برخي علوم قرآن را با ملاک موضوع، برخي با ملاک روش و برخي ديگر با ملاک برون قرآني يا درون قرآني بودن مباحث، رده بندي مي کنند. همچنين گروهي نيز اين علوم را با ملاک کار آمدي و مدخليت در تفسير رده بندي کرده اند. برخي نيز علوم قرآن را از نظر سنخ مطالعه قابل رده بندي مي دانند و در نهايت برخي نيز نحوه ي شکل گيري تاريخي اين علوم را ملاک رده بندي آنها قرار داده اند. ذيلاً به بررسي و تحليل هر يک از نظريات ششگانه مي پردازيم:
1-4. رده بندي علوم قرآن با ملاک موضوع
برخي از انديشمندان معتقدند که رده بندي علوم قرآن، ماهيتاً موضوعي است و ناظر به حوزه معرفتي علوم قرآن و مفاهيم وابسته به آن است. لذا در رده بندي علوم قرآن نبايد وارد حوزه معارف قرآن شد. و اين رده بندي بايد براساس اصطلاحات مربوط به « شناخت قرآن » بوده و در حول محور تعريف مشهور از علوم قرآن باشد. تعريف مشهور از ديدگاه اين گروه چنين است:« علوم قرآن، علومي هستند که درباره ي حالات و عوارض ذاتي و اختصاصي قرآن کريم بحث کرده و موضوع در تمامي آنها قرآن است. » (1)
بر اساس اين ديدگاه، تعيين کننده ي سرنوشت نظام رده بندي، چه در يک علم و چه در کل علوم « موضوع » است. و مشابهت و اختلاف که معيار رده بندي است، در جزئيات موضوع، تحقّق مي پذيرد و سير از کلّي به جزئي نيز با توجه به موضوع جزئياتي که تحت آن قرار دارند، تحقّق مي يابد. بنابراين نقطه آغازين به منظور رده بندي، « موضوع » است. و موضوع در علوم قرآن خود « قرآن » است.
با توجه به مقدمه مذکور و در يک بررسي اجمالي متوجه مي شويم که تعداد زيادي مسأله در برابر ما قرار دارد که تمامي آنها با قرآن در ارتباط مي باشند. لذا اين سؤال پيش مي آيد که براي رده بندي اين همه مسائل متنوع و متکثر که درباره ي قرآن وجود دارد چه بايد کرد؟
صاحب نظراني که در رده بندي علوم قرآن ملاک موضوع را پذيرفته اند در برابر سؤال فوق پاسخ هاي مختلفي داده اند، صالحي کرماني در کتاب در آمدي بر علوم قرآني روش زير را پيشنهاد مي کند:
در مرحله نخست، مسايل، با توجه به نحوه ي ارتباطشان با موضوع که قرآن مجيد است به دو دسته بزرگ تقسيم مي شوند:
1. مسائلي که در آنها از حالات و عوارض قرآن بحث نمي شود، بلکه تنها فهميدن مطالب مربوط به قرآن، مبتني بر آنها است. اين مسايل را « مبادي » مي نامند.
وجه مشابهت در اين مسائل، اين است که همگي آنها در اين ويژگي همانندند که فهميدن مطالب مربوط به موضوع که قرآن است مبتني بر آنها است، و به تعبير ديگر، بررسي حالات و عوارض قرآن، بدون آنها، ميسر نيست به همين جهت اصطلاحاً « مبادي » نام گرفته اند.
2. مسايلي که در آنها از حالات و عوارض قرآن، بحث مي شود. اين گونه مسايل نيز به دو دسته اند.
الف- مباحثي که با حالات مستقيم ( عوارض ذاتيه ) قرآن مرتبط هستند، مانند بحث اعجاز، وحي، و نظاير آنها.
ب- مباحثي که با حالات غيرمستقيم ( عوارض غريبه ) قرآن مرتبط هستند، مانند مباحث صرفي و نحوي و نظاير اينها. باتوجه به تعريف علم، اين مسايل، در زير عنوان « علوم قرآن » قرار نمي گيرند، چرا که، در علم بايد از حالات و عوارض مستقيم ( = عوارض ذاتي ) موضوع، بحث شود.
بعنوان مثال اعجاز، در رابطه با قرآن، حالتي است که مستقيماً عارض بر قرآن است، و قرآن از آن جهت که قرآن است داراي حالت اعجاز است. ولي مباحث صرفي درباره قرآن از آن جهت مطرح مي شود که قرآن، عربي است. قرآن بما انه قرآن، معروض قواعد و قوانين صرف و نحو، نيست، بلکه چون به زبان عربي است اين قواعد و قوانين بر آن عارض مي شوند. (2)
تمام مسايلي که در زير عنوان مبادي جاي دارند، اين وجه مشترک را دارند که بررسي حالات و عوارض موضوع ( = قرآن ) مبتني بر آنها است، ريشه اين وجه نيز از « موضوع (= قرآن ) منشأ مي گيرد، با اين بيان که: مبادي، مبناي شناخت حالات و عوارض موضوع هستند، و چون اين مسايل، مبناي شناخت، براي کليه مسايل علوم قرآن هستند، لذا در مرحله ي مقدم بر علوم قرآن، قرار دارند.
ايشان معتقد است که با ملاک قرار دادن « موضوع » مي توان تمامي علومي را که با قرآن، در رابطه هستند در يک نظام رده بندي موضوعي قرار داد. ايشان در رده بندي خود از علوم قرآن، هر علمي را که به نحوي با موضوع قرآن در ارتباط است مورد بحث قرار داده و برخي از آنها را « مبادي علوم قرآن » و برخي را « علوم للقرآن » و برخي ديگر را « علوم في القرآن » مي نامد و در نهايت فقط علومي را که از عوارض ذاتي قرآن بحث مي کنند تحت عنوان « علوم القرآن » مي پذيرد.
نموداري که ايشان براي رده بندي علوم قرآن پيشنهاد مي کند در ادامه آمده است. (3)
در خصوص نمودار پيشين ذکر نکات زير ضروري است:
1. در اين نمودار، مبادي علوم قرآن در طبقه اوّل و يا به تعبير صحيح تر، در طبقه اي قبل از طبقات علوم قرآن، قرار گرفته اند.
منظور از مبادي در هر علمي، همان تعاريف و حدود هستند که مقدمات يک علم محسوب مي شوند و با مسائل آن علم تفاوت دارند.
براي روشن شدن فرق بين مبادي و مسائل علوم قرآن مي توان مثال زير را به کار برد:
يکي از مسائل علوم قرآن، اثبات معجزه بودن قرآن است. در اين مسأله، اثبات مي شود که « قرآن معجزه است » اما بررسي اين مسأله که قرآن چيست و يا معجزه يعني چه، از مسائل علوم قرآن نيستند و اين تعاريف در مبادي علوم قرآن انجام مي گيرد.
معيار کلّي اين است که هر جا سخن از اثبات حالتي براي موضوع و يا نفي حالتي از موضوع در ميان باشد مسأله اي علمي است و هر چه که غير ار اين باشد ولي بررسي مسائل علم مبتني بر آنها باشد از مبادي علم محسوب مي شود. بنابراين مي توان گفت: تعريف قرآن، اعجاز، وحي، نسخ، تأويل، تنزيل، احکام، تشابه، و مطالبي ديگر از اين قبيل و همچنين تاريخ علوم قرآن، طبقه بندي علوم قرآن، روش تحقيق در علوم قرآن و مسايلي از اين قبيل، از مبادي علوم قرآن محسوب مي شوند، نه از وسايل آن. با اين ترتيب بايد گفت: بسياري از مسايلي را که علماء اين فن در زير عنوان علوم قرآن قرار داده اند، بايد در زير عنوان مبادي علوم قرآن قرار مي دادند.
اين عدم تفکيک بين مبادي و مسايل و حتي عدم توجه به آن، تسامح و لغزشي است که تقريباً در تمام کتبي که درباره ي علوم قرآن نوشته شده است، مشاهده مي شود.
2. در نمودار فوق الذکر علومي که از عوارض ذاتي قرآن بحث نمي کنند نيز در رده بندي جاي داده شده اند ولي از آنها تحت عنوان « علوم القرآن » نام برده نشده است. ايشان برخي از اين علوم را که در پرتو قرآن پديد آمده اند، « علوم للقرآن » ناميده است. و علومي را که از قرآن استنباط مي شوند، « علوم في القرآن » نام گذاشته است.
3. از نظر ايشان، فقط علومي را مي توان « علوم القرآن » ناميد که از عوارض ذاتي قرآن بحث مي کنند که از جمله ي آنها مي توان به بحث هاي وحي- اعجاز- حدوث و قدم قرآن - رسم الخط - تجويد - قرائت - عدد حروف آيات و سور - تفسير - معني شناسي الفاظ قرآن - آيات محکم و متشابه - ناسخ و منسوخ - تنزيل و تأويل - ظاهر و باطن اشاره کرد.
4. ملاک ايشان در رده بندي علوم قرآن اين است که با مقايسه اي که بين موضوع هاي علوم قرآن انجام مي دهد جايگاه هر علمي را با توجه به توسعه ي موضوع ( = بيشتر کلّي ) و يا محدودتر بودن آن ( = کمتر کلّي ) مشخص مي کند و سپس علمي را که موضوعش از توسعه بيشتري برخوردار است مقدم بر علمي که موضوعش محدود تر است مي آورد. و لذا معتقد است که بايد بحث وحي و اعجاز در طبق نخستين و علم تفسير در مرحله بعد، و مطالب مربوط به ناسخ منسوخ در مرحله بعدتر قرار گيرند.
ايشان در اين روش تا حدودي متأثر از روش « آگوست کنت » مي باشند که اصطلاحاً آنرا « کليت متنازل و پيچيدگي متزايد » گويند. در اين روش هر چه از علوم رده هاي بالا به علوم زيرين نزديک مي شويم از کليت آنها کاسته مي شود و بر پيچيدگي آنها افزوده مي گردد. (4)
همچنين سيد محمدباقر حکيم ملاک موضوع را در رده بندي علوم قرآن پذيرفته و با اشاره به وجود موضوع هاي متعدد در علوم قرآن معتقد است که هر کدام از علوم قرآن متکفّل بحث درباره ي يکي از آنهاست. (5) و سپس موضوع هاي مورد بحث در هريک از علوم قرآن را بشرح زير مورد بررسي قرار مي دهد:
الف) - علم تفسير:
موضوع علم تفسير بررسي دلالت الفاظ قرآن بر معاني آنهاست مهم ترين جنبه قرآن، آن است که سخني است دلالت کننده بر معاني، و قرآن به لحاظ اين صفت، موضوع علم تفسير است. علم تفسير عبارت است از دانشي که از قرآن، بر حسب آن که سخني معني دار است، بحث مي کند، و مضامين آنرا تشريح مي کند و به تفصيل سخن درباره ي مدلولات و مقاصد قرآن کريم مي پردازد، و به همين جهت، علم تفسير مهمترين دانش قرآني و پايه و مبناي همگي علوم قرآن است.ب) - علم آيات الاحکام:
گاه قرآن به عنوان يکي از منابع تشريع و قانونگذاري در نظر گرفته مي شود، و به اين حساب، موضوع علم آيات الاحکام است؛ علمي که به آيات فقهي قرآن اختصاص دارد، و نوع احکامي را که مي توان با در کنار قرار دادن قرآن با ديگر ادلّه شرعي، سنّت، اجماع و عقل، از قرآن کريم استخراج کرد، بررسي مي کند.ج) علم اعجاز:
گاه از قرآن دليلي براي نبوت حضرت محمد (صلي الله عليه و آله و سلم) اتّخاذ مي شود، و موضوع علم اعجاز قرآن قرار مي گيرد؛ علمي که درباره ي اينکه قرآن وحي الهي است، بحث مي کند و براي اثبات مطلب، به صفات و ويژگي هايي مي پردازد که قرآن را از ديگر گفته ها و نوشته هاي بشري متمايز مي گرداند.د- علم اعراب قرآن و علم بلاغت قرآن:
گاه، قرآن به حساب اينکه يک متن عربي همگام با زبان و ادب عربي است در نظر گرفته مي شود، و موضوع علم اعراب قرآن و علم بلاغت قرآن قرار مي گيرد؛ اين دو علم، هماهنگي متن قرآن کريم را با قواعد نحوي و بلاغي مورد بحث قرار مي دهند.ه- علم اسباب نزول:
گاه، قرآن، از جهت ارتباط آن با وقايع مشخصي از دوران پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) مورد بحث قرار گيرد و موضوع علم اسباب نزول را تشکيل مي دهد.و- علم رسم القرآن:
گاه، قرآن به لحاظ لفظ مکتوب آن در نظر گرفته مي شود و موضوع علم رسم القرآن، مي گردد؛ دانشي که پيرامون رسم الخط قرآن و شيوه ي نگارش آن بحث مي کند.ز- علم قرائات:
گاه، قرآن، به لحاظ آنکه کلامي مقروء است در نظر گرفته مي شود، و موضوع علم قرائات قرار مي گيرد؛ علمي که درباره ي ضبط حروف و حرکات و سکنات کلمات قرآني و شيوه ي قرائت آنها بحث مي کند.و در نهايت نتيجه مي گيرد که همگي علوم قرآن با يکديگر يک وجه اشتراک دارند، و آن اين است که قرآن را موضوع بحث و مطالعه خود قرار مي دهند؛ و يک وجه فتراق دارند؛ از جهت آن جنبه ي خاصّي که از قرآن کريم در دستور کار خود قرار داه اند. (6)
ملاحظه مي شود که هر چند که ايشان علوم قرآن را به طور کامل احصاء نکرده و يک نظام رده بندي کامل را ارائه نداده است، اما ملاک بودن موضوع را در رده بندي و تقسيم بندي علوم قرآن پذيرفته است.
2-4. رده بندي علوم قرآن با ملاک روش
ديدگاه ديگر در رده بندي علوم قرآن اين است که اين علوم را بر مبناي انواع روش هايي که در مطالعه ي گزاره هاي قرآن به کار مي رود دسته بندي کنيم.قرآن انواع گزاره ها را در حوزه عقايد، احکام و اخلاق دارد که از مجراي وحي الهي فرود آمده است. براي فهم و استنباط از قرآن، لازم است گزاره هاي موجود در آن از دو جهت، يکي از جهت سند و ديگري از نظر دلالت تحقيق شوند.
بر اساس مبناي مذکور روشهاي عمده ي مطالعه در قرآن نيز به دو شيوه ي مطاالعات سندي و مطالعات دلالي ( دلالت هاي الفاظ آيات ) تقسيم مي شود. (7)
الف) مطالعات سندي در قرآن ( مباني صدوري )
منظور از مطالعات سندي مجموعه مطالعاتي است که وحياني بودن قرآن و صور آن از ناحيه ذات اقدس الهي را به اثبات مي رساند. اين نوع مطالعات را مي توان مباني صدوري قرآن نيز ناميد.قبول يا ردّ اين مباني مي تواند چهره ي مطالعات قرآني را عوض کند. مثلاً اگر کسي صدور قرآن را از ناحيه ي خداوند متعال نپذيرد و آنرا تجربه هاي روحاني پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) قلمداد کند، در اين صورت تفسير او از قرآن، تفسير کلام خدا نخواهد بود و صرفاً تفسيري بر کلام پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) محسوب خواهد شد.
به عبارت ديگر، اول بايد اين مسأله حل شود که منظور از کتاب خدا « قرآن » چيست؟ آيا همان کلماتي است که خدا از آنها استفاده کرده است؟ يا مضاميني است که پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) آنها را بر گرفته و خودش کلمات را به عنوان قالبي براي بيان اين مضامين ارائه است؟
هر کدام از اين ديدگاهها که پذيرفته شود، نتيجه اي متفاوت به دنبال داشته و قطعاً در نوع مطالعات قرآني تأثير خواهد گذاشت.
همچنين اگر کسي براساس ديدگاه مستشرقان، قرآن را خلاصه اي از آموزه هاي اديان ديگر مثل يهوديت و مسيحيت و. . . بپندارد و معتقد شود که پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) متن قرآن را با استفاده از تعاليم اديان ديگر طراحي کرده است در اين صورت نوع مطالعات قرآني دچار تغيير و تحول جدي خواهد شد.
برخي از مستشرقين در برخورد با منابع اسلامي به ويژه قرآن و سنت، سعي در القاء اين نکته نموده اند که اين منابع از اديان ديگر تأثير پذيرفته اند. به عنوان مثال مونتگمري وات در کتاب خود محمد در مکه معتقد است که پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) از ورقه بن نوفل مسيحي و افکار او تأثير پذيرفته است و ورقه بن نوفل در هجرت پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) به مدينه جهت استفاده از دين يهوديت و مسيحيت براي ساختن دين جديد نقش مؤثري داشته است. (8) همچنانکه مستشرقي ديگر به نام بل نيز پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) را متأثر از آموزه هاي يهودي و مسيحي مي داند. (9)
چنين ديدگاههايي نوعي فرافکني است که توسط برخي مستشرقان مطرح شده است. البته مستشرقان منصفي مثل رژي بلاشر نيز به مخالفت با اين ديدگاه پرداخته و معتقد است که آنچه اصالت الهي بودن قرآن را تأييد مي کند اين است که اين کتاب بر کسي که خواندن نمي دانسته الهام شده، و بدين ترتيب او نمي توانسته از مطالعه مستقيم نوشته هاي يهود و مسيحي بهره گيرد. (10)
بنابراين، رد يا قبول چنين نظرياتي در نوع مطالعات قرآني اثر گذار بوده و ضرورت مطالعات سندي درباره ي قرآن و مباني صدوري آن را بيش از پيش مي نماياند.
قرآن شناساني که با اعتقاد به وحياني بودن قرآن آن را مورد مطالعه قرار داده اند پيش فرض هاي فرعي ديگري نيز داشته اند، از جمله:
الفاظ قرآن کلام خداست؛ خطا در مسير نزول وحي به پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) راه نيافته است؛
پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) در گرفتن وحي و نيز ابلاغ آن به مردم از هر گونه خطا و اشتباهي مصون بوده است.
قرآني که توسط پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) به مردم ابلاغ شده از هر نوع تحريف مصون است. (11)
بدين ترتيب مي توان بخش قابل توجهي از مباحث « علوم قرآن » را در مطالعات سندي دسته بندي کرد. که ذيلاً به برخي از آنها اشاره مي شود:
- وحي و چيستي آن
- نزول وحي و چگونگي آن
- اسباب النزول
- مراحل تدوين و جمع آوري قرآن
- علم قرائت و وجوه اختلاف آن
- تحريف ناپذيري قرآن و. . .
ب) مطالعات دلالي در قرآن ( مباني دلالي )
منظور از مطالعات دلالي، مطالعه و بررسي در چگونگي دلالت الفاظ آيات الهي است. اين نوع مطالعات را مي توان با عنوان مباني دلالي قرآن نيز ناميد. در تعريف مباني دلالي آيات قرآن گفته اند: « مباني دلالي، به آن دسته از مباني اطلاق مي شود فرايند فهم مراد خداوند از متن را سامان مي دهند. » (12)اين مباني را مي توان از دانش هايي چون منطق، اصول فقه، زبان شناسي، هرمنوتيک و. . به دست آورد.
قرآن شناسان گذشته نوعاً اين مباني را از علومي مثل منطق و اصول فقه مي گرفته اند. اما امروزه با توسعه مطالعات زبان شناسي و اصول و مباني هرمنوتيک برخي از مباحث جديد به حوزه ي مطالعات قرآن راه پيدا کرده اند که بايد بر اساس مباني زبان شناسي يا هرمنوتيک جديد مورد بحث و بررسي قرار گيرند.
ب 1 ) جايگاه علم اصول در مباني دلالي مطالعات قرآني
بخش قابل توجهي از علم اصول فقه شامل سلسله قواعد دلالي است که زمينه را براي فهم رابطه ي قرآن و مقاصد وحي فراهم مي آورد و از آن به مباحث الفاظ تعبير مي شود. در علم اصول فقه با استناد به يک سلسله قواعد و نظام زباني سعي مي شود از مجموعه ي اين قواعد که حاکم بر ادبيات عصر نزول بوده کليدي براي فهم آيات الاحکام به دست آيد. قواعد عمومي مربوط به عام و خاص، مطلق و مقيد، مجمل و مبين، حقيقت و مجاز، امر و نهر، جمله خبريه و انشائيه و انواع دلالت هاي لفظي و نظاير آنها که در مباحث الفاظ علم اصول مورد تحقيق و جستجو قرار مي گيرند در فهم مقاصد قرآن نقش کليدي دارند.بسياري از مباحث علم اصول مثل « نص و ظاهر »، « قرائن حاليه »، « حجيت قول لغوي » و « جواز تخصيص قرآن به خبر واحد » بطور مستقيم با مسأله تفسير و روشهاي آن ارتباط دارد. در اين ميان، بحث « حجيت ظواهر قرآن » مسأله اي است که با روش تفسير قرآن ارتباط مستقيم دارد. که در آن، ميان نظريه اصوليين و اخباريين داوري مي شود و معمولاً ادله اخباريين مبني بر عدم حجيت اخذ به ظواهر قرآن مورد نقد قرار مي گيرد. نتيجه ي مسأله ي اصولي « حجيت ظواهر قرآن » مشروعيت اصل تفسير قرآن و امکان دسترسي به مقاصد آن، از طريق دلالت ظاهري و لفظي آيات است. (13)
آيت الله خويي در مورد حجيت ظواهر قرآن مي گويد: « مدرک قراردادن معناي ظاهر قرآن را « حجيت ظواهر قرآن » مي نامند ». اين است که مي گوييم: « ظواهر قرآن حجيت و مدرکيت دارد و ما مي توانيم در موارد مختلف به معناهاي آن تکيه نموده آنرا جوييم. زيرا ظواهر قرآن براي عموم مردم حجت و مدرک مي باشد. » (14)
ب2) جايگاه زبان شناسي و هرمنوتيک در مباني دلالي مطالعات قرآني
با نگاهي اجمالي به نوع مطالعات اسلامي که در قرن اخير در اروپا شکل گرفته است، مي توان دريافت که روش علم زبان شناسي به عنوان روش شناسي اصلي اين نوع مطالعات مد نظر بوده است. و گسترش مطالعات قرآني توسط دانشمندان غير مسلمان يا عربي بر مبناي مطالعات انتقادي آنها درباره ي ديگر متون مقدس مانند انجيل شکل گرفته است. همانگونه که متون مقدس قديمي مانند انجيل مورد نقد ادبي و تاريخي قرار گرفتند، قرآن نيز وارد اين حوزه شد. دانشمندان متخصص زبان شناسي سامي قرآن را مورد تجزيه و تحليل متني و زبان شناختي قرارداده و در نيمه دوم قرن نوزدهم برخي از تأليفات که تا کنون نيز مورد استفاده قرار مي گيرند، نوشته شد. اسامي ويل، نولدکه، ژايگر و هرشفلد به زودي با اسامي همکاران آنها در قرن بيستم مانند گلدزيهر، بر گشتراسر، اتو پرتزل، و آرتورجغري گره خورد. اکثر اين دانشمندان از قرآن به عنوان منبعي قابل اعتماد در بازسازي زندگي حضرت محمد (صلي الله عليه و آله و سلم) و تاريخ جامعه اسلامي نيز ياد کرده اند. (15)بطور خلاصه مي توان گفت: مطالعات استشراقي اخير درباره ي قرآن اولاً به روش علم زبان شناسي انجام مي گيرد، ثانياً بعنوان يک متن تاريخي به قرآن نگريسته مي شود بنابراين آشنايي با روش هاي نقد ادبي و همچنين شيوه هاي نقد تاريخي بعنوان مقدمه مطالعه و فهم متن قرآن از طرق معتقدين به اين نظريات توصيه مي شود.
در ديدگاه زبان شناسان، قرآن به عنوان يک متن ادبي و با شيوه هاي پژهشي زبان شناسي نگريسته مي شود و مقاصد و مفاهيم قرآن تنها در حوزه ي تحقيقات ادبي و متن زباني استخراج مي گردد. بر اساس اين ديدگاه هيچ اثر زباني حتي قرآن در خلاء و فارغ ز زمينه هاي سياسي، فرهنگي و اجتماعي عصر خود شکل نمي گيرد و نص قرآني که متني زباني است در حقيقت يک محصول فرهنگي است. (16)
طرفداران اين نظريه معتقدند که: « قرآن خود را رسالت و پيام مي داند و رسالت نماياگر رابطه ميان يک فرستنده ( خدا) و گيرنده ( پيامبر ) به شيوه رمزي يا نظام زباني است ». حال که در مورد قرآن نمي توان فرستنده پيام را مورد پژوهش علمي قرار داد نا گزير راه ورود علمي در اين مدخل، بررسي واقعيت ها و فرهنگ زبان گيرنده ( پيامبر ) است. واقعيت ها و فرهنگي که زندگي نخستين مخاطبان قرآن در آن شکل مي گرفته است. با تحليل اين حقايق مي توان به فهم علمي از پديده ي نص و قرآن يا سنت دست يافت. (17)
معتقدين اين نظريه قرآن را يک متن ادبي قلمداد کرده و تنها راه بررسي قرآن را نقد ادبي مي نامند. آنها معتقدند که کلام نبوي در ارتباط با زبان و فرهنگ در متن منعکس شده است لذا نمي توان آنرا بعنوان کلام الهي بررسي کرد و بايد بعنوان متن بشري آنرا بررسي کنيم و با معيارهاي نقد ادبي آن را مورد مطالعه قرار دهيم. استدلال آنها بر اينکه متن قرآن يک متن ادبي است چنين است:
« قرآن از اسلوبهاي بلاغي و ادبي استفاده کرده و کتابي است که بايد خوانده شود و قرائت آن تأثيرات روحي در مخاطبان داشته است همچنانکه درباره ي وليدبن مغيره گفته شده است که با قرائت قرآن توسط پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) تحت تأثير قرار گرفته است ». بنابراين با توجه به تأثيرات روحي و با توجه به آيات تحدي و همچنين با توجه به اينکه قرآن از سبک ادبي استفاده کرده است مي توان نتيجه گرفت که اين متن يک متن ادبي است. لذا بايد سراغ نقد ادبي قرآن برويم. اين ديدگاهها و امثال آن، مسائلي است که تحت تأثير علم زبان شناسي و هرمنوتيک وارد حوزه مطالعات قرآني شده است. برخي از مهمترين مباحثي که از هرمنوتيک جديد به حوزه ي مطالعات قرآني راه يافته اند عبارتند از:
- زبان مفاهمه در قرآن
- اختصاصي بودن يا عمومي بودن فهم قرآن
- استقلال دلالي قرآن
- لايه ها و سطوح معاني در قرآن
- نسبيت يا عدم نسبيت براشت از قرآن
- عصري بودن فهم قرآن
- و. . .
بنابراين براي سامان دادن به فرآيند فهم مراد خداوند از متن قرآن، آشنايي با مباني زبان شناسي و دلالي، ضروري است.
بعنوان مثال، يکي از نظريات جديد در اين زمينه « نظريه ي تأثير تحول تئوري هاي علمي در فهم مفردات قرآن » است. اگر کسي تحول تئوري هاي علمي را در فهم مفردات قرآن مؤثر بداند، به ناچار بايد تحول معني واژه ها را تحت تأثير تئوري هاي علمي بپذيرد.
بر اساس اين ديدگاه چون معناها مسبوق و مصبوغ به تئوري هاهستند، به تبعيت از دگرگوني تئوري ها، معاني الفاظ نيز که الفاظ از اول براي آنها وضع شده اند، دگرگون مي شوند، مثلاً وقتي تئوري مربوط به کره ي نوراني بزرگي که کلمه ي « شمس » براي آن وضع شده است، تغيير کرد، معناي شمس هم تغيير مي يابد، يعني اگر در گذشته معناي خورشيد جرم نوراني چرخان به دور زمين بوده است، اکنون معناي آن توده اي عظيم به خورشيد مي خورد واقعاً بايد معلوم شود که به چه چيزي قسم مي خورد؟ بايد معلوم شود که واقعيت خورشيد کدام است؟ و امروزه نمي توان باور کرد که مراد خداوند از خورشيد، کره اي دوار است که به دور زمين مي چرخد. (18)
آنگاه بر اين اساس نتيجه مي گيرند که: « در هر عصري مي توان و بايد آيات قرآن و متون ديني را بر مبناي معاني نويني که پرتو دانش ها و تئوري هاي رايج آن عصر براي مفردات به وجود آمده است، معنا و تفسير کرد و بر همين اساس، تحول معرفت ديني ضروري و اجتناب ناپذير است ». (19)
صرف نظر از صحت يا سقم اين نظريه، به اين نکته بايد اذعان داشت که مباحثي از اين دست پيش روي دانشمندان علوم قرآن قرار دارد. بنابراين ضرورت سامان بخشيدن اين دست به مباني زبان شناختي و دلالي قرآن بيش از پيش آشکار مي گردد. و بخش عمده اي از مباحث « علوم قرآن » را مي توان در مطالعات دلالي دسته بندي کرد. که به برخي از آنها عبارتند از: عام و خاص، مطلق و مقيد، مجمل و مبين، حقيقت و مجاز، نص و ظاهر، ناسخ و منسوخ، قرائن حاليه و مقاليه، حجيت قول لغوي، حجيت تخصيص قرآن به خبر واحد، حجيت ظواهر قرآن، قرائت صحيح قرآن و معيارهاي آن، مفاهيم کلمات در زمان نزول، مفردات قرآن و تحول معاني الفاظ، انواع دلالت هاي لفظي قرآن، زبان مفاهمه در قرآن و گونه هاي بياني قرآن، لايه ها و سطوح معاني در قرآن، اسلوب هاي بلاغي و ادبي قرآن، تحدي در قرآن، اعجاز بلاغي قرآن، مباني زبان شناختي و دلالي قرآن، روش هاي تفسيري، قواعد تفسير قرآن، و. . .
3-4. رده بندي علوم قرآن باملاکِ درون قرآني يا برون قرآني بودنِ مباحث آن
برخي از انديشمندان معيار درون قرآني يا برون قرآني بودن مباحث را در در رده بندي علوم قرآن به کار برده اند، گرچه به رغم اشتراک در ديدگاه کلّي، در نوع تقسيم بندي و اجزاء آن با يکديگر تفاوت دارند. از جمله:نويسندگان کتاب علوم القرآن عندالمفسرين با انتخاب معيار فوق بعنوان ملاک رده بندي، در خصوص تعريف « علوم قرآن » معتقدند که علوم قرآن غير از معاني و تفسير آيات قرآن کريم است و نوعي نگاه پيراموني به قرآن بوده و مقدمه تفسير مي باشند و برخي از آنها عبارتند از: وحي، تاريخ نزول، تاريخ جمع قرآن، قرائات، اعجاز و مصونيت قرآن از تحريف و. . همچنين معتقدند که برخي از مباحث و محتواي قرآن و تفسير آن مربوط مي شود مثل اسباب النزول، محکم و متشابه، قرائات و. . (20)
پديد آورندگان کتاب علوم القرآن عندالمفسرين- که خلاصه مباحث علوم قرآن 55 کتاب تفسري اعم از شيعه و سنّي را در اين کتاب گردآورده اند- معتقدند برخي از علوم قرآن، علوم پيراموني قرآن هستند که از آن جمله مي توان به علوم وحي، تاريخ نزول، جمع و تدوين قرآن، قرائات، اعجاز و تحريف ناپذيري و. . اشاره کرد. و برخي ديگر مثل اسباب النزول، محکم و متشابه و قرائات از علوم درون قرآني هستند که ارتباط محکمي با محتواي قرآن و تفسير آن دارند.
همچنين برخي از مباحث نيز بعنوان مباني فهم قرآن مطرح هستند و بدون اثبات آنها، استناد و استشهاد به آيات قرآني امکان پذير نيست. و بعنوان مثال به بحث « تحريف ناپذيري قرآن » اشاره کرده اند.
بر اساس ديدگاه مذکور علوم قرآن را مي توان در سه دسته به شرح زير رده بندي کرد:
البته، نويسندگان مذکور در صدد ارائه يک نظام رده بندي جامع براي علوم قرآن نبوده اند. بنابراين، احصاء کامل علوم قرآن را انجام نداده و آنها را به طور کامل در نظام رده بندي خود جاي نداده اند. و صرفاً تعاريف و معيارها را ذکر کرده اند. علاوه بر آن بحث تحريف ناپذيري را يکبار در علوم پيراموني قرآن و بار ديگر بعنوان مباني فهم قرآن ذکر کرده اند. همچنين علم قرائات را يکبار در علوم پيراموني و بار ديگر در علوم دروني يکي از نويسندگان معاصر نيز اصطلاح علوم قرآن را به دانشهايي اطلاق مي کند که مباني، ابزارها و راهبرد هاي فهم قرآن را تسهيل مي نمايد. و سپس مطالعات قرآني را در دو رده تقسيم کرده، رده ي اول را به مطالعات مربوط به ساختار دروني قرآن و رده ي بعدي را به مطالعات پيراموني قرآن اختصاص مي دهد.
منظور ايشان از علوم مربوط به ساختار دروني قرآن علومي است که در راستاي باور به اصالت متن وحياني شکل گرفته اند. مباحثي چون وحي، اعجاز، تدوين قرآن و تحريف ناپذيري قرآن مربوط به اين رده از مطالعات قرآني هستند. اين علوم در پي ايفاي اين مقصودند که متن قرآن از بارگاه قدس الهي با دلالت هاي استوار خود بر پيامبر اکرم نازل شده، آن بزرگوار آن را به تمامت بر مردم ابلاغ نموده ( وحي و اعجاز )، همزمان متن قرآن توسط کاتبان وحي پيامبر ضبط و تحرير يافته ( از نزول تا تدوين و. . . )، بي هيچ فزوني و کاستي به تواتر به مسلمانان نسل هاي پس از رسول خدا رسيده ( تحريف ناپذيري )، و مصحفي که امروز به عنوان ذخيره ي الهي در فرهنگ بشري است، تمام همان وحي نازل بر پيامبر خاتم (صلي الله عليه و آله و سلم) است. (21) منظور از علوم پيراموني قرآن علومي هستند که به طور مستقيم در قلمرو فهم وحي به شمار مي آيند و مي توان آنها را با عنوان « اصول و مباني فهم قرآن » ناميد. اين بخش از علوم قرآن مستقل و در عين حال مکمل براي محور نخست به شمار مي آيد. اين بخش بيانگر فهم قرآن، ابزارهاي فهم، زبان قرآن، روش ها، مباني، آسيب ها و آفات و معيارهاي فهم قرآن است که هدف نهايي نزول متن قرآن جهت تحقق عيني آن است. (22)
بر اساس ديدگاه مذکور نمودار زير را مي توان ترسيم کرد:
ابو حامد محمد غزالي نيز در کتاب جواهر القرآن نخست علوم قرآن را به علوم قشر و صدف و علوم لباب تقسيم مي کند. وي علوم نوع اوّل را صدف و پوسته قرآن و علوم نوع دوم را مغز قرآن مي نامد. بدين ترتيب علوم نوع اوّل همان علوم بيروني و علوم نوع دوم علوم دروني قرآن هستند. (23)
بر اساس ديدگاه غزالي نمودار زير براي رده بندي علوم قرآن به دست مي آيد:
الف) غزالي علوم قرآن را به دو شاخه عمده تقسيم مي کند: علوم قشر و صدف، علوم لباب
در ديدگاه او، زبان صرفاً پوسته اي بيش نيست که عملکرد آن به شناخت سطح و پوسته ي بيروني متنِ قرآني مي انجامد، بي آنکه به عمق جهان دروني متن، يعني رموز و جواهر آن، دسترسي يا ورود يابد. عملکرد زبان پنج مرحله دارد: نخستين آن صوت است و آخرينش معناي الفاظ. اينها بر روي هم پنج علم را مي سازند، که همگي علوم قشر و صدف اند.به اين ترتيب، علوم قشر و صدف در مورد قرآن پنج مورد است: علوم مخارج حروف که مربوط به قرائت و اداي لفظي متن قرآن است؛ سپس علم لغات قرآني که واژگان قرآني را از هر جهت بررسي مي کند؛ آنگاه علم اعراب و نحو قرآني است که چهارمين علم يعني علم قرائات از آن توليد مي شود؛ و سرانجام اين علوم به علم پنجمي منتهي مي شوند که همان علم تفسير ظاهري است. ترتيب اين علوم با اين شکل، يعني شروع از مخارج حروف و رسيدن به تفسير ظاهري، ترتيبي صعودي، از جزء به کل و از صوت تا معنا و دلالت است؛ افزون بر اين، مبناي اين ترتيب ارزشي است، يعني از امور پست تر آغاز و به امور والاتر منتهي مي شود. هر قدر علم به قشر و صدف نزديک تر مي شود، از ارزش آن مي کاهد، اما با دور شدن از پوسته ي نخست و نزديکي به جوهر، بهايش فزوني مي يابد لذا اين پنج علم، هر چند همگي از علوم قشر و صدف اند، ارج و ارزش متفاوتي دارند. (24)
تمامي اين علوم پنج گانه، با وجود اهميت شان، از محدوده ي پوسته ي بيروني متن قرآني - يعني صدف- پيشتر نمي روند و به دايره ي ذُرّ و گوهر دسترسي ندارند. جايگاه ممتاز علم تفسير در نظر غزالي، امري نسبي است؛ يعني تفسير در مقايسه با علوم مقدم بر خودش برتر است، زيرا آن ها در خدمت تفسيرند، نه تفسير در خدمت آنها. اما همين تفسير ظاهر، چنانچه با علوم جواهر و دُرّ که پس از آن واقع اند سنجيده شود، علمي ابزاري و خادم است، لذا آن ارج و قيمت پيشين خود را از دست مي دهد.
از نظر غزالي تمامي علوم پنجگانه پيشين، و از جمله علم تفسير، ابزارهايي براي رسيدن به مقاصد ديگر مي شوند و عالمانِ لغت، نحو، قرائت و تفسير صرفاً حافظان و حاملاني هستند که دستاوردهاي علوم خود را به ديگران انتقال مي دهند. اين ديگران - يعني اهل طريق و سالکان الي الله- خود قادرند به تنهايي به درون صدف و پوسته نفوذ کنند و جواهر و درر نهفته در آن را بيرون کشند. تنها اينانند که مي توانند به حقايق دست يابند و در اقيانوس متن قرآني به صيد و استخراج گوهر ها بپردازند. بنابراين ديدگاه، دانشمندان لغت، قراء و مفسران، تنها عالمان ظاهر، پوسته و صدف اند و از همين رو، بهتر است که در شمار عالمان دنيا قرار گيرند. (25)
منظور از علوم لباب در ديدگاه غزالي علومي است که مغز قرآن محسوب شده و خود به دو طبق عليا و سفلي تقسيم مي شوند.
از نظر غزالي معرفه الله در طبقه عليا قرار دارد و آن مقصود نهايي ( غايه الغايات ) ناميده مي شود و رسيدن به خدا والاترين هدف زندگي، معرفت و علم است.
غزالي آيات قرآني را نيز از اين منظر و براي وصول به اين غايت تقسيم بندي مي کند. از نظر او آياتي که بر معرفه الله دلالت دارند، سرقرآن و لباب خالص آن مي شوند، و علومي که از اين آيات بيرون مي آيند، در نخستين دسته در طبقه ي عليا از علوم لباب قرار مي گيرند.
همچنين غزالي علوم فقه، کلام و قصص قرآن را نيز از علوم قرآن شمرده و آنها را در طبقه سفلي از علوم لباب رده بندي مي کند.
غزالي، فقه را در شمار علوم دنيا قرار مي دهد. زيرا آن را « علم شناخت عمارتِ منازل طريق » مي داند. از اين رو فقه علمي دنيايي است، چرا که شيوه هاي سلوک فردي و اجتماعي در اين دنيا را براي مسلمانان روشن مي کند. از آنجا که علم فقه مقدمه اي براي سلوک الي الله به شمار مي آيد، در دسته بندي غزالي، در رتبه پائين تري قرار دارد.
غزالي در شمار علومي که مدلول قرآن و يا مستنبط از آن هستند، دو علم کلام و قصص قرآن را پس از فقه قرار مي دهد. غزالي از علم کلام با تعبير « محاجه و مجادله با کافران » ياد مي کند. و اين محاجه را سه نوع مي داند که اقسام اصلي و سه گانه ي علم کلام را تشکيل مي دهند که عبارتند از: توحيد، نبوت و معاد.
هر چند مفهوم قصص قرآن ناظر به احوال جوامع و پيامبران ماقبل قرآن است اما غزالي احوال مکّيان و سيره ي پيامبر در دوره تکوين و شکل گيري متن قرآني را نيز در آن جاي مي دهد.
نتيجه
به نظر مي رسد که ابو حامد محمد غزالي تمام علوم رايج زمان خود را با نام « علوم قرآن » ناميده است. در ديدگاه ايشان همه ي علوم به نحوي به « علوم قرآن » باز مي گردد. اما درجه و نسبت نزديکي يا دوري آنها نسبت به قرآن متفاوت است. برخي از اين علوم مثل پوسته يروني و صدف هستند ولي برخي ديگر علوم لباب يعني مغز قرآن هستند. به عبارت ديگر مي توان گفت: آنچه که در اصطلاح رايج امروزي « علوم قرآن » ناميده مي شود در تقسيم بندي ايشان تحت عنوان علوم قشر و صدف يا علوم پيراموني قرآن نام برده شده است. همچنين علومي که براي دستيابي به آنها بايد به مطالعات درون قرآني بپردازيم در تقسيم بندي ايشان عنوان علوم لباب ( مغز قرآن ) نام گرفته است. نکته قابل توجه اين است که در اين تقسيم بندي کليه علوم اسلامي از قبيل فقه، کلام و قصص قرآن نيز جزء علوم قرآن محسوب شده اند. و حتي بالاتر از آن علوم ديگري مثل هندسه و طب و نجوم و. . که علومي مادّي و جهاني هستند بعنوان فعل الهي قلمداد شده و جزء طبقه ي علياي علوم لباب در بخش شناخت افعال دسته بندي شده اند. به هر حال بايد گفت: تقسيم بندي غزالي از علوم قرآن بر مبناي دروني يا بيروني بودن اين علوم نسبت به قرآن شکل گرفته است.پينوشتها:
1- ر. ک: محمد رضا صالحي کرماني، پيشين، ص 18.
2- ر. ک: محمد رضا صالحي کرماني، پيشين، صص (52-51).
3- ر. ک: محمد رضا صالحي کرماني، پيشين، صص (55-54).
4- ر. ک: ابراهيم فتح اللهي، متدلوژي ( تهران: انتشارات دانشگاه پيام نور، چاپ يازدهم، 1385 ش ) ص 72.
5- سيد محمد باقر حکيم، علوم القرآن ( قم: مجمع العالمي لاهل البيت، الطبعه الرابعه، 1425 ق ) صص (20-19).
6- سيد محمد باقر حکيم، پيشين، ص (16-15).
7- ابوالفضل ساجدي، زبان دين و قرآن ( قم: مرکز انتشارات مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني، چاپ اول، 1383 ش) ص 22.
8- See. Watt. W. M. Muhammads Mecca. Edinburgh university press, 1988, pp. 51-52.
9- See: Bell, R. Introduction to the Quran. Edinburgh universitu press, 1953, p. 35.
10- ر. ک: ژري بلاشر، در آستانه قرآن، ترجمه: دکتر محمود راميار ( تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامي، چاپ پنجم، 1376 ش ) صص(24-23).
11- ر. ک: محمد کاظم شاکر « ترمينولوزي مباني و روشهاي تفسير قرآن » ،مقالات و بررسيها، دفتر 72 ( تهران: دانشکده الهيات و معارف اسلامي دانشگاه تهران، زمستان 1381 ش ) ص 141.
12- همان.
13- عباسعلي عميد زنجاني، مباني و روشهاي تفسير قرآن ( تهران: انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، 1379 ش ) صص (197-195).
14- سيد ابوالقاسم خويي، التبيان في تفسير القرآن، ج1 ( قم: نشر مجمع ذخائر اسلامي، 1360 ش ) ص367.
15- See: Mc Aulife, J. (2001). Encyclopedia of Quran. Leiden: Brill. vol, pp. vii. ix.
16- ر. ک: نصر حامد ابوزيد، مفهوم النص، دراسه في علوم القرآن ( بيروت: مرکز الثقافي العربي، 1996 م ) ص 19.
17- همان، ص 24.
18- عبدالکريم سروش، قبض و بسط تئوريک شريعت ( نظريه تکامل معرفت ديني ) تهران: مؤسسه فرهنگي صراط، 1370 ش ) ص 351 و 302.
19- همان، صص (133-131).
20- ر. ک: علوم القرآن عند المفسرين، تأليف مرکز الثقافه و المعارف القرآن، ج1 ( قم: مکتبه الاعلام الاسلامي، الطبعه، 1416 ق ) ص9.
21- ر. ک: محمد باقر سعيدي روشن، علوم قرآن ( قم: مؤسسه آموزش يو پژوهشي امام خميني، چاپ اول، 1377 ش ) ص (17-16).
22- ر. ک: همان.
23- ابو حامد محمد غزالي- جواهر القرآن- ترجمه سيد حسين خديوجم ( تهران: بنياد علوم اسلامي، 1360 ش ) صص (35-31).
24- ابوحامد محمد غزالي، پيشين، ص 18.
25- ابوحامد محمد غزالي، پيشين، ص (20-18).
فتح الهي، ابراهيم؛ (1388)، متدولوژي علوم قرآني، تهران: دانشگاه امام صادق (عليه السلام)، چاپ اول نويسنده: ابراهيم فتح اللهي