خلقت انور پيامبر (ص) و ائمه (ع) قبل از اجسام آنان

گاهي گفته مي شود که انوار ائمه (عليهم السّلام) قبل از خلقت جسم آنان وجود داشته است و انبياي الهي به انوار آنان توسل مي جستند، آيا چنين مطالبي درست است؟ و در صورت درست بودن چه توجيه عقلاني و تجربي آن را تائيد مي
جمعه، 17 بهمن 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
خلقت انور پيامبر (ص) و ائمه (ع) قبل از اجسام آنان
خلقت انور پيامبر (ص) و ائمه (ع) قبل از اجسام آنان

 

نويسنده: حجة الاسلام دکتر قاسم ترخان




 

آيا نور امام حسين (عليه السّلام) قبل از خلقت جسم آن حضرت وجود داشته است؟

سؤال:

گاهي گفته مي شود که انوار ائمه (عليهم السّلام) قبل از خلقت جسم آنان وجود داشته است و انبياي الهي به انوار آنان توسل مي جستند، آيا چنين مطالبي درست است؟ و در صورت درست بودن چه توجيه عقلاني و تجربي آن را تائيد مي کند؟ آيا اين بدان معناست که نفوس آنان قديم بوده است؟

چکيده پاسخ:

نظريه ي قديم بودن نفس به افلاطون استناد داده شده است. در تحليل ارائه شده از سوي فلاسفه اين مطلب به اثبات رسيده است که اگر مفاد اين نظريه، قديم بودن نفوس جزئي بشري و وجود اين نفوس قبل از ابدان، باشد، چنين مطلبي قابل دفاع نبوده و با نقدهاي فراواني رو به رو خواهد بود، از اين جهت گفته شد منظور از آن، قديم بودن مبدع و منشاء نفس است نه نفوس جزئي.
همچنين از قرآن کريم هم نمي توان براي قديم بودن نفوس جزئي، قرينه و شاهدي يافت، بلکه درست در نقطه عکس و مقابل، آنچه در قرآن بر آن تأکيد شده، حدوث روح بعد از بدن است. لازم به ذکر است که « روح » موجودي مجرد، فوق طبيعت و برتر از ملک است که پس از خلق بدن در بدن دميده مي شود و « نفس » همان جنبه ي تعلقي روح به بدن يا تجلي « روح » و فيض او و تدبير او نسبت به بدن است و اين نکته اي است که در بحث « جسمانية الحدوث » بودن نفس، نبايد مورد غفلت قرار گيرد، پس نفوس جزئيه حادث اند نه قديم.
البته در رواياتي به خلقت انوار ائمه (عليهم السّلام) يا توسل پيامبران الهي به اين انوار، قبل از خلقت ابدان ائمه (عليهم السّلام) اشاره شده است. همچنين رواياتي وجود دارد که: « پروردگار هستي آفرين ارواح را دو هزار سال قبل از کالبدها، خلق کرده است »، از اين رو گمان شده است که بين اين مطلب قرآني و فلسفي يعني حدوث نفس، با مفاد اين گونه روايات، تنافي و ناسازگاري وجود دارد، در حالي که با توجه به دو نکته معلوم خواهد شد هيچ گونه تعارضي بين آيات قرآن و روايات مطرح شده وجود ندارد:

نکته اول:

طبق قواعد عقلاني و فلسفي، رواياتي که خلقت ارواح را قبل از کالبدها بيان مي کنند، از مبنا و معناي درستي برخوردارند؛ زيرا روح اگر چه پس از خلق بدن دميده مي شود، اما از آن جهت که موجودي است مجرد و فوق طبيعت، به دو رتبه، بر بدن تقدم دارد، نه اين که از نظر زماني بر او سبقت داشته باشد و ظاهراً عددِ دو هزار سالِ قبل، نيز کنايه است از نکته اي که گفته شد. بر اين اساس؛ ارواح از جهت زماني با بدن حادث مي شوند، اما از آن رو که مجردند، به جهت رتبه قبل از عالم اجسام و طبيعت قرار دارند؛ چون مجردات از عالم عقل هستند و عالم عقل و عالم مثال، قبل از عالم طبيعت قرار دارند، و اين چنين قبليتي، قبليت زماني نيست تا با حدوث روح بعد از بدن منافاتي داشته باشد.

نکته ي دوم:

رواياتي که بحث انوار ائمه (عليهم السّلام) را مطرح مي کنند ربطي به خلقت ارواح ندارند؛ زيرا مراد از عالم انوار همانا وجود اشيا در مراتب تحقق علت است. به عبارت ديگر؛ « نور » به مراتب و درجات وجودي پيش از تحقق يک شيء اشاره دارد و قبليت در آن جا به معناي واسطه در فيض بودن آنان است و اين که آنها در سلسله علل فاعلي عالم قرار دارند؛ يعني آنچه علت غائي و فاعلي است انوار پيامبر (صلي الله عليه وآله وسلم) و اهل بيت (عليهم السّلام)، است، نه روح، نفس و وجود طبيعي آنان، پس اعتقاد به تقدم انوار ائمه (عليهم السّلام) ربطي به قديم بودن نفوس ندارد.

پاسخ تفصيلي:

توجه به نکات زير مي تواند ما را در دست يابي به پاسخ ياري رساند:

1. فلاسفه و ديدگاه قديم بودن نفس

در ميان فلاسفه عده اي مانند افلاطون معتقدند: روح يک جوهر جاويدان است که از ازل وجود داشته و آن گاه که جنين انسان آماده مي شود، اين روح به آن ملحق مي شود و بعد از مرگ بدن دوباره به جاي اول خود بر مي گردد. (1)
در مقابل اين نظريه، ارسطو معتقد است که نفس با همه تفاوتي که با ساير قوا و نيروهاي عالم دارد، در همين دنيا و با بدن پيدا مي شود، وقتي که بدن پيدا و کامل شد، و روح هم در همين جا حادث مي شود؛ يعني هيچ سابقه دنياي قبل را ندارد. وي همچنين معتقد است که روح با مردن بدن از بين مي رود و فاني مي گردد. (2)
حکما و فلاسفه ي اسلامي؛ از سويي بر خلاف ديدگاه افلاطون، « روح » را موجودي مجرد، فوق طبيعت و برتر از ملک مي دانند که پس از خلق بدن در بدن دميده مي شود. (3) بنابراين؛ سابقه قبلي ندارد و از نظر زماني قبل از بدن نيست
و در همين دنيا با حدوث بدن حادث مي شود. از سويي ديگر؛ بر خلاف نظريه ي ارسطو، مي گويند: روح بعد از وجودش، باقي مي ماند و با مرگ انسان، از بين نمي رود، روح بُعد مجرد انسان است (4) و اين همان است که گفته مي شود نفس « جسمانية الحدوث و روحانية البقا » است.
البته لازم به يادآوري است که « نفس » همان جنبه ي تعلقي روح به بدن، يا تجلي « روح » و فيض او و تدبير او نسبت به بدن است. (5) بر اين اساس؛ روح از جسم پديد مي آيد، اما مانند مجردات که عاري از جسمند تا ابد باقي مي ماند.

