برگردان: احمد بهمنش
انقلاب شهري در دره ي نيل، هنگامي عملي شد که سرزمين مصر تحت تسلط فرمانرواي مقتدري که در عين حال جنبه ي خدائي هم داشت، بصورت واحدي درآمد. اين پيش آمد را مي توان با اتحاد نواحي مختلف بين النهرين در زمان سارگن مقايسه کرد با اين تفاوت که وحدت مصر، پنج قرن زودتر صورت عمل به خود گرفت. درباره ي دوره ي قبل از وحدت، حدس هائي که مبتني بر افسانه ها و آثار باستان شناسي مي باشد، زده مي شود. تنها در ناحيه باتلاقي و وسيع دلتا، شرايطي که موجب ايجاد سومر شده بود، وجود داشت، ليکن از روستاهائي که در اعماق رسوبات نيل فرو رفته و شهرهاي جديد بر روي آنها بنا شد اطلاعي در دست نيست و اطلاعات کنوني، من غير مستقيم، مربوط به مصر عليا ميباشد.
در جنوب قاهره، دره ي تنگ و باريکي که ميان اراضي باير قرار گرفته، از پاره اي جهات به سومر شباهت دارد، چنانکه در آنجا باتلاق هائي پوشيده از جنگل پاپيروس، که پناهگاه شکارهاي آبي و اسب هاي آبي خطرناک است ديده مي شود. رودخانه ي نيل، در ميان اين باتلاق ها، راه ارتباطي بسيار خوبي تشکيل مي دهد. طغيان سالانه ي آنکه منظم تر از طغيان دجله و فرات است اراضي اطراف را مشروب مي کند. در اين دره، از چوب و فلزات اثري نيست ليکن در بيابانهاي اطراف آن، سيلکس کافي براي تهيه کارد و تبر موجود است. سکنه اين حدود، در زمينهاي باريکي که در کناره هاي شيب دار اين دره قرار داشت و ارتفاع آن از خطر سيل جلوگيري مي کرد، ساکن شدند. ميزان تمدن دوره هاي ماقبل پادشاهي در اين حدود با تمدن مريمده (1) وفيوم تقريباً يکسان بود و کوچ نشين هاي اين دره که براي مبارزه با حيوانات وحشي و باتلاق ها متحد شده بودند محيطي بوجود آوردند که براي پيشرفت زندگي بسيار مساعد بود.
آنها ظاهراً در دهکده هاي مستقلي زندگي مي کردند که در هر يک از آنها، خانواري با توتم مخصوص خود ساکن بود. توتم ها، يعني حيوانات، نباتات يا چيزهائي که خانوارها خود را از اعقاب آنها مي دانستند، بعدها به صورت علامت وشعارهائي مورد قبول شهرستانهاي (Nomes) مصر در دوره ي تاريخي قرار گرفت. در طول نخستين مراحل دوره هاي باداري (2) و آمارتي (3)، مخصوصاً از شکار و صيد روزگار مي گذراندند، ليکن چون کار آبياري ساده و آسان بود از همان ايام کشت غلات و گله داري در مراتع رواج داشت. کشتي راني در نيل با قايق هاي بزرگي که از پاپيروس تهيه مي شد، معمول بود. مردم، پلک چشم خود را با ماده مخصوصي (4) که از سينائي مي رسيد رنگ مي کردند و اين کالا که به وسيله شکارچيان صحرا وارد مي شد ظاهراً با مقداري از کالاهاي محلي مبادله مي گشت چکش کاري طلا و مس را نيز مي دانستند و آنها را نوعي عالي از سنگ مي پنداشته از قابليت ذوب آن اطلاعي نداشتند.
محفوظ ماندن اجساد در شن هاي خشک صحرا، ظاهراً فکر جاوداني بودن و زندگي آينده را به آنها تلقين کرد. احتياج به تهيه مقابر عالي، بهانه اي براي تهيه و ذخيره ي مقدار زيادي ثروت و جواهرات سحرآميز بود و بيشتر اطلاعاتي که از زندگي در دوره هاي ماقبل پادشاهي داريم از لوازم موجود در اين مقابر از قبيل: سبوهاي مخصوص نگاهداري غذا و مشروب، وسايل شکار و صيد، لوازم آرايش، مجموعه اي از اشياء سنگي مختلف که در کارهاي مذهبي بکار مي رفت، و لوازمي شبيه مسواک و جعبه هاي زينت شده که براي آرايش پلک ها بود، مي باشد.
در دوره ي جرزه اي (5) شکار از اهميت افتاد. سکنه ي دهکده ها به کشاورزي و صيد ماهي پرداختند. لوازم و سلاح مسي و مصالح جديد ديگر وارد مصر شد. قايق هائي که پرچم شهرستانهاي دلتا و سواحل مديترانه را داشتند تا دهکده هاي جنوب پيش رفتند. افکار تازه و فنون جديدي مانند ظروف لعابي و مينا کاري رواج يافت.
از مصالح و موادي که از آسيا مي رسيد و همچنين از محصولات دلتا که در مصر عليا به دست آمده مي توان به نفوذ سامي ها و حتي به تفوق دلتا بر دره نيل، يعني غلبه مصر سفلي بر مصر عليا پي برد. در افسانه هاي مصري، از تصرف جنوب به وسيله ياران و هواخواهان هوروس که از شمال آمده بودند و نتيجه ي آن اتحاد مصر سفلي و مصر عليا بود، صحبت شده. ليکن در مدارک باستاني هيچ دليلي بر وجود پادشاهان، و پيشه وران متخصص و استعمال خط در اين دوره ديده نمي شود.
در اواخر دوره ي جرزه اي، قايق هاي شراعي، نظير قايق هائي که نخستين بار در خليج فارس، پيدا شد، به مصر عليا رسيدند. تصوير اين قايق ها بر کناره هاي سنگي وادي هاي خشکيده ميان نيل و درياي سرخ، و در يکي از مقابر شهر « شاهين » ( هيراکون پوليس ) که در دوره ي تاريخي مرکز شهرستان « شاهين » و بدون ترديد مقر خانواري به همين نام بود، نقش شده. نقوش مقبره ي هيراکون پوليس صحنه اي است از جنگ ميان قايق هاي پاپيروسي جنوب کشور، و قايق هاي شراعي شمال و همين صحنه بر دسته کاردي از عاج که در جبل الاراک، محور ارتباطي ميان درياي سرخ و رود نيل، پيدا شده، منقوش است. در طرف ديگر دسته کارد مزبور، تصوير مردي که لباس مردم سومر را بر تن دارد، ترسيم شده. در آثار هنري اين دوره ي مصر، موضوع ها و اشکالي مي بينيم، که دليل نفوذ تمدن بين النهرين، در مصر مي باشد.
قطعه هائي از عاج و سنگ لوح، که جنگ حيوانات بر آنها نقش شده و حاکي از عقايد اساطيري درباره ي منازعات قبايل توتمي است، متعلق به همين دوره مي باشد. چنانکه از اين نقوش بر مي آيد، خانواري که شاهين توتم آن بوده، پيروز شده است.
در تزيينات و لوازم مقبره ها به تدريج دقت و ظرافت بيشتري معمول گشت. در « شهر شاهين » مقبره اي ديده مي شود که با ديوارهاي آجري محصور و با نقاشي هاي ديواري زينت يافته. بعلاوه اختلاف و تضاد روز افزوني ميان عظمت و زيبائي پاره اي از مقابر و سادگي مقبره هاي ديگر به چشم مي خورد که معرف تقسيم جامعه به طبقات و ظهور احتمالي سر کرده و پيشوا مي باشد. اين منظره در مقبره هاي سلطنتي آبيدوس، در مصر عليا، به خوبي نمايان است. به جاي گودال ساده اي که در دوره ي ماقبل پادشاهي معمول بود، حفره بزرگي تعبيه مي شد و در عمق آن بناي مجللي مي ساختند که در اطراف آن اطاق ها و تعدادي مقابر کوچکتر، مخصوص افسران درباري که پس از مرگ هم بايد در خدمت ولينعمت خود باشند، قرار داشت. اين بنا که به طول هشت متر و عرض چهار متر و نيم و ارتفاع سه متر بود، از آجر و چوبهائي که از خارج مي رسيد ساخته شده بود.
سبوهائي محتوي غلات، ميوه ها و مايعات، ظروف سنگي و فلزات قيمتي، زينت آلاتي از طلا، فيروزه، سنگ لاجورد و سنگهاي گرانبهاي ديگر، اسلحه و لوازم آرايش مسي در مقبره هاي سلطنتي گذاشته مي شد. از اين تجملات مي توان به تمرکز فوق العاده ي ثروت، وجود پيشه وران متخصص و توسعه بازرگاني با خارج پي برد. نخستين مدارک مکتوب، يعني هيروگليف ها، از مقبره ها بدست آمده. مدارک باستان شناسي، بطور غيرمحسوسي يک سند ادبي مي شود و در توجيه حوادث به کار مي رود.
منس (6)، سر کرده خانوار « شاهين »، از راه جادو و افسون، با توتم خود، يکسان شد و عنوان شاهين خدائي ( هوروس ) به خود گرفت. وي سراسر اراضي دره ي نيل و دلتا را تسخير کرد و همه ي روستاها و خانوارهاي مستقل را تحت لواي دولت واحدي درآورد. پيشواي اين دولت، تنها نماينده ي خداوند محسوب نمي شد، بلکه خود خدا بود. اعمال ساحرانه اي که درباره او انجام مي گرفت به او جنبه جاوداني و فنا ناپذيري داد و موجب حاصلخيزي زمين ها و فراواني اغنام و احشام شد. وي، توتم هاي ملل قديم را که با کوشش بسيار زمين هاي باتلاقي و باير را آباد کرده بودند، از بين برد ( در اسناد قديم مصري گفته مي شود، که وي آنها را از هم دريد و بلعيد ). منس نيز مانند خداي يک مدينه ي سومري، نفوذ فوق العاده اي بر سراسر اراضي مصر داشت و همه مردم به او هدايائي مي دادند و آماده ي خدمت او بودند.
در اين موقع مازاد محصولات زراعتي به وسيله فرعون جمع آوري مي شد و « خانه ي خدائي » اهميتي نداشت. علامت و نشانه اين ثروت ديگر معبد نيست بلکه مقبره ي عظيمي است که بقاياي جسد پادشاه - خدا در آن نگاهداري شده به کارهاي افسون آميز خود ادامه خواهد داد. هر قدر بر تعداد جمعيت و ميزان دارائي افزوده مي شد، جلال و شکوه مقبره ها نيز افزايش مي يافت. هرم بزرگ کئوپس، که از سلسله ي چهارم باقي مانده طول يک ضلع قاعده آن 230 متر بود و 146 متر ارتفاع داشت و دو مليون و سيصد هزار تخته سنگ که هر يک از آنها به طور متوسط دو هزار و پانصد کيلو وزن دارد در آن بکار رفته. طريقه حمل اين قطعه سنگ ها که از کناره هاي دره ي نيل جدا مي شد، اين بود که آنها را بر روي تخته چوبهائي که به هم بسته و هنگام طغيان نيل در رودخانه مي انداختند، قرار داده، پس از آنکه به مقصد مي رسيدند، سنگ ها را از دامنه سنگي و سرازير رود بالا کشيد در مکاني که تقريباً سي متر بالاتر از رودخانه و بلندترين نقطه فلات و محل بناي هرم بود، مي گذاشتند. به قول هرودوت، مورخ يوناني، که گفته هاي او مورد تأييد پتري (7) نيز بوده، يکصد هزار کارگر، مدت بيست سال، کار ساختمان اين هرم را به عهده داشته اند.
فراعنه مصر، قسمتي از دارائي خود را صرف کارهاي عام المنفعه مي کردند. منس شهر ممفيس را در جنوب دلتا، با « ديواري سفيد » محصور کرد. در يکي از حجاري هاي مربوط به سلسله ي اول، پادشاهي را مي بينيم که با برداشتن « اولين بيل خاک »، کارهاي ساختماني ترعه اي را افتتاح مي کند. فراعنه ي مصر، هيئت هائي را، که عده اي از قواي سلطنتي نيز همراه آنها بود، براي استخراج معادن مس، به سينائي و همچنين کشتي هاي مجهزي را جهت تهيه ي چوب سدر از لبنان به بيبلوس مي فرستادند. در اواخر زمامداري سلسله سوم، کشتي هائي که به مأموريت هاي دور دست مي رفتند گاهي داراي پنجاه متر طول بود و ابعاد اين کشتي ها معمولاً بين بيست تا سي متر بود. فراعنه ي اول مصر، که از فرماندهان نظامي بودند، مناطقي براي دفاع تشکيل دادند تا مانع هجوم آسيائي ها، و مردم ليبي و اهالي نوبي باشد و با جلوگيري از زد و خورد دهکده ها با يکديگر، که موجب آشفتگي دره ي نيل در دوره ي زمامداران نالايق بود، صلح داخلي را تأمين کردند.
مأموريني که از طرف فرعون - خدا، انتخاب مي شدند، کارهائي را که در سومر، به عهده ي خدمتگزاران خدايان بود، انجام مي دادند و اين عده که به صورت يک طبقه و صنف دائمي، منابع عظيم درآمد مصر را اداره مي کرد براي نگاهداري حساب ناچار احتياج به خطي داشت و بنابراين در مصر نيز، مانند سومر، به هر نقشي، معنائي قراردادي، داده شد. در الفباي هيروگليفي مصر، هر يک از حروف مختصات تصويري خود را، بيش از سه هزار سال محفوظ نگاه داشت.در بين نخستين هيروگليف هاي مصري، همان اختلافي که ميان ايدئوگرام هاي سومري در دوره ي اوروک وجود داشت، ديده مي شد. اين هيروگليف ها، با اشکال ساده اي که به عجله نوشته مي شد و منشاء خط هيراتيک مي باشد، همراه بود. علامات خط هيراتيک را در مقبره هاي سلطنتي با مرکب بر الواح پخته، يا چوب، و بعدها روي پاپيروس مي نوشتند. هيروگليف ها، در صورت تندنويسي، ابتدا ايدئوگرام هاي ساده اي بودند، ولي به زودي، همانطور که در سومر پيش آمد، داراي ارزش صوتي شدند. حتي پاره اي از آنها به صورت حروف بي صداي ساده اي درآمدند و با آنکه به اين ترتيب، همه عوامل يک الفباي ساده در آن خط جمع بود، مصريها، مانند سومريها و بابلي ها، علائم نمودار فکر، علائم هجائي و علائم بي صدا را با هم به کار مي بردند.
به اين ترتيب، خط موضوعي اسرارآميز محسوب مي شد و حرفه اي بود که، کساني که به کارهاي دستي مشغول بودند نمي توانستند آن را فرا گيرند. اشخاص مطلع و آشنا به رموز خط، يعني دبيران، صنف ممتازي را تشکيل مي دادند و کارهاي دولتي که مورد توجه بسيار بود و همچنين اداره املاک بزرگ در انحصار آنها بود. با اين حال نمي توان به اين اجتماع و صنف، عنوان طبقه اي جدا و مشخص داد. به مدارسي که کارشان تربيت عمال و مأمورين بود، اعانه اي از طرف دولت پرداخت مي شد و طبق متون و مدارک تازه اتي که به دست آمده معلوم مي شود که هر کس مي توانست کاري را که مايل است انتخاب کند، يعني وارد آموزشگاه شود، يا يکي از فنون و صنايع دستي را فرا گيرد و يا آنکه به کارهاي زراعتي بپردازد.
حروف تصويري خط مصري و خط سومري، در عين اينکه مبتني بر اصول واحدي بودند، با هم اختلافي داشتند. مصري ها، براي شمارش اعداد، نظير آنچه در سومر معمول بود، روشي اختراع کردند منتهي اساس کار آنها سيستم اعشاري بود و علائم مخصوصي براي واحدها، يعني ده و مضاعف هاي آن به کار مي بردند. مصري ها اوزان و مقادير خود را نيز به صورت واحدي درآوردند ليکن واحدهاي مورد استفاده آنها غير از آن بود که در سومر رواج داشت. تقسيم زمان در مصر بر اساس ساعت هاي فصلي و موسمي بود. روز و شب داراي ساعت هائي متساوي بودند و طول آن بر حسب فصول تغيير مي کرد.
دبيران، که از هر نوع کار دستي معاف بودند، از علوم عملي که در کارگاه ها معمول بود، اطلاعي نداشتند و بنابراين در انتشار فنون حرفه اي نقشي انجام نمي دادند ولي، انقلاب شهري، مانند سومر، علوم تبحري و علوم کاذب، از قبيل حساب، هندسه، نجوم، طب و علوم الهي را رواج و تعميم داد وگرچه مدارک و اسنادي که مربوط به اين مطالب است مربوط به هزاره ي دوم پيش از ميلاد مي باشد با ملاحظه کارهاي ساختماني آنها مي توان دريافت که مصريان در دوره ي زمامداري نخستين سلسله هاي سلطنتي، از قوانين ساده ي حساب و هندسه به خوبي استفاده کردند.
دبيران مصري، در حساب، پائين تر از همکاران سومري خود بودند. آنها قسمت هاي صحيح را در کسر به کار مي بردند و جدول ضرب را نمي شناختند. عمل ضرب آنها به وسيله يک سيستم طولاني و خسته کننده اي انجام مي گرفت و آن عبارت از اين بود که مثلاً براي ضرب عددي در چهار، آن عدد را چهار بار با هم جمع مي کردند در هندسه برعکس، مطالعات بيشتري براي تهيه فرمول هاي دقيق تر به عمل آوردند و چون بناي اهرام از نظر مذهبي اهميت بسيار داشت، دبيران مجبور بودند محاسبه نسبت هاي اين قبيل ساختمان ها را به دقت فرا گيرند تا بناها بتوانند به دقت قطعات سنگ مورد نياز را آماده کنند. آنها فرمول دقيقي را که براي تعيين حجم هرم ناقص به کار مي رفت يعني را مي دانستند در اين فرمول a علامت طول قاعده و b معرف طول سطح در رأسي هرم بود و چنانکه مي دانيم مردم بين النهرين از اين فرمول اطلاعي نداشتند. مصريها عدد پي را معادل مي دانستند و حال آنکه در سومر، پي، معادل 3 بود.
اختراع تقويم شمسي، که تقويم کنوني ما نتيجه مستقيم آن است، بزرگترين توفيق قابل ملاحظه اي است که از نظر علمي نصيب مصريان گرديد و بدون ترديد از شرايط انقلاب شهري در دره ي نيل الهام مي گرفت. از زمان نخستين سلسله هاي سلطنتي، عمال مصري، ارتفاع آب را در موقع طغيان، که در زراعت مصر تأثير فراوان داشت، اندازه مي گرفتند و قبل از فصل درو، ميزان ماليات ها را تعيين مي کردند. مأموران مزبور با مقايسه يادداشتهاي خود ( در پنجاه سال )، متوجه شدند که فاصله ميان هر طغيان سيصد و شصت و پنج روز است و بر اساس اين مطالعات تقويم رسمي بوجود آمد که بيش از يک قرن مورد استفاده ي دهاقين بود و از روي آن، موقع مناسب براي کشت را تعيين مي کردند.
محاسبه مأمورين مصري داراي اشتباهي در حدود شش ساعت بود. گرچه به مرور زمان، اختلاف ميان سالي که در تقويم معلوم مي شد، و آثاري که در طبيعت بروز مي کرد بخوبي معلوم مي گشت ولي اصلاح تقويم، به اين مناسبت که وقت گذشته بود، امکان نداشت. در دوره ي زمامداري سلسله ي سوم، منجمين متوجه شدند که ستاره ي سيريوس (8) ( شعراي يماني ) در افق قاهره درست هنگام طغيان نيل بود و با توجه به اين موضوع، دستگاه هاي اداري مصر، تقويمي که بر اساس سال نجومي بود، تنظيم کردند.
به اين ترتيب، در حدود سه هزار سال پيش از ميلاد، انقلاب اقتصادي که وسايل معيشت و مواد اوليه را در دسترس پيشه وران مصري قرار داده بود، اساس و منشاء خط و پاره اي از علوم نيز شد و بعلاوه موجب ايجاد حکومتي که منس رهبري آن را به عهده داشت و همچنين جانشينان او گرديد. اين حکومت، در واقع سازمان متمرکز و مطلقه اي بود، که وحدت و يکنواختي سرزمين مصر را - که به وسيله رودخانه ي واحدي مشروب مي شد و از ساير نواحي به وسيله صحراها جدا شده بود - ايجاب مي کرد.
از لحاظ نظري، همه ي زمين ها به فرعون تعلق داشت و وي مازاد درآمدها را در انبارهاي سلطنتي جمع مي کرد ولي عملاً، قسمتي از اين درآمدها به رجال و بزرگان مملکت، که سمتي در دستگاه حکومت داشتند ( وزرا و استانداران ) مي رسيد. نجباي مصري، که از طرف فرعون به کاري منصوب مي شدند، در آغاز کاملاً مطيع وي بودند. آنها « روح و جان خود را به پادشاه تقديم کرده بودند » چون پادشاه توتم هاي قبايل مختلف را در خود تحليل برده و بر اثر قدرت ساحرانه خود به عمر جاوداني نايل شده بود منتهي چون پادشاه به افسران و رجال مورد التفات خود اجازه بناي مقبره ي باشکوهي مي داد و خود در اين باب به آنها کمک مي کرد عملاً او نيز روح و جاني به آنها مي بخشيد و آنها را جاوداني مي ساخت.
وزرا و استانداران از بين افراد معدود خانواده ي سلطنتي و يا سرداراني که نخستين بار به فتح مصر اقدام کرده بودند انتخاب مي شدند. درآمدها و منافع شهرستانها در اختيار آنها بود و اداره ي شهرستانها به صورت « درباري » محدود، نظير « دربار » سلطنتي که فرمانداران خود در آن عضويت داشتند، انجام مي گرفت. به تدريج، اين اراضي و املاک و سپس مقام و منصب استانداران موروثي شد و استانداران در عين اينکه در خدمت فرعون بودند و خراج مقرر را مي پرداختند، شهرستانها را ملک شخصي خويش مي دانستند.
هزينه ي معابد خدايان ملي و محلي از عطاياي پادشاه تأمين مي شد. اختيار ستايش خدايان و جلب رحمت آنها نسبت به افراد ملت، تنها در دست فرعون بود. وي براي کمک خود، عده اي کاهن انتخاب کرد که هدايائي « براي دوام عمر، سلامت و شوکت فرعون » مي دادند. اين وظيفه گاهي به عهده ي اولاد روحانيان محلي و اعضاي مجامع سري، که در دوره ي ماقبل سلطنتي در خدمت توتم هاي قبايل بودند، گذاشته مي شد و اين خدمت اغلب موروثي بود. معابد و روحانيان از زمينهائي که مادام العمر وقف آنها شده بود استفاده مي کردند. از زمان سلسله اول، قسمتي از خزائن سلطنتي هم به پادشاهان متوفي تعلق مي گرفت و مقبره ي آنها به معبدي که پس از مرگ، مخصوص هر يک از آنها مي ساختند متصل بود.
در آغاز، کهنه و روحانيان نيز مانند عمال دولتي حقوقي از خزانه ي دولتي مي گرفتند ولي بعدها کهنه، درباري مخصوص به خود ايجاد کردند و روحانيان براي انتخاب شغل در دستگاه اشراف يا معابد آزاد بودند.
پيشه وران و کارگران متخصص که در خدمت فرعون به سر مي بردند خرج معاش و همچنين مواد اوليه مورد نياز خود را نيز از خزائن پادشاهي مي گرفتند. ليکن در دوره ي بناي اهرام، عده اي آهنگر، نجار، جواهرساز، بنا، قايق ساز، کوزه گر و پيشه وران ديگري وجود داشتند که بطور ثابت وابسته به املاک اشراف و بناهاي مربوط به اموات بودند و در واقع واحداهاي اقتصادي کاملي محسوب مي شدند که همه ي احتياجات آنها به وسيله خود آنها رفع مي شد. حرفه ها و صنايع معمول در مصر درست نظير صنايع معمول در بين النهرين بود اما مصنوعاتي که در اين دو ناحيه مي ساختند با هم شباهتي نداشتند و تشخيص يک اسباب مسي که در مصر ساخته شده با اسباب مشابه آن که در سومر مي ساختند به آساني انجام پذير است. چرخ کوزه گري در زمان سلسه سوم معمول گشت و از تهيه مفرغ از راه ترکيب قلع اطلاعي نداشتند و منسوجات را از کتان مي بافتند نه از پشم.
کار واردات - مس از سينائي، طلا ازنوبي، آبنوس و ادوبه از عربستان، سنگ لاجورد و سنگهاي گرانبهاي ديگر - به وسيله ي خدمتگزاران شاهي، که از طرف دولت و به سرپرستي مأموران دولتي به نقاط مختلف اعزام مي شدند، انجام مي گرفت و چنانکه مي بينيم، بازرگانان مصري منابع ناچيز و کم درآمدي در اختيار داشتند.
در زندگي داخلي « خانه ها »، اقتصاد طبيعي معمول بود. صحنه هائي از مراکز خريد و فروش و مبادله ي کالاها مانند مبادله ي يک کوزه با يک ماهي، يک دسته پياز با يک بادبزن، جعبه چوبي با کوزه روغن معطر در مقبره ها منقوش است. با اين حال، مردم ارزش فلزات قيمتي را ( طلا و مس ) به خوبي مي شناختند و مبادله انگشتر به صورت پول در پاره اي از معاملات معمول بود.
انبوه عظيم روستائيان، کشاورز و ماهيگير، که مواد غذائي و پاره اي از مواد اوليه ( پوست، منسوجات و پاپيروس ) به دست آنها فراهم مي شد، به سرعت افزايش مي يافت. انجام وحدت مصر به منازعات خونيني که ميان دهکده ها وجود داشت خاتمه داد. مراقبت از مرزها، کشاورزان را از هجوم بيابانگردان محفوظ ساخت؛ کارهائي که براي تأمين منافع عامه صورت مي گرفت، اراضي قابل کشت را توسعه داد؛ ايجاد تقويم، بهره برداري صحيح از اراضي را تسهيل کرد و جمع آوري غلات در انبارهاي سلطنتي از خطر قحطي کاست.
به اتمام اين احوال، براي ذخيره کردن مواد و محصولات به زور متوسل مي شدند و توليد کننده در معرض محدوديت و محروميت هائي قرار مي گرفت. اگر وي خدمتکار پادشاه يا يکي از بزرگان نبود نمي توانست لوازم فلزي براي خود بخرد و مجبور بود از وسايل چوبي دوره ي نئولي تيک استفاده کند. روستائيان نيز مانند حيوانات، وابسته به زميني بودند که در آن زراعت مي کردند. انجام بيگاري ها، کندن ترعه ها، کشيدن قايق به وسيله طناب، استخراج و حمل سنگ و بناي اهرام از وظايف آنها بود. در دوره اي که به اين قبيل کارها اشتغال داشتند، دولت غذا و مسکن آنها را تأمين مي کرد. به طوري که ستي اول، در هزاره ي دوم پيش از ميلاد مي گويد وي به هر يک از هزار کارگر خود « روزانه دو کيلوگرم نان، دو دسته سبزي و يک کباب و هر ماه دو لباس کتاني داده است ».
در يک چنين رژيمي، تمرکز ثروت ها بيشتر از بين النهرين بود ليکن توسعه ي صنايع محدود ماند. در بازارهاي صادرات، محصولات صنعتي بسيار کم بود؛ واردات از راه غارت و يا در مقابل طلا و غلات تأمين مي شد. خريداران عمده ي داخلي، دولت و اشراف بودند. فرعون و بزرگان مملکت، که به فکر زندگي آينده خود بودند، بيشتر دارائي خود را در مقبره هاي خويش مي گذاشتند. ولي بايد متوجه بود که دزدان و غارتگران، کمي بعد ذخائر مقبره ها را به جريان مي انداختند و اغلب بزرگان و کهنه، ثروت خود را به کارهائي که جنبه استفاده ي مادي آن بيشتر از بناهاي مخصوص بعد از مرگ و يا تأمين غذاي اموات بود اختصاص مي دادند!
« مصر قديم، چنانکه Keynes به مطايبه مي گويد، تمول خود را مديون دو دسته از فعاليت هاي خود، يعني ساختن اهرام، و جستجوي فلزات قيمتي، بود. فلزات قيمتي که انسان نمي توانست آن را از بين ببرد، در صورتي که بر روي هم انباشته مي شد ارزش خود را از دست نمي داد. به اين ترتيب ارزش دو هرم ( که فلزات قيمتي و اشياء نفيس در آن ذخيره مي شد ) بيش از يک هرم بود و حال آنکه اگر في المثل به جاي يک خط دو خط ميان لندن و نيويورک کشيده شود چنين ارزشي نخواهد داشت ».
اين سيستم، با بناي اهرام سلسله چهارم، به اوج کمال رسيد. منتهي ثروت هاي افسانه آميز سرزمين حاصلخيز مصر، قادر نبود، اين قبيل مخارج بي حاصل و روز افزون را هميشه تأمين کند. املاک بزرگ اشراف، به تدريج به صورت « خانه و سازماني » که خود احتياجات خود را مرتفع مي ساخت، درآمد و اين وضع در واقع بازگشت به سيستم اقتصادي نئولي تيک بود. بعد از سلسله ي چهارم، اشراف مدعي استقلال سياسي نيز شدند و هرج و مرج سياسي و اقتصادي امپراطور قديم را از سال 2475 پيش از ميلاد فرا گرفت.
در هند، قبل از سال دو هزار و پانصد پيش از ميلاد، تمدني ظهور کرد که بايد آن را سومين تمدن مفرغ خواند، و در اين دوره در اين سرزمين شهرهائي با جمعيت زياد، صنايع کاملاً تخصصي، تجارت با نقاط دور دست و خط تصويري وجود داشت: در جلگه هاي پنجاب که به وسيله سند و پنج شعبه آن مشروب مي شد، اقوامي که از منشاء و نژادهاي مختلف بودند دست اتحاد به هم داده تمدني در اين منطقه جنگلي به وجود آوردند. در اينجا محيط طبيعي با مراکز تمدني مصر و بين النهرين از لحاظ وسعت بيشتر، وضع طغيان ها، وجود انبوه درختاني بي فايده، که پناهگاه حيوانات وحشي بود، تفاوت بسيار داشت ولي از نظر کمي باران و فقدان چوب هاي قابل استفاده و سنگهاي خوب و فلزات شبيه به يکديگر بودند. در هند هم براي حمل ونقل کالاها از رود سند و قايق و طناب استفاده مي شد و اين سرزمين وسيع، از راه زراعت، غذاي جمعيت انبوه شهرها را تأمين مي کرد.
در مثلث وسيعي، که چهار مرتبه بزرگتر از سومر و از مغرب به کوه هاي بلوچستان و وزيرستان، و از شمال به هيماليا، و از مشرق به بيابان تار (9)، محدود بود، تمدن واحدي مانند تمدن سومر و مصر به وجود آمد که آثار با شکوهي از آنها بر جا است. در ساختمان شهرها و بلاد - که به وسعت بلاد سومر بودند - از آجر استفاده مي شد و اين آجرها را در کوره هائي که بدون ترديد با هيزم گرم مي شد، مي پختند. خرابه هاي موهنجو دارو، در سند، در مساحتي در حدود دو کيلومتر و نيم مربع قرار دارد. هاراپا، که در ششصد کيلومتري شمال شهر فوق واقع شده، محيطي به طور چهار کيلومتر داشت و خانه ها را در داخل آن مي ساختند. با آجرهائي که از خرابه هاي اين شهر به دست آمده، زيرسازي راهي در حدود يکصد و پنجاه کيلومتر انجام گرفته و شهر کوچکي براي پنج هزار سکنه ساخته شده و هنوز هم توده هاي بزرگي از آجر و خاک آن بر جا است.
بلاد اين حدود، چندين بار بر اثر سيل هاي عظيم، از بين رفت. پس از هر يک از اين حوادث، طبقه سفلاي خانه ها از آجر انباشته شده و سپس محله هائي کامل، بر روي سکوهائي مصنوعي که شش متر ارتفاع داشتند بنا گرديد. در اين نواحي هم، مانند بلاد سومر، جمعيت فراواني به سر مي برد و غذاي خود را از زمينهاي مزارع اطراف و ييلاق ها تأمين مي کرد. کشاورزي و گله داري شبيه سومر بود و در هند برنج هم به عمل مي آمد. دهقان هندي تقريباً همان حيواناتي را که در سومر هم وجود داشت پرورش مي داد. هنديها گاو وحشي و فيل را هم رام کرده بودند ولي خر و شتر را نمي شناختند.
همانطور که در سومر معمول بود، در هند نيز بسياري از مشاغل تخصصي همان اصول فني معمول در بين النهرين را به کار مي بردند: سفالگران هر دو کشور از يک نوع چرخ کوزه گري استفاده مي کردند و فلز کاران، برنز را از راه اختلاط مس و قلع به دست مي آوردند. ليکن محصولاتي که در اين دو ناحيه ساخته مي شد - مانند تبر، اره، خنجر و نوک نيزه - با هم اختلاف داشتند و تشخيص آنها از لوازمي که در مصر يا سومر ساخته مي شد به آساني انجام مي گيرد. نساجان به جاي پشم و کتان، از پنبه استفاده مي کردند و صنعتگران، ميناکاري روي ظروف سفالي و تهيه لوازم لعابي را مي دانستند.
حمل و نقل محصولات و کالاهاي مختلف به شهرها، به وسيله گاري هائي که چرخ هاي پر و بدون سوراخ داشتند، چنانکه هنوز هم در سند معمول است، و همچنين به وسيله ي قايق ها صورت مي گرفت. براي تهيه مواد اوليه اي که در صنايع مورد نياز بود به نقاط دور دست مي رفتند. چوب سدر از هيماليا، مس از راجپوتانا و شايد از بلوچستان، قلع، طلا و سنگهاي قيمتي از کشورهاي خارجي تهيه مي شد.
تنها وسيله اي که براي تأمين مايحتاج و لوازم زندگي به طور مرتب وجود داشت، انجام تجارت هاي بزرگ بود. محصولاتي که در دره ي سند ساخته مي شد به بازارهاي دجله و فرات صادر مي گشت و در ازا، صنايع سومري ( زيورآلات و لوازم آرايش و مهرهاي استوانه اي ) در هند مورد توجه بود و نمونه هائي از آن را تقليد مي کردند. کالاهاي وارداتي منحصر به مواد و محصولات تجملي نبود و مردم موهنجودارو مرتباً از ماهي هائي که از درياي عربي مي رسيد استفاده مي کردند.
در خرابه هاي شهرهاي قديم، دکانهائي مخصوص فروشندگان آب و ساير بازرگانان ديده مي شود که شبيه بازارهاي جديد هندي مي باشد. زمين يکي از دکانهاي آب فروشي، پوشيده از ليوان هاي گلي است و چنين به نظر مي رسد که مردم پس از صرف آب، ليوان خود را به زمين مي انداختند؛ اين عمل هنوز در هند معمول است و در امريکا نيز از ليوان هاي کاغذي به همين طريق استفاده مي شود.
به اين ترتيب شايد بتوان گفت که پيشه وران هندي، محصولات خود را، اصولاً به منظور فروش تهيه مي کردند. ليکن از وسيله اي که در مبادله به کار مي رفت ( پول؟ ) اطلاعي در دست نيست و با توجه به تعداد دکان ها و وضع بناي آنها که متصل به خانه هاي منظم و بزرگي است مي توان به وجود جامعه ي بازرگاني مهم و معتبري پي برد.
در هند، نيز مانند سومر يا مصر، مازاد محصولات به وسيله سلطاني که منشاء خدائي داشت و يا به وسيله طبقه معدودي از روحانيان جمع آوري مي شد. نزديک حصارها را پا انباري به مساحت چهل و پنج در هفده متر وجود داشته است. در موهنجودارو، قلعه اي مخصوص حفاظت انباري که خزانه ي درآمدهاي جنسي بزرگان بود، ساخته شده بود. ميان خانه هاي دو طبقه ي زيبا و آجري، که اطاقي مخصوص حمام و اطاقي براي نگهبان داشت و مساحت آن سي متر در بيست و پنج متر بود و خانه هاي گلي يکنواختي که پهلوي هم ساخته شده و داراي دو اطاق و يک حياط بود و مساحت آن از بيست متر در ده تجاوز نمي کرد، اختلاف فاحشي وجود داشت. جامعه، به طبقاتي تقسيم شده بود. بازرگانان يا کارگزاران ( براي انجام معاملات ) و کارگران يا پيشه وران. آثار باستاني و گنجينه هاي محتوي زينت آلات طلا، سنگهاي قيمتي، ظروف کاشي و لعابي، ظروف مسي چکشي، لوازم ديگر و سلاح هائي که در خرابه هاي قديم مي بينيم متعلق به خانه سوداگران ثروتمند مي باشد. با اين حال، خزانه اي از لوازم مسي و دستبندهاي طلا، از کوي کارگران، درها را پا به دست آمده.
کوچه هاي متعددي را که به دقت تقسيم بندي شده، و شبکه قابل ملاحظه اي را که براي عبور گنداب ها بود و مرتب پاک مي شد مي توان دليل وجود يک اداره ي شهرداري که کارش نظارت و مراقبت در کارهاي شهر بود، دانست و قدرت اين سازمان همه را وا مي داشت تا قوانين شهرنشيني و نقشه هائي را که بايد پس از طغيان ها براي تجديد ساختمان اجرا شود، محترم بشمارند.
سکنه ي دره ي سند، درباره ي خط و اعداد قراردادي ( سيستم اعشاري ) و همچنين در مورد واحدهائي براي اوزان و مقياس ها ( که با روش مصري ها و سومري ها اختلاف داشت ) روش واحدي را معمول مي داشتند. همه ي مردم دره ي سند با خط و کتابت آشنا بودند. حروف مورد استعمال آنها، عبارت بود از علائم تصويري قراردادي که معلوم نيست نمودار افکار بوده اند يا آنکه ارزش صوتي هم داشته اند چون کتيبه هائي که از آنها باقي مانده بسيار کوتاه است و در خواندن آنها هنوز توفيقي به دست نيامده. اين نوشته ها، بدون ترديد کلمات سحرآميزي بوده که بر مهرها حک شده بعنوان طلسم مورد استفاده بوده. البته اگر تجربه ي سومري ها را مقياس قرار دهيم، بايد بگوئيم که خط براي تنظيم و نگاهداري حساب به وجود آمده منتهي چون جنس موادي که اين محاسبات را بر آنها نوشته اند معلوم نيست و از بين رفته، ناچار اثري هم از اين محاسبات در دست نمي باشد.
مردم دره ي سند، در عصر مفرغ، به علوم رياضي نيز توجه داشته اند. در هنرهاي تزييني، از روي چهار گوش هائي که در دايره هاي متقاطع و به وسيله پرگار رسم شده، مي توان حدس زد که از هندسه نيز اطلاعاتي داشته اند.
مجسمه هاي کوچک گلي ( مجسمه زن ) و صحنه هائي که روي مهرها و وسايل مذهبي نقش شده، به خصوص دستگاه تناسلي مرد (10) يا زن (11) ( از سنگ ) گواه بر اين است که خدايان بارداري و رسوم مربوط به آنها هنوز مورد توجه بوده اند. هنر هندي، به وضع قابل ملاحظه اي، با هنر سومري يا مصري متفاوت بوده. پيکرها و اشکالي که از انسان ساخته اند کاملاً با حقيقت تطبيق مي کند. در يک مجسمه مفرغي که از رقاصه ي جواني به دست آمده، حرکت و حالتي وجود دارد که در هيچ يک از آثار قبل از يونان کلاسيک ديده نمي شود.
اين تمدن، بر اثر انحطاطي که در داخل شروع شد و هجوم وحشيان آن را سريع کرد به کلي از بين رفت و در حدود سال 1920، آثار و بقاياي آن به وسيله باستان شناسان از فراموشي، نجات يافت.
با تمام اين احوال، تمدن مزبور، نقشي در تاريخ تمدن بشر انجام داده است. پاره اي از محصول هاي آن به سومر و آکاد نيز رسيد. اصول فني و صنعتي آن، يا لااقل اصول مربوط به سفال سازي و ارابه و گاو آهن، همچنان باقي است و هنديهاي معاصر هنوز هم لباسهاي نياگان خود را که در موهنجودارو بسر مي برده اند، مي پوشند. آداب ديني اين دوره، مقدمه ي مذهب برهمائي بود و علوم هنديها و غربي ها تا حدي مديون اکتشافات ماقبل تاريخي مي باشند. به اين ترتيب، تمدن هندي دروه ي مفرغ، به کلي از بين نرفته « و آثار آن در نقاطي بسيار دور، به حدي که در دايره ي فکر ما نيز نمي گنجد، هنوز باقي است. »
پينوشتها:
1- Mérimdé
2- Badarien
3- Amartien
4- Malachite
5- Gerzéen
6- Ménès
7- Pétrie
8- Sirius
9- Thar
10- Lingas
11- Yonis
چایلد، گوردون؛ (1385)، سیر تاریخ، ترجمه ی احمد بهمنش، تهران: مؤسسه انتشارات و چاپ دانشگاه تهران، چاپ سوم