قرآن پژوه گران مايه مرحوم آية الله معرفت در مقدمه اي که بر کتاب درسنامه روش ها و گرايش هاي تفسيري قرآن نوشتند، درباره ضرورت و اهميت بحث روش هاي تفسير، چنين مرقوم داشتند:
تبيين روش ها و گرايش هاي تفسيري يکي از اصولي ترين مسائل و مباحث علوم قرآني است که با شناخت انگيزه ها و هدف هاي مفسران مستقيماً در ارتباط است و تا براي مراجعه کننده هر تفسير روشن نباشد، نمي توان به خوبي از آن تفسير بهره مخصوص برد. (1)
بحث روش هاي تفسير، زيرمجموعه مباحث علوم قرآني و در حقيقت حلقه واسطه ميان تفسير و علوم قرآني است. (2) اهميت بحث « روش » در تفسير قرآن به حدي است که حتّي برخي با تمسک به حديث: « من فسّر القرآن برأيه فأصاب، فقد أخطأ » (3) ملاک مشروعيت تفسير را نه رسيدن يا نرسيدن به معاني آيات و مراد خداوند بلکه اتخاذ روشي صحيح در فهم کلام الهي دانسته اند. (4)
درگذشته، اغلب مفسران در مقدمه تفاسيرشان اشاراتي به مباحث مربوط به علوم قرآني و از جمله مبحث روش تفسير، مي کردند و گاه با خرده گيري از تفاسير پيشينيان، کاستي هاي موجود در برخي از آن ها را برشمردند و به تشريح روش خود و بيان مزاياي آن در تفسير قرآن مي پرداختند. نگاهي به مقدمه تفاسيري نظير التبيان و مجمع البيان و روح المعاني و ... گوياي اين واقعيت است. طبعاً در تفاسيري مانند مفاتيح الغيب و تهذيب التفاسير که بدون مقدمه نوشته شده اند و يا تفاسيري نظير کشّاف و درّة التنزيل که مقدمه بسيار کوتاهي دارند، نشاني از اين مباحث ديده نمي شود. هرچند پي بردن به روش تفسيري مقبول اينان نيز با تدقيق در مطالبي که در ذيل آيات نوشته اند، قابل حصول مي باشد.
شايد بتوان گفت کتاب گلدزيهر (5) اولين کتاب مستقل پيرامون روش هاي تفسير قرآن بود. پس از نوشته شدن اين کتاب، توجه روزافزوني به بحث روش هاي تفسير صورت گرفت و کتاب هاي متعددي در اين زمينه به رشته تحرير درآمد. (6) توجه ناکافي علماي سلف به روش هاي تفسير، ناشي از کم توجهي آنان به « تئوري هاي فهم متن » و عدم توجّه لازم به پديده فهم به عنوان متعلق يک شناسايي مستقل بود، چرا که در گذشته وجود فرهنگ، زبان و افق تاريخي مشترک، دامنه اختلافات را بسي محدودتر از امروز کرده بود. در گذشته تغيير افق ها چنان به کندي صورت مي گرفت که معدّي به هيچ گسست معرفتي نبود امّا تغيير چشم گير افق تاريخي و در پي آن، تفاوت شگرف فرهنگي ميان دوران گذشته و عصر حاضر که منجر به تغيير در بسياري از نظريات فهم متن شد. هم چنين توجّه ويژه به مقوله فهم به عنوان پديده اي که خود نيازمند شناختي مستقل است، باعث شد که بحث مباني و روش هاي فهم و تفسير قرآن در کانون توجّهات انديشمندان قرار گيرد. (7)
از آن جا که اختلافات تفسيري ريشه در اختلاف روش ها دارد و اختلاف اين روش ها و توفيق و عدم توفيق آن ها نيز منوط به اتخاذ مباني اي است که اين روش ها بر پايه آن ها بنا شده اند لذا نزاع و اختلاف مفسّران را بايد بيش و پيش از هر چيز در مباني مورد قبول آنان ( مقدّمات و مقوّمات فهم ) جست و جو کرد و بررسي و داوري اصلي را بايد به آن جا منتقل نمود. (8) به اين ترتيب تعالي علم تفسير جهت رسيدن به حقايق عاليه قرآني، منوط به تعالي روش هاي تفسيري و آن نيز به نوبه خود، در گرو تنقيح مباني شايسته و بايسته است.
در پايان اين گفتار اضافه مي کنيم همان طور که علم منطق ابزار درست انديشي است، مباحث مربوط به مباني و روش هاي تفسير ابزار صيانت از روش صحيح تفسير قرآن است و بي مناسبت نخواهد بود اگر آن را منطق تفسير بناميم. (9)
مفهوم شناسي « روش » و « گرايش » تفسيري
پيش از پرداختن به روش شناسي تفسير قرآن لازم است تا به مفهوم شناسي اصطلاح « روش » و تفاوت آن با « گرايش » اشاره کنيم.مفهوم شناسي روش تفسيري
اين کلمه، اسم مصدر از « رفتن » است. معادل عربي آن « منهج » (10) و معادل انگليسي آن « Method » (11) مي باشد. در هر سه اين کلمات، مفهوم « راه » و « طريق » مندمج است.ابن فارس مي گويد: « النون و الهاء و الجيم أصلان متباينان. الأوّل: النهج، الطريق. » (12) و کلمه Method از ترکيب دو واژه يوناني Meta به معناي « در امتداد » و hods به معناي « راه »، به وجود آمده است. در نتيجه واژه Method به معناي: « در امتداد راه » است. (13)
تاکنون تعاريف متعددي از اصطلاح « روش تفسير » ارائه شده است که براي حفظ ايجاز، تنها به دو مورد از آن ها اشاره مي کنيم:
هدي جاسم ابوطبره مي گويد:
روش تفسيري، راهي است که مفسّر کتاب خداوند متعال آن را با گام هاي منظّمي مي پيمايد تا به تفسيري برپايه مجموعه اي از افکار که قصد تطبيق و ابراز آن ها را در خلال تفسير داشته، برسد. (14)
در تعريفي دقيق تر گفته شده است:
مقصود از روش، استفاده از ابزار يا مناقع خاص در تفسير قرآن است که معاني و مقاصد آيه را روشن ساخته و نتايج مشخصي را به دست مي دهد. به عبارت ديگر، چگونگي کشف و استخراج معاني و مقاصد آيات قرآن را روش تفسير قرآن گويند. (15)
مفهوم شناسي گرايش تفسيري
اين کلمه، اسم مصدر از « گرويدن » است. معادل عربي آن « اتجاه » (16) و معادل انگليسي آن « Approach » (17) است. گاهي نيز گرايش هاي تفسيري را اعم از مذاهب و مکاتب و الوان و اساليب و اتجاهات تفسيري مي دانند. (18)اکنون به چند مورد از اهمّ تعاريفي که در خصوص « گرايش تفسيري » ارائه شده اشاره مي کنيم. به نظر فهد الرومي، اتجاه هدفي است که مفسران در تفاسيرشان به آن روي مي آورند و به هنگام نوشتن تفسير، آن را مدّنظر مي گيرند. (19)
بابايي نيز بعد از برشمردن شماري از تعاريف، اتجاهات تفسيري را به « گرايش خاص مفسران که بر اثر افکار و عقايد يا تخصّص علمي يا مکتب تفسيري آنان رخ نموده است. » (20) تعريف مي کند. ولي از ميان تعاريف موجود، تعريف زيرا را مناسب تر يافتيم:
مقصود از گرايش، تأثير باورهاي مذهبي، کلامي، جهت گيري هاي عصري و سبک هاي پردازش در تفسير قرآن است که بر اساس عقايد، نيازها، ذوق و سليقه و تخصّص علمي مفسّر، شکل مي گيرد. (21)
تفاوت روش و گرايش تفسيري
اين دو واژه از اصطلاحات جديد در عرصه علوم قرآني هستند و هنوز بازه مفهومي خود را در جغرافياي مصطلاحات اين علوم، چنان که بايد و شايد، نيافته اند، لذا گاهي در افواه مؤلّفان و مصنّفان در جاي يکديگر به کار مي روند. علّت اصلي خلط ميان اين دو اصطلاح (22) آن است که اين دو تا حدودي تابع قاعده: « إذا اجتمعا، افترقا و إذا افترقا، اجتمعا » (23) هستند؛ يعني زماني که در کنار هم به کار مي روند، قسيم يکديگر بوده و هر يک متضمّن معناي خاص خود مي شوند ولي زماني که به طور جداگانه به کار مي روند، اغلب متضمّن معاني مرادفي گشته و گاه به جاي هم استعمال مي شوند.جدا از برخي اختلاف نظرها، مي توان تفاوت ميان روش هاي تفسير مناهج التفسير (24) و گرايش هاي تفسير اتجاهات التفسير (25) را در آن دانست که:
روش ها بر اساس منابع و ابزارهاي به کار رفته در تفسير، شکل مي گيرند ولي گرايش ها بر پايه باورها و سليقه هاي شخص مفسّر پديد مي آيند.
پينوشتها:
1. محمدعلي رضايي اصفهاني، درسنامه روش ها و گرايش هاي تفسيري قرآن، ص 7.
2. سيوطي در الإتقان في علوم القرآن بحث مستقلي پيرامون روش هاي تفسيري انجام نداده و تنها در ذيل نوع 77-80 که به ترتيب به شناخت تفسير و تأويل، شروط و آداب مفسّر، غرائب تفسير و طبقات مفسران اختصاص دارد، به گوشه هايي از اين بحث اشاره کرده است. پيش تر زرکشي نيز در البرهان في علوم القرآن همين مشي را در پيش گرفته بود. امّا زرقاني در فصل 12 از کتاب مناهل العرفان في علوم القرآن را مستقلاً به اين مهم اختصاص داد.
3. ابوالقاسم راغب اصفهاني، مقدمه ي جامع التفاسير، ص 93.
4. ر.ک: علي ربّاني گلپايگاني، هرمنوتيک و منطق فهم دين، ص 330.
5. اين کتاب با عنوان Die Richtungen der Islamischen koranauslegung در سال 1920 م در ليدن به چاپ رسيد و در 1944 م و 1954 م به ترتيب توسط سيدعلي حسن عبدالقادر و عبدالحليم نجّار به عربي در سال 2004 م، 1383 هـ. ش تحت عنوان گرايش هاي تفسيري در ميان مسلمانان به فارسي ترجمه شد.
6. درحالي که تا صد سال قبل، هيچ کتاب مستقلّي پيرامون روش تفسير قرآن نوشته نشده بود. طي پانزده سال اخير تنها در ايران بيش از سي عنوان کتاب و بيش از 150 عنوان مقاله درباره ي روش تفسير نوشته شده است که نشان از اقبال و اهتمام ويژه قرآن پژوهان به اين مهم در دهه هاي اخير مي باشد.
7. ر.ک: محمد مجتهد شبستري، هرمنوتيک، کتاب و سنّت، ص 15-16.
8. همان، ص 33.
9. از جمله قرآن پژوهاني که توجّه ويژه اي به بحث روش شناسي در فهم آموزه هاي قرآني داشت، توشيهيکو ايزوتسو ( Toshihiko Izutsu ) بود. او در مقدمه کتاب مفاهيم اخلاقي- ديني در قرآن مجيد مي نويسد: « آنچه در اين تحقيق، مقام اصلي را دارد، مواد کار نيست بلکه روش تجزيه و تحليل زبان شناسانه اي است که بر اين مواد اعمال مي شود ». توشيهيکو ايزوتسو، مفاهيم اخلاقي- ديني در قرآن مجيد، فريدون بدره اي، ص 8.
10. احمد سياح، فرهنگ بزرگ جامع نوين ( ترجمه المنجد لويس )، ج2، ص 2122، ذيل ماده « نهج ».
11. ذيل همين کلمه در نرم افزار: Narcis Dicthionary, 5.0.
12. احمد بن فارس، معجم مقاييس اللغة، ص 1000، ذيل ماده ي « نهج ».
13. محمدرضا ريخته گران، منطق و مبحث علم هرمنوتيک، ص 260.
14. هدي جاسم ابوطبره، المنهج الأثري في تفسير القرآن الکريم، ص 23.
15. محمدعلي رضايي اصفهاني، درسنامه روش ها و گرايش هاي تفسيري قرآن، ص 22.
16. احمد سياح، فرهنگ بزرگ جامع نوين ( ترجمه المنجد لويس )، ج2، ص 2151، ذيل ماده « وجه ».
17. غالباً واژه هاي Tendency و يا Tropism را مرادف واژه گرايش در نظر مي گيرند، امّا با توجّه به آنچه P.Feyrabrabend در کتاب Against Method گفته است، گويا اصطلاح Approach به مفهوم اصطلاح گرايش به آن معنايي که در مباحث علوم قرآن مدنظر است، نزديک تر مي باشد. از آن جا که طبق تتبعات صورت گرفته اين معادل يابي براي اولين بار توسط نگارنده صورت گرفته است. لذا باب هر گونه مناقشه اي در آن مفتوح مي باشد.
18. محمدعلي رضايي اصفهاني، درسنامه روش ها وگرايش هاي تفسيري قرآن، ص 38.
19. فهدالرومي، إتجاهات الفسير في القرون الرابع عشر، ج1، ص 23.
20. علي اکبر بابايي، مکاتب تفسيري، ج1، ص19.
21. محمدعلي رضايي اصفهاني، همان، ص 23.
22. ن.ک: همان، ص 38.
23. زماني که با هم يک جا جمع شوند، از هم جدا مي گردند و زماني که از هم جدا شوند، با هم جمع مي گردند.
24. Methods of Interpretation
25. Approaches of Interpretation.
آزاد، عليرضا؛ (1391)، تفسير قرآن و هرمنوتيک کلاسيک، قم: مؤسسه بوستان کتاب، چاپ اول