1- تعريف روش شناسي و اهميت آن
روش شناسي يا متدلوژي (Methodology) بخشي از علم منطق است که درباره ي روشهاي مختلف معرفت و علوم تحقيق مي کند. به عبارت ديگر تحقيق در روشهاي عام مثل تحليل، ترکيب، استقراء، استنتاج، شهود و استدلال و امثال آن و همچنين تحقيق در روش خاص هر يک از علوم مانند روش علوم رياضي، روش علوم تجربي، روش علوم اجتماعي و غيره بر عهده روش شناسي است. (1) همچنين گفته اند: روش شناسي يا دانش روش ها، رشته اي است که هدف آن تعمق در باب فرآيندهاي عقلاني يک انديشه منظم است. (2)مي توان گفت که روش شناسي دانشي است که مي کوشد مفاهيم اساسي و ابزارهاي عقلاني را که يک روش، براي وصول به هدف، بدانها نيازمند است فراهم کند.
روش شناسي علمي ابزاري و دستوري است که براي فکر قواعدي را مقرر مي دارد و تعيين مي کند که انسان چگونه بايد حقايق را در علوم جستجو کند. (3)
وظيفه دانش روش شناسي عبارت است از مطالعه در روشهاي مختلفي که پژوهندگان بايد آنها را در پژوهشهاي علمي خود به کار گيرند. فرانسيس بيکن معتقد است که بخش اساسي منطق شامل روش پژوهشي علمي مي شود و اين روش، طرق کشف حقايق تازه را به محققان تعليم مي دهد. (4)
فليسين شاله روش شناسي را مطالعه در قوانين مخصوصي مي داند که فکر براي يافتن حقيقت در موارد خاصي بايد از آن تبعيت کند. مثلاً در رياضيات که افکار را به هم مربوط مي سازيم و در شيمي که آزمايش مي کنيم و در علم تاريخ که مدارک را نقادي مي کنيم، در هر مورد راه و روش معيني را براي رسيدن به حقيق به کار مي بريم. (5)
1-1. روش
اصطلاح روش شناسي از دو واژه ي روش (Method) و شناخت ( Logy) تشکيل شده است. منظور از روش مجموع وسايلي است که وصول به غايت و هدفي را آسان سازد. آلن بيرو روش را جستجويي انديشيده و سازمان يافته باري دستيابي به دانش يا قدرت دانسته است. (6) از نظر دکارت روش راهي است که بايد براي وصول به حقيق در علوم پيمود. (7) در رساله ي منطق پررويال که توسط دو تن از پيروان دکارت به نام هاي آنتوان آرنول و پيرنيکول نوشته شده است روش را هنر ايجاد توالي بين انديشه هاي بسيار، باري کشف حقيق و اثبات آن تعريف کرده اند. (8)در نهايت بايد گفت روش عبارت است از طريقه ي منظم تحقيق که فرآيند معيني براي دست يابي به دستاورد علمي را داشته باشد.
دکارت در مورد اهميت روش در تحقيقات علمي مي گويد: بهتر آن است که بدون روش اصلاً کسي به فکر تحقيق علمي و جستجوي حقيقت نيفتد زيرا تحقيق بدون روش تلاشي است که به ثمر نمي رسد. مطلب اساسي در پژوهش علمي، ارائه و تدوين روش صحيح تحقيق است. در پژوهش حقيقت، روش ضرورت دارد. اگر هيچگاه هيچ حقيقتي را درباره ي هيچ چيزي جستجو نکنيم بسيار اولي است تا آنکه بخواهيم بدون روش به چنين کاري دست يابيم. زيرا بديهي است که مطالعات بي نظم و تفکرات مبهم و تاريک، روشناييهاي طبيعي را ضايع مي سازند و بر ديده ي ذهن پرده مي کشند. (9)
منظور از روش علمي مجموعه ي وسايل و راههايي است که به کار گرفتن آنها، پژوهنده را به شناخت علمي ( = علم ) مي رساند. براي بررسي و شناخت موضوع و مسائلي که در هر علم مطرح است شيوه هايي به کار مي رود که روش علمي ناميده مي شود.
به عبارت ديگر براي اينکه بتوانيم در مطالعه و تحقيق يک مسأله دقيقتر به نتيجه ي مطلوب برسيم بايد از يک سلسله قواعد معين پيروي کنيم که اين راهها و شيوه ها بر حسب نوع موضوع مورد تحقيق، مختلف خواهد بود. مجموع اين راهها و قواعد را که در هر علم به کار مي رود طريق يا روش آن علم گوييم. به عنوان مثال در برسي و شناخت ماده و خواص مربوط به آن که موضوع بحث علوم فيزيکي است از روشهاي تجربي يعني مشاهده و آزمايش استفاده مي کنيم. همينطور در فلسفه نيز که موضوع آن شناخت حقيقت و ذات هستي مي باشد بايد روش خاصي براي بحث به کار رود.
