جواز عزاداري و نوحه سرايي براي اهل بيت (ع)

آيا متون ديني برگزاري مراسم عزا براي امام حسين (عليه السّلام) را تأئيد مي کند؟ آيا عزاداري مخالفت ورزيدن با قضا و قدر الهي نيست؟
جمعه، 17 بهمن 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
جواز عزاداري و نوحه سرايي براي اهل بيت (ع)
جواز عزاداري و نوحه سرايي براي اهل بيت (ع)

 

نويسنده: حجة الاسلام دکتر قاسم ترخان




 

آيا متون ديني برگزاري مراسم عزا براي امام حسين (عليه السّلام) را تأئيد مي کند؟ آيا عزاداري مخالفت ورزيدن با قضا و قدر الهي نيست؟

سؤال:

آيا عزاداري، نوحه سرايي، سينه زني براي امامان و بزرگان دين به ويژه امام حسين (عليه السّلام) صحيح است؟
لطفاً با توجه به متن زير پاسخ بگوييد:
کتاب ترجمه مسکن الفواد، ص 96 از ام سلمه روايت مي کند: « ام سلمه همسر پيغمبر اکرم گويد: هنگامي که ابوسلمه (شوهر اولش) از دنيا رفت من با خود گفتم: در اين سرزمين، من به اين مصيبت گرفتار شدم، گريه و عزاداري براي او برپا مي کنم که زيبنده باشد و خود را براي آن آماده مي کردم. اتفاقاً زني که نوحه گر بود هم بر من وارد شد و مي خواست مرا در آن مصيبت کمک کند. پيغمبر اکرم فرمود: آيا مي خواهيد دوباره شيطان را که خدايتعالي از اين خانه بيرون رانده است برگردانيد؟ من با اين جمله رسول خدا از عزاداري خودداري کردم ». اين روايت دلالت دارد بر اين که نوحه سرائي در مصيبت، ميداني است براي وسوسه شيطاني. روايات زيادي در اين مورد وجود دارد که ما به چند روايت از کتب شيعه بسنده مي نمائيم، هر چند که دهها روايت در کتب شيعه در ممنوعيت از روضه خواني و سينه زني و داد و فرياد
هنگام مصيبت وجود دارد.
همچنين روايتي است که شيخ مفيد در کتاب « ارشاد » ج2، ص 97، چاپ تهران آورده که حضرت حسين به خواهرش زينب فرمود: « اي خواهر جان، من تو را سوگند دادم و تو به سوگند من وفادار باش که چون کشته شدم گريبان بر من چاک مکن و چهره مخراش و در مرگ من واويلا و اثبورا (عذاب بر من باد خدايم مرگ دهد) مگو ».
همچنين شريف رضي در نهج البلاغه باب المختار من حکم اميرالمومنين، شماره 144 چاپ بيروت از حضرت علي آورده که فرمود: « صبر به اندازه مصيبت به انسان مي رسد و کسي که در مصيبت بر ران خود بکوبد اجرش تباه مي شود ».
کليني در الفروع الکافي، ج 3، ص 225 نيز به سند خود از امام موسي بن جعفر آورده که فرمود: « مردي که به هنگام مصيبت خود را بر رانش بکوبد موجب تباه کردن اجر خويش مي شود ».
شيخ صدوق در من لا يحضر الفقيه، ج 1، ص 520، چاپ قم به سند خويش از حضرت صادق گزارش نموده که فرمود: « هر کس به هنگام مصيبت دست خود را بر رانش بکوبد اجرش تباه مي شود ».
وظيفه مصيبت ديدگان اين است که طبق آيه 153 و 156 سوره بقره با صبر و نماز از خدا ياري جويند و بگويند: « براي خدا هستيم و به سوي او رجوع مي کنيم ».
کتاب مسکن الفواد ص 57 آورده است: « جابر بن عبدالله انصاري از امام باقر نقل کرده که فرمود: سخت ترين بي تابيها فرياد به واويلا و ناله کشيدن و لطمه به صورت زدن و بر سينه کوبيدن و موي کندن است کساني که جلسه نوحه سرائي برپا مي کنند صبر بر مصيبت نکرده اند و کسانيکه صبر نکنند قضا و حکم الهي بر ايشان جاري مي شود در حاليکه ممنوعند و اجر ايشان ضايع شده است ».
همچنين علماي قديم اماميه به پيروي از قرآن و سنت رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم)، همگي
اجماع کرده اند بر آن که ضربه زدن بر بدن و چهره و نوحه هاي باطل خواندن در هنگام اندوه و مصيبت همگي حرام اند و خداوند اين قبيل کارها را بر مسلمانان روا نشمرده است.
ابوجعفر طوسي در المبسوط، ج 1، ص 189، چاپ تهران، مي نويسد: « گريستن گناهي ندارد، اما ضربه زدن بر بدن و چهره خراشيدن و چيدن يا تراشيدن موي و نوحه خواندن به اجماع فقها همگي باطل و حرام اند. »
محمد بن ادريس حلي در السرائر، ج 1، ص 173، چاپ قم، مي نويسد: « گريستن گناهي ندارد ولي ضربه زدن بر پيکر و چهره و خراشيدن و چيدن يا تراشيدن موي و نوحه هاي باطل خواندن در هنگام اندوه و مصيبت همگي به اجماع فقها حرام شده اند ».
همچنين شيخ محمد حسن نجفي در الجواهر، ج 4، ص 367، چاپ بيروت، مي نويسد: « آري ضربه بر پيکر و چيدن موي براي مصيبت وارد شده به اجماع فقها جايز نيست ».
شيخ کليني در کتاب فروع کافي، کتاب النکاح، ج 5، ص 527، چاپ تهران، به سند خود از ابوعبدالله صادق گزارش کرده است که فرمود: چون رسول خدا مکه را فتح نمود، ابتدا مردان و سپس زنان مکه آمدند تا با او بيعت کنند در آن هنگام خداي بزرگ، اين آيه شريفه را نازل نمود: « اي پيامبر هنگامي که زنان مومن به سويت آمدند تا با تو بيعت کنند که هيچ چيز را شريک خدا نگيرند و دزدي نکنند و زنا نکنند و اولادشان را نکشند و بر کسي از پيش خود افترا نبندند و در هيچ کاري نيکي از تو نافرماني نکنند با آنها بيعت کن و براي ايشان از خدا آمرزش بخواه زيرا که خداوند بسيار آمرزنده و مهربان است ». در آن هنگام ام حکيم دختر حارث ابن هشام که همسر عکرمه فرزند ابي جهل بود پرسيد: اي رسول خدا آن کار نيکي که خدا بما فرمان داده تا درباره آن از تو نافرماني نکنيم کدام است؟ پيامبر فرمود: « هيچ گاه ضربه بر گونه نزنيد و چهره را نخراشيد و مويي را نکنيد و گريباني را مدريد و جامه سياه نکنيد و فرياد واويلا مکشيد » آن گاه رسول خدا بدين شرائط با آنان بيعت کرد.
شيخ کليني در فروع کافي، کتاب النکاح، جلد 5، ص 527، به سند ديگر از عمرو بن مقدام گزارش کرده که گفت از ابوجعفر باقر شنيدم که مي گفت: آيا مي دانيد معناي اين گفتار خداي تعالي چيست؟ (در هيچ کار نيکي ازتو نافرماني نکنند)، پاسخ دادم: نه، گفت: رسول خدا به فاطمه فرمود: « هنگامي که من مردم، گونه بر من مخراش و موي پريشان مکن و فرياد واويلا بر مدار و نوحه خواني براي من بپا مکن » سپس ابوجعفر باقر فرمود: اين است کار نيکي که خداوند بزرگ دستور داده است.
در کتاب مسکن الفواد از ابن مسعود روايت مي کند: « پيغمبر فرمودند: از ما نيست کسي که در مصيبت با دست به صورت خود بزند يا جامه خود را چاک نمايد ». و همچنين در همان کتاب آمده است: از پيامبر نقل شده که « آن حضرت نهي فرموده از تشييع جنازه که با آن نوحه و فرياد باشد ».
ديگر اين که مي دانيم بزرگترين مصيبت براي بشريت و بخصوص براي مسلمانها فقدان برترين مخلوقات خداوند يعني حضرت محمد (صلي الله عليه وآله و سلم) است و با اين که رحلت رسول اکرم (صلي الله عليه وآله و سلم) بزرگترين مصيبت مي باشد خداوند در قرآن حتي در يک آيه نفرموده که مسلمانها بعد از رحلت رسول اکرم (صلي الله عليه وآله وسلم) گريه کنند و نوحه سرائي و سينه زني به راه اندازند و ذکري از ثواب اين اعمال در قرآن وجود ندارد بلکه مي دانيم اين اعمال و گفتار برخلاف توحيد اسلامي است و لذا در تاريخ اسلام مشاهده مي نمائيم که صحابه پيامبر بعد از رحلت ايشان به سينه زني و نوحه سرائي و زنجير زني نپرداختند و حضرت علي (عليه السّلام) نيز براي پيامبر عظيم الشان اسلام، سينه زني و روضه خواني بر پا ننموده و همچنين در شبها در جبهه ها به ذکر مصيبت و سينه زني نپرداخت بلکه دعا مي نمود و مومنين همراه با او دعا مي نمودند و قرآن را قرائت نموده و بر علم و ايمانشان مي افزودند و ذکر مصيبت و روضه خواني و سينه زني در آن زمانها بين مسلمانها رايج نبوده؛ زيرا خداوند در سوره بقره به آنان آموخته بود که در هنگام مصيبت خداوند را ياد نموده صبر پيشه نمايند و بگويند: انا الله و انا الله راجعون.
يکي از بزرگترين مصيبت ها در تاريخ بشريت، رحلت پدر اسلام حضرت ابراهيم مي باشد، با اين که ابراهيم پدر امت اسلام و مسلمانان است ولي پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) در سالگرد فوتش براي او مجلس ختمي برقرار نکرده و سينه نزده و روضه خواني برپا ننموده است؛ زيرا اين اعمال مشرکان و بت پرستان بوده و با تعاليم توحيدي مغاير بوده است.
خداوند در قرآن کساني را ابراهيمي مي داند که از او پيروي نمايند، در آيه 68 سوره آل عمران مي فرمايد: « نزديکترين مردم به ابراهيم، آن کساني بودند که پيروي او کردند و اين پيامبر و مومنان مي باشند و خداوند ولي مومنين است ». طبق اين آيه کساني مي توانند خود را ابراهيمي و نزديک از جهت فکر و ايمان به ابراهيم بدانند که پيروي او کنند و مي دانيم پيروي از دستورات ابراهيم پيروي از خداست ولي غلو کردن در حق ابراهيم و سينه زني و نوحه خواني و امثال اينها به فردپرستي و شرک مي انجامد.
و همچنين پيامبر براي هيچکدام از فرزندانش که قبل از خودش رحلت نمودند مراسم روضه خواني و سينه زني بر پا ننموده است و در طول تاريخ زندگاني پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) نمونه اي يافت نمي شود که آن حضرت بعد از فوت کسي يا در حال تشييع جنازه کسي نوحه خواني کرده باشد و يا سينه زني به راه انداخته باشد.

چکيده پاسخ:

متن فوق به دو اشکال زير قابل تحليل است:
1. دليلي از متن دين مراسم عزاداري را تأئيد نمي کند و اين نوعي بدعت است، علاوه بر اين در عزاداري ها کارهاي خلاف شرع انجام مي شود؛ مثل اضرار به نفس و يقه پاره کردن، صورت ها را خون آلود کردن، پريشان نمودن مو و بلند گريه کردن که در روايات از آن منع شده است.
2. عزاداري مخالفت ورزيدن با قضا و قدر الهي است و به اين معناست که ما تسليم قضا و قدر الهي نيستيم.
در پاسخ به اشکالات مطروحه، توجه به نکاتي راهگشا است:
1. اگرچه عزاداري با داغ ديدگي فرق دارد؛ زيرا عزاداري نوعاً اجتماعي و کاملاً اختياري است. همچنين نمي توان رواياتي را که بر جواز گريه در داغ ديدگي دلالت دارند ناظر بر جواز عزاداري دانست، اما از آيات و روايات زيادي مي توان به جواز و مشروعيت عزاداري دست يافت.
2. « بدعت » در لغت به معناي کار نو و بي سابقه است و در اصطلاح به معناي « ادخال ماليس من الدين في الدين » است؛ يعني نسبت دادن چيزي به دين در حالي که در واقع جزو دين و شريعت نيست و با هيچ يک از قوانين و مقررات اسلام هماهنگي و سازگاري ندارد، از اين رو؛ تطبيق مقررات کلي اسلام بر مصاديق جديد و تازه، بدعت نيست و مسئله عزاداري حتي اگر نص به خصوص هم نداشته باشد، امر تازه و بي سابقه در دين نيست که با هيچ يک از قوانين و مقررات
کلي اسلام هماهنگي و سازگاري نداشته باشد.
3. رواياتي که از آنها نهي استشمام مي شود و در متن فوق بدانها استناد شده است، ناظر به نهي از آداب جاهلي مثل گريبان دريدن و... هستند، و گرنه برپايي مراسم عزاداري حتي براي مردم عادي، به گونه اي که در آن مراسم قرآن تلاوت گردد و از خدا و معاد و مرگ ياد شود و فضايل اهل بيت مطرح گردد، نه تنها با اصول کلي اسلام و رواياتي که از کارهاي خلاف شرع نهي کرده است، منافاتي ندارند، بلکه در بردارنده فوايدي از جمله ياد مرگ و تسلي داغ ديده و... است.
فقهاي عظام شيعه نيز در فتاواي خود فرموده اند: براي مصيبت زده خراشيدن صورت و بدن، لطمه زدن به خود، يقه پاره کردن در مرگ غير پدر، برادر و کندن موي سر جايز نيست، اما بايد توجه داشت ادله اي که از اين کارها نهي کرده اند، شامل مصائب شخصي است نه مصائبي که براي مکتب و دين پيش مي آيد؛ يعني دلايل نهي از اين مورد انصراف دارد. اين را مي دانيم که مصائب امام حسين (عليه السّلام)، مصائب مربوط به يک شخص نيست، بلکه مصيبتي است که بر مکتب و دين رفته است، از اين رو انجام چنين کارهايي هم در روايات مجاز شمرده شده است و هم سيره ي مسلمين بر جواز آن دلالت دارد.
به هر حال، نکته مهم در بحث عزاداري آن است که اگر چه شکل و شيوه عزاداري يک امر عرفي است و مردم هر منطقه و هر زمان مي توانند با توجه به آداب و رسوم خود به چنين کاري اقدام کنند، اما همه اين روش ها تا زمانيکه با دستورات اسلام مخالف نباشد و موجب ضرر و زيان غير قابل جبران به عزاداران و همچنين موجب وهن اسلام و مذهب تشيع نشود، مورد تأييد اسلام و ائمه طاهرين (عليهم السّلام) است. از اين رو فقهاي شيعه عزاداران حسيني را از کارهايي؛ مانند: مثل قمه زني، ايجاد مزاحمت براي مردم و... منع کرده اند.
4. محزون شدن در فراق عزيز از دست رفته و برپا نمودن مجلس عزا، علاوه
بر اين که، يک امر عاطفي و انساني است، مي تواند فوايد زيادي از جمله: ابلاغ پيام و مبارزه با ستمگر و... را به دنبال داشته باشد و به عنوان يک کلاس درس، مورد بهره برداري قرار گيرد و چنين مجالسي تا زماني که در آنها معصيتي انجام نشود و سخني بر خلاف رضايت الهي گفته نشود، دليل بر عدم رضايت مندي از قضا و قدر الهي نيست. گواه ما اين سخن رسول خدا (صلي الله عليه و آله وسلم) در جواب آناني است که چشمان گريان آن حضرت را در مرگ فرزندش ابراهيم ديدند و اعتراض کردند که اي رسول خدا مرگ تو ما را از گريه نهي نکردي؟ فرمود: نه، من نگفتم در مرگ عزيزانتان گريه نکنيد؛ زيرا گريه نشانه ترحم و مهرباني است و کسي که دلش به حال ديگران نسوزد، مورد رحمت الهي قرار نخواهد گرفت. آنچه من گفته ام اين است که در سوگ و فقدان عزيزان خود فرياد نزنيد و صورت خود را مخراشيد و گريبان چاک نزنيد و از سخناني که نشانه اعتراض و نارضايتي از خداست، خودداري کنيد.

پاسخ تفصيلي:

مطالبي که ارسال داشته ايد حاوي اشکالاتي است که براي دست يابي به پاسخ آنها، يادآوري مقدماتي را لازم مي دانيم:

1. فرق داغ ديدگي و عزاداري:

داغ ديدگي، حالتي است رواني و دروني که شخصي و غير اختياري است و غالباً باعث خواهد شد که شخص از مدار زندگي عادي خارج شود، اما عزاداري معمولاً به صورت اجتماعي صورت مي گيرد و کاملاً اختياري و با برنامه است و بخشي از برنامه هاي زندگي عادي افراد محسوب مي شود که البته مي تواند در عادي سازي زندگي فرد داغ دار مفيد باشد. از نظر لغت نيز عزا به معناي صبر و شکيبايي در ماتم است (1)، اگرچه به معناي سوگ و مصيبت هم آمده است. (2)

2. عواملي که در آرام بخشي داغ ديده مؤثر است:

1-2. هم دردي ها و هنجارهاي اجتماعي.
2-2. همسان سازي با بزرگان مورد علاقه.
3-2. تفکر منطقي که لاجرم بايد به زندگي عادي بازگشت و نبايد زندگي را تعطيل کرد.
4-2. برون ريزي عاطفي از قبيل گريه و ذکر کردن غم و غصه ها با ديگران، البته به نحوي که موجب ذلت و خواري شخص نگردد.
5-2. خواندن اشعار معنادار و غمناک.
6-2. اعتقاد به معاد و... و يادآوري آنها.
جالب اين است که بدانيم در مراسم عزاداري معمول در ايران، همه ي عوامل گفته شده، مورد بهره برداري قرار مي گيرد، البته اين مطلب را مي پذيريم که افراط کاري هايي نيز مشاهده مي شود که بايد براي اصلاح آن اقدام نمود.

3. دلايل مخالفان عزاداري

آنهايي که با عزاداري مخالفت مي ورزند معمولاً به دلايلي استناد مي جويند (3) که در متن فوق به دو دليل اشاره گرديده که خلاصه ي آن اين چنين است:
اولاً: دليلي از متن دين مراسم عزاداري را تأئيد نمي کند و اين نوعي بدعت است، علاوه بر اين در عزاداري ها کارهاي خلاف شرع انجام مي شود؛ مثل اضرار به نفس و يقه پاره کردن، صورت ها را خوني نمودن، پريشان نمودن مو و بلند گريه کردن که در روايات از آن منع شده است.
ثانياً: عزاداري مخالفت ورزيدن با قضا و قدر الهي است و به اين معناست که ما تسليم قضا و قدر الهي نگشته ايم در حالي که: « الذين اذا اصابتهم مصيبه قالوا انا لله و انا اليه راجعون ». (4)

پاسخ به شبهه ي اول: عزاداري بدعت نيست

هيچ گونه ترديدي در اين نکته نيست که بدعت گذاري در دين از گناهان کبيره و محرمات الهي محسوب مي گردد (5)، اما بايد توجه داشت که اولاً: به هر نوع نوآوري بدعت گفته نمي شود، بلکه بدعت نوعي تصرف در دين، از طريق افزون يا کاستن شريعت است. پس آن نوآوري که هيچ گونه ارتباطي با دين و شريعت نداشته باشد، بدعت نخواهد بود. مثلاً اگر ملتي روزي را براي خود به عنوان موسم شادي معين کند، اما نه به اين قصد که شرع چنين دستوري داده است، چنين کاري بدعت نيست هر چند بايستي حليت و حرمت آن از جهات ديگري مورد بحث و بررسي قرار گيرد. ثانياً: منظور از امر تازه و بي سابقه در دين آن است که با هيچ يک از قوانين و مقررات جزئي و کلي اسلام هماهنگي و سازگاري نداشته باشد و نتوان مقررات کلي اسلام را بر مصاديق جديد و تازه، تطبيق داد. (6)
توضيح اين که اساس بدعت در شرع به اين نکته باز مي گردد که چيزي را به عنوان يک امر شرعي که دين به آن فرمان داده به کار برند، در حالي که براي مشروعيت آن، اصل يا ضابطه اي در شرع وجود نداشته باشد، ولي هرگاه کاري را که انسان به عنوان يک عمل ديني انجام مي دهد، دليل شرعي (به صورت خاص، يا کلي و عام) بر مشروعيت آن وجود داشته باشد، آن عمل بدعت نخواهد بود. از اين رو است که علامه مجلسي، عالم بزرگ شيعي مي گويد: « والبدعه في الشرع ماحدث بعد الرسول [بما انه من الدين] و لم يکن فيه نص علي الخصوص و لا يکون
داخلاً في بعض العمومات » (7)؛ بدعت در شرع، چيزي است که پس از رسول گرامي حادث شده و دليل شرعي خاص يا عامي نيز بر جواز آن وجود نداشته باشد.
ابن حجر عسقلاني، دانشمند مشهور اهل سنت، نيز مي گويد: « البدعه ما احدث و ليس له اصل في الشرع، و ما کان له اصل يدل عليه الشرع فليس ببدعه » (8)؛ بدعت چيزي است که پديد آمده باشد و دليلي حاکي از جواز آن در شريعت يافت نشود و آن چيزي که اصل و ريشه اي در دين دارد، بدعت نخواهد بود.
به هر حال، آنچه اسلام بر آن مهر جواز زده و از بدعت محسوب نمي گردد، دو گونه است. پاره اي مثل مراسم عيد ضحي و فطر به شخصه نص دارند و پاره اي ديگر اين گونه نيستند و بر وجه کلي مورد تأييدند و اسلوب و روش هاي تحقق آن به شرايط و ظروف واگذار شده است؛ مثلاً شارع به تعليم اولاد امر کرده، اما شيوه و روش تحقق اين امر را به مکلفين واگذار نموده است، لذا مسلمانان در هر زماني از اسلوب خاصي به منظور تحقق اين امر بهره مي جستند و در زمان فعلي نيز هيچ گاه به کسي که از کامپيوتر و... براي تعليم اولاد خود استفاده مي کند بدعت گذار اطلاق نمي شود. همچنين صحابه پيامبر (صلي الله عليه و آله وسلم) بعد از رحلت آن حضرت، قرآن هاي متعدد را جمع آوري کردند و قرآن واحدي را رواج دادند که در تاريخ از آن به « توحيد المصاحف » ياد مي شود، حال سؤال اين است که چرا کسي به آنها نمي گويد شما در دين مرتکب بدعت شده ايد؟ آيا اين نوعِ از برخورد مي تواند دليلي غير از آن داشته باشد که کار اصحاب مصداقي از آيه « إنا نحن نزلنا الذکر و انا له لحافظون » (9) است. به عبارت ديگر؛ پاسخ همه مسلمانان نسبت به اين
پرسش آن است که اگر چه اين کار به خصوصه در قرآن نيامده، اما کليت آن در قرآن بيان شده است.
از بيان فوق، بسياري از شبهات واهي که بر دست و پاي برخي از افراد پيچيده است حل مي شود. براي نمونه، انبوه مسلمانان جهان روز ميلاد پيامبر اکرم (صلي الله عليه وآله وسلم) را جشن مي گيرند (10) و گروهي اين امر را بدعت مي نامند! در حالي که طبق آنچه گفتيم، هرگز ملاک بدعت بر آن صادق نيست؛ زيرا به فرض هم که اين نوع تکريم و اظهار محبت، در شرع وارد نشده باشد، ولي اظهار محبت به پيامبر گرامي اسلام و خاندان او يکي از اصول مسلم اسلام است که اين گونه جشن هاي مذهبي جلوه و مظهري از آن اصل کلي است. قرآن کريم مي فرمايد: « قل لا اسألکم عليه اجراً الا الموده في القربي » (11)؛ بگو من براي ابلاغ رسالت پاداش نمي طلبم، مگر دوستي خويشاوندان و نزديکان. پيامبر گرامي (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود: « لا يومن احدکم حتي اکون احب اليه من ماله و اهله و الناس اجمعين »؛ (12) هيچ کدام از شما مومن نخواهيد بود، مگر آن که من نزد او از فرزندان و تمامي مردم محبوب تر باشم. اين اصل مي تواند در شؤون مختلف زندگي فردي و اجتماعي مسلمانان، براي خود جلوه ها
و مظاهري پيدا کند.
به عبارت ديگر، از سويي آيات زيادي درقرآن به تکريم پيامبر (صلي الله عليه وآله و سلم) امر نموده و بين مرده و زنده پيامبر (صلي الله عليه وآله وسلم) نيز فرق نگذاشته است (13) و از سوي ديگر اقامه جشن و عزا (اقامه ي مراسمي که در آن فضايل پيامبر (صلي الله عليه وآله و سلم) و ائمه (عليهم السّلام) مطرح شود و در آن خبري از کارهايي که اسلام از آن نهي فرموده است، نباشد) در اعياد وفيات پيامبر (صلي الله عليه وآله وسلم) و ائمه (عليهم السّلام)، به يقين عمل کردن به آيات قرآن و تکريم پيامبر (صلي الله عليه وآله وسلم) محسوب مي شود؛ زيرا اولاً: عقلا اقامه چنين مجالسي را تکريم مقام آن حضرت مي دانند و تکريم حضرتش را منحصر به همان اسلوبي نمي کنند که در گذشته وجود داشت. ثانياً: آيات و روايات (متون ديني) متعددي مويد چنين روشي (اقامه عزا براي پيامبر (صلي الله عليه وآله وسلم) و اهل بيت و اولياي الهي) است که در ذيل به پاره اي از آن اشاره مي شود:

آيات:

الف. آياتي که فرياد عليه ظلم و ستم را تجويز و بدان امر مي کند. (14)
ب. آياتي که تحکيم ولايت را هدف خود قرار داده است. (15)
ج. آياتي که دلالت بر سوگواري بعضي از انبيا يا ديگر اولياي الهي دارد؛ مثل سوگواري حضرت يعقوب در فراق حضرت يوسف. (16)
د. آياتي که تعظيم و بزرگ داشت شعائر الهي را تائيد مي نمايد. (17)

روايات:

الف. مسلمانان در جنگ احد شکست خوردند و حمزه در اين جنگ به شهادت رسيد، پيامبر (صلي الله عليه وآله وسلم) پس از پايان جنگ به مدينه بازگشت و آن زمان که گريه خانواده هاي شهدا را بر شهيدان خود ديد، اشک بر ديدگانش حلقه زد و فرمود: اما عمويم حمزه گريه کننده ندارد. اين باعث شد که زنان مدينه در سوگ حمزه به ياري فاطمه آمدند و... و اين جا بود که پيامبر (صلي الله عليه وآله وسلم) فرمود: خدا شما را رحمت کند که حق همدردي را ادا نموده ايد. (18)
ابن مسعود در اين باره مي گويد: پيامبر (صلي الله عليه وآله وسلم) در سوگ حمزه بسيار گريه کرد، آن حضرت جنازه حمزه را رو به قبله نهاد و ايستاد و با صداي بلند گريه نمود و صفات خوب حمزه را برشمرد. (19)
ب. اسماء همسر جعفر مي گويد: جعفر در جنگ موته به شهادت رسيد، پيامبر (صلي الله عليه وآله وسلم) به خانه ما آمد و فرمود فرزندان جعفر کجايند؟ آنها را به نزد آن حضرت آوردم، آنها را در آغوش کشيد و گريه کرد و سپس دستور داد غذايي را جهت خانواده جعفر فراهم نمايند و به خانه اش ببرند و از آن روز اين کار، سنت گرديد. (20)
در روايتي ديگر امام صادق (عليه السّلام) مي فرمايد: پيامبر (صلي الله عليه وآله وسلم) به دخترش فاطمه فرمود تا سه روز نزد اسماء بماند و در آن سه روز غذا و طعام خانواده جعفر
را فراهم نمايد. (21)
باز از آن حضرت است که فرمود: صرف طعام نزد خانواده اي که مصيبت زده است از شيوه مردمان در دوران جاهليت است. (22)
پيامبر عظيم الشأن اسلام نيز در موارد متعددي گريه کرده که در تاريخ ثبت و ضبط است؛ مثلاً گريه آن حضرت در عيادت از سعد بن عباده رئيس قبيله خزرج آن زمان که او در بيماري احتضار بود. يا در کنار مزار دخترش در مدينه، يا در سوگ فرزندش ابراهيم، يا در سوگ عثمان بن مظعون در مدينه، يا در کنار مزار مادرشان در ابواء و يا گريه آن حضرت (صلي الله عليه وآله وسلم) به هنگام يادآوري شهادت امام علي (عليه السّلام) و امام حسين (عليه السّلام) (23) در زمان هاي گوناگون؛ مانند: ولادت امام حسين (عليه السّلام) و در مکان هاي مختلف؛ مثل: منزل ام سلمه، زينب، عايشه و خانه امام علي (عليه السّلام) و.... همچنين توصيه به گريه کردن براي امام حسين (عليه السّلام) (24)، از مواردي است که تاريخ گزارش کرده است (25) و بعيد به نظر مي رسد که کسي بگويد اين روايات تنها جواز
گريه را به صورت فردي اثبات مي کند.
اين نکته هم گفتني است که صحابه پيامبر (صلي الله عليه وآله وسلم)؛ مانند حضرت زهرا (سلام الله عليها) بلال، قيس، ام ايمن و حتي خليفه اول و دوم (26)، در سوگ پيامبر (صلي الله عليه وآله وسلم) گريه کردند. البته در اين بين گريه حضرت فاطمه زهرا (سلام الله عليها) از ويژگي خاصي برخوردار است. آن حضرت روزها دست حسنينش را مي گرفت و در دم دروازه مدينه در سايه درختي مشغول گريه مي شد و به اقامه عزا مي پرداخت، شبانه آمدند و آن درخت را بريدند، ولي حضرت علي (عليه السّلام) بلافاصله سايباني براي آن حضرت آماده کرد. (27) راز اين اقدام حضرت علي (عليه السّلام) در اين نکته نهفته که گريه حربه اي بود در دست آن بانوي بزرگوار اسلام که بدين وسيله مردم را از حقايق آگاه مي کرد و به مردم اعلام مي نمود که از خشم بر چه کسي گريه مي کند و از مظلوميت چه کسي ناله سر مي دهد. به نظر ما يکي از دلايل روي آوردن شيعه به اقامه مراسم عزا براي اهل بيت (عليهم السّلام) در همين نکته نهفته است؛ يعني آگاهي دادن و بيدار کردن جامعه از اين راه و با اين شيوه. البته دلايل ديگري هم در اين امر دخالت داشته است که در ادامه بحث بدان مي پردازيم.
حضرت علي (عليه السّلام) نيز در موارد متعدد بر شهادت امام حسين (عليه السّلام) گريه کرد. آن حضرت هنگامي که در جنگ صفين از کربلا عبور نموده بود، بر شهادت امام حسين (عليه السّلام) گريه شديدي کرده است. (28)
در جريان حادثه عاشورا، خود امام حسين (عليه السّلام) در کنار هر شهيدي که مي آمد از وصف او مي گفت و گريه مي نمود. در روز يازدهم اشعاري را به دخترش سکينه
آموخت که در مدينه براي شيعيانش بخواند. در اين اشعار آمده است: براي من ندبه کنيد و در همين جاست که ذکر مصيبت علي اصغر مطرح مي شود. (29)
حضرت زينب هم در جايگاه هاي متعدد براي ابي عبدالله (عليه السّلام) روضه خواند، مثلاً در کوفه آن گاه که سر برادرش حسين (عليه السّلام) را ديد فرمود:

ما تو همت يا شقيق فوادي *** کان هذا مقدراً مکتوباُ... (30)

اما سجاد (عليه السّلام) در خطبه اي که در مسجد اموي دمشق ايراد فرمود، روضه خواني نمود و فرمود: انا بن المقتول ظلما، انا بن المجزور الرأس من القفاء، انا بن العطشان حتي قضي... انا بن من راسه علي السنان يهدي... راوي در ادامه مي گويد که: فلم يزل يقول انا انا حتي ضج الناس بالبکاء. (31)
آن حضرت آن قدر بر سيد الشهداء گريست که وي را يکي از بکائين پنج گانه لقب داده اند (32) و مي فرمود: « لا تلوموني... فان يعقوب فقد سبطا من ولده فبکي حتي ابيضت عيناه من الحزن و لم يعلم انه مات و قد نظرت الي اربعه عشر رجلاً من اهل بيتي يذبحون في غداه واحده ». (33)

از فراق روي يک يوسف اگر يعقوب سوخت *** هجر هفتاد و دو يوسف کرده خونين دل مرا

آن حضرت آن گاه که بر سر سفره مي نشست مي فرمود: قتل ابن رسول الله جائعاً، قتل ابن رسول الله عطشاناً (34). و هنگامي که ظرف آبي را بر مي داشت که بنوشد به
گريه مي افتاد و وقتي سبب را مي پرسيدند، مي فرمود: « و کيف لا ابکي و قد منع ابي من الماء الذي کان مطلقاً للسباعِ و الوُحُوش ». (35) و وقتي قصابي را مي ديدند که گوسفندي را ذبح مي کند مي فرمود: آيا به گوسفند آب داده ايد، پدرم را با لب تشنه سر بريدند. (36)
امام باقر (عليه السّلام) به فرزندش امام صادق (عليه السّلام) وصيت کرد که مقداري از اموال او را وقف نمايد که پس از مرگش، تا ده سال در ايام حج در سرزمين مني، براي آن حضرت محفل عزا اقامه کنند. (37)
صاحب الغدير (رحمه الله) درباره اين فرمايش امام باقر (عليه السّلام) مي فرمايد: اين وصيت براي آن بود که اجتماع بزرگ اسلامي در آن مکان مقدس با پيشواي حق، آشنا شود و راه ارشاد را در پيش گيرد و از ديگران ببرد و به اين پيشوايان بپيوندد. (38)
جعفر بن عفان اشعاري در سوگ اباعبدالله الحسين (عليه السّلام) سرود و آن را براي امام صادق (عليه السّلام) خواند، آن حضرت بسيار گريست و فرمود: هر کسي شعري در مرثيه حسين (عليه السّلام) بگويد و مردم را بگرياند خداوند بهشت را بر او واجب کرده و او را مي آمرزد. (39)
امام صادق (عليه السّلام) در جايي ديگر فرمود: من تباکي فله الجنه (40)؛ آن کس که براي
حسين (عليه السّلام) خودش را به حالت گريه درآورد، براي اوست بهشت جاويدان.
ابوعماره مي گويد: هرگز نمي شد که نام امام حسين (عليه السّلام) نزد امام صادق (عليه السّلام) برده شود و آن حضرت تا شب خنده کند و مي فرمود: الحسين عبره کلِّ مومن؛ يعني حسين (عليه السّلام) سبب ريزش اشک هر مومني است. (41)
ابوهارون مکفوف در حضور امام صادق (عليه السّلام) و بستگان آن حضرت، براي امام حسين (عليه السّلام) مرثيه خواند که موجب گريه شديد امام ششم گرديد. (42)
دعبل خزاعي در روز عاشورا در مجلس عزاي امام حسين (عليه السّلام) که امام رضا (عليه السّلام) تشکيل داده بود، مرثيه خواند و موجب گرديد تا آن حضرت و حاضران صدا به گريه بلند نمايند. (43)
امام زمان (عجل الله تعالي فرجه الشريف) در ضمن درودهايي که بر امام حسين (عليه السّلام) مي فرستند، مي فرمايد: السّلام علي الجيوب المضرجات، سلام بر آن گريبان هايي که در سوگ امام حسين (عليه السّلام) پاره پاره شد. (44)
با نگاهي به تاريخ مي توان دريافت که گريه بر سالار شهيدان کربلا و برپايي مجلس عزا براي آن حضرت، از جمله سنت هايي بوده که بعد از شهادت آن حضرت رواج يافته است. گريه هاي زنان بني هاشم، جابربن عبدالله انصاري، انس بن مالک و زيد بن ارقم که از ياران پيامبر (صلي الله عليه وآله وسلم) بودند. همچنين اقامه عزاي حسيني توسط مردم مدينه و حتي کوفه و شام، همچنين توابين، مختار ثقفي و...
پس از شهادت آن حضرت (45)، بهترين گواه بر مدعاي ماست.
گذشته از اين، تاريخ گزارش مي دهد که برپايي مراسم عزاداري براي امام حسين (عليه السّلام) حتي در ميان اهل سنت نيز پذيرش عمومي يافته بود (46) و اين انديشه بيش از آن که يک انديشه مقطعي، فرقه اي يا سياسي باشد، يک اصل اعتقادي و کلامي بوده است و اهل سنت نيز چون شيعيان در ايام محرم به ويژه تاسوعا و عاشورا به سوگواري مي پرداختند و مجالس اطعام و نذورات را به طور گسترده بر پا مي کردند. اين وضعيت در ايران تا آغاز قدرت يابي صفويه (اواخر قرن نهم) به طور روز افزون ادامه داشت و کتاب « روضه الشهدا » براي اهل سنت و در پاسخ اين نياز اهل تسنن در هرات تيموريان نوشته شد. (47)
زين الدين محمود واصفي صاحب کتاب « بدايع الوقايع » که از عالمان مهم اهل تسنن در دوره تيموريان بود، به طور مکّرر از برپايي جلسات روضه خواني
و سوگواري امام حسين توسط اهل سنت هرات، نيشابور و ساير نقاط جهان اسلام ياد مي کند و چنين گزارش مي نمايد که اهل سنت نيشابور از وي براي خواندن روضه به سبک ملاحسين کاشفي دعوت کردند و او نيز مدتي در ميان اهل سنت نيشابور به اقامه عزاداري و بيان مصائب امام حسين (عليه السّلام) پرداخت که به شدت مورد استقبال و تشويق مردم قرار گرفت. (48)
بر اين اساس؛ افول تدريجي سنت عزاداري پس از صفويه، در ميان اهل سنت بيشتر صبغه سياسي و عکس العملي دارد که در برابر بعضي سياست هاي صفويه صورت گرفت و باقي ماندن مراسم سوگواري امام حسين در نقاط دور افتاده يا غير سياست زده اهل سنت؛ مانند مناطقي از هند، پاکستان، جنوب شرق آسيا و افغانستان شاهدي بر اين ادعاست. (49)
نتيجه اين که اقامه مراسم عزاداري براي اولياي دين، از نظر اسلام امر پسنديده اي تلقي مي گردد. بله مي پذيريم سيره معصومين در مواردي، ناظر به داغ ديدگي است، اما اين نکته قابل انکار نيست که در مواردي نيز مانند آنچه که امام صادق (عليه السّلام) انجام داده است و... عزاداري محسوب مي گشته که در برپايي آن غالباً اهداف سياسي و تبليغاتي مدنظر بوده است.
ممکن است گفته شود: اگر مطلب همان است که گفته ايد پس چرا پيامبر اسلام (صلي الله عليه وآله وسلم) در سالگرد وفات حضرت ابراهيم (عليه السّلام) که صاحب آن همه فضايل بود، مراسم عزا بر پا نکرد؟ راز شگفتي ها اين است که پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) در وفات فرزندش ابراهيم نيز مجلس عزا بر پا نکرده است و چرا در بعضي از روايات از اين کار نهي شده است؟ و بر فرض هم اقامه مراسم عزا درباره امام حسين (عليه السّلام) دليل داشته باشد
به چه دليل مجازيم که براي ديگران نيز مراسم عزاداري برپا کنيم؟
در پاسخ بايد گفت: همان گونه که بيان گرديد، اولاً: غالب عزاداري ها جنبه سياسي داشته است؛ يعني شيوه اي بوده براي بيان ظلم هايي که بر اهل بيت (عليهم السّلام) پيامبر (صلي الله عليه وآله وسلم) رفته و وسيله اي بود براي آگاهي دادن به مردم و آشنايي آنان با امامانشان. ثانياً: در اسلام گاهي اصول کلي بيان شده و اسلوب و شيوه هاي تحقق آن به مردم واگذار گرديده است؛ يعني مردم به حسب آنچه که زمانه و شرايط به آنها اجازه مي دهد، مي توانند براي تحقق آن اصول کلي، راهکار ارائه کنند. البته اين راهکارها نبايد با اصول ديگر اسلام در تضاد باشد يا حاوي اباطيلي باشد که اسلام به منظور برچيدن آنها آمده است.
تکريم پيامبران و اولياي الهي به ويژه حضرت ابراهيم (عليه السّلام) از مسلمات اسلام است که پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) بارها آن را به نمايش گذاشته است و اگر آن حضرت از شيوه خاص معمول در زمان ما استفاده ننموده است، شايد بدان جهت بوده که حضرتش براي بيان و تثبيت اصولي همچون توحيد و...، تلاش مي نموده و بيان فروعات زيادي از اسلام به ائمه واگذار شده که از آن جمله است مسئله عزاداري، علاوه بر اين به نظر مي رسد شرايط آن روز پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) و محيطي که آن حضرت در آن مي زيسته چنين اجازه اي را به ايشان نمي داد. مردمي که بر آنها جهل و ناداني (جاهليت) سايه افکنده و رسوم و آداب جاهلي در اعماق روح آنان ريشه دوانده و جامعه آنان را به تباهي کشانده (50)، در قدم اول لازم است که
با مبارزه ب پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) از اين منجلاب نجات يابند و آن گاه کارهاي ديگر آنان سرو سامان يابد.
امام صادق (عليه السّلام) در روايتي اين گونه مي فرمايند: بانوان در مصيبت ها نياز به نوحه سرايي و شيون و زاري دارند و بايد اشک هايشان جاري شود، اما نبايد سخنان باطل و بيهوده بگويند. (51)
لذا ما معتقديم: رواياتي که از آنها نهي استشمام مي شود و در متن فوق بدانها استناد شده است، ناظر به اين جهت يعني مبارزه با آداب جاهلي مثل گريبان دريدن و... (52)، هستند، و گرنه برپايي مراسم عزاداري حتي براي مردم عادي، به گونه اي که در آن مراسم قرآن تلاوت گردد و از خدا و معاد و مرگ ياد شود و فضايل اهل بيت مطرح گردد، نه تنها با اصول کلي اسلام و رواياتي که از کارهاي خلاف شرع نهي کرده است، منافاتي ندارند، بلکه در بردارنده فوايدي از جمله ياد مرگ و تسلي داغ ديده و... است.
فقهاي عظام شيعه نيز در فتاواي خود فرموده اند: خراشيدن صورت و بدن، لطمه زدن به خود، يقه پاره کردن در مرگ غير پدر و برادر و کندن موي سر، از ناحيه مصيبت زده جايز نيست (53)، اما بايد توجه داشت که گريبان دريدن، لطم
خدود (سيلي زدن به صورت (54)، و کندن مو در رثاي امام حسين (عليه السّلام)، مربوط به مصيبت شخص نيست تا رواياتي که از گريبان دريدن و... نهي کرده است شامل آن شود، بلکه بر مصيبتي است که بر مکتب و دين رفته است، از اين رو دلايل نهي از اين مورد انصراف دارد، علاوه بر اين رواياتي بر جواز اين کار در مصيبت اهل بيت به ويژه امام حسين (عليه السّلام) دلالت دارد (55) و همان گونه که بيان گرديد با توجه به مطالب گفته شده مي توان ادعا کرد که سيره مسلمين نيز بر چنين کاري وجود داشته است. (56)
اما اين که چرا دسته هاي سينه زني يا زنجيرزني به راه مي افتد، بايد گفت: اگر چه اصل برگزاري مراسم، مجالس، و عزاداري ها با شرايطي که گفته شد، مورد تأئيد و سفارش اکيد اولياي دين است، اما شکل و شيوه عزاداري يک امر عرفي است و مي تواند با توجه به آداب و رسوم هر قوم و ملت در سرزمين هاي مختلف و در زمان هاي مختلف متفاوت باشد، البته همه ي روش ها تا زماني که با دستورات نوراني شرع مقدس اسلام مخالف نباشد و موجب ضرر و زيان غير قابل جبران به عزاداران نشود و همچنين موجب وهن اسلام و مذهب تشيع نشود (57)، مورد تأئيد
اسلام و ائمه طاهرين (عليه السّلام) بوده است. امام صادق (عليه السّلام) وقتي از ابوهارون خواست تا براي آن حضرت در عزاي امام حسين (عليه السّلام) مرثيه خواني کند، به او فرمودند: همان طوري که براي خودتان در کنار قبر امام حسين (عليه السّلام) مرثيه خواني مي کنيد اين جا عزاداري کن و مرثيه بخوان. (58) در زمان هاي بعد دسته جات عزاداري به راه افتاد و شيوه هاي عزاداري تا حدي متحول شد.

پاسخ به شبهه ي دوم: رضايت به قضا و قدر الهي با عزاداري

گفته مي شود که عزاداري کردن مخالفت ورزيدن با قضا و قدر الهي است و به اين معناست که ما تسليمِ قضا و قدر الهي نگشته ايم در حالي که قرآن مي فرمايد: « آنها که هرگاه مصيبتي به ايشان مي رسد، مي گويند: ما از آنِ خدائيم؛ و به سوي او باز مي گرديم! » (59) در جواب بايد گفت: صرف برپايي مراسم عزا و گريه نمودن، تا وقتي که در آن مصيبت خدا، صورت نپذيرد دليل بر عدم رضايت مندي از قضا و قدر الهي نيست و اتفاقاً در مجالسي هم که شيعه براي ائمه (عليهم السّلام) به ويژه امام حسين (عليه السّلام) برگزار مي کند، سخني که از عدم رضايت آنان نسبت به قضا و قدر الهي حکايت کند، گفته نمي شود. امام حسين (عليه السّلام) و حضرت زينب (سلام الله عليها) که خود در آن
شرايط مصيبت و بلا بودند با اين که در زمان هاي مختلف به اقامه عزا مي پرداختند. در اوج مقام رضا قرار داشتند. اين امام حسين (عليه السّلام) است که گاهي مي فرمايد: « اسلک يا ذاالجلال و الاکرام بحق هذا القبر و من فيه، ما اخترت من امري هذا ما هولک رضي » (60) و زماني بيان مي دارد: « صبراً علي قضائک يا رب لا اله سواک » (61) و در کلامي ديگر از عالي ترين مرتبه رضا سخن به ميان مي آورد و مي فرمايد: « رضي الله رضانا اهل البيت » (62). اين زينب است که در گودي قتلگاه، وقتي با بدن قطعه قطعه ي برادر روبرو مي شود، مي فرمايد: « اللهم تقبل هذالقربان » (63)، يا در مجلس عبيدالله بن زياد مي فرمايد: « ما رايت الا جميلا، هولاء قوم کتب الله عليهم القتل فبرزوا الي مضاجعهم؛ جز خوبي چيزي نديدم. آنها گروهي بودند که خداي سرنوشت شان را شهادت قرار داده بود و به خوابگاه ابدي خود رفتند ». (64) آنچه در تاريخ از سفارش امام حسين (عليه السّلام) نسبت به خواهرش زينب در باره صبر و خويشتن داري مشاهده مي شود، بدان جهت بوده که در آن شرايط نبايد حضرت زينب ضعيف جلوه مي کرد؛ يعني در مقابل ستمگراني مانند يزيد و اطرافيانش که مي خواستند اهل بيت را ذليل و شکست خورده ببيند، گريه بر ضعف و شکست زينب (سلام الله عليها) و اهل بيت، حمل مي گشت و اين درس حسين بن علي (عليه السّلام) به خواهرش
زينب و جهان بشريت بود که نبايد در مقابل ستمگر به گونه اي رفتار کرد که او فکر کند به هدفش رسيده و کامروا گشته است چرا که:

اظهار عجز پيش ستمگر روا مدار *** اشک کباب باعث طغيان آتش است

و گرنه امام رضا (عليه السّلام) در آن هنگام که قرار شد حضرتش را از مدينه به مقصد مرو، خارج نمايند، دستور دادند که اهل خانه و بستگان گريه کنند و وقتي گفته شد که يابن رسول الله (صلي الله عليه و آله و سلم) شما به مسافرت مي رويد و مسافرت رفتن که گريه ندارد، فرمود: بله، مسافرتي که برگشت داشته باشد... (65) و همان گونه که بيان شد حضرت زهرا (سلام الله عليها) و امام سجاد (عليه السّلام) براي بيداري مردم، از ابزار و حربه گريه استفاده مي کنند؛ يعني شرايط گاهي به گونه اي است که نبايد گريه کرد و گاهي نيز به نحوي است که بايد گريه کرد و اين در جايي است که تمام راه ها براي احقاق حق بسته شده و تنها راه ابلاغ پيام و مبارزه با ستمگر به اقامه مجلس عزا و گريه، بستگي دارد.
البته اين نکته را نيز بايد اضافه کرد که محزون شد در فراق عزيز از دست رفته، يک امر عاطفي است که از کمال يک انسان حکايت دارد. ابراهيم تنها فرزند پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) از غير خديجه در سال نهم هجرت، در سن 18 ماهگي از دنيا رفت، پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) در فقدانش داغ دار گرديد و گريست و فرمود: چشم گريان و دل محزون و اندوهناک است، ولي سخني که موجب خشم پروردگار گردد بر زبان جاري نخواهم ساخت، اما بدان اي ابراهيم که ما در فقدان تو اندوهناک و محزون هستيم (66). و چون برخي به آن حضرت اعتراض کردند که اي رسول خدا مگر تو ما را از گريه نهي نکردي؟ فرمود: نه، من نگفتم در مرگ عزيزانتان گريه
نکنيد؛ زيرا گريه نشانه ي ترحم و مهرباني است و کسي که دلش به حال ديگران نسوزد، مورد رحمت الهي قرار نخواهد گرفت. آنچه من گفته ام اين است که در سوگ و فقدان عزيزان خود فرياد نزنيد و صورت خود را مخراشيد و گريبان چاک نزنيد و از گفتنِ سخناني که نشانه اعتراض و نارضايتي از خداست، خودداري کنيد. (67)

پي‌نوشت‌ها:

1. عزي از باب تفعيل بکار رفته است و تعزيه الرجل؛ يعني تسلي دادن و توصيه به صبر کردن. فيومي، مصباح المنير، ص 504.
2. فرهنگ عميد واژه عزا.
3. اين شبهات نوعاً از ناحيه وهابيت ترويج مي شود و به نحوي از افکار ابن تيميه نشأت مي گيرد. نک: سبحاني، جعفر، بحوث في الملل و النحل، ص 91-103 و 318-330.
4. بقره، 156.
5. پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود: « کل محدثه بدعه و کل بدعه ضلاله و کل ضلاله في النار »؛ ايجاد هر امري که سابقه در دين نداشته بدعت است و هر بدعتي گمراهي است و هر گمراهي در آتش است. مجلسي، محمدباقر، بحارالانوار، ج 2، ص 263؛ ابن حنبل، احمد، مسند احمد، ج 4، ص 126.
6. نک: سبحاني، جعفر، منشور عقايد، ص 219 به بعد.
7. مجلسي، محمد باقر، بحارالأنوار، ج 74، ص 202.
8. ابن حجر عسقلاني، فتح الباري، ج 5، ص 156.
9. حجر، 9.
10. گرفتن جشن در مواليد، جنبه يادآوري نزول رحمت و برکت خدا در آن ايام و شکرگزاري به درگاه الهي را دارد و اين امر (جشن در روز نزول رحمت)، در شرايع پيشين نيز سابقه داشت، چنانکه به صريح قرآن، حضرت عيسي (عليه السّلام) از خدا درخواست کرد مائده اي از آسمان بر وي و جمع يارانش فرو فرستد تا او و پيروانش در توالي نسل ها روز نزول مائده را عيد گيرند. قال عيسي بن مريم: « اللهم ربنا انزل علينا مائده من السماء تکون لنا عيدا لاوّلنا و آخرنا و آيه منک ». مائده، 114.
11. شوري، 23.
12. ورام بن ابي فراس، مجموعه ورام، ج 1، ص 223؛ کشف الغمه، ج 2، ص 94. در روايت ديگري آمده است: « لا يومن عبد حتي أکون أحب إليه من نفسه و تکون عترتي إليه أعز من عترته و يکون أهلي أحب إليه من أهله و تکون ذاتي أحب إليه من ذاته »، علل الشرائع، ج 1، ص 140.
13. نک: اعراف، 157؛ حجرات، 1 و 2؛ نور، 63؛ نساء، 59-80؛ آل عمران، 31؛ توبه، 24؛ احزاب، 53 و 56.
14. نساء، 148.
15. شوري، 23.
16. يوسف، 84 و 85.
17. حج، 32، براي آگاهي بيشتر، نک: الغفار، عبدالرسول، « الحسين من خلال القرآن الکريم ».
18. حلبي شافعي، سيره الحلبيه، ج 2، ص 206؛ مجلسي، محمدباقر، بحارالأنوار، ج 82، ص 73 و ج 46، ص 215 و ج 22، ص 25 و ج 20، ص 98.
19. حلبي شافعي، سيره الحلبيه، ج 2، ص 60.
20. مجلسي، محمد باقر، بحارالأنوار، ج 82، ص 83؛ ابن سعد، الطبقات الکبري، ج 98، ص 282.
21. حر عاملي، وسائل الشيعه، ج 3، ص 236.
22. حر عاملي، وسائل الشيعه، ج 3، ص 237.
23. به عنوان نمونه توجه به گزارش تاريخي زير خالي از لطف نيست؛ شيخ صدوق به اسنادش از ابن عباس آورده که علي (عليه السّلام) به رسول خدا (صلي الله عليه و آله وسلم) فرمود: شما عقيل را خيلي دوست داريد، فرمود آري به خدا دو محبت به او دارم يکي براي خوبي خودش و يکي براي آنکه ابوطالب دوستش مي داشت و فرزندش به سبب دوستي فرزندت کشته خواهد شد و ديده مومنان بر او اشک ريزد و فرشتگان مقرب بر او صلوات فرستند، سپس رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) گريست تا اشکهايش بر سينه اش رواق شد، سپس فرمود به خدا شکايت برم از آنچه خاندانم پس از من برخورند. نک: شيخ صدوق، الأمالي، ص 129.
24. به عنوان نمونه پيامبر (صلي الله عليه وآله وسلم) به فاطمه (سلام الله عليها) فرموده است: همه چشم ها در قيامت گريانند، مگر چشمي که بر مصيبت امام حسين (عليه السّلام) اشک ريخته باشد. مجلسي، محمدباقر، بحارالأنوار، ج 44، ص 293.
25. ر. ک: سمهودي، وفاء الوفاء، ص 468؛ رجبي، حسين، پاسخ به شبهادت عزاداري، ص 50-61.
26. همان.
27. ر. ک: کاوياني، الف، گريه حربه اي در دست شيعه.
28. ترجمه نفس المهموم، ص 34.
29. نوري، مستدرک الوسائل، ج 17، ص 26؛ کفعمي، مصباح، ص 741:
شيعتي ما ان شربتم ري عذب فاذکروني *** او سمعتم بغريب او شهيد فاندبوني
ليتکم في يوم عاشورا جميعاً تنظروني *** کيف استسقي لطفي فابوا ان يرحموني
و سقوه سهم بغي عوض الماء المعيني *** يالرزء و مصاب هد ارکان الحجوني
30. اي پاره قلبم! من گمان نمي کردم که اين مصيبت عظما مقدر و نوشته شده باشد، اي برادر من با فاطمه صغيره تکلم کن؛ زيرا نزديک است که قلبش آب شود، اي برادرم! آن قلب تو که بر ما مهربان بود اکنون چه شده که نسبت به ما قسي و سفت گرديده است!، اي برادر! کاش علي بن الحسين را مي ديدي که اسير شده و به علت غم يتيمي طاقت خودداري ندارد، آنچه که وي را به وسيله ضربه اذيت و آزار مي نمايند در حالي که تو را صدا مي زند که ذليل و اشگش ريزان است، اي برادرم! علي بن الحسين را در بر بگير و به خود نزديک کن و قلب وي را که دچار ترس شده تسکين ده. مجلسي، محمد باقر، بحارالأنوار، ج 45، ص 115؛ النقدي، علامه الشيخ جعفر، زينب الکبري، ص 112.
31. هان اي مردم! من فرزند دخت فرزانه پيامبر مسلمانان، فاطمه زهرايم؛ من فرزند خديجه، آن بانوي بزرگ و توحيد گرايم؛ من فرزند آن کسي هستم که از روي ستم و بيداد کشته شد؛ من فرزند آن کسي هستم که سرش از قفا بريده شد؛ من فرزند آن آزاد مرد تشنه کامي هستم که در ساحل فرات با لب تشنه به شهادت رسيد؛ من فرزند آن کسي هستم که بدن نازنين اش بر روي ريگ هاي تفتيده نينوا رها شده؛ من فرزند آن کسي هستم که عمامه و عبايش را ربودند... آن حضرت اين قدر گفت و گفت تا اين که صداي مردم به ضجه و گريه بلند شد؛ مجلسي، محمدباقر، بحارالأنوار، ج 45، ص 138؛ طبرسي، الاحتجاج علي أهل اللجاج، ج 2، ص 311-310.
32. از علي بن حسين (عليه السّلام) از بسياري گريه وي پرسيدند: آن حضرت فرمود: مرا ملامت مکنيد از اين؛ زيرا که يعقوب پيغمبر را يکي از فرزندانش غايب شد و مرگ او معلوم نبود، چندان گريست که چشم هاي او سپيد گشت، اما من در صباح روزي قتل چهارده نفر از أهل بيتم را با چشمان خود ديده ام پس چگونه حزن و اندوه آن از دل بيرون کنم. نک: إربلي، کشف الغمه، ج 2، ص 102؛ شيخ صدوق، الخصال، ص 272؛ حر عاملي، وسائل الشيعه، ج 2، ص 922.
33. شيخ صدوق، الأمالي، مجلس29، ص 121.
34. از امام صادق (عليه السّلام) روايت شده است که فرمود: زين العابدين بر پدرش چهل سال گريست و در اين مدت روزها را روزه داشت و شبها به عبادت بر پا بوده هنگام افطار که مي رسيد خدمتگزارش غذا و آب حضرت را مي آورد و در مقابل اش مي گذاشت و عرض مي کرد: آقا بفرمائيد ميل کنيد. مي فرمود: فرزند رسول خدا گرسنه کشته شد. فرزند رسول خدا تشنه کشته شد. آن قدر اين جمله ها را تکرار مي کرد و مي گريست تا غذايش از آب ديدگانش تر مي شد و آب آشاميدني حضرت با اشگش مي آميخت. حال آن حضرت چنين بود تا به خداي عزوجلّ پيوست؛ ابن طاووس، اللهوف علي قتلي الطفوف، ص 209.
35. چگونه گريه نکنم با اين که آبي که پرنده و درنده از آن استفاده مي کردند به پدرم ندادند. اين شهر آشوب مازندراني، المناقب، ج4، ص 166؛ مجلسي، محمدباقر، بحارالأنوار، ج46، ص 109.
36. موسوي مقرم، مقتل الحسين، ص 377.
37. مجلسي، محمدباقر، بحارالأنوار، ج 44، ص 289 باب ثواب البکاء علي مصيبه الحسين (عليه السّلام)
38. اميني، علامه عبدالحسين، الغدير في الکتاب و السنه والادب، ج 2، ص 21.
39. کشي، رجال کشي، ص 187.
40. شيخ صدوق، ثواب الأعمال و عقاب الأعمال، ص 85؛ شيخ صدوق، الأمالي، مجلس 29.
41. مجلسي، محمد باقر، بحارالأنوار، ج 44، ص 280؛ ترجمه نفس المهموم، ص 17.
42. مجلسي، محمدباقر، ثواب الأعمال و عقاب الأعمال، ص 83؛ ترجمه نفس المهموم، ص 15.
43. مجلسي، محمدباقر، جلاء العيون، ص 471؛ همو، بحارالأنوار، ج 45، ص 257.
44. المزار الکبير (للمشهدي)، ص 498؛ الوقايع الحوادث، ج 3، ص 307.
45. ر. ک: رجبي، حسين، پاسخ به شبهات عزاداري، ص 50-61 و 111-120.
46. مولوي در مثنوي معنوي، دفتر ششم، ص 959، با گزارشي از عزاداري مردم حلب در روز عاشورا مي گويد:
روز عاشورا همه اهل حلب *** باب انطاکيه اندر تا به شب
گرد آيد مرد و زن جمعي عظيم *** ماتم آن خاندان دارد مقيم
ناله و نوحه کند اندر بکا *** شيعه عاشورا براي کربلا
بشمرند آن ظلم ها و امتحان *** کز يزيد و شمر ديد آن خاندان
نعره هاشان مي رود در ويل و وشت *** پر همي گردد همه صحرا و دشت
47. روضه الشهداء از نخستين کتاب ها به زبان فارسي است که توسط ملاحسين کاشفي سبزواري (م 910ق) در مصائب اهل بيت (عليهم السّلام) نوشته شده است. او در سبزوار متهم به تسنن و در هرات متهم به تشيع بود. به هر حال، به دليل شهرت اين اثر و استفاده از آن در مجالس عزاداري، مجالس سوگواري به روضه خواني شهرت يافت که تاکنون اين اصطلاح رايج است.
48. نک: واصفي، زين الدين محمود، بدايع الوقايع.
49. نک: ناصري داوودي، عبدالمجيد، تشيع در خراسان عهد تيموريان.
50. از رسم هاي جاهلي اين بوده که نه تنها غذا براي بازماندگان مرده تهيه نمي کردند، بلکه مي رفتند و در نزد آنها غذا مي خوردند. پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) در جريان شهادت جعفر بن ابي طالب به فاطمه (سلام الله عليها) فرمود: تا سه روز در منزل جعفر بماند و براي اهل خانه غذا تهيه نمايد. حسيني دشتي، مصطفي، معارف و معاريف، ج 6 ص 370 و ج 7، ص 350.
51. حر عاملي، وسائل الشيعه، ج 12، ص 90.
52. ر. ک: رجبي، حسين، پاسخ به شبهات عزاداري، ص 101-87.
53. نک: نجفي، محمد حسن، مجمع الرسائل (المحشي لصاحب الجواهر)، ج 1، ص 176؛ قمي، شيخ عباس، الغايه القصوي في ترجمه العروه الوثقي، ج 1، ص 265؛ بحراني، يوسف، الحدائق الناظره في أحکام العتره الطاهره، ج 4، ص 152-154؛ امام خميني (رحمه الله)، توضيح المسائل (المحشي للإمام الخميني)، ج 1، ص 347؛ بهجت، محمدتقي، جامع المسائل (للبهجه)، ج 1، ص204.
54. مهيار، رضا، فرهنگ ابجدي، ص 253.
55. به عنوان نمونه، نگاه کنيد به روايت خالد بن سدير: وَ لَقَد شَقَقنَ الجُيُوبَ وَ لَطَمنَ الخُدُودَ الفَاطِمياتُ علي الحسين بن علي (عليه السّلام) و علي مثله تلطم الخدود و تشق الجيوب؛ بانوان و دختران فاطمه، در مصيبت اباعبدالله (عليه السّلام) گريبان ها چاک زدند و لطمه به صورت نواختند و در چنين مصيبتي البته بايد گريبان ها چاک شود و صورت ها لطمه بخورد. حر عاملي، وسائل الشيعه، ج 22، ص 402.
56. نک: گرامي، محمدعلي، المعلقات علي العروه الوثقي، ج 1، ص 515 و 516.
57. يکي از شيوه هاي عزاداري براي امام حسين (عليه السّلام) اصحاب آن حضرت در بضعي از شهرها و کشورها « قمه زني » بوده است. (گفته مي شود پيام و معناي اين شيوه عزاداري، اظهار آمادگي براي جانبازي و سرباختن در راه امام حسين (عليه السّلام) و دين است). امروزه اين شيوه عزاداري جدا از اين که نصي درباره شعائر بودن آن وجود ندارد و نمي توان حکم به استحباب آن داد، موجب سوء استفاده هاي تبليغاتي دشمنان اسلام نيز شده است. به طوري که با پوشش خبري گسترده اي اين مراسم را پخش کرده و نتايج اسف باري مي گيرند که موجب وهن اسلام و مذهب در نگاه بينندگان مي شود. به همين جهت، مراجع معظم تقليد، انجام اين مراسم را در زمان حاضر، جايز ندانسته اند. در اين باره نک: محدثي، جواد، فرهنگ عاشورا، ص 198 و 215 و 387؛ محمودي، سيد محسن، مسائل جديد از ديدگاه علما و مراجع، ج 4، ص 201 و 202؛ امام خميني (رحمه الله)، توضيح المسائل (المحشي للإمام الخميني)، ج 2، ص 1026.
58. محدثي، جواد، فرهنگ عاشورا، ص 341.
59. بقره، 156.
60. اين جمله را امام (عليه السّلام) به هنگام ترک مدينه سر قبر حضرت رسول (صلي الله عليه و آله و سلم) ادا فرمود (خوارزمي، مقتل الحسين، ج 1، ص 186).
61. موسوي مقرّم، مقتل الحسين، ص 357.
62. مجلسي، محمدباقر، بحارالأنوار، ج 44، ص 367؛ امين، سيد محسن، اعيان الشيعه، ج 1، ص 593؛ إربلي، کشف الغمه، ج 2، ص 29.
63. موسوي مقرم، مقتل الحسين، ص307.
64. مجلسي، محمد باقر، بحارالأنوار، ج 45، ص 115 و 116.
65. شيخ صدوق، عيون اخبار الرضا (عليه السّلام)، ج 2، ص 218-217.
66. کليني، الکافي، ج 3، ص 262.
67. حلبي شافعي، سيره الحلبيه، ج 3، ص 347-348.

منبع مقاله :
ترخان، قاسم؛ (1388)، نگرشي عرفاني فلسفي و کلامي به: شخصيت و قيام امام حسين (ع)، قم: نشر چلچراغ، چاپ اول



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.