امام رضا (ع) و پديده استناد و ارجاع

در دانش امروزي، پديده ي استناد و ارجاع، امري کاملاً شناخته شده است؛ اين که هر مدعاي علمي لازم است مستند سازي شود، و اين که در راستاي اين مستندسازي لازم است به منابع معتبر ارجاع داده شود، يکي از هنجارهاي جاري
يکشنبه، 14 دی 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
امام رضا (ع) و پديده استناد و ارجاع
 امام رضا (ع) و پديده استناد و ارجاع

 

نويسنده: احمد پاکتچي




 

مقدمه

در دانش امروزي، پديده ي استناد و ارجاع، امري کاملاً شناخته شده است؛ اين که هر مدعاي علمي لازم است مستند سازي شود، و اين که در راستاي اين مستندسازي لازم است به منابع معتبر ارجاع داده شود، يکي از هنجارهاي جاري در تحقيقات علمي است. اما نبايد از نظر دور داشت که عوامل مختلفي مانند شکاکيت عصر مدرن، رواج صنعت چاپ و توليد جمعي دانش دخيل بوده اند تا اين پديده در حيطه ي علوم معاصر فراگير گردد. تا آنجا که سخن از قرون متقدم است، پديده ي ارجاع هرگز با چنين گستره اي مورد توجه قرار نگرفته و دامنه ي توجه به آن بسيار محدود بوده است و اين امر از آنجا نشأت مي گيرد که اساساً چنين هنجاري در حيطه ي علوم قديم، نهادينه نشده است.
در واقع مي توان گفت که فرآيند مستندسازي و ارجاع دهي، دو هدف محوري دارد که اصلِ آن مشترک ميان اعصار قديم و عصر مدرن است، هر چند در کيفيت آن تفاوت هاي بسياري وجود دارد و آن دو هدف اين است:
- هدف اقناع و متقاعد کردن مخاطب نسبت به اعتبار سخن؛
- هدف بسط و فراهم آوردن امکان گسترش سخن بر پايه ي فهمي عميق.
در تحقيق حاضر تمرکز بحث بر دانش اعصار گذشته است و اين که عالمان سده هاي متقدم اسلامي تا چه اندازه در راستاي اين دو هدف، مسير مستندسازي و ارجاع دهي حرکت کرده اند. اما مسأله اخص در اين مقاله آن است که به طور مشخص امام رضا عليه السلام - به عنوان يکي از ائمه اهل بيت عليهم السلام - که به عنوان امام معصوم شناخته مي شود و سخن او به عنوانِ سخن امام براي شيعيان حجت است، تا چه اندازه و به چه منظور روي به مستندسازي و مرجع دهي داشته است. روش مطالعه در اين مقاله تحليلي است و مسير تحليل، حرکت از مسبب به سوي سبب، و حرکت از عينيت هايي روايي به سوي اصول و مباني تعليمي آن حضرت است.

الف. استناد مبتني بر عقل و لسان

مبناي تقسيم انواع استناد به سه قسم در اين مقاله سطوح مستندسازي در حوزه ي علوم ديني است که به نحو واضحي، از سوي شيخ مفيد در التذکرة ارائه شده است. وي پس از آن که اصول احکام شرعي را سه چيز مي داند: کتاب خدا، سنت پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم و اقوال ائمه طاهرين عليهم السلام طرق موصله، يا راه هاي رسيدن به آن را در سه مسير دسته بندي کرده است: نخست عقل که راه شناختن حجيت قرآن و حجيت دلايل خبري است، دوم لسان يا زبان که راه رسيدن به شناخت درباره ي معناي سخن هاست، و سوم اخبار که راه رسيدن به ماده ي ادله سه گانه، يعني کتاب و سنت و اقوال ائمه عليهم السلام است (مفيد، 1413 ق، ص 28).
در مستندسازي هاي موجود در سخنان منقول از امام رضا عليه السلام نيز مي توان به خوبي از همين تقسيم استفاده کرد و در اين بخش به استناد مبتني بر عقل، يعني طريق اولي پرداخته خواهد شد.
ذکر استدلالات به طور گسترده در سخنان حضرت، به ويژه در خطبه ها و در مناظره ها ديده مي شود. مي توان گفت بهترين نمونه از اين دست تحليل ها در احاديث آن حضرت، در مناظره اي ديده مي شود که امام رضا عليه السلام با عمران صابي، متکلم به مذهب صائبان داشته است. اين مناظره بخشي از حديث بلندي با عنوان مجلس امام رضا عليه السلام با اهل اديان است که به روايت حسن بن محمد نوفلي در اختيار ماست.
در موضعي از اين حديث بلند آمده است عمران خطاب به آن حضرت گفت: "آيا خداوند که وجود او ثابت بود، نزد خودش معلوم بود وجود او؟" و حضرت در پاسخ چنين فرمود: "علم پيدا کردن نزد خلق به جهت نفي خلاف او است که جهل باشد. پس بايد جهل باشد تا به نفي او علم موجود شود و نسبت به خداوند جهلي تصور نمي شود که مخالف با علم باشد تا حاجت داشته باشد به نفي اين جهل به تشخيص معلومات خود" (ابن بابويه، 1387 ق، ص 431؛ همو، 1984 م، ج 1، ص 151-152)؛ (1) اين تحليلي است که در صورت بندي صفات خدا به سلب نزد معتزله متقدم نيز ديده مي شود.
نمونه ي ديگري از بحث هاي عقلي در اين عبارت منقول از حضرت خطاب به عمران صابي قابل پي جويي است که مي فرمايد: "اي عمران! آيا سزاوار نيست تا بداني که واحد يگانه موصوف نخواهد شد به ضمير و صورت ذهني، زياده از کردن عمل و صنعت نمي توان به او توان نسبت داد و حقيقت آن را نمي توان فهميد و نسبت به او توهم و تصور گرايش ها و جزءهاي متعدد داشتن مانند مخلوقات ممکن نيست" (ابن بابويه، 1387 ق، ص 432؛ همو، 1984 م، ج 1، ص 152). اين رويکرد مبتني بر عقل کلامي، در متون دوره هاي بعد به طور گسترده در کتب کلامي در باب صفات خداوند نمود يافته است.
در همين راستا ست که بر پايه ي استدلال عقلي، معناي برخي از آيات به گونه اي مجاز تأويل شده است، مانند آنچه در حديث حسين بن علي ابن فضال ديده مي شود که درباره آيه "كَلَّا إِنَّهُمْ عَن رَبِّهِمْ يَوْمَئِذٍ لَمَحْجُوبُونَ (مطففين، 15/83)" (در روز حساب کفار از پروردگار خود در حجاب اند) از آن حضرت پرسش کرد و حضرت چنين پاسخ گفت که: " خداوند متصف به مکاني که در آن حلول کند نخواهد بود که از بندگان پوشيده باشد، وليکن مراد حق اين است که ايشان از ثواب پروردگار خود محجوب اند" (ابن بابويه، 1361 ش، ص 13؛ همو، 1387 ق، ص 162؛ همو، 1387 ق، ص 162؛ همو، 1984 م، ج 1، ص 115).
اما فراتر از عقل کلامي و استدلال هاي برآمده از آن، استناد به استقراء و تجربه نيز در روايات حضرت نمود يافته است. مي توان گفت شاخص ترين نمود استقراء در آموزه هاي رضوي، در مقدمه طب الرضا عليه السلام نمود يافته است. در مقدمه به مجلس مأمون اشاره مي شود که در آن، جمعي از فلاسفه و پزشکان همچون يوحنا بن ماسويه، جبرائيل بن بختيشوع و صالح بن بهلمه هندي حضور داشته اند و بحثي گسترده درباره ي طب و بهداشت در گرفته است. يوحنا بن ماسويه و جبرائيل بن بختيشوع و صالح بن بهلمه هندي حضور داشته اند و بحثي گسترده درباره ي طب و بهداشت در گرفته است. يوحنا بن ماسويه و جبرائيل بن بختيشوع دو پزشک مسيحي تربيت يافته در محافل سرياني، و فرد سوم پزشکي برآمده از محافل هندي است و کاملاً مي توان انتظار داشت که مناظرات و مکالمات صورت گرفته بين آنان که در محضر امام رضا عليه السلام به عنوان پيشوايي مسلمان انجام شده، کاملاً به دور از استنادات قرآني - نبوي و در فضاي مشترکات علم پزشکي به معناي عرفي آن بوده است. به دنبال همين مجلس است که مأمون از امام رضا عليه السلام درخواست مي کند که يک دستور عمل بهداشتي - پزشکي تأليف کند و پاسخ امام عليه السلام به اين درخواست، تأليف طب الرضا عليه السلام يا رساله ذهبيه است. حضرت در پاسخ مأمون، در عبارتي کوتاه، اما بنيادين مباني خود را توضيح داده که صورت اين کلام در مقدمه الرسالة الذهبية مکتوب شده است، آنجا که مي فرمايد:
"فقال له ابوالحسن عليه السلام: عندي من ذلک ما جربته، و عرفت صحته بالاختبار، و مرور الأيام، مع ما وقفني ليه من مضي من السلف، مما لايسع الإنسان جهله، و لايعذر في ترکه، و ذنا أجمع ذلک لأميرالمؤمنين" (الرسالة الذهبية، ص 7).
يعني: "ابوالحسن عليه السلام به او گفت: نزد من در اين باره اموري است که آنها را تجربه کرده ام و درستي آن را به آزمايش و در گذشت زمان دانسته ام، در کنار آنچه رجالي از گذشته مرا بر آن آگاه ساخته اند، شامل اموري که انسان نبايد از آنها ناآگاه باشد و در ترک آنها عذري ندارد و من آنها را براي اميرالمؤمنين (اشاره اي تقيه آميز به مأمون) جمع خواهم کرد". در اين عبارت از سويي روش هاي استقرايي مورد استناد قرار گرفته که برآمده از تجربه اي مستمر و مکرر است، و از سوي ديگر حاصل تجربيات پزشکان پيشين مورد استناد بوده که آنان نز خود دانش بهداشت و پزشکي را از مسير مشابهي به استقراء دست آورده اند.
در متن طب الرضا عليه السلام، عبارت کليدي ديگري هم در مقام استناد به عقل عرفي و ادله عقلي ديده مي شود که در مقدمه حضرت بر رساله نقش بسته است، آنجا که مي فرمايد:
"أما بعد، فإنه وصل کتاب أميرالمؤمنين فيما أمرني به من توقيفه علي ما يحتاج إليه مما جربته و سمعته في الأطعمة و الأشربة، و أخذ الأدوية، و الفصد و الحجامة، و الحمام و النورة، و الباه و غير ذلک، مما يدبر استقامة أمر الجسد به... (الرسالة الذهبية، ص 9).
يعني: " اما بعد، همانا نامه اميرالمؤمنين رسيد که در آن امرا دستور داده که او را بر آنچه بدان نياز دارد آگاه سازم، از اموري که آن را تجربه کرده ام و شنيده ام درباره خورد و نوش، و گرمابه و نوره، و باه و غير آن، شامل آنچه امر بدان با آن استوار مي گردد...".
در متن الرسالة الذهبية، مخاطب مستقيم مأمون است و مخاطب غير مستقيم آن پزشکاني که حتي به اصل دين اسلام باور نداشته اند و کاملاً قابل انتظار است که در مستندسازي کلام، امکان ابتناء بر جايگاه امام رضا عليه السلام به عنوان يک امام معصوم که قول او بدون نياز به مستندسازي حجت است، براي آن مخاطب وجود نداشته است. اما در احاديث منقول از امام رضا عليه السلام در حديثي ديگر سخن از عقل عرفي و استقراء را مي توان بازجست به گونه اي که در نگاه اول آن را به عنوان مرجعي براي دانش نقد مي کند و در نگاه دوباره، با ارزش بودنش آشکار مي گردد. مطلب مورد نظر در عبارتي منقول از امام رضا عليه السلام گنجانده شده است که خود قطعه اي از يک حديث بلند در تفسير اسماءالله، تحليل معاني آن اسماء و مقايسه کاربرد اسماء براي خداوند با کاربردهاي انساني آن است. اين حديث که در متون مختلف حديثي آمده، در عبارت مورد بحث چنين گفته است:
"... و أما الخبير، فالذي لايعزب عنه شئ، و لايفوته. ليس للتجربة، و لا للاعتبار بالأشياء. فعند التجربة و الاعتبار علمان، ولولاهما ما علم، لان من کان کذلک، کان جاهلا. و الله لم يزل خبيرا بما يخلق، و الخبير من الناس المستخبر عن جهل المتعلم، فقد جمعنا الاسم و اختلف المعني...".
يعني: "... و اما خبير کسي است که چيزي بر او پوشيده نيست و از دستش نرفته، خبير بودن خدا از نظر آزمايش و عبرت گرفتن از چيزها نيست، که اگر آزمايش و عبرت باشد، بداند و چون نباشد، نداند. زيرا کسي که چنين باشد، نادان است و خدا هميشه نسبت به آفريدگانش آگاه است. ولي آگاه در ميان مردم کسي است که از ناداني دانش آموز خبرگيري کند [که پس از ناداني آگاه و دانا شده] پس در اسم شريک او شديم و معني مختلف شد..." (2) (کليني، 1391 ق، ج 1، ص 122؛ ابن بابويه، 1387 ق، ص 189؛ همو، 1984 م، ج 1، ص 134).
آنچه حديث در مقام بيان آن است، نه تخطئه تجربه و استقراء، بلکه جدا ساختن معناي خبير براي خداوند و براي انسان هاست؛ برخي از شارحان الکافي، مانند ناييني به اين نکته توجه داده اند که در آن معنا از خبير که براي خداوند - يعني داناي کل - به کار مي رود، به دست آوردن علم از طريق آزمودن و استقراء کردن عين جهل است، ولي براي انسان ها، اين طريق کسب دانايي، طريق معمول و معتبر است و اساساً همين تفاوت در طريق، مهم ترين وجه افتراق خبير بودن خداوند و خبير بودن يک انسان است؛ زيرا براي يک عالم انساني، از آنجا که بالذات دانا نيست، علم مستند به تجربه و نظر و امثال آن است و حصول علم مترتب بر آنهاست و چنين عالمي، بالذات و بدون اين وسايل جاهل و خالي از علم است، حال آن که خداوند از ازل به جميع مخلوقات خود علم دارد، از آن جهت که علت وجودي آنهاست. ناييني در توضيح حديث، اين عبارت را نيز مي افزايد که "خبير از انسان، کسي است که آگاهي را از طريق استخبار به دست مي آورد و اين ناشي از ناداني جوينده است که بر علم او پيشي دارد" (ناييني، 1382 ش، ص 411-412). بر اين پايه مي توان از حديث منقول در کافي و منابع ديگر، اين معنا را دريافت کرد که در خصوص انسان، آزمودن و استقرا کردن يکي از اصلي ترين و معتبرترين روش هاي حصول دانايي است.
در آموزه هاي منقول از امام رضا عليه السلام، استناد بر پايه لسان يا زبان، ادامه استناد بر پايه عقل است و تحليل هاي زباني در خلال مناظرات و ديگر احاديث حضرت، بخشي از فرآيند مستندسازي را تشکيل مي دهد. در بحث از تحليل هاي زباني نيز بهترين نمونه ها در کلام منقول از آن حضرت، در همان مناظره با عمران صابي ديده مي شود که پيشتر از آن ياد شد؛ چه، برخي از فقرات مناظره، کاملاً درگير تحليل هاي زباني است، آنجا که استدلال هاي حضرت، نه اثبات اموري در فضاي وجودشناختي، بلکه تحرير مفاهيمي در فضاي معنايي را هدف گرفته است. از جمله مي توان به عبارت زير اشاره کرد که در آن معناي سکوت کاويده شده است:
"عمران عرض کرد اي سرور من، آيا چنين نيست که خدا ساکت بود پيش از آفريدن خلق و تنطق نمي کرد، و پس از آفريدن خلق سخن گفت؟" در پاسخ اين سخن از زبان حضرت چنين آمده است: "سکوت معني ندارد مگر بعد از تنطق، و مثل اين مطلب آن است که نمي گويند چراغ ساکت است و سخنگو نيست، و در صورتي که مقصود صدور فعلي باشد از چراغ نسبت به ما، نمي گويند چراغ روشنايي داد، زيرا که روشنايي از براي چراغ فعل و عمل او نيست، و ابراز وجودي نيست. چه روشنايي از براي چراغ چيزي غير او نيست تا اين که وجود يا عملي غير از نفس او حاصل شود..." (ابن بابويه، 1387 ق، ص 434؛ همو، 1984 م، ج 1، ص 152-153).
در موضعي ديگر از همان مناظره درباره مفهوم "ابداع" که موضوع پرسش عمران صابي است، چنين گفته مي شود: "مخلوقي است ساکن، يعني ابداع نسبت و ربط است ميان علت و معلول. پس گويا ساکن است در علت و معلول يا اين که عَرَض است قائم به محل، پس مفارقت آن ممکن نيست از محل، و ساکن است در محل. پس اين امر اضافي اعتباري درک نشود در خارج، و قابل اشاره حسيه در خارج واقع نشود، بلکه عقل آن را انتزاع کند. و اين مخلوق باشد، زيرا که چون غير حق است، پس محدث است و حق او را احداث کرده، پس مخلوق او است" (ابن بابويه، 1984 م، ج 1، ص 156). در ادامه همين عبارت بحثي درباره کيفيت انتزاع و رابطه آن با شکل گرفتن معاني آمده است.
حتي در فقراتي از مناظره، اساساً خودِ معنا موضوع توضيحات حضرت است؛ آنجا که مي فرمايد: "بدان که ابداع و مشيت و اراده به يک معني هستند و اسماء آنها سه است. و اول ابداع يعني ايجاد اراده و مشيت خداوند حروف است که حق تعالي حروف را اصل هر چيزي و دليل و رهنما قرار داده از براي هر چيزي که درک گرديده شود و تميزدهنده ي هر مشکلي قرار داده و به سبب اين حروف است،‌ جدا کردن هر چيزي را از حق و باطل، و ساختن و ساخته شده و معني و غير معني و تمام امور به حروف فراهم آيد. و حق تعالي از براي حروف در وقت ايجاد نمودن معني غير از خود اين حروف قرار نداد که نهايت اين حروف به آن باشد و در خارج وجودي از براي حروف نباشد. زيرا که حروف ايجاد شدند به ايجاد کردن. پس چيزي غير از ايجاد و حروف نبود که محل ظهور و بروز حروف باشد و نور که مراد وجود و ايجاد است در اين مقام اول فعل خداوند است که مزين و روشن نمود خداوند آسمان و زمين را به وجود، و حروف ساخته شده و مفعول اين فعل است و اين حروف، اين گفت و گوها و اين عبارات است که خداوند به خلق تعليم نموده..." (ابن بابويه، 1387 ق، ص 435-436؛ همو، 1984 م، ج 1، ص 154). و در ادامه اين گونه آمده است: "بدان که رهنما (دليلِ) موصوف صفت است و رهنما و دليل معني اسم است و رهنما محدودِ حد است؛ يعني شخص انساني چون خواهد به حقيقت اشياء پي برده اسم و وصف و تعريف پي برد، وليکن اسماء و صفات حق تعالي جميعاً دلالت کند بر کمال و وجود حق جل و علا و دلالت بر کنه ذات بي نياز او نکنند چنانچه دلالت کنند بر حدود... وليکن صفات خداوند و اسماء او رهنماي وجود او باشند و از آنها شخص پي به وجود حق برد و به موضوع و مخلوق او معرفت به او حاصل شود... و اگر صفات او دلالت نکند بر وجود او و اسماء او رهنما نباشند به بودن او و اشيايي که واسطه باشند در فهميدن مطالب از قبيل حواس پنج گانه، او را به معناي او درک نکنند، پس عبادت و طاعت بندگان از براي اسماء و صفات نه از براي معناي او باشد. و اگر چنين نباشد معبود يگانه غير از خداوند خواهد بود زيرا که بنا بر اين مطلب صفات و اسماء او غير از ذات او باشند" (ابن بابويه، 1387 ق، ص 436-437؛ همو، 1984 م، ج 1، ص 154-155).

ب. استناد مبتني بر قرآن کريم

در احاديث امام رضا عليه السلام به کرات استناد به قرآن کريم به عنوان يک مرجع استنادي ديده مي شود که به طبع مخاطبان آن کساني هستند که به حقانيت قرآن کريم باور دارند، يا گاه در مناظرات کساني که پرسشي درباره قرآن مطرح کرده اند.
بي ترديد نبايد فراموش کرد که قرآن به مثابه مهم ترين منبع وحي، دست مايه بسياري از آموزه هاي امام رضا عليه السلام و ديگر معصومين عليهم السلام در طيف وسيعي از آموزه هاشان بوده است، اما آنچه در اينجا بدان پرداخته مي شود، متمرکز بر مواردي از کلام امام رضا عليه السلام است که مشخصاً و صريحاً استناد به قرآن کريم ديده مي شود.
مواردي را که در احاديث امام رضا عليه السلام استناد صريح به قرآن ديده مي شود، مي توان به دو دسته اصلي تقسيم نمود، آنجا که از قرآن براي تثبيت و تصحيح معنايي استفاده شده و آنجا که براي تعيين مصداق به قرآن استناد شده است.
در ميان احاديث دسته اول، نخست بجاست به حديثي روايت شده توسط ابوالصلت هروي اشاره کرد که در آن يکي از باورهاي موهم تشبيه نزد اصحاب حديث به نقد گرفته شده است. سؤال ابوالصلت درباره روايتي است رايج ميان اصحاب حديث مبني بر اين که مؤمنان در بهشت از منزل هاي خود خداوند را مي بينند و سؤالي هم درباره مخلوق بودن بهشت و دوزخ مطرح کرده است. براساس اين حديث، حضرت در پاسخ به مجموعه اي آيات و احاديث نبوي استناد کرده است که آيات مورد استناد در آن عبارت اند از:
"مَن يُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطَاعَ اللّهَ...گ (نساء 80/4)
"إِنَّ الَّذِينَ يُبَايِعُونَكَ إِنَّمَا يُبَايِعُونَ اللَّهَ يَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَيْدِيهِمْ..." (فتح، 10/48)
اين دو براي توضيح درباره شبيه سازي رابطه زيارت خدا و زيارات انبياء با اطاعت خدا و اطاعت نبي صلي الله عليه و آله و سلم؛
"كُلُّ مَنْ عَلَيْهَا فَانٍ * وَيَبْقَى‏ وَجْهُ رَبِّكَ ذُو الْجَلاَلِ وَالْإِكْرَامِ" (الرحمن، 26/55-27)
"... كُلُّ شَىْ‏ءٍ هَالِكٌ إِلَّا وَجْهَهُ..." (قصص، 88/28)
و اين دو براي توضيح ذاتي ميان پروردگار و مخلوقات؛
"هذِهِ جَهَنَّمُ الَّتِي يُكَذِّبُ بِهَا الْمُجْرِمُونَ * يَطُوفُونَ بَيْنَهَا وَبَيْنَ حَمِيمٍ آنٍ" (الرحمن، 43/55-44) براي مخلوق بودنِ دوزخ (ابن بابويه، 1387 ق، ص 117-118؛ همو، 1417 ق، ص 545-546؛ همو، 1984 م، ج 1، ص 105-107).
نمونه ديگر از استناد معنايي به آيات قرآن، در حديثي ديده مي شود که موضوع آن ادعايي رايج در ميان مردم مصر در عصر امام است که باور داشته اند مصر سرزميني مقدس است و هفتاد هزار نفر از آن سرزمين در روز حشر بدون حساب به بهشت مي روند. در حديث منقول از حضرت اين تندروي مورد انتقاد قرار گرفته و در اين باره به پرده هايي از پيشينه ي نه چندان مثبت مصر اشاره شده است که برخي برگرفته از اشارات قرآني و برخي ناظر به روايات اند. اشارات قرآني آن است که وقتي خداوند بر بني اسرائيل غضب کرد، آنان را به سرزمين مصر فرود آورد (يوسف، 17/12-99) و اين که وقتي خداوند از بني اسرائيل راضي شد، آنان را از مصر به سرزميني ديگر برون آورد (طه، 77/20-80) (حميري، 1413 ق، ص 375-376؛ عياشي، 1380 ق، ج 1، ص 304-305).
از جمله مواردي که در آموزه هاي رضوي براي تعيين مصداق به قرآن استناد شده است، مي توان به حديث ابوسعيد مکاري اشاره کرد که در آن از مردي پرسش مي کند که هنگام وفاتش مي گويد هر مملوک من که "قديم" باشد، براي خدا آزاد است و اين که اين سخن شامل چه طيف از مماليک او مي شود. براساس اين حديث، امام رضا عليه السلام براي تعيين مصداق قديم در اين عتق، به آيه "حَتَّى‏ عَادَ كَالْعُرْجُونِ الْقَدِيمِ" (يس، 39/36) استناد کرده و براساس آن تمام مماليک را که شش ماه از مدت تملک آنها گذشته، مصداق اين عتق دانسته و آزاد شمرده است (کليني، 1391 ق، ج 6، ص 195؛ ابن بابويه، 1361 ش، ص 219؛ همو، 1404 ق، ج 3، ص 155؛ همو، 1984 م، ج 1، ص 276).

ج. استناد به کتب مقدس اديان

آنچه در صورت بندي شيخ مفيد به عنوان استناد به اخبار گفته شد،‌ مصداق اعلاي آن در احاديث امام رضا عليه السلام استناد به قرآن کريم بود؛ ولي نمونه هايي از استناد به کتب مقدس ديگر اديان نيز نزد امام رضا عليه السلام ديده مي شود؛ البته اين کتب مشخصاً مربوط به عهدين، يعني کتب مقدس رايج نزد يهوديان و مسيحيان اند و از کتب اديان ديگر نمونه اي از استناد ديده نمي شود. به عنوان نمونه با وجود آن که نزد صائبان و هندوان کتب مقدس شناخته شده اي رواج داشته که اکنون نيز در دست است، در مناظرات منقول از امام رضا عليه السلام با پيروان اين اديان، هيچ نمونه اي از استناد مثلاً به اوستا، کتاب مقدس زردشتيان، گنيزا، کتاب مقدس صائبان، يا وداها که کتب مقدس هندوان است ديده نمي شود؛ يا از آن رو که اساساً چنين اتفاقي نيافتاده است، يا استناد به اين گونه کتب به دليل مهجور بودن نزد مسلمين از سوي راويان ضبط نشده و به فراموشي سپرده شده اند.
حتي در آغاز حديث بلند، نقل عبارتي از زبان امام عليه السلام با لفظ: "إذا سمع إحتجاجي علي أهل التورية بتوراتهم، و علي أهل الإنجيل بإنجيلهم، و علي أهل الزبور بزبورهم، و علي الصابئين بعبرانيتهم، و علي أهل الهرابذه بفارسيتهم، و علي أهل الروم بروميتهم و علي أصحاب المقالات بلغاتهم"، به هنگام احتياج بر يهوديان و مسيحيان، سخن از احتجاج به کتب آنان آمده، اما به هنگام سخن از مناظره با صابئين و هيربدان زردشتي و اهل روم (؟) و اصحاب مقالات مختلف، سخن از احتجاج به زبان آنان آمده است (ابن بابويه، 1984 م، ج 1، ص 140).
به هر روي، با تکيه بر کتب عهدين، پيش از هر چيز بايد توجه داشت که در نمونه هاي موجود از اين گونه استناد در احاديث حضرت، ارجاعات ايشان از آن روي بوده است که آنان را بر پايه ارجاع به کتب آسماني مورد قبول خود،‌ اقناع کند. بايد توجه داشت که در اين گونه ارجاعات منقول از امام رضا عليه السلام - اگر اصل انتساب آنها به حضرت مفروغ عنه تلقي شود - در فقراتي که به آنها ارجاع مي شود انتظار مي رود دو ويژگي وجود داشته باشد؛ از يک سو استناد کنند، يعني امام عليه السلام زماني که به عنوان بخشي از يک کتاب مقدس بدان ارجاع مي دهد، به اصيل بودن آن به عنوان کتابي آسماني و منبعي وحيايي باور داشته باشد، و از سوي ديگر مخاطب حضرت به آسماني و وحياني بودن آن فقره معتقد باشد.
در استنادات به کتب آسماني پيشين،‌ تنها زماني مي توان و بايد بر اين اصل تکيه کرد که امام عليه السلام خود به حقانيت آنها - دست کم به عنوان موجبه جزئيه در حدّ فقرات مورد استناد - باور داشته که لحن صرفاً احتجاجي با رويکرد الزام خصم نباشد و نوعي مدح يا تأييد درباره متن مورد استناد در حديثِ حضرت ديده شود که در غالب فقرات مورد استناد چنين است.
همچنين در آن جانب از مکالمه که مخالفان حضرت قرار دارند، لازم است آنان فقرات مورد استناد را در نسخه هاي از کتب مقدس که نزد ايشان رايج است و خوانده مي شود بيابند و طبيعي است اگر استناد امام عليه السلام به نسخه اي ناشناخته از کتب مقدس باشد که اهل کتاب آن را نمي شناخته اند، نمي توان ايشان را مأخوذ سازد. در عمل نيز فقرات استناد شده از کتب مقدس پيشين در احاديث رضوي، غالباً در تحريرهاي موجود از کتب عهدين يافت مي شوند.
مهم ترين نمونه هاي موجود در احاديث امام رضا عليه السلام از ارجاع به عهدين عبارت اند از:
نقل از کتاب اشعياء نبي: "اني رأيت صوره راکب الحمار لابسا جلابيب النور و رأيت راکب البعير ضوء مثل ضوء القمر" (ابن بابويه، 1984 م، ج 1، ص 145). اين عبارت قابل مقايسه است با اين بند از عهد عتيق:
"فرأي رکابا أزواج فرسان، رکاب حمير، رکاب جمال. فأصغي إصغاء شديدا * ثم صرخ کأسد أيها السيد أنا قائم علي المرصد دائما في النهار، و أنا واقف علي المحرس کل الليالي * و هوذا رکاب من الرجال، أزواج من الفرسان. فأجاب و قال سقطت سقطت بابل و جميع تماثيل آلهتها المنحوتة کسرها إلي الأرض" (صحيفه اشعيا، 21: 7-9).
نقل از کتاب حَبَقّوق نبي: "و کتابکم ينطق به جاء الله تعالي بالبيان من جبل فاران و امتلأت السماوات من تسبيح أحمد و أمته يحمل خيله في البحر کما يحمل في البر يأتينا بکتاب جديد بعد خراب بيت المقدس" (ابن بابويه، 1984 م، ج 1، ص 148). اين عبارت قابل مقايسه است با اين بند از عهد عتيق: "الله جاء من تيمان و القدوس من جبل فاران. سلاه. جلاله غطي السماوات و الأرض امتلأت من تسبيحه * و کان لمعان کالنور. له من يده شعاع وهناک استتار قدرته * قدامه ذهب الوبأ و عند رجليه خرجت الحمي * وقف وقاس الأرض. نظر فرجف الأمم و دکت الجبال الدهرية و خسفت آکام القدم. مسالک الأزل له * رأيت خيام کوشان تحت بلية. رجفت شقق أرض مديان * هل علي الأنهار حمي يا رب. هل علي الأنهار غضبک أو علي البحر سخطک، حتي أنک رکبت خيلک مرکباتک مرکبات الخلاص" (صحيفه حبقوق، 3: 3-8).
نقل از زبور داوود: "اللهم ابعث مقيم السنة بعد الفترة" (ابن بابويه، همان اثر، ج 1، ص 149). در زبور مندرج در کتب عهد عتيق، دقيقاً چنين عبارتي ديده نمي شود، ولي مضمون دور اين عبارت بارها در مزامير ديده مي شود.
نقل از انجيل مرقس: "إنه کلمه الله أحلها في جسد الآدمي فصارت انسانا" (ابن بابويه، همان اثر، ج 1، ص 146-147). اين عبارت قابل مقايسه است با اين بند از عهد جديد: "وفي تلک الأيام جاء يسوع من ناصرة الجليل و اعتمد من يوحنا في الأردن * و للوقت و هو صاعد من الماء رأي السماوات قد انشقت و الروح مثل حمامة نازلا عليه" (مرقس، 1: 9-10).
نقل از انجيل لوقا: "إن عيسي بن مريم عليه السلام و أمه کانا انسانين من لحم ودم، فدخل فيها الروح القدس" (ابن بابويه، همان اثر، ج 1، ص 146-147). اين عبارت تا حدي قابل مقايسه است با اين بند از عهد جديد: "کان الصبي ينمو و يتقوي بالروح ممتلئا حکمة و کانت نعمة الله عليه * و کان أبواه يذهبان کل سنة إلي أورشليم في عيد الفصح" (لوقا، 2: 40-41).
نقل از انجيل يوحنا: "اني ذاهب إلي ربکم و ربي و البار قليطا جاء هو الذي يشهد لي بالحق کما شهدت و هو الذي يفسر لکم کل شئ و هو الذي يبدأ فضائح الأمم و هو الذي يکسر عمود الکفر" (ابن بابويه، همان اثر، ج 1، ص 145-146). اين عبارت قابل مقايسه است با اين بند از عهد جديد: "لکني أقول لکم الحق إنه خير لکم أن أنطلق. لأنه إن لم أنطلق لا يأتيکم المعزي. ولکن إن ذهبت أرسله أليکم * و متي جاء ذاک يبکت العالم علي خطيه ي و علي بر وعلي دينونة" (يوحنا، 16: 7-8).
"ان ابن البرة ذاهب و البار قليطا جاء من بعده و هو الذي يحفظ الآصار و يفسر لکم شئ و يشهد لي کما شهدت له انا جئتکم بالأمثال و هو يأتيکم بالتأويل" (ابن بابويه، همان اثر، ج 1، ص 149). مضموني نزديک به اين عبارت در دو موضع از انجيل يوحنا ديده مي شود:
"و أما المعزي الروح القدس الذي سيرسله الآب باسمي فهو يعلمکم کل شئ و يذکرکم بکل ما قلته لکم" (يوحنا، 14: 26).
"و متي جاء المعزي الذي سأرسله أنا إليکم من الآب روح الحق الذي من عند الآب ينبثق فهو يشهد لي * و تشهدون أنتم أيضا لأنکم معي من الابتداء" (يوحنا، 15: 26-27).
در بخشي از مناظره امام رضا عليه السلام با اهل اديان، حتي مباحث مربوط به تدوين اناجيل مورد بحث قرار گرفته و براساس روايات، حضرت درباره نقش لوقا و مرقس در اين باره سخن گفته است؛ اين در حالي است که در فقراتي از همان حديث، از انجيل متي و يوحنا هم سخن آمده است (ابن بابويه، 1984 م، ج 1، ص 146) و مجموع اين اقوال نشان مي دهد که صاحب سخن، به موضوع اناجيل اربعه و رسميت آنها نزد مسيحيان، کاملاً آگاه بوده است.
البته بايد توجه داشت مواردي نيز در اقوال منقول از حضرت، به نقل از انجيل ديده مي شود که در کتب فعلي عهد جديد امکان يافتن آنها نيست؛ شامل:
عبارت منقول از زبان يوحنا صاحب انجيل: "إنما المسيح اخبرني بدين محمد العربي و بشرني به أنه يکون من بعده فبشرت به الحواريين فأمنوا به" (ابن بابويه، همان اثر، ج 1، ص 142).
نقل سخني از حضرت عيسي عليه السلام با اين مضمون: "حقا أقول لکم يا معشر الحواريين، انه لايصعد إلي السماء إلا من نزل منها، إلا راکب البعير خاتم الأنبياء، فإنه يصعد إلي السماء و ينزل" (ابن بابويه، همان اثر، ج 1، ص 147).
اشاره اي منقول از سفر سوم انجيل - شايد نوعي اشاره به انجيل لوقا - و بيان اين که در موضعي از آن انجيل ذکر آشکاري از پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله و سلم بوده است (ابن بابويه، همان اثر، ج 1، ص 142).

ج. استناد مبتني بر احاديث

بخش ديگري از استنادات موجود در سخنان منقول از امام رضا عليه السلام را ارجاع به احاديث نبوي، و گاه احاديثي از ائمه پيشين، يعني هفت امام نخستين تشکيل داده است. فارغ از اين مبنا در آموزه هاي اماميه که ائمه عليهم السلام همه نور واحدند و آنچه بر زبان امام رضا عليه السلام جاري مي شود، به سنت نبوي و آموزه ائمه پيشين پيوسته است، در اين مقاله مواردي مورد توجه قرار گرفته که در آنها ارجاعي صريح به سخن پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم و ائمه پيشين مطرح شده و به نقل، جنبه مستندسازي داده است.
نمونه هاي متعددي در احاديث رضوي ديده مي شود که در آن به حديثي از پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله و سلم استناد شده و آن را مبناي استدلالي براي ادامه بحث نهاده است.
به عنوان مثال، مي توان به حديث ابوالصلت هروي از امام رضا عليه السلام اشاره کرد که پيشتر در بحث از استنادات قرآني نيز از آن سخن به ميان آمد و موضوع آن رد شبهه ي تجسيم در برخي از احاديث نبوي است. از جمله در اين حديث به حديث نبوي ديگري با مضمون "من زارني في حياتي، أو بعد موتي فقد زار الله تعالي"، (3)
براي توضيح درباره شبيه سازي رابطه زيارت خدا و زيارات انبياء با اطاعت خدا و اطاعت نبي صلي الله عليه و آله و سلم استناد شده است.
در ادامه ي همان حديث، در مقام توضيح اين که رؤيت پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم و ديگر انبياء در قيامت،‌ ثوابي عظيم است که تنها برخي بدان نايل خواهند آمد، به حديثي نبوي با اين مضمون اشاره کرده است: "من أبغض أهل بيتي و عترتي لم يرني و لم أره يوم القيامة" و در ادامه به زوايايي از حديث معراج نيز اشاره شده است (ابن بابويه، 1387 ش، ص 117-118؛ همو، 1417 ق، ص 545-546؛ همو، 1984 م، ج 1، ص 105-107).
مواردي نيز در احاديث رضوي ديده مي شود که آن حضرت در مقام تبيين شبهه ي موجود در فهم يک حديث نبوي، به تحريري کامل تر از آن حديث استناد کرده است؛ شاخص ترين نمونه از اين موارد، تبيين ارائه شده از حضرت درباره حديث: "خلق آدم علي صورته" است. برخي از منابع حديثي عبارتي را به عنوان حديث نبوي بدين صورت نقل کرده اند "ان الله خلق آدم علي صورته" که معناي ظاهري آن اين است که " خداوند آدم را به صورت خود آفريد". اما در منابع اماميه، حديثي به نقل حسين بن خالد از امام رضا عليه السلام رسيده، مبني بر اين که اين حديث بافتي دارد که حذف آن بافت، اين سوء فهم را به وجود آورده است. براساس اين حديث ماجرا آن بود که دو مرد در حال دشنام دادن يکديگر بودند که رسول اکرم صلي الله عليه و آله و سلم بر آنان گذر کرد و چون شنيد يکي از آنها چهره آن ديگر را تقبيح مي کند، اين جمله را فرمود،‌ بدان معنا که خداوند آدم را به صورتي شبيه آن مرد آفريد (ابن بابويه، 1984 م، ج 1، ص 110).
يکي از شيوه هاي استنادي که از اوايل سده دوم در محافل محدثان رواج يافته بود و در اواخر سده دوم، يعني عصر امام رضا عليه السلام نزد محدثان قبولي عام يافته بود، شيوه ذکر سلسله سند روايت بود. با وجود آن که امامان پيشين، به خصوص امام کاظم عليه السلام در مقياسي محدود و در موارد لازم از شيوه اسناد استفاده کرده بودند، اوج ارائه سلسله سند در نقل احاديث نبوي و احاديث ائمه عليهم السلام نزد امام رضا عليه السلام ديده مي شود.
به عنوان نمونه، به هنگام درنگ کوتاه امام رضا عليه السلام در نيشابور، آنگاه که اصحاب حديث در نيشابور مانند محمد بن رافع و يحيي بن يحيي ذهلي و اسحاق بن راهويه از آن حضرت درخواست کردند حديثي به نقل از پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم به عنوان تبرک براي آنان نقل کند، بي ترديد انتظار آنان حديثي مسند - يعني برخوردار از سلسله سند - بود و عملاً نيز واکنش حضرت نقل چنين حديث بود. اين حديث که به سلسلة الذهب شهرت يافت و مضمون آن "کلمة لا اله الا الله حصني" بود، در نقل ابن بابويه از ابوالصلت هروي اين گونه مستندسازي شد:
"حدثنا أبي العبد الصالح موسي بن جعفر، قال حدثني أبي الصادق جعفر بن محمد، قال حدثني أبي أبو جعفر بن علي باقر علوم الأنبياء، قال حدثني أبي علي بن الحسين سيد العابدين، قال حدثني أبي سيد شباب أهل الجنه الحسين، قال حدثني أبي علي بن أبي طالب عليه السلام، قال سمعت النبي صلي الله عليه و آله و سلم يقول: سمعت جبرئيل يقول: قال الله جل جلاله: إني أنا الله لا إله إلا أنا فاعبدوني. من جاء منکم بشهادة أن لا إله إلا الله بالإخلاص، دخل في حصني، و من دخل في حصني أمن من عذابي" (ابن بابويه، 1984 م، ج 2، ص 134).
صورت ديگر ضبط الفاظ تحمل حديث در همان حديث به نقل ابن بابويه از اسحاق بن راهويه اين است:
"سمعت أبي موسي بن جعفر يقول: سمعت أبي جعفر بن محمد يقول: سمعت أبي محمد بن علي يقول: سمعت أبي علي بن الحسين يقول: سمعت أبي الحسين بن علي يقول: سمعت أبي أميرالمؤمنين علي بن أبي طالب عليه السلام يقول: سمعت النبي صلي الله عليه و آله و سلم يقول: سمعت الله عزوجل يقول: لا إله إلا الله حصني فمن دخل حصني أمن من عذابي (ابن بابويه، همان اثر، ج 2، ص 135)
مي دانيم که اين حديث و چند حديث ديگر مانند "الايمان معرفة بالقلب و قول باللسان و عمل بالارکان" با اسانيد اهل بيت عليهم السلام از طريق امام رضا عليه السلام در کتب اصحاب حديث از اهل سنت وارد شده و به جوامع آنان راه يافته اند که از آن ميان مي توان به سنن ابن ماجه، در شمار صحاح سته اهل سنت اشاره کرد (مثلاً نک: ابونعيم اصفهاني، 1351 ق، ج 3، ص 191-192؛ بيهقي، 1410 ق، ج 1، ص 48؛ قاضي قضاعي، 1407 ق، ج 2، ص 323؛ رافعي، 1987 م، ج 1، ص 167-168، 462).
کاملاً مي توان گمانه زد که چنين اسنادي تا چه حد توانسته است موجبات شعف محدثان را فراهم آورد؛ از جمله اين مشعوفان، ابوالصلت هروي است که به هنگام نقل حديث پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم با اين اسناد، اين جمله مشهور را به زبان آورده است که "اگر اين اسناد را بر مجنون بخوانند، شفا خواهد يافت" (ابن ماجه، 1952 م، ج 1، ص 25؛ ابوحاتم رازي، به نقل رافعي، 1987 م، ج 3، ص 481-482). نظير همين جمله از احمد بن حنبل نيز نقل شده (ابن بابويه، 1984 م، ج 1، ص 228) و گاه نيز به فردي نامعين از سلف محدثان نسبت داده شده است (ابونعيم اصفهاني، 1351 ق، ج 3، ص 192). شايد دقيق تر از همه نقل خطيب بغدادي باشد،‌ مبني بر اين که اين حديث را ابوالصلت هروي در حضور عبدالله بن طاهر، امير طاهري نقل کرده و اين جمله را امير بر زبان آورده است (خطيب بغدادي، 1349 ق، ج 5، ص 418-419؛ قس: همان اثر، ج 10، ص 342). البته اين اختلاف در تعيين شخص ميان روايات، در پيجويي از بازتاب اين اسانيد در محافل محدثان، تأثيري ندارد و اصل آن استوار و قابل اعتماد است.
مجموعه اي از اين احاديث که از طريق امام رضا عليه السلام از پدرانش از پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم نقل شده، توسط برخي از شاگردان آن امام مانند احمد بن عامر طائي و سليمان بن داوود غازي گردآوري شده است که در کتابشناسي حديث، با عنوان صحيفة الرضا عليه السلام يا مسند الرضا عليه السلام شناخته مي شود. در ميان انبوه احاديث نبوي در صحيفة الرضا عليه السلام، شماري احاديث منقول از امام علي عليه السلام نيز در آن متن ديده مي شود (صحيفة الرضا عليه السلام، ص 227، 228، 229).

پي‌نوشت‌ها:

1. در اين موضع و مواضع ديگر مقاله، براي ترجمه بخش هاي مختلف حديث عمران صابي، از ترجمه آقانجفي اصفهاني استفاده شده است.
2. در ترجمه عبارت حديث، از ترجمه اصول کافي، به قلم هاشم رسولي محلاتي استفاده شد.
3. در منابع حديثي اهل سنت، حديثي نبوي ديده مي شود که با عبارت "من زارني" آغاز مي شود، اما با الفاظ ديگري ادامه مي يابد (مثلاً نک: طيالسي، مسند، ص 12؛ دارقطني، 1386 ق، ج 2، ص 278).

منابع تحقيق:
1. قرآن کريم.
2. ابن بابويه، محمد بن علي (1361 ش)، معاني الاخبار، به کوشش علي اکبر غفاري، قم: مؤسسة النشر الاسلامي.
3. همو (1387 ش)، التوحيد، به کوشش هاشم حسيني تهراني، تهران: مکتبه الصدوق.
4. همو (1404 ق)، من لايحضره الفقيه، به کوشش علي اکبر غفاري، قم: جماعه ي المدرسين.
5. همو (1417 ق)، الامالي، قم: مؤسسه بعثت.
6. همو (1984 م)، عيون اخبار الرضا عليه السلام، بيروت: مؤسسه الاعلمي.
7. ابن ماجه، محمد بن يزيد (1952-1953 م)، السنن، به کوشش محمد فؤاد عبدالباقي، قاهره: دار احياء الکتب العربية.
8. ابونعيم اصفهاني، احمد بن عبدالله (1351 ق)، حليه الاولياء، قاهره: مطبعة السعادة.
9. بيهقي، احمد بن حسين (1410 ق)، شعب الايمان، به کوشش محمد سعيد بسيوني زغلول، بيروت: دارالکتب العلمية.
10. حميري، عبدالله بن جعفر (1413 ق)، قرب الاسناد، قم: مؤسسه آل البيت عليهم السلام.
11. خطيب بغدادي، احمد بن علي (1349 ق)، تاريخ بغداد، قاهره: مطبعة السعادة.
12. دارقطني، علي بن عمر (1386 ق)، السنن، به کوشش عبدالله هاشم يماني، بيروت: دارالمعرفة.
13. رافعي، عبدالکريم بن محمد (1987 م)، التدوين في اخبار قزوين، بيروت: دار الکتب العلمية.
14. الرسالة الذهبية (طب الرضا عليه السلام) (بي تا)، به کوشش محمد مهدي نجف، تهران: مکتبه نينوي الحديثة.
15. صحيفة الرضا عليه السلام (1408 ق)، به روايت ابوالقاسم طايي، قم: مدرسه ي الامام المهدي عليه السلام.
16. طيالسي، سليمان بن داوود (بي تا)، المسند، بيروت: دارالمعرفة.
17. مجموعه عهد عتيق و عهد جديد، با عنوان الکتاب المقدس (1982 م)، قاهره: دارالکتاب المقدس).
18. عياشي، محمد بن مسعود (1380-1381 ق)، التفسير، تهران: کتابخانه علميه اسلاميه.
19. قاضي قضاعي، محمد بن سلامه (1407 ق)، مسند الشهاب، به کوشش حمدي بن عبدالمجيد السلفي، بيروت: مؤسسة الرسالة.
20. کليني، محمد بن يعقوب (1391 ق)، الکافي، به کوشش علي اکبر غفاري، تهران: دارالکتب الاسلامية.
21. مفيد، محمد بن محمد (1413 ق)، التذکرة، قم: دار المفيد.
22. ناييني، محمد بن حيدر (1382 ش)، الحاشية علي اصول الکافي، به کوشش محمدحسين درايتي، قم: دارالحديث.

منبع مقاله :
هوشنگي، حسين؛ (1392)، ابعاد شخصيت و زندگي حضرت امام رضا (عليه السلام)، تهران: دانشگاه امام صادق (ع)، اول



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.