از جمله حقايقي که قرآن کريم بدان پرداخته، اين است که انسان، بدون دليل و بيهوده آفريده نشده است:
( أَ فَحَسِبْتُمْ أَنَّمَا خَلَقْنَاکُمْ عَبَثاً وَ أَنَّکُمْ إِلَيْنَا لاَ تُرْجَعُونَ ) (1) آيا گمان مي کنيد که شما را بيهوده آفريديم و به سوي ما باز نمي گرديد؟
بنابراين خلقت انسان، هدف و انگيزه اي دارد که آدمي براي آن آفريده شده است و آن هدف عبارت است از لقاي پروردگار و بازگشت به سوي او. خداوند متعال مي فرمايد:
( فَمَنْ کَانَ يَرْجُو لِقَاءَ رَبِّهِ فَلْيَعْمَلْ عَمَلاً صَالِحاً وَ لاَ يُشْرِکْ بِعِبَادَةِ رَبِّهِ أَحَداً ) (2) هرکس به لقا و ديدار پروردگارش اميد دارد، بايد عمل شايسته انجام دهد و در عبارت، کسي را شريک او نگرداند.
و مي فرمايد: ( إِنَّ الَّذِينَ لاَ يَرْجُونَ لِقَاءَنَا وَ رَضُوا بِالْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَ اطْمَأَنُّوا بِهَا وَ الَّذِينَ هُمْ عَنْ آيَاتِنَا غَافِلُونَ * أُولئِکَ مَأْوَاهُمُ النَّارُ بِمَا کَانُوا يَکْسِبُونَ ) (3) به درستي آنان که به ديدار ما اميد ندارند و به زندگي دنيا راضي شده و بدان دل خوش کرده اند و کساني که از نشانه هاي ما غفلت مي کنند، جايگاه آنان آتش است، در ازاي آنچه انجام داده اند.
و در جاي ديگر مي فرمايد: ( إِنَّ إِلَى رَبِّکَ الرُّجْعَى ) (4) همانا بازگشت گاه [ همه ] در نزد پروردگار توست.
سراي امتحان
بنا بر آنچه گفته شد، بايد ديد که انسان چگونه مي تواند به اين هدف دست يابد و راهي که او را به لقاي پروردگار متعال مي رساند، کدام است؟در پاسخ بايد گفت: انسان در مقام امتحان و آزمون آفريده شده و خداوند متعال، کسي را از اين آزمون معاف نکرده است. در اين باره خداوند متعال مي فرمايد:
( الَّذِي خَلَقَ الْمَوْتَ وَ الْحَيَاةَ لِيَبْلُوَکُمْ أَيُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً ) (5): اوست که زندگي و مرگ را آفريده تا شما را بيازمايد که کدام يک اعمال نيکوتري داريد. ( إِنَّا خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ مِنْ نُطْفَةٍ أَمْشَاجٍ نَبْتَلِيهِ فَجَعَلْنَاهُ سَمِيعاً بَصِيراً ) (6): ما انسان را از خون بسته مرکبي آفريديم. او را مي آزماييم و او را شنوا و بينا مي گردانيم. ( إِنَّا جَعَلْنَا مَا عَلَى الْأَرْضِ زِينَةً لَهَا لِنَبْلُوَهُمْ أَيُّهُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً ) (7): ما هر آنچه را بر روي زمين است، زينت و زيور قرار داديم، تا انسان ها را بيازماييم [ و ببينيم که ] کدام يک اعمال شايسته تري دارند.
بنابراين همه آنچه که در عالم خلقت وجود دارد، امتحان و آزمايش انسان است. از اين رو، خداوند انسان را بر سر دوراهي قرار داده تا خود راهي را که مي خواهد برگزيند: ( إِنَّا هَدَيْنَاهُ السَّبِيلَ إِمَّا شَاکِراً وَ إِمَّا کَفُوراً ): (8) ما او را به راه مستقيم هدايت کرديم، خواه او شکرگزار باشد، خواه ناسپاس. و ( فَمَنْ شَاءَ فَلْيُؤْمِنْ وَ مَنْ شَاءَ فَلْيَکْفُرْ ): (9) هر کس مي خواهد، ايمان آورد و هر که مي خواهد، کفر ورزد.
پس اگر انسان بتواند بر مسيري که او را به هدفي که براي آن آفريده شده مي رساند استوار و ثابت قدم بماند، از هدايت يافتگان است و در غير اين صورت، از گمراهان خواهد بود. خداوند متعال مي فرمايد:
( يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا عَلَيْکُمْ أَنْفُسَکُمْ لاَ يَضُرُّکُمْ مَنْ ضَلَّ إِذَا اهْتَدَيْتُمْ إِلَى اللَّهِ مَرْجِعُکُمْ جَمِيعاً فَيُنَبِّئُکُمْ بِمَا کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ ) (10): اي ايمان آوردگان! بر شما باد [ توجه و مراقبت از ] نفس خويش که اگر شما راه هدايت را بازيابيد، گمراه شدن ديگران برايتان ضرري ندارد. بازگشت شما به سوي خداست و او شما را از آنچه که انجام داده ايد باخبر مي کند.
راغب اصفهاني در کتاب مفردات آورده است: ضلالت عبارت است از انحراف از صراط مستقيم. و متضاد آن هدايت است. خداوند متعال مي فرمايد: ( فَمَنِ اهْتَدَى فَإِنَّمَا يَهْتَدِي لِنَفْسِهِ وَ مَنْ ضَلَّ فَإِنَّمَا يَضِلُّ عَلَيْهَا ) (11): هر کس هدايت يابد، براي خود و به نفع هدايت شده و هر که گمراه شود، به زيان خود کار کرده است.
بنابراين هر نوع انحراف از راه راست، عمدي يا سهوي، کم يا زياد، ضلالت نام دارد. (12)
علامه طباطبايي نيز در تفسير الميزان آورده است:
گمراهي يا هدايت - که دو مفهوم متضاد هستند - در پيمودن مسير و راه مفهوم پيدا مي کنند؛ بدين معنا که هر کس به پيمودن راه مقيد باشد، به جايي مي رسد که پايان راه در آنجاست و اين، همان هدف مطلوبي است که انسان سالک در نظر دارد؛ اما اگر بر پيمودن مسير راه پايبند نباشند و از آن منحرف شود، به گمراهي افتاده و از هدف مورد نظر دور مي شود. اين آيه شريفه، بيان مي دارد که در هر حال، انسان راه و مسيري را در پيش دارد و هدفي را نيز در نظر مي گيرد؛ اما تفاوت در آن است که گروهي، مسير را به درستي مي پيمايند و به هدف رهنمون مي گردند و عده از راه به در رفته، گمراه مي شوند. (13)
بر مبناي همين واقعيت است که انسان در نمازهاي خود، بارها به درگاه پروردگارش دست دعا برمي دارد: ( اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِيمَ ) (14): ما را به راه راست هدايت فرما. چرا که بهترين، صحيح ترين و کوتاه ترين راه رسيدن به هدف، همان « صراط مستقيم » است؛ زيرا اگر انسان در پيمودن صراط مستقيم توفيق نيابد، ناگزير گمراه خواهد بود و هرچه سرعت او در پيمودن راهي غير از صراط مستقيم بيشتر باشد، از هدف دورتر مي شود.
حضرت امام صادق (عليه السّلام) در اشاره به اين نکته مي فرمايد:
« کسي که بدون بينش و بصيرت کاري را انجام دهد، مانند کسي است که راه نادرستي ر ا در پيش مي گيرد و سرعت او در آن راه، جز دور شدن از هدف، حاصلي نخواهد داشت. (15)
اگر انسان در اين دنيا صراط مستقيم را بازيابد و در آن حرکت کند، در جهان آخرت به بهشت و نعمت هاي جاودان آن راه خواهد يافت. خداوند مي فرمايد:
( إِنَّ اللَّهَ يُدْخِلُ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ يُحَلَّوْنَ فِيهَا مِنْ أَسَاوِرَ مِنْ ذَهَبٍ وَ لُؤْلُؤاً وَ لِبَاسُهُمْ فِيهَا حَرِيرٌ * وَ هُدُوا إِلَى الطَّيِّبِ مِنَ الْقَوْلِ وَ هُدُوا إِلَى صِرَاطِ الْحَمِيدِ )
(16): خداوند کساني را که ايمان آورند و عمل شايسته انجام دهند، به بهشت هايي داخل مي گرداند که در زير درختان آن، رودها جاري است و در آن با دست بندهايي از طلا زينت مي کنند و لباسشان از ابريشم است. آنان به کلام پاکيزه و به راه راست هدايت يافتند.
اما اگر در اين دنيا از راه راست منحرف شود، در آن جهان نيز از راه رسيدن به رحمت و رضوان الهي دور خواهد ماند، خداوند درباره ي اين گروه مي فرمايد:
( اُحْشُرُوا الَّذِينَ ظَلَمُوا وَ أَزْوَاجَهُمْ وَ مَا کَانُوا يَعْبُدُونَ * مِنْ دُونِ اللَّهِ فَاهْدُوهُمْ إِلَى صِرَاطِ الْجَحِيمِ ) (17): کساني را که ستم کرده اند به همراه همسران آنان، با آنچه که به جاي خدا مي پرستيدند، محشور کنيد و آنان را به سوي جهنم روانه کنيد.
صراط مستقيم، راه راست
حال که چنين است، بايد ديد صراط مستقيم که پيمودن آن براي رسيدن به قرب الهي و لقاي او ضرورت دارد، چيست؟قرآن کريم مي گويد که تمامي پيامبران و در رأس آنها، حضرت خاتم الانبياء و المرسلين (صلي الله عليه و آله و سلم) کساني اند که خداوند، آنان را به راه راست هدايت فرموده است. خداي تعالي مي فرمايد:
( کُلاًّ هَدَيْنَا وَ نُوحاً هَدَيْنَا مِنْ قَبْلُ وَ مِنْ ذُرِّيَّتِهِ دَاوُدَ وَ سُلَيْمَانَ وَ أَيُّوبَ وَ يُوسُفَ وَ مُوسَى وَ هَارُونَ وَ کَذلِکَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ * وَ زَکَرِيَّا وَ يَحْيَى وَ عِيسَى وَ إِلْيَاسَ کُلٌّ مِنَ الصَّالِحِينَ * وَ إِسْمَاعِيلَ وَ الْيَسَعَ وَ يُونُسَ وَ لُوطاً وَ کلاًّ فَضَّلْنَا عَلَى الْعَالَمِينَ * وَ مِنْ آبَائِهِمْ وَ ذُرِّيَّاتِهِمْ وَ إِخْوَانِهِمْ وَ اجْتَبَيْنَاهُمْ وَ هَدَيْنَاهُمْ إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ * ذلِکَ هُدَى اللَّهِ يَهْدِي بِهِ مَنْ يَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ وَ لَوْ أَشْرَکُوا لَحَبِطَ عَنْهُمْ مَا کَانُوا يَعْمَلُونَ ) (18): همه آنان را هدايت کرديم و پيش از آن، نوح را نيز هدايت نموديم و از خاندان او نيز داوود و سليمان و ايوب و يوسف و موسي و هارون را [ هدايت کرديم ] و نيکوکاران را اين چنين پاداش مي دهيم و زکريا و يحيي و عيسي و الياس، همگي از صالحان بودند و اسماعيل و اليسع و يونس و لوط را بر جهانيان برتري داديم و از پدران و خاندان و برادران آنان، عده اي را برگزيديم و به راه راست هدايت کرديم. اين هدايت الهي است که هر کدام از بندگان را که بخواهد، بدان رهنمون مي شود و اگر آنها شرک بورزند، اعمالشان نابود و تباه مي گردد.
سپس ما را به پيروي از پيامبران و الگو قراردادن آنها فرمان داده، مي فرمايد: ( أُولئِکَ الَّذِينَ هَدَى اللَّهُ فَبِهُدَاهُمُ اقْتَدِهْ ) (19): آنان کساني هستند که خداوند هدايتشان فرموده، پس تو نيز از راه ايشان پيروي کن.
از طرفي، قرآن کريم به شکل ويژه ما را به پيروي از پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) و اسوه و الگو قرار دادن ايشان امر فرموده است و تأکيد مي کند:
( قُلْ إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِي يُحْبِبْکُمُ اللَّهُ وَ يَغْفِرْ لَکُمْ ذُنُوبَکُمْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ ) (20): [ اي پيامبر! به مردم ] بگو: اگر خدا را دوست داريد، ازمن اطاعت کنيد تا خداوند نيز شما را دوست بدارد و گناهان شما را ببخشايد، که خدا بخشاينده مهربان است.
و در جاي ديگر مي فرمايد: ( لَقَدْ کَانَ لَکُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ کَانَ يَرْجُو اللَّهَ وَ الْيَوْمَ الْآخِرَ وَ ذَکَرَ اللَّهَ کَثِيراً ) (21): به درستي که رسول خدا براي شما الگو و اسوه ي حسنه است؛ براي کسي که به خداوند و روز واپسين اميد دارد و بسيار خدا را ياد مي کند.
بنابراين راه راست و صراط مستقيم که انسان را به خداوند متعال مي رساند، پيروي از رسول اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) است و اين پيروي و اطاعت ميسر نمي شود مگر آنکه تمام آنچه را که از ان حضرت به ما رسيده است، بپذيريم و اطاعت کنيم که خداوند متعال مي فرمايد:
( وَ مَا آتَاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ مَا نَهَاکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا ) (22): هر آنچه پيامبر به شما داد، بستانيد [ و بيش از آن نخواهيد ] و هرچه شما را از آن نهي کرد، دست بازگيريد.
بر اين اساس، ابوحمزه ثمالي از حضرت امام باقر (عليه السّلام) نقل کرده که فرموده: پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) در خطبه اي، که در حجة الوداع ايراد کردند، فرمودند:
اي مردم! به خدا سوگند، هيچ چيز که شما را به بهشت نزديک و از جهنم دور مي کند وجود ندارد؛ مگر آنکه من شما را بدان فرمان داده ام و هيچ چيز که شما را به آتش، نزديک و از بهشت دور کند وجود ندارد، مگر آنکه من شما را از آن بازداشته ام. (23)
و از آنجا که به فرموده قرآن کريم، پيامبر اکرم از روي هواي نفس سخن نمي گويد: ( وَ مَا يَنْطِقُ عَنِ الْهَوَى * إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْيٌ يُوحَى ) (24): [ پيامبر شما ] هرگز از روي هواي نفس سخن نمي گويد [ چيزي نمي گويد ] مگر آنکه وحي الهي به او رسيده باشد. بنابراين براي رسيدن به رضاي خداوند، راهي جز اطاعت و پيروي از ايشان نيست.
از سوي ديگر، پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) خود چگونگي پيروي از آن حضرت، براي راه يابي به راه درست و نجاست از گمراهي را مشخص کرده اند. ايشان مي فرمايند:
من در ميان شما دو چيز گران بها بر جاي گذاشته ام که اگر بدان تمسک کنيد، پس از من هرگز گمراه نخواهيد شد: کتاب خدا که ريسمان ميان آسمان و زمين است و خاندان و اهل بيتم. اين دو هرگز از يک ديگر جدا نمي شوند، تا زماني که در حوض کوثر بر من وارد گردند. پس بنگريد که پس از من با آن دو چه مي کنيد. (25)
پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) در اين حديث بيان فرموده اند که تمسک به قرآن و ائمه اطهار (عليهم السّلام) تنها راه نجات از گمراهي است. از اين رو در برخي از ادعيه وارده مي خوانيم:
اَللهُمَ عَرَّفني نَفسَکَ، فَانَّکَ ان لَم تُعرِّفني نَفسَکَ، لَم أعرِف رَسوُلَکَ. اللهُمَ عَرفِّني رَسُولَکَ فَانَّکَ ان لَم تُعرَفني رَسُولَکَ، لَم أعرف حُجَّتَکَ. اللَّهُمَّ عَرَّفني حُجَّتَکَ فَانَّکَ ِان لم تُعَرفني حُجَّتَکَ ضَللتُ عن ديني (26): خداوند! خودت را به من بشناسان که اگر خودت را به من نشناساني، پيامبرت را هم نخواهم شناخت. خداوندا! پيامبرت را به من بشناسان که اگر پيامبرت را به من نشناساني، حجت تو را هم نخواهم شناخت. خداوندا! حجت خود را به من بشناسان که اگر حجتت را به من نشناساني، حجت تو را هم نخواهم شناخت. خداوندا! حجت خود را به من بشناسان که اگر حجتت را به من نشناساني، از دينم گمراه مي شوم.
با توجه به آنچه گفته شد، روشن مي شود که آنچه مي تواند انسان را از گمراهي نجات دهد و به راه راست و صراط مستقيم دنيا و آخرت هدايت کند، شناخت خداوند، رسول خدا و حجت خداست.
ريسمان صعود
در ادامه، قرآن کريم واقعيت ديگري را درباره انسان مطرح کرده، مي فرمايد: ( لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ فِي أَحْسَنِ تَقْوِيمٍ * ثُمَّ رَدَدْنَاهُ أَسْفَلَ سَافِلِينَ ) (27): به راستي انسان را در بهترين صورت آفريديم. سپس [ به واسطه اعمالش ] او را به پست ترين درجات بازگردانديم.پس حقيقت آن است که انسان در سراي دنيا، در اسفل سافلين و پست ترين جايگاه ها زندگي مي کند و براي او لازم است که وقتي راه و هدف را شناخت، از مرتبه پست و پايين، به سوي بالا حرکت آغاز کند. خداوند مي فرمايد:
( إِلَيْهِ يَصْعَدُ الْکَلِمُ الطَّيِّبُ وَ الْعَمَلُ الصَّالِحُ يَرْفَعُهُ ) (28): کلام نيکو و سخن پاکيزه، به سوي خداوند صعود مي کند و عمل صالح است که آن را بالا مي برد.
اين صعود و بالا رفتن، مکاني و مادي نيست، بلکه معنوي است. ارتفاع گرفتن و بالارفتن، گاهي جنبه مکاني دارد؛ مانند زماني که انسان به جاي مرتفعي صعود کند؛ اما گاهي اين صعود جنبه ي معنوي دارد؛ چنانکه خداوند متعال درباره ي حضرت ادريس پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) مي فرمايد: ( وَ رَفَعْنَاهُ مَکَاناً عَلِيّاً ) (29): و او را تا جايگاه رفيعي بالا برديم که مرا از اين ارتفاع مکاني نبوده، بلکه جايگاه معنوي در نزد باري تعالي است.
از طرفي، در قرآن کريم و روايات رسيده از جانب پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) مي بينيم که انسان براي صعود معنوي به ريسمان و طناب نياز دارد، خداوند مي فرمايد: ( وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِيعاً وَ لاَ تَفَرَّقُوا ) (30): همگي به ريسمان محکم الهي چنگ زنيد و پراکنده نشويد.
براي آشنايي با اين وسيله ي صعود که قرآن کريم ما را به تمسک به آن فرمان داده است؛ بار ديگر به حديث ثقلين باز مي گرديم تا دريابيم که منظور از اين ريسمان چيست؟
پيامبر اکرم در خطبه ي مشهوري که در « حجة الوداع » و در مسجد « خيف » ايراد فرمودند، آورده اند:
« من دو چيز گران بها در ميان شما برجا مي گذارم: ثقل اکبر، که قرآن است و ثقل اصغر، که اهل بيت و خاندانم است. آنها، ريسمان الهي هستند که ميان شما و پروردگار عزوجل کشيده شده است. تا زماني که به آن دو تمسک جوييد، گمراه نخواهيد شد » (31).
مي بينيم که پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) قرآن و عترت را يک ريسمان ناميده اند، نه دو ريسمان مفهوم اين گفته آن است که تمسک و توسل به ائمه اطهار، جداي از تمسک به قرآن کريم نيست، بلکه آن دو، يک حقيقت واحدند و تنها تفاوت موجود، آن است که عترت پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) قرآن ناطق هستند و قرآن، عترت صامت است. از اين رو، حضرت امام صادق (عليه السّلام) در تفسير ( إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ يَهْدِي لِلَّتِي هِيَ أَقْوَمُ ) (32): به درستي که اين قرآن، [ انسان را ] به صحيح ترين و برترين راه هدايت مي کند، فرموده است: « راه راست، امام معصوم است؛ يعني قرآن به سوي امام معصوم هدايت مي کند (33) ».
بدين ترتيب معناي کلام حضرت اميرمؤمنان (عليه السّلام) آشکار مي شود که فرموده اند: « آن کتاب [ قرآن ] صامت است و من قرآن ناطق هستم » (34) و اين سخن به معناي آن نيست که آن حضرت، سخنگوني قرآن و نماينده قرآن هستند، بلکه او خود، قرآن مجسم است. از اين رو، علماي شيعه و اهل سنت از پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) روايت کرده اند که فرمود: « علي با حق است و حق با علي، هر کجا که باشد » (35)؛ يعني حق همان جايي است که علي (عليه السّلام) باشد؛ زيرا او قرآن ناطق و تجسم زنده کتاب خدا در عرصه زندگي واقعي مردم است.
بر اين اساس مي توان مفهوم حديثي را که در تفسير عياشي به نقل از امام صادق (عليه السّلام) نقل شده دريافت. آنجا که فرمودند: « صراط مستقيم، اميرمؤمنان (عليه السّلام) است ». همچنين در کتاب المعاني به نقل از امام صادق (عليه السّلام) آمده است:
راه شناخت و معرفت خدا، دو راه است: يک صراط در دنيا و يک صراط در آخرت. صراطي که در دنياست، امام واجب الاطاعه است و هر کس در دنيا او را بشناسد و از او پيروي کند، در آخرت نيز از روي صراط که پل عبور از جهنم است، مي تواند عبور کند؛ اما هر کس که در دنيا او را نشناسد، در آخرت نيز گام هايش مي لرزد و در آتش جهنم فرو مي غلتد. (36)
بدين ترتيب مفهوم فرمايش پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) آشکار مي شود که فرمودند:
آيا خبر دهم شمار را از حال قومي که هرگاه نامي از آل ابراهيم (عليهم السّلام) به ميان آيد، شادمان و فرحناک گردد؛ ولي چون از آل محمد (صلي الله عليه و آله و سلم) سخن به ميان آيد، دل هايشان آزرده شود؟ سوگند به آنکه جان محمد در دست اوست، اگر بنده اي در روز قيامت به اندازه عبادت هفتاد پيامبر را با خود داشته باشد، از او پذيرفته نخواهد شد؛ مگر آنکه با دوستي و ولايت من و خاندانم خدا را ملاقات کند. (37)
از اين رو، امام باقر (عليه السّلام) فرموده اند:
هر کس خدا را مي شناسد، او را عبادت مي کند، اما کسي که خدا را نمي شناسد، او را بدون آگاهي و کورکورانه مي پرستد، سوال شد: فدايت شوم! معرفت خدا چيست؟ فرمود: تصديق خداوند و تصديق رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) و ولايت و دوستي او و پذيرش امامت علي (عليه السّلام) و ائمه هدي (عليهم السّلام) و دوري جستن از دشمنان آنان؛ اين است معرفت و شناخت خداوند عزوجل. (38)
از امام صادق (عليه السّلام) نقل شده که فرمود: ابن کواء به محضر اميرمؤمنان (عليه السّلام) آمد و عرض کرد: اي اميرمؤمنان! معناي آيه ( وَ عَلَى الْأَعْرَافِ رِجَالٌ يَعْرِفُونَ کُلاًّ بِسِيمَاهُمْ ): (39) [ در روز قيامت ] بر وادي اعراف گروهي هستند که هر کس را از روي چهره مي شناسند، چيست؟ حضرت فرمود:
آنها که بر وادي « اعراف » هستند، ما هستيم. ياران و پيروان خود را از روي چهره شان مي شناسيم. ما شناخته شدگاني هستيم که براي شناخت خداوند عزوجل راهي جز شناخت ما وجود ندارد. ما اعراف [ شناخته شدگاني ] هستيم که خداوند متعال در روز قيامت ما را بر پل صراط معرفي مي کند. هيچ کس به بهشت داخل نمي شود؛ مگر آنکه ما را بشناسد و ما نيز او را بشناسيم و هيچ کس وارد جهنم نمي شود؛ مگر آنکه ما را انکار کند و ما نيز او را انکار کنيم. خداوند متعال اگر مي خواست، خود را [ مستقيماً ] به بندگان معرفي مي کرد؛ اما ما را راه شناخت و در معرفت خود قرار داده است و ما وجه الله هستيم که خدا در آن تجلي مي کند. هر کس از ولايت ما سرباز زند، يا ديگري را بر ما مقدم دارد، از راه راست منحرف شده است. کساني که مردم از آنها تبعيت مي کنند يکسان نيستند. آيا اينکه مردم به سوي آب هاي تيره و هولناک رو کنند و اينکه به سوي چشمه هاي زلال و پاک که به فرمان خدا جاري شده و همواره بدون انقطاع در جريان است، رو آورند، با هم يکسان و برابر است؟ (40)
از اين رو، عمروبن حريث به نقل از حضرت امام صادق (عليه السّلام) در معناي عبارت: ( کَشَجَرةٍ طَيَّبَةٍِ أصلُها ثابِتُ وَ فَرعُها فِي السَّماءِ ) در آيه شريفه ( أَ لَمْ تَرَ کَيْفَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً کَلِمَةً طَيِّبَةً کَشَجَرَةٍ طَيِّبَةٍ أَصْلُهَا ثَابِتٌ وَ فَرْعُهَا فِي السَّمَاءِ * تُؤْتِي أُکُلَهَا کُلَّ حِينٍ بِإِذْنِ رَبِّهَا وَ يَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثَالَ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَتَذَکَّرُونَ ):
(41) آيا نديدي که خداوند چگونه سخن پاک و نيکو را به درختي پاک نهاد تشبيه کرد، که ريشه اش ثابت و شاخ و برگ آن در آسمان است و به اراده پروردگارش، همواره ثمر و ميوه مي دهد. خداوند اين مثال ها را براي مردم بيان مي کند، باشد که اندرز گيرند. آورده است که فرمود:
رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) اصل و ريشه آن درخت است، اميرمؤمنان (عليه السّلام) تنه آن، ائمه اطهار (عليهم السّلام) شاخه هاي آن، علم ائمه ميوه آن و شيعيان مؤمن آنها نيز برگ هاي آن هستند. (42)
پس از آنکه مشخص شد، انسان به سوي خداوند متعال در حرکت است و براي رسيدن به نزديکي به پروردگار و لقاي او مي کوشد و اين مهم، جز با پيروي از قرآن کريم و خاندان پاک پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) که ريسمان صعود به سوي خداوند هستند - ميسر نيست، قرآن کريم به زاد و توشه لازم براي اين سفر الهي اشاره کرده، مي فرمايد:
( وَ تَزَوَّدُوا فَإِنَّ خَيْرَ الزَّادِ التَّقْوَى وَ اتَّقُونِ يَا أُولِي الْأَلْبَابِ ) (43): زاد و توشه فراهم کنيد و همانا بهترين توشه، تقوا و پرهيزکاري است پس از من پروا کنيد، اي صاحبان خرد! فخر رازي در تفسير اين آيه شريف آورده است:
منظور آيه آن است که تقوا را توشه قرار دهيد و دليل آن هم اين است که در ادامه عبارت « تَزَوَّدُوا: توشه فراهم کنيد » فرموده است: « فَإِنَّ خَيْرَ الزَّادِ التَّقْوَى: بهترين زاد و توشه تقوا است ».
در توضيح مطلب بايد گفت که انسان، دو سفر در پيش دارد: يکي سفر در دنيا و ديگري سفر از دنيا؛ همان گونه که در سفر دنيا نيازمند زاد و توشه مانند غذا و مرکب و مال است؛ در سفر از دنيا نيز زاد و توشه اش، شناخت خداوند و دل بستگي به او و روي گرداندن از غير اوست و اين زاد و توشه، بسيار برتر و مهمتر از زاد و توشه سفر اول است، چرا که؛
الف) توشه ي دنيا انسان را از عذاب و سختي هاي خيالي رها مي کند؛ اما توشه آخرت، او را از عذاب قطعي و حتمي مي رهاند.
ب) توشه ي دنيا، عذاب و رنج موقت را از ميان مي برد؛ اما توشه آخرت، انسان را از عذاب جاودان نجات مي بخشد.
ج) توشه ي دنيا، انسان را به کاميابي هاي آميخته با رنج و بيماري و دشواري مي رساند؛ اما توشه آخرت، او را به لذت و کاميابي هاي جاويد مي رساند که احتمال نقص و کاستي يا قطع و زوال در آن راه ندارد.
د) توشه ي دنيا، توشه ي سرايي است که همواره رو به کاستي و فنا دارد؛ حال آنکه توشه آخرت، انسان را به سرايي رهنمون مي شود که هر لحظه، موعد فرا رسيدن آن نزديک تر مي گردد.
هـ) توشه ي دنيا، انسان را به سوي خاستگاه هواهاي نفساني و شهوت ها مي برد؛ در حالي که توشه ي آخرت، او را به عرصه ي جلال و آستان قدس الهي رهنمون مي کند.
با توجه به مجموع دلايلي که بيان کرديم، آشکار مي شود همانا برتري زاد و توشه سفر، تقواست. با اثبات اين نکته، به تفسير آيه شريفه مذکور باز مي گرديم که گويي خداوند در آن فرموده است: حال که ثابت باشد، بهترين توشه تقواست، پس اي صاحبان خرد و انديشه! به تقوا و پرهيزکاري روي آوريد؛ يعني اينکه اگر از انديشه و خرد برخورداريد و حقايق را درمي يابيد، عقل شما حکم مي کند که به جمع آوري اين زاد و فراهم کردن اين توشه راه بپردازيد که در آن خير و منفعت بسيار است. شاعر پرآوازه اعشي در توصيف اين معنا آورده است:
اگر تو بدون برگرفتن توشه اي از تقوا از اين دنيا بروي و فرداي قيامت ديگران را ببيني که توشه برگرفته اند، پشيمان مي شوي که چرا همانند آنها نبوده اي و اين کار را انجام نداده اي و آنچه را که آنها دريافته و ديده بودند، تو نديده بودي (44)
قرآن کريم تصريح کرده است که بهترين روش براي رسيدن انسان به اين هدف، شب زنده داري است. خداوند متعال فرموده است:
( وَ مِنَ اللَّيْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نَافِلَةً لَکَ عَسَى أَنْ يَبْعَثَکَ رَبُّکَ مَقَاماً مَحْمُوداً ): (45) شب هنگام به برپاداشتن نافله ي شب به پاخيز، باشد که پروردگارت تو را به مقام محمود و جايگاه والا برساند.
و نيز فرموده است:
( قُمِ اللَّيْلَ إِلاَّ قَلِيلاً * نِصْفَهُ أَوِ انْقُصْ مِنْهُ قَلِيلاً * أَوْ زِدْ عَلَيْهِ وَ رَتِّلِ الْقُرْآنَ تَرْتِيلاً * إِنَّا سَنُلْقِي عَلَيْکَ قَوْلاً ثَقِيلاً * إِنَّ نَاشِئَةَ اللَّيْلِ هِيَ أَشَدُّ وَطْئاً وَ أَقْوَمُ قِيلاً ): (46) [ اي پيامبر ] شب را به پا خيز، جز اندکي از آن، نيمي از شب يا اندکي کمتر از آن و يا حتي بيشتر از آن و قرآن را به ترتيل تلاوت کن. ما بر تو سخن گران سنگي را نازل مي کنيم. ساعات شب، فرصت مناسبي براي همراهي دل و زبان و قرائت و تفکر است.
علامه طباطبائي (رحمه الله عليه) در تفسير اين آيات شريف آورده است:
منظور از به پاخاستن در شب، به پاخاستن براي اقامه ي نماز شب است و منظور از « قول ثقيل » در عبارت ( إِنَّا سَنُلْقِي عَلَيْکَ قَوْلاً ثَقِيلاً ): ما بر تو سخن گران سنگي نازل مي کنيم، قرآن کريم است. اين آيه شريف، مي خواهد علت حکمي را که در ابتدا با عبارت ( قُمِ اللَّيْلَ إِلاَّ قَلِيلاً ): شب را به پا خيز، خطاب به پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) امر شده، بيان کند و نشان دهد که فرمان شب زنده داري و توجه به خداوند متعال در نماز شب، مقدمه و وسيله اي براي مقام قرب الهي و يافتن شرف حضور در بارگاه او و درک قول ثقيل است. پس شب زنده داري، راه رسيدن به اين جايگاه رفيع مي باشد.
قرآن کريم پس از آنکه در ابتداي سوره، تنها پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) را خطاب مي کند، در ادامه ي اين آيات، با هدف اينکه ديگر مؤمنان را نيز مشمول اين خطاب قرار دهد، مي فرمايد:
( إِنَّ هذِهِ تَذْکِرَةٌ فَمَنْ شَاءَ اتَّخَذَ إِلَى رَبِّهِ سَبِيلاً ): (47) همانا اين تذکر و پندي است. پس هر که مي خواهد، به سوي پروردگار راهي در پيش گيرد و چه بسا اين آيه، اشاره اي به آيات ابتداي سوره باشد که به شب زنده داري و اقامه ي نماز شب و تهجد تأکيد مي کند. از اين رو، از حضرت امام حسن عسگري (عليه السّلام) نقل شده که فرموده:
« رسيدن به خداي عزوجل جز با شب زنده داري ممکن نيست » (48) پس آشکار شد که بهترين وسيله اي که انسان با استفاده از آن مي تواند به سوي خداوند متعال گام بردارد و به لقايش نائل شود، شب زنده داري است و برترين زاد و توشه، تقوا و بهترين راه، صراط مستقيم است. بدين ترتيب نقش مهم تقوا در زندگي انسان و جايگاه آن در مجموعه معارف اسلامي مشخص شده؛ حال آنکه در بسياري از موارد، به تقوا و پرهيزکاري تأکيد مي شود، بدون آنکه نقش و جايگاه آن براي سالک طريق الي الله مشخص شود.
در پايان چند مورد از سخنان گهربار ائمه معصومين (عليهم السّلام) به ويژه کلمات امام متقين، اميرالمؤمنين علي (عليه السّلام) را ذکر مي کنيم:
اميرالمؤمنين (عليه السّلام) فرمود:
بندگان خدا! شما را به تقوي الهي وصيت مي کنم که بهترين توشه و مطمئن ترين پناهگاه است؛ توشه رساننده و پناهگاه نجات دهنده.
بهترين پيام آوران [ پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) ] بدان دعوت کرده و برترين هوشياران [ امام علي (عليه السّلام) ] آن را دريافته است. گوينده به وظيفه خود عمل کرده و شنونده، رستگار شده است.
بندگان خدا! تقواي الهي، اولياي خدا را از ارتکاب محرمات بازداشته و دل هاشان را به هراس افکنده است تا جايي که شب ها را به بيداري و شب زنده داري مي گذرانند و روز را در شدت گرما، تشنه کام [ روزه ] اند. سختي و دشواري را بر راحتي و آسايش ترجيح داده اند و تشنگي را بر سيراب شدن برگزيده اند. مرگ را نزديک ديده اند، پس به سوي کار خير شتافته و با آرزو [ ي دراز ] مبارزه کرده اند و مرگ را در پيش چشم عيان مي بينند. (49)
بندگان خدا! آگاه باشيد که پرهيزکاري، پناهگاهي است مورد اعتماد و تبهکاري، قرارگاهي است ذلت آور که ساکنان خود را پناه نمي دهد و پناه آورنده به خود را حراست نمي کند. بدانيد که زهر گناهان، تنها با پرهيزکاري خنثي مي شود و هدف نهايي [ بهشت ] تنها با يقين قابل دسترسي است.
بندگان خدا! خدا را در نظر بگيريد. درباره عزيزترين موجودات و دوست داشتني ترين چيزها در نزد شما [ که نفس خودتان است ] چرا که خداوند طريق حق را براي شما آشکار کرده و راه آن را نوراني ساخته است؛ بدبختي دائمي و يا سعادت هميشگي. پس در روزگارِ نيستي و فنا [ دنيا ]، براي زندگي ادبي و جاودان، توشه فراهم کنيد. توشه و سرمايه را به شما نشان داده اند، شما را به کوچ کردن امر نموده اند و به حرکت تشويق کرده اند؛ زيرا شما همانند کاروانياني هستيد که متوقف شده اند و نمي دانند چه هنگام فرمان حرکت صادر مي شود. کسي که براي آخرت آفريده شده را به دنيا چه کار؟
کسي که به زودي از مال و ثروت خود جدا مي شود و سختي و حساب آن برايش باقي مي ماند را به مال دنيا چه کار؟ (50)
[ خداوند ] شما را به پرهيزکاري سفارش کرده و آن را غايت خشنودي و نهايت خواسته خود از خلق قرار داده است. پس پرهيز کنيد از خدايي که در برابر ديدگان او قرار داريد و موي پيشاني تان در دست اوست و حرکات و سکنات شما در قبضه قدرت اوست.
آنچه را که پنهان کنيد، مي داند و آنچه را که آشکار نماييد، به ثبت مي رساند و براي اين کار، نويسندگان لايقي را گماشته است که حقي را از قلم نمي اندازند و خطا و باطلي را به ثبت نمي رسانند.
بدانيد که هر کس تقواي الهي پيشه کند، خداوند براي او گريزگاهي از فتنه ها و نوري در تاريکي ها قرار مي دهد. [ در بهشت ] او را در آنچه که اراده کند، جاودانه مي گرداند و او را در جايگاه کرامت و بزرگي مسکن مي دهد؛ در سرايي که بنده مؤمن [ با کارهاي نيکو ] براي خود ساخته است؛ خانه اي که سايبان آن عرش خدا و روشنايي آن از درخشش نور خدا، ملاقات کنندگان آن خانه، فرشتگان خدا و همنشينانش پيامبران خدا هستند. پس به سوي قيامت رو کنيد و از مرگ استقبال نماييد؛ زيرا ممکن است آرزوي دراز، ميان انسان و آخرت فاصله اندازد؛ اما به ناگاه، مرگ گريبان او را بگيرد و راه توبه و بازگشت به روي او مسدود گردد.
شما همانند کسي هستيد که از دنيا رفته و درخواست بازگشت به آن را دارد.
شما مسافر هستيد. از خانه اي که خانه شما نيست، بانگ رحيل و نداي سفر بلند شده و فرمان داده اند که توشه برگيريد.
آگاه باشيد! که اين پوست لطيف و نازک، طاقت تحمل آتش را ندارد. پس به خود رحم کنيد، زيرا شما خود را در سختي هاي دنيا آزموده ايد و ديده ايد که چگونه از فرو رفتن خاري در بدن، رنجيده مي شويد و از بر زمين افتادني، خون از بدنتان جاري مي شود. پس چگونه مي تواند در ميان فشار سنگ هاي آتشين و در کنار شيطان [ در جهنم ] دوام آوريد؟
آيا مي دانيد که هرگاه نگهبان جهنم خشمگين شود، شعله هاي آتش از خشم او، درهم مي شوند و يک ديگر را مي بلعند و آن گاه که شراره آتش را برگيرد، شعله ها از ميان درهاي جهنم سر برآورند؟ (51)
اي گروه مردمان! تقوا پيشه کنيد، که چه بسيار آرزومنداني که به آرزوي خود نرسيدند و چه بسيار افرادي که خانه ها ساختند و در آن سکونت نکردند و چه بسيار کساني که ثروتي را با تضييع حقوق ديگران جمع کردند و آن را برجا گذاشته و مي روند و چه بسا آن را از راه حرام جمع کرده و براي کسب آن، گناهاني را مرتکب شده بودند و گناه و معصيت آن گريبان گير آنها گرديده و با کمال تأسف و پشيماني در پيشگاه خداوند حاضر مي شوند؛ در حالي که دنيا و آخرت را از دست داده اند و اين است زيان کاري آشکار. (52)
خداي شما را بيامرزد! آماده حرکت شويد که بانگ رحيل به صدا درآمده است. توجه به دنيا را کم کنيد و توشه اي مناسب براي راه خود فراهم آوريد، چرا که در برابر شما گردنه هاي سخت و توقفگاه هاي ترس آور و هراس انگيز قرار داريد که ناگزير بايد از آنها بگذريد و در آن توقف کنيد. آگاه باشيد! که چشمان اجل با خشم به شما دوخته شده و به شما نزديک مي شود؛ گويي در چنگال مرگ گرفتار شده ايد و پنجه هاي آن در بدنتان فرو رفته و زمان دشواري هايي که از آن هراس داشتيد و سختي هايي که از آن گريزان بوديد فرا رسيده است.
پس رشته هاي علاقه خود به دنيا را بگسليد و به توشه ي تقوا و پرهيزکاري اتکا کنيد. (53)
مفضل بن عمر، روايت کرده است که در محضر حضرت امام صادق (عليه السّلام) نشسته بوديم و سخن از اعمال انسان به ميان آمد، عرض کردم: « چقدر اعمال من ناچيز است ». فرمود: « اينگونه سخن مگو و استغفار کن ». سپس فرمود: « عمل اندک با تقوا بهتر است از اعمال زياد بدون تقوا ». عرض کردم: چگونه ممکن است اعمال زياد بدون تقوا باشد؟ فرمود:« ممکن است شخصي ديگران را طعام دهد و بر همسايگان مهر ورزد و [ در اثر مهماني هاي بسيار و برآوردن حاجات مؤمناني که به منزل او وارد مي شوند ] آمد و شد بسيار داشته باشد؛ اما اگر برايش راهي به عمل حرام گشوده شود، بدان داخل گردد، پس از آن اعمال بدون تقوا بوده است. اما ممکن است شخص ديگري چنين امکاناتي را نداشته باشد؛ اما اگر برايش فرصت عمل حرام پيش بيايد، به آن کار حرام وارد نمي گردد. » (54).
و از کلمات قصار حضرت اميرالمؤمنين (عليه السّلام) است که فرمود:
* پرهيزکاري، سرکرده ي اخلاق پسنديده است. (55)
* بدانيد که يکي از عوامل سلامتي بدن، تقواي قلب است. (56)
* هيچ عزتي، بالاتر از پرهيزکاري و هيچ تدبيري برتر از ورع و خويشتن داري نيست. (57)
* اگر تقوا وجود داشته باشد، هيچ عملي اندک نخواهد بود.
* چگونه ممکن است عملي که پذيرفته مي شود، اندک باشد؟ (58)
حضرت امام صادق (عليه السّلام) فرمود:
اگر خداوند بنده اي را از ذلت گنکاري به عزت پرهيزکاري برساند، او را بي نياز مي کند، بدون آنکه مالي داشته باشد و عزيز مي کند، بدون آنکه او را خويشاونداني باشند و انس مي دهد، بدون آنکه بشري همنشين او باشد. (59)
پينوشتها:
1- مؤمنون (23): 115.
2- کهف (18): 110.
3- يونس (10): 7-8.
4- علق ( 96 ): 8
5- ملک ( 67 ): 2.
6- انسان ( 76 ): 2.
7- کهف ( 18 ): 7.
8- انسان ( 76): 3.
9- کهف ( 18 ): 29.
10- مائده (5): 105.
11- يونس ( 10 ): 108.
12- راغب اصفهاني، المفردات في غريب القرآ« ، ص 297، ماده « ضل ».
13- علامه طباطبايي، الميزان في تفسير القرآن، ج 6، ص 162.
14- فاتح (1): 6.
15- کليني رازي، الاصول في الکافي، کتاب فضيلت علم و دانش، ج1، ص 43، حديث 1.
16- حج ( 22 )، 23-24.
17- صافات ( 37 ): 22-23.
18- انعام (6): 84-88.
19- همان: 90.
20- آل عمران (3): 31.
21- احزاب ( 33 ): 21.
22- حشر ( 59 ): 7.
23- الاصول من الکافي، کتاب ايمان و کفر، ج2، ص 74، باب طاعت و تقوا.
24- نجم ( 53 ): 3-4.
25- سنن ترمذي، ج5، ص 664، ح 3756، در کتاب نفحات الازهار في خلاصه عبقات الانوار ( ج1، ص 185 ) آمده است: « بيش از سي تن از صحابه و در حدود سيصد تن از علماي بزرگ اهل سنت، در قرن هاي مختلف اين حديث را با الفاظ مختلف و با استناد به منابع متعدد از پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) نقل کرده اند که در ميان آنها، صاحبان کتاب هاي صحيح و مسند و علماي حديث و تفسير و تاريخ به چشم مي خورند. پس اين حديث در ميان مسلمانان متواتر است. »
برخي از علماي معاصر گفته اند: « با توجه به مجموعه راويان اين حديث از شيعه و سني و از گروه هاي مختلف علما، اين حديث نزديک به تواتر، بلکه متواتر است. اختلاف راويان در کم و زياد شدن واژگان، به دليل تعدد موارد صدور حديث، طبيعي است. برخي هم آن را نقل به مضمون کرده اند؛ اما اصل حديث و صدور آن يقيناً متواتر است.
براي اعتماد و اطمينان محققان در استناد به اين حديث، همين بس که کتابهاي ذيل، از جمله راويان آن هستند، صحيح مسلم، سنن دارمي، خصائص نسائي، سنن ابي داود، سنن ابن ماجه، مسند احمد، مستدرک حاکم، ذخائر طبري، حليه الاولياء، کنز العمال و مواردي از اين دست. مفسران بزرگي چون رازي، ثعلبي، نيشابوري، خازن، ابن کثير و ... آن را روايت کرده اند. همچنين در بسياري از کتاب هاي تاريخ، لغت، سيره و تراجم نيز نقل شده است و گمان نمي رود که هيچ حديثي از نظر شهرت و اعتبار به پاي اين حديث برسد. » ( اصول و مباني فقه مقارن، ص 164 ).
26- شيخ عباسي قمي، مفاتيح الجنان، دعاي زمان غيبت.
27- تين ( 95 ): 4-5.
28- فاطر ( 35 ): 10.
29- مريم ( 19 ): 57.
30- آل عمران (3): 103.
31- مجلسي، بحارالانوار، ج 92، ص 102، بيروت: موسسه الوفاء.
32- اسراء ( 17 ): 9.
31- الاصول من الکافي، ج1، ص 216، حديث 2.
34- بحارالانوار، ج 39، ص 272.
35- بحارالانوار، ج38، ص 188.
36- الاميزان في تفسير القرآن، ج1، ص 41.
37- جامع احاديث الشيعه، ج 1، ص 438، حديث 983. اين حديث شريف، در لفظ و معنا ناظر به آيه شريف 45 از سوره مبارک زمر است که مي فرمايد: آن گاه که نام خداوند به ميان آيد، دل هاي کساني که به آخرت ايمان ندارند، آزرده شود و چون ديگران نام برده شوند، شادمان و مسرور گردند. ( مترجم ).
38- الاصول من الکافي، ج1، ص 98، حديث 1.
39- اعراف ( 7 ): 46.
40- الاصول من الکافي، ج 1، ص 184، حديث 9.
41- ابراهيم ( 14 ): 24-25.
42- الميزان في تفسير القرآن، ج12، ص 63.
43- بقره (2): 197.
44- فخر رازي، تفسير کبير، ج 5، ص 168.
45- اسراء ( 17 ): 79.
46- مزمل ( 73 ): 2-6.
47- مزمل ( 73): 19.
48- بحارالانوار: ج78، ص 83.
49- نهج البلاغه، خطبه 114.
50- همان، خطبه 157.
51- نهج البلاغه، خطبه 183.
52- همان، کلمات قصار، شماره 344.
53- همان، خطبه 204.
54- الاصول من الکافي، کتاب ايمان و فکر، ج 2، ص 76، باب طاعت و تقوا، حديث 7.
55- نهج البلاغه، کلمات قصار، شماره 410.
56- همان، شماره 388.
57- همان، شماره 371.
58- الاصول من الکافي، ج2، حديث 5.
59- همان، حديث 8.
حيدري، سيد کمال؛ (1392)، تقوا در قرآن ( پژوهشي درباره آثار فردي و اجتماعي )، تهران: نشرسخن، چاپ اول