کانون هاي بازرگاني درياي پارس در دوره ي اشکاني

اشکانيان افزون بر راه هاي زميني، تلاش مي کردند تا در راه هاي دريايي نيز به فعاليت تجاري بپردازند. شواهد و مدارکي در دست است که نشان مي دهد در اين زمان بازرگانان ايراني در کنار ديگر بازرگانان ساکن در قلمرو اشکانيان
چهارشنبه، 17 دی 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
کانون هاي بازرگاني درياي پارس در دوره ي اشکاني
 کانون هاي بازرگاني درياي پارس در دوره ي اشکاني

 

نويسنده: دکتر حسين کيان راد ( 1 )




 

چکيده

اشکانيان افزون بر راه هاي زميني، تلاش مي کردند تا در راه هاي دريايي نيز به فعاليت تجاري بپردازند. شواهد و مدارکي در دست است که نشان مي دهد در اين زمان بازرگانان ايراني در کنار ديگر بازرگانان ساکن در قلمرو اشکانيان همچون يهوديان، يونانيان، عرب ها، سکاها و ديگران، تا بنادر جنوبي هند و کرانه هاي جنوبي عربستان در سرزمين يمن کشتيراني مي کردند و به داد و ستد کالا با بازرگانان هندي، مصري، رومي، حبشي و چيني مي پرداختند. از آنجا کهـ.قرار گرفتن قلمرو اشکانيان بر سر شاهراههاي بازرگاني باختر به خاور و گرفتن عوارض گمرکي از کاروان هاي تجاري، براي روميان و اقتصادي امپراتوريشان هزينه هاي زيادي به همراه داشت، آنها در جست و جوي راههاي تازه تر، به درياها روي آوردند. اما اشکانيان در اين عرصه نيز رقيبي سرسخت براي روم محسوب مي شدند.
بر اساس نتايج کاوش هاي باستان شناسي صورت گرفته در کرانه هاي شمالي و جنوبي درياي پارس و همچنين بررسي منابع نوشتاري مي توان به کانون هاي بازرگاني برجسته اي همچون « خاراکس اسپاسينو »، « آپولوگوس »، « ايکاروس »، « مهروبان »، « آراکيا »، « انطاکيه پارس »، « سيراف »، « گُجران »، « ميناب »، « اُمانا »، « اُرائا »، « گرا »، « تيلوس » و « بربريکوم » در دوره ي اشکاني اشاره کرد. پژوهش حاضر مي کوشد ضمن معرفي اين کانون ها و بر شمردن مهمترين کالاهاي وارداتي و صادراتي از اين مراکز، همچون مرواريد، پوشاک، شراب، مقدار زيادي خرما و زر، تا آنجا که ممکن است نقش هر يک را در چرخه ي تجارت دريايي اشکانيان در آبراهه هاي جنوبي مورد ارزيابي قرار دهد.

واژگان کليدي:

اشکانيان، بازرگاني، کالاهاي بازرگاني، بنادر تجاري

درآمد

کمابيش از سده ي نخست پيش از ميلاد با رونق گرفتن بازرگاني دريايي ميان درياي مديترانه، درياي سرخ، اقيانوس هند و درياي پارس (2)، بنادر مهم و کانون هاي برجسته ي بازرگاني دريايي واقع در کرانه هاي عربي و آفريقايي درياي سرخ، سواحل جنوبي شبه جزيره عربستان و هندوستان و همچنين کرانه هاي شمالي و جنوبي خليج فارس شاهد ازدحام کشتي هاي تجاري و بازرگانان سرزمين هاي مختلف بودند.
اشکانيان نيز در اين زمان کوشيدند تا افزون بر راه هاي زميني، در راه هاي دريايي هم به فعاليت تجاري بپردازند. شايد بي دليل نيست که وارغاشاک ( ولاش )، فرمانرواي اشکاني ارمنستان در نامه اي به برادر خود اَرشاک ( اَرشَک )، پادشاه اشکاني وي را « پادشاه خشکي و دريا » لقب مي دهد (3). در اين زمان بازرگانان ايراني در کنار ديگر بازرگانان ساکن در قلمرو اشکانيان همچون يهوديان، يونانيان، عرب ها و سکاها تا بنادر جنوبي هند و کرانه هاي جنوبي عربستان در سرزمين يمن کشتيراني مي کردند و به داد و ستد کالا با بازرگانان هندي، مصري، رومي، حبشي و چيني مي پرداختند. حضور اشکانيان و بازرگانان ايراني در مسيرهاي تجارب دريايي و بنادر تجاري، آنجا که در رقابت با امپراتوري روم است پررنگ تر نيز مي شود. براي نمونه سفير چيني، کان يينگ که در سال 98 ميلادي تا نواحي باختري قلمرو اشکانيان و تا کرانه هاي خليج فارس سفر کرده است، به بازرگاني دريايي آن سي ها ( اشکانيان ) با سرزمين تا- تسين ( امپراتوري روم ) اشاره دارد (4).
در پژوهش حاضر تلاش مي شود تا بر اساس منابع نوشتاري و يافته هاي باستان شناختي موجود، برجسته ترين کانون هاي بازرگاني درياي پارس در دوره اشکاني مشخص گردد و تا آنجا که ممکن باشد نقش هر کدام از آنها در آبراهه هاي جنوبي و چرخه ي تجارت دريايي اشکانيان مورد ارزيابي قرار گيرد.

مسيرهاي دريايي:

عمده ترين مسير دريايي آن زمان، راهي بود که درياي مديترانه را از طريق درياي سرخ به اقيانوس هند و درياي پارس پيوند مي داد و از سمت خاور تا بنادر جنوبي چين نيز مي رفت. از سده ي نخست ميلادي مسافرت دريايي از اين آبراهه عادي تر شد. در زمان امپراتوري نرون ( 69-54 م. ) کساني همچون سِوتونيوس پائولينوس توانستند سفر خود را از رود نيل در مصر آغاز کنند و پس از دريانوردي در کرانه هاي آفريقايي درياي سرخ، خود را به جنوب عربستان، اقيانوس هند و حتي درياي پارس برسانند (5).
در همين زمان ( 59 م. ) است که دوميتيوس کوربولو، سردار نرون، راه بازگشت از طريق کرانه هاي درياي سرخ را به هيأتي که از « هيرکاني »، نزد امپراتور روم آمده بود، پيشنهاد مي کند (6).
همچنين بر اساس متن کم نظير سفر بر درياي اريتره ( سرخ )،- مربوط به سده ي نخست ميلادي- ما از رونق اين مسير دريايي آگاهيم (7). هنگامي که هنوز سفر دريايي از هند به مصر ممکن نبود و دريانوردان جرأت کشتيراني از مصر به بنادر سرتاسر اقيانوس هند را نداشتند، همه ي بازرگانان در ناحيه « اِئودائمون آرابيا » ( کرانه هاي خليج عدن ) گرد مي آمدند و کالاهاي بازرگاني از هر دو سرزمين به آنجا آورده مي شدند (8).
اما مسير دريايي ديگري که در اين پژوهش بيشتر مورد نظر است و حجم زيادي از تجارت دريايي اشکانيان به واسطه ي اين آبراهه صورت مي گرفت، راهي بود که از درياي پارس ابتدا به هند و در ادامه به بنادر جنوبي چين مي رسيد. مسافران و بازرگانان به واسطه ي اين راه طي چهل روز از « خاراکس اسپاسينو » در رأس خليج فارس به مصب سند مي رفتند (9). افزون بر اشاره ي استرابو به مسافرت با کشتي به هند (10)، سفر ماني ( 276-216 م. ) در ابتداي حکومت دودمان ساساني از درياي پارس به هند (11) با کشتي تاجري با نام اُگياس (12) و بازگشتش در ابتداي پادشاهي شاپور يکم ساساني به کرانه هاي پارس و ناحيه ي « ميشان » ( ميسن ) (13) نيز دليلي ديگر براي استفاده از اين مسير دريايي در دوره ي اشکاني است، زيرا که ماني زاده ي عصر اشکاني بود و اين مسير دريايي نيز نمي توانست در اوايل دوره ي ساساني به وجود آمده باشد.
از سوي ديگر نيز کشتي هايي که از دهانه ي فرات وارد خليج فارس مي شدند از سمت راست، راه مجاور سواحل بحرين را پيش گرفته و پس از رسيدن به جزيره ي « ديلمون » و سپس « تاروت » و سواحل « هگر » به جزيره ي بحرين فعلي مي رسيده اند و از آنجا راه جنوبي خليج فارس را پيموده و به « مزون » ( عمان ) مي رسيدند. اين بنادر به وسيله ي راه هايي با شهرهاي پس کرانه اي نيز در ارتباط بودند. براي نمونه کالاهاي يمن که بيشتر عطريات و مواد خوشبو بود پس از گذشت هفتاد روز به « ئيلانا » ( نيلانا )، در نزديکي غزه مي رسيد (14). همچنين از « گرها » تا « خاتراموتيتي » ( حضر الموت ) چهل روز راه بوده است (15).
بر مبناي سفري که نئارخوس، دريادار اسکندر از سند به دجله داشت، پي مي بريم که آنجا سفرهاي دريايي از اقيانوس هند به سمت درياي پارس با فروکش کردن بادهاي موسمي امکان پذير بوده است. اين بادها در تمام طول تابستان از سمت اقيانوس به خشکي مي وزيدند (16). البته بازرگاناني نيز بودند که خطر را به جان مي خريدند و براي کاسته شدن از زمان سفر با بادهاي موسمي هند در ماه جولاي ( نيمه هاي تير و مرداد ) عازم سفر مي گرديدند (17). به اين بادهاي موسمي در کرانه هاي هند که از سوي اقيانوس شروع مي شد، « هيپالوس » مي گفتند. هيپالوس را نخستين بازرگاني مي دانند که در حدود سال 100 پ.م. مسافرت به طور مستقيم و با کمک اين باد جنوب باختري از کانا، در کرانه هاي جنوب خاوري شبه جزيره عربستان و « آئودائمون عربيا » ( خليج عدن ) به جنوب هند را کشف کرد (18). اما به نظر مي رسد سال ها پيش از اين، دريانوردان ايراني، هندي و عرب از اين باد آگاهي داشتند (19). از اين اکتشاف بعدها در اواسط سده ي يکم ميلادي تجارت خاور و باختر سود بسياري به دست آورد (20). شايد مسيرهاي دريايي از طريق هندوستان با همه ي عوايد و حقوق بندري و با همه ي خطرات و وجود دزدان دريايي باز ضرر و زيان و همچنين عوارض گمرکي آن کم تر از راه هاي زمين بوده است (21).

