قانونگرايي، نظم و انضباط در سيره ي شهدا

روحيه ي نظاميگري

در عمليّات کربلاي 5 به دليل تأخير عمليّات از سوي لشکر محمّد رسول الله و روح الله عمليّات را آغاز نکرديم. بچّه ها مي گفتند: چرا عمليّات شروع نمي شود؟ آقا حميد به آنان گفت: « امر، امرِ فرماندهي است. ما هم منتظريم تا فرمانده
دوشنبه، 6 بهمن 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
روحيه ي نظاميگري
  روحيه ي نظاميگري

 






 

قانونگرايي، نظم و انضباط در سيره ي شهدا

منتظر فرمان فرمانده هستيم

شهيد حميدرضا نوبخت
در عمليّات کربلاي 5 به دليل تأخير عمليّات از سوي لشکر محمّد رسول الله و روح الله عمليّات را آغاز نکرديم. بچّه ها مي گفتند: چرا عمليّات شروع نمي شود؟ آقا حميد به آنان گفت: « امر، امرِ فرماندهي است. ما هم منتظريم تا فرمانده چه دستوري مي دهد. هرچه فرمانده گفت همان را عمل خواهيم کرد. » هجوم بچّه ها به آرامش تبديل شد. مديريت آقا حميد و نفوذ کلامش تأخير خود را گذاشت و وقتي دستور لغو عمليّات آمد بچّه ها هيچ اعتراضي نکردند. (1)

با اين سر و وضع نمي خواهد آموزش بدهي!

شهيد حميد رضا نوبخت
يک روز به مربّي گفت نمي خواهم تو با اين سر و وضع براي آموزش حاضر شوي. بايد پيراهنت داخل شلوار باشد. منظم و مرتّب باشي. مطالب مربّي و نحوه ي آموزش او را قبل از شروع آموزش و حتّي ضمن آموزش بررسي مي کرد. براي توجيه فرماندهان، جلسه اي مي گذاشت هدف و برنامه ها را توضيح مي داد. مي گفت شما برويد و موضوع را براي نيروهاي خود توجيه کنيد. اگر ديديد نمي توانيد حق مطلب را ادا کنيد، به من اطلاع دهيد تا من آن ها را توجيه کنم. (2)

از کوتاهي آگاهانه نمي گذشت

شهيد حميد رضا نوبخت
اگر نيرويي تنبلي مي کرد و دستور داده شده را اجرا نمي کرد، مورد عتاب قرار مي گرفت. آقا حميد محکم با او برخورد مي کرد و جايش را عوض مي کرد؛ البتّه اصلاح، جاي خود را داشت؛ اگر کسي آگاهي داشت و کوتاهي مي کرد، حميد محکم برخورد مي کرد. (3)

اطاعت از فرماندهي

شهيد محمّد جواد آخوندي
وقتي براي انجام عمليّات والفجر 4 به منطقه اعزام شديم، باز هم عمليّات عقب افتاد. باز هم سؤال پشت سؤال: « چرا عمليّات شروع نمي شود؟ يا ما را مرخص کنيد يا بفرستيد تا عمليّات کنيم. »
بعد از سپري شدن اين انتظار طولاني، عمليّات شروع شد و گردان ما را به عنوان گردان احتياط در نظر گرفتند. تحمّل اين يکي ديگر خيلي سخت بود.
بعد از آن همه آموزش هاي نظامي و خستگي زياد، به عنوان گردان احتياط شناخته شديم. آخوندي که با اعتراض بچّه ها مواجه شده بود، مي گفت: « ما بايد از فرماندهي اطاعت کنيم، درست است که ما خود را آماده کرديم که نيروي خط شکن باشيم، ولي حتي اگر به ما بگويند که الآن برويد شهرستان، قبول مي کنيم. » (4)

چرا سخت گيري مي کند؟

شهيد محمّد حسن غفّاري
يک روز رزمنده اي آمد و گلايه کرد: « چرا آقاي غفّاري سخت گيري مي کند؟ »
گفتم: « مثلاً چه جور سخت گيري؟ » گفت: « همين تأکيدهاي پي در پي، سفارش به رعايت ثانيه ها و دقيقه ها موقع بيدار شدن، به خط شدن، تعويض پُست و خيلي چيزهاي ديگر ... »
گفتم: « بايد خيلي خوشحال باشي که تحت امر غفّاري هستي. چون او يکي از فرماندهان کم نظير اينجاست. » آن رزمنده ي جوان حرف هاي من را تأييد مي کرد ولي استنباطش اين بود که در هنگام جنگ و درگيري، رعايت نظم و توجّه دقيق به وقت، خيلي مهم نيست. (5)

روحيه ي نظاميگري

شهيد مسعود پرويز
شهيد مسعود پرويز، قدرت انضباطي شديدي داشت، به دليل گذراندن دوره ي سربازي با نظم و انضباط سازماني آشنايي کامل داشت و سعي مي کرد آن روحيه ي نظامي گري را در سپاه ايجاد نمايد. صبحگاههايي که ايشان در سپاه قزوين برگزار مي کرد، بسيار دقيق، مرتّب و حساب شده بود. در مقابله با منافقين در اواخر سال 59 و اوايل سال 60 ايشان همواره در صف اوّل بود. نظم و انضباط مخصوص به خود با آرامش و خونسردي وي آنچنان درهم آميخته بود که معمولاً در لحظات سخت و طاقت فرساي درگيري و نبرد، عاقلانه ترين تصميم ها را مي گرفت. البته دوستان ديگري مانند شهيد اصغر مظفّري و شهيد خوئيني و ديگران نيز بودند که به ايشان کمک مي کردند. (6)

در هر کاري، نظم را حاکم مي کرد

شهيد حسين مهدوي آرا
هر لحظه اي و تحت هر شرايط اگر کاري بود، انجام مي داد. مهم نبود کار سخت بود يا آسان. مسؤوليّت پذير و در انجام کارها بسيار منظم بود.
زماني که به سردشت رفته بوديم، به اين نتيجه رسيده بود که بايد کميته ي فرهنگي تقويت شود و يکي از کارهاي ضروري در اين کميته اين بود که براي نيروهاي بومي کردستان کار فرهنگي صورت بگيرد. عوامل ضد انقلاب کوموله، دموکرات و منافقين از ضعف فرهنگي و اعتقادي مردم مسلمان سوء استفاده کردند و آمدند القائات ضد ديني و مخرب را در بين آنها رايج کردند. حسين معتقد بود که بايد فرهنگ اسلام و انقلاب را بين کودکان و نوجوانان ترويج کرد. با توجّه به اين که مقر کميته ي فرهنگي داخل شهر بود، آمد و اتاقي را که آنجا بود مرتّب کرد بي آنکه اين کار را کسي از ايشان خواسته باشد. کتابخانه اي را راه اندازي کرد. بچّه هاي کُرد حتي دخترها از آن جا کتاب مي گرفتند. بعد از اطمينان از نحوه ي کار اين کتابخانه به قسمت ديگري رفت. وقتي مشاهده کرد که ستاد احتياج به مسؤول دارد و بايد نظم پيدا کند، مسؤوليّت ستاد را به عهده گرفت. وقتي احساس کرد در راه سازي احتياج به نيروهاي تخريب داريم، به اتفاق آقاي دانشخواه و بقيّه ي دوستانش اين کار را انجام داد. دل سوزي خاصّي در انجام کارها داشت. با پذيرش مسؤوليّت ستاد، ستاد نظم خاصّي پيدا کرد و اين نظم باعث شد که ستاد پشتيباني از آن تاريخ به بعد با نظم و ترتيب خاصّي کار کند. (7)

گوش فرد نامنظم مورد اصابت قرار گرفت!

شهيد صمد اسودي
در تيراندازي آن قدر تسلّط و اعتماد به نفس داشت که وقتي نيروهاي گردان را به خط مي کرد و فرمان از جلو نظام مي داد، مي گفت: « آن قدر بايد مرتّب و در يک خط مستقيم بايستيد که فقط سر اوّلين نفر شما را ببينم و اگر با کلت تيري شليک کردم از بغل گوش همه رد شود. » و عملاً نيز چنين مي کرد. روزي يکي از نيروهايش به خاطر اينکه کمي نامنظم ايستاده بود از ناحيه ي گوش مورد اصابت نيز قرار گرفت. او قادر بود سوار بر موتورسيکلت با سرعت 50 تا 60 کيلومتر گلوله ي آر. پي. جي را در قبضه جاگذاري و شليک کند و هدف مورد نظر را منهدم نمايد. از اين صحنه، فيلمبرداري شده و در فيلم سينمايي شب شکن، استفاده شده است. مي گفت: « من قادرم مسلسل را در حال حرکت موتور خشاب گذاري و تيراندازي کنم و هدف مورد نظر را بزنم. » (8)

لباس هايش را مرتب مي شست!

شهيد علي قوچاني
فردي محجوب و دوست داشتني با رعايت کامل ادب هنگام برخورد با ديگران بسيار مقيد بود. حتي در شرايط نامساعد جنگ، لباس هاي خود را مرتب مي شست. با حوصله ي خاصّي پهن مي کرد و بعد از آن تا کرده و زير پتو مي گذاشت تا صاف شود. مي گفت: « اگر اين ها را خوب تا کني که اتو شود موقع پوشيدن آن لذت مي بري. » (9)

پي‌نوشت‌ها:

1. تا آخرين ايثار، ص 116.
2. تا آخرين ايثار، صص 118-117.
3. تا آخرين ايثار، ص 134.
4. بحر بي ساحل، صص 67-66.
5. طلايه داران (3)، صص 64-63.
6. سفر عشق، ص 25.
7. با افلاکيان در جاده هاي عشق ( حسين مهدي آرا )، صص 89-88.
8. فرهنگنامه ي جاودانه هاي تاريخ، ص 12.
9. ستارگان درخشان (8)، ص 92.

منبع مقاله :
مؤسسه فرهنگي هنري قدر ولايت؛ (1390)، سيره ي شهداي دفاع مقدس (30)، تهران: مؤسسه فرهنگي هنري قدر ولايت، چاپ اول



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.