خاطرات شهري حلقه ي اتصال نسل ها

آن چيزي که از انسان موجودي اجتماعي مي آفريند و وي را متمايز مي نمايد خاطره است. خاطره است که بنياد تداوم خانواده را فراهم مي آورد، خاطره است که بنياد تداوم جامعه را به وجود مي آورد و خاطره است که مفهوم کشور و
شنبه، 11 بهمن 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
خاطرات شهري حلقه ي اتصال نسل ها
 خاطرات شهري حلقه ي اتصال نسل ها

 

نويسنده: علي ياوري/ معمار؛ شهرساز





 

چکيده

آن چيزي که از انسان موجودي اجتماعي مي آفريند و وي را متمايز مي نمايد خاطره است. خاطره است که بنياد تداوم خانواده را فراهم مي آورد، خاطره است که بنياد تداوم جامعه را به وجود مي آورد و خاطره است که مفهوم کشور و سرزمين را ارزشمند و مقدس مي نمايد. اگر خاطره نبود عشق وجود نداشت و اگر عشق نبود انسانيت داراي مفهومي متفاوت بود.
اين خاطرات جمعي است که باعث مي شود افراد متفاوت، داراي هويت مشترک شوند و خود را متعلق به يک سرزمين بدانند و در راه تعالي آن تلاش نمايند و حتي براي حفظ آن از عزيزترين داشته خود، يعني جانشان نيز بگذرند.
اگر خاطره نبود هويت فردي و هويت اجتماعي نيز مفهومي نداشت؛ چرا که هويت منشأ گرفته از آموزه هايي است که به صورت خاطره در ذهن فرد يا افراد جامعه باقي مانده است و باعث بروز حالات، رفتار و کنش ها و واکنش هاي فردي و اجتماعي مشترک ميان آنان گشته است. خاطره عامل تداوم فرهنگي و رابطه ميان نسل ها خواهد بود. عاملي که نبودش انقطاع فرهنگي ميان نسل ها و عدم امکان درک متقابل ميان آنان را فراهم خواهد آورد.
بر اين اساس اين مقاله تلاش مي نمايد به اين موضوع مهم و پيچيده نگاهي داشته و توجه خواننده را به آن جلب نمايد.

تعريف خاطره

خاطره. [ط رَ/ ر] (از ع، ا) اموري که بر شخص گذشته باشد و آثاري از آن در ذهن شخص مانده باشد. گذشته هاي آدمي. وقايع گذشته که شخص آن را ديده يا شنيده است. ديده هاي گذشته يا شنيده هاي گذشته. ج، خواطر، خاطره ها، خاطرات، يادگار.
(لغت نامه ي دهخدا)
مي توان به اين تعريف افزود که هر آنچه توسط فرد درک شده باشد چه به صورت رخداد بيروني و يا به صورت تجسم ذهني.
بايد توجه داشت بسياري از افراد خاطره را با نوستالژي مترادف فرض مي کنند که اين موضوع صحيح نيست. هر چند که خاطره با غم غربت (نوستالژيا Nostalgia) ارتباطي تنگاتنگ دارد، از اين حيث که بحران روحي و بي قراري را به دنبال دارد، اما خاطره و غم غربت دو روي يک سکه اند که هر يک از آنها ديگري را احيا مي کند. معمولاً لحظه هاي خوب گذشته در ذهن مي مانند و خاطرات بد کمتر در ياد مي نشينند. از اين رو خاطره الزاماً حس دلتنگي با خود به همراه نمي آورد بلکه در بسياري موارد آنچه که به عنوان خاطره در ذهن باقي مي ماند ادراکاتي است که با يادآوري آنها احساس شادي و سرزندگي و يا غم و اندوه به فرد دست مي دهد. بايد توجه داشت که انسان موجودي است فراموش کار که تمايل دارد خاطرات بد زندگي را به سرعت فراموش نمايد. چرا که در غير اين صورت تداوم زندگي براي وي بسيار سخت و جان فرسا مي شود و از سوي ديگر تمايل دارد با خاطرات خوشش، زندگي نمايد؛ هر چند که ديگر امکان باز تجربه آنان برايش ميسر نباشد. تجربه ي يک سفر شايد مدت کوتاهي را به خود اختصاص دهد ولي خاطره يک سفر خاطره انگيز ساليان سال همراه مسافر خواهد بود. و مدتهاي طولاني مي تواند موضوعي جهت هم پيوندي همسفران باشد، از آن سخن بگويند، در ذهن خود بارها و بارها سفر را تکرار نمايند و مجدداً از آن خاطره هاي مشترک ماندگار جديدي را خلق نمايند.
خاطره، باز يادآوري صحنه ها، وقايع و احساس هاي مهمي است که فرد، آن ها را مشاهده يا تجربه يا درک کرده باشد؛ تا آنگاه که به دلايل و عوامل محرک غيرارادي، تداعي يا به اراده ي آگاهانه اعاده و متولد شوند. لازم به ذکر است از همه ي دريافت هاي حسي مذکور، در مراتب و درجات متفاوت، شماري در بايگاني هوشمند ذهن جاي مي گيرند و در جريان تکوين و گذر زمان به خاطره مبدل مي شوند. پيدايي و مانايي خاطره ها، در ازاي پالايش و مرگ تدريجي بسياري از ورودي ها و داشته هاي کم اعتبار و اهميت ذهن صورت مي گيرد. از اين رو هر چه از مبادي به ذهن مي رسد به خاطره بدل نمي شود.
بر اين اساس براي خلق يک خاطره مي بايست مراحل زير را طي نمود:
1- مرحله ي رخداد؛
2- مرحله ي تکوين (حذف ورودي هاي کم اعتبار از ذهن)؛
3- باز يادآوري و باز تولد (ارادي يا غير ارادي).
اما بايد به اين نکته توجه داشت که در مرحله رخداد علاوه بر خود واقعه، زمان و مکان آن نيز در درک فرد از واقعه مؤثر بوده و در مواقعي باعث تغيير ادراک فرد از آن زمان و آن مکان مي گردد و براي وي آن مکان و يا آن زمان داراي معني متفاوتي خواهند شد به طور مثال، صندلي اي که پدر بزرگ بر روي آن مي نشسته است براي نزديکان پدر بزرگ داراي مفهوم و ارزشي متفاوت خواهد بود و در آنان حس تعلق خاطر مشترکي را به آن صندلي به وجود مي آورد چرا که آن صندلي بهانه اي است جهت يادآوري خاطره هاي مشترک ميان دوستداران پدر بزرگ. از اين رو در صورت تجربه واقعه هاي در مکاني خاص به دليل هم پيوندي واقعه با آن مکان براي افرادي که آن واقعه را تجربه نموده اند مفهوم و ارزشي متفاوت خواهد داشت، نسبت به افرادي که آن واقعه را در مکان مذکور درک ننموده اند.
اين مفهوم تأثير مستقيمي بر حس تعلق خاطر به خانه، محله، شهر، کشور و... را در ميان افراد به وجود مي آورد. حسي که در صورت مشترک بودن ميان گروهي باعث هم پيوندي آنان خواهد شد. چه خاطره اي شاد و لذت بخش و چه خاطره اي همراه با شکست و نااميدي.

