علم روش شناسي تفسير قرآن، بحثي نوپا در ذيل مباحث علوم قرآني است، از اين رو باب مناقشه در بسياري از مسائل آن، مفتوح مي باشد. در يک نگاه کلّي به روش شناسي تفسير قرآن، مي توان از شش محور اساسي در اين حوزه سخن به ميان آورد که عبارتند از: مباني تفسير، قواعد تفسير، منابع تفسير، علوم مورد نياز تفسير، شرايط مفسّر و شيوه ( روش ) تفسير. (1)
از جمله محورهايي که جولانگاه آراي صاحب نظران بوده و هست، بحث انواع شيوه ها و تقسيمات روش ها و گرايش هاي تفسيري است. هرچند که تلاش هاي ارزنده اي در اين خصوص صورت گرفته، امّا يافتن تقسيمي که بتواند از تداخل مباحث جلوگيري کند و جامع افراد و مانع اغيار باشد، مشکل است. با اين حال، در اين مجال به مهم ترين تقسيماتي که در رابطه با روش هاي تفسير ارائه شده، تا آن جا که به هدف اين نوشتار مرتبط است، اشاره مي کنيم.
ناگفته نماند که اهل کتاب خصوصاً يهوديان نيز توجّه ويژه اي به تفسير کتاب مقدّس خود داشته اند و در طول تاريخ، روش هاي گوناگوني را براي رسيدن به اين هدف در پيش گرفته اند که بي شباهت به روش هاي تفسيري مسلمانان نيست. (10) در تاريخ تفسير کتاب مقدس همواره از دو مدرسه تفسيري نام برده مي شود: (11)
1. مدرسه فلسطين: که به روش ظاهرگرايي و بهره گيري از قواعد الفاظ و ظهور کلام توجّه داشت و اصطلاحاً در پي تفسير بياني و ظاهري بود.
2. مدرسه اسکندريه: که به کاربرد مجازي و تأويل گرايي و رمزي بودن کلمات کتاب مقدّس تکيه مي کرد. اين مدرسه تعامل زيادي با فيلسوفان يونان داشت.
بي شک التفات به تجربه ديني ساير اديان آسماني که بر حسب شرايط تاريخي، قرن ها پيش از ظهور اسلام، اقدام به تدوين روش هاي گوناگون تفسير جهت بهره گيري از کتاب هاي آسماني خويش کرده اند و توجّه به نکات ضعف و قوّت و دگرديسي هاي تاريخي که به واسطه مواجهه با شرايط عصري و اقتضائات فکري گوناگون در آن ها پديد آمده، در عين توجّه به تفاوت ماهوي ميان قرآن و ساير کتب آسماني، مي تواند مفيد فايده باشد.
پينوشتها:
1. علي اکبر بابايي و همکاران، روش شناسي تفسير قرآن، ص 3.
2. محمدحسين الذهبي، التفسير و المفسرون، ج1، ص 255-284.
3. محمدهادي معرفت، تفسير و مفسّران، ج2، ص 17-22، 224-228.
4. خالد عبدالرحمن العک، اصول التفسير و قواعده، ص 109-224.
5. عباسعلي عميد زنجاني، مباني و روش هاي تفسير قرآن، ص 216.
6. محمدعلي رضايي اصفهاني، درسنامه روش ها و گرايش هاي تفسيري قرآن، ص 34.
7. علي اکبر بابايي، مکاتب تفسيري، ج1، ص 8.
8. از جمله تفاسيري که با رويکردي جامع، سعي کرده اند از چندين روش و گرايش براي تفسير آيات الهي استفاده کنند، مي توان به تفسير نمونه، صفوة التافسير صابوني و صفوة التفاسير علّامه شبّر اشاره کرد. به عنوان مثال دکتر رضايي کرماني مي نويسد: « در صفوة التفاسير علّامه شبّر رحمه الله عليه دو مبنا و روش تفسيري و نيز دو گرايش تفسيري بسيار برجسته به نظر مي رسد. بدين گونه: مبنا و روش ادبي، مبنا و روش روايي، گرايش کلامي و گرايش فقهي ». ( محمدعلي رضايي کرماني، علّامه شبّر و تفاسير سه گانه، ص 56 ).
9. هرچند مفسران در عمل به تفاوت روش تفسير در هر دسته از انواع آيات توجّه داشته اند و گاه به پاره اي از اين تفاوت ها در مقدّمه تفاسيرشان اشاره مي کردند ( که ما در بخشي مربوط به انواع آيات از حيث تفسيرپذيري به آن اشاره کرديم ) امّا اين مهم توسط کساني که به تقسيم بندي انواع روش هاي تفسير پرداخته اند کمتر مورد التفات قرار گرفته است.
10. براي آگاهي بيشتر پيرامون روش هاي تفسير کتاب مقدّس مي توانيد به اين منبع مراجعه کنيد « رابرت م. گرنت و ديويد تريسي، تاريخچه مکاتب تفسيري و هرمنوتيکي کتاب مقدّس، ابوالفضل سجّادي، پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامي، 1385 ».
11. سيدمحمدعلي ايازي، تفسير و هرمنوتيک، مبين، 9 و 10، ص 31-32.
آزاد، عليرضا؛ (1391)، تفسير قرآن و هرمنوتيک کلاسيک، قم: مؤسسه بوستان کتاب، چاپ اول