شورش اهل رده در بحرين و عمان

بحرين عمان از جمله سرزمين هايي بودند که در سال هشتم هجري با دعوت پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) و فرستادن نماينده اي، بدون جنگ و خون ريزي، به اسلام گرويدند و اکثريت جمعيت آن ها با دعوت علاء حضرمي،...
جمعه، 17 بهمن 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
شورش اهل رده در بحرين و عمان
 شورش اهل رده در بحرين و عمان

 

نويسنده: دکتر علي اکبر ولايتي





 

بحرين عمان از جمله سرزمين هايي بودند که در سال هشتم هجري با دعوت پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) و فرستادن نماينده اي، بدون جنگ و خون ريزي، به اسلام گرويدند و اکثريت جمعيت آن ها با دعوت علاء حضرمي، نماينده ي پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم)، به دين اسلام درآمدند و بقيه ي اهالي، که زردشتي و يهودي بودند، با پرداخت جزيه بر دين خود باقي ماندند. پس از رحلت پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم)، شورش هايي در منطقه ي عمان و بحرين رخ داد که به « فتنه ي ارتداد » مشهور گرديد. در دوران ارتداد، تعدادي از قبايل عرب، که اسلام را پذيرفته بودند، به دين سابق خود بازگشتند ( ابن کثير، ج5، ص 69 و ج 6، ص 329؛ ابن خلدون، ج1، ص 490 ).
مردم عمان در سال هشتم هجري با دعوت عمرو عاص، که در آن زمان نماينده ي پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) بود، به اسلام دعوت شدند و به دين اسلام گرويدند. آنان از قبيله ي آزد و از مهاجران عرب داخل حجاز و عربستان بودند که به سرزمين هاي شمالي حجاز و عربستان؛ يعني سواحل و جزاير خليج فارس، مهاجرت کرده بودند و در عمان سکونت داشتند و با دعوت نماينده ي پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) درعمان، همگي نامه ي پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) را تصديق کرده و مسلمان شده بودند ( ابن اثير، 1371، ج7، ص 328 ).
پس از درگذشت حضرت رسول (صلي الله عليه و آله و سلم)، مردي از ازد به نام لقيط بن مالک، ملقب به « ذوالتاج » که در عصر جاهليت مانند جلندي بود و ادعاي پيغمبري مي کرد، دعوي نبوت کرد و توانست عبد و جيفر، پسران جلندي، را از آن جا براند و بر سراسر عمان دست يابد ( ابن کثير، ج6، ص 330 ).
طبري ( ج 4، ص 1449، 1450 ) در اين باره مي نويسد: « و قصه ي عمان چنان بود که در روايت ابن مجيريز آمده که لقيط بن مالک ازدي ملقب به ذوالتاج در عمان اعتباري يافته بود. وي را در جاهليت جلندي مي ناميدند و دعوي وي چون دعوي پيمبران بود، و پس از وفات پيمبر مرتد شد و بر عمان تسلط يافت و جيفر و عباد را به کوه و دريا راند ».
جيفر با ابوبکر مکاتبه و وي را از آنچه رخ داده، مطلع کرد، ابوزيد عبدالرحمن بن خلدون ( 732- 808 ق )، تاريخ نگار مسلمان تونسي، در شرح اين ماجرا چنين نوشته است: « ابوبکر حذيفة بن محصن را که از حمير بود، با عرفجة البارقي روانه داشت. حذيفه به عمان رفت و عرفجه به مهره... نيز ابوبکر عکرمه را... فرمان داد که به جانب حذيفه و عرفجه روان شود تا همراه آنان در عمان و مهره نبرد کند و چون از آن کار فراغت يافتند، به يمن باز گردند. عکرمه روان شد و پيش از آنکه آنان به يمن رسند، به آنان پيوست. ابوبکر سفارش کرده بود که به راي عکرمه کار کنند و از آن جا با جيفر و عياذ مکاتبه آغاز کردند. خبر رسيدن اين سپاه به لقيط رسيد » ( ابن خلدون، ج1، ص 490 ).
عکرمه شهر دبا را لشکرگاه قرار داد، در حالي که لشکر جيفر و عياذ در صحار به سر مي بردند. ابن خلدون در ادامه مي نويسد: « جيفر و عياذ نزد حذيفه و عرفجه و عکرمه کس فرستادند و ايشان با بعضي از سران سپاه لقيط مکاتبه کردند ولي آنان سر به فرمان نياوردند. پس دو لشکر دل بر جنگ نهادند. لقيط زن و فرزندش را پشت صفوف لشکر خود جاي داده بود. مسلمانان خواستند روي در گريز نهند که جماعتي از بني ناجيه به ياريشان آمدند. سردار ايشان خريت بن راشد بود و نيز جمعي از عبدالقيس به سرداري سيحان بن صوحان. اين امر سبب شد که دشمن منهزم گردد و مسلمانان پيروز گردند و قريب به ده هزار تن را بکشند و زنان و فرزندان را به اسارت گيرند و پيروزي را به کمال رسانند. پس اموال را تقسيم کردند و خمس آن را همراه با عرفجه نزد ابوبکر فرستادند. اين خمس هشتصد رأس [ برده ] بود. حذيفه در عمان ماند و عکرمه به مهره رفت » ( همان، ص 490 ).
بلاذري ( ص 112- 113 ) اين واقعه را چنين شرح مي دهد: « ابوبکر رضي الله عنه حذيفة بن محصن بارقي را که از قوم ازد بود و عکرمة بن ابي جهل بن هشام مخزومي را سوي ايشان فرستاد. آن دو بر لقيط و همراهانش تاخته، وي را بکشتند و از اهل دبا اسيراني گرفتند و نزد ابوبکر رحمة الله فرستادند. سپس قوم ازد به اسلام رجعت کردند و طوايفي از اهل عمان مرتد شده به شحر رفتند. عکرمه سوي ايشان عزيمت کرد و بر آنان ظفر يافت و غنايم بگرفت و جماعتي را بکشت. جمعي از طايفه ي مهرة بن حيدان بن عمرو بن حاف بن قضاعه سپاهي گرد آوردند و عکرمه سوي ايشان رفت. لکن با وي به نبرد نپرداخته، صدقه ادا کردند. ابوبکر (رضي الله عنه) حذيفة بن محصن را بر عمان ولايت داد و هنگام فوت ابوبکر نيز وي در آن جا بود و عکرمه از آن جا به يمن رفت ».
غير از اهالي عمان، مردم بحرين نيز مرتد شدند. قبيله ي عبدالقيس، يکي از بزرگترين قبايل عرب ساکن بحرين که مرتد شده بودند، به دعوتِ جارو بن معلي، دوباره به اسلام بازگشتند، اما طايفه ي بکر بن وائل به سرکردگي حطم بن ضبيعة قيسي همچنان بر ارتداد خود باقي ماندند. ابوبکر، علاء حضرمي را، که در عهد پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) به مدينه احضار شده بود، بار ديگر به بحرين فرستاد تا مرتدان را به دين اسلام بازگرداند و شورشيان را سرکوب کند.
طبري ( ج 2، ص 1437 ) در اين باره مي نويسد: « قصه ي ارتداد آن گروه از مردم بحرين که از دين بگشتند، طبق روايت يعقوب بن ابراهيم چنان بود که علاء بن حضرمي سوي بحرين رفت و کار بحرين چنان بود که پيمبر خداي (صلي الله عليه و آله و سلم) و منذر بن ساوي در يک ماه بيمار شدند و منذر کمي پس از وفات پيمبر خداي درگذشت و مردم بحرين از دين بگشتند، اما طايفه ي عبدالقيس به دين بازگشتند و طايفه ي بکر همچنان بر ارتداد بماند و آن که طايفه عبدالقيس را از ارتداد باز آورد جارود بود. »
طبري ( ج2، ص 1437 - 1438 ) همچنين داستان ارتداد قبيله ي عبدالقيس را چنين بيان کرده است: « و چون جارود پيش قرم خويش رفت، آن ها را به اسلام خواند و همگان پذيرفتند و چيزي نگذشت که پيمبر خداي از جهان درگذشت و مردم عبدالقيس گفتند: اگر محمد پيمبر خداي بود، نمي مرد و از دين بگشتند و چون جارود از ماوقع خبر يافت، کس فرستاد و قوم را فراهم آورد و بايستاد و با آن ها سخن کرد و گفت: ... محمد نيز چون پيمبران سلف در گذشت و من شهادت مي دهم که خدايي به جز خداي يگانه نيست و محمد بنده و فرستاده اوست و تو سالار و سرور مايي. قوم گفتند: ما نيز شهادت مي دهيم که خدايي به جز خداي يگانه نيست و محمد بنده و فرستاده اوست. پس از آن، قوم عبدالقيس بر اسلام خويش بماندند. »
قبيله ي بکر بن وائل نيز پس از مرگ رسول اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) مرتد شدند و به خاندان نعمان بن منذر روي کردند. محمد بن علي بن اَعثَم کوفي ( - حدود 314 ق )، تاريخ نگار عرب، در شرح ارتداد قبيله بني عبدالقيس آورده است: « به صديق اکبر خبر دادند که اهل بحرين مرتد شده اند يعني، جماعتي از بکر بن وايل، به سبب عداوتي که با بني عبدالقيس داشتند و ايشان بر دين اسلام بودند و مقيم بحرين، گفتند: بياييد جَهد کنيم و ملک بر خاندان نعمان بن المنذر باز بريم که ايشان از پسر ابوقحافه مستحق تر و سزاوارترند. پس، برخاستند و به حضرت کسري پرويز در ملک عجم آمدند و عرض داشتند: اي ملک، آن مرد هاشمي که قبايل قريش و مضر بدو مي نازيدند درگذشت، و مرد پيري ضعيف به جاي او به خلافت بنشست. در اين هنگام عامل او از بلاد ما بازگشت، و آن بلاد ضايع و مهمل است. آن جا جماعتي از عبدالقيس نمانده اند. ما به عدد و عدّت و آلت و شوکت از ايشان بيشتريم. اگر ملک عاملي را فرستد، کسي او را از بحرين مانع نتواند بود ».
آنان نزد خسرو پرويز رفتند و از او خواستند تاج پادشاهي را به خاندان نعمان بن منذر، که تا پيش از اسلام حکومت اين مناطق را بر عهده داشتند، باز گرداند. ابوبکر براي بازگرداندن مردم بحرين به اسلام، علاء حضرمي را که در زمان پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) مأمور بحرين شده بود، به همراه سپاهي، آن جا فرستاد. فتح دوباره ي بحرين در سال 12 ق رخ داد.
زاره و دارين از جمله شهرهاي بحرين بودند که در برابر سپاه مسلمانان مقاومت کردند، اما علاء با سرکوب آنان، اين شهرها را نيز تصرف کرد و تمامي نواحي بحرين ( دژ جواثا، دارين، زاره و هجر ) را گشود و غنيمت هايي که از اين شهرها به دست آورده بود، براي ابوبکر فرستاد. ابن واضح يعقوبي ( - 284 ق )، تاريخ نگار و جغرافي دان شيعه ي ايراني، درباره ي فتح بحرين مي نويسد: « ابوبکر، علاء بن حضرمي را نيز با لشکري گسيل داشت، پس زاره و ناحيه ي آن را از زمين بحرين گشود و غنيمت نزد ابوبکر فرستاد و نخستين مالي بود که ابوبکر ميان مردم، ميان سرخ و سياه و آزاد و برده بخش کرد و به هر نفري يک دينار داد ».
در همان سال، ابوبکر همچنين خالد بن وليد را براي سرکوب شورش اهل رده به سوي عراق و حيره فرستاد، که اهالي حيره صلح را پذيرفتند و جزيه پرداختند. فتح حيره در سال 12 ق روي داد و از آن پس، فتوحات مسلمانان در ايران ادامه يافت (1)( طبري، همان، ص 1479 - 1484؛ ابن اثير، 1989، ج8، ص 111 ). با فتح حيره، کليد تصرف بين النهرين در اختيار مسلمانان قرار گرفت و پس از آن، مسلمانان توانستند شهرهايي مانند انبار، اُبلّه و عين التمر را يکي پس از ديگري به تصرف درآورند. از آن پس تا زمان جنگ قادسيه، چند درگيري ميان مسلمانان و ايرانيان رخ داد. در نبرد جِسر نيز ايرانيان پيروز شدند، اما در ساير نبردها، از جمله نبرد مهران، برتري با مسلمانان بود.
استقرار مسلمانان در چهار ناحيه ي خليج فارس؛ يعني بحرين، عمان، قشم و توّج در قرون نخستين اسلامي، کمربند جنوبي محاصره ي خاک ايران را براي اعراب کامل کرده بود و مسلمانان از اين مناطق، به مثابه ي قرارگاه اصلي براي حمله به مرکز ايران و نواحي کرانه اي استفاده کردند.

پي‌نوشت‌ها:

1. در تاريخ جنگ هاي مسلمانان با مرتدان، تفاوت هايي ميان منابع وجود دارد. طبري تمام جنگ ها را در سال 12 ق مي داند؛ ابن اثير از قول معشر بن عياض، تمام فتوحات بر ضد مرتدان را به فرماندهي خالد بن وليد و در سال 11 ق ذکر کرده؛ وي در همين بخش به روايت ديگري از ربيعة بن بجير، فتوحات را در سال 13 ق آورده است.

منبع مقاله :
ولايتي، علي اکبر، (1391)، خليج فارس پيش از اسلام، تهران: نشر اميرکبير، چاپ اول.



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط