آورند. با شكست نيروهاى دولتى و فتح تهران محمد على شاه به سفارت روسيه پناهنده شد. فاتحان تهران مجلسى با عنوان مجلس عالى در بهارستان تشكيل دادند. اين مجلس محمد على شاه را از سلطنت خلع و احمد شاه را به پادشاهى برگزيد و بقيه مناصب حكومت را بين خود تقسيم كردند. اكثر مشروطه خواهانى كه حكومت را به دست گرفتند از عوامل روسيه و انگلستان بودند و به اين ترتيب ((حكومت و مجلس دوم هر دو به دست فئودالها و خدمتگزاران امپرياليسم افتاد.))(31) حكومت روى كار آمده حتى با معيارهاى غربى نيز يك حكومت مشروطه نبود. فاتحان تهران و حاميان مشروطيت يعنى سردار اسعد و سپهدار هيچيك اعتقادى به حكومت ملى نداشتند. زيرا ((يكى از عناصر اصلى ايدئولوژى مشروطت ، بر انداختن نظام شبه فئوداليسم ايرانى و نفى قدرتهاى محلى حكومت امثال سپهدار و سردار اسعد بود.))(32)
آخرين روزها
پيشنهادهاى مختلفى به شيخ فضل الله رسيد تا به جايى پناهنده شود. سعد الدوله براى او پيام فرستاد كه با وزير مختار روس و انگليس گفتگو كردم و براى شما جاى مناسبى در سفارتخاه تهيه كرده ام تا از خطر محفوظ باشيد. ياران شيخ فضل الله خوشحال شدند اما شيخ بدون عكس العمل در مقابل اين پيام ((لا حول و لا قوه الا بالله )) مى گفت .(33)
پيشنهاد شد كه اجازه بدهيد پرچم هلند را كه كشور بى طرفى است بر بام خانه نصب كنيم تا در امان باشيد. شيخ با تبسمى استهزا گونه فرمودند: بايد پرچم ما را روى سفارتخانه بيگانه نصب كنند. چطور ممكن است كه صاحب شريعت به من كه از مبلغين احكام هستم اجازه فرمايد، پناهنده به خارج از شريعت شوم . (34)
وى در پاسخ پيشنهاد ديگرى اينچنين فرمود:
آيا رواست كه من پس از هفتاد سال كه محاسنم را براى اسلام سفيد كرده ام حالا بيايم و زير پرچم بيگانه بروم !
سرانجام مشروطه طلبان براى انتقام از شيخ فضل الله به منزل وى حمله كردند و شيخ را به شهربانى بردند. شيخ فضل الله چند روزى در شهربانى بود و در روز سيزدهم رجب براى محاكمه او را به عمارت گلستان بردند. ((مدير نظام نوابى )) از ماموران شهربانى و از محافظان شيخ فضل الله ماجراى محاكمه شيخ را اين گونه نقل مى كند.
اعضاى دادگاه شش نفر بودند كه مقابل آقا روى نيمكت نشستند. شيخ ابراهيم زنجانى به عنوان دادستان دادگاه از آقا سئوال مى كرد. او در موقع محاكمه به آقا حمله و بى احترامى مى كرد و يك باز نيز گفت : شيخ ! من از تو عالم ترم . از مخارج تحصن سوال شد و آقا برايشان توضيح داد و گفت ديگر پول نداشتيم و گرنه ادامه مى داديم . در بين محاكمه آقا اجازه نماز خواندن خواست و آنها هم اجازه دادند. آقا عبايش را همان نزديكى روى كف تالار پهن كرد و نماز ظهرش را خواند اما اجازه ندادند كه نماز عصرش را هم بخواند. دوباره از تحصن سوال كردند. در بين محاكمه يپرم خان از در پايين آهسته وارد تالار شد و پشت سر آقا روى صندلى نشست . آقا متوجه او نشد. ولى چند دقيقه اى كه گذشت حادثه اى پيش آمد كه وضع تالار تغيير كرد. من در اين وقت از آقا قدرت و شجاعتى ديدم كه در تمام عمر نديده بودم و آن وقتى بود كه آقا از افراد محاكمه كنند پرسيد: ((يپرم )) كداميك از شما هستيد؟ همه به احترام يپرم از سر جايشان بلند شدند و يكى از آنها با احترام ((يپرم )) را كه پشت سر آقا نشسته بود نشان داد و گفت يپرم خان ايشان هستند! آقا همان طور كه روى صندلى نشسته بود و دو دستش را روى عصا تكيه داده بود به طرف چپ نصفه دورى زد و سرش را برگرداند و با حالت خشم و تندى گفت : يپرم تويى ؟ يپرم گفت بله و بلافاصله گفت : شيخ فضل الله تويى ؟ آقا جواب داد بله منم ! يپرم گفت : تو بودى كه مشروطه را حرام كردى ؟ آقا جواب داد بله من بودم و تا ابد الدهر هم حرام خواهد بود. موسسان اين مشروطه همه بى دين هستند و مردم را فريب داده اند. پس از آن رويش را برگرداند. در آن موقع كه اين كلمات با هيبت مخصوصى از دهان آقا بيرون مى آمد نفس از در و ديوار بيرون نمى آمد و همه ساكت و سراپا گوش بودند. تماشاچيان حاضر در تالار وحشت كرده بودند. من مى لرزيدم و با خود مى گفتم اين چه كار خطرناكى است كه آقا در اين موقع انجام مى دهد! يپرم رئيس شهربانى و فرمانده نيروى انتظامى است .
موضوع محاكمه شيخ فضل الله همين چند سوال پيرامون تحصن بود.
سربدارى ديگر
افوض امرى الى الله ان الله بصير بالعباد.(35)
دست حق در دست مى آمد روان بر پاى دار
تا بلند آوازه سازد بعد از اين آواى دار
آن كه در آيينه انديشه مى بيند خداى
كى كند انديشه از رنج توانفرساى دار.(36)
ميدان توپخانه از جمعيت موج مى زد. نيروهاى دولتى مردم را كنار مى زدند تا راه باز شود. در اين لحظه آقا به عقب برگشت و در ميان جمعين خادم با وفايش را ديد و گفت ناد على ! او هم بلافاصله خود را به آقا رساند. مردم همه سراپا گوش بودند. مى خواستند بدانند او در لحظه آخر چه كارى دارد. در اين وقت آقا دست در جيب كرد و كيسه اى بيرون آورد و به ناد على داد و گفت اين مهرها را خرد كن . او در اين لحظه حساس هم دورانديش و تيزهوش است و براى اينكه پس از مرگش مشروطه طلبان سند سازى نكنند و از مهرها سوء استفاده نكنند، دستور خرد كردن آنها را داده است . پس از آن آقا را روى چهار پايه قرار دادند و او از آنجا آخرين سخنان خويش را بيان كرد. سخنان او تاكيدى بر موضع اصولى و مكتبى گذشته اش بود. وى خطاب به جمعيت تماشاچى فرمود: خدايا! تو خودت شاهد باش كه من براى اين مردم به قرآن تو قسم ياد كردم . خدايا! تو خودت شاهد باش كه در اين دم آخر باز هم به اين مردم مى گويم كه موسسان اين اساس بى دين هستند و مردم را فريب داده اند. اين اساس مخالف اسلام است . محاكمه من و شما بماند پيش پيغمبر اسلام . او با وجود ضعف و پيرى و بيمارى آخرين سخنان خويش را با شجاعت و شهامت كم نظيرى بيان كرد و تنها ايمان و عشق به يك هدف مقدس است كه موج مى شود شخصى اينچنين در مقابل مرگ و شهادت ايستادگى كند. او در پاى دار چنان شجاع بود كه گويى دار از هيبت و عظمت او مى لرزيد.(37)
او ز عشق حق سراپا شور و شوق و جذبه بود
دار در انديشه از او او نه در پرواى دار
هيبت مردانه مرد خدا را ديده است
گر به خود مى لرزد از اين جذبه سر تا پاى دار
قبل از اينكه ريسمان دار را به گردى وى بيندازند يكى از مشروطه خواهان براى او پيغام آورد كه شما مشروطه را امضا كنيد و خود را از كشتن رها سازيد! شيخ فضل الله گفت :
من ديشب پيامبر صلى الله عليه و آله را در خواب ديدم و به من فرمود كه فردا شب مهمان من هستى و من چنين امضايى نخواهم كرد.(38) و بعد از چند لحظه طناب دار را به گردن او انداختند و چهار پايه را از زير پاى وى عقب راندند و طناب را بالا كشيدند.
گاه خورشيداز عشق خدا بر نيزه ها
گاه از شوق خدا خورشيد بر بالاى دار
پرتو خورشيد فضل الله نورى تافته است
جاودان از مشرق خونين و خونپالاى دار(39)
در پاى دار مشروطه طلبان شادى مى كردند. شيخ فضل الله در راه حمايت از شريعت ، سر و جان فدا كرد. او با شهادت خويش درس سرافرازى و جانبازى را تعليم داد.
پس از شهادت
اعدام شيخ شهيد نقاب از چهره مدعيان دروغين آزادى و عدالت برداشت و مردم فهميدند كه مشروطيت سرابى بيش نبوده است . كم كم روحانيان ديگر نيز از مجلس و دولت كنار گذاشته شدند و زمينه جدايى دين از سياست فراهم شد. آيات عظام نايينى ، آخوند خراسانى ، طباطبايى ، بهبهانى و طباطبايى يزدى همگى از شهادت شيخ فضل الله متاثر شدند و دريافتند كه واقعيتهاى تلخى در پشت ظواهر فريبنده پنهان بوده است . اما ديگر دير شده بود.
زندگى شخصى شهيد نورى
امام خمينى و مشروطيت
((لكن راجع به همين مشروطه و اين كه مرحوم شيخ فضل الله - رحمه الله - ايستاد كه مشروطه بايد مشروعه باشد، بايد قوانين موافق اسلام باشد، در همان وقت كه ايشان اين امر را فرمود و متمم قانون اساسى هم از كوشش ايشان بود، مخالفين ، خارجيها كه يك همچو قدرتى را در روحانيت مى ديدند، كارى كردند در ايران كه شيخ فضل الله مجاهد مجتهد داراى مقامات عاليه را، يك دادگاه درست كردند و يك نفر منحرف روحانى نما او را محاكمه كرد و در ميدان توپخانه شيخ فضل الله را در حضور جمعيت به دار كشيدند.))(42)
پی نوشتها:
1.پايدارى تا پاى دار، على ابوالحسنى (منذر) ص 139.
2.خاطرات سياسى ، تاريخى مستر همفر در كشورهاى اسلامى ، ترجمه على كاظمى با مقدمه آيت الله شيخ حسين لنكرانى ، ص 17.
3.شيخ فضل الله نورى و مشروطيت ، مهدى انصارى ، ص 26.
4.پايدارى تا پاى دار، ص 305.
5.مكتوبات ، اعلاميه ها،... و چند گزارش پيرامون نقش شيخ فضل الله نورى ، محمد تركمان ، ج 2، ص 326.
6.تاريخ بيدارى ايرانيان ، ناظم الاسلام كرمانى ، ص 256.
7.انقلاب ايران ، ادوارد براون ، ترجمه احمد پژوه ، ص 355.
8.خاطرات و خطرات ، مهديقلى هدايت ، ص 155.
9.رجال عصر مشروطيت ، ابوالحسن علوى ، ص 81.
10.ايدئولوژى نهضت مشروطيت ، فريدون آدميت ، ص 429.
11.تاريخ مشروطه ايران ، احمد كسروى ، ص 31.
12.يپرم خان سردار، اسماعيل رائين ، ص 252.
13.شيخ فضل الله نورى و مشروطيت ، ص 29 و 30.
14.خاطرات من ، جلد اول ، حسن اعظام قدسى ، ص 62.
15.تحريم تنباكو، ابراهيم تيمورى ، ص 179.
16.مقدمات مشروطيت ، هاشم محيد مافى ، ص 92.
17.فراموشخانه يا فراماسونرى سازمانى استعمارى است كه تشكيلات بسيار پيچيده و مرموزى دارد و مقررات خاصى داشته و رازدارى از شرايط آن است هدف آنها در ظاهر حمايت از انسانيت و تهذيب اخلاق و رشد فرهنگى جامعه است تشكيلات ابتدائى آن در انگلستان و فرانسه بوده ، در اكثر كشورها شعبه هايى دارد.
18.تاريخ اجتماعى و سياسى ايران از زمان ناصر الدين شاه تا آخر سلسله قاجاريه ، عبدالله بهرامى ، ص 69 و 70.
19.تاريخ پيدايش مشروطيت ، اديب هروى خراسانى ، ص 137 و 138.
20.اسلام و مقتضيات زمان ، مرتضى مطهرى ، ص 159.
21.شيخ فضل الله همواره مى گفت مشروطه اى كه از ديگ پلو سفارت انگليس بيرون بيايد به درد ما ايرانيها نمى خورد.
22.تاريخ بيدارى ايرانيان ، ص 484.
23.زمينه انقلاب مشروطيت ايران (سه خطابه )، سيد حسين تقى زاده ، ص 44.
24.فراموشخانه و فراماسونرى در ايران ، اسماعيل رائين ، ج 2، ص 208.
25.همان ، ص 195.
26.مكتوبات ، اعلاميه ها...، ج 2، ص 148.
27.همان ، ص 211.
28.قانون اساسى و متمم آن ، ص 29
29.تاريخ پيدايش مشروطيت ، ص 139
30.تاريخ انقلاب ايران ، ابن نصرالله مستوفى تفرشى ، ج اول ، ما به نقل از مكتوبات ...، ج 2، تركمان ، ص 194 197.
31.تشيع و مشروطيت در ايران و نقش ايرانيان مقيم عراق ، عبدالهادى حايرى ، ص 122.
32.فكر دموكراسى اجتماعى در نهضت مشروطيت ايران ، فريدون آدميت ، ص 133
33.فاجعه قرن ، جواد بهمنى ، ص139، با تصرف و تلخيص .
34.مكتوبات ...، ص 362 و 363 با تصرف و تلخيص .
35.سوره مومن ، آيه 44.
36.احمد خوانسارى .
37.شاهين (نهيب ادبى جنبش )، شمس الدين تندركيا، ص 229 - 234. با تصرف و تلخيص .2سيد 38.جمال الدين و شيخ نورى ، برقعى ، ما به نقل از فاجعه قرن ، ص 163
39.احمد خوانسارى .
40.شاهين (نهيب ادبى جنبش )، ص 222.
41.شاهين (نهيب ادبى جنبش )، ص 269.
42.صحيفه نور، امام خمينى ، ج 18، ص 175.
/خ