کانون هاي بازرگاني درياي پارس:

پس از افول هخامنشيان، پادشاهان سلوکي به مرکزيت ميان رودان کوشش هايي براي گسترش قدرت سياسي و بازرگاني شان در خليج فارس و امتداد کرانه هاي خاوري عربستان صورت دادند (22). سلوکيان در کرانه هاي خليج فارس نُه شهر ايجاد کردند که اسامي آن ها نيز برجاي مانده است (23). اين شهرها مي تواند بازتاب خواست يوناني براي به وجود آمدن يک کانون دريايي جديد در راس خليج فارس (24) و در پيوند با فعاليت هاي بازرگاني باشد. داستان هايي مانند عدم استفاده ي تيرداد، شاه اشکاني ارمنستان از دريا براي رفتن به سرزمين روم و گرفتن تاج ارمنستان از دست نرون باعث شده تا برخي بر اين باور باشند که اشکانيان هيچ علاقه اي به دريا و دريانوردي و در نتيجه بازرگاني دريايي نداشتند. اما شواهد و مدارک از رونق بازرگاني دريايي در بنادر و جزاير درياي پارس خبر مي دهند. آگاثارخيدس در 169 پ.م. از حضور بازرگاناني از پارس و کرمان در مجمع الجزايري موسوم به « جزاير خوشبخت » ( سوکوتره ) در برابرکرانه هاي سرزمين يمن، در جنوب عربستان خبر مي دهد (25). اشکانيان همچنين به وسيله ي خليج فارس با هندوستان مرتبط بودند (26). اردشير بابکان در اواخر دوره ي اشکاني، در آنجا که از کارزاري در پارس به سمت کرانه ي دريا مي گريزد به ملواني سالخورده مي رسد و با او به صحبت مي نشيند. صفت « فرزانه » که فردوسي براي اين ملوان به کار مي برد مي تواند نشان از تجربه ي گرانقدر وي در امر دريانوردي داشته باشد (27).
در دوره ي اشکاني، بازرگاني دريايي در خليج فارس بيشتر زير نفوذ تجار ايراني و عرب قرار داشت. بازرگانان سکايي گروهي ديگر بودند که پس از تسلط بر نواحي باختري هند در تجارت دريايي ميان بنادر هند و قلمرو اشکانيان فعاليت داشتند. اشکانيان همچنين به واسطه ي پالميري ها مناسبات بازرگاني با هند برقرار کرده بودند (28). همچنين ما از حضور بازرگانان اشکاني در بندر تجاري اسکندريه ي مصر آگاهي داريم (29).
کالاهايي که از ديگر سرزمين ها به وسيله ي کشتي هاي تجاري تا انتهاي درياي پارس آورده مي شدند، از طريق رودهاي دجله و فرات به شهرهاي ميان رودان انتقال مي يافتند، زيرا رودهاي دجله و فرات تا فاصله اي در خشکي قابل کشتيراني بودند (30). پلوتارک ما را از وجود کشتي هايي که در عصر اشکاني روي اين رودخانه ها در رفت و آمد بوده اند، باخبر مي کند (31). همچنين حمله تراژان به آديابن با کشتي و به واسطه ي رود فرات انجام گرفت (32). چون چوب براي ساختن کشتي در ميان رودان ناياب بود، سرزمين هاي طوايف کاسيان يکي از مناطقي بود که از آنجا چوب مناسب مي آوردند (33). همچنين متن پهلوي درخت آسوريک که اصل آن مربوط به دوره ي اشکاني است به ساخت کشتي و همچنين « فَرَسپ » ( دکل ) آن از چوبِ نخل اشاره دارد (34).
از جمله فرآورده هاي درياي پارس در آن زمان مي توان به « مرجان » يا « اياکه » (35)، مرواريد، ماهي و صدف اشاره کرد. مرواريد يکي از برجسته ترين و گران بهاترين کالاهاي بازرگاني درياي پارس بود و در ديگر سرزمين ها خواهان فراواني داشت. پليني مرواريدهاي خليج فارس و پيرامون عربستان را با ارزش تر از ديگر مرواريدها مي داند (36). وي همچنين مروداريدهاي گران بهاي مکاني به نام « ستويديس » را که پيش از رسيدن به هرمز ( از سمت هند ) قرار داشت، مشهور مي داند (37). تئوفراستوس در سده ي چهارم و سوم پ.م. به وجود مرواريد در هند و درياي سرخ، که منظورش خليج فارس است، اشاره دارد (38) پروکوپيوس نيز ضمن تعريف داستاني ايراني، از مرواريدهاي گرانبهاي درياي پارس نام مي برد (39). در سنگ نگاره ي « خونگ نوروزي » مربوط به دودمان اليمايي در خوزستان، گردن بندي با مرواريدهاي درشت بر گردن يکي از پيکره ها که به صورت تمام رخ نقر شده است، ديده مي شود (40). همچنين در شوش گردنبدي شامل 400 تا 500 مرواريد به دست آمده است. (41) حتي متون دوره ي اسلامي همچون حدود العالم نيز شهرت خليج فارس را به خاطر مرواريد مناطقي چون « کنافه » ( جنابه ) مي دانند (42). نويسنده ي ناشناس اين کتاب، مرواريد خارک را « مرتفع و با قيمت » توصيف مي کند (43).
اما بر اساس شواهد و مدارک موجود که در ادامه به آنها اشاره خواهد شد، مهمترين کانون هاي بازرگاني درياي پارس در دوره ي اشکاني عبارت بودند از: آپولوگوس، تِرِدون، ناحيه ي ميسِن و بندر خاراکس اسپاسينو، ناحيه اليمايي، مهروبان، جزيره ي آراکيا ( خارک )، انطاکيه پارس، سيراف، گوجران، ميناب، اُمانا، اُرائِا، ميناگارا، گرها، تيلوس ( بحرين ) و ايکاروس.

آپولوگوس:

يکي از عمده ترين کانون هاي بازرگاني در درياي پارس، بندر آپولوگوس (44) بود. اين بازار- شهر که در رأس خليج فارس و در نزديکي « خارکس اسپاسينو » قرار داشت، از نخستين بنادر خليج فارس از سمت باختر به شمار مي رفت. کالاهاي فراواني از اينجا به هند و بالعکس با کشتي بُرده مي شد. اما چنانکه گفته شد، برجسته ترني کالايي که از برخي بنادر تجاري درياي پارس به هند و عربستان صادر مي شد، مرواريد بود و « آپولوگوس » يکي از اين مراکز به شمار مي رفت (45). از ديگر کالاهاي صادراتي مي توان به رنگ ارغواني، پوشاک، شراب، مقدار زيادي خرما، زر و برده به هندوستان، به ويژه بندر « باريگازا » و نيز به عربستان اشاره کرد (46). همچنين کالاهايي از اين بندر به يمن و کرانه هاي غزه فرستاده مي شد و کشتي ها بزرگ از آنجا با بارِ آبنوس، مس و الوارهاي گوناگوني بر مي گشتند (47). روميان نيز به بازاري در دهانه ي خليج فارس با نام « بازار پارسي » يا « پرسه پوليسکن » ( پرسيکو اِمپورتون ) اشاره دارند (48).

تِرِدون:

نام ديگر اين بندر- شهر « ديريدوتيس » بود. تردون در پايين دجله و شايد در نزديکي رأس خليج فارس، آنجا که رود به دريا مي ريخت قرار داشت. بطلميوس مکان شهر را در فاصله ي دهانه ي رود دجله و دريا به سمت باختر مي داند (49). پليني نيز به روستايي با نام « تِرِدُن » اشاره دارد که مسافران هنگام سفر دريايي از سمت قلمرو اشکانيان به باختر، به آن مي رسيدند (50). در نزديکي تردون، شهر « اسکندريه » شکل گرفت که بعدها به « انطاکيه خاراکس » نيز مشهور گرديد. هم زمان با دوران زندگاني حضرت مسيح، بازرگانان اشکاني در اين بندر حضور داشتند (51).
نئارخوس نيز به روستايي بابلي با نام « ديريدوتيس » اشاره مي کند که بازرگانان از سرزمين هاي همسايه در آنجا گرد مي آمدند و کالاهاي خود را عرضه مي نمودند (52). بنا به گزارش نئارخوس، اين روستا در دهانه ي فرات قرا داشت و بازرگانان بيشتر با خود توليدات عربستان از جمله کندر و ساير ادويه هاي شيرين را مي آوردند (53). استرابو نيز شايد به نقل از نئارخوس، درياسالار اسکندر است که اشاره به واردشدن کالاهاي عربستان به روستايي در مصب فرات و خليج فارس دارد (54). با توجه به اشاره هاي متون گوناگون، به نظر مي رسد در اين ناحيه و همچنين در « خاراکس » بازارهاي مهمي وجود داشته است (55).

ميسِن ( ميشان ):

ميسن که نامش به صورت هاي ديگري چون ميشان، ميشون، ميسان و ميسنه هم ذکر شده (56)، جزو ناحيه ي « پاراپوتاميا »، واقع در کرانه هاي دجله بود (57). برخي نيز خود ميسن را ناحيه اي مي دانند که شهرهايي همچون « خاراکس » و « تيلوانا » از جمله نواحي آن به شمار مي رفتند (58). از زمان يورش تراژان در سال 116م. تا سال 151م. حکومتي مستقل در ميسن وجود داشت و شاخه اي از اشکانيان در آن جا فرمانروايي مي کردند (59).
وجود رودخانه هاي پرآب همچون کارون ( پاسي تيگريس ) و کرخه که از يک سو براي کشاورزي بسيار سودمند بودند و از سوي ديگر سرزمين ميسن را به خليج پارس و ديگر آبراهه هاي بين المللي پيوند مي دادند، باعث شده بود تا ميسن از وضعيت اقتصادي مناسبي برخوردار باشد و به واسطه ي قرار گرفتن بر سر راه هاي تجاري زميني و دريايي و رونق بازرگاني، به يک کانون اصلي بازرگاني در کناره ي درياي پارس تبديل شود. ميسن به مدت سه سده تا سال 224م. و حمله ي اردشير يکم ساساني اين موقعيت را کمابيش حفظ کرد (60) به دست آمدن انبوهي از سکه هاي سيميني در گوري در ميسن ( مربوط به حدد 45/44 پ.م. ) (61) شايد از رونق اقتصادي اين ناحيه و مردمانش خبر مي دهد.
مهم ترين بندر ناحيه ي ميسن، « خاراکس اسپاسينو » ( خارسن ) بود. بنا به منابع نوشتاري، شهر خاراکس روي يک بلندي مصنوعي به طول سه مايل ساخته شده بود که در سمت راستش دجله و در سمت چپش رود « اولئوس » ( رود کرخه ) قرار داشت. مکان اين شهر درست در محل برخورد اين دو شاخه ي رودخانه واقع شده بود (62) و امروزه جاي آن را کناره بصره مي دانند. موفقيت تجاري اين قلمرو به نسبت وسعتش بسيار زياد بود چون اسپاسينو خاراکس مهم ترين بندر براي کشتي هايي بود که از سده ي نخست پ.م. تا دو سده ي نخست ميلادي پر از کالاهاي ارزشمند از خاور مي آمدند (63). اسکندر مقدوني بنيان گذار اين شهر بود و به همين دليل در ابتدا اسکندريه نام گرفت. اسکندر شايد مي خواست شهري به عنوان مرکز تجاري جديد در رأس خليج فارس ايجاد کند تا بندري باشد براي لنگر انداختن کشتي هايي که کالاهاي ارزشمند خاور را مي آوردند. او مي خواست که بندر جديد حتي موقعيتي بالاتر از بندر « تردون » بيابد. اين بندر در موقعيت مناسبي قرار گرفته بود و بهتر از جاي ديگر مي توانست اين نقش در بازرگاني با خاور را ايفا کند. در حدود 124 پ.م فردي به نام هيسپانوسينس، برج و باروي شهر را بازسازي کرد و آن را « اسپاسينوي خاراکس » ناميد. وي همچنين از سال 123 پ.م به ضرب سکه پرداخت (64). گويا هيسپائوسينس تابعيت اشکانيان را پذيرفت و آنها نيزحکومت محلي وي را تأييد کردند (65).
شايد « خاراسن »، بندري ويژه ي خود داشته است، زيرا سفراي عربستان و بازرگانان يوناني که به اين شهر رفت و آمد داشتند آن را واقع شده در فاصله ي 120 مايلي ازکرانه هاي دريا توصيف کرده اند (66). شايد اين بندر همان شهر « فورا » باشد که پليني به آن اشاره دارد. پليني شهر فورا در 12 مايلي خاراکس را نيز زير سيطره ي پادشاه خاراکس مي داند. گويا رفتن به آن به وسيله ي قايق امکان پذير بوده و افراد و بازرگاناني که از « پترا » به « خاراکس » مي رفتند، پيش از رسيدن به خاراکس در آنجا توقف مي کرده اند (67). آنچه در گفته هاي پليني مهم به نظر مي رسد، اشاره به رفت و آمد بازرگانان يوناني و رومي و يا نمايندگان سرزمين هاي عربي به خاراکس است. به نظر مي رسد که از خاراکس کشتي هاي اشکاني به بنادر جنوبي هند مي رفتند. تراژان پس از تسخير تيسفون ( 116م. ) و رسيدن به کرانه هاي خليج فارس در ناحيه ي خاراکس، کشتي هايي را ديد که به سوي هند مي رفتند (68).
استرابو نيز از درياچه اي خبر مي دهد که از به هم پيوستن رودهاي دجله، اولاي ( کرخه ) و « خواسپس » پيش از رسيدنشان به درياي پارس، شکل گرفته و اشاره دارد که در حوالي اين درياچه بازاري برپاست، گويا به علت سدهايي که ساخته بودند کالاهاي بازرگاني را نمي شد از راه رودخانه به داخل برده و يا از داخل صادر کرد، لذا تمام کالاها از اينجا به بعد از راه زميني حمل مي شده است (69). بازرگانان پالميري به عنوان پخش کنندگان کالاهاي خاوري به سوريه ي رومي و دنياي مديترانه اي، کلوني هاي دائمي در بابل، بلاشگرد و اسپاسينو خاراکس ايجاد کرده بودند (70). بر اساس سنگ نوشته اي در پالميرا در سال 131 م. بازرگانان پالميري ساکن در اسپاسينو خاراکس يک پيکره براي افتخار شخصي به نام يرهاي پسر نبوزياد در پالميرا درست کردند. بنابر سنگ نوشته هاي کارواني پالميري، هيچ ترديد نمي ماند که تجارت پالميري با قلمرو خاراسن بسيار موفق بوده است.
رونق خاراکس در اواخر سده ي دوم پ.م و اهميت تجاري آن در اواخر سده ي نخست پ.م مي تواند بيانگر آن باشد که چرا گراهيان به جاي « پترا » و سرزمين نبطي ها (71) شروع به فرستادن کالاهاي خود به خاراکس و قلمرو پارتي ها کردند (72). در سده ي نخست ميلادي جاده هاي بازرگاني زميني بين خارکس و پترا وجود داشتند. نبطي ها به وسيله ي خاراکس، عرضه کننده ي اصلي بازرگاني خاوري با باختر رومي شدند (73). خاراکس همچنين با جاده اي به پالميرا نيز متصل مي گرديد. در خاراکس بازاري بزرگ براي مرواريد وجود داشته است (74). بدين ترتيب ناحيه ي « ميسنه » به حلقه ي پيوند بازرگاني خاور و باختر تبديل شد.

اليمايي:

سرزمين اليمايي در محدوده اي واقع شده بود که از سمت خشکي سه راه به آن منتهي مي شد: نخست از سمت ماد و کوه هاي زاگرس، دوم از سمت شوش و سوم از سمت پارس. سرزمين اليمايي در جايي واقع شده بود که يکي از جاده هاي اصلي بازرگاني از آن مي گذشت و بدين ترتيب رأس خليج فارس به واسطه ي سرزمين اليمايي به فلات ايران متصل مي شد. اين موقعيت برجسته ي زميني و دريايي، اليمايي را به يکي از کانون هاي اقتصادي و بازرگاني عصر سلوکيان و اشکانيان تبديل کرده بود.
به نظر مي رسد با توجه به سکه هاي ضرب شده، مرکز حکومتي اليمايي ها شهر سلوکيه، کنار « هديفون » ( رود جراحي ) بوده است (75). پرستشگاه هاي اليمايي چنان سرشار از ثروت بود که برخي پادشاهان اشکاني بدون پند گرفتن از مرگ همتايان سلوکي خود در اين راه، به حمله به آنها وسوسه مي شدند (76). سکه هاي فرمانروايان اليمايي بيشتر در دو شهر سلوکيه، کنار هديفون و شوش ضرب شده اند. نکته ي قابل توجه اينکه سکه هاي اليمايي ضرب شده در سلوکيه کنار هديفون داراي نمادي لنگرگونه است (77) که مي تواند در ارتباط با دريا و دريانوردي باشد. زيرا اين شهر در کنار رود جراحي قرار داشت و به واسطه ي اين رودخانه با خليج فارس در پيوند بود. حتي اگر نقش روي اين سکه ها را نمادي از عصاي سه شاخه ي پوزوئيدون و يادگاري از دوران هلني بپنداريم، باز هم پوزوئيدون، ايزد درياها در اساطير يوناني است (78).
جايگاه يکي از نُه شهر سلوکي خليج فارس با نام « سلوکيه » کنار اريتره را در ناحيه ي اليمايي مي دانند (79) چنانکه گفته شد از مهمترين شهرهاي اليمايي مي توان به سلوکيه کنار هديفون ( رود جراحي ) اشاره کرد. شهر داراي پرستگشاه ثروتمند عزرا بود که آن را با آرتميس، نانا و يا با آناهيتا يکي مي دانند (80). در سکه هاي نخستين شاهان اليمايي که بيشتر متأثر از سکه هاي سلوکي بود، خط و زبان کار رفته يوناني است. شايد يکي از دلايل استفاده از اين خط شرايط خاص تجارت با بازرگانان يوناني و رومي بوده است (81).
چنانکه گفته شد مرکز اليمايي ها در کنار رود جراحي واقع شده بود که از راه اين رودخانه با خليج فارس در ارتباط بود و مي توانست در چرخه ي تجارت دريايي عصر اشکاني نيز قرار گيرد. حکومت اليمايي با سوريه و به ويژه با « پالميرا » و « دورااورپوس » مناسبات بازرگاني داشت. سنگ نوشته اي از پالميرا مربوط به سال 138م. اين مناسبات را تاييد مي کند. بنابر اين سند، يارهيبولا به عنوان سفير پالميرا به شوش، نزد اُرُد، شاه اليمايي فرستاده مي شود و از آن پس است که مبادلات تجاري با ميان رودان، به ويژه با شهر سلوکيه در کنار دجله و « بلاشگرد » برقرار مي گردد (82).
اين ويژگي ها بر موقعيت تجاري سلوکيه کنار هديفون مي افزود و به همين دليل بود که پادشاهاني چون مهرداد يکم اشکاني و سده اي بعد، ارشيد پاپکان به تسخير آن همت گماشتند. حمله ي اردشير پاپکان در واپسين روزهاي عمر دودمان اشکاني ( در آن زمان حاکم اليمايي شخصي به نام نيروفَر بود. ) به اين شهر که در منابع بعدي نامش به صورت « سورَک » ( سورَق ) ثبت شده، نشان مي دهد که تختگاه دودمان اليمايي تا پايان دوره ي اشکاني موقعيت خود را به عنوان يک شهر بزرگ و برجسته حفظ کرده بود. اما با اين وجود عيار بد سکه ها نشان مي دهد که به تدريج موقعيت اقتصادي پيشين را از دست داده است. ضرب سکه روي فلزات پست تر و در نتيجه وزن بسيار پايين و عيار پست سکه هاي اليمايي در اواخر عمر اين دودمان نشان از ضعف اقتصادي آنها دارد (83).

مهروبان:

بندر مهرويان در مرز باختري فارس، به فاصله ي کمي از رودخانه ي « شيرين » ( « زهره » يا « تاب » امروزي ) (84) به فاصله ي هفتصد متري روستاي « شاه عبدالله » فعلي، در پهنه ي جلگه ي بندر ديلم( 85 ) ( در سه فرسنگي بندر ديلم امروزي ) قرار داشته است. امروزه در اين مکان آثار بندها و پي هاي باروي شهر و برج راهنماي دريايي و ديوارهاي سنگي و گچي که در ساختمان آنها ساروج و ملاط گل و سنگ هاي دريايي به کار رفته، نمايان است (86). قسمت هايي از شهر که در کناره ي جنوبي و بر ساحل دريا قرار داشته نيز در زير آب مدفون شده است. نام پارسي اين بندر « ماهي روبان » يا « مهرُبان » بود و از آنجا که مايه از مهم ترين محصولات صادراتي آنجا بود، شايد اين نام نيز برگرفته از سابقه و رونق ماهيگيري در آن نواحي است (87).
در واقع براي کشتي هايي که از « آپولوگوس »، « خاراکس » و مصب دجله به عزم هند بيرون مي آمدند، مهروبان نخستين بندري بود که به آن مي رسيدند (88). به دست آمدن سفال هاي اژدري از دوره ي اشکاني در اين بندر نشان از نقش فعال مهروبان در تجارت دريايي عصر اشکاني دارد. زيرا از اين گونه سفال ها در ساختن ظروف سفالي با پوششي از قير براي حمل مايعات به وسيله ي کشتي استفاده مي کردند (89).
قرار گرفتن بندري چون مهروبان بر سر راه هاي دريايي و مسيرهاي تجاري، باعث شده بود تا اين بندر وظيفه ي ارتباطي مراکز اصلي خليج فارس را بر عهده داشته باشد. همچنين مهروبان به دليل برخورداري از دو راه ترکيبي ( آبي- خشکي ) از طريق رودخانه هاي تاب و هنديجان برتري محسوسي در امر تبادل کالا به مناطق داخلي نسبت به دو بندر ديگر داشت. اين عوامل باعث مي گرديد تا مهروبان به عنوان بندر اصلي نقش فعال تري در امر توزيع و تبادل کالا به داخل فارس بر عهده گيرد (90). اين نقش مرکزي در عصرساساني و دوره ي اسلامي نير براي بندر مهروبان حفظ شد (91)؛ تا آنجا که در عصر اسلامي از آن به عنوان « مشروعه دريا » (92) ياد شده است.
هرچند امروزه سرزمين ساحلي که بندر- شهرهايي همچون مهروبان در آن استقرار داشته اند، خشک و لم يزرع است، با اين وجود شواهد و مدارک دال بر آنند که در مقطع زماني مورد نظر به واسطه ي به کارگيري فنون و مهارت آبياري، آباد و حاصلخيز بوده است. گويا افزون بر توليد پارچه هاي کتابي، صنعت ساخت و تعمير کشتي و همچنين صنعت ساخت شبکه هاي لوله اي نيز در مهروبان رواج داشته است (93).

بوشهره ( انطاکيه پارس ):

طي پژوهش ها و کاوش هاي به عمل آمده، محل عظيم و پر از ابنيه اي در شبه جزيره ي بوشهر، رو به دهانه ي خليج فارس کشف شد که ظاهراً در دوران اشکانيان و ساسانيان آباد شده بود (94). گيرشمن بناي شهر را به عصر سلوکيان مربوط مي داند و آن را يکي از نُه شهري مي داند که سلوکيان در ساحل خليج فارس بنا کردند و « انطاکيه پارس » ناميدند (95).
آثار سفالين دوره ي پيش از اسلام که در اين شبه جزيره پيدا شده و تپه هايي که نشانه ي وجود ابنيه ي اصلي هستند، مؤيد وجود يک شهر بزرگ است که شايد يکي از عظيم ترين نقاط مسکوني ساحل خليج فارس را شامل مي شده است (96). با بررسي سفال هاي به دست آمده چنين به نظر مي رسد که طي چند سده ي نخستين ميلادي، سکونت در شهر به ميزان قابل توجهي افزايش يافته بود. نتايج گاه نگاري سفال هاي ناحيه ي « ريشهر » امروزي در بندر بوشهر حاکي از آن است که سفال هاي سطحي اطراف و بالاي دماغه در کل تاريخي بوده و متعلق به محدوده ي زماني دوران هخامنشي تا ساساني است. سفال هاي برداشت شده از برش سازه اي شبيه به اسکله نيز در کل متعلق به دوره سلوکي و اوايل دوران اشکاني بوده و هيچ سفالي از دوران کهن تر و يا جديدتر در ميان آنها به دست نيامده است (97). وايت هَوس با بررسي بقاياي دژ و باراندازي که در کاوش هاي باستان شناسي به آنها برخورد، اين سازه ها را متعلق به عصر پيش از اسلام مي داند و وضعيت اين بندر را در عصر پارتي و ساساني تا حدودي بازسازي مي کند.
موسي خورني از اين بندر به عنوان « ريشير پهرسن » به معني « ايستگاه گمرک » نام مي برد و آن را مرکز مرواريدهاي فراوان و اعلا ( مرواريدهاي سنگ ميزان ) مي داند (98). هرچند اين بندر با حمله ي اردشير پاپکان به « بوخت اردشير » (99) و بعدها « ريو اردشير » ( ريشهر ) مشهور گرديد، اما در واقع در عهد اردشير بنا نگرديده بود بلکه توسط او بازسازي شد و نام جديدگرفت. دانيل پاتس، بندر « بوخت اردشير » را بازسازي بندر- شهر سلوکي « انطاکيه پارس » مي داند (100) به هر روي مکان مذکور محل مناسبي براي قرارگاه کالاها و مرواريدهاي صادراتي محسوب مي شده است. وجود مرواريد و گسترش صيد آن در سواحل موجب پيشرفت بازرگاني در خليج فارس شد. از سوي ديگر سرمايه هايي که براي تجارت مرواريد به کار گرفته شد موجب گرديد که بازرگاني دريايي در مسافت هاي دوردست گسترش يابد (101).
شايد بتوان مکان شهر سلوکي « انطاکيه پارس » را اندکي با فاصله نسبت به بندر بوشهر امروزي جست و جو کرد. در عصر هخامنشي در پس کرانه ي بندر بوشهر و کمابيش در محدوده ي شهرستان دشتستان امروزي، ناحيه اي به نام « تئوکني » قرار داشته که تاکنون آثار برجسته اي چون بقاياي سه کاخ پادشاهي هخامنشي در آن به دست آمده است (102). اشاره ي « نئارخوس » به يکي از اين کاخ ها در کنار رود « گرانيس » (103) و شهر « تئوک » (104) نشان از رونق اين ناحيه در اواخر دوره ي هخامنشي دارد (105). به نظر مي رسد نام « تئوکني » در عهد سلوکيان و اشکانيان به همه ي شبه جزيره ي بوشهر و دشتستان امروزي اطلاق مي شده است. بطلميوس نيز به دماغه ي « تئوک » اشاره کرده است (106).
کان يينگ، نماينده ي امپراتور چين در سفرش به سال 97 م. به سرزمين اشکانيان، بهـ.قولي تا کرانه هاي خليج فارس پيش رفت. بيشتر کساني که از گزارش هاي او استفاده کرده اند سرزميني که کان يينگ به آن وارد شده را ناحيه ي « ميسن » يا « خاراسن » مي دانند (107). اما کان يينگ سرزمين وارد شده به آن را شبه جزيره اي واقع در کنار درياي غرب مي داند که آب دريا بر آن احاطه داشته و از طريق جنوب و شمال خاوري ورود به آن از راه خشکي ميسر نبوده و تنها راه ورود آن از خشکي، از سمت شمال باختري امکان داشته است. وي اين سرزمين را که گرم و مرطوب و داراي ساکنان بسيار بوده « تيائو- شي » ( تيائو- چي ) مي نامد (108).
شايد توصيف کان- يينگ بسيار به شبه جزيره ي بوشهر نزديک باشد. همچنين همساني فراواني ميان نام « تيائو- چي » و « تئوکني » وجود دارد.

خارک:

جزيره ي خارک در سي مايلي شمال باختري بوشهر قرار دارد و داراي لنگرگاه خوبي براي کشتي هاست (109). پليني يکي از سه جزيره ي قرار گرفته در برابر کرانه هاي پارس را « آراکيا » ( « کاساندرا » و « پسيلوس » نام دو جزيره ي ديگر است ) مي نامد (110). بطلميوس نيز آراکيا يا « الکساندريا » را در کنار « تابياتا » و « سوفتا »، جزو جزاير سه گانه ي رأس خليج فارس معرفي مي کند (111). به نظر مي رسد مرواريد برجسته ترين فرآورده ي اين جزيره بوده است. استرابو به نقل از نئارخوس از وجود مقادير هنگفت مرواريد در جزيره اي در آغاز خليج فارس خبر مي دهد (112). ايزيدور خاراکسي نيز به جزيره اي در خليح فارس با مقدار فراوان مرواريد در آنجا اشاره دارد (113). به گفته ي وي در همه ي جزيره مردان با زورق هايي ( کرجي ) که از ني ساخته بودند به دريا مي رفتند و تا ژرفاي بيست قولاج ( واحد عمل پيمايي دريايي ) آب را به دنبال صدف هاي دو سويه که مرواريد داشت، مي کاويدند (114).اين توصيف ها مي تواند با جزيره ي خارک مطابقت داشته باشد زيرا چنانکه پيش تر گفته شد بسياري از تاريخ نويسان و جغرافي نگاران مسلمان نيز به مرواريد گران بهاي جزيره ي خارک اشاره دارند.
بازرگانان پالميري که در متاطق ساحلي چون « خاراکس » و جزيره ي « تيلوس » ( بحرين ) حضور داشتند (115)، شگفت نخواهد بود اگر در جزيره ي خارک نيز گورهايي از آنها وجود داشته باشد. گورهاي موجود در خارک همساني زيادي با نمونه هاي پالميري در « ادسا »، « دورااورپوس » و « هترا » دارد (116). برخي نيز اين گورها را همسان با گورهاي پترا و نبطيان مي دادند. با اين وجود باز هم به نظر مي رسد حضور پالميري ها در خارک بيشتر از نفوذ نبطيان بوده است. به هر روي شايد به دليل رفت و آمد بازرگاني بود که اين سبک گورسازي وارد خارک شد (117).

سيراف:

سيراف بر کرانه ي خليج فارس و به فاصله ي 240 کيلومتري جنوب شرقي بندر بوشهر واقع شده است. طي کاوش هاي گسترده ي باستان شناسي که هيأت انگليسي به سرپرستي ديويد وايت هاوس طي هشت فصل مداوم در ويرانه هاي سيراف قديم ( در شش کيلومتري بندر طاهري امروزي ) انجام دادند، مشخص شد که در زير شهر سيرافِ دوره ي اسلامي، آثاري وجود دارد کهـ.قدمت پيش از اسلامي اين بندر را تاييد مي کند (118). هر چند بيشتر اين آثار مربوط به دوره ي ساساني است اما کهنترين سکه ي به دست آمده در سيراف متعلق به فرمانروايان محلي پارس در دوره ي اشکاني است. به دست آمدن اين سکه با نام داريو ملکا ( داريوش شاه ) که شايد مربوط به فاصله ي سال هاي 100 تا 150 پ.م باشد، مي تواند از برقرار بودن اين بندر تجاري در دوره ي اشکاني خبر دهد (119). همچنين به دست آمدن بقاياي يک کشتي مربوط به عصر اشکاني با انبوهي از ظروف سفالي اژدري در زير آبهاي ساحل بندر سيراف مي تواند گواه ديگري بر رونق اين بندر در عصر اشکانيان باشد (120).

گوجران ( گُذاران ):

« گوجران » ( گورزان/ گچاران ) (121) ناحيه اي بر کرانه ي درياي پارس بود که در اواخر دوره ي اشکاني فرمانروايي با نام هفتواد ( هفتان بوخت ) (122) داشت. هفتواد هفت پسر داشت که هر يک نيز با هزار سرباز در شهرهاي ديگر و حتي در بنادر آن سوي درياي پارس، در سرزمين عمان فرمانروايي مي کردند (123). بنا به متن کارنامه اردشير پاپکان و تکرار آن در شاهنامه ي فردوسي، هفتواد خود در دژي استوار به صنعت ريسندگي مي پرداخت. شاهنامه ي فردوسي توليدات پنبه اي را به اين مرکز ريسندگي نسبت مي دهد (124). با توجه به داستان « کرم هفتواد » برخي توليدات نخي و پارچه هاي ابريشمي را نيز با اين شهر در ارتباط مي دانند. در اينجا با دوک داني چوبي پنبه را مي ريسيدند و ريسمان نخي ( طراز ) ايجاد مي کردند. گويا اين صنعت براي هفتواد بسيار رونق داشته است. شايد همين مسأله باعث گردآمدن ثروت زيادي در دژ هفتواد شده (125) و اردشير پاپکان را به حمله به آنجا برانگيخته است.
قدرت هفتواد ( شامل پنج هزار سپاه ) (126) چنان بود که به احتمال از راه دريا بر ناحيه ي سند و مکران هم هجوم برده بود و يا در آن نواحي نيز هم پيماناني داشت (127). پس از آنکه اردشير اين شهر را تسخير کرد، نام « گوجران اردشير » گرفت و به يکي از بنادر مهم در دوره ي ساساني تبديل شد.
غنايمي که اردشير از « دژ هفتواد » با خود به « اردشيرخوره » مي برد، نشان دهنده ي ثروت و دارايي هنگفتي است که شايد به واسطه ي صنعت ابريشم و بازرگاني دريايي به دست آمده بود. بنا بر متن کارنامه اردشير پاپکان، اردشير پس از دست يابي به دژ هفتواد، « هير و خواسته و زرد و سيم از آن دژ به هزار شتر بار کرد » (128). مکان اين بندر- شهر را در نزديکي بندر لنگه ي امروزي مي دانند (129). برخي بندر « گوگونا » در عصر هخامنشي را با بندر لنگه يکي مي دانند. « گوگونا » و « گوجران » هم از نظر واژگان بسيار به هم شبيه اند.

ميناب:

دشت ميناب (130) در کرانه ي شمالي تنگه ي هرمز به دليل شرايط استراتژيکي و جغرافيايي، يکي از مهمترين مراکز بازرگاني دريايي بين خاور و باختر، به ويژه در دوره ي اشکاني و ساساني بود. اين ناحيه بعدها در منابع به « هرمز کهنه » مشهور گرديد (131). بندر ميناب يکي از معدود محوطه هاي اشکاني در کرانه هاي درياي پارس است که دست کم بررسي هاي باستان شناسي در آن صورت گرفته است. طي اين بررسي ها در فاصله ي سال هاي 1382 تا 1385 در مجموع 19 محوطه ي استقراري اشکاني- ساساني و چهار گورستان مربوط به اين دوره ها به دست آمد (132). براي نمونه در محوطه ي « خور »، وفور قطعات سفالي متعلق به خمره هاي بزرگ و شرايط زيست محيطي منطقه که در کنار يک خور خشک شدهـ.قرار دارد، اين احتمال را که منطقه ي مذکور محل بارانداز و بارگيري براي ورود و خروج کالاها بوده است، قوت مي بخشد (133). افزون بر اين، در محوطه ي « تم سرخ » حاجي آباد نيز گور خمره هاي اشکاني به دست آمده است؛ همچنين گورستاني مربوط به اين دوره در ناحيه ي « نخل ابراهيمي » قرار دارد. (134).
بخش استقراري محوطه ي « نخل ابراهيمي » شامل يک دژ مرکزي و تاسيسات وابسته به آن است. اين دژ به تنهايي بالغ بر يک و نيم هکتار زير بنا داشته که از نظر وسعت و سطح زير بنا تاکنون بزرگترين دژ نظامي شناخته شده ي دوره اشکاني نه تنها در کرانه هاي خليج فارس، بلکه در سراسر ايران است (135). اين دژ که در کرانه ي خليج فارس و مشرف بر تنگه ي هرمز قرار داشته، با توجه به شواهد و مدارک باستان شناختي، در دوره اشکاني به واسطه ي يک خور طبيعي در ضلع شمالي خاوري که امروزه « خور کهور لنگر چيني » نام دارد، ارتباط آبي و تسلط خود بر تنگه هرمز را تکميل مي کرده است (136). در گورستان کنار دژ که تا فاصله ي دو کيلومتري شمال دژ امتداد دارد، تدفين به صورت گورهاي خمره اي است که از شيوه هاي تدفين عصر اشکاني به شمار مي رود (137).
به طور کلي از استقرارهاي نوزده گانه ي دشت ميناب، هفت استقرار از مرکزيت برخوردارند. اين مراکز به عنوان مراکز اصلي بازرگاني فعال بوده اند. از آن جمله مي توان « کهور لنگر چيني »، به عنوان يک مرکز تجاري مبادلات فرآورده هاي کشاورزي و صنعتي و يا محوطه ي « کله سراحون » به عنوان يک مرکز توليد صنعتي ( فلز و سفال ) و دو محوطه ي ديگر نيز به عنوان مراکز فعال در توليد زراعي و بازرگاني درون منطقه اي و برون منطقه اي به ويژه در زمينه بازرگاني دريايي نظارت بر امر تهيه، توليد، توزيع و صادرات و واردات کالاها و مواد خام و توليدي اشاره کرد (138).

اُمانا:

اين بندر در کرانه هاي درياي عمان و در سواحل مکران قرار داشت. « اُمانا » ، بازار- شهري بود که در دوره ي اشکاني با هندوستان و کرانه هاي عربستان مناسبات بازرگاني داشت. بطلميوس اين نام را به صورت « اومانوم » ثبت کرده و آن را يک بازار- شهر مي داند (139). ما امروزه به واسطه متن سفر بر درياي سرخ از کالاهاي صادراتي و وارداتي اين بندر در دوره ي اشکاني آگاهي داريم. همچون « آپولوگوس »، از « اُمانا » هم مقدار فراواني مرواريد به هند و عربستان صادر مي شد. همه ي آنچه جزو کالاهاي صادراتي بندر آپولوگوس ذکر شد از اُمانا نيز صادر مي شد (140). کندر هم از جمله کالاهايي بود که از « کانا » به « اُمانا » آورده مي شد و از اُمانا به وسيله ي کشتي هاي به هم پيوسته و معروف به « مدارتا » آن را به عربستان مي بردند (141).
برخي مکان « امانا » را در « ال دور »، بر کرانه ي جنوبي خليج فارس و شبه جزيره ي عمان ( در امارات امروزي ) مي دانند. در اين محوطه که امروزه در کنار جاده ي شارجه به رأس الخيمهـ.قرار دارد، آثار فراواني از دوره ي اشکاني همچون 41 مرواريد سوراخ شده در 17 گور به دست آمده است (142).
مردم اين ناحيه که مرکز بازرگاني ميان ايران، روم، هند و عربستان جنوبي بود، مرتبط با صيد مرواريد بودند. تعداد زيادي سفال اشکاني در اين ناحيه به دست آمده است (143). همچنين در ناحيه ي مولَي ها در امارات امروزي نيز سفال هايي از عصر اشکاني يافت شده است (144).
در کارنامه اردشير پاپکان، هنگام نبرد هفتواد، فرمانرواي « گجاران » با اردشير، يکي از هفت پسر هفتواد که در کرانه ي جنوبي خليج فارس حکومت مي کند به همراه سپاهيان تازي و مزوني از دريا گذشته و به کمک پدر مي آيد (145). از اشاره ي متن پهلوي به سرزمين « اروستان » که شايد « عربستان » باشد و همچنين جنگجويان مزوني ( مزنيکان )، آشکار مي شود که تا اواخر دوره ي اشکاني، صاحب منصباني ايراني بر کرانه هاي جنوبي خليج فارس و بخش هاي عرب نشين همچون عمان امروزي نيز فرمانروايي مي کرده و حتي سپاهياني از مردم بومي در اختيار داشته اند. « مزون » نام فارسي براي عمان است (146). اينجا بايد بخشي از همان ايالت مک ( مکران ) دوره ي هخامنشي و مزون عصر ساساني باشد. همچنين تعدادي سکه هاي اليمايي، اشکاني و پارسي در عربستان خاوري پيدا شده اند (147). در منابع اسلامي به نبرد اردشير پاپکان در کرانه هاي عمان با پادشاهي به نام سيناتروک اشاره شده است. وي نامي اشکاني دارد که مي تواند به حضور صاحب منصبان اشکاني تا اواخر آن دوره بر کرانه هاي جنوبي خليج فارس دلالت داشته باشد.

گرها ( گرّا ):

« گرها » (148) ( « ادجر » امروزي ) يا « کارائه » (149) در کرانه هاي جنوبي درياي پارس، و در خليجي ژرف با همين نام قرار داشت (150). مکان آن را در نزديکي « دهران » و « قطيف » کنوني و کمابيش در برابر جزيره بحرين مي دانند (151) « گرها » شايد بدون ترديد مهمترين مرکز بازرگاني در کرانه ي جنوبي خليج فارس از عصر سلوکي بوده است. در سده ي سوم پ.م فعال ترين بازرگانان خليج فارس درگرها مستقر بودند (152). مردم « گرها » هم از راه دريا، از مسير فرات با ميان رودان و هم از راه خشکي، با درون شبه ي جزيره ي عربستان ارتباط داشتند. گرها انباري براي کالاهاي بازرگاني هند و عطريان و ادويه ي آسياي جنوبي بود (153). پليني اساس شکل گيري اين بندر را به خاطر ورود چوب درختي به نام استوبروم مي داند که در سرزمين کرمان مي روييد (154). مردمان گرها بيشتر کالاهاي عربستان و عطريات را داد و ستد مي کردند(155). آنها به ويژه از يمن در جنوب عربستان صمغ مي آوردند (156). بازرگانانان همچنين از گرها به سمت « گابا » مي رفتند که از آنجا به اندازه ي بيست روز به سمت باختر فاصله داشت و سپس از آنجا رهسپار فلسطين در سرزمين سوريه مي شدند. بعدها به دليل شلوغي اين راه، بازرگانان عرب از راه « خاراکس » و از ميان قلمرو اشکانيان کالاهاي خود را به سوريه يا مصر مي بردند (157). بنا به گزارش پليني اين بازرگانان پيش از رسيدن به سوريه و مصر چوبهاي خوشبو و مواد معطر را براي فروش به پارتيان نيز عرضه مي کردند (158). در هنگام حمله ي آنتيوخوس سوم به « گرا » مردم آنجا به عنوان خراج به وي مقدار فراواني سيم، کندر و مُر دادند. شايد اين کالاها به واسطه ي بازرگاني دريايي در گرا موجود بود (159). دليل رفتن آنتيوخوس سوم به « گرا » را اين مي دانند که مي خواست تجارت گرا به جاي رفتن به سمت مصر باز با ناحيه ي بابل صورت بگيرد (160) تا کالاها از قلمرو پادشاهي اش رد شوند و باز بتواند از آن ها عوارض بگيرد و سود به دست آورد.
در اواخر سده ي چهارم پ.م از گرها کالاهايي از راه دريا به ناحيه ي بابل مي رفت (161). در سده ي سوم اراتوستن مي گويد گرها صادرات کالاهايش را از راه خاکي نيز به بابل آغاز کرده است (162). شايد هم به جاي بابل، اين کالاها به سمت مصر و سوريه صادر مي شد و به همين خاطر در اواسط سده ي سوم کندر « گرها » به دنياي مديترانه اي رسيد (163). از فهرست به جاي مانده که زنون، کارمند آپولونيوس، وزير ماليات بطلميوس دوم در مصر تهيه کرده بود، مشخص مي شود که در ميانه ي سده ي سوم پ.م کندر « گرا » به مصر وارد شده است (164). در طي سده ي دوم پ.م جهت تجارت خارجي گرا عوض شد. گزارش آگاثارخيدس در مورد گراهيان در پترا و فلسطين به ما نشان مي دهد که در شروع يا در ميانه ي آن سده، گراهيان شروع به تجارت با نبطيان کردند (165).

تيلوس ( بحرين ):

در ورودي گرا، جزيره اي قرار داشت که به خاطر فراواني مرواريدش مشهور بود. برخي « ديلمون » ذکر شده در سنگ نوشته هاي بابلي و سومري که به دليل « چشمان ماهي » ( مرواريد ) مشهور بود را با بحرين امروزي يکي مي دانند (166). يوناني ها اين جزيره را « تيلوس » مي ناميدند (167). تا حدود سال 400 پ.م « بحرين » مرکز ناحيه ي تجاري ديلمون بود که از راه دريا با تمدن هاي ميان رودان و دره ي رود سند مناسبات بازرگاني داشت (168). همچنين اين منطقه به واسطه ي راهي زميني با درون شبه جزيره ي عربستان در پيوند بود و بدين طريق با آنجا نيز داد و ستد تجاري داشت. در تلمود بابلي به مرواريد بندر « ميش ماهيک » ( المهرق امروزي ) اشاره شده است (169). افزون بر نقش تجاري، تئوفراتسوس ( 371-286 پ.م ) از کشت گندم در جزيره ي تيلوس و استفاده از آب چشمه ها براي آبياري آن اشاره دارد (170). وي همچنين به فراواني محصول انبه و نخل خرما و شراب و درخت هاي انجير که همه سال ميوه دارند، اشاره دارد (171). و در جاي ديگر از چوب خاصي که مردم اين جزيره از آن در ساختن کشتي استفاده مي کردند، نام مي برد (172). در اينجا برخي سفال هاي مربوط به اواخر دوره ي اشکاني و ساساني در بحرين به دست آمده است (173). همچنين بقاياي يک دژ اشکاني وجود دارد و سفال هايي از آن دوره در آن يافت شده که مربوط به سده ي دوم تا سوم ميلادي است (174). سفال هاي يوناني به هيچ وجه در اين مکان به دست نيامده است. در بخشي از اين دژ، برج مدوري وجود داشت که بعد از دوره ي اشکاني نيز از آن استفاده مي شد (175). ايجاد اين دژ را به عصر بلاش چهارم نسبت مي دهند (176). سفال هايي نيز از دوره ي اشکاني درون گورهاي واقع در منطقه ي « المقشه » بحرين پيدا شدند (177).
در ناحيه ي « جنوسان » نيز گورهايي با سفال هاي سلوکي و اشکاني به دست آمد (178). اين گورها را مي توان با گورهاي پالميري در جزيره ي خارک مقايسه کرد. اين احتمال وجود دارد که اين گورها نيز به پالميري هاي بحرين تعلق داشته اند. در ناحيه ي امروزي قلعه البحرين و همچنين آرامگاه هاي نواحي « سار » و « کرّانه » و « شکوره » نيز سفال هاي اشکاني به دست آمده است (179).
از ديگر مراکز تجاري اين ناحيه دو شهر « اَتانا » ( در 50 مايلي ساحل دريا ) و « هومنا » بود. پليني به نقل از بازرگانان رومي اين دو شهر را از معروف ترين شهرهاي خليج فارس مي داند (180). از ديگر مراکزي که در کرانه هاي جنوبي خليح فارس، هم در دوره ي سلوکي و هم در دوره ي اشکاني رونق داشت، « ثاج » است که سفال هايي از هر دو دوره در آنجا به دست آمده است (181). در سرزمين هاي بين « دهران » و « ابوعلي » نيز بقايايي از سکونت گاه هاي هلنيستي و اشکاني وجود دارد (182). همچنين در خود « دهران » گورهايي همراه با سفال دوره ي سلوکيان و اشکانيان به دست آمده است (183). نکته جالب به دست آمدن عودسوز در برخي از اين گورهاست (184) که شايد با فراواني کندر و ديگر مواد خوشبو و همچنين تجارت دريايي اين فرآورده ها در پيوند است.

برآمد:

رقابت اشکانيان و روميان براي تسلط بر راه هاي بازرگاني و حضور اشکانيان بر سر راه هايي که از خاور با باختر مي رفت باعث شد تا جست و جو براي کشف مسيرهاي جديد منجر به رونق بازرگاني از راه دريا شود. کشف بادهاي موسمي، دادن عوارض کمرکي کم تر نسبت به راه هاي زميني، کم شدن واسطه هاي تجاري، مسدود نشدن راه هاي دريايي به دليل جنگ ها ( چنان که در خشکي رخ مي داد )، بالارفتن درخواست مردمان ساکن در غرب براي کالاهاي تجملي خاور، سياست هاي اقتصادي امپراتوري ها و تلاش براي کشف راه ها وبازارهاي تجاري جديدي از ديگر عواملي بودند که باعث شد بازرگاني دريايي در آبراهه هاي شناخته شده ي آن زمان رونق بيشتري بگيرد.
مهمترين مسير دريايي از مصر و کانال سوئز امروزي آغاز مي شد و پس از گذشتن از کرانه هاي افريقايي با عربي درياي سرخ، به جنوب شبه جزيره ي عربستان مي رسيد و از آنجا يا به بنادر جنوبي هند مي رفت يا کرانه هاي عربستان از سمت يمن را ادامه مي داد و وارد درياي پارس مي شد. راهي نيز از انتهاي خليج فارس و بنادري چون « خاراکس اسپاسينو » و « آپولوگوس » آغاز و به سرزمين « اسکيتيه » يا جنوب هند مي رفت.
برجسته ترين کالاهاي اين کانون ها شامل کندر عربستان، عاج فيل و لاک لاک پشت از افريقا، ابريشم از چين، گونه هاي مختلف ادويه و چوب از هند و مرواريد، پوشاک، شراب، مقدار زيادي خرما و زر از دريدي پارس مي شد. از عمده ترين بنادر و کانون هاي تجاري درياي پارس در دوره ي اشکاني که در انتقال کالا از راه دريا فعال بودند مي توان به خاراکس اسپاسينو، آوپولوگوس، ايکاروس، مهروبان، آراکيا، انطاکيه پارس، سيراف، گجران، ميناب، اُمانا، اُرائا، گرا، تيلوس و بربريکوم اشاره کرد.

پي‌نوشت‌ها:

1. دکتراي تاريخ ايران باستان از دانشگاه تهران
2. منظور از « درياي پارس » در اين مقاله محدوده ي آبي خليج فارس و درياي عمان امروزي است؛ نامي که تا مدت ها در منابع مختلف براي اين دو منطقه ي آبي به کار مي رفت. براي نمونه نگاه کنيد به: اقتداري، احمد: « اصالت نام خليج فارس به گواهي اسناد و مدارک ادبي، تاريخي و جغرافيايي »، پژوهشنامه خليج فارس، ج1، ضميمه ي کتاب ماه تاريخ و جغرافيا، ارديبهشت 1384، صص17-26؛ مجتهدزاده، پيروز: جغرافياي تاريخي خليج فارس، دانشگاه تهران، تهران، 1354.
3. خورني، موسي: تاريخ ارمنيان، ترجمه اديک باغداساريان ( ا. گرمانيک )، ناشر مترجم، تهران، 1380، ص 59.
4. Ch"ien Han Shu, "History of the later Han Dynasty ( 206 B. C. to 24 A. D )", by Pan Ku and Pan Chao ( written in 65-100 A. D ), 88, 12a. 12b.
5. Ptolemy: The Geography, New York, 1991, p. 14.
6. Tacitus, "The Annals", London, 1831, Vol. III, book XIV, 25.
7. Schoff, W. H. The Periplus of the Erythraean Sea: Travel and Trade in the Indian Ocean by a Merchant of the first century, London, Bombay and Calcutta, 1912.
8. ibid, p. 26.
9. Colledge, M. A. R.: The Parthians", London, 1967, p. 7.
10. Strabo, The Geography, London, 1930, Books XV- XVI, 15. 2-13.
11. بيشتر منظور از آن، نواحي توران و مکران و شمال گدروزيا و سند است.
12. رضايي باغ بيدي، حسن: « نقش جاده ابريشم در انتقال مانويت به شرق »، مجله ايران شناخت، شماره 5، تابستان 1376، ص 218.
13. بويس، مري: بررسي ادبيات مانوي در متن هاي پارتي و پارسي ميانه، ترجمه اميد بهبهاني و ابوالحسن تهامي ، نشر بندهش، چاپ دوم، 1386، ص 12.
14. Steabo, 16. 4.
15. idem.
16. Arrian: Anabasis of Alexander, Cambidge, 1976, Vol. VIII ( indica ), 22. 5- 23.
17. Schoff, ibid, 39.
18. ibid, 57.
19. M. H. Panhwar: "International Trade of Sindh from its Port Barbaricon ( Banbhore ) ( 200 B. C.- 200 A.D. )", Journal of Sindhological Studies, summer 1981, p. 3.
20. دوبواز، نيلسون: تاريخ سياسي پارت، ترجمه علي اصغر حکمت، انتشارات کتابخانه ابن سينا، تهران، 1342، ص 31.
21. همان، ص 182.
22. باسورث، کليفورد ادموند: « ايران و تازيان پيش از اسلام »، تاريخ ايران ( پژوهش دانشگاه کمبريج )، گردآورنده: احسان يارشاطر، ترجمه حسن انوشه، ج سوم، قسمت اول، اميرکبير، تهران، 1368، ص 707.
23. Potts, D. T. : The [ A... ] Gulf in Antiquity, vol II, Oxford, 1992, p. 15.
24. ibid, pp. 17-18.
25. Agatharchides of Cindus, "On the Erythraean Sea", translated by Stanley M. Burstein, 1989, 103, 95.
26. see: P. Callieri: "India iv, Relations: Seleucid, Parthian, Sasanian Periods", Encyclopaedia Iranica, www. encyclopaediairanica.org, 2004.
27. شاهنامه فردوسي ( بر اساس چاپ مسکو )، زير نظر دکتر سعيد حميديان، نشر قطره، تهران، 1374، ج7، ص 130.
28. Callieri, ibid.
29. Panhwar, ibid, p.7.
30. Strabo, 16, 1-9.
31. Plutarch: plutarchs Lives, London, 1825, p. 65.
32. Colledge, ibid, p. 54.
33. Srabo, 16. 1-11.
34. درخت آسوريک، ترجمه و آوانويسي: دکتر يحيي ماهيارنوابي، نشر فروهر، تهران، 1375، ص 45.
35. Pliny: The Natural Hisroey, London, 1857, Vol. VI, Book XXXII, 11.
36. Pliny, ibid, London, 1855, Vol II, Book IX, 54; Also see: al- Shamlan, S. M.: Pearling in the [ persian ] Gulf: A Kuwaiti Memoir ", London, 2000.
37. Pliny, ibid, Vol. II. Book VI, 28.
38. Carter, R.: The History and Prehistory of Pearling in The Persian Gulf, JESHO, 2005, p. 143.
39. Procopius: History of Wars, London, 1962, Book I, ch. IV, 16-22.
40. واندنبرگ، لويي؛ شيپمن، کلاوس: نقوش برجسته منطقه اليمايي در دوران اشکاني، ترجمه يعقوب محمدي فر و آزاده محبت خو، انتشارات سازمان مطالعه و تدوين کتب علوم انساني دانشگاه ها ( سمت )، تهران، چاپ اول، 1387، ص 41.
41. Carter, ibid, p. 166.
42. حدود العالم من المشرق الي المغرب، به کوشش منوچهر ستوده، کتابخانه طهوري، تهران، 1362، صص 134-132.
43. همان، صص 21-20.
44. اين بندر تا دوره ي اسلامي نيز با نام « اُبله » رونق داشت و بعدها بندر بصره جايگزين آن شد. بيشترِ جغرافي نويسان مسلمان آن را « دروازده ي هند » معرفي کرده اند.
45. Schoff, ibid, 36.
46. idem.
47. حوراني، جورج فدلو: دريانوردي عرب در درياي هند ( در روزگار باستان و در نخستين سده هاي ميانه )، ترجمه محمد مقدم، کتابخانه ابن سينا، تهران، 1338، ص 19.
48. رضا، عنايت الله: « نقش ايران در جاده ي ابريشم تا پايان عهد ساساني »، مجله ايران شناخت، شماره5، تابستان 1376، ص 211.
49. Ptolemy, book V, 19.
50. Pliny, ibid, Vol. II, book VI, 32.
51. ibid, Vol. II, book VII, 145.
52. Arrian, ibid, book VIII ( indica ), 41. 1-8.
53. Idem.
54. Strabo, 15. 3-5.
55. حوراني، پيشين، ص 16.
56. باسورث، پيشين، ص 708.
57. Pliny, ibid, Vol. II, book VI, 31.
58. Colledge, ibid, p. 63.
59. مظاهري، علي: جاده ابريشم، ج2، ترجمه ملک ناصر نوبان، چاپ دوم، پژوهشگاه علوم انساني و مطالعات فرهنگي، تهران، 1388، ص 597.
60. باسورث، همانجا.
61. Colledge, ibid, p. 74.
62. Pliny, ibid, Vol. II, book VI, 31.
63. Potts, ibid, vol. II, p. 146.
64. پاکزاديان، حسن: سکه هاي اليمايي، ناشر مؤلف، تهران، 1386، صص 28-25.
65. Hansman, J.: " Characene and Charax ( Spasinou ) in Pre- Islamic Times ", Encyclopaedia Iranica, www.encyclopaediairanica.org
66. pliny. ibid, Vol. II, book VI, 138-146, Also see: Potts, D. T. " The Roman Relationship with Persicus Sinus from the Rise of Spasinou Charax ( 127 B. C. ) to the reign of Shapur II ( A. D. 309-379 )", in: Alcock, Ed.: The Early Roman Empire in the East, 1997, 89-107.
67. Pliny, ibid, Vol. II, book VI, 32.
68. Colledge, ibid, p. 54.
69. Strabo, 15. 3-4.
70. Potts, ibid, vol. II, p. 146.
71. حکومت نبطي ترکيبي از اقوام آرامي و عرب بود که در جنوب خاوري فلسطين تا خليج عقبهـ.قرار داشت. پترا، مرکز اين ناحيه در يک جلگه واقع شده بود و تا خليج فارس 135 مايل فاصله داشت. چون از صخره هاي بزرگ ساخته شده بود آن را به آرامي « سلع » و به يوناني « آرابيا پترا يا » ( شهر عربي سنگي ) مي ناميدند. اين شهر در ملتقاي راههاي کاروان رو بين تدمر، غزه و خليج فارس، درياي سرخ و يمن قرار داشت. پترا به واسطه ي بندر غزه با درياي مديترانه در پيوند بود. نبطيان از سده ي نخست پ.م فرمانروايان دمسکوس ( دمشق ) بودند و به همين دليل شهر پالميرا با جاده هاي اصلي نبطيان مرتبط مي شد.
72. ibid, Vol. II, p. 97.
73. Hansman, J. : "Charax and the Kharkhe" . in: IrAnt 7, 1967, 38-45.
74. Raschke, M. G.: New Studies in Roman Commerec With The East, ANRW II 9. 2, Berlin and New York, 1978, p. 841.
75. Henning, W. B." The Minuments and Inscriptions of Tang- I Sarvak ", Acta Iranica, Vol. XVI, 1978, p. 185.
76. Strabo, 16. 1-18.
77. Hansman, J.: " Coins and Mints of Ancient Elymais", IRAN, 1990, pp. 1-2.
78. کيان راد، حسين: « نقوش سکه هاي اليمايي و ارتباط آن با دريانوردي »، پژوهش هاي علوم تاريخي، مجله علمي پژوهشي گروه تاريخ دانشگاه تهران، زير چاپ.
79. Potts, ibid, vol. II,15.
80. Henning. ibid, pp. 176-177.
81. پاکزاديان، پيشين، ص 40.
82. واندنبرگ؛ شيپمن، پيشين، ص 117.
83. پاکزاديان، پيشين، ص 37.
84. لسترنج، گي: جغرافياي تاريخي سرزمينهاي خلافت شرقي، ترجمه محمود عرفان، چاپ دوم، انتشارات علمي و فرهنگي، تهران، 1364، ص 294.
85. اقتداري، احمد: آثار شهرهاي باستاني سواحل و جزاير فارس و درياي عمان، چاپ دوم، انتشارات انجمن آثار و مفاخر فرهنگي، تهران، 1375، ص 3.
86. همان، صص 3-4.
87. شوارتز، پاول: جغرافياي تاريخي فارس، ترجمه کيکاوس جهانداري، انجمن آثار و مفاخر فرهنگي، تهران، 1372، ص 164.
88. لسترنج، پيشين، ص 292.
89. نگاه کنيد به: محمد اسماعيل اسماعيلي: « گزارش مقدماتي و توصيفي کاوش لايه نگاري در بندر باستاني ماهروبان »، چکيده مقالات دومين همايش بين المللي خليج فارس، دانشگاه تهران، آبان ماه 1388.
90. پرهون، حسن: « نقش و اهميت سه بندر مهروبان، سينيز و جنابه در ساحل خليج فارس »، پژوهشنامه خليج فارس، ج1، ضميمه کتاب ماه تاريخ و جغرافيا، شماره 87-86، ارديبهشت 1384، ص 117.
91. گاوبه، هاينس: ارّجان و کهگيلويه، ترجمه سعيد فرهودي، تصحيح احمد اقتداري، انجمن آثار ملي، تهران، 1359، ص 78.
92. مستوفي قزويني، حمدالله، نزهه القلوب، به کوشش محمد دبيرسياقي، طهوري، تهران، 1366، صص 131-129.
93. ابن اثير، عزالدين علي: تاريخ کامل ( الکامل في التاريخ )، ترجمه سيدحسين روحاني، ج دوم، انتشارات اساطير، تهران، 1370، ص 136.
94. Whitehouse, D. And Williamson, Andrew: Sasanian Maritime Trade, Vol XI, 1973, p. 35.
95. گيرشمن، رومن: ايران از آغاز تا اسلام، ترجمه محمد معين، چاپ يازدهم، علمي و فرهنگي، تهران، 1375، ص 262.
96. Whitehouse and Williamson, Ibid, p. 37.
96- عطايي، محمدتقي: « توسعه حوزه فرمانروايي شاهان محلي فارس، بر اساس برسري باستان شناختي در ساحل بوشهر/ ريشهر »، در: کارنامه بنياد پژوهشي پارسه- پاسارگاد، به کوشش حسين کيان راد، مرودشت، محوطه جهاني تخت جمشيد، زير چاپ.
98. مارکوارت، يوزف: ايرانشهر در جغرافياي بطلميوس، ترجمه مريم ميراحمدي، طهوري، تهران، 1383، ص 33.
99. کارنامه اردسير پاپکان، ترجمه و آوانويسي دکتر بهرام فره وشي، چاپ سوم، نشر دانشگاه تهران، 1382، ص 74.
100. Potts, D. T.: "Persian Gulf in Antiquity", Encyclopaedia Iranica.
101. Whitehouse and Williamson, Ibid, p.40.
102. کيان راد، حسين: « کشفيات جديد باستان شناسي در کاخ هخامنشي ساحل خليج فارس »، پژوهشنامه خليج فارس، ج2، ضميمه کتاب ماه تاريخ و جغرافيا، 89-88، ارديبهشت 1384، صص 94-191؛ کيان راد، حسين: « کاخ زمستاني هخامنشيان در ساحل خليج فارس »، پژوهشنامه خليج فارس، ج1، ضميمه ي کتاب ماه تاريخ و جغرافيا، ارديبهشت 1384، صص 37-46.
103. رود حلّه ي امروزي که از به هم پيوستن رود شاپور و دالکي شکل مي گيرد و به خليج فارس مي ريزد.
104. Arrian, ibid, book VIII ( indica ), 39. 1-5.
105. اين ناحيه در دوره ي ساساني و اسلامي نيز با نام هاي توزگ ( توز ) و توّج به حيات خود ادامه داد. براي آگاهي بيشتر نگاه کنيد به: کيان راد، حسين: « موقعيت تجاري توزک در پس کرانه ي خليج فارس »، نامه ايران باستان، سال ششم، شماره اول و دوم ( 12-11 )، 1385.
106. Ptolemy, book, VI, 4.
107. نگاه کنيد به: مظاهري، پيشين، ج2، ص 589 و 597.
108. همان، ج2، ص 589.
109. فرامرزي، احمد: جزيره خارک، به کوشش حسن فرامرزي، تهران، 1347، ص 4.
110. Pliny, ibid, Vol. II, book VI,28.
111. Ptolemy, book, VI, 4.
112. Strabo, 16. 3-7.
113. Isidore of Charax: Parthian Stations: An Account of the overland Trade Route between the Levant and India in the first Century B. C., London, 1914, 20.
114. Idem.
115. Potts: The [ A... ] Gulf in Antiquity, vol II, pp. 145-148.
116. Potte, " Kharg Island ", Encyclopaedia Iranica, www. encyclopaediairanica.org, 2004.
117. idem.
118. Whitehouse, D. "Report excavations at "Siraf ", first interim and second Interim report, Iran, 6-7, 1968-1969.
119. قاسم بگلو، مرتضي: سکه هاي سيراف، موسسه مطالعات تاريخ معاصر ايران و بنياد ايرانشناسي شعبه بوشهر، 1385، ص40.
120. شمس، وفا: « کشف کشتي اشکاني- ساساني در خليج فارس »، روزنامه ايران، 27 آبان، 1385.
121. شاهنامه فردوسي، پيشين، ج7، صص 140-139.
122. کارنامه اردشير پاپکان، ص 55.
123. همان، ص 61.
124. شاهنامه فردوسي، همان جا.
125. همان، ج7، ص 142.
126. کارنامه اردشير پاپکان، ص 57.
127. همان جا.
128. همان، ص 87.
129. دريايي، تورج: « تجارت خليج فارس در اواخر دوره ي باستان »، جامعه و اقتصاد عصر ساساني، ترجمه حسين کيانراد، نشر سخن، تهران، 1385، ص 119.
130. شايد واژه ي « مينا » که در زبان عربي هم به معناي « بندر » آمده از ميناب گرفته شده باشد. به نظر مي رسد « ميناب » يا « مِن آب »، به معناي « کنارِ آب » باشد. در گويش لُري نيز « مِن » به معني « کنار » است.
131. نوروزي، عباس: بررسي استقرارهاي اشکاني و ساساني در شهرستان ميناب، پايان نامه مقطع کارشناسي ارشد، گروه باستان شناسي دانشگاه تهران، 1387، صص 49-50.
132. همان، ص 24.
133. همان، ص 31.
134. همان، ص 40.
135. همان، ص 41.
136. همان جا.
137. همان، صص 44-41.
138. همان، صص 56-55.
139. Ptolemy, book, VI, 7.
140. Schoff, ibid, 3.
141. Idem.
142. Carter, The History and Prehistory of Pearling in The Persian Gulf , JESHO 2005, p. 200.
143. Potts, " Persian Gulf in Antiquity", Encyclopaedia Iranica.
144. idem.
145. کارنامه اردشير پاپکان، ص 61.
146. مارکوارت، يوزف: ايرانشهر ( بر مبناي جغرافياي موسي خورني )، ترجمه مريم ميراحمدي، اطلاعات، تهران، 1373، ص 95.
147. Pliny, ibid.
148. Ptolemy, book, VI, 7.
149. Pliny, ibid, Vol. III, book XXII, 40.
150. امروزه به اين کرانه « الحسا » مي گويند.
151. باسورث، پيشين، ج3، قسمت 1، ص 708.
152. حوراني، پيشين، ص 16.
153. باسورث، همان جا.
154. Pliny, ibid, Vol. III, book XXII, 40.
155. Strabo,idem.
156. حوراني، همان جا.
157. Pliny, ibid.
158. idem.
159. polybius, The Histories, Vol VI, trans by W. R. Paton. Harvard University Press, 1978, book XIII, 9.
160. Potts: The [ A... ] Gulf in Antiquity, vol II, p.94.
161. ibid, Vol. II, p. 91.
162. idem.
163. idem.
164. see: Edgar, C. C.: Zenon Papyri, ( Catalogue general des Antiquites egyptiennes du Musee du Caire, 79; Cario, 1925-31 ), I, NO, 59009, PP. 16-17" IV, NO. 59536, P. 7" Also see: pestman, P. W.: "A Guide to the Zenon Archive", in: Papyrologica Lugduno- Batava, 21 a-b, Leiden, 1981.
165. Potts, ibid, vol. II, p.95.
166. ibid, vol. II, pp. 144-145. Also see: Herzfeld E.: "Tilmun the Bahrain Islands in the Sargon Itinary", in: Walser: The Persian Empire, Wiesbaden, 1968.
167. Ptolemy, book, VI, 7.
168. see: Traces of Paradise; The Archaeology of Bahrain ( 2500 B- 300 AD ), by the Dilmun committee, London, June 200.
169. Simon, M.: Rosh Hashanah, Translated into English with Notes, Glossary and Indices by Maurice Simon, London, 1938, p. 99.
170. Theophrastrus: Enquiry into Plants, Vol, I and II, London and Cambridge, 1916 and 1926. 4. 7. 8.
171. ibid, 4.7, 7-8.
172. ibid, 4.5, 7-8.
173. Potts: The [ A... ] Gulf in Antiquity, vol II, p.110.
174. ibid, Vol. II, p.111-113.
175. ibid, Vol. II, p.115.
176. ibid, Vol. II, p. 147.
177. ibid, Vol. II, p. 116.
178. ibid, Vol. II, p. 119.
179. Potts: " Persian Gulf in Antiquity", Encyclopaedia Iranica.
180. Pliny, ibid, Vol. II, book VI, 32.
181. Potts: The [ A... ] Gulf in Antiquity, vol II, p.42.
182. ibid, Vol. II, p. 49.
183. ibid, Vol. II, p. 55.
184. idem.

منبع مقاله :
خيرانديش، عبدالرسول، تبريزنيا، مجتبي؛ ( 1390 )، پژوهشنامه خليج فارس ( دفتر سوم )، تهران: خانه کتاب، چاپ اول



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.