2. نقد نظريه ي قديم بودن نفس

همان گونه که بيان گرديد در کتاب هاي فلاسفه، نظريه قديم بودن نفس به افلاطون استناد داده شده است و فلاسفه ي بزرگ از آن جهت که به ظاهر اين نظريه اشکالات متعددي وارد است به توضيح مراد افلاطون پرداخته اند. (6)
آنان مي گويند: در هويت نفس تدبير بدن اخذ شده است، بر اين اساس حدوث نفس نمي تواند قبل از بدن باشد. به عبارت ديگر؛ فرض نفس قبل از بدن يا بعد از آن، فرض عدم نفس است؛ يعني آنچه را که فرض کرديم نفس است، نفس نباشد؛ زيرا هويت او تحقق پيدا نکرده است. (7)

3. قرآن و حدوث نفس

حال که آرا و نظريات فلاسفه درباره ي حدوث و قدم نفس تبيين گرديد، ضروري است که به ديدگاه قرآن کريم هم اشاره اي شود.
در قرآن کريم هيچ قرينه و شاهدي براي قديم بودن نفوس، يافت نمي شود، بلکه بر عکس، آنچه در قرآن بر آن تأکيد شده، حدوث روح بعد از بدن است.
قرآن در مورد خلقت حضرت آدم (عليه السّلام) مي فرمايد: «... ثُمَّ سَوّاهُ و نَفَخَ فيه مَن روُحِه... » (8)؛ سپس (اندام) او را موزون ساخت و از روح خويش در وي دميد، يعني وقتي او را تسويه و تعديل و خلقت جسماني اش را تکميل کرد، از روح خود در او دميد، پس قبل از خلقت بدن و تکميل و تسويه ي آن، روحي وجود نداشت، بلکه روح بعد از تکميل خلقت جسماني از طرف خداوند نشأت گرفته و در او دميده شد. (9)
همچنين در آيه ي ديگر مي فرمايد: « ثُمَّ جَعَلناهُ نُطفَهَ في قَرارِ مَّکينٍ... ثم انشاناه خلقاً آخرَ » (10) سپس نطفه را به صورت علقه و علقه را به صورت مضغه و مضغه را به صورت استخوان هايي در آورديم و بر استخوان ها گوشت پوشانديم، سپس آن را آفرينش تازه اي داديم.
چنان که از اين آيه بر مي آيد، اول خلقت مادي انسان تکميل مي شود و بعد از آن است که پروردگار خلق جديدي را ايجاد مي کند؛ زيرا در اين آيه از حالت انسانيت انسان که حيات و علم و قدرت به آن بستگي دارد، به « انشاء » تعبير شده است و چنان که راغب در مفردات مي گويد « انشاء » به معناي ايجاد چيزي است و ايجاد يک چيز در صورتي است که آن شيء وجود نداشته باشد سپس خلق و حادث شود. پس خود اين واژه، دلالت بر حدوث روح دارد؛ يعني روح قبل از بدن وجودي ندارد، بلکه به همراه بدن موجود مي شود. (11) تا اين جا ثابت گرديد که از نظر قرآن نيز روح به همراه بدن حادث مي گردد، اما آيا روح بعد از مرگ هم باقي مي ماند و فنا و نابودي در آن راه پيدا نمي کند، مطلبي است که از ادله ي فراواني قابل اثبات است و از آن جا که مورد بحث اين نوشتار نيست از بيان آن صرف نظر شده و بحث در قسمت اول متمرکز مي گردد.

4. روايات و خلقت ارواح

ظاهر برخي از احاديث، نشان از قديم بودن نفس دارد، لذا اين روايات از اين جهت با آموزه قرآن و قواعد فلسفي، در تعارض اند. بديهي است که اگر نتوان اين مسئله جمع صحيحي ارائه کرد و به حل تعارض بدوي و ابتدايي پرداخت، بايد از روايات دست برداشت.
بر اين اساس لازم است نظري بر اين گونه روايات افکنيم و آن گاه به تحليل اين نکته بپردازيم که آيا به راستي بين اين گونه روايات با مفاد آيات قرآن و قواعد عقلي تناقضي است و آيا راهي براي جمع بين اينها و حل اين تناقض ظاهري وجود دارد؟
برخي از آنچه در روايات وارد شده از اين قرار است:
الف. پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود: « الناس معادن کمعادن الذهب و الفضة »؛ مردم معدن هايي چون معدن طلا و نقره هستند. (12)
ب. از امام علي (عليه السّلام) و امام صادق (عليه السّلام) روايت شده است: « اعلم ان الصورة الانسانية هي اکبر حجة لله علي خلقه، و هي الکتاب الذي کتبه بيده و هي الهيکل الذي بناه بحکمته، و هي مجموع صور العالمين، و هي المختصر من اللوح المحفوظ، و هي الشاهدة علي کل غائب، و هي الحجة علي کل جاحد، و هي الطريق المستقيم الي کل خير، و هي الجسر (الصراط - خ ل) الممدود بين الجنة و النار »؛ بدان که صورت انساني، بزرگ ترين حجت بر مخلوقات...، طريق مستقيم به هر خيري و پل کشيده شده بين بهشت و جهنم است. (13)
ج. همچنين حضرت اميرالمؤمنين (عليه السّلام) فرمود: رحم الله امراً عرف من اين و في اين و الي اين »؛ خدا رحمت کند کسي را که بداند از کجا آمده است و در کجاست و به کجا مي رود. (14) اين روايت علاوه بر حال فعلي و آينده نفس، به حال نفس قبل از اين که به بدن مرتبط شود، نيز اشاره مي کند.
د. حضرت ختمي مرتبت فرموده است: « من نبي و پيامبر بودم در حالي که آدم ميان آب و گل بود ». (15)
ه. پيامبر (صلي الله عليه وآله و سلم) فرمود: « ارواح لشکري باشند سامان داده شده، آنها که با يکديگر سنخيت و آشنايي دارند، با هم انس و الفت مي گيرند و آنها که با هم بيگانه و ناآشنايند، از يکديگر مي رمند ». (16)
و. در روايات متعدد وارد شده است، « ان الله تعالي خلق الأرواح قبل الأجساد بألفي عام »؛ پروردگار هستي آفرين ارواح را دو هزار سال قبل از کالبدها، خلق کرد. (17)
ز. در روايت علل الشرايع از پيامبر (صلي الله عليه وآله و سلم) آمده است که، خداوند مرا و علي (عليه السّلام) و فاطمه (سلام الله عليها) و حسن (عليه السّلام) و حسين(عليه السّلام) را هفت هزار سال، پيش از خلقت دنيا آفريده است. گفتم آن گاه شما کجا بوديد؟ فرمود در برابر عرش خدا، تسبيح و تحميد و تقديس و تمجيد او مي کرديم. گفتم، به چه صورت؟ فرمود: هياکل و اشباح نور... (18)
ح. از پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) نقل شده است: اولين مخلوق الهي، ارواح ما بوده است که خداوند آن ارواح را ناطق به توحيد و حمد خويش نمود و سپس ملائکه را آفريد. (19)
ط. از امام صادق (عليه السّلام) روايت شده است که، خداوند به پيامبر (صلي الله عليه وآله و سلم) فرمود: من تو را و علي (عليه السّلام) را پيش از خلقت و زمين و عرش و دريا به صورت نوري آفريدم. (20)
ي. امام جواد(عليه السّلام) فرموده است: در ازل فقط خداوند بود، سپس محمد (صلي الله عليه وآله و سلم) و علي (عليه السّلام) و فاطمه (سلام الله عليها) را آفريد و آنها هزار سال پيش از خلقتِ سائر اشيا بودند.... (21)
ک. امام محمد باقر (عليه السّلام) نيز مي فرمايد: اولين مخلوق الهي محمد (صلي الله عليه وآله و سلم) و عترت ره يافته و هدايت گر او هستند، آن هنگام آنها شبح نور در برابر خداوند بودند. گفتم: شبح نور چيست؟ فرمود: سايه نور، بدن هاي نور بدون روح.... (22)
ل. براي زيارت همه ائمه (عليهم السّلام) نيز وارد شده است:... هر يک از شما پاکيزگي و پاکي را از آن ديگر، گرفته است. خدا شما را به صورت انواري بيافريد، و آن گاه پيرامون عرش خود قرار داد، تا آن گاه که به وسيله وجود شما بر ما منّت نهاد، و شما را در خانه هايي جاي داد که اذن داد تا رفعت يابد و نام او در آن خانه ها برده شود.... (23)
م. همچنين احاديث فراواني وجود دارد که پيامبران الهي براي حل مشکلات خود به انوار ائمه (عليهم السّلام) توسل مي جستند؛ مانند اين روايت: « وقتي خدا آدم را آفريد و از روح خود در او دميد عطسه اي زد خداوند به او الهام کرد « الحمدللهِ ربِّ العالمينَ » خداوند به او فرمود: « يرحمک ربک »، وقتي ملائکه را به سجده ي او مامور نمود، آدم به خود باليد و گفت: خدايا آيا مخلوقي محبوب تر از من در نزد خود آفريده اي. جوابي به او نداد براي مرتبه دوم پرسيد، باز جواب نداد، مرتبه سوم نيز پرسيد، جواب نداد. سپس خداوند به او فرمود: آري اگر آن ها نبودند تو را هم خلق نمي کردم، گفت: خدايا ايشان را به من نشان بده. خداوند به ملائکه حجب دستور داد پرده ها را بردارند، وقتي پرده ها برداشته شد، ناگاه آدم پنج شبح جلوي عرش ديد پرسيد اينها کيانند پروردگارا؟ خطاب رسيد آدم! اين محمّد پيامبر من است و اين علي اميرالمؤمنين پسر عموي پيامبرم و وصي او و اين فاطمه دختر پيامبر من، اين دو حسن و حسين دو فرزندان علي و پسران پيامبرم، بعد فرمود آدم اينها فرزندان تواند. آدم از اين سخن مسرور شد. وقتي مرتکب خطا شد گفت خدايا از تو درخواست مي کنم بحق محمّد و علي و فاطمه و حسن و حسين از خطايم درگذري خداوند به واسطه اين دعا او را آمرزيد. اين است معناي آن آيه که خداوند فرموده: فَتَلقَّي آدمُ مِن ربِّه... » (24)

5. آيا راهي براي حل تعارض گفته شده وجود دارد؟

وجوه جمعي از سوي بزرگان، براي اين گونه روايات پيشنهاد شده است که در ادامه بحث به آن اشاره مي شود:

الف. قديم نبودن نفوس جزئيه ي بشري

از کلام صدرالمتألهين در اسفار، استفاده مي شود که نه مقصود افلاطون از قِدَم نفس، قديم بودن نفوس جزئي بشري است و نه مفاد روايات (25)، بر اين اساس بين اين روايات و حدوث نفس تعارضي وجود ندارد. وي مي گويد: براي نفس، کينونت و وجودي قبل از بدن و وجودي در عالَم شامخ الهي است (26) و کلام افلاطون رمز و کنايه است که به جهت مدارا با عقول ضعيف مطرح شده است. (27) بر اين اساس؛ بايد مراد افلاطون از وجود نفس قبل از بدن، وجود عقلي نفس باشد که قبل از اوست و حقيقت و علت نفس است. اين را نيز مي دانيم که علت همان معلول است، اما به وجود اشد، و معلول همان علت است ولي به وجود ضعيف، همان گونه که حمل « کل الاشياء » بر « بسيط الحقيقة » در جمله ي « بسيط الحقيقة کل الاشياء » از اين باب است؛ يعني از باب حمل رقيقه بر حقيقه و حمل ظل و شعاع بر منشاء است، نتيجه اين که « النفوس قبل الابدان لا بما هي نفوس بل بما هي موجودة بوجود عقلي ». (28)
به عبارت ديگر؛ مراد افلاطون از قديم بودن نفس، قديم بودن مبدع و منشاء اوست که به سوي او بر مي گردد. (29)
ملاصدرا ضمن نقل رواياتي که مؤيد نظريه ي افلاطون هستند و ظاهر آنها قديم بودن نفس انساني است، درباره اين گونه روايات مي گويد: شايد مراد و مقصودِ از اين گونه احاديث، موجود بودن نفوس بشري قبل از بدن به حسب اين تعيينات جزئيه نباشد. (30)

ب. خلق تقدير (اندازه گيري در علم الهي) نه آفرينش ذات ارواح

شيخ مفيد (رحمه الله) پس از تشکيک در صحت و درستي خبري که خلقت ارواح را دو هزار سال پيش از اجساد مي داند، و ادعاي اين مطلب که اين خبر از اخبار آحاد (31) و موافق عامه است، مي گويد: بر فرض صحت، مقصود آن است که خدا در علم خود، ارواح را پيش از اجساد اندازه گيري کرده و سپس اجساد را خلق نموده و روح را در آنها آفريده است. بنابراين؛ مقصودِ از اين روايات بايد خلق تقدير باشد نه آفرينش ذات ارواح، اما آفرينش ذات ارواح پس از اجساد و اشکال و صوري است که روح سرپرست آن است و تدبيرش مي کند. حال اگر اين را نپذيريم و بر آفرينش ارواح پيش از اجساد اصرار ورزيم، بايد توجه داشته باشيم که در اين صورت، اولاً: بايد ارواح قائم به نفس (به خود پاينده) مي بودند و نبايد به ابزاري که حامل ارواح باشند نيازي مي داشتند. ثانياً: ما بايد به وضعيت و حالات خود، پيش از تعلق به تن آگاهي مي داشتيم همان گونه که به وضعيت خود پس از وابستن و تعلق به بدن، آگاهي داريم، در حالي که اين دو محال است و فسادش نيز بر کسي پوشيده نيست. (32)

ج. اين هماني ارواحِ معصومان (عليهم السّلام)با عقول اصطلاحي در فلسفه

علامه مجلسي (رحمه الله) با ردّ استبعاد شيخ مفيد (رحمه الله)، نه تنها اخبارِ (خلقت ارواح قبل از اجساد) را مستفيضه مي داند (33)، بلکه تلاش مي کند که به هر دو اشکال شيخ مفيد نيز پاسخ دهد.
ايشان مي گويد: چه مانعي دارد که ارواح قائم به نفس (34) يا با اجساد و کالبدهاي مثالي باشند و سپس به تن عنصري، تعلق پيدا کنند. ما که دليلي بر امتناع اين مطلب نيافتيم، اما اينکه شيخ مفيد گفته بود در اين صورت بايد احوال سابقه را به ياد مي آورد، در جواب مي گوئيم که، اين فراموشي و عدم يادآوري، دليلي غير از عدم خلقت ارواح در گذشته دارد؛ مثلاً خدا براي مصلحت نفوس، يادآوري اين احوال را به کلي از يادشان برده است. آدمي بسياري از احوال کودکي و زايش خود را به ياد نمي آورد، آيا اين دليل آن است که در زمان طفوليت وجود نداشته است؟!. ايشان تفسير و توجيه شيخ مفيد را خصوصاً با توجه به اضافاتي که در بعضي از اخبار وجود دارد، بعيد و بسيار دور از معناي اين گونه روايات مي داند. (35)
وي در نهايت به تبيين نظريه ي خود مي پردازد و مي گويد: « بسياري از آنچه که فلاسفه براي عقول ذکر کرده اند به حسب روايات متواتره ما، براي ارواح پيامبر (صلي الله عليه وآله و سلم) و اهل بيت (عليهم السّلام) ثابت است. فلاسفه عقل را قديم مي دانند، در روايت متواتر ما براي ارواح پيامبر (صلي الله عليه وآله و سلم) و ائمه (عليهم السّلام) تقدم در خلقت ذکر شده است که يا بر همه مخلوقات تقدم دارند و يا بر ساير ارواح و روحانيات. فلاسفه عقول اصطلاحي خود را واسطه ي در ايجاد يا شرط در تأثير مي دانند، در روايات ما نيز اين معنا ثابت است که پيامبر (صلي الله عليه وآله و سلم) و اهل بيت (عليهم السّلام) علت غائي همه ي مخلوقات هستند و اين که اگر آنها نبودند خداوند افلاک و غير آن را خلق نمي کرد. فلاسفه عقول اصطلاحي را وسائط در افاضه ي علوم و معارف بر نفوس و ارواح مي دانند و در روايات ما هم ثابت است که همه ي علوم و حقايق و معارف توسط پيامبر و اهل بيت بر همه ي خلق حتي بر فرشتگان و پيامبران افاضه مي شود. خلاصه اين که با روايات مکرره ثابت شد که آنها وسائل بين حق و خلق هستند در افاضه ي همه رحمت ها و علوم و کمالات بر همه ي خلق، هر قدر توسل به آنها و اعتراف به کمال آنها بيشتر باشد فيضان کمالات از خداوند بيشتر خواهد بود، پس ممکن است که مراد از عقل نور نبي (صلي الله عليه وآله و سلم) باشد که از او انوار ائمه (عليهم السّلام) منشعب است و با اين تحقيق مي توان بين اين روايت پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) که « أول ما خلق الله نوري » و اين روايات که « أول ما خلق الله العقل » و « أول ما خلق الله النور »، با فرض صحت اسنادشان جمع کرد. (36)

د. تقدم رتبي ارواح بر ابدان

ارواح اگرچه با بدن خلق مي شوند، ولي بر آن تقدم رتبي دارند. بر اين اساس؛ مراد از تقدمِ خلقتِ ارواح بر اجساد، در رواياتي که بيان شد، تقدم و قبليت زماني نيست، از اين جهت روايات نيز مفيد قدم نفس نيستند، اما بايد توجه داشت که مراد از « انوار » در رواياتِ گذشته، « ارواح » نيست، بلکه مقصود از آنها وسائط فيضي هستند که در لسان فلسفه از آن به عقول تعبير مي شود.
آنچه گفته شد با ذکر نکاتي چند قابل تبيين است:
نکته ي اول: رواياتي به خلقت انوار ائمه (عليهم السّلام) پيش از خلق کالبد آنان يا توسل پيامبران الهي به اين انوار و همچنين خلقت ارواح قبل از اجساد، اشاره دارند. شکي نيست که اين گونه روايات به قدري زيادند که اگر نگوئيم به حد تواتر مي رسند، لااقل مستفيض اند، و امکان انکار همه آنها وجود ندارد، از اين جهت بايد مورد پذيرش قرار گيرند.
نکته ي دوم: قبل از هر چيز بايد توجه داده شود که، بين روايات « انوار » و « ارواح » ارتباطي وجود ندارد و بايد بين آنها تفکيک قائل شد؛ زيرا « نور » غير از « روح » و « نفس » است.
« نور » وجود شيء در مراتب تحقق علت است؛ يعني « نور » به مراتب و درجات وجودي پيش از تحقق يک شيء اشاره دارد، اما « روح » موجودي است مجرد و فوق طبيعت که از ملک و فرشتگان هم برتر است (37) و پس از خلق بدن است (38)، و « نفس » تجلي روح و فيض او و تدبير او نسبت به بدن است پس « نفس » فعل « روح » است.
نکته ي سوم: هر دو گروه از اين روايات از مبنا و معناي درستي نيز برخوردارند.
رواياتي که خلقت ارواح قبل از اجساد، را بيان مي کنند معناي درستي دارند؛ زيرا ارواح مجردند و مجردات از عالم عقل هستند و عالم عقل و عالم مثال، قبل از عالم طبيعت قرار دارند، از اين رو؛ ارواح به دو رتبه، قبل از عالم اجسام و طبيعت قرار دارند، و ظاهراً واژه « ألفي عام= دو هزار سال » در رواياتي که مي فرمايد: « أن الله تعالي خلق الأرواح قبل الأجساد بألفي عام » نيز کنايه از تقدم دو رتبه اي روح بر بدن است. (39) به هر حال اين تقدم و قبليت، تقدم و قبليت زماني نيست، تا با حدوث ارواح پس از ابدان منافات داشته باشد، بلکه رتبي است و تنها از اين نکته حکايت مي کند که ارواح به عالم اجسام تعلق ندارند.
همچنين رواياتي که خلقت انوار قبل از اجساد را افاده مي کنند، معناي درستي دارند؛ زيرا اولاً: همه ي ماها پيش از عالم طبيعت به نوعي ديگر در عالم تجرد بوده ايم، ما عدم محض نبوده ايم، در توده ي گاز يا ابر اوليه، و قبل از آن در جلوات تجردي اسماء و صفات که آن جلوات همه نورند، وجود داشته ايم. بالاخره مراحل و راه هاي زيادي را طي کرده ايم تا به اين جا رسيده ايم از مقام هاهوت و سپس لاهوت و سپس عالم انوار و عقول و سپس عالم نفوس و سپس عالم انشاء و سپس جهان ناسوت و از اين پس نيز مراحل زيادي داريم تا به منشأ اصلي و وطن مألوف خود، واصل و به حضرت حق برسيم و به ملاقات حق نائل شويم.
بله همه ي ما در عالم انوار بوده ايم، ولي ما نورانيت خود را به علت شواغل مادي از دست داده ايم، اما اهل بيت (عليهم السّلام) فوق طبيعت هستند، و حوادث طبيعت تأثيرگذار در روحيات آنان نيست و از اين روست که گفته مي شود: « يا حسين! جاهليت ترا تحت تأثير اخباث و انجاس خود قرار نداده است ». (40)
ثانياً: معناي اين گونه احاديث آن است که انوار معصومان (عليهم السّلام) نه تنها در رده علت غائي عالم (41) قرار دارند، بلکه وسائط خلق اند و جزء علل فاعلي جهان نيز هستند. در واقع قبليتي که در اين روايات ذکر شده، به معناي واسطه در خلق و فيض بودن انوار اهل بيت است.
اين مطلب نه تنها مفاد روايات است، بلکه قواعد عقلاني و فلسفي نيز آن را مورد تأئيد قرار مي دهد؛ زيرا قاعده ي فلسفيِ « الواحد لا يصدر عنه الا واحد يا الواحد لا يصدر الا من واحد؛ از يکي فقط يک صدور مي يابد و يک فقط از يک صادر مي شود » که يک قاعده ي بديهي و از شؤون قاعده ي سنخيت علت و معلول است، به ما مي فهماند که بايد بين ما و خداوند وسائطي در خلق، فيض، کمال و قضاء حاجات و... باشد، فلاسفه از وسائط مزبور، به عقول مقدسه تعبير مي کنند. (42)
صدرالمتألهين در شرح حديث « بِنَا أثمَرَتِ الأشجَارُ وَ أينَعَتِ الثِّمَار » (43) مي فرمايد: علاوه بر راه نقل، از راه برهان عقل نيز براي ما روشن است که پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) و اهل بيت (عليهم السّلام) نه فقط علت غائي، بلکه در رده علت فاعلي عالم قرار دارند؛ يعني نه فقط عالم طبيعت به هدف آنها خلق شده و هدف از خلق طبيعت وجود کساني چون آنها بوده است، بلکه آنها عليت تحقق عالم طبيعت نيز هستند.
مرحوم سيد حيدر آملي مي گويد: چشم خداوند همان انسان کامل است که خداوند با نگاه او به جهان مي نگرد همانطور که فرموده: لولاک...؛ يعني انسان کامل در مقام کمال به مقام وصل مي رسد و خداوند که عالم را از طريق اسباب اداره مي کند، از طريق انسان کامل عالم را اداره مي نمايد. (44)
اين « وسائط خلق » همان « عقول » در لسان فلاسفه هستند که در لسان روايات به « انوار » تعبير شده است. (45) از اين رو؛ تعبير دقيق آن است که بگوييم « انوار اهل بيت » وسائط خلق هستند نه « ارواح اهل بيت » که مرحوم مجلسي فرموده است و نه نفس و نه وجود طبيعي آنان. (46)
از آنچه بيان شد سرّ جملات زيارت جامعه کبيره و زيارت مطلقه امام حسين (عليه السّلام) دانسته مي شود که: الف. « خداوند به وسيله ي شما آغاز و ختم خلقت کرد و به سبب شما باران مي فرستد و به وسيله ي شما کرات آسمان را از سقوط حفظ مي کند و به وسيله ي شما پريشاني را برطرف و مشکلات را حل مي کند... ». (47)
ب. « به وسيله ي شما خداوند زمان سخت را دور و به وسيله ي شما آغاز و ختم مي کند و به وسيله ي شما چيزهايي را که بخواهد محو يا ابقاء مي کند و به وسيله ي شما خواري و ذلت را از گردن ما بر مي دارد و به وسيله ي شما زمين درخت مي رويابند و ميوه مي دهد و آسمان باران و روزي مي دهد و خداوند مشکلات را برطرف مي کند... زمين که حامل بدن هاي شماست به وسيله شما گردش مي کند و تسبيح خدا مي گويد و کوه ها در لنگرگاه خود استقرار مي يابد... اراده
خداوند در همه ي تقديرات بر شما وارد و از خانه هاي شما صدور مي يابند... ». (48)

انوار اهل بيت در آينه ي شواهد تجربي

سؤال شد که آيا هيچ دليل تجربي اين معنا را تأئيد مي کند که پيامبران به انوار اهل بيت توسل جسته اند؟، در پاسخ بايد گفت: براي پذيرش اين گونه روايات، نيازي به مؤيدات تجربي نداريم و راه هاي پيش رو براي اثبات حوادث تاريخي، منحصر در راه هاي تجربي نيست؛ علاوه بر اين که شواهد تجربي زيادي نيز از سوي برخي کتب و مجلات گزارش شده است. در ذيل توجه شما را تنها به دو گزارش جلب مي کنيم:
1. در صفحه ي 249 کتاب: « Wonderful stories of Islam » (49) چاپ لندن، آمده است که لوحي از حضرت سليمان (عليه السّلام) در موزه ي سلطنتي انگلستان نگه داري مي شود که مفادش اين است: اي احمد به فريادم رس، يا علي مرا مدد فرماي، اي بتول نظر مرحمت فرماي، اي حسن کرم فرماي و يا حسين خوشي بخش، اين سليمان اکنون به اين پنج بزرگوار استغاثه مي کند، و علي يدالله و قدرت الهي است (50). اين لوح در کاوش هاي باستان شناسي سال 1926 ميلادي کشف شده، در ديد مردم گذاشته نشده است تا اساس مسيحيت متزلزل نگردد و خود مسيحيان جنازه ي مسيحيت را بر دوش خود بلند نکرده و در قبر فراموشي دفن نکنند (51) اما در همان زمان دو نفر از دانشمندان به نام هاي « وليم » و « تامس » با آگاهي از اين لوح، اسلام آوردند و خود را « کرم حسين ». و « فضل حسن » ناميدند. (52) گرچه خواننده محترم مي تواند در اين گزارش به ديده ي شک بنگرد و تحقيق بيشتري نمايد تا از وقوع چنين حادثه اي اطمينان حاصل کند اما در صورت اطمينان، بايد اذعان نمود که اين گزارش باستان شناسي مي تواند بهترين دليل بر توسل حضرت سليمان (عليه السّلام) به پنج نور مطهر باشد.
2. در ژوئيه 1951 ميلادي گروهي از دانشمندان معدن شناس روسي در کاوش هاي معدن شناسي خود به تخته چوب هاي پوسيده با علائمي غير عادي، برخورد مي کنند، با دقت زمين را مي شکافند و در آن ميان به تخته چوب مستطيلي دست مي يابند که نه تنها پوسيده نبود بلکه علائم و حروفي نيز بر آن منقش بود. دولت روس کميته اي از اساتيد دانشگاه تشکيل داد تا به بررسي بپردازند. اين کميته بعد از هشت ماه تحقيق به مفاد اين نوشته که به زبان ساماني قديم بود دست يافت و معلوم گرديد که اين نوشته ها مربوط به تخته پاره هاي کشتي حضرت نوح (عليه السّلام) بوده است. نوشته به زبان روسي ترجمه و آن گاه به انگليسي برگردانده شد. متن انگليسي اين لوح عبارت بود از:
O my God, my helper! Keep my hand wi\th mercy and with your Holy Bodies, Mohammed, Ali, Fatima, Shabbar, and Shabbir. They ard all biggest and honorable. " The world established for them Help me by their names. You can reform to right.
« خداي من اي کمک کارم، دستم را بگير به لطف خود و ذاوت مقدسه ات: محمد، علي، شبرّ (حسن)، شبير (حسين) (53)، فاطمه. آنها همه با عظمت ترين و قابل احترام ترين اند. جهان براي آنان خلق شده است. خدايا مرا به اسماء و نامشان کمک فرماي که تنها تو مي تواني هدايت به راه راست نمايي ». (54)

پي‌نوشت‌ها:

1. مانند مرغي که در آشيانه جا مي گيرد و بعد از خراب شدن آشيانه به جاي ديگر مي رود.
2. امروزه حکماء قائل اند که ارسطو معتقد به بقاي روح نبوده است و در رساله نفس او هم که الان موجود است، سخني از بقاي روح وجود ندارد. نک: مطهري، مرتضي، معاد، ص 122.
3. روح در لغت به معناي « سبب حيات ومنشأ و علت پديد آورنده آن » است، و به همين اعتبار قرآن براي گوهري که حياتِ جسم موجب شده، اين واژه را بکار برده است.
4. نک: ابراهيمي ديناني، شعاع انديشه و شهود در فلسفه سهروردي، ص 533؛ ابن سينا، ابوعلي حسين بن عبدالله، الاشارات و التنبيهات، ج 2، ص 304.
5. روح در حيوان به معناي مبدء حيات است که احساس و حرکت ارادي متفرع بر آن است. از نظر قرآن روح از سنخ امر و از جنس ملکوت است و گاهي با ملايکه هست و گاهي در انسان دميده مي شود. ر. ک: طباطبايي، محمد حسين، الميزان، ج 13، ص 199-195. اما نفس در نظر عرف، از سه معنا برخوردار است: 1- اگر اضافه شود، معناي مضاف اليه را دارد؛ 2- در شخص انسان که از روح و بدن ترکيب يافته است، استعمال مي شود؛ 3- در روح انساني استعمال مي شود. ر. ک: همان، ج 14، ص 287-285.
6. براي آگاهي از محاذير و اشکالات نظريه ي تقدم نفوس بر ابدان، نک: ملاصدرا شيرازي صدرالدين، الحکمة المتعالية في الاسفار العقلية الاربعة، ج 8، ص 373.
7. نک: حيدري، کمال، بحوث في علم النفس الفلسفي، ص 194.
8. سجده، 9.
9. منظور اين نيست که خداوند داراي روح است و قسمتي از آن را در آدم دميده بود، بلکه روح موجودي از عالم امر بوده که همانند ساير مخلوقات خلق گرديد و در کالبد انسان دميده شد و اگر خداوند او را به خود نسبت داده از باب اضافه تشريفي است به اين معنا که خداوند، درصدد بيان شرافت روح است و اين نظير نسبت دادن کعبه معظمه است به خود، آن جا که درباره آن فرموده است: (بَيِتيَ) يعني خانه من. از حضرت صادق (عليه السّلام) روايت شده: اين که خداوند آن (روح) را به خود نسبت داده و فرمود « من روحي » از آن جهت است که برگزيده خداوند بوده و بر تمامي ارواح برتري داشته است. در اين باره نک: حسني، سيد محمدعلي، ترجمه اعتقادات شيخ صدوق (رحمه الله)، ص 10؛ جعفري، بهراد، ترجمه احتجاج، ج 2، ص 160؛ شيخ صدوق، التوحيد، ص 170، باب 27، ح 1؛ همان، ص 103، ح 18؛ موسوي همداني سيد محمد باقر، ترجمه الميزان، ج 12، ص 257؛ شيخ صدوق، معاني الأخبار، ص 17 و 16؛ کليني، محمد بن يعقوب، الکافي، ج 1، ص 134.
10. مؤمنون، 14.
11. در اين باره، نک: طباطبائي، سيد محمد حسين، الميزان، ج 15، ص 20.
12. مجلسي، محمدباقر، بحارالأنوار، ج 58، باب 42، ص 65.
13. نک: طوسي، خواجه نصيرالدين، آغاز و انجام، ص 128؛ ملاصدرا شيرازي، صدرالدين، الحکمة المتعالية في الاسفار العقلية الاربعة، ج 8، ص 356؛ سبزواري، ملاهادي، شرح المنظومه، ج 5، ص 62.
14. اين عبارت به گونه هاي ديگر نيز در متون روايي آمده است؛ مانند: فإذا کان تأييد عقله من النور کان عالما حافظا ذکيا فطنا فهما و عرف فيما هو و من أين يأتيه و لأي شيء هو هاهنا و إلي ما هو صائر...؛ حراني، حسن بن علي شعبه، تحف العقول، ص 354؛ همچنين نک: نوري، ميرزا حسين، مستدرک الوسائل، ج 11، ص 210.
15. سبزواري، ملاهادي، شرح الأسماء الحسني، ص 548؛ ترمذي، محمد بن عيسي، سنن الترمذي، ج 5، ص 585.
16. شيخ صدوق و شيخ مفيد، اعتقادات الإمامية و تصحيح الاعتقاد، ج 1، ص 48.
17. مجلسي، محمدباقر، بحارالأنوار، ج 40، ص 222؛ همان، ج 58، ص 41؛ ابن شهر آشوب مازندراني، المناقب، ج 2، ص 357.
18. مجلسي، محمدباقر، بحارالأنوار، ج 57، ص 78.
19. همان، ج 57، ص 58.
20. کليني، محمد بن يعقوب، الکافي، ج 1، ص 240.
21. همان.
22. همان.
23. « خلقکم انوار فجعلکم بعرشه محدقينَ حتي من علينا فجعلکم اللهُ في بيوتٍ اذن اللهُ ان ترفع و يذکر فيها اسمه »؛ شيخ صدوق، عيون أخبار الرضا (عليه السّلام)، ج 2، ص 275؛ شيخ صدوق، من لا يحضره الفقيه، ج 2، ص 613.
24. مجلسي، محمدباقر، بحارالأنوار، ج 26، ص 326.
25. مثلاً روايتِ (الناس معادن... ) تنها به تقدم وجودي نفس در معادن ذواتشان (عقول مفارق) و روايت (اعلم ان الصورة الانسانية هي... ) به مبدع نفس اشاره دارد؛ نک: الحکمه المتعالية في الاسفار العقلية الاربعه، ج 8، ص 356.
26. کل ذلک يفيد أن للنفس کينونة قبل البدن و وجودا في العالم الشامخ الإلهي - و أن لها عودا و رجوعا إلي ما هبطت منه و طلوعا لشمس حقيقتها...؛ الحکمه المتعاليه في الاسفار العقلية الاربعة، ج 8، ص 358.
27. الحکمة المتعالية في الاسفار العقلية الاربعة، ج 8، ص 364.
28. نک: حيدري، کمال، بحوث في علم النفس الفلسفي، ص 194 و 195.
29. و اما الذي اشتهر من افلاطون من ان النفس قديمه فمراده من قدمها قدم مبدعها و منشئها الذي ستعود اليه بعد انقطاعها؛ نک: حسن زاده ي آملي، حسن، عيون مسائل النفس، ص 230.
30. و اعلم ان المنقول من بعض القدماء کافلاطون القول بقدم النفوس الانسانيه، و يويده الحديث المشهور: « »کنت نبيا و آدم بين الطين و الماء »، و قوله (صلي الله عليه وآله و سلم): « الارواح جنود مجنده فما تعارف منها ائتلف و ما تناکر منها اختلف » و لعله ليس المراد ان النفوس البشريه بحسب هذه التعينات الجزئيه کانت موجوده قبل البدن...؛ نک: ملاصدرا شيرازي، صدرالدين، الحکمه المتعاليه في الاسفار العقليه الاربعه، ج 7، ص 332.
31. دانشمدان علوم حديث، اخبار را از جهات مختلفي تقسيم کرده اند. يکي ازآن تقسيمات، تقسيم خبر از جهت شمار راويان به: خبر متواتر، مستفيض و واحد است. الف. خبر متواتر: شمار راويان به اندازه اي است که هم آهنگي آنها بر دروغ گويي به گونه عادي محال است. بر اين اساس از گفتار آنها براي ما يقين حاصل مي شود که اين روايت از معصوم (عليه السّلام) صادر شده است؛ ب. روايت مستفيض: خبري است که روات آن در هر طبقه، زياد باشد، البته اکثر علما، براي آنکه خبر مستفيض گردد، زيادي بر سه نفر را در هر طبقه معتبر دانسته اند. اين نوع از خبر از لحاظ اعتبار و ارزش به اندازه خبر متواتر نيست، ولي اعتبارش از خبر واحد بيشتر است. ج. خبر واحد: از آنچه درباره خبر متواتر و مستفيض گفته شد، تعريف خبر واحد روشن گرديد. اين نوع از خبر، اگر چه طبق ديدگاه اکثر دانشمندان علم اصول و حديث، حجت است، اما ارزش و اعتبار آن پايين تر از دو قسم پيشين است. نک: مظفر، محمدرضا، أصول الفقه، ج 2، ص 67؛ رحماني، محمد، بحثهاي مقارن در علم الحديث (2)، فصلنامه علوم حديث، شماره ي 5؛ همو، بحثهاي مقارن در علم الحديث (3)، فصلنامه علوم حديث، شماره 10.
32. و أما الخبر بأن الله تعالي خلق الأرواح قبل الأجساد بألفي عام فهو من أخبار الاحاد و قد روته العامة کما روته الخاصه و ليس هو مع ذلک بما يقطع علي الله سبحانه بصحته و إنما نقله رواته لحسن الظن به. و إن ثبت القول فالمعني فيه أن الله تعالي قدر الأرواح في علمه قبل اختراع الأجساد و اخترع الأجساد ثم اخترع لها الأرواح فالخلق للأرواح قبل الأجساد خلق تقدير في العلم کما قدمناه و ليس بخلق لذواتها کما وصفناه. و الخلق لها بالأحداث و الاختراع بعد خلق الأجساد و الصور التي تدبرها الأرواح و لولا أن ذلک کذلک لکانت الأرواح تقوم بأنفسها و لا تحتاج إلي آلات تحملها و لکنا نعرف ما سلف لنا ما الأحوال قبل خلق الأجساد کما نعلم أحوالنا بعد خلق الأجساد و هذا محال لا خفاء بفساده؛ نک: شيخ مفيد، المسائل السروية، ص 53.
33. مجلسي، محمد باقر، بحارالانوار، ج 1، ص 103. ايشان در جاي ديگر مي گويد: طرح ظواهر الآيات و الأخبار المستفيضه بأمثال تلک الدلائل الضعيفه و الوجوه السخيفه جرأه علي الله و علي ائمه الدين و لو تأملت فيما يدعوهم إلي ذلک من دلائلهم و ما يرد عليها من الاعتراضات الوارده لعرفت أن بأمثالها لا يمکن الاجتراء علي طرح خبر واحد فکيف يمکن طرح تلک الأخبار الکثيره الموافقه لظاهر الآيه الکريمه بها و بأمثالها و سيأتي الأخبار الداله علي تقدم خلق الأرواح علي الأجساد في کتاب السماء و العالم و سنتکلم عليها. همان، ج 5، ص 267.
34. به خود پاينده باشند و به هيچ جسمي حتي جسم مثالي، تعلق نداشته باشند.
35. « قيام الأرواح بأنفسها أو تعلقها بالأجساد المثاليه ثم تعلقها بالأجساد العنصريه مما لا دليل علي امتناعه و أما عدم تذکر الأحوال السابقه فلعله لتقلبها في الأطوار المختلفه أو لعدم القوي البدنيه أو کون تلک القوي قائمه بما فارقته من الأجساد المثاليه أو لإذهاب الله تعالي تذکر هذه الامور عنها لنوع من المصلحه کما ورد أن الذکر و النسيان من صنعه تعالي مع أن الإنسان لا يتذکر کثيراً من أحوال الطفوليه و الولاده و التأويل الذي ذکره للحديث في غايه البعد لا سيما مع الإضافات الوارده في الأخبار المتقدمه »؛ مجلسي، محمدباقر، بحارالأنوار، ج 58، ص 145.
36. « فاعلم أن أکثر ما أثبتوه لهذه العقول قد ثبت لأرواح النبي و الأئمه (عليهم السّلام) في أخبارنا المتواتره علي وجه آخر فإنهم أثبتوالقدم للعقل و قد ثبت التقدم في الخلق لأرواحهم إما علي جميع المخلوقات أو علي سائر الروحانيين في أخبار متواتره و أيضا أثبتوا لها التوسط في الإيجاد أو الاشتراط في التأثير و قد ثبت في الأخبار کونهم (عليهم السّلام) عله غائيه لجميع المخلوقات و أنه لولاهم لما خلق الله الأفلاک و غيرها و أثبتوا لها کونها وسائط في إفاضه العلوم و المعارف علي النفوس و الأرواح و قد ثبت في الأخبار أن جميع العلوم و الحقائق و المعارف بتوسطهم تفيض علي سائر الخلق حتي الملائکه و الأنبياء. والحاصل أنه قد ثبت بالأخبار المستفيضه أنهم (عليهم السّلام) الوسائل بين الخلق و بين الحق في إفاضه جميع الرحمات و العلوم و الکمالات علي جميع الخلق فکلما يکون التوسل بهم و الإذعان بفضلهم أکثر کان فيضان الکمالات من الله... فعلي قياس ما قالوا يمکن أن يکون المراد بالعقل نور النبي (صلي الله عليه وآله و سلم) الذي انشعبت منه أنوار الائمه (عليهم السّلام) و استنطاقه علي الحقيقه أو بجعله محلا للمعارف الغير المتناهيه... و بهذا التحقيق يمکن الجمع بين ما روي عن النبي صأول ما خلق الله نوري و بين ما روي أول ما خلق الله العقل و ما روي أول ما خلق الله النور إن صحت أسانيدها »؛ نک: مجلسي، محمدباقر، بحارالأنوار، ج 1، ص 103 و 104.
37. در حديثي از امام صادق (عليه السّلام) نقل شده است که شخصي از آن حضرت سؤال کرد: « آيا روح همان جبرئيل است؟ » امام (عليه السّلام) در پاسخ فرمود: « جبرئيل من الملائکه، و الروح اعظم من الملائکه، اليس ان الله عز و جل يقول: تنزل الملائکه و الروح »؟ « جبرئيل از ملائکه است، و روح اعظم از ملائکه است، مگر خداوند نمي فرمايد: ملائکه و روح نازل مي شوند »؟ درباره برتر بودن روح بر فرشتگان، نک: بحراني سيد هاشم، البرهان في تفسير القرآن، ج 5، ص 701؛ مکارم شيرازي، ناصر، تفسير نمونه، ج 27، ص 184 و 185.
38. البته در روايات گاهي به جاي انوار، از واژه ارواح استفاده شده است؛ زيرا همان گونه که بيان گرديد به درجات وجودي يک شيء قبل از عالم طبيعت و جلوه ي تجردي او نور گفته مي شود. روح هم از آن جهت که مجرد است از نورانيت برخوردار است.
39. همانگونه که ملاحظه شد، گاهي از عدد هزار و گاهي هفت هزار و... در روايات سخن به ميان آمده است. اين اختلاف از آن جهت است که عالم غيب به اعتبارهاي متعدد مي تواند تقسيمات متعددي داشته باشد. گاهي آن را به دو عالم تقسيم کرد و گاهي تقسيمات ديگر؛ مانند اين که گاهي از هفت شهر عشق در سير و سلوک ياد مي شود و گاهي از صد منزل.
40. « لَم تُنجِّسکَ الجاهليهُ بِأنجاسِهَا وَ لَم تُلبِسکَ المُدلَهِمَّاتُ مَن ثِيَابِهَا »؛ شيخ طوسي، محمدبن حسن، تهذيب الاحکام، ج 6، ص 113.
41. جهان براي انسان خلق شده است و هدف از خلقت انسان، تکامل است و تکامل پيوستن به وجود برتر است و وجود برتر فقط خداوند است. به عبارت ديگر؛ غايت خلقت انسان، عالم غيب مطلق است « يابن آدم خلقت الاشياء لاجلک، و خلقتک لاجلي ». قرآن خطاب به موسي (عليه السّلام) مي فرمايد: « و اصطَنَعتُکَ لنفسي » (طه، 41) و نيز مي فرمايد: « وَ انَا اختَرتُکَ » (طه، 13). پس انسان مخلوق « لاجل الله » و ساخته شده براي ذات مقدّس اوست. اين هدف (پيوستن به خداوند) حتماً بايد در برخي انسان ها تحقق يابد و گرنه نقض غرض لازم مي آيد و نقض غرض در افعال خداوند مستلزم عجز يا جهل حضرت حق مي باشد که محال است. ما معتقديم که اين هدف و غرض در وجود چهارده معصوم (عليهم السّلام) تجلي پيدا کرده است و بر اين اساس آنان عليت غايي و هدف از خلقت عالم، هستند. علاوه ديگر موجودات به توسّط انسان رجوع به حق کنند، بلکه مرجع و معاد آنها به انسان است... و اين که در آيه ي شريفه، حق مي فرمايد: « انَّ الَينا ايابَهُم ثُمَّ انَّ علينا حسابَهُم » (غاشيه، 25) و در زيارت جامعه مي فرمايد: « و اياب الخلق إليکم و حسابهم عليکم » سرّي از اسرار توحيد، و اشاره به آن است که رجوع به انسان کامل رجوع الي الله است؛ زيرا که انسان کامل فاني مطلق و باقي به بقاء الله است و از خود تعين و انّيت و انانيتي ندارد، بلکه خود از اسماي حسني و اسم اعظم است. نک: گرامي، محمدعلي، درباره حديث لولا فاطمه، ص 19-33؛ امام خميني، آداب الصلاه، ص 263؛ ميرداماد، قبسات، ص 397.
42. البته گروه مشاء به عقول عشره طولي قائل اند، يعني آنان نه عقول عرضيه را قبول دارند و نه تعداد آنان را از ده عدد بيشتر مي دانند، اما اشراقيون حصر عقول را به عقول طولي و همچنين عدد مزبور، بدون دليل دانسته و معتقدند تعداد عقول بسيار زياد و شايد غير متناهي باشند.
43. کليني، محمد بن يعقوب، الکافي، ج 1، ص 144.
44. « عين الله هو الانسان الکامل ينظر الله تعالي بنظره الي العالم کما قال لولاک... »؛ آملي، سيد حيدر، جامع الأسرار و منبع الانوار، ص 381.
45. گفتني است که بين اين تعبير که « وسائط خلق، مجردات عالم عقل هستند » و اين که « وسائط خلق، پيامبر (صلي الله عليه وآله و سلم) و اهل بيت (عليهم السّلام) هستند »، تنافي وجود ندارد؛ زيرا دو گونه عقل داريم: عقل در سلسله نزول و عقل در سلسله صعود، اولي همان مجردات تام عالم بالا هستند که همان فرشتگان در لسان شرع مي باشند و دومي انسان هايي هستند که در مقام کمال به مرتبه عقل رسيده اند، البته زيبايي و کمال فرشتگان خدادادي و ذاتي است، و کمال انسان کامل اگر چه با توفيق الهي است، اما با زحمت و اختيار خود آن بوده است. از اين جهت استبعادي ندارد که آنان معلم و فوق فرشتگان باشند همان گونه که در روايات به آن اشاره شده است؛ نک: مجلسي، محمدباقر، بحارالأنوار، ج 24، ص 88؛ همان، ج 58، ص 304.
46. نک: گرامي، محمدعلي، درباره حديث لولا فاطمه، ص 103-110.
47. بکم فتح الله و بکم يختم و بکم ينزل الغيث و بکم يمسک السماء ان تقع علي الارض الا باذنه و بکم ينفس الهم و يکشف الضر...؛ شيخ صدوق، من لا يحضره الفقيه، ج 2، ص 615.
48. « بکم يباعدالله الزمان الکلب و بکم فتح الله و بکم يختم الله و بکم يمحو ما يشاء و يثبت و بکم يفک الذل من رقابنا و بکم يدرک الله تره کل مؤمن يطلب بها و بکم تنبت الارض اشجارها و بکم تخرج الارض ثمارها و بکم تنزل السماء قطرها و رزقها و بکم يکشف الله الکرب و بکم ينزل الله الغيث و بکم تسبح الارض التي تحمل ابدانکم و تستقر جبالها عن مراسيها اراده الرب في مقادير اموره تهبط اليکم و تصدر من بيوتکم... »؛ کليني، الکافي، ج 4، ص 576.
49. داستان هاي شگفت انگيز از اسلام.
50. Haasan حاسن حاسين، Bahtol باهتول، Ahmed Ayli أحمد آيلي، Allah الله. ياه ايلي! انصطاه= اي، O Ahmed Help Me ياه أحمد! مقذا= اي! يا أحمد أغنثي، Haasain O Bohtol ياه باهتول! کاشي= اي يا بتول! برعايتک، O Ayli assist me يا علي! اعني O Haasain do favor ياه حاسن! ضومظع= اي يا حسن! بکرمک، Show mercy on me اموسليمان، O Hassain do good to me ياه حاسين! بارفو = اي يا حسين! أحسن، on me this Solomon (صوه عئخب زالهلاد اقتا اي = اي هذا سليمان يستغيث بالخمسه العظماء (الاولياء بذات الله کم ايلي = اي علي قدرة الله، desires help throught five grand sainst.
51. دستور Lord Bishob، اسقف اعظم انگلستان، براي نگه داري لوح مذکور در رازخانه کليساي انگلستان، با اين استدلال بوده است.
52. مجله ي الاسلام، دهلي، فوريه 1927؛ مسلم کرانيکل، لندن، دسامبر 1926، به نقل از:
http://www. danielpipes. org/comments/38091
http://www. jafariyanews,. com/2k8_news/april/15Prophet_Solomon_Tablet. htm
53. از پيامبر اکرم (صلي الله عليه وآله و سلم) نقل شده است که فرمود: اي فاطمه! نام حسن و حسين در رديف نام دو فرزند هارون است که شبر و شبير نام داشتند، زيرا که ايشان نزد خدا گرامي هستند. مجلسي، محمدباقر، بحارالأنوار، ج 43، ص 241.
54. ماهنامه TAQAIIEOb مسکو، نوامبر 1953؛ Weekly Mirror و 28 دسامبر 1953؛ الهدي، قاهره، 31 مارس 1954 ماهنامه Star of Britannia چاپ لندن، ژانويه 1954؛ مجله Mancester Sunlight و 23 ژانويه 1954؛ مجله London Weekly 1 فوريه ي 1954، به نقل از: http://www. islamicresearch. org/Mirclas%20Imam%20Ali. htm

منبع مقاله :
ترخان، قاسم؛ (1388)، نگرشي عرفاني فلسفي و کلامي به: شخصيت و قيام امام حسين (ع)، قم: نشر چلچراغ، چاپ اول



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط
موارد بیشتر برای شما
بررسی مرقع و قطاع در خوشنویسی
بررسی مرقع و قطاع در خوشنویسی
خیابانی: آقای بیرانوند! من بخواهم از نام بردن تو معروف بشوم؟ خاک بر سر من!
play_arrow
خیابانی: آقای بیرانوند! من بخواهم از نام بردن تو معروف بشوم؟ خاک بر سر من!
توضیحات وزیر رفاه در خصوص عدم پرداخت یارانه
play_arrow
توضیحات وزیر رفاه در خصوص عدم پرداخت یارانه
حمله پهپادی حزب‌ الله به ساختمانی در نهاریا
play_arrow
حمله پهپادی حزب‌ الله به ساختمانی در نهاریا
مراسم تشییع شهید امنیت وحید اکبریان در گرگان
play_arrow
مراسم تشییع شهید امنیت وحید اکبریان در گرگان
به رگبار بستن اتوبوس توسط اشرار در محور زاهدان به چابهار
play_arrow
به رگبار بستن اتوبوس توسط اشرار در محور زاهدان به چابهار
دبیرکل حزب‌الله: هزینۀ حمله به بیروت هدف قراردادن تل‌آویو است
play_arrow
دبیرکل حزب‌الله: هزینۀ حمله به بیروت هدف قراردادن تل‌آویو است
گروسی: فردو جای خطرناکی نیست
play_arrow
گروسی: فردو جای خطرناکی نیست
گروسی: گفتگوها با ایران بسیار سازنده بود و باید ادامه پیدا کند
play_arrow
گروسی: گفتگوها با ایران بسیار سازنده بود و باید ادامه پیدا کند
گروسی: در پارچین و طالقان سایت‌های هسته‌ای نیست
play_arrow
گروسی: در پارچین و طالقان سایت‌های هسته‌ای نیست
گروسی: ایران توقف افزایش ذخایر ۶۰ درصد را پذیرفته است
play_arrow
گروسی: ایران توقف افزایش ذخایر ۶۰ درصد را پذیرفته است
سورپرایز سردار آزمون برای تولد امیر قلعه‌نویی
play_arrow
سورپرایز سردار آزمون برای تولد امیر قلعه‌نویی
رهبر انقلاب: حوزه‌ علمیه باید در مورد نحوه حکمرانی و پدیده‌های جدید نظر بدهد
play_arrow
رهبر انقلاب: حوزه‌ علمیه باید در مورد نحوه حکمرانی و پدیده‌های جدید نظر بدهد
حملات خمپاره‌ای سرایاالقدس علیه مواضع دشمن در جبالیا
play_arrow
حملات خمپاره‌ای سرایاالقدس علیه مواضع دشمن در جبالیا
کنایه علی لاریجانی به حملات تهدیدآمیز صهیونیست‌ها
play_arrow
کنایه علی لاریجانی به حملات تهدیدآمیز صهیونیست‌ها