در شمار مهم ترين مباني تفسير قرآن، اعتقاد به ساختار چند معنايي براي تمامي آيات قرآن است. بر اين اساس، براي هر آيه، پس از گذر از معناي ظاهري، مي بايد به معناي دروني و لايه هاي بعدي معاني آيات توجه کرد که از آن تعبير به « بطن » يا « استعمال لفظ در بيش از يک معنا » (1) مي شود و به نظر مي رسد ديدگاه غالب مفسران فريقين باشد؛ گر چه جمعي مانند ظاهرگرايان که از آنها ياد خواهد شد، ساختار چند معنايي قرآن را نپذيرفته اند. واژه ي « بطن » و برخي از مشتقات آن، گر چه در قرآن به کار رفته (2)، به معناي مصطلح « باطن آيات » نيست؛ البته در روايات متعددي، از بطن قرآن و ساختار چند معنايي آن ياد شده که در بحث روايات، بدان پرداخته مي شود.
چيستي بطن و ساختار چند معنايي قرآن و رابطه آن با تأويل
« بطن » در نظر صاحبان لغت، خلاف « ظهر » دانسته شده؛ راغب مي گويد:بطن در برابر « ظهر » و به معناي هر امر مخفي و غامض است؛ هم چنان که « ظهر » براي هر امري آشکاري گفته شده است. (3)
در اصطلاح مفسّران، غالباً « بطن » همتاي « تأويل » و در برابر معناي ظاهر آيات دانسته شده؛ زيرا غالب مفسّران بر اساس روايت « ظَهرُهُ تَنزِلُهُ، وَ بَطنُهُ تَأويلُهُ » ، (4) تأويل را با باطن آيات يکسان و آن را مرحله اي پس از فهم ظاهري آيات مي دانند. شيخ طوسي در خصوص روايت « ظاهر و باطن قرآن » در شمار بيان اقوال مهم، به قول برخي از مفسران اشاره مي کند که ظاهر قرآن مربوط به الفاظ و باطن آن همان تأويل است. (5)
آية الله معرفت معتقد است تأويل اگر در خصوص آيات متشابه به کار رود، مقصود از آن، همان معناي « توجيه متشابهات » است، اما چنان چه در برابر معناي ظاهري آيات به کار رود، هم معنا با بطن و شامل ديگر آيات قرآن است؛ وي مي گويد:
براي تأويل اصطلاح ديگري نيز هست که همان ارجاع ظاهر تعبير – که بر اساس تنزيل، به نظر خاص مي رسد – به مفهوم عام مي باشد که همان مقصود اصلي از کلام است و از آن به بطن آيات در برابر ظاهر آيات ياد مي شود. (6)
برخي از مفسران نيز باطن را همتاي تأويل ندانسته، آن را متفاوت از آن مي دانند، مانند علامه طباطبايي که تأويل را مربوط به همه ي آيات و همان حقايق خارجيه عينيه مي داند و مي گويد:
ان التأويل ليس من المفاهيم التي هي مداليل الألفاظ، بل هو من الأمور الخارجية العينيّة و اتّصاف الايات بکونها ذات تأويل من قبيل الوصف بحال المتعلّق. (7)
همو مي گويد:
بنابراين، تأويل، فراگير همه آيات، حتي متشابهات نيز مي باشد و همان حقيقت واقعي است که مستند تمامي بيانات قرآني است. (8)
علامه طباطبايي اضافه مي کند که باطن همان معاني نهفته در درون معناي ظاهري است؛ خواه يک معنا باشد يا بيشتر، نزديک باشد يا دور. (9) از نظر ايشان، بطن همانند جري و تطبيق، متفاوت از تأويل و مستقل از تفسير مي باشد. (10)
ابن تيميه نيز تأويل را از مقوله فهم الفاظ و مراد آنها نمي داند، بلکه از مقوله مصداق خارجي مي داند که البته با ديدگاه علامه طباطبايي، متفاوت است و بنابرآنچه آية الله معرفت از ديدگاه ابن تيميه نقل مي کند، مي نويسد: « و أما کونه ذات عين خارج الذهن و ملموساً بالحسّ کما حسبه ابن تيميه » . (11) که به نظر مي رسد چنين برداشتي از تأويل نادرست باشد؛ زيرا چنين تأويلي، مخصوص آيات خاصي مثل آيات خبر از صفات الهي و حوادث روز قيامت مي باشد و نمي تواند شامل آيات متضمن تشريع احکام باشد؛ زيرا آنها اخباري نيست و بلکه انشائي است که مطابقي در خارج ندارد. (12)
آية الله جوادي آملي نيز تأويل را ممتاز از بطن مي داند و آن را مخصوص معصومين (عليهم السلام) دانسته که مرتبط به حقايقي است که قرآن از آنها نشأت گرفته و مي گويد:
حقايقي که قرآن کريم از آن نشأت گرفته و در قيامت بدان باز مي گردد، تأويل قرآن است که تنها عترت طاهره، بدان آگاهند؛ زيرا تنها آنان به مقام امّ الکتاب، کتاب مکنون، لوح محفوظ، عندالله، لدي الله بار يافته اند... و قرآن ... داراي تأويل هست که هرگز با لغت و ادبيات و فقه و اصول و مانند اينها به دست نمي آيد. (13)
براي « بطن » معناي ديگري نيز گفته شده که به نظر صحيح نباشد و آن فهم معاني و تفسير آيات در برابر « ظهر » که همان لفظ آيات مي باشد. (14) برخي چنين ديدگاهي را برخاسته از اين روايت مي دانند:
مَا مِن آيَةٍ إلَّا وَ لَهَا أَربَعَة مَعَانٍ: ظاهِرٌ وَ بَاطِنٌ وَ حَدٌّ وَ مَطلَعٌ، فَالظَّاهِرُ التَّلَاوَةٌ، و البَاطِنُ الفَهمٌ وَ ... . (15)
سيوطي نيز در کنار ديگر اقوال، به اين قول اشاره مي کند و مي گويد: ظاهر آيات، الفاظ آن و باطن آن تأويل است. به نظر مي رسد مقصود سيوطي از کلمه تأويل، همان تفسير و فهم معناي در برابر الفاظ است. (16)
علامه طباطبايي معناي بطن در روايت ياد شده را ظاهري نمي داند، بلکه مقصود از آن را همان معاني دروني آيه مي داند. وي معتقد است در روايت ياد شده، تلاوت هم از جمله معاني آيات دانسته شده؛ در حالي که مقصود از تلاوت همان مدلول ظاهري است. (17) شايان ذکر است متن روايت ياد شده در مصادر روايي وجود ندارد و گويا فيض کاشاني آن را از ديگر روايات که قرآن را داراي ظاهر و باطن و حد و مطلع مي داند، برگرفته و به عنوان متن روايت نقل کرده است.
براي بطن، معاني ديگري همچون، « اسرار و اشارات قرآن » ، « مصاديق آيات » يا « فهم مراد الهي » (18) نيز گفته شده، ولي به نظر مي رسد بطن همان « معاني دروني هر آيه » است که فراتر از مدلول لفظي و ظاهري آيات و شامل مدلول دروني کلام و از نوع مدلول التزامي غير بيّن (19) و همان تأويل آيات است که مراحلي از فهم آن مخصوص معصوم (عليه السلام) است و در مواردي هم مي تواند بيان مصداق باشد.
بنابراين، هر معناي غير ظاهري، بطن و داراي مراتب و سير صعودي و در برابر تنزيل است که سير نزولي دارد و اين همان « ساختار چند معنايي » آيات است.
وجوه معنايي قرآن
مقصود از وجوه معنايي قرآن، « ساختار چند معنايي » آيات است که در بين ديگر متون و کلام هاي صادر شده، ممتاز است. آيات قرآن داراي مراتب معنايي خاص است؛ به گونه اي که هيچ متن ديگري همتاي قرآن نيست؛ از اين رو، يک کلمه يا يک عبارت قرآني، علاوه بر معناي ظاهري، داراي ساحت هاي معنايي ديگري نيز مي باشد که مي توان همه آنها را بر آن حمل نمود. در روايت نبوي (صلي الله عليه و آله و سلم) نيز آمده:القُرآنُ ذَلُولٌ ذُو وُجُوهٍ، فَاحمِلُوهُ عَلَي احسنِ الوُجوهِ؛ (20) قرآن رام و داراي وجوهي در معناست، پس آن را بر بهترين وجه حمل کنيد.
در روايت ديگري از حضرت علي (عليه السلام) آمده که ايشان در مورد محاجه با خوارج، به ابن عباس مي فرمايد:
لَا تُخَاصِمهُم بِالقُرآنِ؛ فَإِنَّ القُرآنَ حَمّالٌ ذُو وُجُوهٌ؛ (21) با آنان به واسطه قرآن مخاصمه نکن؛ زيرا قرآن تحمل معاني فراواني را دارد و داراي وجوه معنايي است.
در اين دو روايت، به « وجوه معنايي » قرآن اشاره شده، ولي بايد توجه داشت برخي از آن وجوه ممکن است کامل نباشد. از اين رو، لازم است مفسّر به معاني صحيح و کامل الفاظ و عبارات قرآن، توجه کامل نمايد و معناي ناصحيح و ناسازگاري هاي معاني را در حد توان خويش، در پرتو ديگر آيات قرآن و روايات معتبر، شناسايي نموده از ساحت قرآن دور سازد.
چند وجهي بودن قرآن، سبب جاودانگي قرآن نيز مي باشد و مي تواند مرادهاي چند گانه ي هم سويي را براي قرآن به همراه داشته باشد. فهم اين معاني به فهم بطون قرآن کمک مي کند. معاني ياد شده گاه ناظر به مصاديق و افراد و گاه شامل مراتب معنايي آيات است و دسترسي کامل بدان ها به عهده معصومان (عليهم السلام) و ژرف انديشان است و نمي تواند همه آن معاني متحمل، مراد متکلم باشد، ولي اگر آن معاني مربوط به باطن آيه باشد، مي تواند مراد خداوند باشد.
مستندات بطون قرآن
براي اثبات ساختار چندمعنايي و وجود بطن در آيات، مي توان از مستنداتي مانند روايات و برخي از آيات و نيز دلايل عقلي کمک گرفت که به شرح ذيل است:روايات
مهم ترين مستندات وجود بطن در آيات، روايات فراواني است که در مصادر فريقين به ويژه مصادر روايي اماميّه آمده است که در اينجا به مواردي اشاره مي شود:1- عَن فُضَيلِ بنِ يَسَارٍ، قَالَ سَأَلتُ أَبَا جَعفَرٍ (عليه السلام) عَن هَذِهِ الرِّوايَة: « مَا فِي القُرآنِ آيَة إِلاّ وَ لَهَا ظَهرٌ وَ بَطنٌ » فَقَالَ: « ظَهرُهُ تَنزِيلُهُ، وَ بَطنُهُ تَأوِيلُهُ، مِنهُ مَا مَضَي وَ مِنهُ مَا لَم يَکُن، يَجرِي کَمَا يَجرِي الشَّمس و القَمَرُ؛ (22) فضيل مي گويد: از امام باقر (عليه السلام) پرسيدم در خصوص اين روايت ( نبوي صلي الله عليه و آله و سلم) که مي فرمايد: « هيچ آيه اي نيست مگر آن که داراي ظاهر و باطن است » ، حضرت باقر (عليه السلام) فرمود: ظاهر آن، همان تنزيل و باطن آن، تأويل است که بخشي از آن گذشته و بخشي از آن نيامده است؛ آيات قرآن جريان دارد چنان که خورشيد و ماه جريان دارند.
2- عَنِ السَّکُونِي عَن أَبِي عَبدِاللهِ، قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللهِ (صلي الله عليه و آله و سلم): ... فَعَلَيکُم بِالقُرآنِ... لَهُ ظَهرٌ وَ بَطنٌ، فَظَاهِرُهُ حُکمٌ وَ بَاطِنُهُ عِلمٌ، ظَاهِرُهُ أَنِيقٌ وَ باطِنُهُ عَمِيقٌ؛ (23) سکوني از امام صادق (عليه السلام) از پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) روايت مي کند که حضرت فرمود: ... بر شما باد قرآن ... قرآن داراي ظاهر و باطن است؛ ظاهر قرآن حکم و باطن آن علم است، ظاهرش زيبا و باطن آن ژرف و عميق است.
3- عَنِ النَّبي (صلي الله عليه و آله و سلم): إِنَّ لِلقُرآنِ ظَهراً وَ بَطناً وَ لِبَطنِهِ إلَي سَبعَة أَبطُنٍ؛ (24) پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود: قرآن داراي ظاهر و باطن و براي بطن هر آيه، بطني ديگر تا هفت بطن است.
4- عَنِ ذُرَيحِ المحَارِبيِ، قَالَ قُلتُ لِأَبِي عَبدِاللهِ (عليه السلام) إنَّ اللهَ أَمَرَنِي فِي کِتَابِهِ بِأَمرٍ، فَأُحِبُّ أَن اَعمَلَهُ ... إِنَّ لِلقُرآن ظَاهِراً وَ بَاطِناً؛ (25) ذريح محاربي نقل مي کند خدمت حضرت صادق (عليه السلام) عرض کردم خداوند مرا در کتابش به مطلبي امر کرده و من دوست دارم به آن عمل کنم، ... همانا قرآن داراي ظاهر و باطن است.
5- عَن مُحَمَّدِ بنِ مَنصُورٍ، قَالَ سَأَلتُ عَبداً صَالِحاً [ = الکاظِمَ ] (عليه السلام) مِن قَولِ اللهِ عَزَّ وَ جَلَّ: ( قُل إِنَّما حَرَّمَ رَبِّيَ الفَواحِشَ مَا ظَهَرَ مِنها وَ مَا بَطَنَ ) (26)، قَالَ: إِنَّ القُرآنَ لَهُ ظَهرٌ وَ بَطنٌ، فَجَميعُ مَا حرَّمَ اللهُ فِي القُرآنِ هُوَ الظَّاهِرُ، و الباطِنُ مِن ذلِکَ اَئِمّةٌ الجَور، وَ جَميعُ مَا أَحَلَّ اللهُ تَعَالي فِي الکِتَابِ هُوَ الظَّاهِرُ، وَ الباطِنُ مِن ذلِکَ أَئِمَّةُ الحَقِّ؛ (27) محمدبن منصور مي گويد از عبدصالح ( = حضرت موسي بن جعفر (عليه السلام) ) درباره اين آيه قرآن که مي فرمايد: « بگو پروردگار من همه کارهاي زشت – آنچه که آشکار است و آنچه که نهان است – را حرام کرده است » پرسيدم و آن حضرت فرمود: براي قرآن ظاهري است و باطني؛ همه آنچه را خداوند در قرآن حرام کرده، وجه ظاهر قرآن است و باطن آن پيشوايان جورند و همه آنچه را خداي تعالي در قرآن حلال فرموده، وجه ظاهر قرآن است و باطن آن پيشوايان حقّ ( = امامان معصوم عليهم السلام ) هستند.
6- عَنِ النَّبِيِّ (صلي الله عليه و آله و سلم): أَنَا أقرَأَهُ لِبَطنٍ وَ أنتُم تَقرَؤُنَهُ لِظَهرٍ قالوا يا رسول الله ما البطن؟ قال: أقرء و اتدبره و اعمل بما فيه و تقرؤنه انتم هکذا؛ (28) من قرآن را قرائت مي کنم براي بطن آن و شما آن را قرائت مي نماييد براي ظهر آن. گفتند: اي رسول خدا! بطن کدام است؟ حضرت فرمود: مي خوانم و در آن تدبير مي کنم و بر طبق آن عمل مي کنم و شما آن را قرائت مي کنيد اين چنين.
7- عَن جابِرٍ بنِ يَزيد، قَالَ سَأَلتُ أبَاجَعفَرٍ (عليه السلام) عَن شَيءٍ مِنَ التَّفسيرِ، فَأَجَابَني، ثُمَّ سَأَلتُهُ عَنهُ ثَانياً فَأَجابَنِي بِجَوَابٍ آخَرَ، فَقُلتُ کُنتُ أَجَبتَنِي فِي هَذِهِ المَسألَة بِجَوابٍ غَيرِ هَذَا، فَقَالَ: « يَا جَابِرُ! إِنَّ لِلقُرآنِ بَطناً وَ لِلبَطنِ بطناً » ؛ (29) جابربن يزيد مي گويد: از امام محمدباقر (عليه السلام) درباره ي تفسير آيه اي پرسش کردم، حضرت به من پاسخ داد. سپس از آن حضرت دوباره پرسيدم، حضرت پاسخ ديگري داد تا آنجا که حضرت هر بار با پاسخ هاي جديدي، به من جواب مي داد. ايشان در ادامه فرمود: قرآن داراي بطن و براي آن بطن نيز بطني ديگر است.
8- عَن النَّبيِّ (صلي الله عليه و آله و سلم) قَالَ: إِنَّ القُرآنَ أُنزِلَ عَلَي سَبعَةِ أَحرُفٍ، مَا مِنهَا حَرفٌ إِلاَّ وَ لَهُ ظَهرٌ وَ بَطنٌ، و إنَّ عَلِيَّ بن اَبِي طالِبٍ عِندَهُ الظَاهِرُ وَ الباطِنُ؛ (30) پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود: قرآن بر هفت حرف نازل شده و هيچ حرفي از آن نيست، مگر آن که داراي ظاهر و باطن است و ظاهر و باطن قرآن نزد علي بن ابي طالب (عليه السلام) مي باشد.
روايات فراوان ديگري نيز در مصادر شيعه و برخي از مصادر اهل سنت وجود دارد (31) که هم سو با روايات ياد شده و بيان کننده ي وجود بطن براي تمامي آيات است که در مواردي از آنها، براي بطن، مراحلي تا هفت مرحله – که به نظر مي رسد منظور از آن، عدد کثرت باشد – پيش بيني شده است.
از طريق غير معصومين، يعني از صحابه حضرت رسول (صلي الله عليه و آله و سلم) مانند کلام ابن مسعود، حسن بصري و ... (32) نيز عباراتي دالّ بر وجود بطن براي قرآن نقل شده، ولي غالب روايات بطن در مصادر اماميّه آمده و به نظر مي رسد در بين اهل سنّت، اعتقاد به بطن، رواج چنداني ندارد؛ بدين جهت، ابن تيميه معتقد است حديث صحيحي براي اثبات بطن براي آيات وجود ندارد و احاديث ياد شده « موضوع و مرسل » است. (33) البته آلوسي و ذهبي چنين مطلبي را نمي پذيرند و معتقدند روايات صحيحي در منابع اهل سنت دالّ بر وجود بطن براي آيات قرآن نقل شده است. (34) علاوه بر احاديث معتبر نقل شده در خصوص بطن، شيوه عملي معصومين (عليهم السلام) به هنگام تفسير آيات نيز توجه به بطن آيات بوده است. (35)
آيات
از برخي آيات قرآن نيز مي توان وجود بطن را براي آيات پذيرفت:الف) آياتي که ضرورت تدبّر در قرآن را که همان فهم و راي الفاظ است، بيان مي نمايد، مانند:
( أَفَلاَ يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ وَ لَوْ کَانَ مِنْ عِنْدِ غَيْرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فِيهِ اخْتِلاَفاً کَثِيراً )؛ (36) آيا درباره قرآن نمي انديشند؟! اگر از سوي غير خدا بود، اختلاف فراواني در آن مي يافتند.
ب) آياتي که بر تبيان و نور بودن قرآن دلالت دارد، مانند:
( نَزَّلْنَا عَلَيْکَ الْکِتَابَ تِبْيَاناً لِکُلِّ شَيْءٍ ) ؛ (37) ما اين کتاب را بر تو نازل کرديم که بيان گر تبيان بودن قرآن چه به واسطه خود و چه به واسطه پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) و نيز ضرورت تدبّر در آيات آن، اقتضا دارد که علاوه بر ظاهر، محتواي عميق تري نيز داشته باشد و فراتر از فهم مخاطب هاي نخستين در عصر نزول و ديگران در دوره هاي بعد، معاني ديگري را بيان نمايد؛ به همين جهت، امام باقر (عليه السلام) خطاب به خثيمة مي فرمايد:
القُرآنُ نَزَلَ أَثلَاثاً: ثُلثٌ فِينَا وَ ثُلثٌ فِي اَحِبَّائِنَا وَ ثُلثٌ فِي أَعدَائِنَا... وَ لَو أَنَّ الآيَة إذِا نَزَلَت فِي قَومٍ ثُمَّ مَاتَ أولئِکَ القَومُ مَاتَت الآيَةُ لَمَا بَقِيَ مِنَ القُرآنِ شَيءٌ وَ لَکِنَّ القُرآنَ يَجرِي أَّولُهُ عَلَي آخِرِهِ مَا دَامَتِ السَّماواتُ و الارضُ؛ (38) آيات قرآن سه دسته اند: ثلثي از آن در مورد خود ما، ثلثي از آن درباره ي دوستان و محبيّن ما، ثلثي ديگر در خصوص دشمنان ماست ... اگر آيه اي از قرآن که در خصوص قومي نازل شده است، فقط اختصاص به آنان داشته باشد، با مردن آن اقوام، ديگر چيزي از قرآن باقي نمي ماند! ولي همواره تا آسمان و زمين برپاست، مفاهيم و معاني قرآن در جريان و قابل تعميم به ديگران است.
بدين جهت، غالب مفسران به ويژه « مفسران اماميّه » از گذشته تا کنون، بر تفسير باطني آيات اهتمام داشته اند، (39) مانند عيّاشي در تفسيرش، طبرسي در مجمع البيان، فيض کاشاني در الصافي، علامه طباطبايي در الميزان و آية الله معرفت در التفسير الاثري الجامع.
علامه طباطبايي در ذيل آيه هفتم سوره آل عمران در بحث تأويل آيات متشابه پس از ذکر روايات باطن قرآن مي فرمايد:
قرآن داراي مراتبي از معاني است که به حسب مراتب اهل آن، قابل درک است و ظهر و بطن امري نسبي هستند. (40)
وي در جاي ديگر مي گويد:
وجود مراتب معاني در آيات که برخي فوق بعضي ديگر است و برخي در ذيل ديگري، قابل انکار نيست، مگر براي کسي که از نعمت تدبّر بي بهره باشد. (41)
حضرت امام خميني (قدس سره) هم براي تفسير بطني قرآن، ارزش فراواني قائل و معتقد است که حقيقت قرآن فراتر از تفسير ظاهري آن است و خداوند در ارائه مراد خود، تنزّل کرده تا کلام خود را منتقل نمايد؛ بنابراين، قرآن داراي مراتب است. ايشان مي فرمايد:
قرآن مراتب دارد، هفت بطن يا هفتاد بطن براي قرآن وجود دارد. از اين بطون تنزّل کرده است تا رسيده به جايي که با ما مي خواهد صحبت کند. خداوند خويش را با شتر معرفي مي کند و مي فرمايد: ( أَفَلاَ يَنْظُرُونَ إِلَى الْإِبِلِ کَيْفَ خُلِقَتْ ) (42) و اين براي ما تأسف آور است که به همين موجودات نازل اکتفا کنيم. (43)
دليل عقلي
هر انديشوري مي داند که لازمه ي جاودانگي قرآن براي همه زمان ها و مکان ها، وجود بطون براي آن است؛ زيرا از طرفي وحي آيات قرآن به پايان رسيده و مجموعه آنها در مصحف واحد به نام قرآن جمع آوري شده است. از طرفي، پرسش هاي فراواني با گذشت زمان مطرح مي شود که نمي توان از ظاهر آيات، پاسخ آنها را دريافت. بنابراين، لازم است بخشي از معارف دين اسلام، در باطن قرآن نهفته باشد تا با کمک معصومين عليهم السلام و مفسران ژرف انديش بدان ها دست يافت.علامه طباطبايي، عبارات قرآن را همچون مَثَل هايي مي داند که براي تقريب به ذهن آورده شده اند و معاني وسيعي را شامل مي شوند. وي مي گويد:
بيانات قرآن نسبت به بطوني که دارند، جنبه مثل به خود مي گيرند؛ يعني نسبت به معارف الهيه که از سطح اَفهام عاديه نسبي بلندتر و بالاتر مي باشد، مثل هايي هستند که براي نزديک کردن معارف نامبرده به اَفهام زده شده اند. (44)
قلمرو بطون آيات
در باب قلمرو بطون آيات، پرسش اساسي آن است که آيا تمامي آيات قرآن همچنان که ظاهر دارد، باطن هم دارد و بطون شامل تمامي آيات قرآن مي شود يا اين که بطن مخصوص آيات خاصي است؟ غالب مفسّران (45) معتقدند بطون قرآن اختصاص به بخشي از قرآن يا آيات خاصي ندارد و شامل تمامي آيات مي باشد؛ چنان که در برخي از روايات نيز، بر وجود بطن براي تمامي آيات قرآن تأکيد شده است، مانند روايتي از پيامبر بزرگوار اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) نقل شده است: « مَا فِي القرآنِ آيَةٌ إِلاّ وَ لَهَا ظَهرٌ و بَطنٌ » . (46)بنابراين، بر اساس عموم يا اطلاق رواياتي که گذشت و مهم ترين مستند بطون آيات بود، بطون براي همه آيات متصوّر است. گذر از مدلول ظاهر آيات و رسيدن به مدلول فراتر از مدلول ظاهر، در مورد هر آيه اي قابل تصوّر است؛ گر چه دريافت مدلول باطني هر آيه، امر سهلي نباشد. مفسراني نيز که از بطن قرآن ياد کرده و آن را امتيازي خاصّ براي آيات قرآن کريم دانسته اند، براي هر گروه از اين آيات، اعمّ از آيات قصص، اعتقادي، احکام، آفاقي، انفسي و... معتقد به بطن شده و مواردي از آنها را بيان داشته اند.
در برابر، برخي از محققان معاصر، مانند حضرت آية الله معرفت معتقدند که بطن يعني داشتن يک مدلول خفي و يک معناي دروني غير از مدلول ظاهري آشکار، براي « آيات الاحکام » وجود ندارد؛ زيرا رسالت اين آيات بيش از بيان حکمي از احکام نيست و نمي توان با تدبّر و تعمق در درون آنها، معنا يا معاني ديگري را دريافت. براي مثال آيه ي (کُتِبَ عَلَيْکُمُ الصِّيَامُ کَمَا کُتِبَ عَلَى الَّذِينَ مِنْ قَبْلِکُمْ ) ؛ (47) دلالتي بيشتر از وجوب روزه ندارد و به همين جهت، در برخي از روايات به صورت نکره از بطن قرآن ياد شده، مانند « إنَّ لِلقُرآنِ بَطناً » که افاده شمول نمي کند. از طرفي، در برخي از روايات آمده که تأويل برخي از آيات همان تنزيل آنهاست و بيش از آن نياز به تفسير ندارد. (48) بنابراين، با توجه به آنچه گذشت، حصر در روايت « مَا فِي القُرآنِ آيَة إِلاّ وَ لَهَا ظَهرٌ وَ بَطنٌ » ؛ حصر اضافي است و نه حقيقي. (49)
اين ديدگاه چون مستند به برخي از رواياتي است، (50) مبني بر اين که گروهي از آيات قرآن، تنها ظاهر دارند و نمي توان براي آنها بطن و تأويل بيان نمود، مي تواند صحيح باشد؛ مگر آن که براي چنين آياتي نيز، مراتبي از تأويل – هر چند با واسطه زياد – در نظر گرفت، مانند آن که وقتي در آيه اي از حکم حرامي ياد مي شود، بر دشمنان اهل بيت تأويل گردد، مانند:
( حُرِّمَتْ عَلَيْکُمْ أُمَّهَاتُکُمْ وَ بَنَاتُکُمْ )؛ (51) حرام شده بر شما، مادران و دخترانتان.
( إِنَّمَا حَرَّمَ عَلَيْکُمُ الْمَيْتَةَ وَ الدَّمَ وَ لَحْمَ الْخِنْزِيرِ )؛ (52) خداوند تنها مردار، خون و گوشت خوک را بر شما حرام کرده است.
نکته ديگري که در باب قلمرو بطون آيات مطرح است، مراتب مترتب بر هم در معاني دروني و بطني آيات است که سير صعودي دارند و مي توانند تا چندين مرحله تداوم يابند و ممکن است در هر مرحله اي از زمان، بخشي از آنها آشکار گردد. در سومين روايت که در مستندات روايي گذشت، اشاره شد که پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) فرموده است: « إِنَّ لِلقرآنِ ظَهراً و بَطناً و لِبَطنِهِ بَطناً إِلَي سَبعَةِ أَبطُنٍ » . (53) بنابراين، نمي توان تفسير بطني آيات را فقط به بطن خاصي محدود کرد، بلکه امکان تداوم معاني باطني در آيات، وجود دارد. برخي مفسّران نيز معتقدند قرآن کريم همچون طبيعت که داراي لايه هاي دروني متعدد است، و هر مرحله پوستي براي مرحله ي ديگر به شمار مي آيد، داراي مراحلي از فهم و هر بطن هم داراي بطن ديگري است؛ زيرا در روايات آمده است که قرآن مانند خورشيد در هر روز جريان دارد و در هر زماني مي تواند منطبق بر تمامي افراد، اعمال و حالات، جريان داشته باشد. (54) علامه طباطبايي نيز بر مراتب دروني آيات که در پي هم قابل دريافت است، تأکيد مي کند که اين مراتب معاني در سرتاسر قرآن جاري است. وي مي گويد:
همين ترتيب، يعني ظهور يک معناي ساده ابتدايي از آيه و ظهور معناي وسيع تري به دنبال آن و همچنين ظهور و پيدايش معنايي در زير معنايي ديگر، در سرتاسر قرآن جاري است. (55)
بعيد نيست که حديث « سبعة احرف » هم منطبق بر مراتب معنايي آيات باشد، مانند اين روايت نبوي: « أُنزِلَ القُرآنَ عَلَي سَبعَة أَحرُفٍ؛ لِکُلِّ حَرفٍ مِنها ظَهرٌ وَ بَطنٌ » (56).
ممکن است مراد از حرف در اين روايت همان « وجوه معنايي » قرآن باشد که فراتر از مدلول هاي ظاهري الفاظ است.
راه هاي دست يابي به بطون
براي دست يابي به طور و تأويل قرآن از دو راه مي توان کمک گرفت:1- نخستين طريق براي رسيدن به معارف دروني و باطني آيات، استفاده از روايات معصومين (عليهم السلام) است؛ زيرا آنها از معارف ويژه اي برخوردارند که ديگران از آن محرومند؛ چنان که در روايت جابر گذشت که او از معاني آيات پرسش مي کند و امام باقر (عليه السلام) در هر مرحله، پاسخي جديد به او مي دهد که اين امر حکايت از معاني تأويلي و دروني آيات دارد که فقط آنان از آن آگاه هستند. (57) همين طور در روايت ديگري که امام معصوم (عليه السلام) پس از آن که از ظهر و بطن قرآن ياد مي کند، راسخان در علم و صاحبان تأويل را که همان صاحبان بطون قرآن هستند، معصومين (عليهم السلام) مي داند، مانند روايت ابي بصير از امام صادق (عليه السلام):
عَن أَبِي بَصيرٍ، عَن أَبِي عَبدِاللهِ (عليه السلام)، قال: نَحنُ الرَّاسِخُونَ، و نَحنُ نَعلَمُ تَأويلَهُ؛ (58) ما راسخان در علم هستيم و ما را از تأويل آن آگاهيم.
هم چنين در روايتي ديگر از امام صادق (عليه السلام) آمده که راسخان در علم، امامان معصوم هستند که اين امر بيان گر معارف گسترده ي آنها در باب بطن و تأويل قرآن است، مانند روايت: « عَن أَبِي عَبدِاللهِ (عليه السلام) قالَ: الرَّاسِخُونَ فِي العِلمِ أَميرُ المُؤمِنِينَ وَ الأَئِمَّة مِن وُلدِهِ؛ (59) راسخان در علم اميرمؤمنان و امامان از فرزندان او هستند. »
در قرآن کريم نيز آمده است:
( أَنْزَلْنَا إِلَيْکَ الذِّکْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيْهِمْ ) (60) ما قرآن را بر تو نازل کرديم تا آنچه را که به سوي مردم نازل شده، براي آنها روشن سازي.
اين مطلب بيان گر رسالت پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) و معصومين (عليهم السلام) در ارائه معاني آيات، از جمله معاني دروني و باطني آيات است که علامه طباطبايي هم به نمونه هايي از آن اشاره دارد، مانند در بحث روايي ذيل آيه ي ( اسْتَحَبُّوا الْکُفْرَ عَلَى الْإِيمَانِ وَ مَنْ يَتَوَلَّهُمْ مِنْکُمْ فَأُولئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ ) (61) که در روايت آمده، مقصود از ايمان، ولايت حضرت علي (عليه السلام) است. ايشان مي فرمايد: « هو من باطن القرآن مبني علي تحليل معني الايمان الي مراتب کماله ». (62)
2- طريق دوم براي دست يابي به طور و تأويل آيات، تدبّر در مفاهيم آيات است که در آيه تدبر بر آن تأکيد شده و به چند شيوه امکان پذير است:
الف) دريافت معاني دروني قرآن به کمک ديگر آيات و بهره گيري از سياق؛ چنان که مفسّران بزرگي همچون علامه طباطبايي در الميزان از آن بهره برده اند. (63)
ب) شهود قلبي و سلوک معنوي؛ چنان که امام خميني در تفسير سوره حمد، بدان تمايل دارد. (64)
ج) تنقيح مناطق و تقسيم و سبر منطقي (65) که در آن، احتمالات ممکن در خصوص صدور حکم يا کلام بررسي و هر کدام که دخالتي در حکم ندارد، الغا مي شود تا عاملي که در حکم مورد نظر نقش دارد، شناخته و ملاک آن کشف گردد.
بدين جهت، آية الله معرفت معتقدند که لازم است نخست، مقارنات و ويژگي هاي مربوط به تنزيل آيات بررسي شود و از يک سو، هر آنچه سبب نزول آيه شده و از طرف ديگر، هر آنچه در نزول آيه نقش نداشته، الغا و از اين طريق، ملاک اصلي صدور آيه، کشف شود. در طريق سبر و تقسيم، بر اساس تقسيم ثنائي بين نفي و اثبات (66) دسترسي به ملاک حکم، ممکن مي شود. (67) همو در خصوص آيه ي شريفه ي (فَاسْأَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ إِنْ کُنْتُمْ لاَ تَعْلَمُونَ ) (68) معتقد است گر چه اين آيه با توجّه به ويژگي هاي نزول آن، مربوط به مشرکان است که از يهوديان پرسش کنند، ولي اين پرسش اختصاصي به مشرکان از آن جهت که مشرک هستند ندارد، بلکه مربوط به جهالت آنهاست؛ هم چنان که اين پرسش اختصاص به نبوّت و از يهوديان ندارد، بلکه در هر مسئله اي که انسان جهل دارد، بايد از عالمان پرسش کند. پس بطن آيه، بيان گر آن است که بر هر جاهلي، خواه مشرک باشد يا نباشد و در خصوص هر مسئله اي که انسان بدان علم ندارد، لازم است تا به عالمان و متخصصان مراجعه نمايد. (69)
ايشان در ادامه، به ضوابط سه گانه اي براي تأويل آيات اشاره کرده، مي فرمايد:
الأولّ: إتقان طريقة السبر و التقسيم للتمييز بين المقارنات الأصليّة و غير الأصلية للحصول علي لبّ الکلام و للعثور علي الملاک الذاتي... الثاني: الدقّة الکاملة في معرفة ملابسات الکلام و مدي ربطها بأصل الموضوع... الثالث: أن يصبح هذا الفحوي العامّ المستخرج من طيّ الآية بمثابة کبري کليّة لما دلّ عليه ظاهر الکلام و يکون البطن المستخلص کليّاً منطبقاً علي ظاهر التنزيل. (70)
به نظر مي رسد روش ياد شده در کشف باطن و اهداف اصلي نزول آيه، گوياست و از رهگذر ظاهر، دسترسي به مفاهيم دروني آيه ممکن مي گردد؛ زيرا تنزيل هر آيه و احکام فرعي و جزئي آن، ناشي از غايات و اهداف کلي است که در وراي آن احکام هستند.
موافقان ساختار چند معنايي قرآن
در خصوص ساختار چند معنايي، با مرور بر نظريات مفسّران، مي توان بدين نکته اشاره کرد که گروهي از مفسّران معتقدند استعمال لفظ در بيشتر از يک معنا خلاف ظاهر است، ولي چنين استعمالي به همراه قرائن مربوط به ساختار چندمعنايي و بطني آيات قرآن، صحيح است. (71) گروهي ديگر نيز هر چند تصريح به وجود بطن براي آيات ننموده اند، به نظر مي رسد معتقد به وجود چند معنا براي يک لفظ يا يک عبارت، در قرآن هستند و آن را لازمه ساختار ادبي قرآن مي دانند که به گونه اي مرتبط به معناي دروني آيات است؛ زيرا در کلام آنها تصريح نشده که وجوه چند معنايي قرآن مربوط به ظاهر آيات مي باشد. عالماني مانند سيدمرتضي، شيخ طوسي، ابوالفتوح رازي، شبّر، مکارم شيرازي و ... از اين گروه هستند. (72)در دوره ي معاصر، آية الله جوادي معتقد است که استعمال لفظ در بيش از يک معنا، صحيح است و معاني چندگانه قرآن در طول هم، قابل قبول و همه مصاديق يک معنا هستند و محدوديتي در خصوص اراده کردن چند مطلب از يک آيه نيست؛ زيرا نه متکلم و نه مخاطب آن، که انسان کامل يعني حضرت رسول اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) است، مانعي از دريافت چنين وجوه معاني ندارند و مخاطب تحمل معاني متعدد را دارد. (73) ايشان در ادامه، به روايت « القُرآنُ ذَلُولٌ ذُو وُجُوهٌ» اشاره مي کند که بيان گر آن است که قرآن کريم معارف طولي متنوعي دارد. (74)
علامه طباطبايي نيز بر اين باور است که معاني باطني چون در طول معناي ظاهري مي باشد، مربوط به ساختار چند معنايي آيات است و اين معناي در عرض هم نيستند تا استعمال لفظ در بيشتر از يک معنا باشد. (75) برخي مفسّران که روش عرفاني و باطني دارند، معتقدند که معاني باطني مي تواند در عرض معاني ظاهري باشد و مانعي براي استعمال لفظ در بيش از يک معنا نيست و اين امر بيان کننده ساختار چندمعنايي قرآن است. (76)
طولي بودن معاني باطني و هم سويي آنها با معاني ظاهري
در خصوص منزلت معاني باطني و رابطه آن با معاني ظاهري، مي توان به چند ديدگاه اشاره کرد: نخست پذيرفتن معناي باطني و نفي معاني ظاهري، که پيشگام اين انديشه فرقه خطابيه و در ادامه ي آنها، فرقه باطنيه اند که معتقدند با دريافت باطن، ديگر عمل به ظاهر ضرورتي ندارد. آنان بدين جهت، ظاهر برخي از احکام شرعي را نفي کرده و معتقد به حلّيّت خمر و بعضي از ديگر محرمات شده اند. (77) فرقه خطابيّه منتسب به ابوالخطاب است؛ وي به علت انديشه غلّو و تأويل گرايي از طرف امام صادق (عليه السلام) مطرود شد. (78) علامه طباطبايي مشخصه باطنيّه را تأويل احکام ظاهري به مقامات باطني مي داند و معتقد است آنان ظاهر شريعت را مخصوص افراد کم خرد مي دانند (79) و از آنها به صوفيه نيز تعبير شده، همو مي گويد:أما المتصوّفة فانّهم لاشتغالهم بالسير في باطن الخلقة و اعتنائهم بشأن الآيات الأنفسية دون عالم الظاهر و آياته الآفاقية، اقتصروا في بحثهم علي التأويل ورفضوا التنزيل. (80)
عقيده باطنيّه مورد تأييد علماي اماميّه نيست. امام صادق (عليه السلام) چنين انديشه اي را مطرود دانسته است. (81) علامه طباطبايي انديشه صوفيه را که به نظر مي رسد هم سو با باطنيّه است نقد مي کند و معتقد است آنها از مباحث لفظي و ظاهري دور شده و براي رسيدن به معارف دين، به رياضت و مجاهدت نفس روي آورده و با اکتفا بر تأويل، تنزيل را مردود دانسته اند. (82) در برابر اين گروه، جمع ديگري متمايل به ظاهر گرايي شده اند؛ آنان همان « أهل الحديث » هستند که بر ظاهر، تعبّد محض داشته اند. (83) کساني مانند ابن حزم اندلسي ( م 456 ق )، ابن تيميّه ( م 728 ق ) و ابن قيّم جوزي ( م 751 ق ) از جمله ي اين گروه هستند. آنان معتقدند همه معارف ديني بايد از ظاهر آيه برداشت شود. (84) آنها دچار خطاي در انديشه شده اند؛ زيرا بر اساس روايات فراوان، قرآن هم ظاهر و هم باطن دارد و آنها در کنار هم هستند. (85)
نظر صحيح پس از پذيرفتن معاني ظاهري و معاني باطني آن است که معاني باطني در طول معاني ظاهري و مرتبط با آنها و نسبي و منوط به ميزان خفا و وضوح آن براي مخاطب است. پس از دريافت و قبول تنزيل و معاني ظاهري، مي توان به معاني باطني رسيد. علامه طباطبايي مي گويد:
قرآن مجيد ظاهر و باطن دارد که هر دو از کلام اراده شده اند؛ جز اين که اين دو معنا در طول هم مرادند نه در عرض همديگر؛ نه اراده ظاهر لفظي، اراده باطن را نفي مي کند و نه اراده باطن مزاحم اراده ي ظاهر مي باشد. (86)
ايشان همواره در تفسير خويش، تأکيد دارند که هر چند قرآن داراي مراتب معنايي است، ولي آنها در طول هم هستند و باطن هر آيه در ضمن ظاهر آن مي باشد. (87) ديگر مفسّران نيز به اين نکته تاکيد کرده (88) و معارف باطني را هم سو با معارف ظاهري دانسته اند. آية الله جوادي مي گويد:
مراحل دروني آن مانند مظاهر بيروني آن، کلام خداست و اگر از نزد غير خدا تنزل مي يافت، حتماً با هم مخالف بودند. بنابراين، سراسر مطالب قرآن از همه جهت هماهنگ است؛ يعني ظاهرها با هم، باطن ها با هم. هم چنين پيوند ظاهر با باطن برتر از خود هم چنان محفوظ است. (89)
آية الله معرفت نيز بر طولي بودن باطن و ظاهر تأکيد دارد و مي گويد: « مجموع ظاهر و باطن آيات به منزله استدلال منطقي مترتّب بر هم هستند » . (90) همو مي نويسد: « مدلول به تأويل که همان بطن است از مداليل التزامي کلام است » . (91)
ذهبي که در مواردي شيعه ي اماميه را به استفاده از بطن آيات براي مباحث کلامي متهم و چنين القا مي کند که بطن، مخصوص مفسران اماميه است، در اين خصوص مي گويد: « باطن قرآن همان مراد خداست که در وراي الفاظ الهي مي باشد ». (92)
بنابراين شيوه، جمع بين ظاهر و باطن و طولي بودن آنها، صحيح ترين ديدگاه است. امام صادق (عليه السلام) نيز بر اين ديدگاه تأکيد دارد؛ آنجا که مي فرمايد:
يَا هَيثَمُ التَّميمي! إِنَّ قَوماً آمَنُوا بِالظّاهِرِ و کَفَرُوا بِالبَاطِنِ، فَلَم يَنفَعهُم شَيءٌ، وَ جَاءَ قَومٌ مِن بَعدِهِم فَآمَنُوا بِالبَاطِنِ و کَفَروا بِالظَّاهِرِ، فَلَم يَنفَعهُم ذَلِکَ شَيئاً، و لا إِيمَانَ بِظاهِرٍ وَ لا بَاطِنٍ إِلَّا بِظاهِرٍ؛ (93) اي هيثم تميمي! گروهي تنها به ظاهر قرآن ايمان دارند و منکر باطن آن هستند؛ چنين روشي براي آنها سودي ندارد و گروه ديگري در برابر، تنها به باطن قرآن ايمان دارند و از ظاهر آن گريزانند. آنان نيز از اين عقيده ي خود بهره اي نمي برند. ايمان به ظاهر و باطن قرآن محقق نمي شود، مگر پس از پذيرش ظاهر قرآن.
به نظر مي رسد ساختار چند معنايي قرآن از مختصات قرآن است و ديگر متون، همانند قرآن در اين جهت نيستند؛ زيرا خداوند در قرآن، هم در آغاز، معاني چندگانه را اراده کرده و هم مبيّن آن را در مواردي معصوم (عليه السلام) قرار داده تا به صورت صحيح مرادهاي باطني، معلوم شود و همين ساختار بر اتقان و فصاحت و بلاغت آن افزوده و سبب تحدي و جاودانگي آن شده است.
پينوشتها:
1- برخي استعمال لفظ را تنها در يک معنا صحيح و بيش از آن را خلاف ظاهر و مربوط به معناي دروني دانسته اند ( أنوار الأصول، ج1، ص 146 ) .
2- انعام، آيه ي 151: (لاَ تَقْرَبُوا الْفَوَاحِشَ مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَ مَا بَطَنَ )؛ حديد، آيه ي 3: ( هُوَ الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَ الْبَاطِنُ ) ؛ لقمان، آيه 30: ( أَسْبَغَ عَلَيْکُمْ نِعَمَهُ ظَاهِرَةً وَ بَاطِنَةً ) و نحل، آيه ي 78: ( وَ اللَّهُ أَخْرَجَکُمْ مِنْ بُطُونِ أُمَّهَاتِکُمْ لاَ تَعْلَمُونَ شَيْئاً ).
3- مفردات راغب، ص 49، واژه « بطن ».
4- بحارالانوار، ج89، ص 94.
5- التبيان في تفسير القرآن، ج1، ص 9.
6- التأويل في مختلف المذاهب و الآراء، ص 10.
7- الميزان في تفسير القرآن، ج3، ص 27.
8- همان، ص 49.
9- همان، ص 74.
10- همان، ج5، ص 207؛ ج14، ص 231 و ج 16، ص 368.
11- التأويل، ص 15 و 78 و علوم القرآن عند المفسّرين، ج3، ص 202.
12- الميزان في تفسير القرآن، ج3، ص 24.
13- تسنيم، ج13، ص 173.
14- نفحات الرحمن، ج1، ص 28.
15- الصافي في تفسير القرآن، ج1، ص 28.
16- الإتقان في علوم القرآن، ج4، ص 225.
17- الميزان في تفسير القرآن، ج3، ص 73.
18- الإتقان في علوم القرآن، ج4، ص 225 ( نوع 78 )؛ مناهل العرفان، ج2، ص 68؛ التفسير و المفسّرون، ج2، ص 357 و تفسير تطبيقي، ص 58.
19- التأويل في مختلف الآراء، ص 36.
20- عوالي اللئالي، ج4، ص 104؛ مجمع البيان، ج1، ص 40 ( مقدمه، فنّ سوم ) و الإتقان في علوم القرآن، ج4، ص 211. روايات ديگري نيز صادر شده است، مانند: « لا تُخَاصِمهُم بِالقُرآنِ؛ فَإِنَّهُ ذُو وُجُوهٌ » ( بحارالانوار، ج2، ص 182 ) « وَ لا يَکُونُ الرَّجُلُ فَقيهاً کُلَّ الفَقِيهِ حَتَّي يَرَي لِلقُرآنِ وُجُوهاً کَثيراً » ( الإتقان، ج2، ص 144، نوع 39) .
21- نهج البلاغة، صبحي صالح، نامه 77 و بحارالانوار، ج2، ص 245 و ج 33، ص 376.
22- بصائر الدرجات، ج1، ص 196، باب في أنّ الائمة انّهم أُعطوا ...، ح 7. و ر.ک: تفسير عيّاشي، ج1، ص 11؛ وسائل الشيعة، ج27، ص 196؛ بحارالانوار، ج89، ص 97 و 94 و ج 33، ص 155 و مستدرک الوسائل، ج17، ص 331. روايت ياد شده با چند سند نقل شده که بهترين آن در بصائر الدرجات است. مهم ترين مصدر اين روايت، تفسير عيّاشي است که تعبير روايت « ما في القرآن » است. علامه طباطبايي اين روايت را از عيّاشي نقل مي کند ( الميزان في تفسير القرآن، ج3، ص 73 ) .
23- الکافي، ج2، ص 598، کتاب فضل القرآن، روايت دوم. همين روايت از حضرت علي (عليه السلام) نيز نقل شده است ( نهج البلاغة، خطبه 18 و بحارالانوار ، ج2، ص 284 و ج30، ص 40 ) .
24- عوالي اللئالي، ج4، ص 107 و بحارالانوار، ج89، ص 87.
25- الکافي، ج4، ص 549 و من لا يحضره الفقيه، ج2، ص 485.
26- اعراف، آيه ي 31: بگو جز اين نيست که پروردگارم زشتي هاي آشکار و پنهان را حرام کرده است.
27- الکافي، ج1، ص 374، باب من ادعي الامامة و ليس لها اهل، ح10؛ وسائل الشيعة، ج35، ص 10 و بحار الانوار، ج 24، ص 301.
28- کنزالعُمّال، ج1، ص 622.
29- وسائل الشيعة، ج27، ص 192؛ بحارالانوار، ج89، ص 94 و تفسير عيّاشي، ج1، ص 11.
30- جامع البيان عن تأويل آي القرآن، ج1، ص 25 و الاتقان في علوم القرآن، ج4، ص 233.
31- مجلسي در بحارالأنوار بابي را با عنوان « إنَّ لِلقُرآنِ ظَهراً وَ بَطناً و انَّ عِلمَ کُلِّ شَيءٍ في القرآنِ ... » منعقد ساخته که در آن ده ها روايت در خصوص بطن ذکر شده است. هم چنين ر.ک: الإتقان في علوم القرآن، ج4، ص 225 ( نوع 78 ) و 233 ( نوع 80 ) و کنز العمال، ج1، ص 550 و جامع البيان، ج1، ص 22.
32- الإتقان في علوم القرآن، ج4، ص 233 و 255.
33- علوم القرآن عند المفسّرين، ج3، ص 79 ( إنَّ للقرآن ظهراً و بَطناً ).
34- روح المعاني، ج1، ص 8: « و ممّا يؤيد ان للقرآن ظاهراً و باطناً ما اخرجه ابن ابي حاتم... فلا ينبغي لمن ادني له مسکة عن عقل بل ادني ذرة من ايمان، ان ينکر اشتمال القرآن علي بواطن » و التفسير و المفسّرون، ج2، ص 28: « صحّ لدينا من الاحاديث التي تقرر هذا...»
35- ر.ک: تفسير البرهان از بحراني و نورالثقلين حويزي ( البرهان، ج4، ص 366 ) .
36- نساء ، آيه ي 82.
37- نحل، آيه ي 89.
38- بحارالانوار، ج89، ص 115 و تفسير عيّاشي، ج1، ص 10.
39- علوم القرآن عند المفسّرين، ج3، ص 77.
40- الميزان في تفسير القرآن، ج3، ص 72.
41- همان، ص 48.
42- غاشيه، آيه ي 17: آيا آنان به شتر نمي نگرند که چگونه آفريده شده است؟
43- تفسير سوره حمد، ص 136.
44- قرآن در اسلام، ص 32.
45- علوم القرآن عند المفسّرين، ج3، ص 111- 75 ( بيش از 15 مفسّر ).
46- کتاب سليم بن قيس، ج2، ص 771: « اني سمعت من رسول الله (صلي الله عليه و آله و سلم) يقول: ليس من القرآن آية إلا و لها ظهر و بطن» ؛ طرف من الانباء و المناقب، ص 426؛ بصائر الدرجات، ص 196؛ تفسير عيّاشي، ج1، ص 11 و بحار الانوار، ج89، ص 97 و ج 33، ص 155.
47- بقره، آيه ي 183: روزه بر شما واجب شده؛ همان گونه که بر کساني که قبل از شما بوده اند، نيز واجب شده است.
48- وسائل الشيعه، ج17، ص 3، ابواب الاطعمة، ح6: عَن عَليَّ (عليه السلام): « أمَّا ما فِي القُرآنِ تَاويلُهُ فِي تَنزيلِهِ فَهُوَ کُلُّ آيَةٍ مُحکَمَهٍ نَزَلَت في تَحريمِ شِيءٍ مِنَ الامورِ المُتَعَارفَهِ الَّتي کَانَت فِي أيَّامِ العَرَبِ تَأويُلُها فِي تنزيلِهَا، فَلَيسَ يَحتَاجُ فِيها إلَي تفسيرٍ أکثَرَ مِن تأويِلَها » .
49- آية الله معرفت مي گويد: « ليست هذه الدلالة الباطنة بالتي تعمّ جميع آي القرآن؛ اذ لا موضوع لها في مثل آيات الاحکام و التي کانت رسالتها هي ظاهر دلالتها و لا شي سواه... و هذا هو مقتضي التعبير بلفظ التنکير: « إنَّ لَهُ بَطناً »، حيث لا يفيد الشمول... فالحصر حينئذا اضافي و ليس بحقيقي ». التأويل في مختلف المذاهب و الآراء، ص 35- 36.
50- مجلسي در « کتاب القرآن » در باب 128، به بيان رواياتي مي پردازد که در خصوص اصناف آيات قرآن است. وي روايات نعماني را که رساله مستقلي است مي آورد که در برخي از آنها، اشاره به عدم نياز تأويل براي آيات احکام اشاره شده است. ( بحار الانوار، ج90، ص 4، 12، 67 و 77؛ تفسير القمي، ج1، ص 5، 13 و 96 و مستدرک الوسائل، ج 14، ص 108).
51- نساء، آيه ي 23.
52- نحل، آيه ي 115.
53- عوالي اللئالي، ج4، ص 107 و بحارالانوار، ج89، ص 87.
54- تقريب القرآن، ج1، ص 24 و علوم القرآن عند المفسّرين، ج3، ص 111.
55- قرآن در اسلام، ص 28 ( قرآن مجيد ظاهر و باطن دارد ) .
56- جامع البيان، ج1، ص 25.
57- بحارالانوار، ج89، ص 94 و تفسير عيّاشي، ج1، ص 11.
58- الکافي، ج1، ص 213، باب ان الراسخين في العلم هم الائمه عليهم السلام؛ وسائل الشيعه، ج18، ص 132؛ بحار الانوار، ج23، ص 199 و بصائر الدرجات، ص 203.
59- الکافي، ج1، ص 213؛ تهذيب الاحکام، ج4، ص 132؛ وسائل الشيعه، ج18، ص 132 و بحارالانوار، ج23، ص 208.
60- نحل، آيه ي 44.
61- توبه، آيه ي 23.
62- الميزان في تفسير القرآن، ج9، ص 216.
63- الميزان في تفسير القرآن، ج1، ص 349؛ ج3، ص 31؛ ج5، ص 392؛ ج6، ص 296 و ج7، ص 77.
64- تفسير سوره حمد، ص 62، 73 و 78.
65- أصول الفقه، مظفر، ج1، ص 188 ( حجّيّة القياس ).
66- المنطق، ص 130 ( القسمة - أساليب القسمة ).
67- التأويل في مختلف المذاهب و الآراء، ص 38.
68- نحل، آيه ي 43: اگر نمي دانيد از آگاهان بپرسيد.
69- التأويل في مختلف المذاهب و الآراء، ص 38- 39.
70- همان و التفسير الأثري الجامع، ج1، ص 32.
71- انوار الاصول، ج1، ص 146 و 151: إنّ استعمال اللفظ في الاکثر من معني و ان کان ممکنا الا انه حيث کان مخالفاً الظاهر الکلام فيحتاج الي القرينه المعينه للمعاني. يکي از مصاديق اين مطلب لفظ صلاة در اين آيه ي شريفه است: ( يا ايَّها الَّذينَ آمَنوا لا تَقرَبُوا الصَّلاهَ و انتُم سُکاري حتَّي تَعلَمُوا مَا تَقُولُونَ و لا جُنُباً إِلّا عَابِرِي سَبِيل حَتَّي تغتَسِلُوا ) ( نساء آيه ي 43) که لفظ صلاه مي تواند به دليل وجود قرائن در دو معناي متفاوت و يا دو معنا در عرض هم بکار رود و از اين رو، هم به معناي « نماز » و هم « مسجد» باشد. در ادامه آيه براي هر يک قرائني نيز وجود دارد. ( ر.ک: آيات الاحکام تطبيقي، ص 93 ) .
72- قرآن در آيينه پژوهش ( مقاله « موافقان چند معنايي در قرآن کريم » ، محمود دشتي ) ، ج4، ص 200 – 213؛ العدة في أصول الفقه، ج1، ص 51؛ روض الجنان، ج14، ص 83 و انوار الاصول، ج1، ص 146.
73- تسنيم، ج1، ص 129.
74- همان، ص 130.
75- الميزان في تفسير القرآن، ج3، ص 64.
76- قرآن در آيينه پژوهش، ج4، ص 213 ( مقاله موافقان چند معنايي ). در اين مقاله، به تفسير سلمي، قشيري، ميبدي و ... اشاره شده است.
77- الملل و النحل شهرستاني، ج1، ص 179 ( الخطابيه ) ؛ دائرة المعارف تشيع، ج7، ص 166 ( خطابيه ) و فرهنگ فرق اسلامي، ص 94.
78- معجم رجال الحديث، ج14، ص 243 ( محمد بن ابي زينب، ابوالخطاب ) و اصول الحديث و احکامه، ص 191 ( الخطّابيّة ).
79- شيعه در اسلام، ص 37 ( شيعه اسماعيليه – باطنيّه ) .
80- الميزان في تفسير القرآن، ج1، ص 7 ( مقدمه ).
81- بصائر الدرجات، ص 526- 527.
82- الميزان في تفسير القرآن، ج1، ص 4 و 7 ( مقدمه الميزان ).
83- همان.
84- الفصل، ج1، ص 117؛ المحلي، ج7، ص 318؛ علوم القرآن عند المفسرين، ج3، ص 82. البته ابن تيميه از تأويل ياد مي کند و آن را همان مصداق خارجي مي داند که گذشت.
85- الکافي، ج2، ص 598 و بحارالانوار، ج2، ص 284.
86- قرآن در اسلام، ص 28 ( قرآن ظاهر و باطن دارد ).
87- الميزان في تفسير القرآن، ج3، ص 64 و 74.
88- علوم القران عند المفسرين، ج3، ص 77- 110: ( إنَّ للقرآنِ ظَهراً وَ بَطناً ).
89- تسنيم، ج1، ص 128.
90- التأويل في مختلف المذاهب و الآراء، ص 40.
91- التفسير الاثري، ج1، ص 31.
92- التفسير و المفسرون، ج2، ص 357.
93- بصائر الدرجات، ص 536- 537، باب من شرح امور النبي و الائمه في نفسهم و الرد علي من غلا بجهلهم مالم يعرفوا من معني اقاويلهم، ح5.
مؤدّب، حجة الاسلام دکتر سيّد رضا؛ (1393)، مباني تفسير قرآن، قم: انتشارات دانشگاه قم، چاپ سوم.
/ج