2. ابزاري بودن روش ها
روش ها يک سلسله علوم و فنوني هستند که به خودي خود معرفت زا و يا معرفت افزا نيستند؛ بلکه راه رسيدن به معرفت خاصي را نشان مي دهند. و يا حداقل در نيل به آن معرفت، يار راه مي شوند. بنابراين مي توان گفت روش ها از جمله علوم آلي و کاربردي اند که از حيث تدوين تأخر دارند، اما از حيث فراگيري مقدم اند. يعني هر محقق مقدمتاً بايد روش کار را بداند تا سپس توان ورود به ميدان کار مورد نظر را داشته باشند. همچنين بايد دانست که برخي از علوم در عين اينکه مستقل هستند وسيله ي تحصيل ديگر علوم ديگر نيز هستند. مثلاً علم منطق در عين اينکه خود علمي اصيل و مستقل است، وسيله ي تحصيل و تحقيق در ديگر علوم نيز هست. بنابراين مي توان گفت منطق علمي ابزاري و آلي است. يا في المثل رياضيات در عين اينکه علمي مستقل و اصيل است، در تحصيل فيزيکي و شيمي نيز به کار مي آيد و نسبت بدانها در حکم آلت و وسيله است. همچنين فيزيک و شيمي که خود علوم مستقلي هستند، وسيله ي تحصيل زيست شناسي نيز مي باشند.3. تنوع و گوناگوني روش ها
روش ها همه جا يکسان نيستند. هر تحقيق به روش خاصي نيازمند است، و چون روش ها جنبه ي آلي و کاربردي دارند لذا هر کدام ابزار مناسب خود را نياز دارند. هر تحقيق علمي با توجه به نوع تحقيق به ابزارهايي چون: عقل، حس يا تجربه، دل و نقل نياز دارند. بنابراين روشهاي عام تحقيق در علوم مي توانند عقلي يا حسي- تجربي يا نقلي- تاريخي يا شهودي باشند. در علومي مثل فلسفه و رياضيات و منطق از روش عقلي و در دانشهاي حسي- تجربي از قبيل فيزيک و شيمي و همچنين در دانشهاي تجربي- طبيعي مثل روانشناسي تجربي و جامعه شناسي تجربي از روش حسي استفاده مي شود. در علومي مثل علم تاريخ، علم لغت و برخي از علوم اسلامي مثل علم الحديث و علم رجال روش نقلي کاربرد فراواني دارد. و در شاخه هاي متعدد عرفان و همچنين شاخه اي از روانشناسي روش کشف و شهود و درون بيني به کار مي رود.4. ضرورت آگاهي بر گستره ي دانش ها در تحقيقات علمي
آگاهي بر گستره ي دانش ها شرط ضروري و پيش زمينه ي هر تحقيق علمي است. به عبارت ديگر مي توان گفت: وقوف بر حوزه دانش يا گستره اي که تحقيق متعلق به آن است، ضرورت دارد. محققي که در حوزه خاصي از علوم به پژوهش مي پردازد بايد بداند که بدون وقوف بر حوزه ي مطالعاتي، اشتغال به تحقيق، روا نمي باشد. بر مبناي چنين نگرش و تحليلي، دانشمندان مسلمان، نه تنها در مقام پژوهش، بلکه در برنامه هاي آموزشي نيز، پيش از تعليم علم، به تبيين و تفهيم « رؤوس ثمانيه » مربوط به آن علم مي پرداختند. رؤوس ثمانيه که در واقع ساماني براي علم شناسي مورد پژوهانه در دانش مسلمين و فرهنگ اسلامي است، عبارتند از: تعريف علم، موضوع علم، فائده علم، مؤلف علم، ابواب و مباحث علم، مرتبه ي علم ( جايگاه آن در سلسله مراتب علوم )، غرض علم و انحاء تعليم. (10)5. جايگاه روش شناسي در حوزه ي علم
برخي از دانشمندان از جمله برتراند راسل (11) معتقدند که روش شناسي علوم از مباحث مربوط به فلسفه است. اين گروه معقتد بودند که دامنه ي انتقاد فلسفي وسيع است و جنبه هاي مختلف تجربيات انساني را در بر مي گيرد. کار فلسفه انتقاد از مباني علمي، روش هاي مختلف علوم، اعتقادات مذهبي، آداب و رسوم، افکار و عقايد عمومي، معرفت هاي عاميانه و سطحي و آرمانهاي سياسي و اجتماعي است. همچنين بررسي و انتقاد روشهاي تحقيق نيز کرا فلسفه است. بيان روشهاي علمي و انتقاد و بررسي آنها غالباً به وسيله فلاسفه صورت مي گيرد. ارسطو، فرانسيس بيکن، دکارت، کانت، جان استوارت ميل، برتراند راسل، وايتهد و جان ديويي جزء فيلسوفاني هستند که در تدوين روشهاي مختلف علمي و نقد و بررسي آنها اقدام کرده اند. هر يک از اين دانشمندان روشهايي از قبيل روش قياسي، روش استقرائي، روش مشاهده، روش آزمايش، روش تحليلي و ترکيبي و روش حل مسأله را مطرح ساخته و کوشش کرده است که طرق اساسي تحقيق را در رشته هاي مختلف دانش بشري ارائه نمايد.از ديدگاه براتراند راسل فلسفه اصولي را که در علوم و در زندگي روزمره، به کرا مي روند به طور انتقادي در معرض آزمايش و امتحان قرار مي دهد. تناقضات موجود ميان اين اصول را در مي يابد و وقتي اين اصول را مي پذيرد که پس از تحقيق انتقادي دليلي بر ردّ آنها موجود نباشد. (12) اما برخي ديگر از انديشمندان- چنانچه قبلاً نيز گفته شد- روش شناسي را بخشي از منطق دانسته اند که درباره ي روشهاي مختلف معرفت و علوم تحقيق مي کند. و بر اين اساس اقسام روشهاي تحقيق را به روش قياسي، استقرائي و تمثيل تقسيم مي کنند.
لازم به ذکر است که امروزه شاخه مستقلي از دانش، بنام « فلسفه علوم » بوجود آمده است که به بازکاوي و بازنگري بيروني و نگاه معرفت شناسانه از نوع درجه دوم نسبت به علوم مي پردازد و علاوه برمطالعه در چيستي هر يک از علوم و مراحل تاريخي شکل گيري آنها به روش شناسي مباحث آنها نيز مي پردازد.
به عبارت دقيقتر مي توان گفت: بررسي و تعيين روش شناسي انواع علوم براي بازشناسي روش هر علم و تعيين ميزان کارآيي آنها، تبيين نقاط قوت و ضعف روش از جمله مباحثي است که در فسلفه ي هر علم دنبال مي شود.
6. تحقيق علمي و محتواي آن
همانگونه که منطق دانان و معرفت شناسان گفته اند، براي تبيين معارف نظري به فکر و استدلال و استنباط نيازمنديم، تا بتوانيم با برقراري ارتباط بين اين معارف و بديهيات به معارف جديد دست يابيم. اگر سير فکر و استدلال از کلي به جزئي باشد آنرا قياس ( Dedustion ) گويند. و اگر از جزئي به کلي باشد، استقراء ( Induvtion ) گويند. و چنانچه از جزئي به جزئي باشد، تمثيل ( Analogy ) نام دارد.در تعريف « قياس » گفته اند: قياس عبارت از مجموع چند قضيه است که هر گاه مسلم فرض شوند، قضيه اي ديگر بالذات از آنها حاصل آيد. (13) به عبارت ديگر قياس قولي است فراهم آمده از چند قضيه، به نحوي که از آن قول ذاتاً قول ديگري لازم آيد. قياس هايي که داراي ساختار معتبر مي باشند، بر دو قسم اصلي تقسيم مي شوند: قسم اول قياس هايي هستند که در آنها نتيجه ي قياس ( يا نقضي آن ) عيناً در مقدمات استدلال موجود است. بخشي از منطق که درباره ي چنين قياس هايي بحث مي کند، در منطق قديم به « قياس استثنايي » معروف است و در منطق جديد آنرا منطق گزاره ها ( propositional Logic ) مي نامند. قسم ديگر، قياس هايي هستند که در آنها نتيجه ( يا نقيض آن ) عيناً در مقدمات وجود ندارد، بلکه از تجزيه قضاياي موجود در مقدمات، قضيه ي جديد نتيجه گيري مي شود. آن بخش از منطق که درباره ي چنين قياس هايي بحث مي کند، در منطق قديم به « قياس اقتراتي » معروف است و در منطق جديد آنرا « منطق محمول ها » ( Predicate Logic ) مي نامند.
روش قياسي نخستين بار از سوي ارسطو براي کشف حقيقت و بررسي مسائل علمي و فلسفي پيشنهاد شده است. ارسطو منطقي به نام منطق صوري تدوين کرد و در آن شيوه هاي درست فکر کردن و درست استدلال کردن را مورد بررسي قرار داد. از نظر ارسطو، منطق، مقدمه فلسفه و ابزار کشف حقيقت است. شکل و شيوه ي کشف حقيقت در منطق ارسطو، « قياس » است.
برخي از متفکرين با منطق صوري ارسطو و روش قياسي او به مخالفت برخاسته و آنرا مورد انتقاد قرار داده اند. از جمله مي توان ابن تيميه را نام برد که ضمن مخالفت با منطق ارسطويي به تفصيل در دو کتاب نصيحه اهل الايمان في الرد علي منطق يونام و نقض المنطق حدود و قياسات منطقي را مورد انتقاد قرار داده است. (14)
« استقراء » حجتي است که در آن ذهن از قضاياي جزئي به نتيجه اي کلي مي رسد. يعني از جزئي به کلي مي رسد. به عبارت ديگر استقراء استدلالي است که در آن، حکم به دست آمده از بررسي چندين مورد از افراد يک مجموعه، به همه ي افراد آن تعميم داده مي شود. لذا مي توان گفت استقراء عبارتست از بررسي امور مختلف جزئي براي دست ياقتن به قانون کلي و عمومي. مثلاً وقتي اجسام مختلف را حرارت مي دهيم و به اين قانون کلي مي رسيم که: « هر جسمي در اثر حرارت منبسط مي شود » عمل ما را استقراء گويند. در استدلال استقرايي دو مرحله انجام مي شود:
الف) آزمون افراد، يعني مشاهده و بررسي برخي از مصاديق موضوع مورد نظر.
ب) جمع بندي و تعميم احکام جزئي به دست آمده و نيل به حکم کلي.
استدلال استقرائي را از سه طريق مي توان نقد کرد:
الف) نشان دادن اينکه برخي از مقدماتي که در تعميم به آنها استناد شده، نادرست است.
ب) نشان دادن اينکه شواهد تعميم استقرايي، نمونه هاي کافي يا متعارفي نيستند.
ج) ترديد در خود نتيجه و نشان دادن نادرستي آن.
ابن سينا در الاشارات و التنبيهات به اين نکته اشاره دارد که استقراء نمي تواند همواره موجب علم صحيح باشد چرا که ممکن است آنچه استقراء نشده، بر خلاف آن چيزي باشد که استقراء شده است. (15) استقراء روشي است که عموماً در علوم فيزيکي و زيستي ( علوم تجربي ) و علوم انساني به کار مي رود. فلاسفه مکتب اثبات گرايي منطقي ( پوزيتيويسم ) معتقد بودند که روش استقرايي تنها شيوه علمي و فلسفي است. « فرانسيس بيکن » فيلسوف انگليسي و از پيشروان مکتب تجربه گرايي عصر جديد، ضمن انتقاد و مردود شمردن روش قياسي ارسطويي، استقراء را شيوه ي راستين تحقيق علمي و فلسفي انگاشت و اعلام داشت که براي شناخت حقيقت، ابتدا بايد بتهاي پيشداوري غلط و تصور نادرست از حقيق و خيال محال از اشياء را از قلمرو خرد و تفکر خود دور ساخت و آنگاه به مدد روش استقرايي به کشف حقيقت نايل آمد. از نظر فرانسيس بيکن کشف حقيقت تنها به تعقل و قياس و استخراج جزئيات از کليات ميسر نيست، بلکه بايد در جزئيات مطالعه نمود و معلومات جزئي را به ترتيب و تسلسل درآورد و از آنها استخراج کليات کرد و مادام که با مطالعه ي جزئيات و استقراء پي به حقايق امور برده نشده استدلال و تعقل، بي مأخذ و بي بنياد و مبتني بر تخيلات و موهومات است. (16)
« تمثيل » سرايت کردن حکم يک امر به امر ديگر به دليل وجود نوعي مشابهت ميان آنهاست به عبارت ديگر تمثيل يا استدلال تمثيلي، حجتي است که در آن حکمي را براي چيزي از راه شباهت آن با چيز ديگر معلوم مي کند. يعني وقتي دو چيز وجه اشتراک يا وجه شباهتي داشته باشند، حکم مي کنيم که در نتيجه ي آن وجه اشتراک نيز همانند خواهند بود. پس تمثيل حکم به جزئي است از روي حکم جزئي ديگر که در معني جامعي با آن موافق است. گروهي از فقيهان تمثيل را بعنوان يک روش استنباط فقهي به کار برده و آنرا قياس فقهي ناميده اند. خواجه نصير طوسي در توضيح قياس فقهي مي گويد:
« قياس ( = تمثيل ) الحاق فرعي بود به اصل در حکمي، از جهت وجهي جامع هر دو. و حکم در اصل معلوم باشد به نص شارع. پس در فرع به او الحاق کنند از جهت مشابهت. » (17)
همچنين گروهي از متکلمان نيز در بحثهاي استدلالي و عقلي به اين نوع استدلال تمسک جسته اند. ابن سينا در خصوص ضعف تمسک به استدلال تمثيلي چنين گفته است:
« و شايد که حکم مانند، خلاف حکم ماننده ي ديگر بود، که بسيار چيزهااند که به يک معني ماننده بوند و به هزار معني مخالف. و بر يکي از ايشان حکمي درست بود، يا شايد که بود، و بر ديگر درست نبود و نشايد. پس مثال دل خوشي را شايد و افکندن گمان را، و يقين را نشايد. » (18)
در محاوره و آثار ادبي نيز غالباً از تمثيل يا اصطلاح قياس نام برده اند (19) همچنانکه در عبارت مشهور « اول من قاس ابليس » منظور از قياس همان تمثيل است. تمثيل علاوه بر فقه و کلام و خطابه و شعر در علوم تجربي مانند فيزيک و شيمي و فيزيولوژي نيز در القاء فرضيه به ذهن دانشمند حائز اهميت است.
امروزه روش قياسي و روش استقرائي به عنوان دو نظام معرفتي شناخته مي شوند ولي روش تمثيل بعنوان يک نظام معرفتي، چندان مورد توجه نيست. همچنين بايد افزود هنگامي که از روش شناسي علوم قياسي و علوم استقرائي سخن مي گوييم به اين معني است که ما با دو نظام فهم جداگانه سروکار داريم، و روش هاي تحقيق هر يک از آنها جدا و مستقل از هم است.
1-6. روش شناسي علوم قياسي ( روش اصل موضوعي )
« قياس » روشي است که در آن، سير فکر از کلي به جزئي است. يعني نخست محمولي براي يک موضوع کلي ثابت مي شود و بر اساس آن، حکم جزئيات موضوع، معلوم مي گردد. (20) به عبارت ديگر، در روش قياسي، اطلاعات و آگاهيهاي کلي را در قالب حدود و احکام پايه در نظر مي گيريم و آنگاه جزئيات و آگاهيهاي جزئي را از بطن آن آگاهيهاي کلي استخراج مي کنيم. اين روش را اصطلاحاً « روش اصل موضوعي » يا « روش آگزويوماتيک » نيز مي نامند. و از آنجا که اين روش توسط اقليدس بکار گرفته شده است به « شيوه ي هندسي » نيز معروف است. براي آشنايي بيشتر با « روش قياسي » يا « روش اصل موضوعي » لازم است به توضيحات زير توجه نماييم: (21)بطور کلي تمامي اطلاعات بشري در قالب قضايا و گزاره هايي قابل ارائه است. اين گزاره ها و احکام، خود حاوي اصطلاحات و حدودي ( terms) مي باشند. بايد توجه داشت که به مجموعه اي دلخواه از اين گزاره ها و اخبار « علم » اطلاق نمي گردد، بلکه علم حاوي مجموعه ي گزاره ها و اخباري مرتبط و بهم پيوسته است که داراي سازمان و ارگانيزم خاصي باشند. در هر علمي تعدادي از گزاره ها و احکام از احکام ديگر استخراج شده يا بر اساس آنها قابل اثبات و قابل تفسير مي باشند. مثلاً قانون « سقراط اجسام » گاليله از قوانين جاذبه ي عمومي و مکانيک نيوتن استخراج شده است.
نکته ديگر اينکه در تمامي علوم، اصطلاحات و حدودي که اجزاء تشکيل دهنده ي احکام و گزاره ها هستند بر اساس اصطلاحات و حدودي ديگر تعريف مي شوند مثلاً در تعريف مثلث گفته مي شود: مثلث يک شکل سه ضلعي است. تعريف بعضي حدود ( terms ) توسط حدود ديگر و اثبات و استنتاج حکمي از احکام ديگر از مهمترين ويژگي هاي تفکر علمي است.
اما متأسفانه تعريف تمامي حدود مورد استفاده ي يک علم و همچنين اثبات تمامي احکام مربوط به يک علم، امکان پذير نمي باشد و بناچار پاره اي حدود را بدون تعريف و پاره اي از احکام را نيز بدون اثبات مي پذيريم. اصطلاحاً حدود اوليه تعريف ناپذير را « مبادي تصوري » و احکام اوليه اثبات ناپذير را « مبادي تصديقي » مي نامند.
مبادي تصديقي نيز خود به « اصول متعارفه » و « اصول موضوعه » تقسيم مي گردند.
تقسيم بندي اصول به « متعارفه » و « موضوعه » براي اولين بار در کتاب معروف ارسطو به نام « ارگانون » بکار رفته است. ارسطو مي نويسد: « هر علم استدلالي ( برهاني ) مي بايد بر پايه ي اصول غير قابل استدلال بنا گردد و الا مراحل استدلال بي پايان خواهد بود. از اين اصول غير قابل استدلال، برخي در همه علوم مشترکند ( اصول متعارفه ) و برخي ديگر مختص به يک علم خاص مي باشند ( اصول موضوعه ) ». (22)
امروزه دانشمندان تفاوت چنداني بين اصول متعارفه و اصول موضوعه قائل نبوده و هر دو را تقريباً مترادف دانسته و بالفظ واحد « اصل موضوع » ( Axiom ) از آنها ياد مي کنند و منظورشان، اصول بدون تعريف و قراردادي مي باشد.
در استفاده از شيوه ي اصل موضوعي بايد به دو نکته مهم توجه کرد:
1. هيچ حدي را نبايد پذيرفت مگر اينکه معني آن صريحاً توسط حدود اوليه و يا حدودي که قبلاً تعريف شده اند، تعريف گردد.
2. هر گزاره و کمي غير از اول موضوعه در صورتي صادق و پذيرفتني است که بر اساس اصول موضوعه اوليه يا اصول اثبات شده ي قبلي اثبات گردد.
هر گزاره و حکمي از علم که بدين شيوه اثابت گردد، يک قضيه ( Theorem ) ناميده مي شود.
الف) ويژگي هاي نظام قياسي
الف) سازگاري ( Consistency ).
منظور از سازگاري در يک نظام و دستگاه قياسي اين است که بين اصول موضوعه ( اصول بدون تعريف قراردادي ) و قواعد استنتاجي دستگاه، تناقضي وجود نداشته باشد. اهميت سازگاري در نظام قياسي از آن جهت است که اگر يک تناقض در دستگاه رخنه نمايد، آن دستگاه کلاً از ارزش خواهد افتاد.ب) استقلال ( Independence ):
از ديگر ويژگي هاي مهم يک نظام قياسي مطلوب، استقلال حدود و اصول موضوعه ي آن است. منظور از استقلال حدود، اين است که هيچکدام از حدود اوليه را نتوان بر حسب ساير حدود تعريف کرد. و منظور از استقلال اصول موضوعه، آن است که هيچکدام از اصول موضوعه را نتوان از روي اصول موضوعه ي ديگر استنتاج کرد. يعني اصول موضوعه ي هر علمي مستقل از يکديگر بوده و وابسته و متکي به ديگري نباشد. به بيان ديگر منظور از اصل استقلال اين است که تعريف حدود اوليه بر حسب ساير حدود و همچنين استنتاج اصول موضوعه از روي يکديگر بايد منطقاً محال باشد.ج) تماميت ( Completeness ).
خصوصيت مهم ديگر، تماميت دستگاه قياسي است. منظور از تماميت آن است که بتوان هر گزاره اي از دستگاه مزبور را که بر اساس حدود و علائم دستگاه ساخته مي شود، اثبات يا ابطال نموده و نسبت به آن داوري نمود. هر قدر تعداد احکام قابل اثبات در يک دستگاه بيشتر باشد، ارزش دستگاه بيشتر است. در اهميت اصل تماميت بايد گفت که اگر دستگاه قياسي تماميت نداشته باشد تحقيق درخصوص وجود تناقض يا عدم تناقض در دستگاه مقدور نخواهد بود. به بيان ديگر اثبات سازگاري يا ناسازگاري آن دستگاه ممکن نخواهد شد. (23)ب) کاربرد روش قياسي ( اصل موضوعي ) در علوم مختلف
الف) در رياضيات:
هندسه اقليدسي نخستين علمي بود که به شيوه ي قياسي بنا شد و پس از آن بيست و دو قرن طول کشيد تا اين شيوه در ديگر شاخه هاي رياضيات نيز استفاده گردد. هندسه اقليدسي، با چند تعريف و حدود اوليه ( مبادي تصوري ) و چند گزاره ي نبايدي ( مبادي تصديقي ) آغاز مي شود. حدودي مانند « جزء »، « طول » و « عرض » و بدون تعريف بوده و از مبادي تصوري دستگاه هندسي اقليدسي مي باشند. و تعاريف مورد نياز ديگر بر اساس حدود اوليه فوق، تعريف مي گردند. مثلاً در تعريف « نقطه » مي گويند: « نقطه، آن است که جزء ندارد ».استفاده از روش اصل موضوعي در ديگر شاخه هاي رياضيات ( غير از هندسه ) بسيار متأخر است. « ژوزف پئانو » (24) دانشمند ايتاليايي در نيمه دوم قرن نوزدهم موفق گرديد تا علم حساب را اصل موضوعي نموده و اين علم را بر پايه ي منطق استوار سازد. وي با سه حدود اوليه ي غير قابل تعريف و پنج اصل موضوع، علم حساب را با روش اصل موضوعي تأسيس کرد. (25)
ب) در منطق:
از آنجا که در دستگاه قياسي مبتني بر منطق است، از اواخر قرن نوزدهم دانشمندان به تأسيس علم منطق به روش اصل موضوعي ( Axiomatic ) پرداختند. اولين کوشش در جهت اصل موضوعي نمودن منطق در بخش « حساب گزاره ها » صورت گرفت. در سال 1879 « فرگه » (26) تعدادي اصول موضوعه را در تأسيس « حساب گزاره ها » پيشنهاد نمود. لکن اولين طرح جامع « حساب گزاره ها » توسط « برتراند راسل » (27) و « الفرد نورث وايتهد » (28) در کتاب معروف « اصول رياضيات » ( principia Mathematica ) ارائه گرديد. اين دستگاه قياسي را با توجه به کتاب مزبور به اختصار دستگاه ( PM ) مي نامند. بعدها، « هيلبرت » (29) و « آکرمان » (30) در کتاب معروف اصول منطق رياضي دستگاه (PM) را تنقيح نمودند و بر مبناي منطقي کاملاً استواري بنا نمودند. امروزه بخش هاي ديگر منطق مثل « حساب محمولات درجه اول » نيز « اصل موضوعي » گرديده و به شيوه ي قياسي بنا شده است. (31)ج) در فيزيک
در ميان علوم طبيعي، فيزيک از جايگاه ويژه اي برخوردار است و تأمل در اين بخش، جنبه ي قياسي و روش اصل موضوعي را در آن آشکار مي کند. نيوتن در کتاب مهم و تاريخي خود يعني کتاب اصول رياضي فلسفه ي طبيعي شيوه ي قياسي را بکار گرفت و علم مکانيک را بر پايه ي تعدادي اصول موضوعه استوار نمود. نيوتن بر مبناي حدودي چند از قبيل جرم، زمان، مکان، حرکت، نيرو و ... و اصول خاصي از قبيل « هر جسمي به حالت سکون يا حرکت مستقيم الخط خود ادامه مي دهد مگر اينکه نيرويي از خارج بر آن اثر کند »، « نيروي وارد بر هر جسم متناسب با تغييرات اندازه ي حرکت آن جسم در واحد زمان است »، « هر علمي را عکس العملي است مساوي و در جهت مخالف » به تشکيل دستگاه فيزيکي خود اقدام کرد.د) در ساير علوم:
اصول هندسه ي اقليدس عملاً منشأ الهام دانشمندان بسياري در طول تاريخ بوده تا يقيني را که در هندسه اقليدسي مشاهده مي کردند در ديگر علوم نيز برقرار سازند.« ارشميدس » (32) در دو کتابي که به منظور تأسيس علم مکانيک نظري تدوين نمود روش اصل موضوعي اقليدس را بکار گرفت. « اسحاق نيوتن » در کتاب اصول رياضي فلسفه طبيعي شيوه ي قياسي را بکار گرفت. در عرصه هاي ديگر معرفت مثلا « فلسفه » نيز روش اصل موضوعي بکار گرفته شد. کتاب معروف اخلاق ( Ethics ) اثر مشهور « اسپينوزا » (33) که از مهمترين کتب فلسفي مغرب زمين است به شيوه ي قياسي و اصل موضوعي تدوين گرديده است.
2-6. روش شناسي علوم استقرايي ( روش علمي )
مجموعه ي کوشش هايي که در طول تاريخ براي تبيين علوم بالاخص علوم تجربي و در جهت يافتن روش و متد علم، صورت گرفته و در نهايت به نظام و سيستمي انجاميده است اصطلاحاً روش علمي ( Scientific Method ) ناميده مي شود.الف) روش علمي
روش علمي عبارتست از نقد مستمر تئوري ها، در پرتو شواهد و بر اساس قواعد و قوانين منطق.روش علمي، معروف سير و جرياني است که از مسأله و مشکل آغاز شده و در نهايت به حل مسأله مزبور مي انجامد.
ب) مراحل روش علمي
روش علمي داراي پنج مرحله است: 1- مسأله ( مشکل ) 2- تدوين فرضيه 3- استخراج نتايج ضروري فرضيه 4- آزمون فرضيه 5- تأييد و حل مسأله.1. مسأله ( Problem ).
هر پژوهش و تحقيق از مسأله آغاز مي شود. انسان ها بر اساس تئوري ها و ديدگاههاي پيشين، انتظار مشاهدات خاصي را دارند لذا در صورت عدم وقوع مشاهدات مورد انتظار، مسأله دار شده و دچار مشکل مي شوند. البته آنچه که بصورت يک مسأله يا مشکل ظاهر مي گردد، در همه زمانها و مکانها و براي همه ي انسانها يکسان نيست.گاهي مواقع يک محقق و پژوهشگر مسأله اي را در موقعيت و عمقي مي يابد که شايد براي ديگران بعنوان مسأله مطرح نباشد. مثلاً در طول هزاران سال خيلي از انسان ها شاهد افتادن سيب از درخت بوده اند اما براي انها مسأله اي نبوده است. در حاليکه همين حادثه معمولي در ذهن « نيوتن » به شکل يک مسأله مهم ظاهر مي گردد. يا مثلاً در طول تاريخ انسانهاي زيادي نان هاي کپک زده را ديده بودند اما تنها براي الکساندر فلمينگ (34) کپک نان بعنوان يک مسأله قابل بررسي و تحقيق درآمد و در نهايت نيز در اثر کاوشهاي علمي او « پني سيلين » کشف گرديد.
« آلفرد نورث وايتهد » فيلسوف و رياضيدان و منطق دان انگليسي مي گويد:
« ذهن عميق و خارق العاده اي لازم است تا به تجزيه و تحليل امور و حوادث عادي بپردازد. » (35)
بنابراين به سادگي نمي توان گفت کدام مسأله اهميت و ارزش تحقيق را دارد و کدام يک بي ارزش است.
2. تدوين فرضيه ( Formalating The Hypothesis ).
منظور از فرضيه يا تئوري، حدس و تخميني زيرکانه است که از ناحيه ي پژوهشگر جهت پاسخگويي به مسأله ارائه مي شود. به عبارت دقيق تر، تئوري يا فرضيه مجموعه ي بهم پيوسته و نظام يافته اي از گزاره هاست که بيانگر بخشي از واقعيت باشد.سؤالي که در اينجا مطرح مي شود اين است که « آيا تئوري مسبوق به تجربه است و يا تجزيه و مشاهده، مسبوق به تئوري مي باشد؟ » يعني آيا با جمع شدن تعداد زيادي مشاهده، يک تئوري متولد مي گردد يا اينکه محقق و پژوهشگر بر اساس يک طرح کلي و يک پيش فرض ذهني سراغ مشاهدات خاصي مي رود؟ فلاسفه تجربي مذهب از جمله فرانسيس بيکن معتقدند که تئوري ها در اثر انباشته شدن مشاهدات مختلف در ذهن انسان پديد مي آيند. اما در مقابل اشخاصي مثل هايزنبرگ (36) معتقدند که هزاران تجربه وجود دارد که مي توان به سراغ آنها رفت ولي هيچگاه تا به حال مورد بررسي محققي واقع نشده اند.
بعنوان مثال وقتي اتومبيل مان استارت نمي زند براي تعمير آن هرگز سراغ جمع آوري اطلاعاتي در خصوص کره ي ماه يا گراني قيمت مواد غذايي نمي رويم بلکه به دنبال اطلاعات خاصي مي رويم که براي تعمير اتومبيل لازم است. و اين خود به معناي وجود فرضيه و طرح قبلي در ذهن است. پس در مي يابيم هر محققي فرضيه اي در ذهن دارد و سپس در مقام آزمون و امتحان آن فرضيه دست به مشاهده مي زند، نه بالعکس. بعبارت ديگر هيچ محققي با ذهن خالي سراغ مشاهده نمي رود، بلکه در پرتو يک تئوري دست به مشاهده مي زند.
آلبرت اينيشتين در نامه اي که به کارل رايموند پوپر نوشته است بر اين نکته تأکيد نموده و مي گويد:
« نظريه علمي را نمي توان از نتايج مشاهدات ساخت و پرداخت، بلکه اين کار فقط به ياري ابداع ممکن است. » (37)
فرضيه ها نقش مهمي در علوم ايفا مي کنند، چرا که به تجارب و مشاهدات جهت داده و معين مي کنند که دنبال چه چيزي بايد گشت؟ و چه چيزي را بايد مطالعه کرد؟ در حقيقت فرضيه ها مثل چراغي، قلمرو و ميدان تحقيق دانشمند را مشخص مي کنند.
« چارلز داروين » (38) در اين مورد مي گويد:
« اگر مي خواهيم مشاهدات ما سودمند باشد، بايد اين مشاهدات بر له يا عليه نقطه نظري باشد. » (39)
تئوري ها و فرضيه هاي موفق، تئوري هايي هستند که از قدرت توضيح دهندگي و تفسير بيشتري برخوردار باشند. و در مجموع داراي ويژگي هاي زير باشند:
الف) مشکلاتي را که تئوري هاي پيشين حل نموده اند، تئوري جديد نيز حل نموده و از عهده ي تفسير پديده هايي که در تئوري هاي پيشين به خوبي تبيين شده اند، بر آيد.
ب) در تفسير و همچنين حل مشکلاتي که تئوريهاي پيشين عاجز بوده اند، موفق باشد.
ج) موارد کذب و تجارب ابطال کننده ي تئوري هاي پيشين را تفسير کند.
د) نتايج و لوازم قابل آزمون تازه و مستقلي نسبت به تئوري هاي پيشين ارائه نمايد.
هـ ) ساده تر از تئور يهاي پيشين باشد.
و) از امتحانات و آزمون هايي که براي بررسي تئوري صورت مي گيرد موفق بيرون آيد.
3. استخارج نتايج ضروري فرضيه ( Eleborating The Implication of The Hypothesis )
در مرحله سوم بايد نتايجي را که ضرورتاً از پذيرفتن يک تئوري حاصل مي شود استخراج نماييم.پذيرفتن هر تئوري منطقاً يک سلسله نتايج را بطور ضروري بدنبال خواهد داشت. لذا بعد از ارائه فرضيه بايد آن نتايج را استخراج و دسته بندي نماييم.
4- تست و آزمون فرضيه ( Testing The Hypothesis )
آزمون فرضيه ها و تئوري به روش غير مستقيم خواهد بود. چرا که خود تئوري ها بدليل تجريدي و انتزاعي بودن، آزمون پذير نيستند. بنابراين و بناچار فقط بايد به استخراج و استنباط نتايج منطقاً ضروري تئوري ها بپردازيم و آن نتايج را مورد آزمون قرار دهيم. و از طريق آزمون نتايج تئوري ها را نيز تست نماييم.5. تأييد و حل مسأله ( Confirmation and Solution of Problem )
تئوري ها غالباً در شکل قضاياي کليه ارائه مي شود و به همين دليل مستقيماً با استناد به شواهد قابل آزمون نيستند. در توضيح اين مسأله بايد گفت: بر اساس قوانين منطق، صدها مورد توافق، اثابت کننده يک قضيه کليه نيست. اما يک مورد خلاف، مي تواند يک قضيه کليه را نقض کند. مثلاً صدها مورد تابش مستقيم نور، نمي تواند اثبات کند که نور، هميشه مستقيم مي تابد. ولي يک مورد تابش غير مستقيم نور، براي ابطال فرضيه تابش مستقيم نور کافي است.بنابراين جهت بررسي يک حکم کلي، بايد مصايدق آن حکم را در موارد جزئي مورد بررسي قرار داد. در صورتي که حکم، حتي در يک مورد نيز کاذب باشد حکم کلي منطقاً ابطال مي شود ( ReFutation ). اما اگر حتي صدها مورد وجود داشته باشد که بيانگر صحت حکم باشد باز هم حکم کلي اثبات نمي شود. بلکه فقط تأييد مي شود ( Comfirmation ). به عبارت ديگر بر خلاف نظريه پوزيتيويستي که معتقد است آزمونهاي علمي براي اثبات فرضيه ها و تئوري هاست، بايد گفت حتي اگر شواهد و آزمونها، صحت فرضيه را نشان دهند حداکثر مي توانيم بگوييم که فرضيه ما تأييد شده است چرا که هنوز مورد نقض پيدا نشده است. و شايد روزي موارد نقضي پيدا شود و منجر به ابطال فرضيه شود.
بنابراين بعد از انجام آزمونها اگر مورد نقضي پيدا نشود صحت فرضيه تأييد خواهد شد و بر اساس آن فرضيه، مي توان مساله را حل کرد.
مثال: براي تبيين هرچه بهتر مراحل مختلف « روش علمي » مثالي از تاريخ علم مطرح مي کنيم:
اسحاق نيوتن براي تأسيس نظام مکانيکي خود، فروضي را مبنا قرار داد و تئوري خاصي را وضع نمود. تئوري وي بر اين سه گزاره استوار است:
الف) هر جسمي به حال سکون يا حرکت مستقيم الخط خود ادامه مي دهد مگر اينکه نيرويي از خارج بر آن اثر کند.
ب) نيروي وارد بر هر جسم، با تغييرات اندازه حرکت آن جسم در واحد زمان تناسب دارد.
ج) هر عملي را عکس العملي است که مساوي با آن بوده و در جهت مخالف آن مي باشد.
اصول و فروض سه گانه مکانيک نيوتن، با مشاهده مستقيم هرگز قابل ارزيابي و آزمودن نيست. يعني خود تئوري نيوتن قابل آزمودن نيست. لذا جهت تست تئوري نيوتن، بايد نتايج منطقاً ضروري تئوري او را آزمون نمود.
سيستم مکانيکي نيوتن در طول سال هاي پس از مرگ او دو آزمايش موفق را پشت سر گذاشت و مورد تأييد قرار گرفت.
اولين آزمايش مربوط به پيش بيني مسير سياره دنباله دار « هالي » بوده که ستاره شناس معروف ادموند هالي (40) با کاربرد قوانين مکانيکي نيوتن آن را پيش بيني نمود و در عمل نيز مشاهدات، موافق با محاسبات پيش بيني شده بود.
دومين آزمايش مربوط به کشف ستاره نپتون بود. کرابرد قوانين مکانيکي نيوتن در مورد مسير سياره اورانوس مقدار قالب توجهي با مشاهدات اختلاف داشت، دانشمندان به اين نتيجه رسيدند که در صورتي تئوري نيوتن قابل تأييد است که سياره ديگري در نزديکي سياره اورانوس، وجود داشته و بر حرکت آن تأثير گذارد. بر مبناي مکانيک نيوتني، مختصات و مسير اين سياره مجهول محاسبه شد و پس از رصد گيري هاي متوالي، سياره جديد در مدار پيش بيني شده، مشاهده گرديد. بدين ترتيب، تئوري نيوتن با آزمون نتايج منطقاً ضروري آن، تأييد گرديد. ( دقت شود که نمي گوييم تئوري نيوتن اثبات شد. بلکه مي گوييم در دو مورد فوق بعد از آزمايش نتايج منطقاً ضروري تئوري نيوتن، مشاهدات دانشمدان تئوري نيوتن را تاييد کرد. ) نکته مهم در اينجاست که بر اساس قوانين منطق، از صدق تالي، ضرورتاً صدق و اثبات مقدم را نمي توان نتيجه گرفت. و صدق تالي فقط مي تواند مؤيد مقدمات باشد. شاهد اين سخن برخي فرضيات جديدتر در تفسير مدار برخي سيارات مانند «عطارد» است که بر پايه تئوري نيوتن به خوبي قابل تبيين نيست و بر پايه مکانيک نسبي اينشتين، تفسير بهتري مي يابد.
براي نتيجه گيري از مباحث فوق، در انتها، ديدگاه « کارل رايموند پوپر » فيلسوف معاصر علم را مي آوريم. او در کتاب شناخت عيني ( Objective Knowledge ) مي گويد: « علم عبارتست از اختراع تئوري هاي تازه تر و تازه تر، و ارزيابي خستگي ناپذير توان آنها و نشان دادن تجربه هاي نوين، اصول پيشرفت علمي خيلي ساده اند. اين اصول به ما مي گويند که بايد اين فکر کهن را که قضايا و تئوري هاي علمي مي توانند ما را به قطعيت برسانند، کنار گذاشت. هدف دانشمند کشف قطعيت مطلق نيست، بلکه کشف تئوري هاي هرچه بهتري ( يا اختراع چراغ هاي هرچه پرنورتري ) است که بتوان آنها را تحت امتحانات هرچه سخت تر قرار داد ( تا به پرده برداري از تجارب نوين تر منتهي شود ) و معني تمام اين حرف ها آن است که تئوري هاي ما بايد ابطال پذير ( ReFutable ) باشند. تنها از طريق ابطالهاست که علم پيشرفت مي کند. » (41)
منظور از ابطال پذير اين است که يک تئوري علمي تا زماني اعتبار دارد که تجربه خلاف آنرا را ثابت نمي کند و گرنه باطل خواهد شد. ابطال پذيري در مفهوم دقيق، به اين معني است که قوانين علمي اگر نادرست باشند، نادرستي آنها را مي توان به کمک تجربه آشکار کرد.
ج) مقايسه ديدگاه پوزيتيويستي و نظريه ابطال پذيري
براي روشن شدن موضوع بايد اشاره کنيم که در خصوص روشهاي تحقيق علمي دو ديدگاه مهم وجود دارد که تعريف هر کدام از آنها، درباره علم و اکتشافات علمي و روش تحقيق علمي متفاوت است.بر اساس ديدگاه پوزيتيويستي که آنرا اثبات گرايي نيز مي نامند، معيار علمي بودن يک گزاره، اثبات پذيري آن است. يعني آن چيزي علمي است که بعد از طي مراحل آزمايش و تجربه، بالاخره اثبات شود. برونوفسکي (42) در معني تفکر پوزيتيويستي مي گويد: « پوزيتيويسم که آنرا را فلسفه اثبات گرا مي خوانند، حقيقت داشتن را به معني قابل اثبات بودن تعريف مي کند و معتقد است که هيچ گزاره اي با معني نيست مگر آنکه بتوان درستي آنرا، حداقل در تئوري، بوسيله آزمون بر مبناي واقعيات سنجيد. » (43)
مطابق اين ديدگاه، ملاک تشخيص علم از غير علم، همانا اثبات پذيري در قوانين علمي است. و معيار علمي بودن اين است که يک فرضيه از بوته آزمايش سالم بيرون آيد و اثبات گردد. که در اين صورت آنرا يک قانون علمي خواهيم ناميد. در اين روش بر اساس موادي که از راه مشاهده گرد آمده و بر روي هم انباشته شده اند، فرضيه اي ارائه مي شود، آنگاه براي وارسي و تحقيق يک فرضيه، آزمايش هاي لازم انجام مي گيرد. اگر نتيجه آزمايش، اثبات فرضيه باشد در اينصورت آن فرضيه، تبديل به قانون علمي مي شود.
در مقابل نظريه اثبات گرايي ( پوزيتيويسم )، نظريه ديگري توسط کساني مثل کارل رايموند پوپر و ايمر لاکاتوش ارائه شد که به نظريه « ابطال پذيري » معروف است. بر اين اساس ملاک علمي بودن يک گزاره، نه در اثبات پذيري قوانين علمي، بلکه در ابطال پذيري آنهاست. از نظر پوپر، آزمايشهاي علمي براي اثبات يا تأييد فرضيه ها نيستند. بلکه مي خواهند موارد نقض و ابطال يک فرضيه را جستجو کنند و بر اين اساس تا زماني که موارد نقض آن پيدا نشود، اعتبار علمي دارد و هرگاه موارد نقض پيدا شد بطلان آن اعلام خواهد شد. بنابراين يک آزمون علمي همانا جستجوي خستگي ناپذير نمونه هايي است که فرضيه را نفي و نقض مي کنند. و اگر فرضيه اي از کوششهاي مداومي که براي نقض و ابطال آن صورت مي گيرد جان به در ببرد، در اينصورت صلابت خود را نشان داده است و موقتاً مي تواند پذيرفته شود. (44)
بطور خلاصه مي توان گفت: بر اساس نحله ي فکري پوزيتيويسم، ازمونهاي علمي بدين منظور انجام مي گيرند که درستي يک فرضيه را اثبات کرده و آنرا به قانون علمي تبديل نمايند اما بر اساس نظريه ابطال پذيري، آزمونهاي علمي به دنبال يافتن موارد نقض و بطلان فرضيه ها هستند و همواره موارد نقض و ابطال يک فرضيه را جستجو مي کنند و تا زماني که موارد نقض پيدا نشود فرضيه ها اعتبار علمي خواهند داشت.
پينوشتها:
1- ر.ک: جميل صليبا، فرهنگ فلسفي، ترجمه ي منوچهر صانعي ( تهران: انتشارات حکمت، 1366 ش )، ص 446.
2- آلن بيرو، فرهنگ علوم اجتماعي، ترجمه دکتر باقر ساروخاني ( تهران: انتشارات کيهان، 1370 ) ص 223.
3- فليسين شاله، شناخت روشهاي علوم ( فلسفه ي علمي ) ترجمه دکتر مهدوي ( تهران: شرکت چاپخانه ي تابان، 1323 ش ) ص1.
4- آ. ماکوولسکي، تاريخ منطق، ترجمه فريدون شايان ( تهران: انتشارات پيشرو، 1364 ش ) ص 17.
5- ک: فليسين شاله، پيشين، ص 4.
6- ر.ک: آلن پيرو، پيشين، ص 223.
7- همان.
8- همان.
9- ر.ک: آ. ماکووکسکي، پيشين، ص 401.
10- محمد خوانساري، منطق صوري، ج1 ( تهران: انتشارات آگاه، چاپ پنجم، (1362 ش )، ص2.
11- Bertrand Russell.
12- See: Bertrand Russell. The problems of philosophy, (london: Oxford university press, 1964 ), pp. 150-151.
13- ابن سينا، النجاه ( مصر: طبع محي الدين صبري کردي، چاپ دوم، 1357 ش ) ص 31.
14- ابن تيميه، نصيحه اهل الايمان في الرد علي منطق يونان، تلخيص سيوطي، تصحيح علي سامي النشار( مصر: بي تا ) ص 190 و ر.ک: همو، تقض المنطق، تصحيح: محمد بن عبدالرزاق حمزه ( مصر، چاپ 1370 ق ).
15- ابن سينا، الاشارات و التنبيهات، شرح خواجه نصير الدين طوسي، تصحيح: سليمان دنيا ( قاهره: دار المعارف مصر، 1960 م ) ص 418.
16- ر.ک: محمد علي فروغي، سير حکمت در اروپا، ج1 ( تهران: انتشارات صفي عليشاه، چاپ سوم، 1361 ش ) 139.
17- خواجه نصير الدين طوسي، اساس الاقتباس، تصحيح: مدرس رضوي ( تهران: انتشارات دانشگاه تهران، چاپ چهارم، 1367 ش ) ص 333.
18- ابن سينا، دانشنامه ي علائي، رساله ي منطق، تصحيح: محمد معين و سيد محمد مشکوه ( تهران: انتشارات انجمن آثار ملي، 1331 ش ) ص 95.
19- مولوي گويد: کار پاکان را قياس از خود مگير گرچه باشد در نوشتن شير شير ( مثنوي معنوي: دفتر اول، ص7 ).
20- محمد تقي مصابح يزدي، آموزش فلسفه، ج1 ( تهران: سازمان تبليغات اسلامي، 1364 ش ) ص 100.
21- لطف الله نبوي، « روش شناسي علوم قياسي » نشريه مدرس، شماره 2، ( تهران: دانشگاه تربيت مدرس، 1369 ش ).
22- حسين ضيائي، فلسفه ي رياضي ( مجموعه مقالات ) زير نظر حسين ضيائي، ( تهران: مرکز ايراني مطالعه فرهنگ ها، بي تا )ص 77.
23- ر.ک: لطف الله نبوي، مباني منطق و روش شناسي ( تهران: دانشگاه تربيت مدرس، 1384 ش ) صص (220-218 )
24- J. Peano.
25- ر.ک: لطف الله نبوي، پيشين، صص (226-222 ).
26- Ferge.
27- B. Russell.
28- A. N. white head.
29- Hibert.
30- Ackermann.
31- ر.ک: لطف الله نبوي، پيشين، ص 221.
32- Archimedes.
33- B. Spinoza.
34- A. Fleming.
35- مک گراوهيل، منطق، ص 328.
36- W, Heisenberg.
37- کارل رايموند پوپر، منطق اکتشاف علمي، ترجمه: عبدالکريم سروش، ( تهران: انتشارات علمي و فرهنگي، 1370 ) ص 458.
38- C. Darwin.
39- مک گراوهيل، همان، ص 329.
40- E. Hally.
41- ر.ک: عبدالکريم سروش، علم چيست؟ فلسفه چيست؟ ( تهران: انتشارات صراط، 1371 ش ) ص 255.
42- ياکوب برنوفسکي ( 1974-1906 م ) لهستاني- فيزيکدان و رياضي دان و زيست شناس.
43- ياکوب برنوفسکي، شناخت عمومي علم، ترجمه: محمد علي پور عبدالله ( مشهد: آستان قدس رضوي، 1368 ش ) ص 115.
44- ر.ک: بهاء الدين خرمشاهي، پوزيتيويسم منطقي، ( تهران: انتشارات علمي و فرهنگي، 1361 ش ) ص 124.
فتح الهي، ابراهيم؛ (1388)، متدولوژي علوم قرآني، تهران: دانشگاه امام صادق (عليه السلام)، چاپ اول