علي اکبري (2)
چکيده
در اين مقاله سعي شده وضعيت راه هاي تجاري متصل کننده ي شهرهاي ايالت پارس به بندر سيراف در دوران باستان و سده هاي نخستين هجري مورد بررسي قرار گيرد و نقش نواحي پس کرانه اي بندر سيراف هم چون « کُران »، « فال » و « گله دار » در اين مسيرها مشخص گردد. اين سه ناحيه ي پس کرانه اي نقش بسيار مهمي در پشتيباني بندر سيراف در زمينه ي تجارت و فراهم کردن زمينه ي شکوفايي اقتصادي خليج فارس بر عهده داشته اند. در اين نوشتار بر اساس متون دست اول، يافته هاي باستان شناسي و نيز مطالعات ميداني از مسيرهاي تجاري فارس و مناطق پس کرانه اي سيراف، جايگاه اين سه ناحيه در تجارت ايالت و خليج فارس روشن شده است.واژگان کليدي:
خليج فارس، سيراف، کُران، فال، گله دار، مسيرهاي تجاريدرآمد
طي چند سده ي نخستين دوران اسلامي، بندر سيراف مهم ترين و پررونق ترين بندر خليج فارس محسوب مي شد. اين بندر در دوره ي ساسانيان بنا شده بود. بقاياي تعداد فراواني آب انبارها و کاروانسراهاي دوره ي ساساني که به صورت شبکه اي از سيراف تا شهرهاي داخلي فارس چون فيروزآباد، فسا و دارابگرد قرار گرفته اند نيز نشان مي دهد که سيراف حتي پيش از ظهور اسلام هم در شمار مهم ترين بنادر خليج فارس محسوب مي شده است. اوج رونق تجاري خليج فارس و بندر معروف آن سيراف به سده هاي سوم و چهارم هجري باز مي گردد. در اين زمان سيراف مهم ترين بندر خليج فارس به شمار مي آمد و در کنار آن بنادر ديگري چون مهروبان، جنابه، بصره، هرمز، عمان و بحرين رونق و شکوفايي اين آبراه بين المللي را عهده دار بودند. اما مرکزيت تجاري خليج فارس طي سده هاي سوم و چهارم هجري با سيراف و بازرگانان و ناخدايان کارآمد آن بود. اين بندر، مرکز مهمي براي دريانوردي با هند، چين و شرق افريقا محسوب مي شد. سيراف از طريق راه هاي سازمان يافته با ايالت فارس و از آنجا با خراسان و ماوراء النهر ارتباط مي يافت. همچنين از طريق بصره به مرکز خلافت متصل مي شد. اوج شکوفايي سيراف به سده ي چهارم، يعني زماني بازمي گشت که دولت آل بويه موفق شده بود حاکميتي متمرکز در نيمه ي جنوبي ايران به مرکزيت فارس برقرار کند. امري که رونق بيش از پيش خليج فارس را به همراه داشت، زيرا در پي استقرار آل بويه در شيراز، امنيتي مثال زدني بر راه هاي متصل کننده ي ايالت فارس به بنادر خليج فارس، به ويژه سيراف، حکمفرما شد.بندر سيراف در قرون سوم و چهارم هجري شهري آباد و پُر رونق بود. اين شهر بعد از شيراز يکي از مهم ترين شهرهاي ايالت پارس و مهم ترين بندر بين المللي ايران بوده است. سيراف در اين دوره با مناطق پس کرانه اي و درون مرزي ايران، به ويژه مناطق پس کرانه اي « کوره ي اردشير » و « دارابگرد » روابط تجاري دو جانبه داشته و اين ارتباط سبب رونق تجارت بازرگاني فارس، به ويژه بندر مهم آن، سيراف شده بود.
همان گونه که اشاره شد، يکي از علل موفقيت سيراف در قرن چهارم هجري آباداني مناطق پسکرانه اي خليج فارس، به ويژه مناطق پس کرانه اي ايالت فارس در عهده آل بويه بود که بخصوص در دوره ي عضدالدوله ديلمي در نتيجه ي استقرار امنيت و آرامش در راه هاي مختلف فارس حاصل گشته بود. ارتباط با مناطق پس کرانه ايِ پررونقي هم چون شهر گور، دارابگرد، کازرون، کُران قديم، فال و گله دار سبب گسترش رونق تجارت سيراف گرديده بود و به همين دليل بندر سيراف به عنوان يک بندر بين المللي نقش عمده اي در صادرات و واردات کالاها در ايران داشته است.
از عوامل عمده ي اين رشد و توسعه ي اقتصادي و تجاري، وجود راه هاي تجاري امن با تأسيسات مناسب براي کاروان هاي تجاري بود. يکي از قديمي ترين راه هاي ارتباطي فارس با بندر سيراف، جاده ي سنگ فرشي بود که از تخت جمشيد به شهر گور و از آنجا به سيراف و سواحل خليج فارس کشيده شده بود. در واقع اين راه همان جاده ي معروف دوره ي ساسانيان بود که مورخين و جغرافي نويسان قرون اوليه ي هجري در آثار خود به آن اشاره کرده اند (3).
دو مسير ديگري که از فارس به سيراف منتهي مي شد از طريق مناطق پس کرانه اي کُران، فال و گله دار به سيراف اتصال پيدا مي کرد. مسيري که از فيروزآباد به طرف کارزين و دشت لاغر و کُران وصل مي شد و مسير ديگري که از شيراز به دارابگرد و از آنجا به جويم ابي احمد و کاريان و فارياب و کُران وصل مي شد و در نهايت از کُران به سيراف منتهي مي گرديد. در واقع کُران منزلگاهي بود که دو مسير تجاري را به سيراف متصل مي کرد (4).
مقدسي، کُران را به عنوان آخرين ايستگاه مسير دارابگرد به سيراف معرفي کرده و آن را جزو نواحي گرمسير دانسته است (5).
از نظر موقعيت جغرافيايي، شهر کُران در ارتفاعات شمال شرقي سيراف، در ميان دو رشته کوه فال (6) و ظالمي (7) قرار گرفته است. ابن خردادبه از نخستين جغرافي نويسان ايراني است که از کران به عنوان يکي از شهرهاي « کوره اردشير » ياد کرده و آن را واقع در گرمسيرات دانسته است (8).
نويسنده ي حدودالعالم در قرن چهارم، جم، کُران و خرمک را شهرک هايي آبادان از حدود سيراف، با جمعيت بسيار معرفي کرده است (9). ادريسي نيز کُران را از نواحي « اردشير خور » به شمار آورده و درباره ي آن نوشته است « از شهرهاي اردشيرخوره، کُران است که شهري کوچک با حصاري محکم و نواحي بسيار است » (10). ابن بلخي نيز ذکر مي کند که « کران در ايراهستان همه در بيابان است و کُران از اعمال سيراف است » (11). بر اساس ديدگاه مورخيني مانند ياقوت حموي منطقه ي کُران محل استقرار سيف آل ابي زهير (12) ذکر شده است (13).
بنابراين شواهد تاريخي نشان مي دهد که شهر باستاني کُران يکي از مهم ترين شهرهاي پس کرانه اي سيراف محسوب مي شده و در دوره ي اشکاني يا ساساني مقر شاهزادگان محلي پارس بوده است. اين منطقه با ناحيه ي « گله دار » و « اسير » کنوني در جنوب فارس واقع در ده فرسخي شمال شرقي بندر سيراف منطبق است. رونق و اعتبار شهر کران در قرون اوليه ي اسلامي نيز تداوم يافت و بر اساس شواهد تاريخي تا قرن چهارم هجري آبادي اين منطقه در زمان سلطنت عضدالدوله ديلمي همزمان با پيشرفت بندر سيراف به اوج خود رسيد و اين شهر به عنوان منطقه ي مهم پشتيباني سيراف در امر تجارت و بازرگاني نقش مهمي در کوره ي اردشير ايفا مي کرده است.
کُران به عنوان يکي از انبارهاي بزرگ کالاهايي که از سيراف جهت مناطق ديگر از جمله فيروزآباد، شيراز و دارابگرد ارسال مي شد و نيز کالاهايي که از مناطق ديگر به سيراف حمل مي شد، نقش مهمي در رونق تجاري جنوب کشور بر عهده داشت. بنابراين مي توان گفت در زمان شکوفايي سيراف، کُران هم به عنوان منطقه اي پس کرانه اي که از طريق مسيرهاي کاروان رو به سيراف متصل مي شد، نقش زيادي در رشد و شکوفايي تجارت خليج فارس بر عهده داشت. اما رابطه ي تجاري کران با سيراف، رابطه اي دو سويه بود، به اين معني که افول يا رونق اقتصادي هر کدام بر ديگري تأثير گذار بود.
هم زمان با افول سيراف، مناطق پس کرانه اي سيراف هم دچار افول شدند. بعد از ويراني کُران، « فال » جايگزين آن گرديد. ياقوت حموي در آغاز سده ي هفتم هجري، از « فال » به عنوان قصبه ي بزرگ شبيه يک شهر واقع در مرزهاي جنوبي فارس و نزديک سواحل ياد کرده است (14).
فال در گذشته « پال » نام داشته و طي سال هاي مديد شهري آبادان و پررونق از نظر علمي و فرهنگي به شمار مي آمده است. وجه تسميه ي پال به دليل قرار گرفتن در محلي است که نسبت به محيط اطراف خود در نقطه ي گودي ( پست تر ) قرار داشت و « پال » يا « پاله » در گويش محلي به گود و يا آبگير کوچک اطلاق مي شده است (15).
در متون جغرافيايي و تاريخي قرن هفتم هجري به بعد به جاي « جبال سيراف » واژه ي جديد « جبال فال » به کارگرفته مي شد که پيش از آن مرسوم نبود. حغرافي نويسان قديم از جمله اصطخري رشته کوه هاي مشرف بر سيراف را که فال ناميده مي شد، به صورت « جبال جم » ثبت کرده اند (16).
سر ارل اشتين در مورد « جبال فال » بر اين باور است که مردم سيراف در روزگار آباداني و رونق منطقه ي فال، از آنجا به عنوان ييلاق استفاده مي نمودند و تابستان هاي گرم خود را در ارتفاعات جبال فال و مرکز آن سپري مي کردند و هنگامي که بندر سيراف در معرض تهاجم دزدان دريايي قرار مي گرفت، فال محل سکونت موقت اهالي سيراف بود (17).
از اين رو « فال » يکي از شهرهاي آباد پس کرانه اي ايراهستان بود که به عنوان منطقه ي پشتيباني سيراف و سواحل خليج فارس در امر تجارت و بازرگاني نقش مهمي به عهده داشت. فال به عنوان بارانداز کالا، منطقه اي امن در مسيرهاي تجاري فارس- سيراف محسوب مي شده است.
فال در مرزهاي جنوبي فارس، در نزديک سواحل قرار داشته و کاروان ها براي رفتن از آن ديار به هرمز و قيس ( کيش ) از طريق جاده ي هَوزو عبور مي کرده اند (18). موقعيت مناسب فال و نزديکي آن به سواحل خليج فارس، از جمله سيراف، هرمز و حتي کيش، موجب گشته بود که اين منطقه به ناحيه اي مهم در مسير تجاري فارس به سواحل خليج فارس تبديل شود و نقطه ي تلاقي مسيرهاي کاروان رو ايالت فارس به بنادر پر رونق خليح فارس گردد.
از جمله ديگر نقاط واقع در اين مسير، منطقه « هَوزو » بود. در مورد هَوزو، ابن بلخي مي نويسد، مسيري که از فيروزآباد به کارزين و لاغر امتداد مي يافت در دشت لاغر به دو شاخه تقسيم مي شد، شاخه اي به طرف هَوزو و شاخه اي ديگر متوجه کُران و سيراف مي گرديد (19). برخي ديگر از جغرافي نويسان اعتقاد دارند که مسير تجاري که از سيراف به سمت کيش امتداد مي يافته بعد از رسيدن به دشت لاغر به طرف جنوب خاوري، به سمت چپ منشعب مي شده و از طريق بيابان هَوزو به جزيره کيش مي رسيدند (20).
بنابراين مي توان گفت بر اساسا گفته ي ياقوت از فال به عنوان يکي از مناطق پس کرانه اي سيراف، از طريق هَوزو جاده اي وجود داشته که از آن طريق از کيش به هرمز مي رفته اند. با توجه به اين مطلب بعضي از پژوهشگران معاصر در خصوص مکان فعلي هَوزو اعتقاد دارند که هَوزو همان روستاي « خوزي » فعلي در منطقه « مُهر » مي باشد که در گذشته از طريق جاده ي فال پس از عبور از خوزي به طرف سواحل خليج فارس و جزيره ي کيش مي رفته اند (21). در رابطه با مطلب فوق بايد گفت که براي شناسايي مسيري که از طريق هَوزو به کيش مي رفته لازم است تحقيقات ميداني بيشتر و دقيق تري صورت گيرد تا با کشف آثاري از راه هاي سنگ فرش و تأسيسات بين راهي، از جمله کاروان سرا، آب انبار و غيره بتوان مستندتر اظهارنظر کرد.
بعد از آمدن ايل « ملافريدون لُر » از منطقه ي کهگيلويه به منطقه ي کُران و فال، به مرور زمان منطقه ي گله دار محل سکونت اين ايل شد و گله دار جايگزين فال گرديد. بلوک گله دار که در قديم بلوک فال ناميده مي شد، از گرمسيرات فارس در جنوب شيراز است و از يک حوزه ي بسيار وسيع حدود سي و چهار فرسخ و مشتمل بر چهل و سه آبادي تشکيل مي شده است (22)، البتهـ.قدمت گله دار بر اساس شواهد موجود باستان شناسي در منطقه، به دوره ي باستان و هم زمان با آبادي سيراف مي رسد. به طوري که اشتين در سفر خود به گله دار در هنگام بازديد از « تُمب پُدو » اظهار مي کند که اشياء کشف شده در کنار اين تُمب شبيه اشياء موجود در سيراف است (23).
همان طور که ذکر شد پس از ويراني کُران قديم و جايگزيني گله دار به جاي فال و قرار گرفتن اين منطقه در مسير تجاري و ارتباطي فارس به سيراف، گله دار نقش مهمي در بارانداز کالا از مناطق مختلف فارس به سيراف و بالعکس داشته است. يکي از عواملي که سبب گرديد تجارت و بزارگاني در گله دار رونق يابد اين بود که براساس گفته ي فارسنامه، پس از استقرار ايل ملا فريدون در گله دار، آن ها به شغل تجارت و دامداري و کشاورزي مشغول شدند (24) و جريان اقتصادي آن ناحيه را رونق بخشيدند.
از کُران تا سيراف حدود شش فرسخ راه بود که اين راه از طريق سه مسير صعب العبور توسط کاروان هاي تجاري و مسافريني که در اين راه ها در رفت و آمد بودند طي مي شد. اشتين در خصوص اين راه و جاده ي قديمي مي گويد: « در تاريخ بيستم ماه ژوئن پس از طي يک مسافت ده مايلي در جهت ساحل جنوب شرقي به منطقه اي رسيديم که به نام « پوزه » معروف بود، من پس از اين متوجه آثار اندک به جاي مانده از يک جاده ي قديمي شده بودم » (25).
مسير اول از طريق تنگ بيدُو با مسافتي حدود شش فرسخ به سيراف منتهي مي گرديد به طوري که اين مسير بيشتر مورد استفاده و رفت و آمد کاروان هاي تجاري از کُران قديم ( گله دار و اسير به سيراف بوده است ). مسير دوم راهي بود که از طريق تنگ بندري و « لاور دِه » با مسافتي حدود شش فرسخ به طرف سيراف و ساير بنادر خليج فارس منتهي مي شد که اين مسير بيشتر محل رفت و آمد کاروان هاي تجاري از گله دار به سيراف بوده است. مسير سوم راهي بود که از طريق کوه هفت چاه به طرف سيراف منتهي مي گرديد. اين مسير هم بيشتر محل رفت و آمد کاروان هاي تجاري و مسافريني بود که از کُران قديم ( منطقه ي اسير ) به بنادر و سواحل خليج فارس، به ويژه سيراف در حال رفت و آمد بودند.
بيشتر راه هايي که از کُران به سيراف منتهي مي شد از طريق تنگه ها ( تنگ بيدو، تنگ بندري، تنگ فاليان، تنگ زيغان، تنگ مُهر ) به سيراف متصل مي شدند. و مسافت سه راه مذکور از کران به سيراف هر کدام شش فرسخ بود و در طول مسير هنوز آثار و بقاياي کاروان سراها، آب انبارها و منزل گاه ها باقي مانده است. مسير کُران به هفت چاه در بلندترين ارتفاع مشرف بر سواحل خليج فارس و بعضي شهرهاي پس کرانه اي قرار دارد. اين منطقه از يک دشت وسيع با هفت چاه کم عمق تشکيل شده که در تمام ايام سال آب شيرين دارند. علاوه بر اين چاه ها، آثار چندين آب انبار قديمي هم مشاهده مي شود. با توجه به اين که اين دشت از خاک حاصلخيزي برخوردار بوده، کشاورزي پرباري داشته است. امروزه در قسمت شمالي دشت، آثار سَدّي از سنگ هاي لاشه و ساروج براي مهار آب هاي جاري در اين دشت مشهود است که با توجه به نوع مصالح به کار رفته مي تواند حدس زد مربوط به دوره ي ساساني باشد. قافله هاي تجاري که از کُران قصد رفتن به سيراف را داشته اند بايد از طريق تقاطع ميرزابون به سمت شرقي و به طرف سرکوه هفت چاه آمده و از آن طريق به سيراف مي رسيدند.
منزلگاه « لاور دِه » در کيلومتر بيست و يک جاده ي گله دار به بندرعباس يکي از ديگر از مکان هايي بود که کاروان هاي تجاري در طول مسير خود در آنجا توقف مي کردند. لاور، فلات کوچکي بود که سطح آن توسط درختان بادام کوهي پوشيده شده بود. در اين فلات حدود دوازده آب انبار قديمي که در بيشتر ايام سال پر آب بود، وجود داشت و همچنين در سمت غربي اين دره، در بلندترين ارتفاع کوه کلاتي وجود داشت که آثاري از برج هاي نگهباني و آب انبار در آنجا مشهود است. وجود اين آثار نشان مي دهد که اين کلات وظيفه ي حراست و نگهباني از اين مسير را به عهده داشته است.
يکي ديگر از تأسيسات بين راهي که نقش مؤثري در آبادي مسير کُران به سيراف ايفا مي کرد کاروانسرا و آب انبارهاي « گچينو » بود. کاروان هاي تجاري در اين مسير پس از عبور از محلي به نام « بَزِمِل » و « بُنه دراز » به محلي به نام گچينو مي رسيدند. در اين محل آثار يک کاروان سراي بزرگ چارطاقي و چندين آب انبار بزرگ وجود دارد. با توجه به کوهستاني و صعب العبور بودن اين مسير، کاروان هاي تجاري که از دو مسير « لاور دِه » و « تنگ بيدو » به سيراف مي رفتند براي توقف و استراحت با طي مسافتي حدود يک فرسخ در کاروانسراي گچينو توقف و بارانداز مي کردند. اشتين در سفر خود از اين کاروان سرا بازديد نموده و بر اين باور است که مصالح به کار رفته در اين بناها از گچ و ساروج بوده و تاريخ ساخت اين بنا به همان دوره ي ساخت سيراف باز مي گردد (26). اين بنا در ابعادي به اندازه ي 30×25 متر به صورت چندين دالان و چندين حجره بنا گرديده است. در محدوده ي اين آثار، سه آب انبار بزرگ با عمق متفاوت به صورت مسقف در يک محدوده ي 20×20 متر قرار دارد که هنوز سقف يکي از آن ها سالم و تاکنون فرو نريخته است. علت نامگذاري اين مکان به گچينو به واسطه ي پله هاي گچي در محدوده ي اطراف و گچ به کار رفته در ساخت اين کاروانسرا بوده است.
در ادامه ي اين مسير تجاري، بعد از کاروان سراي گچينو، با پشت سر گذاشتن محلي به نام شش پيچ و « چَک نادر »، به محلي به نام « يهودکش » مي رسيدند، عبور از مسيرهايي که ذکر شد کوهستاني و صعب العبور بود.
طول مسير از گچينو تا يهودکش حدود نيم فرسخ ( سه کيلومتر ) راه بود. در محل يهودکش آثار چارطاقي و چندين خانه ي گبري به شکل طاق هلالي و چندين آب انبار وجود دارد. اين محل هم مکان مناسبي جهت اسکان و توقف کاروان ها در طول مسير کُران به سيراف بوده است. اشتين در مورد يهودکش مي نويسد، فلات باريکي است که آثار دو آب انبار و چندين امارت تخريب شده مشاهده مي شود که نشان دهنده ي وجود يک آسايشگاهـ.قديمي براي کاروان هاي تجاري بوده است (27).
آثار موجود در اين محدوده عبارت است از چندين حجره تحت عنوان خانه گبري که به صورت جفتي در کنار هم ساخته شده و همچنين آثار و بقاياي بجا مانده از يک کاروان سراي چارطاقي در اندازه تقريبي 20×20 متر که داراي چندين حجره در ابعاد 2×3 متر بوده است. مصالح به کار رفته در آن از سنگ و گچ و ساروج بوده و با توجه به نوع معماري و ساخت آن شبيه ساير آثار دوره ي ساساني در طول راه ها و جاده ها مي باشد. بعد از اين محل کاروان ها در ادامه مسير بعد از طي محلي به نام پوزه به سيراف مي رسيدند.
برآمد
مناطق پس کرانه اي کُران، فال و گله دار به عنوان آخرين ايستگاه کاروان هاي مسير شيراز به سيراف نقش مهمي در رونق تجارت فارس و سيراف بر عهده داشتند. در دوره ي باستان و حتي سده هاي نخستين هجري ، کُران محل اتصال دو مسير تجاري از شيراز به سيراف محسوب مي شد. نخستين مسيري که از دارابگرد به کُران و ديگري مسيري که از دشت لاغر به کُران مي رسيد و هر دو مسير از طريق کُران به سيراف منتهي مي شد. اين موقعيت سبب شده بود که اين شهر به منطقه اي مهم در پشتيباني بندر سيراف و ديگر شهرهاي ايالت فارس در امر تجارت و بازرگاني تبديل شود. پس از ويراني و افول شهر کُران، فال به عنوان بارانداز کالا و منطقه اي امن جهت رشد و شکوفايي اين دو مسير تجاري، جايگزين کُران گرديد. حکام فال با حفر قنوات، پل و کاروان سراهايي که امروزه ويرانه هاي آن ها باقي است، رونق جاده ي شيراز به خُنج و فال و از آن طريق به سيراف را موجب شدند. نقشي که در نهايت با برآمدن ناحيه ي گله دار از سوي اين ناحيه ايفا گرديد. در نتيجه مي توان گفت که سه منطقه ي پس کرانه اي کُران، فال و گله دار طي دوره ي باستان و سده هاي ميانه، با توجه به شرايط اقليمي خاص خود، توانستند نقش مؤثري در رونق تجاري ايالت فارس با بندر سيراف ايفا نمايند.کتابنامه :
1. ابن بلخي: فارسنامه، به سعي و اهتمام گاي لسترنج، تهران، دنياي کتاب، 1363.
2. ابن حوقل: صوره الارض، ترجمه جعفر شعار، تهران، بنياد فرهنگ ايران، 1345.
3. ابن خردادبه: مسالک و ممالک، ترجمه سعيد خاکرند، تهران، انتشارات ميراث ملل، 1371.
4. ادريسي، ابي عبدالله بن محمدبن عبدالله ادريسي الحمودي الحسيني: نزهه المشتاق في اختراق الآفاق، قاهره، مکتبه الثقافه الدينيه، بي تا.
5. اشتين، سر ارل: از گله دار تا بوشهر، ترجمه احسان نظري، شيراز، انتشارات ايلاف، 1383.
6. اصطخري، ابواسحاق ابراهيم: مسالک و ممالک، ترجمه محمدبن اسعدبن عبدالله تستري، تهران، بنياد موقوفات دکتر افشار، 1373.
7. حدودالعالم من المشرق من المغرب، تصحيح منوچهر ستوده، تهران، طهوري، 1362.
8. حسيني فسايي، ميرزاحسن: فارسنامه ناصري، ج2، تهران، انتشارات اميرکبير، 1367.
9. سمسار، محمدحسن: جغرافياي تاريخي سيراف، تهران، انجمن آثار و مفاخر فرهنگي فارس، بي تا.
10. لسترنج، گاي: جغرافياي تاريخي سرزمين هاي خلافت شرقي، ترجمه محمود عرفان، تهران، انتشارات علمي فرهنگي، 1382.
11. مقدسي، ابوعبدالله محمدبن احمد: احسن التفاسيم في معرفه الاقاليم، ترجمه علي نقي منزوي، ج2، تهران، انتشارات کومش، 1385.
12. واعظي، سيدعباس: تاريخ و جغرافياي فال فارس، شيراز، انتشارات مصطفوي، 1374.
13. وثوقي، محمدباقر: خنج گذرگاه باستاني لارستان، قم، نشر خرم، 1374.
14. ياقوت حموي، شهاب الدين ابي عبدالله: معجم البلدان، ترجمه علي منزوي، ج3، تهران، سازمان ميراث فرهنگي کشور، 1380.
پينوشتها:
1. استاديار گروه تاريخ دانشگاه بيرجند.
2. کارشناس ارشد تاريخ.
3. اصطخري، ابواسحاق ابراهيم: مسالک و ممالک، ترجمه محمدبن اسعدبن عبدالله تستري، تهران، بنياد موقوفات دکتر افشار، 1373، ص 119؛ ابن حوقل: صوره الارض، ترجمه جعفر شعار، تهران، بنياد فرهنگ ايران، 1345، ص 52.
4. مقدسي، ابوعبدالله محمدبن احمد: احسن التفاسيم في معرفه الاقاليم، ترجمه علي نقي منزوي، ج2، تهران، انتشارات کومش، 1385، ص 673.
5. همان، ص 674.
6. Fāll.
7. Zālemi.
8. ابن خردادبه: مسالک و ممالک، ترجمه سعيد خاکرند، تهران، انتشارات ميراث ملل، 1371، ص 37.
9. حدود العالم من المشرق من المغرب، تصحيح منوچهر ستوده، تهران، طهوري، 1362، ص 131.
10. ادريسي، ابي عبدالله بن محمدبن عبدالله ادريسي الحمودي الحسيني: نزهه المشتاق في اختراق الافاق، ج1، قاهره، مکتبه الثقافه الدينيه، بي تا، ص 410.
11. ابن بلخي: فارسنامه، به سعي و اهتمام گاي لسترنج، تهران، دنياي کتاب، 1363، ص 140.
12. در تقسيمات جغرافيايي فارسي، سيراف از توابع « کوره اردشير » محسوب مي گرديد؛ بخش هاي ساحلي کوره اردشير، « سيف » ناميده مي شد. اين کوره، سه « سيف » داشت: « سيف عماره » در شرق سيراف، « سيف زهير » که سيراف در آن واقع بود و « سيف مظفر » در غرب سيراف. سيراف در « سيف زهير » قرار داشت و بخش تابع سيراف را « ايراهستان » مي ناميدند که شامل سيراف و توابع آن چون جَم، کُران و حَرمَک ( خَرمَک )، ناي بند و جز آن بود. ( نگاه کنيد به: سمسار، محمدحسن: جغرافياي تاريخي سيراف، تهران، انجمن آثار و مفاخر فرهنگي فارس، بي تا، ص 19 ).
13. حموي، ياقوت: معجم البلدان، ترجمه علي منزوي، ج3، تهران، سازمان ميراث فرهنگي کشور، 1380، ص 140.
14. همان، ص 222.
15. واعظي، سيد عباس: تاريخ و جغرافياي فال فارس، شيراز، انتشارات مصطفوي، 1374، ص 8.
16. اصطخري، پيشين، ص 113.
17. اشتاين، سر ارل: از گله دار تا بوشهر، ترجمه احسان نظري، شيراز: ايلاف، 1383، ص 22-218.
18. ياقوت حموي، پيشين، ص 163.
19. ابن بلخي، پيشين، ص 163.
20. لسترنج، گاي: جغرافياي تاريخي سرزمين هاي خلافت شرقي، ترجمه محمود عرفان، تهران، انتشارات علمي فرهنگي، 1382، ص 318.
21. وثوقي، محمدباقر: خنج گذرگاه باستاني لارستان، قم، نشر خرم، 1374، ص 16.
22. حسيني فسايي، ميرزاحسن: فارسنامه ناصري، ج2، تهران، انتشارات اميرکبير، 1367، ص 1475.
23. اشتين، پيشين، ص 55.
24. حسيني فسايي، پيشين، همان جا.
25. اشتين، پيشين، ص 51.
26. همان، ص 45.
27. همان، ص 44.
خيرانديش، عبدالرسول، تبريزنيا، مجتبي؛ ( 1390 )، پژوهشنامه خليج فارس ( دفتر سوم )، تهران: خانه کتاب، چاپ اول