منابع تفسيري (2)

بخشي از روايات منبع، مربوط به سبب نزول آيات و زمينه هايي است که موجب نزول آيه يا سوره اي شده است، اعمّ از آن که سؤالي از پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) شده يا حادثه اي رخ داده و پس از آن پرسش يا حادثه،...
چهارشنبه، 8 بهمن 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
منابع تفسيري (2)
 منابع تفسيري (2)

 

نويسنده: حجت الاسلام دکتر سيدرضا





 

بخشي از روايات منبع، مربوط به سبب نزول آيات و زمينه هايي است که موجب نزول آيه يا سوره اي شده است، اعمّ از آن که سؤالي از پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) شده يا حادثه اي رخ داده و پس از آن پرسش يا حادثه، آياتي نازل گرديده است. اطلاع از اين روايات، نقش مهمي در فهم آيات دارد و در مواردي بدون آن، آگاهي از تفسير قرآن ممکن نيست. (1) سيوطي به ذکر اهميّت روايات اسباب نزول و فوايد آنها پرداخته است. (2)
در خصوص اعتبار روايات اسباب نزول به عنوان يکي از منابع تفسير همچون ديگر روايات، در بين مفسّران اختلاف نظر وجود دارد. علامه طباطبايي در برخي از موارد سبب نزول را معتبر مي داند و مي گويد:
سبب نزولي که در ذيل آيه اي وارد شده در صورتي که « خبر متواتر » يا « خبر قطعي الصدور » نباشد، بايد به آيه ي شريفه مورد بحث عرضه گردد و تنها در صورتي که مضمون آيه و قرائني که در اطراف آيه موجود است با آن سازگار باشد، بدان اعتماد مي شود. (3)
همو مي گويد:
روايات اسباب نزول ... که با سياق آيات سازگار نيست يکي دو تا نيست که قابل اغماض باشد. (4)
با توجّه به نقش مهم سبب نزول در فهم آيات، روايات حاوي سبب نزول يا از تواتر و قرائن صحت برخوردارند که مفسران از آنها بهره مي برند، يا دلايلي بر نادرستي آنها وجود دارد که مفسّران از آنها روي مي گردانند؛ ولي غالب رواياتِ سبب نزول به گونه اي است که دليل معتبري بر درستي يا نادرستي آنها ارائه نشده و مي بايد علاوه بر بررسي سندي، به بررسي متن آنها نيز پرداخته شود. اين قبيل روايات را نمي توان در تفسير آيات قرآن ناديده گرفت، هم چنان که از اِسناد قطعي محتواي آنها نيز خودداري شود.
اين پرسش براي مفسّران مطرح بوده که آيا سبب خاص مي تواند عموم الفاظ آيه را تخصيص بزند؟ آيا مفسران در اين گونه موارد لازم است به عموم الفاظ استناد و حکم کلّي از آن استفاده کنند يا به خصوص مورد نزول؟ عموم مفسّران برآنند که در اين گونه موارد، ملاک « عموم الفاظ » آيات است و هرگز حکم آيه منحصر به سبب نزولش نمي باشد، (5) مانند نزول « آيه ي ظهار » در خصوص سلمة بن صخر، يا « آيه ي لعان » در خصوص هلال بن اميه؛ البته در مواردي اندک، مانند آيه ي ولايت که خداوند مي فرمايد:
( إِنَّمَا وَلِيُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاَةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّکَاةَ وَ هُمْ رَاکِعُونَ‌ ) ؛ (6) سرپرست و وليّ شما، تنها خداست و پيامبر او و آنها که ايمان آورده اند؛ همانها که نماز را برپا مي دارند، و در حال رکوع، زکات مي دهند.
حکم منحصر به سبب نزول آن است و تعميم آن به استناد برخي روايات امکان پذير نيست (7) و مي بايد تنها بر سياق آيات توجّه شود.

بررسي منبعيت و حجّيّت متقابل قرآن و سنّت در تفسير

« کتاب و سنّت » از اهمّ منابع تفسيرند و در خصوص حجّيّت هر يک و کارکرد و تعامل متقابل آنها چند نظر وجود دارد. برخي قرآن را اصل و حجّيّت سنّت را وامدار قرآن دانسته اند که مي توان از اين نظريه به عنوان نظريه « قرآن محوري و سنّت مداري » ياد کرد. در برابر، گروهي ديگر حجّيّت سنّت را نه از قرآن، بلکه به استناد « وحي بودن آن » مي دانند و از آن مي توان با عنوان نظريّه « دوگانه محوري » ياد کرد.
پذيرش هر يک از دو نظريه فوق مي تواند جايگاه منبع بودن هر يک از آنها را نيز در سلسله مراتب منابع تفسير بيان نمايد. در صورت پذيرش نظريّه « قرآن محوري و سنّت مداري » ، منبع بودن سنّت در طول قرآن خواهد بود و در صورت پذيرش نظريّه « دو گانه محوري » ، سنّت از نظر منبعيت، در عرض قرآن قرار خواهد گرفت و اولويتي بين آنها وجود نخواهد داشت.
در بحث از منبع بودن هر يک از اين دو، ديدگاه قرآن محوري از طرف « قرآنيون » و سنت محوري نيز از طرف « اخباريون و اهل حديث » مطرح شده که هيچ يک از آنها مورد قبول عموم مفسران نيست. اين دو ديدگاه، برخوردار از افراط و تفريط و مخالف « حديث ثقلين » است که در آن، بر هم سويي اين دو در فهم معارف دين و قرآن تأکيد شده است. محقّقان زيادي در نقد يا طرفداري از آنها مطالبي را بيان داشته اند. (8)
به نظر مي رسد با بررسي دو ديدگاه « قرآن محوري و سنّت مداري » و « دوگانه محوري » بتوان رابطه « حجّيّت کتاب و سنّت » را بيان کرد. سنّت در حجّيّت، خود را وامدار قرآن مي داند و از طريق قرآن از اعتبار آن آگاه مي شويم، گر چه که منزلت و جايگاه معصومان (عليهم السلام)، به دليل علم لدني و عصمت آنهاست و قرآن طريق و دليل اعتبار آنهاست. قرآن همواره نخستين منبع تفسير بوده و به هنگام تفسير آيات، نخست بايد به ديگر آيات قرآن مراجعه کرد و پس از آن، از روايات معصومين (عليهم السلام) و سنت آنان، کمک گرفت؛ گر چه انکارناپذير است که سنت در تفسير قرآن نقشي ممتاز دارد و کارکردهاي آن به قرآن مانند تبيين و تفصيل آموزه هاي قرآني، نوگستري آنها مورد پذيرش مفسران است. در ادامه، نخست به بيان ديدگاه « قرآن محوري و سنّت مداري » و پس از آن، به بررسي نظريه ي « دوگانه محوري » مي پردازيم.

قرآن محوري و سنّت مداري

بر اساس اين ديدگاه، حجّيّت قرآن ذاتي و مربوط به وحي بودن و اعجاز آن و مستقلّ از ديگر منابع (9) است، در حالي که حجّيّت سنّت از طريق قرآن است و سنّت، منزلت و اعتبار خود را از قرآن مي گيرد؛ بدين جهت، منبعيت آن نيز پس از قرآن مي باشد و جايگاه سنّت نسبت به قرآن، تقرير و تبيين مطالب آيات قرآن مي باشد. به نظر مي رسد عموم مفسّران، منشأ حجّيّت سنّت را قرآن مي دانند. از پيشگامان اين نظريه در دوره معاصر، علامه طباطبايي است که معتقد است اصل و اهمّ منابع تفسير، قرآن، يعني « ثقل اکبر » است و سنت که همان « ثقل اصغر » است، در مدار آن است. دلايل نظريه ياد شده چنين است:

الف) تقدّم وجودي قرآن:

قرآن نخستين اثر الهي است که ما مسلمانان با آن آشنا شده و به واسطه اعجاز و ديگر دلايل مانند « وحياني بودن » ، آن را پذيرفته ايم و سپس به واسطه آن، روايات نبوي (صلي الله عليه و آله و سلم) و به تبع آن، روايات اهل بيت (عليهم السلام) را قبول کرده ايم؛ زيرا اعتبار و منزلت پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) به عنوان بزرگترين مفسّر از همانند آيه ي ( أَنْزَلْنَا إِلَيْکَ الذِّکْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيْهِمْ ) (10) گرفته شده و اگر سنّت پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) حجّت نباشد، کلام خدا لغو مي گردد.
علامه طباطبايي بيان مي دارد که آيه ياد شده دلالت بر حجّيّت قول پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) دارد. (11) بنابراين حجّيّت سنّت به واسطه آيه ياد شده مي باشد. در آيه ديگري نيز آمده است:
( مَا آتَاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ مَا نَهَاکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا وَ اتَّقُوا ) ؛ (12) آنچه را پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) به شما مي دهد، بگيريد و از آنچه شما را از آن باز مي دارد، دست بکشيد.
اين آيه هر چند داراي نزول خاص و مربوط به غنائم جنگي است، ولي مفاد آن عام و دلالت بر حجّيّت قول رسول (صلي الله عليه و آله و سلم) دارد. آية الله جوادي آملي مي گويد: « مهم ترين منبع تفسير خود قرآن کريم است که مبيّن، شاهد و مفسّر خويش است » . (13)

ب) قرآن معيار بازشناخت اعتبار احاديث حاکي از سنت:

در روايات معتبري، قرآن معيار « عرضه و بازشناخت » اعتبار روايات که حاکي سنت مي باشد، شمرده شده است. موافقت روايات با قرآن، ملاک اعتبار آنها، به ويژه به هنگام تعارض آنهاست، مانند روايات ذيل:
مَا آتَاکُم عَنَّا مِن حَدِيثٍ لَا يُصَدِّقُهُ کِتَابُ اللهِ فَهُوَ بَاطِلٌ؛ (14) هر حديثي به دست شما رسيد که با قرآن سازگاري ندارد، باطل است.
کُلُّ حَدِيثٍ لَا يُوَافِقُ کِتَابَ اللهِ فَهُوَ زُخرُفٌ؛ (15) هر حديثي که موافق قرآن نيست، زينت شده و باطل است
إنَّ عَلَي کُلِّ حَقٍّ حَقيقَة، وَ عَلَي کُلِّ صَوَابٍ نُوراً، فَمَا وَافَقَ کِتَابَ اللهِ فَخُذُوهُ وَ مَا خَالَفَ کِتَابَ اللهِ فَدَعُوهُ؛ (16) هر حقي داراي حقيقتي و هر صوابي داراي نوري است. پس هر چه که موافق قرآن است بدان عمل کنيد و هر چه مخالف آن است رهايش کنيد. لَا تَقبَلُوا عَلَينَا ما خالَفَ قول ربّنا؛ (17) در مورد ما، احاديث مخالف سخن پروردگار ( قرآن ) را مپذيريد.
با توجه به صراحت روايات ياد شده، قرآن اصل و معيار بازشناخت روايات است و حجّيّت روايات برخاسته از قرآن خواهد بود.

ج) جامعيّت قرآن:

قرآن اصل و محور معارف است و روايات مبين و شارح آن؛ بدين جهت، قرآن از جامعيّت برخوردار است و هر چه از آن معارف به واسطه معصومين (عليهم السلام) بيان مي شود، برخاسته از قرآن است. در برخي از آيات قرآن آمده است:
( إِنَّا أَنْزَلْنَا إِلَيْکَ الْکِتَابَ بِالْحَقِّ لِتَحْکُمَ بَيْنَ النَّاسِ بِمَا أَرَاکَ اللَّهُ ) ؛ (18) ما اين کتاب را بحق بر تو نازل کرديم؛ تا به آنچه خداوند به تو آموخته، در ميان مردم قضاوت کني.
( مَا فَرَّطْنَا فِي الْکِتَابِ مِنْ شَيْ‌ءٍ ) ؛ (19) ما هيچ چيز را در اين کتاب، فروگذار نکرديم.
( نَزَّلْنَا عَلَيْکَ الْکِتَابَ تِبْيَاناً لِکُلِّ شَيْ‌ءٍ ) ؛ (20) ما اين کتاب را بر تو نازل کرديم که بيانگر همه چيز است.
آيات ياد شده بيان گر اصل بودن قرآن نسبت به ديگر منابع مي باشد. با قبول جامعيّت قرآن در احکام و شريعت، روايات، فرع و شرح آنها خواهد بود و اعتبارشان تبعي خواهد گرديد و بدين جهت است که قرآن کريم « ثقل اکبر » شناخته شده است. در روايات نيز به جامعيت قرآن، اشاره شده است، مانند:
إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالي أَنزَلَ فِي القُرآنِ تِبيانَ کُلِّ شَيءٍ وَ حَتَّي وَ اللهِ مَا تَرَکَ شَيئاً يَحتَاجُ إِلَيهِ العِبَادُ؛ (21) خداوند متعال در قرآن بيان هر چيز را آورده است. سوگند به خدا! او هيچ چيزي را که بندگان به آنها نياز دارند، واگذار ننموده است.
مَا مِن أَمرٍ يَختَلِفُ فِيهِ اثنَانِ إلّا وَ لَهُ أصلٌ فِي کِتَابِ اللهِ ؛ (22) هيچ امري نيست که دو تن در آن اختلاف کنند، مگر آن که داراي اصل و اساسي در قرآن است.
در روايتي ديگر تمام علوم اهل بيت (عليهم السلام) را برگرفته از قرآن مجيد مي داند و کليني آنها را در باب « راسخين در علم » آورده است. (23)

دوگانه محوري

در نظريّه دوگانه محوري، به نظر مي رسد حجّيّت سنّت مرهون قرآن نيست تا در منبعيت نيز پس از قرآن و در طول آن باشد و خود داراي حجيّت مستقلّ است. برخي بر اساس همين ديدگاه حجّيّت سنّت را مستقل از قرآن دانسته (24) و منشأ آن را وحياني بودن آن بيان کرده اند. (25) چنين ديدگاهي با دلايل نظريّه پيشين ناسازگار است و نمي تواند مستندي قوي داشته باشد.
سنّت معصومين (عليهم السلام) همواره در کنار قرآن، جايگاه ويژه ي خود را داشته و حجّيّت آن مرهون آيات بوده است؛ به گونه اي که اگر آيات قرآن، اعتباربخش سنّت نباشد، روايات پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) و امامان معصوم (عليهم السلام) از چنين جايگاه معتبري برخوردار نخواهد بود. حديث ثقلين هم تنها بر اعتباردهي و منبع بودن آنها دلالت مي کند و نه استقلال سنّت در حجّيّت.

3- عقل

بعد از قرآن و روايات، عقل نيز در مواردي از آيات، از منابع تفسير شمرده شده است (26) و نقش عقل در تفسير آيات قرآن مهم است؛ هم چنان که نقش عقل در شناخت خداوند متعال و در باور به راهنمايان الاهي، معاد و ... نيز مهم است و خداوند در آيات فراواني از قرآن کريم در خصوص پروردگار، هستي، کلام الله، انسان، آيات رباني، دنيا، دار آخرت و ... با عبارت « لَعَلَّکُم تَعقِلُونَ » و « لَعَلَّکُم تَتَفَکَّرُونَ » و ... نسبت به تعقل و خردورزي تأکيد کرده است. (27)
بدين جهت، عقل همواره معيار فهم اصول کلي معارف و معيار تميز حق از باطل و سنجش خير و شر بوده است. در تفسير قرآن نيز، در مواردي مي توان بر اساس عقل، آرا و اقوال مفسّران را بررسي و آيات قرآني را تحليل کرد. مفسّران بزرگي، همچون طوسي و طبرسي نيز در مقدمه تفسير خود، بر اهتمام احتجاجات عقلي و نقش عقل در عرضه مفاهيم برخاسته از آيات قرآن تأکيد کرده اند. (28)

اعتبار منبع بودن عقل در تفسير

در روايات بر « حجّت دروني » که همان عقل است در کنار « حجّت بيروني » ، يعني پيامبران، تأکيد فراوان شده و آن را ملاک فهم انسان از دين و قرآن شمرده اند؛ اين امر اعتبار عقل را در فهم معارف ديني و به ويژه تفسير قرآن مي رساند. براي مثال در روايتي از امام کاظم آمده است:
إِنَّ لِلَّهِ عَلَي النَّاسِ حُجَّتَينِ: حُجَّةً ظَاهِرَةً وَ حُجَّةً بَاطِنَةً... أَمَّا البَاطِنَةُ فَالعُقُولُ؛ (29) خداوند بر مردم دو حجّت قرار داده است: حجت ظاهر و حجت باطن ... حجت باطن همان عقل است.
عقل در نزد اماميّه، يکي از منابع فهم احکام شرعي شمرده مي شود. (30) کليني، کافي را با کتاب « العقل و الجهل » آغاز کرده (31) و روايات فراواني را در خصوص « عقل و تعقل » آورده است. معتزليان نيز بر نقش عقل در فهم دين تأکيد فراوان دارند. واصل بن عطاء ( م 131 ) از نخستين پيشوايان معتزلي است که حجت عقل را در کنار قرآن و سنّت، به عنوان منابع استنباط بيان کرده است. (32) تعاملات فراواني بين عالمان شيعي و معتزلي در برابر جبهه « اهل حديث » ، حتي در دوران معاصر وجود داشته تا خردگرايي جايگاه بهتري پيدا کند؛ متکلّمان هر دو گروه به دلايل عقلي در تفسير اصالت داده اند تا بتوانند در تعارض عقل با ظاهر برخي از آيات، اولويت را به انديشه هاي عقلي بدهند. (33)
بيشتر مفسّران و قرآن پژوهان معاصر نيز بر اعتبار عقل در تفسير قرآن اهتمام دارند و آن را از منابع اصلي تفسير مي شمارند. آية الله خويي در آغاز تفسير، پس از ذکر روايات، بر جايگاه عقل فطري در فهم آيات به عنوان حجّت باطني، تأکيد کرده است. (34)
آية الله جوادي درباره عقل به عنوان منبع سوم از منابع تفسير قرآن مي گويد: عقل برهاني است که از گزند مغالطه ي وهم و از آسيب تخيل مصون باشد. (35) آية الله معرفت نيز ضمن تقسيم تفسير بر دو دسته نقلي و اجتهادي، در خصوص تفسير اجتهادي و ارتباط آن با عقل مي گويد:
تفسير اجتهادي بيشتر بر « درايت و عقل » متکي است تا روايت و نقل ؛ چون معيار سنجش و بررسي در آن، انديشه و تدبّر است. (36)
آنچه مهم است اين است که با توجه به تقسيم عقل به « نظري و عملي » ، « عقل تفصيلي و اجمالي » (37) ، « مصباحي و برهاني » (38) و ... کدام يک در تفسير آيات قرآن منبع و کدام يک شاهد و مؤيّدند؟ آية الله جوادي در تفسير قرآن و فهم معارف آن، بر عقل برهاني تأکيد دارد و مي گويد: با کمک چنين عقلي، مي توان وجود خداوند را ثابت کرد؛ بدين گونه که اگر عقل برهاني، مطلبي را اثبات يا نفي نمود، حتماً در تفسير قرآن، بايد آن مطلب ثابت شده، مصون بماند و با ظاهر هيچ آيه اي نفي نگردد و مطلب نفي شده، منتفي باشد و با ظاهر هيچ آيه اي ثابت نشود و چنان چه آيه داراي چند احتمال بود و عقل يکي از آنها را تأييد نمود، بايد بتوان با کمک عقل برهاني، آيه را بر همان محتمل حمل کرد. (39) از نظر ايشان، عقل مصباحي تنها به جمع بندي شواهد داخلي و خارجي مي پردازد و چنين تفسير عقلي مجتهدانه ضمن تفسير به مأثور شمرده مي شود و نه تفسير عقلي. (40) همو مي نويسد:
يا به استنباط از برخي مبادي تصوري و تصديقي از منبع ذاتي عقل برهاني و علوم متعارفه صورت مي پذيرد که در اين قسم، عقل نقش منبع دارد نه صرف مصباح. (41)
بدين جهت، به نظر مي رسد مقصود از « عقل » ، همان « ادراکات بديهي » است که هر مفسّري مي تواند به کمک آنها، آيات قرآن را تفسير کند، يا در بين چند احتمال، نظر صحيح را دريابد. بنابراين، با کمک همان ادراکات، مي توان مقاصد و مراد الهي را دريافت و به هنگام تعارض ظاهري آيات با يکديگر يا با روايات يا با ديگر منابع، رأي صحيح را معين کرد؛ گر چه در مواردي، چنين تشخيصي آسان نيست و مفسّران نيز گاه دچار اختلاف نظر شده اند.
نقش عقل در غالب موارد « آيات متشابه » ، نقش سلبي است، (42) مانند نفي جسمانيّت از خدا در آيه ي شريفه ي ( يَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَيْدِيهِمْ ) (43) و آيه ي ( إِلَى رَبِّهَا نَاظِرَةٌ ). (44) در مواردي نيز، نقش آن نقش تبييني و توضيحي است و چنين نقشي بيشتر در « آيات محکم » است که به تحليل عقلي مفاد آنها مي پردازد، مانند آيه ي ( لَوْ کَانَ فِيهِمَا آلِهَةٌ إِلاَّ اللَّهُ لَفَسَدَتَا ) (45) که با کمک ملازمات عقلي به يکتايي خداوند پرداخته شده و خداوند را چنان که شايسته اوست توصيف مي کنند. (46) هم چنين است اين آيه ي شريفه قرآن ( اللَّهُ يَتَوَفَّى الْأَنْفُسَ حِينَ مَوْتِهَا ) (47) که مفسران در پرتو عقل و اصول مسلّم عقلي، به حقيقت آدمي که همان روح انساني است و نيز به زوال ناپذيري آن اشاره مي کنند. (48) عقل نقش مهمي در دريافت معاني باطني دارد و با کمک آن و الغاي خصوصيت از ويژگي هاي تنزيلي هر آيه، مي توان به مفاد و پيام اصلي آيات پي برد (49) که همان تأويل دروني آيات است.
تفسير عقلي برخلاف آنچه برخي گفته اند، (50) تأييد شارع را به همراه دارد و همان به کار گرفتن قرائن روشن عقلي است که خردمندان آن را پذيرفته و در فهم آيات از آن استمداد کرده اند. آية الله جوادي مي گويد: تفسير عقلي در حوزه غير « آيات فقهي » است؛ زيرا در حوزه تعبّديّات، عقل توانمند نيست. بدين جهت، در روايتي از معصوم (عليهم السلام) در صورت صحت صدور آمده است:
إِنَّ دِينَ اللهِ لَا يُصَابُ بِالعُقُولِ النَّاقِصَةِ ؛ (51) دين خدا به واسطه عقول ناقص به دست نمي آيد.
متن اصلي روايت که در محاسن آمده، با عبارت بالقياس است و مقصود از آن، ناتواني عقل در گستره ي فهم « احکام فقهي » است.

تمايز تفسير عقلي با تفسير به رأي

تفسير عقلي که در آن، عقل منبع تفسير است، با تفسير به رأي متمايز مي باشد؛ زيرا بر اساس آنچه در خصوص « منبع بودن قرآن » در تفسير گفته شد، تفسير عقلي روشمند است و مفسّر با رعايت مقدمات و علوم مورد نياز، به تفسير قرآن مي پردازد و با استمداد از قرائن روشني که خردمندان آن را پذيرفته اند، به فهم آيات مبادرت مي کند؛ برخلاف « تفسير به رأي » که شخص از مقدمات و علوم مورد نياز تفسير بهره مند نيست و با گمانه زني بر رأي خود، به تبيين آيه اقدام مي نمايد. چنين برداشتي از قرآن، نکوهش معصومين (عليهم السلام) را به همراه داشته است و پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) مي فرمايد:
مَا آمَنَ بِي مَن فَسَّرَ بِرَأيِهِ کَلامي؛ (52) هر کس سخن من [ = خدا ] را با رأي خود تفسير کند، به من ايمان نياورده است.
امام باقر (عليه السلام) مي فرمايد:
وَيحَکَ يَا قَتَادَة! إن کُنتَ فَسَّرتَ القُرآنَ مِن تِلقَاء نَفسِکَ فَقَد هَلَکتَ وَ أهلَکتَ؛ (53) اگر قرآن را از پيش خود و با رأي خود تفسير کني، هم خود هلاک مي شوي و هم ديگران را هلاک مي کني.
گرچه هيچ مفسّري بدون پيش فرض نيست و هيچ تفسيري بدون پيش فرض، فهم نمي شود و چنان که آية الله جوادي معتقد است، « أمّي محض » توان تفسير ندارد، ولي همواره پاسخ متن، امضاي پيش فرض آن نيست. (54)
اما در تفسير به رأي، مفسر به سبب يا با استعانت از رأي خود به تفسير مي پردازد و آيه را طبق آن معنا مي کند که در اين صورت، چنين تفسيري روشمند نيست. هر چند در مواردي ممکن است تفسير ارائه شده، با هدف آيه نيز نزديک باشد. علامه طباطبايي مي فرمايد: « تفسير به رأي » همان استقلال و انفراد در فهم قرآن است و نهي از تفسير به رأي، نهي از « طريق تفسير » است. (55)
بنابراين، خصيصه تفسير به رأي آن است که با معيارهاي مفاهمه ي عرب و با اصول و علوم متعارف عقلي و خطوط کلي قرآن سازگاري ندارد و در آن، تحميل رأي بر آيات انجام شده، برخلاف تفسير عقلي که از ويژگي هاي ياد شده به دور است. (56) بدين جهت است که تفسير به رأي اختصاص به آيات خاصّي از قرآن ندارد و همه آيات و از آن جمله، آيات احکام و آيات مربوط به معارف را نيز شامل مي شود. (57)

4- شهود و کشف

برخي از مفسّران براي فهم آيات، در کنار منابع نقلي و عقلي، از « شهود و کشفِ » دروني اعمّ از شهود خود و ديگران نيز بهره برده و در جريان تفسير، قرآن را بر اساس معارف کشفي خود تبيين نموده اند، مانند قشيري ( م 465 ) در لطائف الإشارات، ميبدي ( قرن ششم ) در کشف الأسرار و عدّة الأبرار، صدرالمتألّهين ( م 1050 ) در تفسير القرآن الکريم، قزويني ( م 1270 ) در مناظر الأنوار و مظاهر الأسرار و ... .
مفسّران ياد شده معتقدند از جمله منابع تفسير، کشف و دريافت معاني دروني و باطني مفسّر است که خداوند با رمز بدان ها اشاره کرده است. برخي از آيات قرآن بسا مؤيّد چنين تفکر شهودي باشد، مانند:
( يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ يَجْعَلْ لَکُمْ فُرْقَاناً ) (58)؛ اي کساني که ايمان آورده ايد! اگر تقواي الهي را پيشه خود سازيد، خداوند وسيله اي براي جداساختن حق از باطل براي شما قرار مي دهد.
امين الاسلام طبرسي در ذيل آيه ياد شده مي گويد:
مقصود از فرقان، هدايت و نور در قلوب افراد است که به واسطه آن، انسان مي تواند حق و باطل را از هم تمييز دهد. (59)
علامه طباطبايي نيز يادآور مي شود که مقصود از « فُرقَاناً » ، فرقان بين حق و باطل است، خواه حق و باطل در اعتقاد باشد يا در عمل يا در « رأي و نظر » . (60) امام علي (عليه السلام) نيز ياد خدا را سبب جلاي قلب و دريافت معاني الهي مي داند و مي فرمايد:
إِنَّ اللهَ سُبحَانَهُ وَ تَعَالي جَعَلَ الذِّکرَ جِلَاءً لِلقُلُوبِ، تَسمَعُ بِهِ بَعدَ الوَقرَةِ، وَ تُبصِرُ بِهِ بَعدَ العَشوَة؛ (61) خداوند ذکر و ياد خود را وسيله روشني بخش براي دل ها قرار داده تا بعد از آن که ناشنوا بودند، به واسطه آن، شنواگردند و بعد از آن که در کوري بودند، بينا گردند.
مفسّران عرفاني و شهودي معتقدند که قرآن ظهر و بطن دارد و داراي مفاهيم بلندي است که از اسرار و رموز دانسته شده و فهم آنها براي هر کس مقدور نيست، بلکه فهم آن اسرار براي افرادي خاص مقدور است که از اسرار و رموز شريعت و قرآن آگاهي دارند. (62) بنابراين، گر چه ظاهر قرآن براي عموم مردم است، ولي اسرار و رموز آن براي خواص از اهل کشف و شهود مي باشد. رواياتي که مفاهيم قرآني را داراي مراتب متعدّد مي داند، در صورت صحّت، مؤيّد آن است که قرآن داراي « چهار مرتبه از فهم » است: عبارات آن براي عوام، اشارات آن براي خواص، لطائف آن براي اوليا و حقايق آن براي انبياست. (63)
اهل عرفان خود را از « خواص » مي دانند و مي کوشند تا به حقايق دروني آيات آگاه شوند. آنان معتقدند چنين شيوه اي براي فهم معاني دروني آيات ميسر است، ولي نخست مي بايد به حکم آيه ي شريفه ي ( وَ الَّذِينَ جَاهَدُوا فِينَا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنَا ) ، (64) انسان اهل کشف و شهود و از خواص گردد تا پس از آن، زمينه چنين فهم و تفسيري برايش حاصل شود و تنها در اين صورت است که کشف و شهود مي تواند منبع فهم آيات قرآن گردد و گرنه در مواردي، کشف و شهود نيز ابزار و زمينه ساز هستند.
امام خميني (قدس سره) معتقد است تا « ذوق عرفاني » حاصل نشود، درک آن مفاهيم متعالي براي انسان مقدور نيست. (65) وي در مقام نقد کساني که « تفاسير عرفاني » را حرف هاي درويشي مي دانند، مي گويد: « نگوييم اينها حرف هاي درويشي است؛ همه اين مسائل در قرآن هست به نحو لطيف » . (66) هم چنين در جاي ديگري مي نويسد: « در قرآن آياتي، در اين زمينه که اهل معرفت از آن استفاده مي کنند، زياد است » . (67)
بدين جهت، مي توان گفت برداشت هاي تفسيري که مستند به « معارف شهودي » است، براي مفسّران و کاشفان آنها، علم آور، معتبر و ارزشمند است، ولي اين پرسش وجود دارد که آيا آن معارف مي تواند براي ديگران نيز علم آور، معتبر و حجّت باشد؟ به نظر مي رسد چون چنين معارفي از يک سو، قابل انتقال به ديگران نيست و ديگران بدون شهود آنها نمي توانند آن را درک کنند و از جانب ديگر، چنين معارفي در مواردي نيز ممکن است با دريافت هاي خيالي هم ساز شود و ملاکي هم براي تشخيص صحيح از غير صحيح آن وجود ندارد؛ (68) بنابراين، نمي تواند در مواردي شايستگي « منبعيت تفسير آيات » را داشته باشد؛ زيرا نه ضابطه مند است و نه مستند به اصول ادبي و قواعد لغوي و ... (69) آية الله معرفت اساسي ترين اشکال چنين شهودي را ذوقي بودن آن مي داند و مي گويد:
از شاخصه هاي تفاسير عرفاني، ناهماهنگي در تفسير و تأويل آيات قرآني است و اين ناشي از اختلاف ذوق هاست... اساساً مکتبي که بر پايه « ذوق » استوار است، نمي تواند روشي يکسان در فهم قرآن داشته باشد. (70)
اما در صورتي که يافته هاي شهودي و کشفي سازگار با محتواي ديگر آيات و روايات معتبر و دلايل عقلي متقن باشد، علم آور و شايستگي منبعيت را دارند و معتبر خواهد بود. در اين صورت، مکاشفات عرفاني هم سو با مفاد روايات و ارزشمند است. براي مثال ملاصدرا در خصوص آيات سوره ي واقعه، در ذيل آيه ي ( فِي سِدْرٍ مَخْضُودٍ وَ ... )، (71) در توصيف درخت سدر مي گويد:
نزد عرفا، مراد از آن درخت در عالم کبير، همان « نيروي ملکوتي » است که مظهر آن، « آسمان هفتم » است و شأن آن، صورت دادن حقايق و تشخص آنها در مرحله شکل و خلق است. (72)
وي در ذيل آيه ي ( لَآکِلُونَ مِنْ شَجَرٍ مِنْ زَقُّومٍ‌ ) (73) مي گويد:
و آن « درخت نفس پليد » است که از فطرت عقلي به سبب اعتقادات تباهي که آن را به تباهي کشيده؛ تغيير يافته است... پس « درخت زقّوم » مثالي است براي نفوس پيشوايان و رؤساي گمراه؛ آنان که بدعت گذارندگان و مدعيان آموزش و ارشادند. (74)
هم چنين مانند برداشت هاي عرفاني امام خميني (قدس سره) در سوره حمد، به ويژه در تفسير ( مَالِکِ يَومِ الدِّينِ ) ؛ ايشان در اين زمينه مي فرمايد:
اين اختصاص ممکن است براي اين باشد که « يَومِ الدِّينِ » ، « يوم الجمع » است... و يا براي ظهور مالکيّت و قاهريت حق تعالي در « يوم الجمع » که يوم رجوع ممکنات است به باب الله و صعود موجود بفناء الله باشد. (75)
ايشان در تفسير « إِيَّاکَ نَعبُدُ » مي فرمايد:
« إِيَّاکَ نَعبُدُ وَ إِيَّاکَ نَستَعِينُ » از متفرّعات « الحَمدُ لِلَّهِ » است که اشاره به توحيد حقيقي است و کسي که حقيقت توحيد در قلب او جلوه ننموده و قلب را از مطلق شرک پاک ننموده، « إِيَّاکَ نَعبُدُ » او حقيقت ندارد و حصر عبادت و استعانت را به حق نتواند نمود و خدا بين و خداخواه نخواهد بود. (76)

5- لغت

لغت را گر چه برخي به عنوان منبع دانسته اند، به نظر مي رسد که در فهم و تفسير آيات، نقش ابزار و مؤيد را دارد؛ زيرا قول فصل و حجّت نيست. مقصود از لغت به عنوان ابزار تفسير، هر آن چيزي است که در شناسايي معناي واژه ها و کاربردهاي آن، مفسّران را ياري مي کند و زمينه ساز و شاهدي بر فهم آيات است و شامل آراي صاحبان لغت، موارد کاربرد واژه در قرآن و روايات، فرهنگ عامّه، شعر و ... است. دريافت معناي اصلي واژگان قرآن به خصوص واژه هاي غريب و کم استعمال و واژه هاي مترادف و هم معنا، در تفسير قرآن مهم است. مفسّر بايد بداند واژه هاي قرآن به هنگام نزول، داراي چه معنايي بوده، مانند واژه ي « اثم » که در لغت به معناي « بطء و تأخير » (77) آمده، ولي در اصطلاح به معناي گناه به کار رفته، يا واژه « صلاة » که در لغت به معناي « دعا » (78) است، ولي در اصطلاح براي عمل عبادي با شرايط خاص به کار رفته است.
دريافت ريشه اصلي و اشتقاق صغير و کبير واژه ها و راه يابي به مقاييس لغت، (79) با کمک و جست و جو در منابع لغوي ضروري است تا معناي اصلي و غير شاذ و به کار رفته در عصر نزول معلوم و به استناد اعتبار قول خبره و خبر ثقه از آنها در تفسير استفاده شود.
گروهي از مفسّران همچون راغب اصفهاني ( م 402 ) تلاش فراوان نموده اند تا با دست يابي به وضع نخستين معناي لغت و سير تحول و کاربردهاي قرآني آنها، معناي کلمات را دريابند. بدين جهت، مفردات راغب، از کتاب هاي لغوي مهم تفسير به شمار مي آيد. اجتهاداتي که وي در معناشناسي لغات نموده، بسيار مورد استفاده مفسّران، از جمله علامه طباطبايي در الميزان بوده است. (80) طبرسي نيز در مجمع البيان با ايجاد عنوان « اللغة » سعي دارد با استمداد از نظر صاحبان لغت و کاربردهاي لغت در فرهنگ زمان نزول، به ويژه در شعر عرب، معاني واژگان را دريابد. (81) ابن عباس از مفسّران صدر اسلام از اين شيوه براي فهم معاني واژه ها استفاده کرده است. (82)
بنابراين، دريافت مراد الهي با کمک استعمالات و معناشناسي لغات، به ويژه در عصر نزول، از جمله ابزار و زمينه هاي مهم در فهم آيات مي باشد. در اين خصوص، کتاب هاي فراواني مانند معاني القرآن فراء، غرائب القرآن ابن قتيبه، مفردات راغب، غريب القرآن ابن ملقّن، غريب القرآن طريحي و ... تدوين شده است.

6- تاريخ

تاريخ نيز در فهم قرآن، ابزار و مؤيد است؛ زيرا قرآن گر چه فراتر از تاريخ است و زمان مند و مکان مند نيست، ولي به جهت نزول آيات آن در يک دوره تاريخي و اشاره برخي از آيات آن به دوره هاي تاريخي خاص و بيان سرنوشت پيشينيان از جمله پيامبران الهي، فهم آن نيازمند به مراجعه به کتاب هاي تاريخي به عنوان شاهد، قرينه و زمينه ساز است تا فهم آن روان تر گردد. (83) بدين جهت، برخي از روايات، حاوي « سبب نزول » تاريخي مي باشند که در بحث روايي از آنها ياد شد. مفسّران در بخشي از آيات، خود را نيازمند « کتاب هاي تاريخي و جغرافيايي » مي دانند تا از آنها در فهم آيات استمداد کنند.
مستندات تاريخي در زمينه سازي فهم آيات، در مواردي، کتاب هاي آسماني پيشين، مانند عهدين است که شامل تورات و انجيل و ... مي باشد و قرآن هم در آياتي بدان ها اشاره کرده است، مانند آن که در خصوص منزلت پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) مي گويد:
( الَّذِينَ يَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِيَّ الْأُمِّيَّ الَّذِي يَجِدُونَهُ مَکْتُوباً عِنْدَهُمْ فِي التَّوْرَاةِ وَ الْإِنْجِيلِ ) (84)؛ همان ها که از فرستاده خدا، آن پيامبر امّي پيروي مي کنند؛ پيامبري که صفاتش را در تورات و انجيلي که نزدشان است مي يابند.
يا در خصوص آينده زمين خداوند متعال مي گويد:
( وَ لَقَدْ کَتَبْنَا فِي الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّکْرِ أَنَّ الْأَرْضَ يَرِثُهَا عِبَادِيَ الصَّالِحُونَ‌ ) ؛ (85) در « زبور » بعد از ذکر ( تورات ) نوشتيم: « بندگان شايسته ام وارث ( حکومت ) زمين خواهند شد! »
هم چنان که خداوند متعال در قرآن از احکام الهي سخن گفته که در کتاب هاي عهدين بدانها اشاره شده است. (86)
در مواردي، مطالب تاريخي قرآن مربوط به تاريخ قبل از اسلام است که سرنوشت اقوام و پيشينيان را بيان مي دارد از جمله، سرگذشت ذوالقرنين، يأجوج و مأجوج، اصحاب کهف، فرعون و همسر او، اصحاب فيل، پيامبران الهي مانند حضرت آدم، نوح، موسي، عيسي و ... که دريافت معاني آيات ياد شده، با کمک گرفتن از تاريخ آنها ممکن است. (87) هم چنين با کمک منابع تاريخي، آگاهي از جغرافياي هر يک از حوادث گذشته مقدور مي باشد و مي تواند سير تحولات تاريخي آن آيات را تحليل و تفسير کند.
در مواردي نيز، مستندات تاريخي، آثار مربوط به زمان نزول و کمي پيش از آن در دوران عرب جاهلي است که براي شناخت آداب و رسوم جاهلي، ضروري است، (88) مانند اشاره خداوند به احکام جاهليّت و حميّت جاهلي در آيات ( أَفَحُکْمَ الْجَاهِلِيَّةِ يَبْغُونَ ) ؛ (89) آيا آنها حکم جاهليّت را ( از تو ) مي خواهند؟ و ( إِذْ جَعَلَ الَّذِينَ کَفَرُوا فِي قُلُوبِهِمُ الْحَمِيَّةَ حَمِيَّةَ الْجَاهِلِيَّةِ ) ؛ (90) هنگامي را که کافران در دل هاي خود خشم و نخوت جاهليّت داشتند.
بخش مهمي از آيات مربوط به حوادث مکه، در خصوص دعوت پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) برخورد مشرکان با آن حضرت و چگونگي هجرت و ... مي باشد که با کمک قراين تاريخي، مي توان مفاد آيات را بهتر شناسايي کرد؛ هم چنان که بخشي از آيات به مدينه، مقاومت مسلمانان در برابر يهود، منافقان و ... مربوط است و قسمتي به چگونگي گسترش احکام اسلامي و سير تدريجي آنها و برپايي حکومت اسلامي، که فهم آن آيات، مرتبط با شناخت حوادث تاريخي است.
آنچه در خصوص آثار تاريخي، اعمّ از قبل از اسلام يا مقارن با ظهور اسلام ضروري است، بررسي اعتبار آنها همچون ديگر مستندات تفسيري مي باشد؛ بنابراين، سازگاري مطالب به دست آمده از آثار تاريخي با داده هاي عقلي و مضامين کلّي آيات و روايات، ضروري است؛ زيرا در بين برخي از آثار تاريخي، مطالب سست و جعلي از جمله « اسرائيليات » وجود دارد که نه تنها براي فهم آيات مفيد نيست، بلکه بايد از آنها دوري کرد؛ هم چنين مطالب تاريخي مي بايد از مصادر اصيل و کهن استخراج شود و به دور از تناقض هاي درون تاريخي باشد. بنابراين، شهرت حوادث تاريخي، نمي تواند همواره دليلي بر صحت آنها باشد. (91)

7- اقوال مفسّران ( صحابه، تابعيان و ... )

تفسير قرآن هم زمان با نزول آيات قرآن آغاز شد و تا هم اکنون ادامه داشته است. مفسران فراواني از فريقين به تفسير آيات آن پرداخته اند که برخي معصوم بوده اند، مانند حضرت رسول (صلي الله عليه و آله و سلم) حضرت علي (عليه السلام) و ديگر امامان معصوم (عليهم السلام) و بعضي غير معصوم بوده اند، مانند صحابه، تابعيان و ديگر مفسّران پيشين، نظير طبري، طوسي، طبرسي، سيوطي تا مفسّران دوره معاصر، مانند بلاغي، رشيدرضا و علامه طباطبايي و ...
مفسران غير معصوم، به ويژه پيشينيان، مانند صحابه و تابعيان صدها گزارش تفسيري براي قرآن فراهم آورده اند که زمينه ساز و مؤيدي براي تفسير مفسّران بعدي است و نه منبع؛ اين بدان جهت بوده که مفسران پيشين به ويژه صحابه، از قرائن و شواهدي براي فهم آيه آگاه بوده اند، مانند حضور در صحنه نزول و مانند آن. از اين رو، بي توجهي به آراي آنها صحيح نيست؛ زيرا نقل ديدگاه آنان در ارائه وجوه تفسيري مؤثر بوده است. اجماع مفسران نيز در مواردي از تفسير آيات وجود داشته که بخشي از اقوال مفسران به ويژه در « آيات فقهي » را شامل مي شده؛ آية الله جوادي آملي مي گويد:
آراي مفسران زمينه ساز فهم آياتند و نه منبع و راهگشاي آشنايي با قرآن و برداشت هاي تفسيري است و شايستگي منبعيت را ندارند و بدين جهت، حجت نيست. (92)

اعتبار اقوال مفسّران:

مفسران اگر معصوم باشند، کلام آنها حجت است و اعتبار آن در بخش « حجّيّت خبر واحد » بيان شد و چنان چه غير معصوم باشند، گر چه دليلي بر حجّيّت تفسير آنها وجود ندارد، نمي توان از قول تفسيري آنها در همه موارد گذر کرد؛ زيرا اقوال آنها مي تواند مفيد ظن باشد. اگر آن مفسّران، چه صحابه و چه تابعيان و ... از کساني هستند که توثيق شده اند، مانند ابن عباس، سعيدبن جبير، (93) استناد به کلام آنها مي تواند مؤيدي براي فهم و قرائني مناسب در تفسير باشد و نه منبع در فهم، گر چه حجّيّت قول آنان نيز در نزد غالب مفسّران ثابت نيست.
علامه طباطبايي معتقد است که آيه ي ( أَنْزَلْنَا إِلَيْکَ الذِّکْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيْهِمْ وَ لَعَلَّهُمْ يَتَفَکَّرُونَ‌ ) (94) دلالت بر حجّيّت قول پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) در تفسير دارد و با ضميمه کردن « حديث ثقلين » به اين آيه، مي توان قول اهل بيت (صلي الله عليه و آله و سلم) را در تفسير معتبر شمرد، اما ساير امت از صحابه و تابعيان يا علما، دليلي بر حجّيّت اجتهاد آنها در تفسير نيست؛ چون آيه شامل قول تفسيري آنها نمي شود و نصّ مورد اعتماد ديگري نيز در اين خصوص وجود ندارد. (95)
البته در نزد گروهي از مفسّران اهل سنّت، مانند ابن کثير و ابن عطيه، (96) قول صحابه به ويژه بزرگان آنها در تفسير، منبع و معتبر است و نزد گروهي از قرآن پژوهان آنان مانند زرکشي و ذهبي، کلام تفسيري صحابه به منزله ي حديث « مرفوع » است و بدين جهت، داراي اعتبار مي باشد. (97)
آية الله معرفت نيز در مواردي، تفسير برخي از صحابه را معتبر مي داند و معتقد است چون صحابيان مفسر اهتمام فراوان داشتند تا معاني آيات را از پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) فرا گيرند و از نظر زماني نيز نزديکتر به دريافت معاني آيات بوده اند، مشروط بر اين که « سند روايت هاي تفسيري به آنان صحيح باشد » و آنان از « صحابه طراز اول » به حساب آيند، در اين صورت تفسير آنان معتبر است؛ گر چه صحابيان معصوم نيستند و احتمال اشتباه در تفسير براي آنها وجود دارد. (98)
بنابراين، اقوال صحابه و تابعيان و ... به ويژه اقوال آن دسته از آنان که از تنزيل آيات به خوبي مطلعند و مطالب تفسيري آنها به واسطه خبر ثقه، نقل شده، ارزشمند و شاهد و مؤيد فهم آيه است؛ اينان حلقه واسط مفسّران نسل نخستين با ديگر مفسّران به شمار مي آيند و در صورتي که از تحريف، تصحيف و ... به دور باشد و با مفاد ديگر آيات و روايات معتبر ناسازگار نباشد، در تفسير به عنوان يکي از قراين فهم قرآن و تفسير آن شمرده شده است. بدين جهت، مفسران بزرگ، هم چون شيخ طوسي و به ويژه شيخ طبرسي، در تفاسير خود، از اقوال صحابه و تابعيان در فهم آيات، فراوان کمک مي گيرند (99) تا مراد آيه روشن تر گردد؛ زيرا مراجعه به اقوال آنها در مواردي از باب مراجعه جاهل به عالم مي باشد که عقل بدان ارشاد دارد. (100) قرآن نيز در آيه ي ( فَاسْأَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ إِنْ کُنْتُمْ لاَ تَعْلَمُونَ‌ ) (101) آن را صحيح شمرده و بدان توصيه کرده است. آية الله جوادي آملي مي فرمايد:
برداشت هاي صحابه يا تابعين اگر در محضر معصومين (عليهم السلام) بوده و امکان ردع و مجال ردّ نيز بوده، ليکن چنان برداشتي مردوع و مردود نشده، نشانه ي صحت آن برداشت هاست؛ البته صحت يک رأس مستلزم انحصار معناي آيه در آن رأي نيست. (102)
اجماع محصَّل مفسران نيز که بخشي از اقوال مفسران به حساب مي آيد، در صورتي که در خصوص آيات فقهي و يا در مورد تأويل برخي از آيات باشد، زمينه ساز فهم است. شيخ طوسي معتقد است گر چه تقليد از مفسّرين جايز نيست، اگر در خصوص تفسير آيه اي اجماع وجود داشت، پيروي از آن تفسير به دليل منزلت اجماع لازم است. (103) آية الله معرفت، اجماع امت را در تفسير آيات متشابه معتبر دانسته است. (104)
بنابراين، اجماع مفسّران که گونه خاصيّ از اقوال مفسّران است، در صورتي که « اجماع منقول » باشد، همچون خبر واحد است که در صورت عدم منافات محتواي آن با عقل و قرآن و روايات، زمينه ساز فهم خواهد بود و در صورتي که « اجماع محصّل » باشد، گر چه وقوع آن اندک است، معتبر است؛ زيرا کاشف از رأي معصوم (عليه السلام) خواهد بود، به ويژه در آيات فقهي، مانند اجماع در خصوص لزوم قرائت دو سوره « ضحي » و « الم نشرح » (105) در نماز، که بر اساس آن، نمي توان يکي از آن ها را در نماز به تنهايي خواند؛ زيرا سبب بطلان نماز خواهد شد و مانند ادعاي مذهب اماميّه و جماعتي از صحابه و تابعيان از طرف طبرسي در ذيل آيه ي استمتاع (106) بر اين که اولاً، مقصود در اين آيه، « نکاح متعه » است و ثانياً، در نکاح متعه، بردن استمتاع، خواندن عقد و معين کردن مهر، ضرورت دارد؛ اين مطلب از ابن عباس و ديگر مفسّران نقل شده است. (107)

8- علوم تجربي

در علوم تجربي که شامل علوم طبيعي، مانند فيزيک، شيمي و ... و بخشي از علوم انساني، مانند روانشناسي، جامعه شناسي و ... مي باشد، از « روش تجربي » بهره گرفته مي شود. علوم تجربي حاصل « آزمون و تجربه » بشر است که در طول زمان به دست آمده و اغلب به عنوان اصول علمي براي دانشمندان علوم تجربي ارزشمند است و اين اصول داراي دو نوع قطعي و ظني است. (108)
در آيات قرآن نيز به موضوعات علوم تجربي اشاره شده و صدها آيه در خصوص طبيعت، آسمان، زمين، درياها، گياهان و ... وجود دارد و هم چنان که قرآن بر تدبّر در خصوص آنها دعوت کرده، براي تفسير آيات، مناسب و اولي است به عنوان شاهد و قرينه به « داده هاي علوم تجربي » مراجعه کنيم تا فهم آيه مقدور و ممکن شود. عدم مراجعه به علوم تجربي نيز در مواردي سبب مي شود تا تفسيري نادرست ارائه گردد.
بدين جهت، از گذشته تا کنون، مفسران بزرگي مانند فخر رازي ( م 606 ) در مفاتيح الغيب، (109) اسکندري ( م 1306 ) در کشف الاسرار النورانية القرآنية، طنطاوي ( م 1358 ) در الجواهر في تفسير القرآن، (110) طالقاني ( م 1399 ق ) در پرتوي از قرآن، مغنيه ( م 1400 ) در الکاشف، طباطبايي ( م 1402 ق ) در الميزان في تفسير القرآن، (111) مکارم در تفسير نمونه (112) و ... به مواردي از تفسير علمي پرداخته و از علوم تجربي در تفسير برخي از آيات کمک گرفته اند.
در خصوص ويژگي هاي تفسير علمي و اهداف و انواع آن، بهتر است به بررسي « روش تفسير علمي » مراجعه شود؛ (113) ولي در هر حال، اعتبار علوم تجربي به عنوان يکي از منابع يا ابزار تفسير، مورد اختلاف مفسّران و قرآن پژوهان است. برخي معتقدند موضوعات همه ي علوم، و از آن جمله علوم تجربي در قرآن آمده و در ذيل آيات مربوط به طبيعيات و ...، به مستندات عالمان علوم تجربي استناد کرده اند، مانند غزالي و زرکشي (114) که آنان به نوعي معتقد به « اعجاز علمي قرآن » هستند.
در برابر، کساني مانند ذهبي در دفاع از شاطبي معتقد است قرآن شامل همه موضوعات از جمله مطالب علمي نيست، (115) تا نيازمند « تفسير علمي » باشد و ضروري باشد تا از علوم تجربي، در تفسير آيات قرآن کريم کمک گرفته شود. علامه طباطبايي، ضمن « نقد تفسير علمي »، به صورت مطلق (116) به علت احتمال تحميل نظريات علمي بر قرآن، در مواردي از علوم تجربي، براي فهم آيه به عنوان ابزار، کمک گرفته است، مانند تفسير ايشان در ذيل آيه ي (وَ السَّمَاءَ بَنَيْنَاهَا بِأَيْدٍ وَ إِنَّا لَمُوسِعُونَ‌ ) (117) که بيان مي دارد ممکن است مقصود از « مُوسِعُونَ » توسعه خلقت آسمان باشد که علوم رياضي، بدان تمايل دارد. (118)
سيد قطب نيز ضمن نقد مطلق بهره مندي از علوم تجربي در تفسير قرآن کريم به علت عدم ثبات مطالب علمي و احتمال منجر شدن تفسير علمي به تفسير به رأي، استفاده از علوم تجربي را در مواردي از آيات که سبب فهم بهتر معاني آيات مي شود، صحيح مي داند و معتقد است که هرگاه در تفسير آيات، از علوم تجربيِ پذيرفته شده در نزد متخصصان استمداد شود، اين امر مي تواند مفيد باشد. (119)
آية الله معرفت معتقد است استفاده از قطعيات علوم تجربي براي فهم معاني قرآن لازم است؛ زيرا اشاراتي در آيات قرآن وجود دارد که بدون استفاده از علوم تجربي، فهم آنها ممکن نيست. (120) آية الله جوادي آملي نيز مي گويد:
گر چه ره آورد علم را نمي توان بر قرآن تحميل کرد، لکن براهين قطعي علمي يا شواهد طمأنينه بخش تجربي ... و مانند آن را مي توان حامل معارف و معاني قرآن قرار داد، به طوري که در حد شاهد، قرينه و زمينه براي درک خصوص مطالب مربوط به بخش هاي تجربي و مانند آن باشد. (121)
بدين جهت، ابزار و شاهد بودن علوم تجربي قطعي، در صورتي که براي فهم آيه کمک باشد، انکارناپذير است، گر چه هيچ گاه نمي توان بر اساس علوم تجربي، تفسير قطعي آيات را بيان نمود، بلکه به استناد آنها، مي توان احتمالات در خصوص معناي آيات را تبيين کرد؛ زيرا علوم تجربي احتمال تغيير و تحول را از خود نفي نمي کند.

پي‌نوشت‌ها:

1- أسباب النزول، واحدي، ص 4.
2- الإتقان في علوم القرآن، ج1، ص 107 ( نوع هفتم ) .
3- قرآن در اسلام، ص 120.
4- همان، ص 55.
5- الاتقان في علوم القرآن، ج1، ص 110.
6- مائده، آيه ي 55.
7- مجمع البيان، ج3، ص 324، ذيل آيه ي ياد شده.
8- ر.ک: مقدمه تفاسير، مانند مجمع البيان، الميزان في تفسير القرآن و ... الأصول العامّة للفقه المقارن ( بحث السنّة ) ؛ دفاع عن السنّة و ردّ شبهة المستشرقين؛ السنّة و مکانتها في التشريع الإسلامي و رابطه متقابل کتاب و سنّت.
9- تسنيم، ج1، ص 64.
10- نحل، آيه ي 44: ما قرآن را بر تو نازل کرديم تا آنچه را به سوي مردم نازل شده براي آنها روشن سازي.
11- الميزان في تفسير القرآن، ج12، ص 261.
12- حشر، آيه ي 7.
13- تسنيم، ج1، ص 57.
14- تفسير عياشي، ج1، ص 9 و بحارالانوار، ج2، ص 242.
15- الکافي، ج1، ص 69، باب الأخذ بالسنة.
16- همان.
17- تحف العقول، ص 310؛ بحارالانوار، ج2، ص 250 و رجال الکشي، ج2، ص 489.
18- نساء، آيه ي 105. طبرسي در تفسير آيه ياد شده مي گويد: « مقصود از « أَرَاکَ اللهُ » ، « أَعلَمَکَ اللهُ فِي کِتَابِهِ » است؛ يعني آنچه خداوند تو را در کتابش بدان عالم گردانيده است ( مجمع البيان، ج3، ص 162، ذيل آيه ) .
19- انعام، آيه ي 38.
20- نحل، آيه ي 89.
21- الکافي، ج1، ص 59 و بحارالأنوار، ج65، ص 237.
22- همان، ص 60.
23- همان، ص 213، باب الراسخين في العلم.
24- الأصول العامّة للفقه المقارن، ص 119 و حجّيّة السنّة، ص 275 و 276.
25- رابطه متقابل کتاب و سنّت، ص 26.
26- البيان في تفسير القرآن، ص 13 ( مقدّمه ) ؛ تسنيم، ج1، ص 57 و التفسير و المفسّرون في ثوبه القشيب، ج2، ص 349.
27- ر.ک: بقره، آيات 44، 76 و 242؛ انعام، آيات 32 و 151؛ اعراف، آيه ي 169؛ قصص، آيه ي 60؛ حديد، آيه ي 17؛ بقره، آيات 164، 170 و 171؛ مائده، آيات 58 و 103؛ يس، آيه ي 68؛ بقره، آيات 219 و 266 و اعراف، آيه ي 176.
28- التبيان في تفسير القرآن، ج1، ص 4 و مجمع البيان، ج1، ص 81.
29- الکافي، ج1، ص 15، کتاب العقل و الجهل، ح12 و بحارالانوار، ج1، ص 137.
30- اصول الفقه، ج2، ص 119، الباب الرابع: الدليل العقلي و الاصول العامّة للفقه المقارن، ص 263.
31- الکافي، ج1، ص 10، کتاب العقل و الجهل.
32- الأوائل، ج2، ص 124-128.
33- المغني، فصل النظر و المعارف و الشرعيات، ص 123-160.
34- البيان في تفسير القرآن، ص 13 ( مقدمة الطبعة الاولي ) .
35- تسنيم، ج1، ص 57 و 169.
36- تفسير و مفسّران، ج2، ص 226.
37- فرهنگ فارسي معين، ج2، ص 2326 ( عقل ) و نهاية الحکمة، ص 247 ( الفصل الخامس ) .
38- تسنيم، ج1، ص 57 و 169.
39- همان، ص 57 و 59 و 169.
40- همان، ص 58.
41- همان، ص 58 و 170.
42- روش شناسي تفسير، ص 311.
43- فتح، آيه ي 10: دست خدا، بالاي دست هاي آنان است.
44- قيامت، آيه ي 23: به سوي پروردگارشان مي نگرد.
45- انبياء، آيه ي 22: اگر در آنها، جز خداوند، خداياني مي بود، تباه مي شدند.
46- مجمع البيان، ج4، ص 70، ذيل آيه و الميزان في تفسير القرآن، ج14، ص 266، ذيل آيه.
47- زمر، آيه ي 42: خداوند، جان ها را به هنگام مرگشان مي گيرد.
48- مجمع البيان، ج4، ص 780، ذيل آيه.
49- التأويل في مختلف المذاهب و الآراء، ص 10.
50- أصول التفسير و قواعده، ص 167.
51- بحارالانوار، ج2، ص 303.
52- امالي صدوق، ص 6؛ بحارالانوار، ج 89، ص 107 و وسائل الشيعة، ج18، ص 137.
53- بحارالانوار، ج46، ص 349.
54- تسنيم، ج1، ص 226.
55- الميزان في تفسير القرآن، ج3، ص 76 و 78.
56- تسنيم، ج1، ص 177.
57- همان، ص 176.
58- انفال، آيه ي 29.
59- مجمع البيان، ج2، ص 824، ذيل آيه 29 انفال.
60- الميزان في تفسير القرآن، ج9، ص 56، ذيل آيه.
61- نهج البلاغة، خطبه 222 ( صبحي صالح ) .
62- تفسير و مفسّران، ج2، ص 367.
63- بحارالأنوار، ج 89، ص 103: « کِتَابُ اللهِ عَلَي أَربَعَة أَشيَاءَ: عَلَي العِباَرَةِ وَ الإِشَارَة وَ اللَّطَائِفِ وَ الحَقَائِقِ، وَ العِبارَةُ لِلعَوَامِ، وَ الإِشَارَةُ لِلخَوَاصِّ، وَ اللَّطَائِفُ لِلأَولِيَاءِ، وَ الحَقَائِقُ لِلأَنبِياءِ » .
64- عنکبوت، آيه ي 29: آنان را که در راه ما جهاد کنند، قطعاً به راه هاي خود هدايتشان خواهيم کرد.
65- صحيفه نور، ج17، ص 457 و تبيان، دفتر سيزدهم، ص 154.
66- صحيفه نور، ج17، ص 458 و تفسير قرآن مجيد، برگرفته از آثار امام خميني، ج1، ص 354.
67- تبيان، دفتر سيزدهم، ص 156.
68- مباني و روش هاي تفسيري، ص 108.
69- تفسير و مفسّران، ج2، ص 378.
70- همان، ص 382.
71- واقعه، آيات 28 و 29: آنها در سايه درختان سدر، بي خار قرار دارند و در سايه درخت طلح پربرگ.
72- تفسير سوره واقعه، ص 48 و 163.
73- واقعه، آيه ي 52: قطعاً از درخت زقّوم مي خوريد.
74- تفسير سوره واقعه، ص 66 و 178.
75- تفسير سوره حمد، ص 53.
76- همان، ص 60.
77- مفردات راغب، ص 5، ذيل ريشه « اثم » .
78- همان، ص 293.
79- مقاييس اللغه، ج1، ص 3.
80- الميزان في تفسير القرآن، ج1، ص 198؛ ج2، ص 196، 202 و 231 و ج3، ص 39، 156، 165 و 199.
81- مجمع البيان، ج1، ص 94 ( حمد و مدح و شکر ) ، 100 ( العبادة ) ، 150 ( الخلق ) و 192 ( السکون، الاطمينان و الهدوّ ) .
82- الإتقان، ج2، ص 68.
83- تسنيم، ج1، ص 58.
84- اعراف، آيه ي 157.
85- انبياء، آيه ي 105.
86- مانند آيه مربوط به اعمال حج. بقره، آيه ي 158: ( إِنَّ الصَّفَا وَ الْمَرْوَةَ مِنْ شَعَائِرِ اللَّهِ فَمَنْ حَجَّ الْبَيْتَ أَوِ اعْتَمَرَ ) .
87- تفسير منشور جاويد، ج11 و 12 ( پيامبران )
88- ر.ک: المفصّل في تاريخ العرب، جواد علي و العصر الجاهلي، ضيف شوقي.
89- مائده، آيه ي 50.
90- فتح، آيه ي 26.
91- روش شناسي تفسير، ص 303.
92- تسنيم، ج1، ص 232.
93- التبيان في تفسير القرآن، ج1، ص 6 ( مقدّمه مؤلف ) .
94- نحل، آيه ي 44: ما قرآن را بر تو نازل کرديم تا آنچه را که به سوي مردم نازل شده، براي آنها روشن سازي و شايد انديشه کنند.
95- الميزان في تفسير القرآن، ج12، ص 261.
96- تفسير القرآن العظيم، ج1، ص 3 و المحرر الوجيز، ج1، ص 50.
97- البرهان في علوم القرآن، ج2، ص 156 و التفسير و المفسّرون، ج1، ص 64.
98- التفسير و المفسّرون في ثوبه القشيب، ج1، ص 301 و 305-307.
99- مجمع البيان، ج1، ص 121، 138، 143 و 147.
100- الميزان في تفسير القرآن، ج12، ص 259 و 262.
101- نحل، آيه ي 43: اگر نمي دانيد، از آگاهان بپرسيد.
102- تسنيم، ج1، ص 232.
103- التبيان في تفسير القرآن، ج1، ص 6 ( مقدّمه ) .
104- تفسير و مفسّران، ج1، ص 62.
105- تفسير نمونه، ج27، ص 93.
106- نساء، آيه ي 24: ( فَمَا اسْتَمْتَعْتُمْ بِهِ مِنْهُنَّ فَآتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ ... ) ؛ و زناني را که متعه مي کنيد، واجب است مَهر آنها را بپردازيد.
107- مجمع البيان، ج2، ص 52، ذيل آيه.
108- درآمدي بر تفسير علمي، ص 185.
109- مفاتيح الغيب، ج2، ص 94، ذيل آيه ي 22 بقره، آيه ي براي ساکن بودن زمين.
110- الجواهر، ج1، ص 84، ذيل آيه ي 71 بقره، آيه ي در خصوص احضار ارواح.
111- الميزان في تفسير القرآن، ج14، ص 279، ذيل آيه ي 30 انبياء، در خصوص نقش آب در زندگي بشر.
112- تفسير نمونه، ج15، ص 569، ذيل آيه ي 88 نمل، در خصوص حرکت زمين و سکونت کوه ها.
113- روش هاي تفسير قرآن، ص 295 و درسنامه روش و گرايش هاي تفسيري قرآن، ص 223 ( فصل پنجم: روش تفسير علمي ) .
114- احياء علوم الدين، ج1، ص 341 و البرهان في علوم القرآن، ج2، ص 181.
115- التفسير و المفسّرون، ج2، ص 443- 450.
116- الميزان في تفسير القرآن، ج1، ص 7.
117- ذاريات، آيه ي 47: ما آسمان را با قدرت بنا کرديم و همواره آن را وسعت مي بخشيم.
118- الميزان في تفسير القرآن، ج18، ص 382.
119- في ظلال القرآن، ج1، ص 260.
120-التفسير و المفسرون، ج2، ص 443.
121- تسنيم، ج1، ص 58.

منبع مقاله :
مؤدّب، حجة الاسلام دکتر سيّد رضا؛ (1393)، مباني تفسير قرآن، قم: انتشارات دانشگاه قم، چاپ سوم.



 

 



مقالات مرتبط
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط