ورود اسلام به خليج فارس

ورود اسلام به جزاير و بندرهاي خليج فارس، در همان سال هاي ابتدايي ظهور اسلام به وقوع پيوست. بحرين نخستين منطقه ي پس کرانه اي ساساني بود که مسلمانان تسخير کردند. اين منطقه از زمان اردشير بابکان تا زماني...
جمعه، 17 بهمن 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
ورود اسلام به خليج فارس
ورود اسلام به خليج فارس

 

نويسنده: دکتر علي اکبر ولايتي





 

ورود اسلام به جزاير و بندرهاي خليج فارس، در همان سال هاي ابتدايي ظهور اسلام به وقوع پيوست. بحرين نخستين منطقه ي پس کرانه اي ساساني بود که مسلمانان تسخير کردند. اين منطقه از زمان اردشير بابکان تا زماني که نعمان بن منذر به دست خسرو پرويز کشته شد، تحت حکومت خاندان منذر، از قبايل عرب دست نشانده ي ايران، بود ( همو، ج1، ص 237 ).
بسياري از قبايل عرب به سبب آب مناسب بحرين به اين ناحيه مهاجرت کرده بودند. احمد بن يحيي بَلاذُري ( - 279 ق )، تاريخ نگار ايراني تبار مقيم بغداد، در فتوح البُلدان ( ص 113 )، درباره ي قبايل ساکن در بحرين مي نويسد: « گفته اند که ارض بحرين جزء مملکت ايران بوده است و در باديه هاي آن مردم بسياري از اعراب عبد قيس و بکربن وائل و تميم مقيم بوده اند». همه ي اين قبايل تحت رياست آل منذر بودند. با کشته شدن نعمان بن منذر، به دست خسرو پرويز و پس از آن کشته شدن خسرو پرويز، خلأ قدرت در اين مناطق به وجود آمد.
بر اساس منابع، پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) در هشتمين سال بعثت، (1) هشت رسول براي هشت سرزمين فرستاد. ابوعلي محمد بن محمد بلعمي ( - 383 ق )، وزير دانشمند عبدالملک منصور ساماني، درباره ي اعزام اين مأموران مي نويسد: « پس پيغمبر (عليه السّلام) هشت رسول بيرون کرد به هشت ملک و ايشان را به خداي خواند، نخستين رسول حاطب بن ابي بلتعه بود و او [ را ] سوي ملک قبط (2) فرستاد، و نام اين ملک مقوقس بود، و ديگر شجاع بن وهب را سوي ملک شام فرستاد، و نام او الحارث بن ابي شمر الغسّاني بود، و سديگر سليط بن عمرو را فرستاد به ملک يمامه، نامش هوذة بن علي الحنفي، و چهارم عمرو بن العاص را فرستاد به ملک عمان، نامش جيفر بن جلندي، و پنجم رسول العلاء بن الحضرمي به ملک بحرين فرستاد، [ نامش منذر بن ساوي ]، و ششم رسول عمرو بن اميّة الضمري را فرستاد به ملک حبشه، نامش الاصحم بن ابجر، و هفتم رسول دحية بن خليفه را فرستاد به قيصر ملک روم، نامش هرقل، و هشتم رسول عبدالله بن حذافة السّهمي را فرستاد » ( بلعمي، ج3، ص 226 ). منابع ديگر نيز به اين رسولان اشاره کرده اند ( طبري، ج3، ص 1133؛ مسعودي ، 1365، ص 240 ).
علاء حضرمي مأمور بود تا اهل بحرين را به رو آوردن به اسلام يا دادنِ جزيه دعوت کند و به دست وي نامه اي براي منذر بن ساوي و سي بخت، مرزبان هجر، فرستاده شد. بحرين، در آن زمان، جزء سرزمين ايران بود و اهالي آن را اعراب بودند. بلاذري درباره ي بحرين، در اين دوران، آورده است: « در عهد رسول الله (صلي الله عليه و آله و سلم )، منذر بن ساوي از طايفه بنو عبدالله بن زيد بن عبدالله بن دارم بن مالک بن حنظله از سوي پارسيان بر اعراب آن ديار فرمان روايي داشت. عبدالله بن زيد همان اسبذي است که به قريه ي اسبذ در هجر منسوب است. گويند که وي از جماعت اسبذيان است و ايشان قومي بوده اند که در بحرين اسب مي پرستيده اند » ( بلاذري، ص 113 ).
منذر بن ساوي و سي بخت اسلام آوردند و همراه ايشان، همه ي اعراب آن ديار و برخي از پارسيان، مسلمان شدند. اما بيشترين اهالي بحرين زردشتي، يهود و نصاري بودند، که مسلمان نشدند و به پرداخت جزيه رضايت دادند ( همو، ص 114 ).
علاء بن حضرمي با جمع آوري عشر و جزيه ي بحرين، مالي، حدود هشتاد هزار درهم، براي رسول خدا فرستاد. بنا به روايتي، پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) مدتي بعد علاء را معزول کرد و ابان بن سعيد بن عاصي بن اميه را بر بحرين ولايت داد. بلاذري ( ص 118 ) در همين باره نوشته است: « علاء بن حضرمي مالي را از بحرين براي رسول الله (صلي الله عليه و آله و سلم) فرستاد که به 80 هزار بالغ مي شد، نه پيش از آن و نه پس از آن، چنين مقداري نزد وي نيامده بود و او از آن به عباس، عم خود، بداد. هشام بن عمار از اسماعيل بن عياش و او از عبدالعزيز بن عبيدالله حکايت کرد که رسول الله (صلي الله عليه و آله وسلم) به گماردگان کسي در هجر پيام فرستاد، لکن ايشان مسلمان نشدند و بر هر مردي از آنان يک دينار جزيه وضع شد. گويند رسول الله (صلي الله عليه و آله و سلم) علاء را معزول کرد و ابان بن سعيد بن عاصي بن اميه را بر بحرين ولايت داد و جماعتي گويند علاء بر ناحيه اي از بحرين امارت يافت که قطيف جزء آن است و ابان بر ناحيه ي ديگري که الخط را در بر مي گيرد. قول نخست استوارتر است ».
واقدي ( 130- 207 ق )، تاريخ نگار پيش گام عرب، نيز درباره ي وقايع بحرين نوشته است: « پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) به علاء بن حضرمي نوشته بودند با بيست مرد از قبيله ي عبدالقيس به حضور ايشان بيايد. علاء بيست مرد از ايشان را که سالارشان عبدالله بن عوف اشج بود، با خود برداشت و به حضور پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) آمد و منذر بن ساوي را به جانشيني خود در بحرين گماشت. نمايندگان از علاء بن حضرمي شکايت کردند. پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) او را عزل کردند و ابان بن سعيد بن عاص را بر بحرين گماشتند و فرمودند: نسبت به قبيله ي عبدالقيس خير انديش باش و بزرگان ايشان را گرامي بدار» ( ابن سعد، ج 4، ص 323- 324 ).
در همان سال، پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله وسلم)، عمرو بن عاص ثقفي را نيز مأمور کرد تا مردم عمان را به اسلام دعوت کند. به گفته ي بلاذري ( ص 111 ) اغلب مردم عمان از قوم ازد بودند و رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم)، در سال هشتم، ابوزيد انصاري را، که يکي از خزرجيان بود، به سوي عمان فرستاد.
پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم)، همچنين عمرو بن عاص را نيز به همراه نامه اي نزد عبد و جيفر، پسران جلندي، فرستاد و ايشان را به اسلام دعوت کرد و گفت: « اگر آن جماعت به حق شهادت داده و از خدا و رسول وي اطاعت کردند، عمرو بر ايشان امير خواهد بود و ابوزيد بر آنان نماز خواهد گزارد و اسلام را به مردم خواهد شناساند و قرآن و سنت به آنان خواهد آموخت » ( بلاذري، ص 111 ).
بلاذري ( ص 113 ) همچنين روايت مي کند: « جمعي گويند که رسول الله (صلي الله عليه و آله و سلم)، ابوزيد را با نامه ي خود نزد عبد و جيفر ازدي، پسران جلندي، در سال ششم، فرستاد و عمرو را در سال هشتم، اندکي پس از اسلام آوردن او اعزام داشت. »
چون ابوزيد و عمرو به عمان آمدند، نامه ي پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم)، را به پسران جلندي دادند. آن دو مسلمان شدند و اعراب آن جا را به اسلام خواندند و آنان به اسلام روي آوردند ( ابن سعد، ج 1، ص 247؛ طبري، ج3، ص 1161؛ ابن خلدون، ج1، ص 450؛ ابن هلال، ص 400؛ ابن اثير، 1989، ج1، ص 372 ).
عمرو عاص با دستور پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم)، زکات اموالشان را گرفت و از زردشتيان و مجوسان عمان که اسلام نياورده بودند، جزيه گرفت. ( ابن اثير، 1371، ج7، ص 271 ). بلاذري ( ص 111 ) مي نويسد: « عمرو و ابوزيد همچنان در عمان بودند تا پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم)، رحلت کرد و به قولي ابوزيد پيش از آن تاريخ به مدينه رفت».
مسلمانان پس از رحلت پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم)، نيز، به اقدامات خود در راستاي گسترش دين اسلام ادامه دادند. از سوي ديگر در وضعيت آشفته ي ايران اواخر دوران ساساني، قبايل عرب همسايه ي ايران از فرصت استفاده کردند و گاه و بي گاه به سرزمين هاي مرزي ايران حمله مي کردند. از جمله ي آن ها قبيله ي بکر بن وائل بودند که در کنار ساحل فرات اسکان داشتند. دينوري در اخبار الطوال ( ص 142 ) درباره ي هجوم گاه و بي گاه قبايل عرب به سواحل ايراني چنين آورده است: « دو مرد به نام مثني بن حارثه ي شيباني و سويد بن قطبة عجلي که از قبيله ي بکر بن وائل بودند، خروج کردند و با لشکري که گرد آورده بودند به مرزهاي ايران هجوم آوردند و بر دهقانان تاخت و تاز و آنان غارت مي کردند و آنچه مي توانستند مي گرفتند و چون آنان را تعقيب مي کردند به صحرا مي گريختند و کسي به تعقيب ايشان نمي پرداخت. مثني از ناحيه ي حيره غارت مي کرد و حمله مي برد و سويد از جانب اُبلّه و اين به روزگار خلافت ابوبکر بود، مثني براي ابوبکر نامه نوشت و از هجوم خود به ايران و پريشاني کار ايرانيان او را آگاه ساخت و تقاضا کرد لشکري به ياري او بفرستد. »
ضعف و نابساماني حکومت ساساني و درگيري ها و اختلافات جانشيني موجب بي پاسخ ماندن اين حملات و در نتيجه، آشکار شدن ضعف حکومت ساساني بر اعراب شد. به خصوص که اعراب با سابقه ي ذهني که از جنگ ذي قار داشتند، در اين قبيل حملات جسورتر مي شدند. (3)
ابوبکر، پس از دريافت نامه ي مثني، درصدد برآمد تا به حکم جهاد و گسترش اسلام، اقدامي کند؛ بنابراين خالد بن وليد را به جنگ با ايرانيان مأمور کرد. دينوري ( ص 142- 143 ) مي نويسد: « چون اين نامه به دست ابوبکر رسيد به خالد بن وليد که از جنگ با اهل رده و مرتدان آسوده شده بود، نوشت که به حيره رود و با ايرانيان جنگ کند و مثني و همراهان او را ضميمه ي سپاه خود کند. مثني را آمدن خالد بن وليد خوش نيامد که پنداشته بود. ابوبکر خود او را به فرماندهي سپاه خواهد گماشت. خالد و مثني همراه لشکريان خود حرکت کردند و کنار حيره اردو زدند و مردم حيره در کاخ هاي سه گانه ي خود حصاري شدند...ايرانيان که در کاخ هاي سه گانه ي خود محصور بودند با خالد صلح کردند که ساليانه صد هزار درهم به مسلمانان بپردازند ». پس از آن، خالد مأمور تصرف شام شد و کار عراق و حيره به مثني محول گرديد.
به اين ترتيب، با آغاز درگيري هاي سرحدي بين اعراب مسلمان و مناطق مرزي، ضعف حکومت ساساني، بيش از پيش، آشکار گشت و راه را براي گسترش فتوحات اعراب به سوي ايران گشود.

پي‌نوشت‌ها:

1. حمدالله مستوفي در تاريخ گزيده ( ص 150 )، اعزام رسولان پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) را ذيل وقايع سال ششم بعثت، و مسعودي درالتنبيه و الاشراف ( 1365، ص 240 ) آن را در سال هفتم و ابن اثير در تاريخ کامل ( ج 7، ص 245 ) آن را در سال هشتم ذکر کرده است.
2. سرزمين اسکندريه.
3. جنگ ذوقار يا ذي قار، مهم ترين واقعه اي است که در تاريخ سياسي - نظامي، روابط ايران و اعراب پديد آمده است. در اين جنگ، خسرو پرويز دولت وابسته ي حيره را از ميان برد و مرزباني ايراني بر آن گماشت. در اين واقعه، قبيله ي بکر بن وائل در نزديکي ذي قار با دسته اي از سپاهيان ايراني به فرماندهي و هرز برخورد کردند و آن ها را شکست دادند. در اين درگيري عده اي از فرماندهان ساساني کشته شدند. اين واقعه هر چند واقعه مهمي براي ساسانيان نبود، اما شکست آنان از اعراف، باعث آشکار شدن ضعف دولت ساساني و گستاخ تر شدن عرب ها گرديد ( طبري، ج2، ص 746 ).

منبع مقاله :
ولايتي، علي اکبر، (1391)، خليج فارس پيش از اسلام، تهران: نشر اميرکبير، چاپ اول.



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط