نويسنده: ديان منزيس
مترجم: نسرين قندهاريان
مترجم: نسرين قندهاريان
مقدمه
مردم شهر کرايست چرچ در نيوزلند به من مي گويند که تو مي تواني صداي آمدن زمين لرزه را هم بفهمي. صداي زلزله مثل صداي غرش و خروشيدن قطاري باربري است. يادم نمي آيد که صداي آن را شنيده باشم، اما ترس و وحشت ناگهاني گرفتاري در يک ساختمان لرزان و نالان و در حال فرو ريختن را به سختي مي توان فراموش کرد. طعم گس و مشمئز کننده و خفقان آور غبار ساختمان هاي فروريخته و سنگ ريزه هايي را که در همه جا پخش شده بودند، يادم هست. قُل قُل کردن آب از لاي چمن پارک و جوشيدن گل و لجن از درون شکاف هاي زمين را يادم هست. چهره ي مردماني که ملتمسانه از روي بالکن هايي که در آن به دام افتاده بودند دست تکان مي دادند به خاطرم هست. زمين لرزه هاي مکرر کرايست چرچ و تصوير شهر آن گونه که قبل از زلزله بود و آن گونه که حالاست تأثير خودشان را در ذهن من گذاشته اند. روز 22 فوريه ي 2011 زلزله شهر کوچک کرايست چرچ در نيوزلند را لرزاند. به دليل زمين لرزه هاي متناوب ناشي از حرکت لايه هاي زيرزميني اقيانوس آرام، قرن هاست که نيوزلند به نام «جزاير لرزان» معروف است.هرچند گسل هاي زيرين شهر کرايست چرچ توسط صدها متر لايه هاي شن و سنگريزه ي شسته شده از کوهپايه ها پر شده بود و اين شهر مکاني امن و مستحکم تلقي مي شد، متأسفانه شهر روي زميني باتلاقي ساخته شده که براي ايجاد زميني مسطح و مناسب ساخت و ساز زهکشي شده بود خاک هاي باتلاقي سابق در جريان زمين لرزه ها سيال و شُلاب شدند و پِي سنگي و سيماني سنگين ساختمان ها در اين شلاب فرو رفتند. ريزش ساختمان ها باعث مرگ بسياري از کارگران و بازديد کنندگان و صدمه ديدن بسياري ديگر شد. علاوه بر تراژدي مرگ مردمان، بسياري از ساختمان ها و بناهاي شهر صدمه ديدند يا ويران شدند؛ مثل ساختمان شهرداري محل کار من و همينطور خانه ام که هر دو از ابنيه ي قديمي و ميراث فرهنگي شهر بودند. مجمع جهاني مکان هاي تاريخي و بناهاي يادبود (ICOMOS) در آگهي هشدار داد: نابودي بخش عمده اي از ميراث فرهنگي شهر کرايست چرچ تاثيري عميق و ماندگار روي تصوير ذهني و خاطرات جمعي ساکنين شهر خواهد داشت.
خاطرات کرايست چرچ همواره در ذهن من و ديگراني که چون من از شهر گريختند باقي خواهد ماند. به مرور زمان با تفکر بيشتر در مورد نابودي يک شهر، در عجبم که چه چيزي باعث خاطره انگيز شدن شهرها مي شود و چگونه در زماني که منظر شهر نابود مي شود ما خاطراتمان را حفظ مي کنيم؟ اين سؤالات گستره وسيع تري از سؤالات در مورد نقش منظر، فضاهاي شهري، پارک ها و باغ هاي عمومي و حافظه ي عمومي و ارتباط آن با اين فضاهاي عمومي و شهري و هويت آن ها در ذهنم ايجاد کرد. چه خاصيتي در يک فضاي باز، ميدان يا پارک وجود دارد که مردم با آن همخواني کرده و «حسي از مکان» مي يابند؟ در مورد اهميت مناظر تاريخي و کهن شهر که ارزش داشته اند، مانند شهر دروني کرايست چرچ، نيز انديشيده ام. مصوبه ي اخير يونسکو در مورد حفاظت از مناظر تاريخي شهري نيز بر پاسداري و حفاظت از چنين مناطقي تأکيد دارد.
پيش از صحبت در مورد طراحي و بناهاي يادبود، مي خواهم در مورد منظر و هويت و سپس شهر، فضا، خاطره و مکان سخن بگويم. ما بناي يادبود را براي به ياد داشتن آنچه که از دست رفته و گذشته است با ساختن يک فضا يا يک شيء مي سازيم که خاطرات معنوي و ناملموس را بياد بياوريم. بناهاي يادبود بخشي از شهر يا بهتر است بگوييم فضاهاي با ارزشي در شهرها هستند که به ما امکان مي دهند که پيوندهاي احساسي و ملموس با اتفاقات گذشته و چيزهايي که ديگر وجود ندارند، برقرار کنيم. فضاها و بناهاي يادبود در آينده ي کرايست چرچ نقش مهمي خواهند داشت.
عواقب زلزله
زماني که ديگر نه جايي براي زندگي و نه مکاني براي کار داشتم، به شمال نزد خانواده ام رفتم؛ جايي که دفتر کار ديگرم بود. ده ماه بعد، کارگراني که به من در انتقال وسايلي که از زمان زلزله ي کرايست چرچ سالم مانده بود به شهر اوکلند در هزار کيلومتري کرايست چرچ کمک مي کردند، گفتند که همچنان در کرايست چرچ زمين لرزه هايي اتفاق مي افتد، چهار زمين لرزه در همان روز. بعدازظهر همان روز با خبر شدم که ساختمان غم زده و آسيب ديده محل زندگي ام شکاف هاي بيشتري برداشته و سنگ هاي بنا بيشتر از سابق فرو ريخته اند.يکي از همکاران مي گفت: من نيم ساعت بعد از زمين لرزه براي اطمينان از سلامت والدينم به آنجا رفتم. جا به جايي و شکاف مشهودي در آجر کاري ديوار غربي ساختمان، سمت حياط، ديده مي شد؛ حفره اي به اندازه ي نصف آجر ايجاد شده بود. بخشي از سنگ هاي روي نما در قسمت در ورودي پهلوي صندوق پست روي پياده رو ريخته بود و بخشي از سنگ هاي سردر ورودي پارکينگ هم فرو ريخته بود.
بعد از يک سال زمين لرزه ي مداوم، خيلي از ساکنين شهر غرق در عصبانيت و تلخ کامي، ناامني و نوميدي در غم از دست دادن خانه ها و شهري که مي شناختند بودند. بخش مرکزي شهر به خاطر اينکه کماکان در حال ويراني است، همچنان به عنوان محوطه ي ممنوعه براي ورود مردم محسوب مي شود. خيلي ها هم هنوز به شهر به عنوان محل زندگي و هويت شان عميقاً وفادار مانده اند و همچنان به تخليه شُلاب و خرابي ها ادامه مي دهند به اميد اينکه شهر را مداوا کرده و از نو بسازند؛ شايد هم تنها سعي در ادامه دادن و مبارزه دارند.
زلزله و ديگر بلاياي طبيعي در ايران هم اتفاق افتاده است، اما هنوز هم غنا و ثروت بسياري در مناظر شهري باقي مانده که بخشي از خاطرات و هويت مردم را مي سازند.
با کمک مديريت و حفاظت دقيق مي توان اين گنجينه ي مکان هاي خاطره انگيز را با نسل هاي آينده شريک شد.
منظر و هويت
به منظور شناخت و درک خاطره و هويت مربوط به کرايست چرچ و بقيه ي شهرها، ابتدا بايد مفهوم کلي تر و جامع تر منظر را شرح بدهم. تئوري هاي فعلي در مورد منظر از فرهنگ هاي متنوعي که نظرات مختلفي در مورد منظر دارند، شکل گرفته اند. جان جکسون در سال 1984 و اخيرا کن تايلر در سال 2008 روند تکامل واژه ي منظر، چيزي که ما از آن درک مي کرديم و چيزي را که الان در مورد آن فکر مي کنيم پيگيري کردند. شاما (1995) مي گويد که اين «برداشت و درک شکلي» ماست که تفاوت ميان مواد خام و پرداخت نشده و منظر را مي سازد. ايده ي «منظر بيشتر يک مورد فرهنگي و ادراکي است تا صحنه آرايي و چيدمان اشيا» بيشتر از چهل سال است که بخشي از خط فکري رايج جغرافياي فرهنگي (توُان 1977) و تئوري منظر( جان جکسون و وايلي 2007) بوده است.تايلر و ديگران به بي ثباتي و تغيير پذيري واژه ي منظر اشاره کرده اند؛ واژه اي که توضيح دادن آن مشکل و دائماً در حال تغيير و دگرگوني است. دونالد مينيگ توضيح سودمندي ارائه مي دهد: منظر را بينش و طرز ديد ما مشخص مي کند و در ذهن ما تعريف مي شود. نظر ديويس و بورينگ (در EGOZ 2011) اين است که منظر يک واژه ي گسترده و غلوآميز است که نمايشگر يکي از عميق ترين و پر محتواترين تعبيرات از فرهنگ است. در مجموع به نظر مي رسد که مردم به طريقي بسيار ساده و عمومي با محيط اطرافشان ارتباط برقرار مي کنند؛ صرف نظر از اين که با چه واژگاني آن را تعريف کنيم (تايلر 2008).
بنابراين منظر همان قدر که مفهومي بيروني است، عنصر دروني است که در قلب و ذهن و افکار ما نيز جاي دارد؛ به خاطر اينکه با نوع فرهنگ ما تفسير مي شود و در آميخته با تجربيات ماست. تنها بخش ملموس و مادي منظر نيست که بر ما تأثيرگذار است. و متقابلاً ما هم بر آن اثر مي گذاريم. ما تحت تأثير خاطرات و احساسات موارد ناملموس و نامرئي هم هستيم. تحقيقات نشان داده که حس بويايي قوي ترين حسي است که خاطرات و حس مکان را در ما بيدار مي سازد (بورينگ 2006). منظر بر تمام حواس ما تأثير مي گذارد، لامسه، بينايي، شنوايي و بويايي. مناظر شهري مانند پارک ها، ميدان ها يا فضاهاي باز و همين طور ساختمان ها مواردي هستند که ما با آن ها ارتباط برقرار مي کنيم و بخشي از زندگي ما مي شوند. ممکن است که ما تمام وقت خود را در اين فضاهاي شهري نگذرانيم ولي آن ها در ذهن ما ماندني اند؛ مثل قسمتي از وجودمان چه فرقي مي کند من اهل کرايست چرچ باشم و يا تهران! منظر بخشي از هويت ما مردمان است. يکي از چيزهايي که باعث ايجاد ارتباط عاطفي با يک محل خاص مي شود، آن حس تعلق و افتخاري است که به آن مکان داريم. مکاني که در آن احساس آسايش مي کنيم، چيزي شبيه به فضاي خانه، زيرا اينکه ما چطور شخصيت خودمان را تعريف مي کنيم تا حدي با ويژگي هاي خاص اين مکان ها نمادين مي شود (رُز 1995 صفحه ي 87- 118). منظر شهري کرايست چرچ ساختمانهاي سنگي سبک گوتيک زيادي داشت که تصويري جادويي به اين شهر کوچک مي داد. ولي پارک ها و باغ ها کليد ميزان شهر بودند. باغ عمومي شهر با رودها و پارک هايي که آن را در برگرفته و از قلب شهر به سمت تپه ها و ساحل خارج شهر گسترده مي شدند. مردم شهر عاشق باغ ها و فضاهاي شهرشان که بخشي از هويت و خاطرات شان است هستند: قدم زدن در پارک هيگلي، غذا دادن به مرغابي هاي رود آوُن و گوش سپردن به سخن سرايي هاي پُرشور جادوگر کرايست چرچ در ميدان اصلي شهر. به نظر مارتين (1997) هويت چيزي است که از کنش تک تک افراد جامعه در فضاهاي فرهنگي شکل مي گيرد و دائماً در حال مستحکم تر شدن است. حتي اگر که خصوصيات مناظر شهر و يا اعمال مردم در اين فضاها خدشه دار بشود. يا تغيير کند، اين فضاها باز هم بخشي از هويت ساکنين کرايست چرچ هستند.
شهرها، فضا، مکان و خاطره
شهر هميشه فضايي براي ملاقات و حال و احوال پرسي مردم بوده است؛ جايي براي تبادل اطلاعات راجع به شهر و جامعه؛ مکاني براي وقوع اتفاقات مهم؛ و هميشه فضاها و مکان هاي عمومي شهر محل ملاقات مردم هستند؛ مثل فروشگاه ها و مکان هاي تجاري (گِهل وگمزو 2003). اين جنب وجوش و فعاليت هاي مشترک در فضاهاي عمومي شهر اتفاق مي افتند؛ در فضاهاي بسته مثل مجتمع هاي تجاري بزرگ و يا در فضاهاي روباز. اين فضاها با عناصر و مصالح مشهود و قابل ديدن و قابل لمس و قابل اکتشاف و قابل مکان يابي تعريف مي شوند، ولي واقعيت اين است که آنها چيزي بيشتر از اين موارد هستند. اين فضاها با فعاليت هاي ما و اتفاقاتي که درون آن ها مي افتد و مردم به خاطر مي سپارند، پيوند دارند. ما معمولاً مکان را با رخدادهاي مهمي که در تاريخ مشترک مان اتفاق مي افتد مرتبط مي دانيم. ممکن است از ديگري بپرسيم: وقتي که زلزله شد تو کجا بودي؟ ما زمان و مکان را به خاطر مي سپريم و بعد از يک اتفاق مهم در مکان هايي که دوستشان داريم جمع مي شويم؛ مثل دور هم جمع شدنمان در پارک هيگلي بعد از زمين لرزه ها يا حضورمان در مراسم يادبود. شب سال نو در ميدان اصلي شهر. اين حضور متداوم در اين مکان هاست که هويت يابي ما را در رابطه با مکان يا زمان و يا هر دو را قوت مي بخشد(اوزبورن 2011).آشنايي نزديک با مکان هاي عمومي و جنبه هاي ملموس منظر شهر کرايست چرچ بخشي از چسب اتصال دهنده ي جوامع مختلف شهر به يکديگر بود. برعکس، جابه جايي و عدم حضور در اين فضاها، ارتباطات مردمي را چه از نظر مادي و چه معنوي تحليل مي برد. تلاش براي حفظ ارتباط با فضاهايي مورد عشق و علاقه هنوز هم براي بسياري عمده ترين استراتژي بقاست (اوزبورن 2011). شايد به همين دليل مردم در شهرهاي مصيبت زده و آسيب ديده اي مثل کرايست چرچ و يا نيواورلينز باقي مي مانند. شناخت از فضا ارتباط نزديکي با شناخت از خود براي علم به موقعيت شخصي در يک مجموعه ي بزرگ تر مثل جامعه اي که در آن زندگي مي کنيم، دارد (باسو 1966 صفحه ي 34). يک خروج نابهنگام و بدون قصد قبلي از محيط ها و فضاهاي آشنا مي تواند احساس از دست دادن هويت يا زندگي اجتماعي را به انسان القا کند. حال اگر منظر تغيير غريبي پيدا کند يا شهر ويران شود چه چيزي مردم را به مکان وابسته مي کند؟ اين ارزش هاي معنوي و ناديدني است که مردم را به شهرهاي مورد علاقه شان پيوند مي دهد.
يادمان ها، خيابان ها، محلات، ساختمان ها و پارکها «عوامل» مادي هستند، ولي معاني خاص را القاء مي کنند و مانند مختصات فضايي هويت عمل مي کنند (لينچ 1972). هر چند اين خود مکان نيست که حسي از هويت به مردم مي دهد، بلکه اين ادراک و استنباط و تعاملات مردم در اين مکان ها و وقايعي که در طول زمان رخ داده اند است که هويت ساز است. مردم، ارتباطات و فعاليت ها و تعاملاتشان است که به فضاهاي شهر معنا مي دهند؛ که يک مکان عمومي باشند. در مقابل، اين مردم هستند که از اين فضاها هويت مي گيرند؛ مردم در مکان متشکل مي شود و معنا مي يابد (مک داول1997). بنابراين حس مکان که بخشي از هويت ماست، به زندگي ما معنا مي دهد و همين طور بر روي نحوه ي زندگي کردن ما تأثير مي گذارد. دلبستگي ما به محلي خاص مستلزم پاره اي اطلاعات و دانش درباره ي سنت و عرف و رفتارهاي فرهنگي، اشکال مختلف ايجاد ارتباط و رسم و رسوم يادآوري گذشته مي باشد. (اوزبورن 2001).
همان طور که ما تغيير مي کنيم. درک ما از محل زندگي مان تغييرمي کند و متقابلاً ما هم آن ها را تغيير مي دهيم. بگذاريد فضاهاي عمومي شهر تاريخي گنت در شمال غربي بلژيک را مثال بزنيم. مردم شهر به تدريج از فضاهاي باز شهر سوء استفاده کردند و هر جايي که مي شد ماشين هايشان را پارک مي کردند.
به خاطر اينکه ماشين ها در همه جا پارک شده بودند، در هر گذر و فضاي سبز و پياده رويي، ديگر شهر قديمي و سختي قابل تشخيص بود. نهايتاً فضاهاي کمي باقي ماندند که هنوز محل تجمع و ملاقات مردم بودند. کيفيت تاريخي و با ارزش شهر در معرض خطر بود. بالاخره برنامه ريزان شهري همين اخيراً مکان هاي مورد علاقه ي مردم را احيا کرده و نجات دادند. ماشين ها بايد در بيرون از شهر پارک شوند و با دوچرخه و وسايل نقليه عمومي رفت و آمد شود، و همين طور کيفيت اين فضاهاي دوست داشتني با نورپردازي و طراحي بهبود پيدا کرد.
البته زمين لرزه هاي کرايست چرچ به من آموخت که تمام تجربيات اينگونه مثبت نيستند. تجربه ي گذشته ي شهر گنت مثبت نبود ( تا همين اواخر که در موردش گفتيم) و همين طور تجربيات بسياري شهرهاي ديگر؛ جاهايي که فضاهاي عمومي کمي همچنان پر رفت و آمد مانده بود؛ جاهايي که به ماشين ها اجازه داده بودند که همه جا را اشغال کنند و به هم بريزند، آلودگي هوا خفه کننده شده و همه جا پر از آشغال و ديوار نوشته است؛ شهرهايي که به نظر بي افتخار و سربلندي به نظر مي رسند. خاطرات منظر شهر مي تواند آميخته با حس از دست دادن، درد و شکاف اجتماعي باشد، آميخته با از دست دادن احساس تعلق؛ هر چند که خاطره اي هست ولي جگر سوز و اندوه بار(تايلر 2008).
بنابراين اگر که فضاهاي شهري، جايي که ما در آن ها حس مکان داريم، براي ما به عنوان شهروند و يا جامعه مهم هستند. چطور مي توانيم مطمئن شويم که تجربيات و تصورات و خاطرات ما از اين مکان ها، اين آهن رباهاي متصل کننده ي روابط اجتماعي و مکان هاي با ارزش همچنان سرپا باشند و روحمان را پرورش دهند؟ يکي از راه هايي که در اين امر کمک مي کند مجموعه استانداردهاي مصوب جديد يونسکو درباره ي منظر تاريخي شهري است که به وسيله ي آن ها يونسکو حفاظت از مکان هاي محبوب و تاريخي را در سطح بين المللي تحت نظارت و ساماندهي درآورده است. اين توصيه نامه اهميت و ارزش رويکرد «منظر تاريخي شهري» را به عنوان روشي مبتکرانه و نوآور در کمک به حفظ هويت شهري، حفاظت از ميراث شهري و مديريت شهرهاي تاريخي مؤثر مي داند. توصيه ي يونسکو اين است که مقامات دولتي و مسئولان محلي دست اندرکار در زمينه ي کاري مخصوص خودشان قدم هاي مهم و حياتي اثرگذار در به کار گيري راهکارهاي «مناظر تاريخي شهري» را در کنار خيلي موارد ديگر، به وسيله ي محاسبات و نقشه برداري هاي محيط طبيعي، فرهنگي و منابع انساني شناسايي و تعريف کرده و مشخص کنند کدام ارزش ها را بايد براي نسل هاي آينده حفظ کرد و چگونه مي توان ارزش هاي ميراث تاريخي را در يک چهارچوب وسيع تر از توسعه شهري تلفيق کرد. اين توصيه نامه مفهوم ارزش هاي طبيعي و فرهنگي را فراتر از تنها يک مرکز تاريخي، بلکه به عنوان يک بافت شهري و تار و پود جغرافيايي آن، بسط مي دهد.
توصيه نامه ي يونسکو چالش هاي جوامعي را که در طلب توسعه و تطبيق مبتني بر حفظ ارزش هاي شخصيتي مرتبط با تاريخ، خاطرات جمعي و محيط زيست شان هستند، به رشته ي تحرير در آورده و مشخص کرده است. همچنين تغييرات ناگهاني و برنامه ريزي نشده در تراکم شهرها و رشد جمعيت را که باعث تضعيف حس مکان، همبستگي و استحکام بافت شهري و هويت جوامع مي شود مورد بحث و بررسي قرار مي دهد، بخشي از اين توصيه نامه که در مورد مشارکت بين المللي است بر آسان سازي و تسهيل درک عمومي جامعه به وسيله ي تبليغ و اشاعه ي بهترين راهکارها و آموزه ها از سراسر جهان، تأکيد مي کند. کاربرد روش «منظر تاريخي شهري» را مي توان با بحث و تبادل نظر حرفه اي بهبود بخشيد.
طراحي، خاطره و بناهاي يادبود
چطور مي توان از مرحله ي تشخيص ارزش فضاهاي باز و مکان هاي محبوب شهرهاي مان به عنوان جنبه اي از هويت مان، به سمت حفظ اين فضاهاي دوست داشتني که قديمي هستند و فضاهاي جديد که در دست ساخت هستند. پيش رفت. برنامه ريزان و تصميم گيران شهر کرايست چرچ حالا متوجه شده اند؛ جاي تعجبي نيست، که اين پيشرفت پروسه ي سختي خواهد بود. البته تقاضاهاي اقتصادي هم مانند سياست هاي ضد و نقيض بايد مرتفع شوند. در حالي که مردم شهر عاشق رود آون هستند و درخواست توسعه و حفاظت از فضاهاي حاشيه ي رودخانه را دارند. صاحبان سرمايه به دنبال گسترش ساخت وساز تا جايي که توان شهر اجازه مي دهد هستند. يک راه رويارويي با تضادها و مشکلات، ايجاد طرح و نقشه ي اوليه يک شهر جديد و روش ديگر پيشنهاد ايجاد يک هيئت گسترده ي طراحي و برنامه ريزي شهري از پيش کسوتان و حرفه اي هاي اين رشته و حتي قانون گذاراني که ممکن است در روند طراحي کمک کنند، مي باشد.به گفته ي رنه ماگريت، هر چيزي که در مقابل پنجره ي چشمان ما قرار مي گيرد، براي اين که ما بتوانيم فرم و شکل آن را به خوبي بشناسيم نياز به طراحي دارد، چه رسد که بخواهيم از درک و احساس آن لذت ببريم. اين فرهنگ و عرف و نوع شناخت است که سازنده ي اين طرح است (شاما 1995. صفحه 12). طراحي منظر شهر، توان شکل دادن جنبه هاي مختلف دنياي مدرن ما را به گونه اي که مشوق مردم براي پا بيرون نهادن از عادات و روزمرگي ها و به چالش کشيدن تصورات آن ها از زندگي و نقشي که در جهان دارند باشد و همين طور افزايش آگاهي و مهم تر از همه براي بيدار کردن وجدان انسان ها در قبال واقعيت هاي دنيايي که در آن زندگي مي کنيم، دارد( ديويس 2009 صفحه ي 261).
يکي از عرصه هاي در حال توسعه ي طراحي شهر، منظر شهري است که اين گونه تعريف شده: يک رويکرد آگاهانه طراحانه که موضوع طراحي بيشتر از اين که ساختمان باشد، منظر شهر است (کارمونا ات آل 2003 صفحه ي 45). اين رويکرد تا حدي در روش «منظر تاريخي شهري» که يونسکو ارائه داده منعکس شده است. بنابراين منظر سازي شهري و رويکرد تا حدي در روش «منظر تاريخي شهري» که يونسکو ارائه داده منعکس شده است. بنابراين منظر سازي شهري و رويکرد منظر تاريخي شهر، مي توانند در ايجاد درک عميقي از نيازهاي فرهنگي محلي و جنبه هاي متنوع سيماي طبيعي سرزميني در جهت ايجاد فرصت براي کرايست چرچ و خيلي شهرهاي ديگر براي افزايش آگاهي عمومي در مورد مناظر با ارزش شهرشان و همين طور تقويت و مستحکم سازي جامعه و هويت فردي، کمک کنند. اما رويکرد «مکان سازي» اختصاصاً به مردم و ارزش ها و خواسته هاي شان ربط دارد. ما حضور طبيعت را در شهرهايمان مي خواهيم تا روابط مان با محيط زيست و گذر ايام و فصول را نشان دهد. ما مکان هايي را مي خواهيم که در آن ها احساس امنيت و آسايش داشته باشيم. ما جاهايي مي خواهيم که بتوانيم با دوستان و اقوام دور هم جمع بشويم. ما به مکان هايي نياز داريم که روح مان را تغذيه کنند. اين تفسير مي تواند براي کُرنر که عقيده داشت معماري منظر نه تنها مي تواند بازتاب فرهنگ باشد، بلکه مي تواند ابزاري براي شکل دادن فرهنگ امروزي و مدرن باشد و «فرد» را کاملاً درگير کند (کُرنر 1999، صفحه ي 1) جذاب باشد.
جنبه ي ديگر طراحي و حفاظت که به کرايست چرچ و خيلي از شهرهاي ديگر هم مربوط مي شود، طراحي يادمان منظر - مناظر يادبود- است (ديويس و بورينگ 2011 صفحه ي 211). يکي از اجزاي اساسي و مهم سيماي سرزمين طبق گفته ي ديويس و بورينگ، نگارش و ترسيم درست خاطرات است؛ چه آن خاطرات زودگذر و چه خاطرات پايدار بالندگي يک نسل در يک مکان. ساختن يادمان ها مي تواند در ايجاد ارتباط با مکان هاي محبوب، وقايع و حتي درگذشتگان کمک کند. ديويس اعتقاد دارد که قدرت اين يادبودها در توانايي شان در گويا بودن در هر زمان و قابليت تغيير معنايي شان متناسب با تغيير نسل ها و گذر زمان و در توانايي درگير کردن انسان ها و گذر زمان و در توانايي درگير کردن انسان ها به طريقي خود - انعکاسي است که درک اوليه و شرايط محيطي فرد را بيرون کشيده و مورد توجه قرار مي دهد، بدون توجه به سابقه و تاريخچه ي افراد (ديويس 2009 صفحه ي 261). يادبودها خاطرات را در حالي که ديگر وجود خارجي ندارند، مجسم مي کنند و ارزش چيزهايي را که ديگر وجود ندارند نشان مي دهند. هر چند که يادمان ها معمولاً در فضاهاي شهري ساخته مي شوند و تأکيد بر اهميت آن مکان دارند، در طراحي ها و پيش بيني هاي تغيير مناظر نبايد به عنوان تنها راه حل براي حفظ ارتباط با محل و حس مکان ديده شوند. رويکرد «مکان سازي» تنها با ساخت تنديس و پيکره و بناهاي يادبود وقايع گذشته محقق نمي شود؛ اين رويکرد توجه و اهميت دادن به محل، عشق ورزيدن و حتي هماهنگي با مکان است.
نتيجه: تغييرات مخرب باغ شهر کرايست چرچ که زماني بسيار جذاب و آرامش بخش بود، قابل جبران هستند.
هر چند الان کيلومترها دورتر، در شهر بندرگاه ها و باران و گل و لاي هستم، هنوز خاطرات و دل بستگي هاي لطيف و زيباي کرايست چرچ را در ذهنم مي پرورانم و عزيز مي دارم؛ سوسو زدن نورها روي رودخانه ي آوُن، آواز هراسان مرغ هاي نوروزي که با دلواپسي بر فراز خانه ها از آمدن طوفان خبر مي دادند، بستني هاي در حال آب شدني که از دستفروش ها مي خريديم و پيک نيک هايي که با دوستان مان در پارک داشتيم. اما کساني که در شهر باقي ماندند، شهر را آن گونه که بود با ارتباط برقرار کردن با مردم و فضاهاي شهرشان به ياد خواهند سپرد نه از طريق بناهاي يادبود و يادمان ( هر چند که بناهاي يادبود ساخته مي شوند). شهر همچنان آنان را که مانده اند و جوامع آينده را در درونش پرورش خواهد داد، ولي شکل شهر عوض خواهد شد و مردم ديگر مثل قبل خشنود نخواهند بود؛ آن ها آگاهي تازه اي از قدرت زمين و زمان يافته اند.
تجربه ي ويراني بي هنگام کرايست چرچ به من کمک کرد که بفهمم چگونه با شهرهايي که دوست شان داريم ارتباط برقرار مي کنيم و چطور مي توانيم از مناظر خاطره انگيز اين شهرها حفاظت کنيم. فهميدم که مناظر طبيعي و مصنوع دست بشر شهر کرايست چرچ است که خاطرات مهيج و زيبا و هويت منسوب به محل را در ما ايجاد مي کند؛ بنابراين بايد اين نکته را در حفاظت فضاهاي شهري در نظر بگيريم. با طراحي حساب شده و دقيق مي توان ارتباط پرمعنا و درستي با مکان برقرار کرد (بورينگ 2006). رويکرد «منظر شهري تاريخي» که به عنوان توصيه نامه توسط يونسکو ارائه شده است به کرايست چرچ کمک خواهد کرد؛ و شايد بتواند به تهران هم کمک کند که فضاهاي شهري شايسته و مناسب حال مردم را حفاظت و يا ايجاد کند.
سخن آخر را از زبان شاما مي گوييم: سفر در فضاها و مکان ها، با چشماني کاملاً باز، مي تواند به ما کمک کند تا ايمان مان به آينده را در اين سياره ي پير و دوست داشتني و خشن حفظ کنيم.
منابع تحقيق :
ICOMOS Blue Shield Statement on Christchurch , 3 March 2011.
Jackson ,J. B. (1984). Discovering the Vernacular Landscape. Newhaven :Yale University.
Khayyam, Omar (1990) Translated By E.
Fitzgerald. Rubaiyat of Omar Khayyam Iran: Mohammad Publications.
Martin, Angela. (1997). the Practice of Identity and an Irish Sense of Place. Gender ,Place and Culture, 4(1).
Meining , Donald (ed. ). (1979). the Interpretation of Ordinary Landscapes: Geographical Essays. New York: Oxford University Press.
Osborne , B. S. (2001). Landscapes, Memory , Monuments ,and Commemoration :Putting Identity in Its Place. (Canadian Identity ). Canadian Ethnic Studies Journal ,33(3),39-37.
Rose, Gillian. (1995). "Places and Identity : A Sense of Place. "in Doreen Massey, and Pat Jess (eds. )A Place in the World :Places ,Cultures and Globalization. Milton Keyes: the Open University,87-118.
Schama,Simon. (1995). Landscape and Memory New York:Knopff.
Taylor,Ken (2008)Landscape and Memory; Cultural Landscape, intangible Values and some Thoughts on Asia. In 16th ICOMOS General Assembely and International Symposiom : 'Finding the Spirit of Place - Between the Tangible and the Intangible', 29 Sept- 4 Oct 2008 Quebec , Canada.
Tuan , Yi-Fu. (1997). Space and Place. Minneapolis : University of Minnesota.
(1974). Topophilia ,Englewood Cliffs: Prentice Hall.
Basso ,Keith H. (1996). Wisdom Sits in Places:Landscape and Language Among the Western Apache. Albuquerque :University of New Mexico Press.
Bowring ,J. , (2006). the Smell of Memory:Sensorial mnemonics. In the Landscape Architect,
IFLA Conference Papers May 2006(Pp. 156-170).
Australian Institute of Landscape Architects
Carmona,M, Tiesdell, S. , Health , T. , and Oc,T. (2003) Public Places Urban Spaces:the Dimensions of Urban Design. Uk. Oxford Architectural Press.
Corner ,J. (1999). Recovering Landscape as a Critical Practice. In J. Corner (Ed. ),Recovering Landscape. New York ; Princeton Architectural Press.
Cosgrove ,Denis. ([1984] 1998). Symbolic Formation and Symbolic Landscape ,Madison : University of Wisconsin Press.
Davis , Shannon (2009). the Ma(r)King of Memory and the Right to Remember : design , Interpretation and the Movement of Meaning Doctoral thesis ,New Zealand: Lincoln University.
Egoz ,Shelley, Makhzoumi ,Jala ,and Pungetti ,Gloria ,(eds). (2011) the Right to Landscape Contesting Landscape and Human Rights.
Farnham ,England : Ashgate Publishing.
Garcia Fernandez , N. and Sanna , S. (2011) In Memoriam... Per Sempre Potrai Camminare Per Le Strade di Gibellina. Paisea March ,016, 100-104.
Gehl ,J. and Gemzoe ,L. )3rd Ed)(2003) New City Spaces. Copenhagen : the Danish Architectural Press.
UNESCO Recommendation on the Historic Urban Landscape [2011] 36th session of the General Conferance Proposals concerning the desirability of a Standard-Setting Instrument on Historic urban Landscapes,
Wylie ,J. (2007), Landscape. Abingdon : Routledge.
منبع مقاله :
شهر، زندگي، زيبايي، ويژه نامه ي خاطره در شهر نشريه ي داخلي سازمان زيباسازي شهر تهران(معاونت برنامه ريزي و توسعه دوره ي اول، شماره ي 3، بهار 1391)
/ج