ترجمه: علي علي محمدي
معرفي ابن کمونه
عزالدوله ابوالرضا سعد بن نجم الدوله منصور بن سعد بن حسن بن هبة الله بن کمونه اسرائيلي بغدادي، فيلسوف، عارف و صاحب تأليفات متعدد در زمينه ي فلسفه ي الهي و طبيعي و عرفان و تصوف است.(1) به نظر مي رسد که جدش، هبة الله، يهودي بوده، اما فرزندان وي، چنانکه از نامشان پيداست، با مسلمانان درآميختند. نوه اش، ابن کمونه، گاهي به بي طرفي و گاهي به اسلام تظاهر مي کرد و از همين رو برخي او را مسلمان امامي دانسته اند.(2) صاحب الذريعه ابن کمونه را با توجه به اينکه در شرح الاشارات از انديشه هاي خواجه نصيرالدين بر ضد فخرالدين رازي سود جسته و سرآغاز تأليفاتش با صلوت بر حضرت محمد و آل محمد شروع مي شود، او را شيعي خوانده است.بررسي آثار و تأليفات بزرگ و کوچک ابن کمونه نشان مي دهد که وي در درجه ي نخست فيلسوف بوده، اما محيط خانوادگي اش او را به طرف يهوديت سوق داده است. همچنانکه محيط علمي و سياسي اش در بغداد او را وادار کرده که به اسلام تظاهر کند و صلوات او بر حضرت محمد و آل محمد در سرآغاز تأليفاتش بيش از اين بر چيزي دلالت ندارد.
ابن کمونه پنهاني نزد پسرش در حله درگذشته است؛ زماني که مردم به دليل تأليف کتاب تنقيح الابحاث در سال 683 ق. عليه وي شوريدند. عبدالرزاق بن الفوطي بغدادي ( م. 723 ق./ 1323 م.) درباره ي اين حادثه مي نويسد: « در سال 683 در بغداد شايع شد که عزالدوله ابن کمونه ي يهودي کتابي به نام الابحاث عن الملل الثلاث تأليف کرده و مطالبي را عليه نبوت ( يهود، مسيحيت و اسلام ) گفته که از ذکر آنها به خدا پناه مي بريم. مردم با شنيدن اين خبر شوريدند و براي به قتل رساندن وي به خانه اش هجوم بردند. امير تمسکاي، داروغه ي عراق، مجدالدين ابن اثير و گروهي از اميران به مدرسه ي مستنصريه رفته و از قاضي القضات و مدرسين تقاضا کردند که درباره ي آن تحقق کند همچنين دست به جست و جوي زدند، اما ابن کمونه مخفي شده بود. از قضا اين اتفاق روز جمعه رخ داده بود و قاضي القضات براي اقامه ي نماز در راه بود که مردم از رفتن او ممانعت کردند. از اين رو به مستنصريه بازگشت. ابن اثير نزد مردم آمد تا آنان را آرام کند، اما جمعيت او را با سخنان قبيحي به حمايت و دفاع از ابن کمونه متهم کردند. داروغه ي شهر دستور داد تا به مردم اعلام کنند که صبح روز بعد براي سوزاندن ابن کمونه بيرون شهر اجتماع کنند. مردم با شنيدن آن آرام شدند. بعد از آن هيچ خبري از ابن کمونه نشد او را در صندوقي به حله نزد پسرش، که در آنجا کاتب بود، بردند و او همانجا اقامت داشت تا اينکه پس از مدتي درگذشت » ( الحوادث الجامعه ي و التجارب النافعه ي في المائه ي السابقه ي، ص 441 ).
ابن کمونه در زمان مرگش پير و سالخورده نبوده است. زيرا از شاگردان نجم الدين علي بن عمر دبيران ( کاتبي ) قزويني (م. 675 ق./ 1276 م.)- شاگرد خواجه نصيرالدين طوسي ( م. 672 ق/ 1273 م.)- بود.
قديم ترين اثر ابن کمونه، چنانکه معمول اغلب مؤلفان بوده، گزيده هايي مي باشد که از برخي کتاب ها انتخاب و اقتباس کرده است. بعضي از آنها که به خط خود وي ( بنگريد به: بخش « آثار ابن کمونه » در اين مقاله ) موجود است، نشان مي دهد که عمر مؤلف از سي سال فراتر نرفته است. تاريخ اين آثار بين سال هاي 670-679 ق. /1271-1280 م. بوده است. هنگامي که ابن کمونه اللمعة الجوينية را در سال 679 ق./ 1280 م. تأليف کرد، به واسطه اي نياز پيدا کرد تا آن را به شمس الدين محمد جويني، وزير صاحب ديوان، اهدا کند. وي در آغاز اين کتاب گفته است: وي کتاب را به امر عالم فاضل، شمس الدين محمد مؤمن قزويني تأليف کرده است تا آن را هنگام بازگشت از بغداد به همراه خود ببرد. و چه بسا اللمعة الجوينية نخستين تأليفي است که به نام يکي از اميران نوشته شده و تأليف کتاب المطالب المهمة و الکاشف بعد از اين تاريخ بوده است. همچنين شايد دو شرح وي بر الاشارات و التلويحات آخرين آثار وي باشند. مؤيد اين امر اين نکته است که قلم وي در التنقيحات في شرح التلويحات پخته تر شده و انسجام علمي اش نيز در اين اثر از آثار ديگرش بيشتر است.
عصر ابن کمونه
بعد از سقوط خلافت عباسيان در بغداد به سال 656 ق. / 1258 م. سلطه ي ديني مسلمانان به سررسيد و حکومت به دست رهبران بودايي و در رأس آنان هولاکو ( تا سال 663 ق. / 1265 م.) سپس برادرش ابقاخان ( 663-680م. / 1265-1282 م.) افتاد. در سال هاي پاياني حکومت ابقاخان يهوديان در صحنه ي امور ديواني و حکومتي بغداد، مرکز امپراتوري مغول در غرب، ظاهر شدند و نفوذشان در دوره ي ارغون ( 683-690 ق./1284-1291 م.) به اوج رسيد و مغول در اين دوره ترجيح داد که حاکمان و واليان خود را براي برخي از شهرهاي عراق و ايران از ميان يهوديان انتخاب کند. اين امر به دليل بي اعتمادي آنان به مسلمانان براي ترس از گرايش به عباسيان يا مماليک مصر بود. همچنانکه مغول به مسيحيان نيز به سبب احتياط از گرايش آنان به روم اعتماد نداشتند. از اين رو به يهوديان روي آوردند و در پايه گذاري امپراتوريشان بر ويرانه هاي خلافت عباسي به آنان تکيه کردند. وصاف الحضره در تاريخش نام بسياري از اميران يهودي بغداد، موصل، شيراز و شهرهاي ديگر را ذکر کرده است ( تجزيه ي الأمصار و تزجيه ي الأعصار، ص 151 ).رساله ي تنقيح الابحاث در عصر ابقاخان در سال 679 ق. / 1280 م . تأليف شده است. در عين حال که ابقاخان در سال 680 ق./ 1282 م. درگذشت و برادرش تکودار (680-683 ق. / 1282-1284 م.) جانشين وي شد. او بر آن شد تا سياست اسلاف خود را در پيش نگيرد. از همين رو به جاي اعتماد به يهوديان، گرويدن خود را به اسلام اعلام کرد و به مسلمانان نزديک شد و نام احمد را براي خود برگزيد. اسلام آوردن وي خشم اميران را برانگيخت و آنان عليه او شوريده و به قتل رساندند و ارغون بن ابقاخان، پسر برادرش، را که همانند پدرش به بودايي تعصب و به برهمايي گرايش داشت و به يهود نيز بيش از پدرش علاقه مند بود، جانشينش کردند. وي شمس الدين صاحب ديوان الممالک (3) را به قتل رساند و پسرش، خواجه هارون، را هم از ديوان بغداد عزل کرد و به جاي او ابن اثير و نصر بن ماشعيري را منصوب کرد. در همان سال مسلمانان در بغداد عليه ابن کمونه شوريدند و اين دو به همراه تمسکاي، داروغه ي بغداد، از او دفاع کرده و او را فراري دادند. وجود رابطه ي بين قيام عليه تکودار ( احمد ) و قتل وي در اين سال و دفاع از ابن کمونه که تأليف کتاب تنقيح الابحاث به وي منسوب است، بعيد نيست. شايد اين مدافعان چهار سال پيش، از تأليف کتاب خبر داشتند يا در شمار کساني بودند که مذاکرات اشاره شده در آغاز رساله ( بند 2 ) با آنان صورت گرفته است.
اين تنها شورش مردمي در نوع خود نبود، چرا که پس از مدتي از قتل احمد، يعني در بين سال هاي 688 -690ق./1289-1291م. احساسات ضد يهودي دوباره برانگيخته شد و بسياري از يهوديان قرباني آن شدند و اموالشان سه روز در بغداد و شهرهاي ديگر عراق غارت شد. شايد از دلايل حمله به يهود خلع احمد تکودار بود که با اسلام آوردنش مسلمانان را براي مقاومت بر ضد سلطه ي اميران يهودي تحريک کرد و نيز خشم آنان نسبت به کشتار و آوارگي نزديکان خليفه ي مقتول عباسي که آل شمس الدين، صاحب ديوان، به آن دست زده بود. با وجود اين، سلطه ي يهود در دوره ي ارغون، به ويژه زمامداري سعدالدوله ي يهودي (688-690ق./1289-1291م.) به اوج خود رسيد و با سقوط وي مصيبت بر آنان مستولي شد.
زماني که اميران مغول دشواري برپايي حکومت بودايي را در ميان مسلمان احساس کردند و در تاجگذاريشان با کمک يهود نه تنها موفق نبودند، بلکه احساسات مسلمانان نيز بر ضد آنان برانگيخته شد، سياستشان را تغيير دادند و غازان خان (694-703 ق./1294-1303 م.) قبل از اينکه به حکومت برسد، اسلام آوردن خود را اعلام کرد، اما تمايلش را به شيعه، بزرگ ترين اقليت اسلامي خونخواه از حکومت عباسي نشان داد. شيعيان تا قبل از سقوط خلافت عباسي تحت شکنجه هاي طبقاتي حاکم بودند و از همين رو همواره مي کوشيدند تا عقايد و آموزه هاي خود را گسترش دهند. غازان خان به همين دليل در سال 1296م. مرقد امام علي (ع) را در نجف زيارت کرد و پس از مرگ وي، برادرش، الجايتو ( محمد خدابنده ) جانشين او شد و در سياست راه برادرش را در پيش گرفت و از بزرگ شيعيان در عراق، حسن بن يوسف بن مطهر حلي ( م. 726 ق./ 1326 م.) ياري جست. وي در سال 709ق./1307 م. شيعه را مذهب رسمي اعلام کرد و نام دوازده امام شيعيان را روي سکه ها ضرب کرد و نام خلفا را حذف نمود و مردم را به رفض وادار کرد. (4)
جايگاه اجتماعي ابن کمونه
اگرچه ابن کمونه ابتدا به اسلام تظاهر مي کرد، يا به يهوديت تظاهر نمي کرد، بعد از نزديک شدن يهوديان به حاکمان مغول و تکيه کردن ابقاخان به آنان، به همراهي با آنان پرداخت و صاحب مقام اجتماعي و مشاغلي شد که در آغاز کتاب الکاشف - که آن را براي امير دولتشاه بن امير سيف الدين سنجري تأليف کرده بود - بدانها اشاره کرده و متذکر شده است که مردم براي استفاده از موقعيت کاريش نزد او مي رفتند. ابن فوطي بغدادي، همروزگار و هموطنش نيز بدان تصريح کرده است. وي ابن کمونه را که در روزهاي پاياني عمرش درک کرده است، ياد کرده و مي گويد: « نامه اي خدمت او نوشته و از آموخته هاي سودمندش درخواست کردم تا کتابم را به آنها مزين کنم. پس در سال 683 براي من و دوست و يارمان، شمس الدين محمد بن ابي ربيع، معروف به حشف، چنين نوشت:صن العلم من اهل الجهالة دائماً
و لاتوله من لايکون به اهلاً
فيورثه کبراً و مقتاً و شرهة
و يقلبه النقصان من عقله جهلاً
فکن ابداً من صوته عنه جاهداً
و لاتطلبن الفضل من ناقص اصلاً
ابن فوطي، ابن کمونه را حکيم، اديب، عالم به قواعد حکمي و منطقي، سرآمد در فنون ادبي و مسائل رياضي و حساب وصف مي کند ( تلخيص مجمع الاداب في معجم الألقاب، ج4، بخش اول، ص 159-161 ). وي در تلخيص مجمع الأداب از تأليفات ابن کمونه جز به شرح وي بر الاشارات ابن سينا اشاره نمي کند. ولي در الحوادث الجامعه کتاب تنقيح الابحاث را با ترديد در منسوب بودنش به ابن کمونه ذکر مي کند.
آنچه ابن فوطي درباره ي مقام علمي ابن کمونه آورده، بعد از مرگ خواجه نصيرالدين طوسي در سال 672 ق./1373م. حاصل شده است. زيرا ابن کمونه در شمار کساني که در احداث رصدخانه و مرکز علمي مراغه با خواجه نصيرالدين طوسي همکاري کردند، نبود. در حالي که خواجه نصيرالدين دوستاني حتي از ميان يهوديان از جمله کمال الدوله ابوعلي بن ابي الفرج اربلي، معروف ابن داعي اسرائيلي حکيم، چنانکه ابن فوطي ذکر کرده ( تلخيص مجمع الأداب، شرح حال شماره ي 457 حرف کاف )، داشته است. شايد دليل اين امر جوان بودن ابن کمونه در آن زمان بوده است. زيرا تأليفات وي که داراي تاريخ 670 ق. / 1271 م. است، از شماري گزيده که آنها را از کتاب هاي درسي اقتباس کرده است، فراتر نمي رود. اين امر نشان مي دهد که مؤلف اين آثار در ميانه ي راه تعلم و درس بوده است.
رشد و نمونه در خانواده اي فرهنگي ايجاب مي کرده که ابن کمونه در خردسالي تحصيل را شروع کرده باشد و سنش در زمان تأليف اين گزيده ها از 20 يا 25 سال فراتر نمي رفته و او در مقامي نبوده که خواجه نصيرالدين طوسي از او در مرکز علمي مراغه استفاده کند. وي هنگامي که از استاد خود، دبيران قزويني (م. 675 ق./ 1276 م.) تقدير کرده و به بزرگي ياد مي کند، از استاد دبيران، يعني خواجه نصيرالدين طوسي - که سه سال قبل از شاگردش، دبيران، درگذشته است- سخني به ميان نمي آورد. بنابراين ابن کمونه حتي اگر يک جلسه ي درس خواجه نصيرالدين طوسي را درک مي کرد، از ذکر نام وي نمي گذشت.
از همه ي اينها مي توان نتيجه گرفت که تولد ابن کمونه از دهه ي پنجاه اين قرن پيشتر نبوده و عمرش از 40 سال تجاوز نکرده است و حضور پسرش در خدمت دولت در زمان مرگش منافاتي با اين امر ندارد.
استاد ابن کمونه
از استادان ابن کمونه جز فردي که از وي سخن به ميان آورده است، کسي را نمي شناسيم. به طوري که درباره ي وي گفته است: « قال الحکيم الفيلسوف عزالدوله ي... استفاد العبد المخلص سعد بن کمونه ي من مجلس مولانا علامه ي العالم ملک العلماء قدوه ي الفضلاء... مفتي القرن جامع العلوم و نجم الدوله ي و الحق و الدين ادام الله ايام امامته و امتع اهل العالم بطول حياته... » ( نصوص عربيه ي، پيوست اول، ص 3 ).اين صفات در آن زمان جز درباره ي نجم الدين ابوالحسن علي بن عمر کاتبي دبيران قزويني ( 600-675 ق./ 1203-1276 م.)، مؤلف کتاب هاي فلسفي، کلامي و منطق که از شمار آنها الشمسيه ي در منطق با شرح قطب الدين رازي (م.766 ق./1326 م.) و حکمه ي العين با شرح علامه حلي (5)(م.726 ق./ 1326 م.) به طبع رسيده است، صدق نمي کند. نجم الدين دبيران از همراهان و حاميان خواجه نصيرالدين طوسي در رصدخانه ي مراغه بود و شبهات معروفي در مسائل منطقي و کلامي به وي منسوب است که از شمار آنها شبهات وي درباره ي اثبات واجب به دو دليل دور و تسلسل است که خواجه نصير به آنها پاسخ داده است. (6) اما اين شبهات در ايران تا قرن يازدهم قمري/ شانزدهم ميلادي همچنان محل بحث و نقد بوده، به طوري که ميرزا کمال فسائي شيرازي به آنها پاسخ داده است. نگارنده ي اين سطور گمان نمي کند که دبيران قزويني در زمان حيات استادش، خواجه نصيرالدين طوسي، به اينگونه صفات توصيف شده باشد و احتمال اين است که ابن کمونه دبيران را بعد از مرگ استادش، خواجه نصيرالدين، با اين صفات وصف کرده باشد.
آثار ابن کمونه
در اين بخش نگارنده آثار ابن کمونه را که از آنها مطلع شده است، به ترتيب هجائي ذکر مي کند:- الالتقاط عن الآثار الباقيه ( بيروني )؛ الالتقاط عن الشمسيه ي ( نجم الدين قزويني کاتبي )؛ الالتقاط عن القانون المسعودي ( بيروني )؛ و الالتقاط عن کتاب الهيئه ي ( مؤيدالدين عرضي )
هر چهار کتاب به خط ابن کمونه در کتابخانه ي غروي به همراه تأليفات ديگري به خط وي که تاريخ آنها از 670 تا 679 ق. مي باشد، موجود است. مؤلف در آغاز و پايان آنها خود را متعهد به ذکر صلوات بر حضرت محمد (ص) و آل محمد کرده است. از اين مسئله مسلمان بودن وي و تهمت مردم به وي درباره ي حادثه اي که در الحوادث الجامعه ي آمده است، روشن مي شود ( الذريعه، ج2، ص 286 ).
التقاط اعتراضات النخجواني علي الاشارات
ابن کمونه در اين اثر اعتراضات نجم الدين احمد بن ابي بکر بن محمد نخجواني را در شرحش بر الاشارات (7) گردآوري کرده و به ياري مؤلف الاشارات برخاسته است. در پايان کتاب نيز ابن کمونه اسم و نسبش را ذکر کرده و بر محمد (ص) و آل محمد (ص) درود فرستاده و متذکر شده که در شوال 679 ق. آن را به پايان رسانده است.- التذکرة في الکيميا
چلبي در کشف الظنون اين اثر را به ابن کمونه نسبت داده و شرح حال نگاران از وي اقتباس کرده اند. نگارنده ي اين سطور اين کتاب را نديده است.
تقريب المحجة و تهذيب الحجة
نسخه اي از اين کتاب به خط مؤلف در کتابخانه ي غروي موجود است. شيخ محمد سماوي ( م.1370ق./1950 م.) از روي آن نسخه اي استنساخ کرده و آن را در مجموعه ي کتاب هاي موجود ابن کمونه نزد خودش در نجف نگهداري مي کرده است ( الذريعه، ج4، ص 425 ).- تلخيص لباب المنطق
اصل لباب المنطق تأليف نجم الدين احمد بن ابي بکر بن محمد نخجواني، مؤلف زبدة النقض في شرح اشارات ابن سيناست. ابن کمونه اين اثر را به سال 679 ق. تأليف کرده است. نسخه اي از اين کتاب به خط مؤلف در کتابخانه ي غروي موجود است.
- تنقيح الابحات في الملل الثلاث
اين کتاب از مهم ترين آثار ابن کمونه است. کتاب شامل چهار باب است که عناوين آنها از اين قرار است: نبوت به طور عام، نبوت موسي، نبوت عيسي، نبوت محمد. موشه پرلمان در 1967 م. اين کتاب را به همراه مقدمه و ترجمه ي انگليسي و تعليقات منتشر کرده است.
- التنقيحات في شرح التلويحات
التلويحات في المنطق و الحکمة تأليف شهاب الدين يحيي بن حبش سهروردي ( مقتول 587ق./ 1182م. ) از سه بخش منطق، طبيعيات، الهيات سامان يافته است. نسخه اي از اين کتاب که به خط خود وي در خزانه ي غروي نجف موجود است، شرح مربوط به طبيعيات اين کتاب است. آغاز اين شرح چنين است: « نستعين بالله واهب العقل عز سلطانه في تحرير الفن الثاني من کتاب التلويحات... ». بخش هاي سه گانه ي اين کتاب در کتابخانه هاي آصفيه، کوپرلي، اياصوفيا و بانکي پور، چنانکه در تذکرة النوادر آمده ( الذريعه، ج4، ص 467-468؛ ج13، ص 153 ) وجود دارد. همچنين دو نسخه از اين شرح در دانشکده ي الهيات و معارف اسلامي دانشگاه تهران به شماره ي 194 ب و کتابخانه ي مجلس به شماره ي 5338 با تاريخ کتابت 702 ق. نگهداري مي شود. حسين ضيائي شرح مربوط به طبيعيات اين کتاب را تصحيح کرده و در سال 1421 ق./ 2002 م. در کاليفرنيا به طبع رسانده است.
- الجديد في الحکمة
اين کتاب در منطق و حکمت است. در کشف الظنون و الذريعه از آن سخن به ميان آمده و عباس العزاوي در العراق بين الاحتلالين ( ج1، ص 330 ) گفته است: « نسخة الجديد في الحکمة نزد جميل صدقي الزهاوي در بغداد موجود بود ». حميد وعيد الکبيسي اين نسخه را تصحيح کرده و در سال 1403 ق./1982 م. در بغداد چاپ کرده است.
- رسالة ازلية النفس يا بقاء الروح
اين کتاب در ده فصل است. لئون غوي نسخه ي عکسي آن را به همراه ترجمه ي انگليسي اش در سال 1944 در نيوهاون منتشر کرد. از اين کتاب نسخه اي به خط ابن کمونه در خزانه ي غروي وجود دارد و شيخ محمد سماوي از روي آن استنساخ کرده است ( الذريعه، ج11، ص 131-132). نسخه ي ديگري نيز به خط فرد ديگري در مجموعه ي شماره ي 3862 کتابخانه ي مجلس تهران موجود است ( ص1-96 ).
- رسالة في ان النفس ليست بمزاج البدن او تجرد النفس
اين کتاب شامل ده فصل است. نسخه اي از اين اثر در مجموعه ي شماره ي 3862 کتابخانه ي مجلس تهران موجود است ( ص 97-170 ).
- رسالة في الکلام
اين کتاب مبسوط طي ابوابي سامان يافته که باب پنجم آن « مدبر العالم الواجب لذاته » است. تأليف اين اثر در دهه ي پاياني ذي قعده ي 679 ق. به سرانجام رسيده است. نسخه اي از آن به خط مؤلف در پايان الالتقاطات الاربعة در خزانه ي غروي موجود است ( الذريعه، ج18، ص 106-107 ).
سؤالات ابن کمونه عن الخواجه نصير و جواباته عنها
ابن کمونه دو مکاتبه با خواجه نصيرالدين طوسي داشته است؛ مکاتبه ي اول شامل هفت مسئله ي فلسفي و مکاتبه ي دوم حاوي پرسشي درباره ي مغالطه هاي دبيران کاتبي قزويني است. نسخه ي ناقصي از اين اثر در مجموعه ي شماره ي 286 مجلس سناي تهران وجود دارد ( ص 39پ- 41پ ).شبهه ي ابن کمونه ضد التوحيد
اين شبهه ي ثنويت است که به ابن کمونه منسوب است، اما پيش از او مطرح شده است (8) و در الذريعه ( ج13، ص 24-25 ) آن را به جد ابن کمونه، هبة الله نسبت داده اند که آن نيز صحيح نيست، چرا که بر ضد توحيد يهودي است. اين شبهه در اصل ايراني ( فارسي ) (9) بوده است که دليل مشائيون را درباره ي توحيد باطل مي کند، زيرا مشائيون (10) در اثبات توحيد معتقدند: اگر دو اله در وجود مشترک باشند، واجب است که براي هر يک از آنها فصل ( ويژگي ) متمايزي از ديگري باشد وگرنه متحد مي شوند و هر يک از آن دو از وجود و فصل متمايز ترکيب مي شوند. و ترکيب مستلزم امکان است و با وجوب مغايرت داد ( اين اقامه ي دليل مشائيون درباره ي توحيد است ).شبهه ي ثنويت مي گويد که اگر دو اله بسيط بوده و از نظر ماهيت به طور کلي با هم متفاوت باشند - چنانکه در دو اصل خير و شر وجود دارد - و از هر دو مفهوم « موجود » انتزاع يابد، در چيزي مشترک نمي شوند تا اينکه به مميزي نيازمند مي شوند، جز در وجود که آن مفهومي انتزاعي است و عيني نيست. بنابراين از تعدد اله نه ترکيب آن لزومي دارد و نه نفي وجوب آن.
سپس ملاصدرا آمده و از اصالت وجود و اعتبار ماهيت براي اعاده ي حيثيت « دليل ترکيب » سخن گفته است. زيرا اگر وجود حقيقت مشترکي بين دو اله باشد، براي هر يک از آنها چيزي ضرورت دارد تا آن را از ديگري تمايز دهد. بنابراين ترکيب و امکان براي دو اله ضرورت دارد.
پس از آن صالح مازندراني از اصالت ماهيت و اعتبار وجود سخن به ميان آورده و دليل مشائيون ( دليل ترکيب و امکان ) را رها کرده و گفته است: من به دليل فرجه آن را ثبت کردم و نياز به التزام به اصالت وجود براي اقامه ي دليل ترکيب ندارم » ( الذريعه، ج25، ص 62 ).
اولين کسي که اين شبهه را به ابن کمونه نسبت داد، جلال الدين دواني ( م908 ق./ 1502 م.) بود و در کتابش شرح هياکل النور به نام شواکل الحور بدان پاسخ داده است.
کسان ديگري که در رد اين شبهه نوشته اند، عبارتند از:
- خفري محمد بن احمد ( م.943ق. /1535 م.)؛
- ميرداماد محمد باقر ( م. 1041 ق./ 1631 م.)؛
-ملاصدراي شيرازي (م.1050 ق./ 1641م.)؛
- احمد بن زين العابدين علوي ( م. 1060 ق./1650م.)؛
- شمسا گيلاني ( م1060 ق./ 1650 م)؛
- محمد شريف کشميري شاگرد ميرداماد (م.1083 ق./ 1672 م.)؛
-محمد طاهر قمي (م.1098 ق./ 1686 م.)؛
محمد بن حسن شيرواني ( م.1098 ق./1686م.)؛
-محمد بن عبدالکريم بروجردي جد بحرالعلوم (م. قبل از 1168 ق./1754 م.)؛
-ملاهادي شبزواري (م.1289 ق./1872 م.)
همه ي اينها در رد شبهه نوشته اند که در الذريعه (ج8، ص 228-229) از آنها سخن گفته شده و همه ي آنها موجود است.
سپس مفتي، ميرمحمد عباسي تستري لکهنوي ( م.1306ق./ 1888 م.) چنانکه در التجليات آمده، درباره ي اين شبهه بحث کرده و آن را رد کرده است ( الذريعه، ج5، ص 185 ).
شرح الاصول و الجمل من مهمات العلم و العمل
ابن کمونه اين کتاب را به شمس الدين، صاحب ديوان، اهدا کرده است. وي در اين کتاب الفاظ و عبارات ابن سينا را ذکر کرده و گزيده هاي خود را از آثار حکما و شرح خواجه نصيرالدين طوسي و استنباط هاي خود را از انديشه ي وي برگرفته و درهم آميخته است. به گونه اي که کتابي همانند شرح اشارات شده و آن را شرح الاصول و الجمل من مهمات العلم و العمل ناميده است ( کشف الظنون، ج1، حرف الف با عنوان « الاشارات »؛ الذريعه، ج2، ص 97؛ ج13، ص 94 ).نسخه اي از اين کتاب در انديا آفيس: 484 ( الفهرس: ص 135 ) و کتابخانه ي « لعله لي »، چنانکه قنواتي ذکر کرده، موجود است. نسخه اي نيز در کتابخانه ي حاجي خليفه ي استانبول نگهداري مي شود.
الفرق بين الربانيين و القرائيين
اين رساله نيز که در بيان اختلاف دو فرقه ي يهودي به نگارش درآمده، به ابن کمونه منسوب است. کتاب همانند رساله ي التنقيح به زبان عربي و به خط عبري تأليف شده است. چنانکه نسخه ي نادري از اين رساله که در برلين، در ضمن مجموعه اي به همراه رساله ي التنقيح موجود است و تمام اين مجموعه در سال 651 سلوکي /1341 م. (11) کتابت شده است، سال نگارش آن 679ق./1280م. است. ه- هرتسفلد اين نسخه را استخراج کرده و آن را در ضمن مجموعه اي از گزيده هاي عربي به خط عبري طي صفحات 69-103 مجموعه در سال 1982 در لندن به چاپ رسانده است.بعيد نيست که مؤلف اين رساله و مؤلف رساله ي التنقيح يک نفر باشند که آن دو را در سال 679 ق./1280 م. به زبان عربي و به خط عبري تأليف کرده است. سپس رساله ي التنقيح به خط عبري کتابت و اضافات اسلامي بر آن افزوده شده و رساله ي الفرق بين الربانيين و القرائيين به دليل بي فايده بودن به خط عربي کتابت نشده است.
مؤلف التنقيح در بند 155 گفته است: ربانيين يهودي همان کساني اند که در قديم به فريسيين شهرت داشتند و از رجاء، قيامت، ملائکه و روح سخن گفته و طرفداري مي کردند و مخالفانشان، صدوقيين ناميده مي شدند که منکر همه ي اين مفاهيم بودند. نگارنده ي اين سطور در تفسير بند « 155: 8-7 » سخن پولس پيامبر که به نظر مي رسد از فريسيين بوده و سخن صاحب التنقيح را که در آن صدوقيين را به زندقه نسبت داده، ذکر کرده و يادآور شده ام که مقصود از زندقه، انحراف از ظاهر به سوي تفسير متون مقدس است و اين امر بر فريسيين بيشتر از صدوقيين که از يهوديان قديمي و حرفه اي در گرفتن ظاهر حديث بودند، انطباق و سازگاري دارد. شرايط اين فرقه در سلف صالح مسلمين ديده مي شود. مثل فريسيين نيز در اسلام، همانند معتزله است. زيرا آنان تا حد زيادي از فلسفه ي گنوسيسيزم نوافلاطوني در اسکندريه متأثر بودند.
اگر کلمه ي « ربانيين »، به مثابه ي بديل کلمه ي « فريسيين »، براي آنان مناسب تر باشد، بعيد نيست که کلمه ي « قرائيين » به معناي متوسلان به قرائت يا ظاهر متون و نام جديدي براي صدوقيين باشد که دشمنانشان از فريسيين انتخاب کرده اند.
شهرستاني گفته است: ربانيين همانند معتزله ي ما و قرائيين همانند فرقه ي مجبره و فرقه ي مشبهه هستند ( الملل و النحل، ج1، ص 212 ).
به نظر مي رسد که مؤلف التنقيح بر آن بوده است که با تأليف رساله ي الفرق بين الربانيين و القرائيين اثبات کند که آنچه او و سلفش، ابن ميمون، از مفاهيم فلسفي اخذ و وارد يهوديت کرده اند، از درون و عمق دين يهود بوده است. از همين روست که از فريسيين دفاع کرده و متعصبان صدوقي را به زندقه نسبت مي دهد. اين مسئله بدين دليل بوده که صدوقيين متمسک به سنت بوده و با هرگونه نوگرايي و وارد کردن عناصر فلسفي به دين مخالفت مي کردند.
الکاشف
اين رساله در منطق و فلسفه بوده و حدود 85 هزار کلمه است. رساله چنين آغاز مي شود: « قال العبد... ابن کمونة: الحمد الله تعالي... و ان يصلي علي من بالملأ الأعلي... بعد فقد اتفق ارباب العقائد العقلية و الديانات النقلية ان الايمان بالله و اليوم الآخر و عمل الصالحات هو غاية الکمالات... و لما کان الأمير الکبير... دولتشاه بن الأمير سيف الدين سنجر الصاحبي... ممن اطلع علي شرف هذا العلم... التمس مني تصنيف کتاب فيه برسمه. فعملت هذا الکتاب في اثناء ما قد ألجئت اليه من ملابسة الأمور الدينية و الشواغل الدنيوية... و قد جعلته سبعة ابواب في کل باب تسعة فصول... ».عناوين ابواب هفت گانه ي رساله از اين قرار است: منطق، امور عامه، اعراض، اجسام، نفوس، عقول و واجب الوجود.
اين کتاب با عنوان فلسفه ي ابن کمونه درالذريعه ي (ج16، ص 35 ) آمده است. نسخه اي از اين رساله که آخر آن ناقص است، متعلق به قرن هشتم قمري/ چهاردهم ميلادي در کتابخانه ي مجلس به شماره ي 5383 در 107 برگ- که هر صفحه 21 سطر است - موجود مي باشد. روي اين رساله امضاي شيخ بهائي عاملي (م.1031 ق./1621 م.) وجود دارد. پايان اين رساله ناقص است و به فصل سوم باب ششم منتهي مي شود. نگارنده ي اين سطور نسخه ي عکسي اين رساله را در اختيار دارد.
همچنين نسخه ي ديگري از اين رساله در کتابخانه ي مجلس تهران با شماره ي 853 نگهداري مي شود که کامل است و در قرن يازدهم قمري/ هفدهم ميلادي در 418 صفحه کتابت شده و هر صفحه 17 سطر است. برخي از برگ هاي اين نسخه نامرتب مي باشد.
نسخه ي سومي نيز از اين رساله در کتابخانه ي مرکزي دانشگاه تهران وجود دارد که آن نيز کامل است و در فهرست کتابخانه ( ج3، ص 265 ) ذکر شده است. ولي نام کتاب شناخته شده نيست و فلسفه ي ابن کمونه نامگذاري شده است. اين نسخه از روي نسخه ي مجلس استنساخ شده است. با توجه به اينکه صفحات نسخه ي مجلس نامرتب است، اين اشتباه به نسخه ي دانشگاه نيز سرايت کرده و نه ناسخ و نه نويسنده ي فهرست متوجه آن نشده اند.
اللمعة الجوينيية في الحکمة العلمية و العلية
اين کتاب شامل دو جمله و هر جمله مشتمل بر دو باب و هر باب داراي پنج فصل است. جمله ي اول درباره ي علم است و باب اول در اثبات مدبر عالم است. ابن کمونه آن را به امر عالم فاضل شمس الدين محمد مؤمني قزويني نوشته تا هنگام بازگشت از بغداد به عنوان کتابخانه ي شمس الدين محمد بن صاحب بهاء الدين محمد جويني همراهي کند. اين نسخه به خط ابن کمونه است. وي اين کتاب را در تاريخ 679 ق. به پايان برده است. اين نسخه در کتابخانه ي غروي نجف نگهداري مي شود ( الذريعه، ج11، ص 131؛ ج18، ص 351 ).نسخه اي از اين کتاب به شماره ي 418در کتابخانه ي مرکزي دانشگاه تهران وجود دارد که تاريخ استنساخ آن 1284 ق. /1867 م. است. نسخه ي ديگري از اين کتاب در کتابخانه ي رضوي مشهد نگهداري مي شود که در فهرست اين کتابخانه ( ج4، ص 231 ) ذکر شده است. همچنين نسخه اي نيز در کتابخانه ي مجلس تهران با شماره ي 595 موجود است. ظاهراً ابي جمهور الاحسائي کتابش، الدره ي المستخرجه ي من اللمعه ي، را از آن انتخاب کرده است ( الذريعه، ج8، ص 89 ).
المطالب المهمة من علم الحکمة
اين رساله تقريباً شامل هفت هزار کلمه است. رساله چنين آغاز مي شود: « الحمدالله... و آله و صحبه اجمعين. و بعد فهذا... و سميته بالمطالب المهمه ي من علم الحکمه ي لمطابقه ي اسمه لمعناه. و رتبته علي سبعه ي فصول، يشتمل کل منها علي سبعه ي ابحاث، مقدماً علي ذکر الفصول بيان ابحاث العقل لطالب العلم و السعي... لا شک ان الغرض الاقصي من کل حرکه ي اراديه ي و بوجد قصدي انما هو احد امرين، اما تحصيل لذه ي او دفع الم... ».نسخه اي از اين رساله به خط مؤلف در کتابخانه ي غروي نگهداري مي شود که مؤلف الذريعه ي ( ج21، ص 141 ) آن را ديده است. شيخ محمد سماوي ( م.1370 ق. /1950 م. ) نسخه اي از آن را به خطش استنساخ کرده است. وي در اين نسخه گفته است: ابن کمونه تأليف کتاب را در ماه شعبان به پايان برده است.
نسخه ي ديگري از اين رساله در کتابخانه ي رضوي در 12 برگ 25*18 سانتي متري نگهداري مي شود که هر صفحه 21 سطر است و چنانکه در فهرست کتابخانه ي رضوي ( ج4، ص 235 ) آمده است، در سال 901 ق./ 1496 م. کتابت شده است. در پشت آن نيز نوشته شده است: ابن کمونه امامي شد و بر اين مذهب درگذشت.
عناوين فصل هاي هفت گانه ي کتاب از اين قرار است: منطق، امور عامه، احکام الممکن، احکام الواجب، اعراض، جواهر ماديه، جواهر مجرده.
مغالطات ابن کمونه
اين کتاب شامل مغالطات رياضي و منطق است که در دو نسخه ي مجلس تهران به شماره هاي 380 و 3850 با عنوان فوائد ابن کمونه نامگذاري شده و در الذريعه ( ج16، ص 318 ) ذکر شده است، فلاسفه ي ايراني در ابطال اين مغالطات رسائل مستقلي تأليف کرده اند.دو نمونه از اين مغالطات عبارتند از:
1 - شبهه ي استلزام
در مقدمه ي آن چنين آمده است: « هرگاه وجود چيزي مستلزم رفع امر واقع در همان امر نباشد، ناگزير بايد موجود باشد. زيرا اگر در همان امر معدوم باشد، وجودش مستلزم رفع امر واقع خواهد بود... » برخي از علما در ابطال اين شبهه رسائلي نوشته اند، از جمله- مير محمد باقر داماد ( م. 1040ق./ 1630 م.)، نسخه در کتابخانه ي رضوي موجود است؛
-ملا مراد تفرشي ( م.1051 ق. /1641م. ) الذريعه، ج2، ص 408؛ ج7، ص 69؛ ج13، ص 25 )؛
- سلطان العلماء حسين بن محمد ( م. 1064ق./ 1653 م. )؛
- محمد باقر سبزواري ( م.1090ق./1679م. )؛
- آقا رضي قزويني ( م.1096 ق./1648 م. ) نسخه اي از آن در کتابخانه ي کرماني دانشکده ي ادبيات دانشگاه تهران موجود است. اين رساله ي چهاردهم از مجموعه ي شماره ي 216 است؛
- آقا حسين خوانساري ( م.1098 ق. /1686 م.) نسخه اي از اين رساله در کتابخانه ي مولاناي تبريز نگهداري مي شود ( الذريعه، ج13، ص 25 )؛
- مدقق شيرواني ( م. 1098 ق./1686 م. ) نسخه اي از اين رساله در کتابخانه ي رضوي موجود است؛
- ميرزا رفيع نائيني ( م. 1099 ق./1687م. )؛
- حاج محمد ابراهيم کلباسي ( م. 1315 ق. /1897 م. )؛
- قاضي عبدالنبي احمد نگري در جامع العلوم.
2- شبهه ي جذر اصم
اين شبهه عبارت است از اينکه اگر فردي بگويد: امروز همه ي سخنان من دروغ است، از صدق وي گذبش ضرورت مي يابد و از کذب وي صدقش. بنابراين او توأمان صادق کاذب است.نمونه ي اين شبهه در مناظره ي با مانويان در کتاب الانتصار ابن خياط ( م.300 ق./ 912 م. ) ( الانتصار في الرد علي ابن الراوندي الملحد، ص 30 ) آمده و برخي در رد اين شبهه رسائلي نوشته اند که از شمار آنان اند:
- صدر الدين شيرازي دشتکي ( م.903 ق./ 1497 م. ) نسخه ي اين رساله در کتابخانه ي تقوي موجود بوده که به کتابخانه ي مجلس تهران انتقال يافته است ( الذريعه، ج5، ص 92 )
- جلال الدين دواني ( م. 908 ق/1502 م. ) نسخه ي آن در مجموعه ي تقوي موجود است ( الذريعه، ج5، ص 92، ج7، ص 76-77 )؛
-محمد بن احمد خفري ( م. 942 ق./ 1535 م. ) عنوان آن حسره ي الفضلاء است و نسخه اش در کتابخانه ي خوانساري نجف نگهداري مي شود ( الذريعه، ج7، ص 13)؛
- ملا مراد تفرشي ( م. 1051 ق./ 1641 م. ) ( الذريعه، ج2، ص 401؛ ج7، ص 69 )؛
- حسين خوانساري، نسخه آن، رساله ي هشتم از مجموعه ي شماره ي 216 کرماني دانشکده ي ادبيات دانشگاه تهران است ( الفهرس، ص 35 و 82 )؛
- محمد باقر سبزواري، دو نسخه از آن در همان مجموعه ي کرماني به شماره ي 216 نگهداري مي شود ( الفهرس، ص 35 و 82 ).
مي بينيم که شبهه ي توحيد شبهه ي ثنويت و شبهه ي جذر اصم شبهه ي مانويت است. اما درباره ي شبهه ي استلزام، ابن کمونه در نامه اي که به خواجه نصيرالدين نوشته، متذکر شده است که اين شبهه ي دبيران قزويني است. از اين رو نظر مي رسد که همه ي شبهات به ابن کمونه منسوب است، ولي متعلق به او نيست.
حال اين پرسش مطرح مي شود که علت نسبت اين شبهات به او چيست ؟ شايد دليل اين امر اين بوده که بعد از شهرتش به تأليف کتابي بر ضد دين، به معارض بودن با دين معروف شد و از همين رو هر شبهه ي مجهولي به وي نسبت داده شد. چنانکه چنين مسئله اي را در رباعيات منسوب به خيام شاهديم.
منابع تحقيق:
1- آقا بزرگ طهراني، محمد حسن، الذريعة الي تصانيف الشيعة.
2- ابن الفوطي، الحوادث الجامعة، بغداد، 1932 م.
3- ابن الفوطي، تلخيص مجمع الآداب في معجم الألقاب.
4- ابن الفوطي، الحوادث الجامعة و التجارب النافعة في المائة السابعة.
5- الخياط، ابوالحسن: الانتصار في الرد علي ابن الراوندي الملحد، چاپ نيبرک، بيروت، 1957
6- الجلبي، کشف الظنون، چاپ افست، تهران، 1967.
7- الشهرستاني، الملل و النحل، چاپ الکيلاني، مصر، 1961.
8- وصاف الحضرة، عبدالله بن فضل الله، تجزية الأمصار و تزجية الأعصار، طهران، 1272 ق./1855 م.
پينوشت:
1- اين مقاله ترجمه ي بخشي از مدخل تنقيح الأبحاث لملل الثلاث تحقيق دکتر علينقي منزوي است.
1- لقب و کنيه ي ابن کمونه و لقب پدرش در تلخيص مجع الآداب في معجم الألقاب اثر ابن فوطي بغدادي، چاپ دمشق، 1962، ج4، بخش اول، ص 159 آمده است.
2-پشت نسخه ي کتاب ابن کمونه، المطالب المهمه آمده است که ابن کمونه امامي شد ( بنگريد به: بخش « آثار ابن کمونه » در اين مقاله.
3- صاحب ديوان الممالک لقبي بوده که معادل امروزي آن تقريباً رئيس ديوان الولايات ( رئيس ديوان ايالات ) است.
4- مأخذ نگارنده ي مقاله در ارقام تاريخ ها و حوادث تاريخ وصاف الحضرة و تاريخ گزيده است.
5- الشمسيه ي به صورت مکرر به چاپ رسيده و ايضاح المقاصد في شرح حکمة عين القواعد با مقدمه، نمايه ها و تعليقات علي نقي منزوي ( تهران، 1959 ) به چاپ رسيده است.
6- شهابت الکاتبي و جوابات الخواجه عنها به اهتمام محمد حسن آل ياسين ( بغداد، 1956، 68 ص ) به چاپ رسيده است.
7- اسم شرح نخجواني بر الاشارات، زبده ي النقص و لباب الکشف است که نسخه ي آن در کتابخانه هاي احمد ثالت به شماره ي 3264؛ اياصوفيه 4862؛ نورعثمانيه 3689؛ و کوپرلي 875 ( فهرست قنواتي ) موجود است. نخجواني همچنين شرحي بر قانون ابن سينا دارد ( بنگريد به: آقا بزرگ طهراني، ج2، ص 97 )؛
8- استاد ابن کمونه، نجم الدين دبيران کاتبي قزويني، شبهات ديگري درباره ي اثبات واجب از طريق دور و تسلسل طرح کرده که استادش خواجه نصيرالدين طوسي بدانها پاسخ داده است. محمد حسن آل ياسين اين شبهات و پاسخ آنها را ( کاظميه ي عراق، 1956 م. ) منتشر کرده است.
9- احتمالاً شبهه ي ابن کمونه از کتاب البدء و التاريخ مطهر بن طاهر مقدسي ( چاپ کلمان هوار، پاريس، 1899-1919، ج1، ص 141 ) اخذ شده است. به طوري که مي نويسد: « قال بلعم بن باعوراء: العالم قديم و له مدير يدبر و هو خلافه من جميع المعاني ».
10- مشائيون اين دليل را « دليل الترکيب » ناميده اند.
11- M. Steinschneider. Verzeichniss, Verzeichniss der hebraeischen handschriften der K. Biblithek zu (Berlin. 1897)
کتاب ماه فلسفه، آبان 1387- شماره 14 از 5 تا 16،