مقدمه
برخلاف تصور رايج، اسماعيليه يکي از شاخه هاي اصلي تشيع محسوب ميشود که در اواسط قرن دوم هجري قمري ظهور يافت؛ اسماعيليه از همان ابتداي شکل گيري دچار انشعاباتي در درون خود گرديد که مستعلويه و نزاريه دو فرقه عمده آن بشمار مي آيند. همه گروههاي اسماعيلي، مفهوم شيعي امامت که همان نصب، عصمت و مرجعيت ديني يا ولايت است را مورد پذيرش قرار دادند.جنبش اسماعيليه در ابتدا با نام «جنبش»، «دعوت»، «الدعوة الهادية» ظهور کرد و علت اصلي آن نه گسست و انشقاق از تشيع دوازده امامي، بلکه برپايي نهضتي سياسي- ديني و ايجاد انقلاب بر ضد نظام خلافت عباسي بغداد بود.
در ميان نامهايي که به اسماعيليه نسبت داده ميشود همچون سبعيه، (2) تعليميه، (3) باطنيه، (4) قرامطيه (5) و الدعوة الهادية، (6) نام اخير، عنواني است که اکثر اسماعيليان خود را بدين نام ميخوانند در حالي که عناوين ديگر را سايرين بر آنها گذاردند. اينکه اسماعيليان عمدتاً خود را بنام الدعوة يا الدعوة الهادية ميخوانند و سبعيه تنها بر مبارکيه که مرگ اسماعيليه را نپذيرفتند و او را موعود منتظر تلقي کردند اطلاق ميشود، آشکارا حکايت از بنيان جنبش اسماعيليه در قيام عليه ظلم حکومت عباسيان دارد.
سه نسل نخست اسماعيليه علناً به دعوي رهبري يا امامت برنخاسته بودند بلکه بطور پنهاني براي ايجاد يک نهضت گسترده فعاليت کردند. اينان براي مصون ماندن از تعقيب خلافت عباسي و کارگزاران آنها، دست به فرارهاي سياسي و مبارزات پنهان زدند؛ نمونه بارز آن، فرار سياسي محمد بن اسماعيل از دست منصور بود. (7)
اسماعيل و محمد با شيعيان انقلاب عليه خلافت عباسي و منصور همکاري داشته و درصدد سرنگوني عباسيان بودند. (8)
شعار و پيام ديني- سياسي دعوت اسماعيليه بتدريج بصورت يک جنبش پوياي اجتماعي- سياسي ضد عباسيان درآمد و دعوتشان در سراسر قلمرو اسلامي بخصوص در منطقه جبال، خراسان، جنوب عراق، ماوراء النهر، شرق عربستان، بحرين، يمن، فارس، شمال آفريقا و سرانجام آسياي مرکزي گسترش يافت بنحوي که در پايان سده ي سوم و سده هاي چهارم و پنجم توانستند دولتي گسترده تشکيل دهند.
استقرار حکومت عدل در جهان و انتقال خلافت از عباسيان به آل علي (عليه السلام) که حقوق مشروعشان بود تئوري اصلي تشيع محسوب ميشد که اسماعيليه همين را در صدر برنامه هاي جنبش خود قرار دادند و اين پيام براي علويان، عدالت طلبان و گروههاي محروم از طبقات اجتماعي، جاذبه بسيار داشت.
با استقرار دولت فاطمي در سال 297 هـ .ق، دوره ستر و پنهاني اسماعيليه پايان يافت و دوره طلايي آنان آغاز شد. تأسيس خلافت فاطميان، پيروزي بزرگي براي تمامي شيعه محسوب ميشد. پس از 250 سال، شيعيان براي اولين بار شاهد استقرار قدرت شيعي پس از حکومت کوتاه پنج ساله اميرالمؤمنين (عليه السلام) بودند. فاطميون با رويکرد شيعي و تفسير شيعي از اسلام، تفسير اهل سنت و عباسيان از دين را به چالش کشيدند. فلسفه اسماعيلي که آميزه يي از دو آموزه کلامي و فلسفي شيعي بود به ظهور سنّت عقلاني در تاريخ اسلام منجر شد که تفسير باطني يا باطني گرايي را مؤدي گرديد و خود سهم نيرومندي در تاريخ تفکر اسلامي داشت.
قاضي ابوحنيفه نعمان بن محمد ( 363 هـ. ق) پس از استقرار خلافت فاطمي، تدوين فقه اسماعيلي را آغاز کرد؛ او فقه اسماعيلي را با جمع آوري احاديث از اهل بيت بويژه از امام باقر و امام صادق (عليه السلام) و بر مبناي آثار علامه کليني و ديگر محدثان متقدم شيعي مانند صاحب بصائر الدرجات، تدوين کرد. کتاب دعائم الاسلام او که قانون رسمي فقه دولت فاطمي گرديد، کاملاً برآمده از فقه و حديث شيعي است. در فقه اسماعيلي، اصل نظريه امامت اهميت محوري دارد و اين به دولت فاطمي در برابر عباسيان، مشروعيت بخشيد.
نوشتار حاضر ميکوشد چگونگي فراز و فرود اسماعيليه را در سه مرحله بررسي کند: مرحله اول، از شهادت امام صادق (عليه السلام) در سال 48 هـ. ق آغاز و تا تأسيس حکومت فاطمي در شمال آفريقا در 297 هـ. ق به درازا ميکشد. مسئله گرايشهاي مختلف اسماعيليه همچون اسماعيليه خالصه، مبارکيه کوچک و بزرگ، امامان مستور و پيدايش قرامطه در اين دوره مطرح ميشود.
مرحله دوم، نزديک به دويست سال از 297 تا 487 هـ. ق را شامل ميشود؛ يعني آغاز تأسيس دولت فاطمي تا مرگ مستنصر امام نهم فاطمي را در برميگيرد که هر دو جريان فقه اسماعيلي و فلسفه اسماعيلي در اين دوره (دوره المعزّ امام سوم فاطمي) تدوين ميگردد.
مرحله سوم، شکل گيري دو گرايش عمده اسماعيلي در دوره پس از مرگ مستنصر، يعني مستعلويه و نزاريه را شامل ميگردد؛ اين دوره از 487 هـ.ق آغاز شد وتا 654 هـ. ق، سال پايان دولت نزاري ايران، بطول مي انجامد.
دوره شکل گيري
دوره نخست در تاريخ اسماعيليه را اکثر مورخان دوره ابهام برشمردند؛ شايد مهمترين سبب اين ابهام به دو رويکرد ديني و سياسي بازگردد. برخي از منظر صرف ديني به مسئله رحلت امام صادق و جانشيني دو فرزند امام يعني اسماعيل و موسي (عليه السلام) نگريستند و برخي ديگر با غرض سياسي به جانشيني اسماعيل و سپس محمد پرداختند.فاصله رحلت امام صادق (عليه السلام) (سال 148 هـ. ق) و برآمدن فاطميون (297 هـ. ق) 149 سال است؛ بي ترديد در اين دوره که دوره ستر و مبارزات پنهاني نيز بود، منابع قابل توجهي حتي از سوي اسماعيليان بر جاي نماند يا حتي نوشته نشد و شايد علت اساسي آن غير از پنهاني بودن مبارزات، نداشتن دعوي کلامي و فقهي مستقل در برابر شيعه نيز بود.
پيش از جريان اسماعيلي، دو گروه ديگر در شيعه، شکل گرفتند که وضعيتي نزديک به اسماعيليه داشتند؛ گروه نخست، کيسانيه بودند که همزمان با قيام مختار بن ابي عبيد ثقفي ظهور کردند (9) و بواسطه پيروزيهاي نخستين مختار در سالهاي 64-67 هـ. ق، جنبش کيسانيه گسترش زيادي پيدا کرد اما با کشته شدن مختار در سال 67 هـ. ق توسط مصعب بن زبير، عمده کيسانيان به امام صادق (عليه السلام) پيوستند. گروه دوم، زيديه بودند که پيروان زيد بن علي بن الحسين شمرده ميشدند. (10) در آغاز خلافت عباسي، قيام زيديه در اوج بود بنحوي که زيديان نه تنها مهمترين گروه مخالف عباسي بودند بلکه توانستند دو دولت مهم در طبرستان و يمن تأسيس کنند. مورخان از جمله ابن جوزي در المنتظم قيامهاي بسياري را بنام زيديان در دوره آغازين عباسيان ثبت کردند از جمله قيام يحيي بن زيد، محمد بن عبدالله بن حسن در مدينه، ابراهيم بن موسي در يمن، حسن بن زيد در طبرستان، محمد بن عبدالله بن حسن در بصره، حسين بن علي بن حسن در فخ، محمد بن اسماعيل بن ابراهيم در کوفه و ... . (11)
البته تمامي اين قيامها پس از شهادت زيد بن علي در سال 121 هـ. ق توسط هشام بن عبدالملک حاکم اموي رخ داد. زيديان قيام زيد بن علي را با نهضت حسين بن علي و شهادت او را با شهادت سيدالشهداء برابر ميدانستند. (12) زيديان نيز چون کيسانيان پس از مدتي، به اماميه پيوستند؛ اين وضعيت پس از پيدايش اسماعيليه دگرگون شد.
1. رحلت امام صادق (عليه السلام) و مسئله جانشيني
انديشه اماميه در دوره امامت امام صادق (عليه السلام) تنسيق، تدوين و بسط يافت. همه گروههاي شيعي تحت تأثير انديشه و حکمت امام صادق بودند؛ بسياري از گروههايي که پيشتر بنوعي از تشيع انشعاب يافته بودند دور امام صادق گردهم آمدند، اما پس از رحلت امام در سال 148 هـ. ق، مجدداً گروه بنديها و انشقاقها (نه گسست و جدايي کامل) شکل گرفت که دو گروه اسماعيليه و واقفيه مهمترين دسته ها محسوب ميشدند. در ميان اسماعيليان نيز دو دسته اسماعيليه خالصه و مبارکيه مشهورترين گروهها تلقي گرديدند. گرچه در منابع برجاي مانده مهمترين اختلاف، مسئله جانشين امام بيان گرديد (13) اما رويکرد مبارزه با عباسيان و اختلاف ديدگاه در خصوص نحوه ي مبارزه و نهضت، ميتواند مسئله اساسيتري ميان شيعيان و اسماعيليان و اختلاف آنان تلقي شود.به هر روي با رحلت امام گروههايي شکل گرفتند که امروزه از انشقاق در شيعه نام برده مي شود؛ نخست «اسماعيليه خالصه» است؛ اين گروه معتقدند که اسماعيل در زمان حيات امام صادق (عليه السلام) نمرده بلکه امام براي حفظ جان او از خلفاي عباسي، وي را پنهان کرده و اعلام نمودند که از دنيا رفت. اين گروه نه تنها مرگ اسماعيل در زمان حيات امام صادق را منکر شدند بلکه اعتقاد دارند که هرگز نخواهد مرد و بعنوان آخرين امام و مهدي منتظر، قيام خواهد کرد. (14) آنها بر اين باورند که امام صادق (عليه السلام) از امامت اسماعيل در زمان حياتش اطلاع داده، از اينرو اولاً اعلام امام معصوم بمثابه امري حق بوده که قابل تغيير يا انکار نيست و ثانياً پيش از رحلت، بايد جريان اسماعيلي را واجد پيشينه و مشروعيت دانست. (15)
برخي روايات شيعي تأکيد دارند که امام صادق (عليه السلام) ابتدا فرزند ارشد خود اسماعيل را به جانشيني انتخاب کرد اما پس از مرگ او در زمان حيات امام (عليه السلام)، امام موسي (عليه السلام) به جانشيني برگزيده شد اما طرفداران اسماعيل اين امر را انکار کرده و پيش از رحلت امام صادق (عليه السلام) بصورت غيررسمي پديد آمده و پس از درگذشت، آشکارا از ساير شيعيان منشعب شدند. (16)
دومين گروه اسماعيلي که مبارکيه خوانده شدند بجاي امامت اسماعيل، امامت فرزند او محمد را پذيرفتند. آنها معتقدند که اسماعيل در زمان امام (عليه السلام) از دنيا رفت و امامت به فرزندش محمد منتقل شد؛ دليل مبارکيه آنچنانکه نوبختي، بغدادي، شهرستاني و ساير مورخان نقل کردند اين است که انتقال امامت از برادر به برادر تنها درباره ي امام حسن و امام حسين (عليه السلام) صحيح بوده و در غير آن معتبر نخواهد بود از اينرو با مرگ اسماعيل، امامت به برادرش امام موسي (عليه السلام) منتقل نشده بلکه امامت در محمد بن اسماعيل تعين يافته است. (17) اين تعين به باورمبارکيه بسبب نصب محمد توسط خود امام صادق (عليه السلام) است. آنچنانکه از تحقيقات نوشته شده درباره ي مبارکيه بدست مي آيد اين است که مبارک نام مستعار اسماعيل بوده و اين گروه بسبب ارادت معنوي به اسماعيل، اين نام را بر خود نهاده همچنانکه بسياري از پيروان مبارکيه بعدها امامت اسماعيل را پذيرفتند. (18)
«ناووسيه» پيروان عبدالله بن ناووس يا عجلان بن ناووس، «فطحيه» پيروان عبدالله أفطح برادر تني اسماعيل، «شميطيه» پيروان يحيي بن ابي شميط که قائل به امامت محمد بن جعفر مشهور به ديباج بودند، ساير گروههايي هستند که پس از رحلت امام صادق (عليه السلام)، از شيعه انشقاق يافتند.(19)
برخي به اشتباه اسماعيليه خالصه و خطابيّه پيروان ابوالخطاب را يک گروه تلقي کردند و برخي ديگر بر تأثير تفکر خطابيه بر اسماعيليه تأکيد کردند. گروهي از ارتباط فکري و همساني تفکر دو گروه سخن گفته و بالأخره شماري معتقدند که کوفه وجنوب عراق مرکز فعاليت خطابيه و اسماعيليه بود، از اينرو يک گروه شمرده ميشوند. (20)
اين تلقي به چند دليل نامعتبر است؛ نخست آنکه با شکست کيسانيان، بازمانده هاي آنها و از جمله ابوالخطاب به امام صادق (ع) پيوسته و امام، وي را به نمايندگي خود به کوفه فرستاد و بعدها به دلايلي وي را طرد نمود. ابوالخطاب و يارانش در سال 138 هـ. ق در کوفه به قتل رسيدند.
دليل دوم اين است که خطابيه، تفکر مختار و عمدتاً تفکر سياسي داشتند در حالي که اسماعيليه به تفکر اماميه نزديک بودند. سوم آنکه برخي از کيسانيان غالي که خطابيان نيز جزو غاليان بودند، به عباسيان نزديک بودند نمونه آن را ميتوانيم در داستان کناره گيري ابوهاشم از امامت به سود عباسيان ببينيم که بيشتر مورخان و مستشرقان از آن ياد کردند. (21)
در حالي که فلسفه تأسيس اسماعيليه، مبارزه و ضديت آشکار آنان (خواه اسماعيل و خواه محمد) با عباسيان بود. بعلاوه گروههاي شيعي در بسياري از مسائل از جمله، امامت، مهدويت، آگاهي امام از اسرار غيب و علم لدنّي، عصمت و ولايت امام، باطني گرايي و قيام، اشتراکاتي داشته و در برخي همچون: اماميه، زيديه و اسماعيليه همانندي فراواني وجود داشت. صرف اشتراکات دليل بر يکساني گروهها و فرقه ها نيست.
2. دوره ي آغازين
تا زمان تأسيس حکومت فاطمي دو مرحله مهم در اسماعيليه وجود دارد که بدون تتبّع درست ايندو مرحله، نميتوان بدرستي تحولات بعدي را تحليل کرد. ايندو دوره نه تنها مراحل ابتدايي در اسماعيليه را شکل داده و زمينه هاي اصلي دولت اسماعيلي را فراهم ميسازند، بلکه مشروعيت و اعتبار افراد، جريانها و حکومتها در درون اسماعيليه برگرفته از همين دوره ميباشد. ايندو مرحله و بويژه دوره آغازين داراي ابهام بسيار است ليکن برغم آن، چاره يي جز تدقيق در تحولات، آراء و گرايشهاي اين دوره نيست.هر پژوهشي در دوره آغازين با بررسي انديشه ها و شخصيت اسماعيل و محمد، فرزند او آغاز ميگردد. اسماعيل فرزند ارشد امام صادق (عليه السلام) و برادر تني عبدالله بن افطح و برادر ناتني امام موسي کاظم (عليه السلام) است. دو دسته گزارش متفاوت از اسماعيل قابل مطالعه است؛ دسته يي که اسماعيليان نوشتند و دسته يي که توسط اماميه نگاشته شد. نويسندگان اسماعيلي نه تنها به دفاع و تمجيد از شخصيت اسماعيل دست زدند بلکه امامت را پس از امام صادق (عليه السلام) حق او ميدانستند (غير از مبارکيه). اينان سه مسئله اساسي را درباره ي اسماعيل در کتبشان مي آورند:
الف) اسماعيل بسيار مورد توجه امام (عليه السلام) بود و رکن مبارزات سياسي عليه عباسيان تلقي مي شد، از اينرو امام (عليه السلام) بسبب علاقه بسيار به او مجبور شد براي فريب خليفه عباسي يعني منصور، مرگ او را اعلام نمايد تا شايد دستگاه خلافت، او را تحت تعقيب و آزار قرار نداده و به قتل نرساند. (22)
در همين آثار تأکيد ميشود که امامت در اسماعيل فعليت يافته و قابل تغيير نبوده و اعلام امامت در امام موسي کاظم (عليه السلام) براي فريب عباسيان بود.
ب) اسماعيل در زمان امام صادق (عليه السلام) از دنيا نرفته و مهدي منتظر است و حتي در سال 145 هـ. ق بدستور خود امام صادق (عليه السلام) به شام و سلميه رفته و مبارزات سياسي و دعوت را آغاز کرده و براي تحقق عدالت بازميگردد. (23)
ج) فرقه ناجيه و اصيل پس از امام صادق (عليه السلام) اسماعيليه خالصه است که قائل به امامت اسماعيل و زنده بودن او ميباشد.
در مقابل، نويسندگان شيعي، نگاهي متفاوت و گاه متضاد را در برابر اسماعيلي در پيش گرفتند؛ برخي از منابع شيعي تصريح دارند که امام صادق (عليه السلام) هيچگاه اسماعيل را به جانشيني خود انتخاب نکرد. از آنجا که اسماعيل فرزند ارشد امام بود و در مبارزات سياسي عليه عباسيان فعال بود مورد علاقه امام بوده و ديگران از جمله ياران اسماعيل تصور کردند که امام او را به جانشيني منصوب نموده به همين روي پس از رحلت امام صادق (عليه السلام)، اسماعيل را امام پنداشتند. (24)
برخي منابع شيعي، مانند کشي، اعمال محرم همچون شرابخواري را نيز به او نسبت داده اند. (25) در اين منابع بر روابط اسماعيل با ابوالخطاب رهبر غاليان که از جانب امام صادق (عليه السلام) طرد شد تأکيد شده است. ارتباط اسماعيل با خطابيّان مورد رضايت امام (عليه السلام) نبوده و بدين سبب ايشان اسماعيل را از جانشيني برکنار کرد. (26)
تاريخ تولد اسماعيل روشن نيست همچنانکه تاريخ مرگ او نامعلوم است؛ عمده منابع، مرگ او را سال 145 هـ. ق در دوران خلافت منصور مي دانند و تفاوت سن او و امام موسي کاظم (عليه السلام) را 25 سال برشمرده اند، چنانچه امام موسي کاظم (عليه السلام) در 128 هـ. ق متولد شده باشد و با توجه به اينکه اسماعيل در حدود چهل سالگي بدرود حيات گفته، بايد در سالهاي 103-105 هـ. ق متولد شده باشد. (27)
دفتري، در تاريخ و عقايد اسماعيليه مينويسد اسماعيل در سال 145 هـ. ق از دنيا رفت و در بقيع مدفون گرديد و قبر او تا سال 1302 هـ. ق در بقيع وجود داشت و اسماعيليان به زيارت آن ميرفتند اما پس از آن از سوي وهابيون تخريب گرديد. (28)
گرچه ابهام درباره ي محمد کمتر است و ميزان مبارزاتش بگونه يي است که تاريخ نويسان دوره اول، اکثراً از وي گزارش داده اند اما بسبب فرارهاي سياسي و مبارزات مخفيانه و انتخاب القاب و نامهاي مستعار از جانب او، حقايق زندگيش همچون اسماعيل در پرده ابهام قرار گرفته و توأم با افسانه سرايي نيز شده است.
دو تلقي از رابطه اسماعيل با ابوالخطاب گزارش شده است؛ تلقي اول خوشبينانه است که اسماعيل در مبارزه عليه منصور با ابوالخطاب و ديگران مشارکت کرده و درصدد اقدام براي قتل خليفه و سرنگوني خلافت برآمده اما حکومت از آن باخبر شده و به سرکوبي و مقابله پرداخت و بدين سبب او مورد توجه امام (عليه السلام) بود.(29) تلقي دوم بدبينانه است که اسماعيل با غلات شيعه و منحرفان شيعه ارتباط داشته و اين اقدام او مورد رضايت امام (عليه السلام) نبود به همين سبب اسماعيل را از جانشيني عزل فرمودند. (30)
نکات ذيل درباره ي زندگي محمد بن اسماعيل شايسته توجه است:
الف) محمد احتمالاً پس از سال 120 هـ. ق در مدينه تولد يافت و زمان مرگ اسماعيل، بايد 25 ساله باشد. (31)
ب) پس از گرايش شيعيان به امام موسي کاظم (عليه السلام) عموي او، محمد از مدينه بسوي عراق و احتمالاً کوفه مهاجرت ميکند و زندگي پنهاني را آغاز ميکند. اسماعيليان اين دوره را دوره اختفاء نام مينهند و محمد را به همين سبب، «محمد مکتوم» ناميدند. اين زمان بايد فاصله ميان 148 تا 150 هـ. ق باشد. اسماعيليان آغاز دوره اختفاء را «دوره ستر» مينامند که در تاريخ اسماعيليه دوره مهم تلقي ميشود و از نيمه سده دوم آغاز و تا تأسيس خلافت فاطمي در 297 هـ. ق استمرار دارد. (32) برخي علت اين مهاجرت را امامت امام موسي کاظم (عليه السلام) و برخي ديگر ترس محمد از هارون ميدانند.
ج) محمد پس از ترک مدينه، مدتي در کوفه با نامهاي مستعار از جمله «ميمون» زندگي کرده و سپس به طرف ايران آمده و در شهرهايي همچون خوزستان، نهاوند، دماوند و مازندران زندگي پنهاني داشته است. محمد در سال 180 هـ. ق در دوران هارون خليفه عباسي درگذشت. او در زمان اقامت در کوفه با مبارکيه که محل اصلي قدرتشان کوفه بود، ارتباط نزديک و صميمي داشت و شايد کارگزاران عباسي به اين ارتباط پي برده و محمد از ترس آنان بسوي ايران حرکت کرد.(33)
د) پس از مرگ محمد، فرزندش عبدالله رهبري اسماعيليه مبارکيه را عهده دار شد و اينکه بعدها اکثر پيروان اسماعيلي به مبارکيه شهرت يافتند بدليل انتساب آنها به عبدالله و محمد بود.
اسماعيليه و دوره ستر
نزد اسماعيليه، يک و نيم قرن در فاصله سالهاي حدود 150 تا 297 هـ. ق به دوره ستر مشهور شده است. پس از رحلت امام صادق (عليه السلام) و بيعت شيعيان با امام موسي کاظم (عليه السلام)، محمد بن اسماعيل از مدينه خارج و بسوي عراق (کوفه) رهسپار شد. اين خروج يک نوع مهاجرت آشکار نبود بلکه بدليل ترس از آزار و تعقيب هارون، محمد مجبور ميشود که در اختفاء زندگي کرده و نام مستعار براي خود برگزيند. دوره ستر از اختفاء محمدکه به همين واسطه به «محمد مکتوم» معروف گرديد آغاز شده و تا تأسيس دولت فاطميان مصر در 297 هـ. ق توسط عبيدالله مهدي به طول ميکشد. (34)در زماني که محمد در کوفه بطور مخفيانه مشغول دعوت و مبارزه عليه خلافت است با مبارکيه کوفه مراوداتي داشته و همکاري ميکند؛ مبارکيه، محمد را بعنوان زعيم پذيرفته و پس از مرگ او، عبدالله يکي از پسران محمد، رهبري مبارکيه را عهده دار ميشود. (35) از آنجاييکه مبارکيه بطور خاص و اسماعيليه بمعناي عام، محمد را پس از امام صادق (عليه السلام)، هفتمين امام تلقي کردند، به هفت امامي يا سبعيه معروف شدند. پس از محمد و عبدالله، تا زمان دعوت آشکار در 286 هـ. ق، امامان اسماعيلي نه تنها علناً دعوي امامت نميکردند بلکه پيروان خود را دعوت به تقيه مينمودند. (36)
دوره ستر، سلسله امامان، تعداد امامان مستور و نخستين امام مستور نزد اسماعيليه از جمله مسائلي هستند که هر محققي درباره ي آنها دچار ابهام شده و اسناد و شواهد تاريخي نيز کمک چنداني در بازشناسي موضوعها نميکند به همين دليل اکثر پژوهشگران تنها به تداوم سلسله امامت در دوره ستر اکتفا کرده و از چند تن تحت عنوان امامان مستور نام ميبرند از جمله: محمد بن اسماعيل، عبدالله بن محمد، احمد بن عبدالله و حسين بن احمد و اين در حالي است که برخي نخستين امام مستور را عبدالله بن محمد و نه محمد بن اسماعيل دانسته اند و در رأس امامان ميان گروههاي اسماعيلي اختلاف نظر اساسي وجود دارد؛ برخي سلسله امامت را به محمد بن اسماعيل به پايان ميرسانند و برخي ديگر مانند نزاريان مايل به تداوم امامت هستند.
1. امامان مستور
دوره ستر در اسماعيليه، عصر امامان مستور يا غايب است؛ علت اصلي غايب بودن همانا تعقيب و قتل آنها توسط خلفاي عباسي است به همين سبب امامان مستور ميکوشيدند تا از طريق واسطه يي که «حجت» ميناميدند با مردم ارتباط برقرار کرده و به دعوت بپردازند. مسئله حجت با دو تفسير از سوي اسماعيليان مواجه شد؛ گروهي از آنها اعتقاد دارند که پس از محمد بن اسماعيل، سلسله امامت به پايان ميرسد از اينرو تنها طريق ارتباط جامعه با امام، حجت خواهد بود اما دسته يي ديگر تأکيد ميورزند که «حجت» مسئوليتي موقتي است و تنها در دوراني که امکان دعوت علني امام بسبب احتمال قتل او توسط خلافت، وجود نداشته باشد، حجت از جانب امام، مسئوليت را عهده دار بوده و سپس در شرايط مناسب، امام به دعوت آشکار خواهد پرداخت.(37)عبدالله يکي از فرزندان محمد بود که در دوران همکاري محمد با مبارکيه، عبدالله نزد او بود و در مبارزات با پدرش شرکت ميکرد. از ميان شش فرزند محمد، تنها عبدالله همراه او به کوفه آمد. پس از محمد، اسماعيليه امامت عبدالله را پذيرا شدند. عبدالله با توجه به قتل يکي از برادرانش بنام علي توسط خلافت و اختفاي دو برادر ديگر در ايران، چاره يي جز زندگي پنهاني نداشت. عبدالله شهر سلميه در شام که در فاصله 45 کيلومتري شمال حمص قرار دارد را مرکز اصلي فعاليت و دعوت اسماعيلي قرار داد.
مرکز فعاليت عبدالله ابتدا در خوزستان (اهواز) و شوشتر (مکاني بنام عسکر مکرم) در ايران بود سپس جنوب عراق (بخصوص کوفه و بصره) را به مرکز فعاليت اسماعيلي تبديل کرد و سرانجام به شام و شهر سلميه رفت. (38)
سلميه تا حدود ده سال پيش از پايه گذاري فاطميان در مصر، مرکز اصلي دعوت و فعاليت اسماعيلي محسوب ميشد. عبدالله در دوران قدرتش که بيش از هشتاد سال (حدود سالهاي 262-180 هـ. ق) حدس زده ميشود، توانست هم اسماعيليان را سامان و انسجام بخشد و هم سرزمينهاي بسياري را به کيش اسماعيلي درآورد و هم به گسترش دولت اسماعيلي اقدام ورزد. عبدالله ابتدا با همکاري حسين اهوازي توانست بر جنوب عراق و بخصوص کوفه تسلط يابد و بواسطه همين نفوذ به کمک ابوسعيد جنابي شتافت تا او دولت قرمطي را در بحرين پايه گذاري کند. از آن پس بسياري از نواحي عراق، شرق عربستان همچون: القطيف، ديلم و حوزه طبرستان، يمن، ري، خراسان بزرگ و بالأخره شمال آفريقا را تحت دعوت و کيش اسماعيلي درآورد.
ميتوان به فهرستي از پيروزيهاي عبدالله بن محمد در دوران امامتش اشاره کرد:
الف) گسترش نهضت اسماعيلي در کوفه و جنوب عراق پس از سالهاي 261 هـ. ق و پذيرش کيش اسماعيلي توسط حمدان قرمط و پيروانش بدست حسين اهوازي داعي اسماعيلي در عراق.
ب) دعوت اسماعيليان در جنوب ايران بخصوص حاشيه خليج فارس و خود فارس توسط داعياني همچون حمدان و عبدان و ابوسعيد جنابي که اصالتاً اهل گناوه (از نواحي ساحلي خليج فارس) بود. ديلمي نقل مي کند که اسماعيليان نخستين در فارس به مأمونيه معروف بودند؛ علتش آن بود که برادر عبدان که مأمون نام داشت اولين داعي اسماعيلي در آنجا بود. (39)
ج) اعزام ابن حوشب به يمن در سالهاي 190-270 هـ. ق و نفوذ فوق العاده او در يمن بنحوي که بعدها يمن يکي از مراکز اصلي اسماعيليه گرديد.
داعي ابن حوشب بکمک داعي علي بن فضل موفق شدند در يمن پايگاهي همچون سلميه و بحرين ايجاد نمايند. يمن دومين مرکز فعاليت اصلي اسماعيليان پس از سلميه محسوب ميشد. ابن حوشب در عدن فعاليت ميکرد و علي بن فضل در صنعا زماني که در 294 هـ . ق شهر صنعا توسط علي بن فضل گشوده شد و اکثر يمنيها، کيش اسماعيلي را پذيرا شدند البته بفاصله اندکي، زيديان جاي آنها را در يمن گرفتند. (40)
د) شيوع و نفوذ اسماعيليان در شرق عربستان، بحرين و سواحل خليج فارس بواسطه دستاوردهاي بزرگ آنان در يمن بود. ابوسعيد جنابي توانست بکمک ابن حوشب و عبدالله، تمام بحرين را تصرف کرده و دولت اسماعيلي در آنجا (286 هـ. ق) تأسيس نمايد که بعدها يکي از مهمترين مراکز مخالف خلافت عباسي بغداد گرديد. (41)
هـ) دستاورد اسماعيلي در ايران بيش از تمام نقاط ديگر ارزشمند بود. دعوت اسماعيلي بلافاصله پس از آغاز دوره امامت عبدالله در شمال غربي و مرکز ايران که آن را منطقه جبال ميناميدند آغاز شد و از آنجا به ساير قسمتهاي ايران بخصوص، طبرستان، جرجان و خراسان بزرگ گسترش يافت.
مرکز فعاليت اسماعيليه نخست در منطقه جبال، شهر ري بود که داعي بنام «خلف حلّاج» دعوت اسماعيلي را در ري و منطقه جبال پايه گذاري کرد پس از اندک زماني دعوت اسماعيلي توسط ابوحاتم رازي بزرگ اسماعيلي و صاحب اعلام النبوة در اکثر بخشهاي مرکزي و شمالي ايران همچون اصفهان، مازندران، ري، گرگان و آذربايجان بسط يافت و سپس توسط غياث از جانشينان فرزند خلف حلّاج و ابوعبدالله خادم، اين دعوت به خراسان برده شد و يکي از حاکمان ساماني بنام حسين بن علي به کيش اسماعيلي درآمد. اين امر سبب گسترش سريع اسماعيليه در شرق ايران يعني هرات و قندهار تا حوزه ماوراء النهر شد. (42)
تمام اين دعوتها و پيروزيها در دوران نخستين امام مستور يعني عبدالله بن محمد صورت گرفت و همه دعوتها نيز بنام او انجام ميشد.
در منابع اسماعيليه به عبدالله بن محمد، عبدالله اکبر ميگويند تا از عبدالله مهدي بنيانگذار فاطمي مصر متمايز شود.
احمد بن عبدالله و حسين بن احمد دو امام مستور پس از عبدالله محسوب ميشوند.
چهار نکته درباره ي دوران اين دو امام مستور قابل بررسي است:
نکته اول: در منابع اسماعيليه، احمد بن عبدالله به صاحب رسائل شهرت يافته و او را نويسنده يا از نويسندگان رسائل اخوان الصفا برشمرده اند و برخي وي را فرزند محمد بن اسماعيل و نه نوه او دانستند، از اينرو او را نخستين امام مستور تلقي ميکنند. (43)
نکته دوم: حسين بن احمد پدر عبدالله مهدي يعني بنيانگذار دولت فاطمي است او در سال 268 هـ. ق از دنيا رفت و پسرش علي معروف به عبدالله مهدي تنها هشت سال داشت که بعنوان امام برگزيده شد. (44)
نکته سوم: حسين از سلميه روانه عراق (نجف) گشته و موفق شد برخي از بزرگان شيعه و از اصحاب امام يازدهم همچون حسن بن فرح و ابن حوشب را وارد مذهب اسماعيلي گرداند.(45)
نکته چهارم: حسين بن احمد با اينکه کمتر از پنج سال بعنوان امام مستور، عهده دار اين منصب بود، اما توانست علاوه بر ايران، يمن و شام، اکثر بخشهاي شمال آفريقا را به کيش خود درآورد. او ابوعبدالله شيعي را به غرب جهان اسلام و بخصوص شمال آفريقا فرستاد و موفق شد بفاصله اندکي نه تنها مذهب اسماعيلي را در مصر، تونس و مراکش رواج دهد بلکه مصر را تبديل به بزرگترين مرکز اسماعيلي نمايد. ترويج انديشه مهدويت و اينکه ظهور مهدي موعود نزديک است از انديشه هاي حسين بن احمد بود که فرستادگانش به سرزمينهاي اسلامي از جمله آفريقا مردم را بدان دعوت ميکردند. روشن است که فتح مصر در دوران عبدالله مهدي فرزند حسين ثمره دورانديشي و درايت حسين آخرين امام مستور بود. (46)
2. اختلاف اسماعيليان در مسئله امامت و امامان
مهمترين مسئله نزد اسماعيليه امامت و سپس مهدويت است؛ تداوم امامت يا ختم امامت، ترتيب امامان و رهبري، امامان مستقر و امامان مستودع و نظاير آن از بحثهاي اساسي و سرنوشت ساز در اسماعيليه محسوب ميگردد که ما به برخي از آنها ميپردازيم.الف) امامت و تداوم آن
کساني که از امامت محمد بن اسماعيل جانبداري ميکردند برخلاف اسماعيليان که از امامت اسماعيل دفاع ميکردند به استمرار امامت اعتقاد داشتند و ديدگاه گروه نخست پيروان اسماعيل را قابل دفاع و اثبات نميدانستند. اينان تصريح داشتند که امامت تا زمان رجعت بايد تداوم داشته باشد تا مسئله مهدويت، امام قائم و مهدي موعود معنا يابد. (47)در مقابل، اسماعيليان نخست که از امامت اسماعيل دفاع کرده و او را مهدي موعود و امام پاياني برميشمردند قائل به ختم امامت شدند، چون امام صادق (عليه السلام) جانشيني براي اسماعيل تعيين نکرده و انتقال سلسله امامت از برادر به برادر غير از مسئله امام حسن (عليه السلام) و امام حسين (عليه السلام)، مشروع نيست. (48)
با مرگ محمد بن اسماعيل در همان مرحله اول، سه گروه متمايز شکل گرفت که بنامهاي اسماعيليه خالصه، مبارکيه کوچک و مبارکيه بزرگ معروف شدند. اسماعيليه خالصه مدعي بودند که امامت از اسماعيل به فرزندش (با توجه به عدم امکان انتقال از برادر به برادر) محمد انتقال يافت. اسماعيل در زمان امام صادق نمرده و پس از امام صادق، واجد امامت بوده و از او به فرزندش انتقال يافته است.(49)
مبارکيه کوچک و بزرگ پس از وفات محمد بن اسماعيل ظهور کردند؛ يعني مبارکيه در مسائلي از جمله مسئله تداوم امامت دچار انشعاب گرديد. اقليت آنها پذيرفتند که امامت در فرزندان محمد استمرار يافته و به فاطميون مي رسد. اعتقاد به امامان مستور و امامان فاطمي برگرفته از همين ديدگاه در ميان مبارکيه کوچک ميباشد اما مبارکيه بزرگ که اکثريت اسماعيليه را پس از وفات محمد تشکيل ميدادند اعلام کردند که محمد زنده است و رجعت خواهد کرد. او امام هفتم و مهدي موعود و آخرين امام از سلسله امامان ميباشد و پس از او امامت، استمرار پيدا نخواهد کرد. اينکه اسماعيليه به سبعيه يا هفت امامي شهرت يافتند بخاطر تلقي مبارکيه بزرگ بود. (50) بعدها اين گروه قرامطه را شکل دادند.
ب) تعداد و ترتيب امامان
اسماعيليه با پذيرش مسئله خاتميت و پايان نبوت، اعتقاد دارند که پس از دوران پيامبري، وجود امام، هم براي رهبري و هم فهم و شرح حقيقي و باطن شريعت براي مردم و جامعه، ضروري است.ذکر اين نکته ضروري است که اسماعيليان قائل به هفت دور هستند که در هر دور، وجود يک نبي که وحي را دريافت و ابلاغ نمايد ضروري ميباشد. اسماعيليان از اين پيامبر خاص که همان پيامبر اولوالعزم است با عنوان «پيامبر ناطق» يا «ناطق» ياد ميکنند. هر کدام از ناطقان، وصي وجانشيني دارند که وظيفه تبيين تأويلي شريعت را برعهده دارد. ناطقان عبارتند از: آدم (عليه السلام)، نوح (عليه السلام)، ابراهيم (عليه السلام)، موسي (عليه السلام)، عيسي (عليه السلام) و محمد (عليهم السلام).
اوصيا عبارتند از: شيث، سام، اسماعيل، هارون، شمعون، صفا و علي (عليه السلام).
در تفکر اسماعيلي به وصي، «اساس» و «صامت» گفته ميشود؛ اسماعيليان اعتقاد دارند «متمم» که پس از امام مي آيد همان هفتمين امام است. هفتمين امام نزد آنان به مرتبه «ناطق» ميرسد. ناطق هفتم، محمد بن اسماعيل در دور هفتم است که امام پاياني و مهدي موعود ميباشد و پس از او ادوار عالم به انتها ميرسد. با محمد بن اسماعيل «اساس» که خاص وصيّ است و ناطق که خاص نبي است، به يکديگر رسيده و در او تجلي مي يابد. (51)
برخي از اسماعيليان، سلسله امامت با امام حسن (عليه السلام) آغاز کرده و علما را «اساس» يا «اساس الامامة» تلقي ميکنند و اسماعيل فرزند امام صادق را امام ششم مي دانند. اما گروهي ديگر از اسماعيليان (بويژه اسماعيليان نزاري که شرحش خواهد آمد) ترتيب امامان را با امام علي (عليه السلام) آغاز مي نمايند. (52)
نکته قابل توجه ديگر، درباره ي اسامي گوناگوني است که اسماعيليان بخصوص فاطميون درباره ي دوره هاي مختلف امامت استفاده ميکنند؛ آنها سلسله امامان تا محمد بن اسماعيل را «ائمه» مي نامند در حالي که امامان مستور پس از محمد تا دوره معزّ، چهارمين خليفه فاطمي که فاصله سالهاي 341- 365 هـ. ق حکومت کرد را «خلفا» و دوره بعدي را «اشهاد» نامگذاري کردند. (53)
ج) امامان مستقر و مستودع
نخستين بار مسئله تفکيک دو نوع امام مستقر و مستودع نزد اسماعيليه، درباره ي امامت امام حسن (عليه السلام) و امام حسين (عليه السلام) مطرح گرديد. در ضمن همين بحث، موضوع انتقال و عدم انتقال امامت از برادر به برادر نيز مورد بررسي و مناقشه قرار گرفت.اسماعيليه مسئله امامت را محور عقايد خود قرار ميدهند؛ اينان امام را وصيّ و صامت واساس تلقي ميکنند اما گاهي «اساس» را صرفاً براي امام علي (عليه السلام) قائل شده و از آن حضرت بعنوان «اساس الامامة» ياد مي کنند. (54)
اينان امامت را در امام مستقر قائل بوده و امام حسين (عليه السلام) را نخستين امام برشمرده (چون علي (عليه السلام) را اساس ميدانند) و معتقدند که امام حسن (عليه السلام) امام مستودع است يعني نميتوان او را در سلسله امامان قرار داد.
پس از مرگ المستنصر هشتمين امام فاطمي در سال 487 هـ. ق، دو گرايش مستعلوي و نزاري پديد آمد که اولي در مصر و يمن و سپس در هند و دومي در ايران گسترش يافت. نزاريان ايراني علي (عليه السلام) را امام اول و امام حسين (عليه السلام) را امام دوم ميشمردند در حالي که مستعلويان مصر و يمن امام حسن را در مجموعه امامان قرار ميدادند. (55)
پس از اسماعيليان نخستين اسماعيليان فاطمي قرار دارند، آنها امام علي (عليه السلام)، امام حسن (عليه السلام) و امام حسين (عليه السلام) را جزو امامان دانسته و محمد بن اسماعيل را امام هفتم تلقي کردند از اينرو دوره اول، هفت امام را با نام «امام» ياد مي کنند اما پس از آنها را خلفا و پس از خلفا را «اشهاد» مينامند. (56)
دو تفسير مختلف درباره ي امام مستقر و مستودع در اسماعيليه صورت گرفته است؛ تفسير اول بيان ميکند که تفاوت دو نوع امام به استقرار و داشتن قدرت و فقدان قدرت است.
اما تفسير دوم بر جانشيني بلافاصله و عدم آن تأکيد دارد؛ بدينسان امام مستقر امامي است که بلافاصله جانشين امام قبلي گردد در حالي که امام مستودع است و بطور موقت، منصب امامت را تا ظهور امام منصوص عهده دار است. (57)
اختلاف نظر اسماعيليه خالصه با مبارکيه (بخصوص حداقليها) سبب شد که بعدها بر پيروان اسماعيل و محمد دو نوع امامت اطلاق گردد. پيروان اسماعيل که قائل به پايان امامت در هفتمين امام بودند به رهبرانشان امامان مستودع مي گفتند در حالي که پيروان محمد بن اسماعيل که نظريه تداوم امامت را پذيرفتند، از خلفاي خود با عنوان «امامان مستقر» ياد مي کنند. برنارد لوييس و ديگران که به تاريخ اسماعيليان علاقمندند، فهرستي از دو نوع امامان بدست دادند که شايسته مطالعه و پژوهش است. (58)
پينوشتها:
1. استاديار گروه فلسفه دانشگاه علامه طباطبايي
2. اشتروتمان، رودلف، السبعيه، دائرة المعارف الاسلامية، ج11، ص 245.
3. غزالي، ابوحامد، فضائح الباطنيه، ص 14.
4. همان، ص 11.
5. دفتري، فرهاد، تاريخ و عقايد اسماعيليه، ص 13.
6. همان، ص 111.
7. ابن عنبه، احمد، عمدة الطالب، ص 235.
8. کشي، محمد، معرفة الرجالف ص 325.
9. اشعري، ابوالحسن علي بن اسماعيل، مقالات الاسلاميين، ج1، ص 90.
10. شيخ مفيد، اوائل المقالات، ص 42 و 43.
11. ابن جوزي، عبدالرحمن بن علي، المنتظم، ج7، ص 210-215.
12. شامي، فضيلت، تاريخ زيديه، ص 75-80.
13. شهرستاني، عبدالکريم، الملل و النحل ص 35، 160.
14. نوبختي، حسن بن موسي، فرق الشيعه، ص 68- 71.
15. همانجا.
16. اشعري، سعد بن عبدالله، المقالات و الفرق، ص 80.
17. بغدادي، عبدالقاهر، الفرق بين الفرق، ص 70.
18. سجستاني، ابويعقوب، کشف المحجوب، اثبات النبوات، ص 190.
19. المقالات و الفرق، ص 80-86.
20. فرق الشيعه، ص 59 و 60.
21. ابراهيم حسن، حسن، تاريخ الاسلام السياسي و الديني، ج2، ص 10؛ ليثي، سمره مختار، جهاد الشيعه في العصر العباسي الاول، ص 40؛ فلوتن، فان، تاريخ شيعه يا علل سقوط بني اميه، ص 92.
22. غالب، مصطفي، اعلام الاسماعيليه، ص 87.
23. همانجا.
24. مجلسي، محمدباقر، بحارالانوار، ج47، ص 241.
25. معرفة الرجال، ص 474.
26. هاليستر، جان لوزمن، تشيع در هند، ص 227؛ دفتري، فرهاد، غزالي و اسماعيليه، ص 99.
27. غالب، مصطفي، تاريخ الدعوة اسماعيليه، ص 88.
28. تاريخ و عقايد اسماعيليه، ص 116.
29. غزالي و اسماعيليه، ص 98.
30. همانجا.
31. عمدة الطالب، ص 234.
32. تاريخ و عقايد اسماعيليه، ص 115.
33. ادريس بن حسن، عيون الاخبار، ج4، ص 353- 355.
34. فرق الشيعه، ص 62.
35. عيون الاخبار، ج4، ص 354.
36. ابن نديم، الفهرست، ص 237 و 238.
37. تامر، عارف، تاريخ الاسماعيليه، ج1، ص 183- 187.
38. همانجا.
39. ديلمي، محمد، بيان مذهب الباطنيه و بطلانه، ص 20.
40. قاضي نعمان، افتتاح الدعوة، ص 36-43.
41. مقريزي، احمد، انعاظ الحنفاء، ج1، ص 159.
42. تاريخ و عقايد اسماعيليه، ص 135- 137.
43. تاريخ الدعوة اسماعيليه، ص 95.
44. لوئيس، برنارد، تاريخ اسماعيليان، ص 87.
45. تشيع در هند، ص 248.
46. همانجا.
47. فرق الشيعه، ص 62.
48. تاريخ و عقايد اسماعيليه، ص 115.
49. المقالات و الفرق، ص 83.
50. همان، ص 84.
51. تاريخ و عقايد اسماعيليه، ص 164.
52. فرق الشيعه، ص 61.
53. تشيع در هند، ص 285.
54. المقالات و الفرق، ص 84 و 85.
55. تاريخ و عقايد اسماعيليه، ص 626 و 627.
56. کرماني، حميدالدين، راحة العقل، ص 412-426.
57. کشف المحجوب، ص 74-79.
58. تاريخ اسماعيليان، ص 83 ببعد.
پورحسن، قاسم؛ (1390)، حکمت شيعي؛ باطنيه و اسماعيليه، تهران: بنياد حکمت اسلامي صدرا، چاپ اول