نويسنده: سرگي سمانوف (1)
خلاصه مقاله
در کشور روسيه به اندازه کافي آشنايي با انقلاب اسلامي وجود ندارد. در دوران اتنحاد شوروي اين امر دلايل مشخص عقيدتي و ايدئولوژيک داشت. چه انقلاب ايران هم سرمايه داري بي روح غربي و هم ساختار بي خداي شوروي را محکوم مي کرد.بعد از کودتاي 1991 تصوير ايران تا حدي عوض شد زيرا روسيه به جرگه سرمايه داري جنايي غرب =پيوست و همه رسانه هاي وابسته به آن سعي کردند تجربه مثبت انقلاب اسلامي را مورد حمله قرار داده و آن را انکار کنند.
در سالهاي اخير پوشش اطلاعاتي راجع به امام و انقلاب اسلامي رو به بهبود نهاده و آثاري در ارتباط با امام و انقلاب اسلامي انتشار يافته است.
به هر تقدير يکي از ويژگيهاي ممتاز انقلاب اسلامي مقابله با استعمارگري نوين بود که مي تواند سرمشقي براي ملل تحت ستم باشد. تا پيش از فروپاشي اتحاد شوروي اين کشور فشارهاي جهان غرب را تعديل مي کرد و به عنوان نيروي متوازن کننده در برابر آمريکا و سياست بين المللي عرض اندام مي نمود. اما با انحلال اتحاد شوروي، امپرياليسم بين المللي بشدت تقويت گرديد و کشورهاي اردوي سوسياليستي، مانند يوگسلاوي، بتدريج به سوي تجزيه پيش رفتند و اين سرنوشت چنانکه امام به گورباچف هشدار داد گريبانگير روسيه نيز خواهد شد.
تا هنگامي که روسيه از بحران داخلي رهايي نيابد، نمي تواند در برابر استعمارگري نوين مقاومت کند. لذا اکنون امپرياليسم همه حملاتش را متوجه جمهوري اسلامي کرده است. در نتيجه ضروري است کشور ايران و روسيه در برابر امپرياليسم و صهيونيسم بين المللي که هر دو کشور را تهديد مي کند با يکديگر متحد گردند. روسيه اکنون به لحاظ رسانه هاي خبري به شدت تحت سيطره صهيونيسم قرار دارد و اين رسانه ها در انتخابات 1995 و پيروزي يلتسين نقش مؤثري ايفا کردند و همين محافل در پي دستگيري 13 جاسوس يهودي از وزير خارجه روسيه خواستند تا فشار بر ايران را به دليل نقض حقوق بشر ... افزايش دهد. بر همين اساس اتحاد محافل فکري دو کشور ضروري است و استفاده از تجربه فراوان انقلاب اسلامي در پاسداري از مواريث ملي و سنتي براي روسيه که کشوري چند ديني است، اجتناب ناپذير خواهد بود.
1- هنوز در کشور ما با انقلاب کبير اسلامي ايران به اندازه کافي آشنا نيستند. در دوران اتحاد شوروي اين امر دلايل معين عقيدتي و سياسي داشت. اين دلايل معلوم هستند: انقلاب ايران نه تنها سرمايه داري بيروح غربي بلکه ساختار بي دين جامعه اتحاد شوروي و محدوديت حکومت واقعي مردمي در آن را نيز رد مي کرد.
بعد از کودتاي اجتماعي سال 1991، موقعيت مرتبط با انقلاب اسلامي تغيير ملموسي نداشته است. اين بار نيز دلايل مشخصي وجود داشت. از يک طرف در روسيه به زور و به سرعت وحشيانه ترين و غارتگرانه ترين ساختار اقتصادي برقرار شد که آن را حتي نمي توان به کمک لفظ کلاسيک « سرمايه داري » توصيف نمود. در مطبوعات کنوني روسيه اين لفظ معمولاً با صفت « جنايي » يا صفت شديدتري از اين دست توصيف مي شود.
طبعاً در چنين شرايط اجتماعي اکثريت رسانه هاي گروهي که به « سرمايه داري جنايي» تعلق داشته و به آنها خدمت مي کنند سعي دارند به هر نحوي تجربه مثبت انقلاب را به دست فراموشي بسپارند و در امکان به آنها تهمت بزنند.
نبود ادراک عرفاني، تاريخي در ميان نيروهاي ميهن پرست روسيه مانع از آن مي شود که آنها تجربه عميق انقلاب ايران را به طور صحيح درک نمايند و ساليان دراز حکمفرمايي کامل انواع و اقسام ايده هاي غير ديني ( و نه تنها کمونيستي ) خود دليلي بر اين مدعاست.
2- تنها طي سالهاي اخير است که امر پوشش اطلاعاتي انقلاب اسلامي ايران در جامعه به تدريج بهبود مي يابد. از جمله در اين رابطه بايد به انتشار آثار و بيوگرافي امام خميني (رحمه الله) اشاره نمود. همچنين اولين آثار مؤلفين روسيه در اين مورد منتشر مي شوند. آثاري که به طور عيني اين مسايل بغرنج و ناشناخته براي شهروند روسي را بررسي مي کنند.
انتشارات « پاله يا »ي مسکو بيش از همه براي انتشار اخبار واقعي درباره ي تاريخ انقلاب اسلامي و تحولات اجتماعي ايران معاصر همت گماشته است.
کتابهاي اين مؤسسه باعث شدند « پاله يا » بين محافل ميهن پرست اعتبار ملموسي را به دست آورد. لکن « پاله يا » تنها مؤسسه از اين دست نيست. مؤسسات و انتشارات مختلفي پيوسته اين مسايل را از ديدگاه مثبت و با وسعت فزاينده اي بررسي مي کنند. از جمله کتاب « راه به سوي آزادي » امام خميني (رحمه الله) انعکاس بسيار گسترده اي در مطبوعات ما داشت. نکته ي شايان توجه اين است که نه تنها نشريات ميهن پرست بلکه جرايد ليبرال نيز به اين کتاب واکنش نشان دادند ( براي مثال مي توان به مقاله روزنامه « نزوايسيماياگازتا » مورخ 29 ژوئيه 1999 و ديگر مقالات اشاره نمود ).
ترديد نيست که يکي از مأموريتهاي اديبان و خبرنگاران ميهن پرست روسيه کار توضيحي گسترده در جهت پوشش عيني و همه جانبه ميراث عقيدتي امام خميني کبير (رحمه الله) و بيان ماهيت کلي اجتماعي- عقيدتي انقلاب اسلامي مي باشد.
3. ايدئولوگهاي روس از تجربه انقلاب مردمي در ايران بايد نتيجه گيريهاي لازم براي حل مسايل اساسي کشور خود را انجام دهند. اولين درس به نظر ما بايد ادراک مفهوم « استعمارگري نوين » باشد که طي دهه اخير اشکال جديد و ظاهراً غير مشهودي به خود گرفته است. نمونه کلاسيک استعمارگري نو در نيمه قرن بيستم حاکميت بي قيد و شرط آمريکا در کشورهاي آمريکاي لاتين بود. به ظاهر هر کشوري دولت « مستقلي » داشت که حتي در نتيجه انتخابات سراسري « تعيين مي شد »، ولي حاکمان اصلي پادوهاي بانکهاي آمريکايي بودند. امري که اهميت ويژه اي دارد اين است که پادوها ماهيت محلي داشتند و حتي ظاهراً از دين محلي پيروي مي کردند و بر اين امر تأکيد مي گذاشتند.
انقلاب مردمي کوبا براي اولين بار زنجير استعمارگري نوين در شبه قاره آمريکاي لاتين را پاره کرد. بايد خاطر نشان کرد که اين انقلاب در ابتدا به هيچ وجه کمونيستي يا شبه کمونيستي نبود و تنها بعدها فيدل کاسترو علي الظاهر اين مسلک را قبول کرد. لکن پاره کردن زنجير استعمارگري در کوبا تنها به معني شکست مرحله اول استعمارگري نوين در کوبا نبود، بلکه همزمان با اين امر، طراحي تاکتيک نوين توسط امپرياليستهاي آمريکايي صورت گرفت که مي توان به طور مشروط آن را « استعمارگري پسانوين » ناميد.
به کار گرفتن تاکتيک نوين در اواخر سالهاي 80 و اوايل سالهاي 90 به اوج خود رسيد و اين زماني بود که از يک طرف انقلاب اسلامي ايران با پيروزي خاتمه يافت و از طرف ديگر اتحاد شوروي و کشورهاي تحت نظارت آن با که ساليان طولاني نام نه چندان صحيح « اردوي سوسياليستي » را با خود به همراه داشتند در نتيجه بيماري واگيردار دروني فروپاشيدند.
اوضاع جديد، امپرياليستها و متحدان جهان وطن آنها را وادار کرد به تمام انحاء ممکن شيوه هاي مبارزه با نهضت هاي مستقل مردمي را تکامل بخشند. از طرف ديگر، علي رغم ميل ملتهاي ساکن روسيه ( و نه تنها آنها )، امپرياليسم بين المللي در نتيجه فروپاشي اتحاد شوروي به طور غير عادي تقويت گرديد. به رغم هر گونه کم و کسريهاي سيستم اجتماعي و حکومتي اتحاد شوروي ( ما ايدئولوگهاي ميهن پرست روسيه هميشه اين عيوب را درک و احساس کرده بوديم )، اتحاد شوروي نيروي متوازن کننده آمريکا در سياست بين المللي بود. اکنون چنان که همه اطلاع دارند، اين توازن شکننده نقض شده است.
در بحبوحه ي اين حوادث جهاني، استعمارگري پسا نوين به وجود آمد و به طور موقت به اولين موفقيتها نايل شد. به طور خلاصه ماهيت اصلي استعمارگري اين است که کشورهاي داراي سابقه تاريخي به کمک عمال آمريکايي تا حد ملکولي قطعه قطعه شده و به بهانه هاي فريبنده ملي، ديني، تاريخي و ديگر دلايل به ساختارهاي متزلزلي تقسيم مي شوند.
در اين مورد مي توان به دو نمونه گويا اشاره نمود. يکي يوگسلاوي است. اين کشور که # نه دهم جمعيت آن ملتهاي اسلامي هستند بي رحمانه به دو نيم جين کشورهاي مختلف تجزيه شد. خونريزي و ويرانيهايي آغاز شدند که تا امروز پايان نيافته است و آخر و عاقبت اين مناطق هم معلوم نيست. درست است که تضادها و نااستواري داخلي در يوگسلاوي وجود داشت ولي محرکين امپرياليستي هرچه از دستشان بر مي آمد کردند تا درگيري شروع شود و بعد به هر نحوي آن را به مرحله خونريزي رساندند. اکنون بعد از تسويه حساب ناتو با صربستان، يوگسلاوي ديگر وجود ندارد. تنها تکه پاره هاي ويران شده اي موجودند که مردمان آن نسبت به هم دشمن هستند.
امپرياليستهاي آمريکا مايل بودند بلاي مشابهي به سر اتحاد شوروي بياورند. کشوري نيرومند و مترقي به « کشورهايي » تجزيه شد که اکثر آنها داراي ساختار تشکيلاتي ساختگي شدند و ملتهاي خود را دستخوش هرج و مرج و درگيريهاي خونين کردند. به رغم تمام عيوب شوروي ( اين مشکلات قبلاً هم وجود داشتند ) جهنمي که بعد از فروپاشي در اين منطقه به وجود آمد، هيچ وجه مشترکي با زندگي قبلي در اين کشور نداشت. کافي است سرنوشت تاجيکستان کثيرالمله بخت برگشته را به ياد آوريم.
در اين رابطه نمي توان از پيام روح الله موسوي خميني (رحمه الله) در سال 1987 به گورباچف ياد نکرد. در اين پيام به « دبير کل » بي اراده ما هشدار داده شده بود که اصول مارکسيستي بيگانه هلاکت بار است، اصولي که طي دهه هاي متمادي پيشرفت فرهنگ و اخلاقيات ديني هم ملت ارتدکس روس و هم برادران هموطن ما يعني مسلمانان شوروي را متوقف کرده بود. سخنان گرانبهاي بسياري در اين نامه نوشته شده بود. ولي همه اينها بيهوده بود. چون گورباچف اين پيام را از جمعيت چند مليتي شوروي پنهان نمود.
4- تا وقتي روسيه از بحران داخلي رهايي نيافته و نتواند در مقابل امپرياليسم آمريکا مقاوتي از خود نشان بدهد، امپرياليسم، سياست استعمارگري پسا نوين خود را متوقف نخواهد کرد. در اين رابطه مي توان چنين نتيجه گيري کرد که: ضربه اصلي امپرياليسم به جمهوري اسلامي ايران و همچنين نيروهاي ضد امپرياليستي ميهن پرست فدراسيون روسيه وارد خواهد شد.
البته نيروهاي اجتماعي موظف نيستند مسايل حکومتي را حل کنند، ولي دانشمندان علوم انساني روسيه و ايران بايد بلافاصله به برقراري روابط جدي و عملي در مبارزه با امپرياليسم بپردازند. ما دشمنان مشترک و خشني داريم. اتحاديه نويسندگان روسيه که داراي اعتبار بالايي در کشور است مي تواند نماينده طرف روس در اين راستا باشد.
5- امام خميني (رحمه الله) کبير در طليعه فعاليت خود خطر صهيونيسم بين المللي را براي تمام ملتهاي اصيل جهان اسلامي گوشزد مي کرد. ايشان در پاييز سال 1972 نوشته بود » تا وقتي اين زخم عفوني را از ريشه نکنيم، ملت اسلامي نمي تواند آرام بنشيند. » منظور از اين زخم اسرائيل تجاوزگر و به طور گسترده تر، آن نيروهاي جهاني هستند که پشت سر اين کشور انگل وار قرار دارند.
روسيه از اواخر سده گذشته زير ضربات نيروهاي ويرانگر سرمايه صهيونيستي قرار دارد. در حال حاصر اين نيروها در روسيه يلتسيني توانسته اند به طور موقت به موفقيتهاي بي سابقه اي نايل شوند. آنها مسايل سياسي و اجتماعي را به کنار گذاشته و تنها به مسايل عقيدتي فرهنگي روي آورده اند.
تلويزيون مرکزي روسيه، که تمام کانالهاي آن که در پايتخت کشور قرار دارند به سرمايه صهيونيست متعلق مي باشند. ارباب اين کانالها دو ثروتمند تازه به دوران رسيده هستند که تمام ملت را غارت کرده اند. يکي از آنها بوريس برزوفسکي شهروند اسرائيل و ديگري ولاديمير گوسينسکي رئيس کنگره يهودي روسيه است. برنامه هاي اين کانالها آشکار ضد ميهن پرستي، ضد مملکت و در نهايت ضد روسي هستند. اين کار علناً انجام مي شود. سخنرانيهاي اکثريت دوماي کشوري و اعتراضات سازمانهاي مدني که در مطبوعات منتشر شدند هيچ تأثيري نداشتند. تمام کشور اطلاع دارد که در جريان انتخابات دوماي کشوري ( در سال 1995 ) و بالاخص رياست جمهوري ( سال 1996 ) تلويزيون مرکزي به تبليغات عوام فريبانه و دروغگويانه به نفع احزاب طرفدار يلتسين و خود يلتسين پرداخته بود.
در زبان روسي حتي کلمه جديد به نام هفت بانکدار بروز کرد ( اين کلمه مشابه با کلمه « هفت خان » است که حکومت اليگارشي ضد مردمي دوران هرج و مرج اوايل قرن هفدهم در روسيه را توصيف مي کرد ). صحبت از گروهي از « بانکداران جنايي» است که دارايي ملي را به نفع خود خصوصي کرده اند و آشکارا سرمايه هاي ملي را به خارج منتقل مي کنند.
اهميت اين نيرو حتي در امور بين المللي بسيار بالاست. 10 ژوئن سال 1999 ولاديمر گوسينسکي از طرف کنگره يهودي روسيه به ايگور ايوانوف وزير امور خارجه روسيه نامه رسمي نوشت. متن اين مدرک به شرح زير است:
خدمت ايگور ايوانوف وزير فدراسيون روسيه
جناب آقاي ايوانوف،
اواخر فوريه سال جاري در ايران سيزده يهودي مسن ( يک خاخام، چند معلم زبان، سنت و دين و يهودي و غيره ) بازداشت شدند. بعد از اندک زماني به آنها اتهام جاسوسي به نفع اسرائيل وارد گشت. بلافاصله بعد از آن سخناني درباره ي « توطئه صهيونيستي » و « سياست پشت پرده يهودي » و غيره شنيده شدند. خلاصه، در اين پرونده نيز همچون « پرونده دريفوس »، « پرونده بيليس »، و به اصطلاح « پروتکل خردمندان صهيوني » انواع برچسبهاي رايج مورد استفاده تبليغات هيتلري به کار گرفته شدند.
آقاي وزير از طرف جامعه يهودي روسيه از شما تقاضاي مصرانه دارم از تمام کانالهاي ديپلماتيک و امکانات شخصي موجود براي متوقف کردن عمليات ضد صهيونيستي در جمهوري اسلامي ايران و به رسميت شناخته شدن حقوق بشر از جمله حق دفاع قضايي استفاده کنيد.
و. گوسينسکي
رئيس گنگره يهودي روسيه ( 99/6/10)
چنين وقاحتي در مراجعه به نهاد سياست خارجي کشور به تفسير نيازي ندارد. امر ديگري مهم است: ايوانوف به گوسينسکي گوش فرا داد و چنانچه در مطبوعات گزارش داده شد، وزارت امور خارجه روسيه قدمي در رابطه با وزارت امور خارجه ايران برداشت ( روزنامه « زافترا » شماره 30، سال 1999 و غيره ).
ما قصد نداريم اقدامات نهادهاي ديپلماتيک را بررسي کنيم، لکن اين نتيجه گيري را مي توان ارايه کرد که جوامع ميهن پرست روسيه و ايران بايد همراه با هم عليه دسيسه سازمانهاي صهيونيسم بين المللي نسبت به کشورهايمان اقدام کنند.
6- يکي از مهمترين دستاوردهاي انقلاب اسلامي در ايران مبارزه و پيروزي مردم ايران در راه حفظ فرهنگ ملي و ساختار زندگي خود و سنتهاي ملي بود. تجربه اين انقلاب بالاخص در اوضاع روسيه تکان خورده معاصر قابل استفاده است.
تجربه اخلاقي حاصل از ميراث امام خميني کبير (رحمه الله) و تمام تجرييات انقلاب اسلامي ايران در زمينه حفظ و پيشرفت معنويت تاريخي مردمي، در شرايط دشوار زندگي ملتهاي فدراسيون روسيه اهميت فوق العاده دارد. پيشرفت سريع کشور همسايه ( ايران ) در تاريخ معاصر اين کشور دوباره اين حقيقت ديرينه را اثبات مي کند که موازين سنتي اخلاقيات و معنويت مردمي اهميت فوق العاده اي دارند.
همچنين به نظر مي رسد که ضربه هاي نيروهاي مخرب اصلي دوران کنوني ( جهان وطني آمريکاگرا و صهيونيسم بين المللي ) در اين جهت وارد خواهد شد. چنانچه تجربه روسيه و ايران معاصر نشان داد، مأموريت اصلي اين نيروهاي مخرب تبديل شهروندان مؤمن و وطن پرست به پلانکتون بشري است که به کمک تبليغات بيشرمانه راديو تلويزيون ضد مردمي و تجاري اداره مي شوند.
از اينجا اين تصور به وجود مي آيد که رسالت درجه يک روشنفکران ميهن پرست ما عبارت است از مطالعه تجربه انقلاب ايران در تمام جهات متنوع آن. تاکنون در کشور ما هيچ تحقيقات کلي در اين راستا انجام نشده و هيچ مطلب موثقي در اين مورد منتشر نگشته است. آن هم در صورتي که پيش از اين سطح شرق شناسي در کشور ما بالا بوده است. اين پديده بلاترديد علت ساختگي دارد و از خارج تحميل مي شود.
به نظر مي رسد که روشنفکران ميهن پرست روسيه و شخصيتهاي انقلاب اسلامي بايد از لحاظ روحاني متحد شوند. تکرار کنيم که اتحاديه نويسندگان فدراسيون روسيه آماده است پايه اصلي اين اتحاد باشد.
7- در نهايت اين را بايد گفت امام خميني (رحمه الله) و تجربه انقلاب اسلامي ايران نشان داد که حفظ و حراست باورهاي سنتي ملي هر کشور و ملتي از ارزش حتمي برخوردار است. در اين زمينه امپرياليسم جهاني و عمال صهيونيستي آن در کشورهاي مختلف به اصطلاح به « وحدت طلبي ديني » متکي هستند. روسيه کنوني تحت تأثير شديد اين امور است.
در کشور ما انواع و اقسام فرقه ها، از جمله شيطاني ترين فرقه ها ( که اهداف تيره و تار خود را پنهان نمي کنند و آشکارا از طريق رسانه هاي گروهي تحت کنترل صهيونيستها اين اهداف را تبليغ مي نمايند ) بدون مجازات کار مي کنند. وقتي دوماي کشوري به تلاشي کم رويانه براي محدود کردن يا حداقل کنترل برخي از خطرناکترين فرقه ها دست زد، مطبوعات و تلويزيون تحت کنترل صهيونيستها هياهوي بي نظير برپا کردند.
تجربه ي انقلاب اسلامي ايران به روسيه نشان مي دهد که چطور بايد از ويژگيهاي ديني ملتهاي خود حراست نمود. البته بين کشورهاي ما تفاوت جدي وجود دارد. روسيه کشور چند ديني است. داده هاي دقيقي در دست نيستند ولي بنا به حدسيات تقريبي جامعه شناسان، حدود 85% جمعيت به طور سنتي از دين مسيحيت پيروي مي کنند ( اکثريت قريب به اتفاق اين افراد ارتدکس هستند )، اندکي بيش از 10% جمعيت پيرو اسلام مي باشند. هيچ گونه اصطکاکي بين اين دو دين وجود ندارد، برعکس حسن تفاهم موجود است. لازم است به حوادث سالهاي 1994-1996 چچن اشاره کرد. به رغم ظاهر « اسلامي » جدايي طلبان چچن ( صرفنظر اينکه نسبت به آنها چه موضعي پيشه کنيم )، مسايل ديني در اين ماجرا حزن آور هيچ نقشي نداشتند و ندارند.
معلوم است که در کشور ما که از لحاظ ملي- تاريخي شديداً از ايران متفاوت است، کپي کردن تجربه ي انقلاب اين کشور نبايد مستقيم باشد. ولي بي ترديد جامعه ميهن پرست روسيه بايد فعاليت خود در جهت کمک به اديان اصلي کشور را به شدت تقويت کند. بنابراين بايد از شخصيتهاي ديني کشور دعوت کرد در دفاع از حقوق مؤمنين به شکل قاطع تري اقدام و همچنين تصميمات قطعي تري عليه مذاهب شيطاني- که در حال حاضر به شدت گسترش يافته و افسار گسيخته شده اند- اتخاذ کنند.
پينوشتها:
1- Sergi Samanov، نامزد دکتراي علوم تاريخ، عضو هيأت رئيسه اتحاديه خبرنگاران مسکو، عضو آکادکي ادبيات اسلاوي.
منبع مقاله:گروه نويسندگان؛ (1385)، ايدئولوژي، رهبري و فرآيند انقلاب اسلامي، تهران: مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني (رحمه الله)، چاپ دوم.
/م