خاطره در مقياس فردي

انسان نمي تواند بدون خاطره و خيال وجود داشته باشد. انسان بدون خاطره قابل تکرار شدن است و قابل تبديل به يک ماشين. در صورتي که فرد خاطرات خود را فراموش نمايد، در واقع هويت خود را فراموش کرده است و شايد مهم تر از آن ديگر قادر به درک مفاهيم انساني همچون دوست داشتن ديگري نخواهد بود.
عشق چيست؟ به خاطر ماندن مفهومي، چيزي و يا کسي و يا مکاني به صورت مداوم در ذهن عاشق.
عاشق کسي است که در خاطرش با ياد معشوق زندگي مداوم مي نمايد و در هر جا و در هر مکان و زماني.
انسان همواره به دنبال رمز جاودانگي بوده است؛ هر چند که نتوانسته کالبد را جاودانه نمايد. اما توانسته است با خلق خاطرات نيکو در ذهن سايرين خاطره اي از خود را جاودانه نمايد. خاطره پل جاودانگي بشر است.
شهر بسيار به انسان مي ماند. داراي يک وجه جسمي و قابل تکثير و يک وجه روحي و غيرقابل تکثير است.
همانگونه که انسان نمي تواند بدون خيال و خاطره وجود داشته باشد، شهر نيز اين چنين است. شهر به عنوان کليتي انسجام يافته از مردم، اجزاي کالبدي، خاطرات ساکنانش و خاطراتش ماهيتي سازمان يافته مي يابد و به مکان و زمان معنا مي بخشد. شايد بتوان شهري با کالبد زيبا ساخت ولي تا زماني که زندگي حقيقي در آن جاري نگردد و خاطراتي مشترک ميان ساکنانش متبلور نشود، شهر همچون جسمي بي روح مي ماند. اما شهرهايي که به علت تداوم زندگي در آن ها مکاني جهت خلق خاطرات مشترک ميان ساکنان شان بوده اند سرشار از هويت، شور زندگي، آرامش و... هستند. شهرها خاطره ها را مي سازند و خاطره ها نيز به شهرها شکل مي دهند، جان مي دهند و آن ها را پويا و زنده مي گردانند.
به مفهوم ديگر اين خاطره است که هويت را مي سازد. هويت به معني هستي و وجود است، چيزي که وسيله ي شناسايي فرد باشد؛ يعني مجموعه خصايل فردي و خصوصيات رفتاري که از روي آن فرد به عنوان يک گروه اجتماعي شناخته شود و از ديگران متمايز گردد.
هويت ملي و قومي از انواع هويت جمعي است و به معناي احساس همبستگي بزرگ ملي و قومي، آگاهي از آن، احساس وفاداري به آن و فداکاري در راه آن است. (احمد اشرف)
هويت شهر به چيزي رجوع مي کند که در پس ظاهر و در بطن شهر نهفته است و ممکن است هيچ ربطي به شکل و ظاهر شهر نداشته باشد. در واقع زيبايي و زشتي شهر دليل با هويت بودن شهر نيست. مهم اين است که داخل شهر چه مي گذرد و شهر چه خاطراتي دارد. همان طور که انسان با خاطره تعريف مي شود، شهر نيز با خاطره هايش تعريف مي شود. هر چه اين خاطره ها بيشتر باشد، هويت انسان يا شهر کامل تر است.
اما بايد توجه داشت ممکن است شهري با هويت تاريخي را نسلي به ارث ببرد که هيچ خاطره اي از آن شهر ندارد. چنين چيزي هويت شهر را خدشه دار مي کند. هويت شهر و تداوم زندگي شهر در گرو خاطرات جمعي ساکنانش است. خطري که شهرهاي امروزي ايران را تهديد مي کند. تحقق همين مفهوم است. شهرهاي کهني که به علت حذف خاطرات مشترک ميان نسل هاي آن، براي ساکنان و مديران شهري کنوني آن کالبدي فرسوده و بي ارزش هستند و به راحتي تخريب و تجديد ساخت مي شوند. غافل از اين امر که با تغيير بستر مکاني خلق خاطره، خاطرات اندک به جاي مانده نيز چاره اي جز فراموشي ندارند و با از ميان برداشتن اين حلقه هاي احساسي مشترک ديگر نمي توان انتظار جامعه اي هم رؤيا، هم آرزو و به هم پيوسته را داشت. خاطره مشترک انسان ها از يک فضاي شهري حلقه ي پنهاني است که تقويت کننده ي رابطه ي ميان آنان خواهد بود. حلقه اي که مي تواند باعث ايجاد علايق و فرهنگ مشترک ميان آنان گردد. نبود خاطره ي مشترک بستر قطع رابطه بين نسل هاست.
کالبد معماري و فضاي شهري (جسم شهر) در عين زندگي در حال، خاطره هاي امروز را به خاطره هاي ديروز گره مي زند و خود بستري مي شود براي شکل گيري ديگر خاطره ها، شايد در اين زمانه و شايد در آينده (محسن حبيبي، داستان شهر).

فراموشي خاطره در مقياس جمعي

همانند زماني است که جامعه تاريخ خود را فراموش نمايد. خاطره هاي جمعي خود را از ياد ببرد. تحليل اين وضعيت تجربه ي ترسناکي را در پي دارد که بايد به آن توجه نمود. در آن زمان جامعه دچار بحران هويتي خواهد شد.
شهر صرفاً مجموعه اي از عناصر فيزيکي و آجر و سيمان نيست، بلکه آنچه به شهر روح و حيات مي بخشد خاطرات آن شهر است؛ خاطره هايي که در ذهن شهروندان حضور مي يابد و تنها عامل ارتباط بين آنان خواهد بود که خود را شهروند آن شهر مي دانند. تخريب يک بنا در شهر صرفاً نابودي يک ساختمان نيست، بلکه نابودي چندين نسل است که با خاطره هاي شان در دل آن زندگي مي کنند و از اين طريق به يکديگر پيوند مي يابند. در واقع تخريب يک بنا در شهر نابودي هويت انساني شهر است.

حافظه ي جمعي

وقتي به شهر مي نگريم با مقوله اي به نام حافظه ي جمعي شهر سروکار داريم.
حافظه ي جمعي همان امتداد تاريخي است. همان امتداد تاريخي که شهروندان را در سال هاي مختلف حتي دور از هم به يکديگر متصل مي نمايد. هر نقطه شهر مي تواند، محل تحقق حوادث تاريخي باشد( در مقياس متفاوت). به عبارت ديگر در حالي که حادثه هاي تاريخي سال ها پيش واقع شده و گذشته اند، يک بعد بودن تحقق شان در شهر هنوز باقي است و لذا داراي اين قدرت است که خود حادثه ي تاريخي را براي مردمي که امروز زندگي مي کنند، دوباره زنده کند.
به اين ترتيب بحران دوران معاصر شهر تهران که از اين شهر شهري بي هويت را پديد خواهد آورد، بر اساس موارد زير خواهد بود:
1. نابودي فضاهاي خاطره ي جمعي
2. نبود بستر مکاني لازم جهت ايجاد خاطره ي جمعي
3. روند زندگي انسان معاصر ( شيفته ي تکنولوژي ) که ديگر به مفهوم مکان جهت خلق خاطره توجه چنداني نمي نمايد و زندگي در فضاي مجازي را به زندگي در فضاي حقيقي اولويت مي دهد.
فضاهاي مختلف شهري با زنده نگاه داشتن خاطره ها، حوادث تاريخ را زنده نگه مي دارند و وجه مهمي از خاطره جمعي يک ملت، قوم يا فرهنگ سرزميني را شکل مي دهند. و در صورت مخدوش شدن شان ديگر نمي توانند آن بستر لازم جهت تداوم خاطرات مشترک ميان نسل ها را پديد آورند. گذشت زمان کالبد شهر را واجد هويت مي سازد و شهروندان به واسطه ي فضاهاي شهري مملو از خاطره هاي جمعي با گذشته ي فرهنگي خود ارتباط يافته و کسب هويت اجتماعي مي نمايند و خود بخشي از جريان پيوسته ي تاريخ از قديم تا به امروز مي شوند.
بدون اين هويت اجتماعي انگيزه اي براي گفت وگو و توافق اجتماعي که از بنيادي ترين مفاهيم جامعه است، فراهم نمي آيد.
رخدادها ناشي از فرايندهاي علت و معلولي هستند که به صورت مستقيم و يا غيرمستقيم بر يکديگر مؤثر مي باشند، خاطره عاملي است که پيوند دهنده نسلها، پيوند دهنده ي ساکنين شهر و ملت مي باشد.
براي آنان مشترکاتي را پديد مي آورد که مي توانند بر پايه ي آن با يکديگر احساس نزديکي و دوستي نمايند و خود را در شادي ها و سختي هاي يکديگر شريک بدانند و اين پايه زندگي اجتماعي است و با مخدوش شدنش پايه هاي همبستگي اجتماعي و ملي لرزان خواهد شد.
منابع تحقيق :
- داستان شهر، محسن حبيبي، انتشارات دانشگاه تهران.
- ميراث معماري مدرن ايران، اسکندرمختاري، دفتر پژوهش هاي فرهنگي.
- شهرهاي پياده مدار، مهدي معيني، آذرخش.
- تهران البرز، برنارد هورکا، محقق - ترانه.
- لغت نامه ي دهخدا.

منبع مقاله :
شهر، زندگي، زيبايي، ويژه نامه ي خاطره در شهر نشريه ي داخلي سازمان زيباسازي شهر تهران(معاونت برنامه ريزي و توسعه دوره ي اول، شماره ي 3، بهار 1391).



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط