يزيد کارهاي خوب و نيک فراواني انجام داده است، آيا طبق اين آيه قرآن که خوبي ها، بدي ها را از بين مي برند، جرم و جنايت يزيد از بين نمي رود و نبايد به پاکي يزيد حکم کرد؟
سؤال:
يزيد؛ کارهاي خوب فراواني در زندگي خود انجام داده است، آيا نبايد درباره ي وي به از بين رفتن جرم و جنايت او حکم کرد و ديگر او را مستحق لعن و سرزنش نداست؟ زيرا قرآن از تکفير و پوشانده شدن گناهان به واسطه ي ارتکاب اعمال نيکو خبر مي دهد.چکيده پاسخ:
« احباط » و « تکفير » از جمله مباحث علم کلام است. « احباط » يعني مکلف، ثواب پيشين را با گناه بعدي از بين ببرد و « تکفير » يعني گناهان پيشين با طاعت بعدي پوشانده شود.ما معتقديم که احباط و تکفير امري ممکن است و هيچ گونه ظلمي از آن حاصل نمي گردد. آيات و رواياتي نيز صريحاً بر آن دلالت دارند. گناهاني مانند: ارتداد پس از ايمان، شرک، کفر و بي حرمتي نسبت به پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله وسلم)، موجب مي شود تا ايمان و عمل صالحِ گذشته، از بين رفته و پاداشي به آنها تعلق نگيرد. همچنين ايمان به خدا، توبه، اجتناب از گناهان بزرگ و برخي از کارهاي نيک مانند هجرت، جهاد و شهادت در راه خدا، مي توانند نقشي در جبران شرک، کفر و گناهان گذشته، داشته باشند، اما بايد توجه داشت که نقش اعمال صالح در جبران گناهان گذشته، در صورت قبولي آن است. اين را نيز مي دانيم که يکي از شرائط قبولي اعمال نيک، « موافات بر ايمان » است؛ يعني کساني که در لحظه پايان زندگي کافر باشند و از ايمان برخوردار نباشند، اعمال گذشته آنها (حتي اعمال نيکي که در حال ايمان انجام داده اند) طبق صريح آيات قرآن حبط و نابود مي گردد.
گفتني است، بحث کلامي نقش ايمان و کفر و تأثير آنها در سعادت و شقاوت ابدي انسان و رابطه ميان ايمان و عمل صالح، داراي پيشينه اي بسيار طولاني است. در اين ميان برخي همچون خوارج راه افراط را پيمودند و هيچ جايگاهي براي ايمان لحاظ نکردند و معتقد شدند که ارتکاب گناه عامل مستقلي براي شقاوت
ابدي است، بلکه موجب کفر و ارتداد مي شود. در مقابل مرجئه معتقد شدند که وجود ايمان براي سعادت کافي است و ارتکاب گناه ضرري به سعادت مؤمن نمي زند و در حقيقت، عمل انسان نقش چنداني در سرنوشت وي ندارد.
اما مکتب اهل بيت نه کثرت گرايي را مي پذيرد که صرفاً به عمل توجه دارد و نه اصالت عمل پراگماتيست ها را بدون اشکال تلقي مي کند و نه هر يک از ايمان و عمل صالح را به تنهايي در نجات انسان کافي مي داند. درست است که عمل سازنده انسان است، ولي آن عملي مي تواند چنين نقشي را ايفا کند که از روي ايمان و نيت خالص الهي باشد؛ عملي که علاوه بر حسن فعلي داراي حسن فاعلي نيز باشد. به عبارت ديگر؛ در اين مکتب ايمان و عمل هر دو اصالت دارند و ايمان بدون عمل اساساً انسان را از حوزه ايمان بيرون مي برد و عمل بدون ايمان نيز ارزش چنداني ندارد.
حال با فرض پذيرش اين ادعا که يزيد در دوران زندگي خود، اعمال نيکي نيز داشته است و با صرف نظر از جنايات بعدي او، درباره چنين شخصي بايد گفت: گناهان او به حسنه مبدل نخواهد شد؛ زيرا از مباحث گذشته دانسته شد که ايماني قرين عمل او نبوده است. علاوه بر اين او بر مسندي تکيه زده بود که از آنِ او نبود. بديهي است که نمي توان گناهش را با گناه ديگري پوشاند. پس او قبل از اين جنايت اگر عمل نيکي داشته، با شرک و کفر و بي حرمتي به رسول خدا، و... اسباب حبط آن را فراهم کرده است و اگر بعد از اين جنايت نيز عمل نيکي انجام داده که مستحق پاداشي نبوده است و اين اعمال او بدون ايمان ارزشي نداشته است تا گناهاني مانند عوامل احباط را، بدون کيفر سازد.
پاسخ تفصيلي:
سياست سوم: سياست اثبات جنايت يزيد و توجيه آن
از جمله تلاش هاي صورت گرفته در راستاي سياست گفته شده، طرح اين توجيه است که خوبي هاي يزيد گناهانش را از بين مي برد.توجيه چهارم: خوبي هاي يزيد گناهانش را از بين مي برد.
ابن تيميّه در دفاع از يزيد و توجيه جنايت او مي نويسد: بر فرض اگر يزيد حسين بن علي را به قتل رسانده، از آن طرف کارهاي خوبي نيز انجام داده است؛ چرا که « إِنَّ الحسناتِ يُذهِبنَ السَّيِّئاتِ »؛ خوبي ها، بدي ها را از بين مي برند. بنابراين، يزيد جرمي مرتکب نشده است!پاسخ اين توجيه نيز با سخناني که در بحث توبه بيان شد روشن مي گردد؛ زيرا همان گونه که بيان گرديد اسبابي در بخشيده شدن انسان نقش دارند، اما اين اسباب در شرايط خاصي عمل مي کنند. توضيح بيشتر اين مطلب در پرتو نکات زير امکان پذير است:
نکته ي اول: مسئله احباط و تکفير
از دير زمان در علم کلام بحث « احباط » و « تکفير » (1) مطرح بوده است. « احباط » يعني مکلف، ثواب پيشين را با گناه بعدي از بين ببرد و « تکفير » يعني گناهانپيشين با طاعت بعدي پوشانده شود.
اکثر متکلمان معتزلي، طرفدار مسأله ي احباط و تکفير هستند (2)، ولي از ديدگاه مشهور متکلمان اماميه، « احباط » و « تکفير » مورد پذيرش نيست. (3) اينان در نفي اين دو موضوع، به دلايل عقلي و نقلي استناد کرده (4) و چنين مي گويند: استحقاق آدمي نسبت به پاداش ايمان و عمل نيک و نسبت به کيفر کفر و شرک و کارهاي بد، مشروط است؛ يعني ايمان و عمل نيک، در صورتي مايه پاداش مي شوند که در آينده، کفري به دنبال آن نيايد و يا برخي از گناهان کبيره از آدمي صادر نشود، به طوري که اگر اين شرط مفقود شد، روشن مي گردد که از روز نخست اين فرد مستحق پاداش نبوده است؛ زيرا خداوند پاداش خود را مشروط کرده بود و چون به اين شرط عمل نشد، مستحق پاداش هم نگرديد. برخي از کارهايي که نبود آنها در استحقاق پاداش ايمان و عمل
صالح شرط است، عبارت اند از: ارتداد پس از ايمان (5)، شرک (6)، کفر (7) و بي حرمتي نسبت به پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) (8) و... . همچنين شرک، کفر و گناهان ديگر، در صورتي مايه ي کيفر مي شوند که در آينده، ايمان به خدا (9)، توبه (10)، اجتناب از گناهان بزرگ (11) و برخي از کارهاي نيک مانند هجرت، جهاد و شهادت در راه خدا (12)، به دنبال آنها نيايند. بنابراين استحقاق کيفر، مشروط است و در صورت
تحقق نيافتن شرط، استحقاق کيفري نيست تا تکفير مطرح شود. (13)
صاحب تفسير نمونه معتقد است که اين نزاع به يک نزاع لفظي بازگشت مي کند و احباط و تکفير امري ممکن است و هيچ گونه ظلمي از آن حاصل نمي گردد، و آيات و رواياتي صريحاً بر آن دلالت دارند.
وي مي گويد: گاه مي شود انسان ساليان درازي زحمت مي کشد و با مشقت فراوان سرمايه اي مي اندوزد، ولي با يک ندانم کاري و يا يک هوسبازي آن را از دست مي دهد؛ يعني « حسنات » سابق « حبط » مي شود. يا به عکس مرتکب اشتباهات و خسارت هاي زيادي شده و با يک عمل عاقلانه و حساب شده همه را جبران مي کند. اين يک نوع تکفير است (تکفير يک نوع پوشانيدن و جبران کردن است)، در مسائل معنوي نيز همين اصل صادق است. (14)
به هر حال، چه احباط و تکفير را بپذيريم يا نپذيريم، وجود حداقل يکي از گناهان برشمرده شده (ارتداد پس از ايمان، شرک، کفر و بي حرمتي نسبت به پيامبر اسلام (صلي الله عليه وآله و سلم) و... )، موجب مي گردد تا ايمان و عمل صالحِ گذشته، از بين رفته و پاداشي به آنها تعلق نگيرد. همچنين ايمان به خدا، توبه، اجتناب از گناهان بزرگ و برخي از کارهاي نيک مانند هجرت، جهاد و شهادت در راه خدا، مي توانند نقشي در جبران شرک، کفر و گناهان گذشته، داشته باشند، اما بايد توجه داشت که، نقشِ اعمال صالح در جبران گناهان گذشته در صورت قبولي آن است. اين را نيز مي دانيم که يکي از شرائط قبولي اعمال نيک، « موافات برايمان » است؛ يعني کساني که در لحظه ي پايان زندگي کافر باشند و از ايمان
برخوردار نباشند، اعمال گذشته ي آنها (حتي اعمال نيکي که در حال ايمان انجام داده اند) طبق صريح آيات قرآن حبط و نابود مي گردد، توبه هاي آنان از گناه اگر چه در حال ايمان انجام شده نيز در چنين صورتي نابود خواهد شد. (15)
وانگهي بايد دانست که در اسلام عمل بدون ايمان از ارزش چنداني برخوردار نيست و يقيناً چنين عملي اين توانايي را ندارد که گناهان گذشته را به حسنات تبديل نمايد.
نکته ي دوم: جايگاه و نقش عمل در اسلام
مسئله نقش ايمان و کفر و تأثير آنها در سعادت و شقاوت ابدي انسان، رابطه ميان ايمان و عمل صالح و سؤالاتي مانند اين که آيا کارهاي خيرِ افراد غير مسلمان نيز مقبول است؟ آيا مي توان جداي از نگرش هاي مذهبي و ديني، به عمل انسان ها نگريست؟، از مباحث کلامي با پيشينه اي بسيار طولاني است.در اين ميان برخي همچون خوارج راه افراط را پيموده اند و هيچ جايگاهي براي ايمان لحاظ نکردند و معتقد شدند که ارتکاب گناه عاملي مستقل براي کفر و ارتداد و در نتيجه شقاوت ابدي است. (16) در مقابل مرجئه معتقد گرديدند که وجود ايمان براي سعادت کافي است و ارتکاب گناه ضرري به سعادت مؤمن نمي زند. در حقيقت، عمل انسان نقش چنداني در سرنوشت وي ندارد. (17)
فلاسفه ي اسلامي نيز از اين جهت به اين موضوع مي پرداختند که اگر قرار باشد همه ي مردمي که از دين خارجند، اهل شقاوت و عذاب باشند، لازم مي آيد که در نظام هستي شر و بدي بر خير و نيکي غلبه داشته باشد، در حالي که مطلب بر خلاف اين است. طبق اصول قاطع و مسلم عقلي و نقلي اصالت و غلبه براي سعادت و خيرها است نه براي شر و بدبختي ها. (18)
در انديشه ي کثرت گرايي (پلوراليسم) (19) عمل از سوي هر کس و با هر عقيده اي که انجام شود، اگر نيک باشد مقبول فرض شده و جداي از اعتقادات افراد مورد بررسي قرار مي گيرد (20)، اما در انديشه ي حصرگرايي شرط قبولي عمل، باور ديني است و به عمل جداي از ايمان ديني، با ديده ي ترديد نگريسته مي شود.
پراگماتيست ها نيز، به اصالت عمل (21) اعتقاد دارند. آنها هيچ گونه اصالتي براي انديشه، نيت، ايمان و عشق و توجهات معنوي در ساخت هويت انسان قائل
نيستند. آنها معتقدند هر عملي صرفاً به اين دليل که براي ما نافع است و سود و ثمره دارد، داراي ارزش اخلاقي و حقيقي است، چه از روي ايمان باشد يا نباشد و چه با نيت صحيح انجام شود و يا نشود. اما مکتب اهل بيت نه کثرت گرايي را مي پذيرد و نه اصالت عمل را و نه ايمان را به تنهايي در نجات انسان کافي مي داند و نه عمل صالح را.
تبيين ديدگاه مکتب اهل بيت به قرار زير است:
1. ردّ کثرت گرايي
اگرچه همه ي پيامبران و اديان الهي به سوي يک هدف و يک خدا دعوت مي کردند و در يک مسير بودند، اما همان طور که از نظر تاريخي در طول يکديگر بودند، از لحاظ اعتبار نيز در طول هم قرار دارند. در هر زمان پيامبر صاحب شريعتي از طرف خدا آمده، مردم موظف بودند از راهنمايي او استفاده کنند و احکام عبادي و غير عبادي خود را از او فرا گيرند، تا نوبت به حضرت خاتم الانبياء (صلي الله عليه و آله و سلم) رسيده است. در عصر خاتميت جز اسلام هيچ قانوني از هيچ کسي پذيرفته نيست. (22)، اگر کسي بخواهد به سوي خدا راهي بيايد، بايد از دستورات دين اسلام راهنمايي بجويد. همان گونه که در زمان حضرت موسي (عليه السّلام) تنها راه سعادت آيين يهود و در زمان عيسي (عليه السّلام) دين مسيح آيين بر حق بود. اين باور ريشه در جامعيت، جاودانگي و خاتميت دين اسلام دارد. (23)2. ردّ اصالت عمل (توبه به حسن فاعلي و فعلي عمل)
درست است که عمل سازنده ي انسان است، ولي عملي که از روي ايمان و نيتخالص الهي باشد، مي تواند چنين نقشي را ايفا کند؛ زيرا در اين مکتب آنچه حائز اهميت است در درجه ي اول آثاري است که عمل بر نفس انسان مي گذارد و نه صرفاً سود مادي و فايده هاي خارجي و بيروني آن، بنابراين اسلام براي عمل ارزش فراواني قايل است، ولي عملي را سودمند و با ارزش مي داند که تأثير مثبت بر نفس انسان مي گذارد؛ يعني عملي که داراي حسن فاعلي و فعلي باشد، پس در اسلام به انگيزه، نيت و هدف عمل (حسن فاعلي) مانند خود عمل توجه شده است. (24)
به عبارت ديگر، هر عملي داراي دو جنبه ي مهم است که از نظر خوبي و بدي حسابي جداگانه دارد: الف. شعاع عمل مفيد يا مضر در خارج و اجتماع بشري؛ ب. انتساب عمل به شخص فاعل و انگيزه هاي انساني و روحي او. از نظر اول بايد ديد گستره ي عمل مفيد يا مضر تا کجاست و از نظر دوم بايد ديد که عامل، در نظام روحي و فکري خود به سوي کدام هدف و مقصد ره مي سپارد و يا به کدام جهت رفته است. گفتني است که اعمال آدمي تنها از نظر شعاع انتساب به روح فاعل، در دفاتر ملکوتي ثبت و ضبط مي شوند؛ زيرا قرآن مي فرمايد: « الذي خلق الموت والحيات ليبلوکم ايکم احسن عملا »؛ کسي که مرگ و زندگي را آفريد تا شما را بيازمايد که کدام يک نيکو کردارتريد. (25) در اين آيه عبارت « احسن عملا » به وضوح بيان مي کند که کيفيت و ميزان حسن عمل مورد توجه است نه کميت و تعداد اعمال.
در ديدگاه قرآن شخصيت و « من » حقيقي همان روح ماست و روح ما با هر عمل اختياري از قوه به سوي فعليت گام بر مي دارد و اثر و خاصيتي متناسب با اراده و هدف و مقصد خود کسب مي کند. اين آثار و ملکات جزء شخصيت ما
مي شود و ما را به عالمي متناسب با خود مي برد. البته مقصود اين نيست که حساب حسن فاعلي از حساب حسن فعلي به کلي جداست و انسان از نظر نظام روحي و تکاملي معنوي نبايد کاري به کارهاي مفيد اجتماعي داشته باشد، بلکه مقصود اين است که کار مفيد اجتماعي آن گاه از نظر نظام روحي و تکاملي معنوي مفيد است که روح با انجام آن عمل يک سير و سفر معنوي کرده باشد. نسبت حسن فعلي با حسن فاعلي نسبت بدن به روح است، يک موجود زنده ترکيبي از روح و بدن است و بايد در پيکر عملي که حسن فعلي دارد حسن فاعلي دميده شود، تا آن عمل زنده گردد و حيات يابد.
3. اصالت ايمان و عمل
از آنچه گفته شد، مي توان فهميد که در مکتب اهل بيت (عليهم السّلام) ايمان و عمل هر دو اصالت دارند. عملِ بدون ايمان و ايمانِ بدون عمل (26)، هر يک به تنهايي کارائي ندارند و از ارزش چنداني برخوردار نيستند.در قرآن هرجا از « ايمان » سخني به ميان آمده، در کنارش « عمل صالح » نيز ذکر گرديده است، به گونه اي که گويي ايمان و عمل دو امر جداناپذير در رشد و تعالي انسان لحاظ شده اند و به راستي هم چنين است؛ زيرا ايمان و عمل صالح مکمل يکديگرند و در يکديگر تأثير متقابل دارند. ايمان اگر در اعماق جان نفوذ کند، حتماً شعاع آن در اعمال انسان ظاهر مي شود و عمل را صالح خواهد نمود. اساساً ايمان همچون ريشه است و عمل صالح ثمره و ميوه آن، وجود ميوه شيرين دليل بر سلامت ريشه است و وجود ريشه سالم سبب پرورش ميوه هاي مفيد خواهد بود. (27)
استاد شهيد مطهري در اين باره مي گويد: در اسلام، ايمان اسلامي زير بناي فکري و اعتقادي است و ايدئولوژي اسلامي بر اساس اين ايمان بنا شده است، ولي ايمان در عين داشتن ارزش زيربنائي، اصالت هم دارد [يعني هدف نيز شمرده مي شود]. پس در اين جهت حق با فلاسفه است که ايمان، خودش اصالت دارد نه اين که ارزش ايمان، ارزش « مقدمه عمل بودن » است. اين طور نيست که هر چه هست عمل است و هر چه هست فعاليت و کوشش است، بلکه اگر ايمان را از عمل بگيريم، يک پايه را خراب کرده ايم همچنان که اگر عمل را از ايمان بگيريم، يک پايه ديگر را خراب کرده ايم. قرآن هميشه مي گويد: « الذين آمنوا و عملوا الصالحات ». اگر ايمان، منهاي عمل باشد يک رکن سعادت وجود دارد، ولي رکن ديگر آن موجود نيست و اگر عمل را بگيريم و ايمان را رها کنيم، باز هم درست نيست، خيمه سعادت روي يک پايه نمي ايستد. ايمان از نظر اسلامي ارزش ذاتي و اصالت دارد و واقعاً مال انسان در اين دنيا و بالخصوص در دنياي ديگر به اين است که « ايمان » داشته باشد، براي اينکه در اسلام، روح واقعاً استقلال دارد و از خود کمالي دارد و بعد از مردم باقي است. اگر روح به کمالات خودش نرسد، ناقص و فاسد است و به سعادت خودش نائل نمي شود. (28)
به هر حال، از آن جا که هدف خلقت جهان آفرينش، انسان و ارسال رسل و انزال کتب، رساندن انسان به سعادت واقعي و کمال حقيقي است و اين کمال حقيقي، فقط در سايه ي قرب الهي تحقق مي يابد، مي توان ايمان به خداي متعال و ربوبيت تکويني و تشريعي او را که مستلزم اعتقاد به معاد و نبوت است، نهال تکاملي حقيقي انسان دانست، و اعمال نيک را به سان شاخ و برگ هايي که از آن
مي رويد و ميوه اش سعادت ابدي است که در جهان آخرت ظاهر مي گردد. اگر کسي به جاي بذر ايمان بذر عصيان و کفر را در دلش پاشيد، استعداد خداداديش را ضايع کرده و درختي را به بار آورده که ميوه اش زقوم دوزخ خواهد بود. چنين کسي راه به سوي سعادت اخروي و ابدي نمي برد و تأثير کار نيکش از رمز اين جهان فراتر نمي رود.
از اين رو قرآن، از سويي؛ ايمان را شرط تأثير اعمال نيک در سعادت اخروي مي داند (29) و از سويي ديگر؛ اعمال کافران را تباه و بي ثمر دانسته است (30)؛ البته طبق آموزه هاي ديني عمل خير کفار نيز اگر چه داراي عمق نيست و سعادت ابدي را در پي ندارد، (31) اما آثاري ولو ناچيز را به دنبال خواهد داشت؛ زيرا منطق قرآن آن است که هر کسي در هر راهي که تلاش کند و به سوي هر مقصدي که برود و فعاليت کند، خدا اجرش را در همان مقصد ضايع نمي کند، خواه مقصدش دنيوي
باشد و خواه مقصدش اخروي. (32) بديهي است کسي که ايمان ندارد اصلاً آخرت را نمي خواهد و وقتي خودش آخرت را نمي خواهد نمي شود آن را به او داد. (33)
نتيجه اين که، اگرچه شکل و عمل مؤمنانه با شکل و عمل بدون ايمان يکي است، ولي بين اين دو عمل تفاوتي از زمين تا آسمان وجود دارد. عمل مؤمنانه هم شرط قبولي عمل در آخرت است؛ زيرا انگيزه اخروي و الهي در پرتو ايمان حاصل مي شود و هم تکامل روح انسان در اين دنيا به ايمان و عمل مؤمنانه بستگي دارد.
نکته ي سوم: ابعاد مختلف گناه
گناهان با توجه به اختلاف شرايط زمان و مکان انجام گناه و تفاوت گناهان و شخصيت گناهکار، در يک سطح نيستند. و با يکديگر تفاوت دارند و بالطبع مجازات آنها نيز متفاوت است (34)؛ علاوه بر اين که گناه گاهي تنها عصيان ونافرماني و حرمت شکني پروردگار و ظلم به خود است، و زماني نيز حق الناس، را مورد هجوم قرار مي دهد و ظلم به ديگران نيز به آن اضافه مي شود. (35) در روايات آمده است که، « خداوند هرگز گناهاني را که حق الناس (حق مردم) است نمي بخشد، مگر اين که خود صاحب حق، آن را ببخشد ». (36)
بر اين اساس؛ اگر گفته مي شود که اعمال صالح سيئات را به حسنات تبديل مي کند، با لحاظ اين نکته است که گناه چه گناهي است آيا حق الله است يا حق الناس و... . از امام صادق (عليه السّلام) سؤال شد که شخصي از طريق طاغوت درآمدهايي را به دست آورده و با اميد به آيه « إِنَّ الحسناتِ يُذهِبنَ السَّيِّئاتِ » به فقرا کمک مي کند و به حج مي رود؟ حضرت فرمود: « انّ الخطيئه لا تکفر الخطيئه » گناه را نمي توان با گناه پوشاند. آنچه را به دست آورده مالِ مردم است و تصرّف در مال مردم به هر شکل حرام است. (37)
از آنچه گفته شد روشن گرديد که با فرض پذيرش اعمال نيک از سوي يزيد و ناديده گرفتن جنايات بعدي او، گناهان او به حسنه مبدل نخواهد شد؛ زيرا از مباحث گذشته دانسته شد که ايماني قرين عمل او نبوده است، علاوه بر اين او بر مسندي تکيه زده که از آن او نبود و نمي توان گناهش را با گناه ديگر پوشاند. پس او قبل از اين جنايت اگر عمل نيکي داشته که با شرک و کفر و بي حرمتي به رسول خدا، و... اسباب حبط آن را فراهم کرده است و اگر بعد از اين جنايت نيز عمل نيکي انجام داده که مستحق پاداشي نبوده است و اين اعمال او بدون ايمان ارزشي نداشته است تا گناهاني مانند عوامل احباط را، بدون کيفر سازد.
پينوشتها:
1. کلمه « احباط » از ريشه « حبط » و در لغت به معناي بي اثر کردن است و حبط عمل، يعني بي اثر شدن آن. کلمه « تکفير » از ريشه کفر در لغت به معناي پوشانيدن است.
2. از نظر معتزله، امکان ندارد انسان در زمان واحد هم مستحق ثواب و هم مستحق عقاب باشد و ممکن نيست در نامه عمل کسي، هم حسنه و هم سيئه وجود داشته باشد؛ بنابراين اولاً ملاک در ثواب و عقاب، عمل نهايي است که انجام مي شود، اگر خير باشد، تمام گناهان گذشته را مي پوشاند و اگر شر باشد، تمام اعمال نيک گذشته را حبط مي کند. ثانياً پاداش ها و کيفرها با يک ديگر سنجيده مي شود و هر طرف کمتر بود، نابود مي شود؛ بدون آن که از طرف بيشتر چيزي کم شود. نک: تفتازاني، سعدالدين، شرح المقاصد، ج 5، ص 142.
3. دليل عقلي بطلان احباط و تکفير - به معنايي که معتزله معتقدند - ظلم بودن آن است؛ زيرا کسي که ثواب کمتري داشته و گناه بيشتري پس از احباط به منزله کسي خواهد بود که اصلاً کار نيک نکرده است و اين يک نوع ستم در حق او خواهد بود و دليل نقلي آن، آيات قرآن است؛ مانند آيات 7 و 8 سوره زلزال: « فَمَن يَعمَل مِثقالَ ذَرَّهٍ خيراً يرَه، و من يعمل مثقال ذرهٍ شرّاً يرهُ »؛ پس هر کس هم وزن ذره اي، کار خير انجام دهد، آن را مي بيند و هر کس هم وزن ذره اي کار بد کرده، آن را مي بيند.
4. علامه حلي، جمال الدين، کشف المراد شرح تجريد الاعتقاد خواجه نصير الدين طوسي، ص 554-560؛ مجلسي، محمدباقر، بحارالانوار، ج 5، ص 332.
5. « وَ مَنْ يَرْتَدِدْ مِنْکُمْ عَنْ دِينِهِ فَيَمُتْ وَ هُوَ کَافِرٌ فَأُولئِکَ حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ فِي الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ... »؛ هر کس راه ارتداد را پس از ايمان در پيش گيرد و به همان حالت بميرد اعمال او در دنيا و آخرت باطل مي گردد و آنان براي هميشه در آتش خواهند بود؛ بقره، 217.
6. « وَ لَوْ أَشْرَکُوا لَحَبِطَ عَنْهُمْ مَا کَانُوا يَعْمَلُونَ »؛ اگر شرک ورزند، آنچه را که انجام داده اند، باطل و بي اثر مي شود؛ انعام، 88.
7. « أُولئِکَ الَّذِينَ کَفَرُوا بِآيَاتِ رَبِّهِمْ وَ لِقَائِهِ فَحَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ »؛ آنان کساني هستند که به آيات خدا و روز معاد کفر ورزيده اند، پس عمل هاي نيک آنان باطل گرديد؛ کهف، 105.
8. « يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لاَ تَرْفَعُوا أَصْوَاتَکُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِيِّ ... أَنْ تَحْبَطَ أَعْمَالُکُمْ... »؛ اي افراد با ايمان! صداهاي خود را فراتر از صداي پيامبر نبريد و در برابر او بلند سخن مگوييد؛ آن گونه که بعضي از شما در برابر بعضي بلند صدا مي کنند، مبادا اعمال شما باطل گردد، در حالي که نمي دانيد؛ حجرات، 2.
9. « وَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَ آمَنُوا ... کَفَّرَ عَنْهُمْ سَيِّئَاتِهِمْ... »؛ آنان که (به خدا) ايمان آورده و عمل صالح انجام دادند و به آن چه به حق از جانب خداوند بر حضرت محمد نازل گرديده، معتقد شدند، خداوند گناهان آنان را پوشانده و حال آنان را (در دنيا و آخرت) نيکو مي سازد؛ محمد، 2.
10. « يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا تُوبُوا إِلَى اللَّهِ تَوْبَةً نَصُوحاً عَسَى رَبُّکُمْ أَنْ يُکَفِّرَ عَنْکُمْ سَيِّئَاتِکُمْ ... »؛ اي افرادي که ايمان آورده ايد! صادقانه به سوي خدا توبه کنيد. اميد است خداوند گناهان شما را بپوشاند و در بهشت هايي که از پايين آن ها نهرها جاري است، داخل نمايد؛ تحريم، 8.
11. « إِنْ تَجْتَنِبُوا کَبَائِرَ مَا تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُکَفِّرْ عَنْکُمْ سَيِّئَاتِکُمْ ... »؛ اگر از گناهان بزرگ اجتناب نماييد، گناهان کوچک شما را مي پوشانيم و شما را در جايگاه ارجمندي وارد مي کنيم؛ نساء، 31.
12. « فَالَّذِينَ هَاجَرُوا وَ أُخْرِجُوا مِنْ دِيَارِهِمْ وَ أُوذُوا فِي سَبِيلِي وَ قَاتَلُوا وَ قُتِلُوا لَأُکَفِّرَنَّ عَنْهُمْ سَيِّئَاتِهِمْ ... »؛ کساني که در راه خدا هجرت کردند و از سرزمين خودشان بيرون رانده شدند و در راه من (خدا) مورد اذيت و آزار قرار گرفتند و با دشمنان خدا جهاد نموده و به شهادت رسيدند، گناهانشان را پوشانده و آنان را به بهشت هايي که پايين آن ها نهرها جاري است، وارد مي کنيم؛ آل عمران، 195.
13. جهت آگاهي بيشتر، ر. ک: طباطبايي، محمد حسين الميزان، ج 2، ص 175؛ شيخ طوسي، التبيان، ج2، ص 208؛ سبحاني، جعفر، منشور جاويد، ج 8، ص 276-248؛ فضل الله، محمد حسين، تفسير من وحي القرآن، ج 4، ص 191-202.
14. نک: مکارم شيرازي، ناصر، تفسير نمونه، ج 2، ص 115.
15. قرآن در اين باره مي فرمايد: « توبه کساني که کارهاي بدي انجام مي دهند و هنگامي که مرگ يکي از آنها فرا رسد مي گويند: الان توبه کردم، پذيرفته نيست و نه توبه کساني که در حال کفر از دنيا مي روند (و در عالم برزخ توبه مي کنند) اينها کساني هستند که عذاب دردناکي برايشان فراهم شده است! »؛ نساء، 18. در اين باره، نک: مکارم شيرازي، ناصر، تفسير نمونه، ج3، ص 317.
16. علامه حلي، جمال الدين، کشف المراد شرح تجريد الاعتقاد خواجه نصير الدين طوسي، ص 578.
17. نک: جرجاني، ميرسيد شريف، شرح المواقف، ج 1، ص 396؛ رباني گلپايگاني، علي، فرق و
مذاهب کلامي، ص 275-276.
18. مطهري، مرتضي، عدل الهي، ص 262.
19. کثرت گرايان همه اديان را محق مي دانند و مي گويند يک دين حق و صراط مستقيم نداريم، بلکه اديان حق و صراط هاي مستقيم داريم. سعادت يعني بيرون آمدن از خود محوري و خدا محور شدن و اين مهم از عهده همه اديان ساخته است بر اساس اين نظر، آدمي مي تواند هر يک از اديان موجود را که مايل است برگزيند و بدان التزام و اعتقاد ورزد و خود را به سعادت برساند، اما انحصارگرايان در پاسخ کثرت گرايان مي گويند: مگر مي شود چند رأي يا مکتب متناقض همه با هم درست و محق باشند.
20. معمولاً کساني که داعيه ي روشنفکري دارند با قاطعيت مي گويند؛ هيچ فرقي ميان مسلمانان و غير مسلمانان بلکه ميان موحد و غير موحد و مؤمن و غير مؤمن نيست. هر کس عمل نيکي انجام دهد، استحقاق ثواب و پاداش از جانب خداوند را دارد. اينان خداوند را عادل مي دانند که ميان بندگان خود تبعيضي روا نمي دارد. همچنين به آياتي اشاره مي کنند مبني بر اين که خداوند اجر نيکوکاران را ضايع نمي کند. نک: مطهري، مرتضي، آشنايي با قرآن، ج 4، ص 128.
21. گفتني است بحث ارزش عمل که به معناي ضرورت عملي ساختن باورهاي ديني و اخلاقي است با بحث اصالت عمل متفاوت است. اصالت عمل ديدگاه مادي افراطي اي است که پراگماتيست ها در مورد عمل انسان مطرح نموده اند. اينها معتقداند که انسان يعني عمل، و عمل است ملاک حقيقت است و هويت حقيقي انسان را شکل مي دهد.
22. « و هر کس غير از اسلام ديني بجويد هرگز از او پذيرفته نشود و او در جهان ديگر از جمله زيانکاران خواهد بود ». آل عمران، 85.
23. نک: مطهري، مرتضي، عدل الهي، ص 268.
24. براي آگاهي بيشتر، ر. ک: مصباح يزدي، محمد تقي، به سوي خودسازي، ص 304.
25. ملک، 2.
26. گاهي گفته مي شود، ايمان بدون عمل، انسان را از حوزه ايمان نيز خارج مي سازد. در اين باره، نک: جعفريان، رسول، مرجئه، تاريخ و انديشه، ص 106 و 107.
27. اميرالمؤمنين علي (عليه السّلام) در اين زمينه فرموده است: « فبالايمان يستدل علي الصالحات و بالصالحات يستدل علي الايمان؛ به وسيله ي ايمان به اعمال شايسته استدلال مي شود و به سبب اعمال صالح مي توان بر وجود ايمان استدلال نمود. مجلسي، محمدباقر، بحارالأنوار، ج 32، ص 240.
28. نک: مطهري، مرتضي، مجموعه آثار، ج23، ص 189-195.
29. « وَ مَنْ يَعْمَلْ مِنَ الصَّالِحَاتِ مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثَى وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولئِکَ يَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ »؛ « هر مرد و زني که کارهاي شايسته انجام دهد در حالي که مؤمن باشد چنين کساني وارد بهشت خواهند شد ». نساء، 124.
30. قرآن مي فرمايد: « مثل اعمال کافران مانند خاکستري است که در يک روز طوفاني باد به سختي بر آن بوزد. به چيزي از دستاوردهايشان دست رسي نخواهند داشت و اين گمراهي دوري است »، ابراهيم، 18؛ قرآن در آيه اي ديگر عمل کفار را به سرابي تشبيه کرده که شخصي تشنه به آن دل مي بندد ولي همين که به آن مي رسد. آبي نمي يابد، نور، 29. گفتني است که اين آيات درباره انسان هايي است که حقيقت بر آنها عرضه شده و در عين حال در مقابل حقيقت ايستاده اند. نک: مطهري، مرتضي، آشنايي با قرآن، ج 4، ص 147-128.
31. قرآن مي فرمايد: « إِنَّا لاَ نُضِيعُ أَجْرَ مَنْ أَحْسَنَ عَمَلاً »؛ « ما اجر کار نيک هيچ کس را از بين نمي بريم »، کهف، 30؛ و در جاي ديگر تصريح مي فرمايد: « فمن يعمل مثقال ذره خيراً يره »؛ و در روايات نيز آمده است که پيامبر (صلي الله عليه وآله وسلم) فرمودند: از اهل آتش آن که عذابش از همه آسان تر است ابن جذعان است، گفته شد: اي رسول خدا، ابن جذعان چه کرده است که عذابش از همه آسان تر است حضرت فرمودند: چون عادتش اين بود که مردم را غذا مي داد و اطعام مي نمود. دعائم الإسلام، ج2، ص 104؛ مجلسي، محمدباقر، بحارالأنوار، ج 8، ص 316.
32. « مَنْ کَانَ يُرِيدُ حَرْثَ الْآخِرَةِ نَزِدْ لَهُ فِي حَرْثِهِ وَ مَنْ کَانَ يُرِيدُ حَرْثَ الدُّنْيَا نُؤْتِهِ مِنْهَا وَ مَا لَهُ فِي الْآخِرَةِ مِنْ نَصِيبٍ »؛ هر کسي که بخواهد بذر را به نيّت دنيا بپاشد نتيجه اش دنيوي است و هر کس که به نيت آخرت، پاداش اخروي در انتظار اوست، شوري، 20.
33. قرآن مي فرمايد: « مَنْ کَانَ يُرِيدُ الْعَاجِلَةَ عَجَّلْنَا لَهُ فِيهَا مَا نَشَاءُ لِمَنْ نُرِيدُ ... »؛ آن کس که (تنها) زندگي زودگذر (دنيا) را مي طلبد، آن مقدار از آن را که بخواهيم - و به هر کس اراده کنيم - مي دهيم سپس دوزخ را براي او قرار خواهيم داد، که در آتش سوزانش مي سوزد در حالي که نکوهيده و رانده (درگاه خدا) است. و آن کس که سراي آخرت را بطلبد، و براي آن سعي و کوشش کند - در حالي که ايمان داشته باشد - سعي و تلاش او، (از سوي خدا) پاداش داده خواهد شد. هر يک از اين دو گروه را از عطاي پروردگارت، بهره و کمک مي دهيم و عطاي پروردگارت هرگز (از کسي) منع نشده است. اسراء، 18-20. نک: منصوري، حميد، نقش ايمان در سرنوشت عمل از ديدگاه شهيد مطهري.
34. مثلاً قرآن درباره همسران پيامبر (صلي الله عليه وآله و سلم) مي فرمايد: « اگر شما کار زشتي انجام دهيد، مجازات آن را دو برابر خواهيد ديد » احزاب، 30؛ يا در روايتي از امام رضا (عليه السّلام) آمده است: « کسي که آشکارا گناه مي کند و يا آن را پخش مي کند ذليل است و کسي که گناهان را بپوشاند و مخفي کند مورد آمرزش قرار مي گيرد ». کليني، محمد بن يعقوب، الکافي، ج 2، ص 428؛ مکارم شيرازي، ناصر، تفسير نمونه، ج 14، ص 406.
35. نک: مکارم شيرازي، ناصر، تفسير نمونه، ج 6، ص 415.
36. کليني، محمد بن يعقوب، الکافي، ج 2، ص 433.
37. عياشي، تفسير عياشي، ج 2، ص 162.
ترخان، قاسم؛ (1388)، نگرشي عرفاني فلسفي و کلامي به: شخصيت و قيام امام حسين (ع)، قم: نشر چلچراغ، چاپ اول