سينما و نفي وجود خدا

در ميان آثار سينمايي و تلويزيوني، موضوع فيلم هاي زيادي بحث هاي مربوط به خداي متعال است. در اين ميان برخي فيلم ها به طور مستقيم و روشن به اين مقوله مي پردازند، اما گروهي ديگر به صورت تلويحي، اين بحث را مطرح مي
شنبه، 2 اسفند 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
سينما و نفي وجود خدا
 سينما و نفي وجود خدا

 

نويسنده: امين جواد خندقي




 
در ميان آثار سينمايي و تلويزيوني، موضوع فيلم هاي زيادي بحث هاي مربوط به خداي متعال است. در اين ميان برخي فيلم ها به طور مستقيم و روشن به اين مقوله مي پردازند، اما گروهي ديگر به صورت تلويحي، اين بحث را مطرح مي کنند، به عبارت ديگر موضوع داستان فيلم به گونه اي است که با هر تفسير ممکن به موضوعات خدا نيز مربوط مي شود.
فيلم هاي مرتبط با موضوع « وجود خدا » را مي توان به چهار دسته ي اصلي تقسي کرد. دسته ي نخست، فيلم هايي است که به صورت مستقيم وجود خدا را تصديق مي کند و فوايدي براي آن بر مي شمارد. دسته ي دوم فيلم هايي را شامل مي شود که موضوع اصلي داستان با محوريت تصديق وجود خدا ساخته نشده است؛ ولي به صورتهاي ديگر به اين مطلب اشاره مي شود.
دسته ي چهارم فيلم هايي است که به طور مستقيم، وجود خدا را نفي مي کند و اين امر در قالب نتيجه گيري داستان يا شخصيت هاي اصلي رخ مي دهد؛ اما دسته ي سوم فيلم هايي را شامل مي شود که مضمون اصلي آن ها نفي وجود خدا و کتمان اين حقيقت است. ممکن است فيلم به صورت مستقيم و گفتاري به اين موضوع اشاره نکند؛ اما داستان به گونه اي پيش مي رود که اين موضوع به روشني از مضمون داستان برداشت مي شود. نمونه هاي دو دسته ي اخير در ادامه بحث مي آيد و پس از مصداق ها اين نظريه ي فاسد، تحليل خواهد شد و برخي از برهان هاي اثبات خدا بيان مي شود.
فيلم « پائول »(1) داستان موجودي فرازميني را به تصوير مي کشد که سال ها است به دليل خراب شدن سفينه اش در زمين جا مانده است. اين موجود براي نجات جانش از مسئولان دولتي فرار مي کند تا اين که درجريان فيلم با دو مرد و يک زن جوان همراه مي شود. دو مرد جوان خود را طرف دار علم و فناوري مي دانند و به همين دليل، دين را قبول ندارند و منکر وجود خدا هستند. در مقابل، دختر جوان، يک مسيحي معتقد است؛ ولي به گفته ي خودش به دليل دين داري از زندگي بهره اي نبرده است و سعي مي کند در اين سفر، حقايق را در باره ي دين و خدا کشف کند.
موجود فرازميني تربيت اجتماعي ندارد و زشت ترين حرف ها و کارهاي ممکن را انجام مي دهد. او درباره ي تمام موضوعات، علم بسياري دارد و بر اساس دانسته هايش خدا و دين را خرافات و توهم مي داند. يکي از دلايل وجود خدا بر اساس نگرش دختر مسيحي، وجود معجزات و امور اين گونه است. موجود فرازميني با معجزه، چشم نابيناي دختر را شفا و هم چنين جان يک فرد را نجات مي دهد و اين کارها را نتيجه ي تکامل بالايِ نوع خود مي داند. درنهايت، دختر مسيحي متوجه مي شود که دين و خدا خرافات است و موجود فرازميني صحيح مي گويد.
در تمام مجموعه ي هشت قسمتي فيلم هاي « هري پاتر »(2) يک بار هم کلمه ي خدا بر زبان کسي جاري نمي شود. اين مجموعه، جهاني را به تصوير مي کشد که انسان هاي اصيل آن، همه جادوگرند و غير جادوگرها «مُگُل» خوانده مي شوند. جادوگرها دنيايي متفاوت نيز دارند که انسان هاي معمولي در آن وجود ندارند. در اين جهان، تمام کارها را انسان ها انجام مي دهند و تدبير همه ي امور با انسان ها است. هر استاد جادوگر الهه اي است که امري ويژه را تدبير مي کند، استاد گياهان، استاد معجون ها استاد مبارزه با جادوي سياه و ... که هر کدام آموزش و کنترل اين امور را بر عهده دارند.
در اين ميان، الهه ي شري نيز وجود دارد که در تمام داستان با شخصيت هاي اصلي درگير است. تمام کارهاي کوچک و بزرگ در فيلم، داراي منشأ انساني است و هيچ امر ماورايي وجود ندارد. جادوگرها قدرت تصرف در هر امري را دارند؛ حتي مي توانند در زمان تصرف کنند؛ همانند اين که هري پاتر در « هري پاتر و زنداني آزکابان »(3) همراه دوستش به زمان گذشته مي رود و خودش را از دست موجودات پليد نجات مي دهد.
در اين مجموعه داستان، خدايي وجود ندارد و تنها ارزش در اين مجموعه، جادو است و در هيچ بخشي از داستان، امر ديني مطرح نمي شود. جادوگران، قوانين را وضع مي کنند و مردگان هم پس از مرگ ميان زنده ها در کالبدي جديد زندگي مي کنند. هري پاتر در « هري پاتر و يادگاران مرگ: قست دوم »(4) توسط جادوگر پليد کشته مي شود، پس از مرگ به جايي شبيه ايستگاه قطار شهري مي رود و با استادش ملاقات مي کند. وي در آن جا متوجه مي شود که مي تواند انتخاب کند و دوباره به حيات بازگردد و همين کار را انجام مي دهد تا جادوگر پليد را شکست دهد.
در سه گانه ي « ماتريکس »(5) و انيميشن « انيماتريکس »(6) انسان ها پس از جنگي عظيم ميان آنان و ماشين ها به بردگي کشيده شده اند و جهاني مخوف ايجاد شده است. در بخش هايي از انيميشن اين مجموعه، اشاره اي ناچيز به دين مي شود؛ اما اساس نگرش در اين آثار، ارتباطي با خدا يا دين ندارد. تدبير تمام هستي در اختيار ماشين ها و نيز فردي است که خود را « معمار » مي نامد، گويا خدايي در اين داستان وجود ندارد و اگر هم دارد هيچ نقشي جز يک نام ندارد. تنها پشتيبان انسان ها خود آن ها هستند که مبارزه اي طولاني با ماشين ها را آغاز کرده اند.
در دو انيميشن « ارباب حلقه ها »(7) و « بازگشت پادشاه »(8) و سه گانه ي « ارباب حلقه ها »(9) جهاني با موجودات گوناگون به تصوير کشيده مي شود. در اين جهان شري مطلق وجود دارد که قدرتي باور نکردني دارد، به جز اين نيروي اهريمني و جادوگران خير و شر، هيچ نيروي ماورايي ديگري دراين هستي وجود ندارد. شيطان قصد تسخير تمام جهان را دارد و فقط انسان ها، مقابله با او مي کنند و راه نابودي اين شيطان، از بين بردن حلقه است.
در برخي از فيلم ها در همين زمينه، شخصيت هاي اصلي و مؤثر داستان، خدا را باور ندارند و براي خود دلايلي مي آورند. فيلم « فرشتگان و شياطين »(10) بر اساس يکي از رمان هاي « دن براون »(11) ساخته شده است. گفته مي شود دين داري يا بي دينيِ براون، هنوز اثبات نشده و او تصريحي به هيچ يک از اين دو نگرش نداشته است.(12) البته تمام رمان هاي جنجالي او درنقطه ي مقابل دين و دين داري قرار دارند. براون، نويسنده اي است که با نوشتن رمان هاي پيچيده در زمينه ي مذهب و دين، جنجال به پا کرده است و با کتاب جنجالي و پر فروش خود « رمز داوينچي »(13) در سال 2003 م به شهرت زيادي در سراسر جهان رسيد.
قهرمان اصلي اين داستان پرفسوري خدا ناباور (14) است. او در بخشي از فيلم مي گويد: « به خدايي که درک نکرده ام ايمان ندارم ». اين فرد با آن چنين عقيده اي دارد در مقابل جريان عليه کليسا مي ايستد و مانع فاجعه ي انساني مي شود و علاوه بر انسان ها، کليساي کاتوليک را از فرو پاشي نجات مي دهد.
روشن است که عدم درک اين فرد نمي تواند دليلي برنبودن خدا باشد؛ چرا که براي تصديقِ درست يک قضيه ي منطقي، مواد و صورت صحيح نياز است و نقص هر کدام باعث نتيجه ي اشتباه خواهد شد.
شخصيت اصلي در فيلم « وحشي گري »(15) به خدا اعتقادي ندارد و اين مطلب را تصريح مي کند. او وجود فسادهاي فراوان و اتفاقات ناگوار بشري را دليل نبودن خدا مي داند. اين فرد براي مقابله با اين جريان و تأمين حيات و رفاه باقي مانده ي بشر، طرحي براي کشتار جمعي انسان ها دارد و آن را اجرا ميکند.
ناگفته نماند که حوادث ناگوار طبيعي لازمه ي فعل و انفعالات و تزاحمات عوامل مادي است و چون خير آن ها بر شرورشان غلبه دارد با وجود خدا مخالفت ندارد و حتي با حکمت الهي نيز متناقض نيست. بروز فسادهاي انساني نيز لازمه ي مختار بودن انسان است که مقتضاي حکمت الهي به شمار مي آيد و در عين حال مصالح زندگي اجتماعي، بيش از مفاسد آن است.
هم چنين وجود اين رنج ها و گرفتاري ها از يک سو باعث تلاش انسان براي کشف اسرار طبيعت و پديد آمدن دانش ها و صنعت هاي گوناگون است و از سوي ديگر باعث رشد و شکوفايي استعدادهاي انساني مي شود.
برخي ديگر از فيلم ها شبهات مختلفي در باره ي خدا مطرح مي کنند. فيلم « آفرينش » که بر اساس بخشي از زندگي « چارلز داروين » ساخته شده، دنبال پاسخي براي چگونگي ايجاد موجودات و وجود خدا است در مجموع، شبهه هاي گوناگوني را در اين باره به مخاطب انتقال مي دهد.
در فيلم « درخت زندگي » سؤالاتي در باره ي مرگ نوزادان، آسيب ديدن بي گناهان و نقش خدا در اين باره دائماً براي مخاطب و شخصيت هاي فيلم به عنوان سؤال مطرح مي شود.
اعتقاد نداشتن به خدا دو گونه دارد: گروه نخست را « ندانم گرا »(16) گويند، « ندانم گرايي » يا « لاادري گري » ديدگاهي است که دانستن درستي يا نادرستي برخي عقايد فرا طبيعي از جمله وجود خدا را ناممکن مي داند. گروه ديگري « خدا ناباور »(17) يا « بي خدا »يند.
در ادامه مهم ترين براهين اثبات خدا (18) مي آيد، تا به اين وسيله باطل بودن نگرش فيلم هاي ياد شده روشن شود. ناگفته نماند که هر کدام از براهين آتي بحث ها و مقدمات دقيقي دارد که از مجال اين نوشتار خارج است؛ بنابراين هر برهان به اجمال، همراه مفروض گرفتن برخي مقدمات مطرح و از اشکالات و پاسخ هاي مربوط به براهين صرف نظر مي شود.

يک. برهان امکان و وجوب

اگر به اشياي موجود در خارج بنگريم، مي بينيم که هستي يا نيستي براي ذات آن ها ضروري نيست. و دليل اين امر حدوث و فناي آن ها است. شيئي که وجود براي آن ضروري باشد واجب الوجود، و شيئي که عدم براي آن ضروري باشد ممتنع الوجود است، و شيئي که وجود يا عدم براي آن ضروري نباشد ممکن الوجود است. حادث شدن چيزي که نبود يا از بين رفتن چيزي که موجود بود. دو وصفي است که فقط در اشياي ممکن الوجود يافت مي شود.
شيئي که هستي يا نيستي در ذات او مأخوذ نيست و نسبت ذات آن به وجود و عدم يکسان است، به ذات خود نمي تواند موجود يا معدوم شود؛ يعني ذات آن به عامل خارجي نياز دارد تا به هستي يا نيستي متصف شود؛ زيرا در غير اين صورت لازم است شيء در حالي که نسبت به وجود و عدم تساوي دارد، اقتضاي وجود يا عدم را داشته باشد که به اجتماع نقيضين منتهي مي شود که محال است. نتيجه ي اين گفتار، آن است که هر ممکن الوجودي، محتاج غير است و تا غير، احتياجش را مرتفع نکند موجود نمي شود.
در ذات ماهيت ممکن، همان گونه که وجود و عدم نهفته نيست و نسبت آن به وجود و عدم مساوي است، ايجاد و اعدام راه ندارد و نسبتش به ايجاد و اعدام مساوي است. بنابراين نمي توان ايجاد و اعدامِ يک ممکن را به ممکن ديگر نسبت داد. اگر ايجاد و اعدام يک ممکن به ممکن ديگري نسبت داده شود لازم مي آيد که آن ممکن ديگر در حالي که نسبت آن به ايجاد و اعدام مساوي است، داراي نسبت مساوي با آن ها نباشد، زيرا اجتماع نقيضين و محال است. اين امر، حاصل قاعده اي است که مي گويد:
« شيء تا از وجود بهره مند نباشد موجود نمي شود و تا زماني که موجودنشده باشد به ايجاد نمي پردازد ».(19)
پس وجود و ايجاد، تنها در صورتي براي ممکن، متصور است که ممکن به غيري اعتماد و قيام کرده باشد که نسبت آن به هستي و نيستي يکسان نباشد و ضروري الوجود باشد. به اين صورت براي استدلال برهان، نيازي به استحاله ي دور و تسلسل نيست و اشکال به اين دو، خدشه اي به اصل استدلال وارد نمي کند.
لازم است اشاره شود که امکان ماهوي، لازم ماهيت ممکن است و هرگز از آن منک نمي شود؛ يعني سلسله ي ممکنات، هيچ يک، واجد و داراي هستي و وجودي نيستند که به ديگري يابد. بلکه وجود از واجب به طور مستقيم در سلسله جاري مي شود و فقط ممکن پيشين به واجب نزديک تر است. اگر اين گونه نباشد لازم مي آيد واجب، ممکن را از تساوي نسبت به وجود و عدم خارج کند و ممکن، امکان ذاتي خود را از دست بدهد.

دو. برهان حرکت و حدوث

حرکت، خروج تدريجي شيء از قوه به فعل است و اين خروج نيازمند علت فاعلي است؛ زيرا فعليت، کمال وجودي براي متحرک است و اين کمال وجودي در آن وجود ندارد و شيء متحرک، فاقد کمال وجودي است و نمي تواند بدون مبدأ فاعلي واجد آن شود. پس هر متحرکي در رسيدن به فعليت به غير خود محتاج است که آن را علت فاعلي مي نامند و اگر علت فاعلي، خود، متحرک باشد، نيازمند شيء محرک ديگري است و چون تسلسل علل فاعلي باطل است پس وجود محرکِ غير متحرک ثابت مي شود.
در برهان حدوث، حدوثِ حادث سبب احتياج آن به علت است. به اين بيان هر حادثي و هر چه آغاز دارد، بايد علت ديگري آن را به وجود آورد و چون تسلسل در علل محال است. پس سلسله ي حوادث به موجودي ختم مي شود که حادث نيست و قديم است.

سه. برهان امکان فقري

بررسي امکان ماهوي، انسان را به امکان فقري رهنمون مي شود. امکان ماهوي از نظر به تساوي نسبت ماهيت به وجود و عدم دريافت مي شود. ماهيت به وسيله ي وجودي که از فاعل دريافت مي کند رجحان مي يابد؛ اما وجود که قائم به ذات خود نيست چگونه پديد مي آيد و سبب نياز او به مبدأ فاعلي چيست؟ پاسخ اين است که نسبت وجود به هستي و نيستي، يکسان نيست؛ زيرا به دليل ضرورت ثبوت شيء براي نفس آن، وجود براي خود وجود، ضروري است و عدم براي آن ممتنع است، پس هستي موجودات امکاني، فاقد وصف امکان ماهوي است.
وجود مانند ماهيت، امري ذهني نيست؛ بلکه وجود، عين واقعيت است و به تحقق و عينيت اشيا ناظر است و ظرف واقع هيچ گاه از دو طرف نقيض (هستي و نيستي) خالي نيست؛ به همين دليل، احتياج و نيازي که براي وجودِ ممکن ثابت مي شود عين ذات آن بوده و لازمه ي ذات نيست. به تناسب اين احتياج، نوع ديگري از امکان که زايد بر ذات معلول نيست اثبات مي شود و اين نوع از امکان که همانند احتياج و نياز مربوط به آن، عينِ ذات شيء ممکن و محتاج است، امکان فقري ناميده مي شود. به اين ترتيب با گذر از ماهيت و امکان ماهوي، هستي و ضرورتي اثبات مي شود که عين فقر و احتياج و نفسِ ربط و پيوند به غير است. البته غيري که هستي فقيرانه ي وجودات امکاني را تأمين مي کند، هرگز يک وجود و واقعيت فقيرانه ديگر نيست؛ زيرا هر هستي و وجود ربطيِ ديگري که در نظر گرفته شود، ازخود چيزي ندارد بلکه براي او ذات و خودي متصور نيست تا آن که از امري که ذاتي جز فقر ندارد، رفع نياز کند.
بر اين مبنا همه ي وجودات امکاني، آيت و نشانه ي حقيقتي هستند که از فقر و نياز منزه است. اگر موجود ممکني واسطه ي تحقق و ثبوت وجود ديگري باشد، وساطت او نشانه ي سببيت همان مبدأ مستقلي است که در او ظهور يافته است؛ زيرا موجود ممکن چيزي جز فقر و احتياج و اعتماد به غير ندارد و آن چه در آن آشکار مي شود، نظير نوري است که در آينه پديد مي آيد.

چهار. برهان وجودي آنسلم

اين برهان بر تعريفي استوار است که « سنت آنسلم »(20) از خدا ارائه کرده است. بر اساس تعريف او، خدا موجودي است که بزرگ تر از آن و کامل تر از آن، قابل انديشه و تصور نيست. اين برهان براساس قياس خلف به دست مي آيد. صورت قياس، اين است که اگر خدا موجود نباشد. اموري که وجود دارند از او کامل تر خواهد بود؛ يعني اگر خدا موجود نباشد، کامل ترين موجودي که مي توان تصور کرد نخواهد بود و کامل ترين نبودن خدا - که کامل ترين بودن در مفهوم آن مأخوذ است - تناقض بوده و باطل است. از ابطال موجود نبودن خدا به دليل استحاله ي ارتفاع نقيضين، نقيض آن يعني موجود بودن خدا نتيجه گرفته مي شود.

پنج. برهان صديقين.

تصور انسان از ذات الهي، اين است که خدا واقعيتي داراي ضرورت ازليه است. ضرورت ازليه درموردي است که ثبوت محمول براي موضوع به هيچ قيد، شرط، وصف وحتي به دوام ذات موضوع، مقيد نباشد. درنتيجه، حکم همواره و در همه حال براي موضوع، ثابت است. ضرورت ازليه ي داشتن خدا به اين معنا است که واقعيت داشتن براي او به هيچ شرط و قيدي مشروط نيست و ذات او در همه حال، واقعيت دارد.
تحقق واقعيتي که از ضرورت ازلي برخوردار است يک قضيه ي بديهي اولي است و راهي براي ترديد در آن وجود ندارد، به بيان ديگر، مرز سفسطه و فلسفه درپذيرفتن اين قضيه است. سفسطه، انکار واقعيت و فلسفه، قبول آن است. بطلان سفسطه، بديهي اولي است؛ چنان که اصل واقعيت نيز اولي است و راهي براي ترديد در آن نيست. پس اولين قضيه اي که انسان ناگزير از اذعان به آن است، اصل واقعيت است. جهت اين قضيه، ضرورت ازليه است و مصداق آن واقعيتي مطلق است که مشروط به هيچ شرط و مقيد به هيچ قيدي نيست؛ آن واقعيت هيچ يک از واقعيت هاي محدود نظير آسمان، زمين يا عالم و آدم نيست؛ بلکه امري است که بدون آن که به حدي خاص درآيد با همه ي واقعيت هاي محدود همراه است و هيچ غيبت و زوالي براي آن متصور نيست.
علامه ي طباطبائي (قدس سره) برهان را با عباراتي کوتاه به اين صورت بيان مي کند؛
« واقعيت هستي که در ثبوت وي هيچ شکي نداري، هرگز نفي نمي پذيرد و نابودي بر نمي دارد؛ به عبارت ديگر واقعيت هستي بي هيچ قيدو شرط واقعيت هستي است و با هيچ قيدو شرطي لا واقعيت نمي شود و چون جهان گذران است و هر جزء از اجزاي جهان را نفي مي پذيرد، پس عين همان واقعيت نفي ناپذير نيست.»(21)
هم چنين ايشان درکتاب ديگري تقريرهاي متفاوتي از اين برهان نقل کرده است.(22) يکي از موجزترين تقريرها عبارت است از:
« وجود حقيقي اگر واجب الوجود باشد که مطلوب، ثابت است و اگر واجب نباشد، باز هم به ناچار مستلزم وجود واجب است. »

شش. برهان نظم

نظم ناظر به هماهنگي ميان چند عنصر يا عضو است و هماهنگي که در مقابل هرج و مرج است، مفهومي روشن دارد و هماهنگي ميان چند امر همواره در ارتباط با هدف و غرض است . مراد از نظم در اين برهان، نظم صناعي نيست با آن که مي توان اين نوع نظم را در قياس تمثيلي استفاده کرد؛ براي نمونه از نظم صناعي ساعت، بيننده به ناظم و سازنده ي آن رهنمون مي شود و مي توان از اين تمثيل براي وجود ناظم نسبت به نظم تکويني استفاده کرد.
براي تقرير اين برهان بايد دو مقدمه را درنظر داشت: نخست مطلبي تجربي است که همان افعال هماهنگ در عالم طبيعت است اعم از اين که به بخشي از آن يا کل آن مربوط باشد. دوم اين که هر نظمي به ناظم نياز دارد. پس از آن بايد از برهاني ديگر همچون حدوث يا امکان استفاده کنيم و بگوييم نظم، واقعيتي حادث يا ممکن است و هر حادث يا ممکني به مبدئي محدث يا واجب نياز دارد؛ پس نظم نيز داراي مبدئي محدث يا واجب است.

هفت. برهان معجزه

معجزات يا رخدادهاي غيرعادي که بر اثر دعا و نظير آن حاصل مي شود از جمله اموري است که برخي متکلمان غربي مسيحي به صورت مقدمه براي اثبات واجب به کار برده اند؛ به اين بيان که نظير حوادث ياد شده وجود دارد، و اين گونه حوادث مبدأ و علت مادي و طبيعي ندارد، پس براي آن ها علت و مبدأ مادي نيست وناگزير علت و مبدأ غير مادي که سبب پيدايي آن ها است وجود دارد.
برهان فوق اگر به برخي براهين پيشين نظير برهان امکان و وجوب بازگشت نکند هرگز صلاحتي اثبات واجب را ندارد و اشکالات فراواني بر آن وارد مي شود.

هشت. برهان تجربه ي ديني

از شهود و تجربه ي ديني ديگران بر تحقق خدا مي توان اين گونه برهان اقامه کرد که شهود به يک واقعيت مقدس و ارزش مند وجود دارد، و اين شهود نمي تواند به مبادي طبيعي استناد يابد، پس يک واقعيت فوق طبيعي که خدا است، وجود دارد.
اين برهان فاقد تفکر عقلي و مباني فکري تام فلسفي است که برخي انديشمندان مسيحي بيان کرده اند و اشکلات مختلفي بر آن وارد است.

نه. براهين اخلاقي

تقرير براهين اخلاقي به چند گونه آمده است.
برخي از آن ها از ثبات و اطلاقِ اوامر اخلاقي بر وجود آمر و مربيِ ثابت و مطلق که همان خدا است، استدلال کرده اند.
برخي ديگر از احساس اقتدارِ اخلاقي در شرايطي که اراده ي جزئي انسان بر خلاف آن عمل مي کند. بر وجود منشأ غيرانساني که از اراده اي فراتر از اراده ي انسان برخوردار است، استدلال کرده اند.
تقرير ديگر از استلزام ميان قانون و قانون گذار براي اثبات مبدأ قانون گذار استفاده شده است يا آن که از وجود قوانين مشترک اخلاقي در فرهنگ هاي مختلف بشري، وجود خدايي که عهده دار نگارش اين قوانين بر قلوب آديان باشد، استدلال شده است.
در تقريري ديگر اين گونه استدلال شده که اذعان به وجود خدا و هم چنين خلود و جاودانگي نفس و برخي ديگر از اموري که کنکاش عقل نظري در باره ي آن ها عقيم دانسته شده، از لوازم اذعان به قوانين اخلاقي است وعقل عملي با ادراک احکام و قوانين اخلاقي که ضروري الصدق هستند، اعتقاد به وجود خدا و نفس انسان را تحصيل مي کند.

ده. برهان فطرت

در اين برهان از شيوه اي نظير آن چه در نجوم براي اثبات برخي ستارگان به کار مي رود، استفاده شده و از اين طريق به اثبات واقعيتي پرداخته مي شود که محبوب مطلق آدمي بوده و اميد او را هنگام قطع اميد از همه ي امور، تأمين مي کند. اوصاف و حالاتي که در اين برهان حد وسط قرار ميگيرد مي تواند اوصاف اضافي مختلفي باشد نظير: محبت يا اميد.
تقرير آن به اين گونه است که انسان طوفان زده اي که کشتي او گرفتار امواج سهمگين شده و در هم شکسته است، در حالي که همه ي اسباب و علل ظاهري و طبيعي از دسترس او بيرون است و اميدي به استفاده هيچ امر طبيعي و مادي ندارد، هم چنين فرصت انديشه و تفکر از او گرفته شده، در وجود خود همچنان اميد به کمک را احساس مي کند. اين اميد که با دعا و خواست او همراه است يک حقيقت اضافي است و ناگزير براي آن طرف ديگري است که اميد متوجه آن است. در فرض مذکور هيچ اسباب عادي مورد نظر او نيست پس اين اميد، متوجه حقيقتي بدون قيد و حد است که آن واقعيت جز ذات خدا نمي تواند چيز ديگري باشد.
مي توان محبت را نيز حد وسط قرار داد. به اين صورت که بگوييم تلاش و تکاپوي مستمر انسان در زندگي دنيا، نشانه ي نياز او به چيزي است که حيات او را بارور و جان او را سيراب مي کند. انسان به اين دليل که دوست دار آن است در زندگي گام بر مي دارد. اين دوستي و محبت با هستي و واقعيت او قرين است. سؤال اين است که محبت آدمي، متوجه چيست و محبوب او کيست؟
محبوب حقيقي انسان هيچ يک از کمال هاي دنيا نيست؛ چرا که اين امور، محدودند و درمقطعي خاص ظهور دارند. انسان، دوست دارِ حقيقتِ مطلق و نامحدود است و اگر به دنبال کمال هاي محدود دنيا مي رود فقط به اين دليل است که نشانه اي از آن حقيقت مطلق و نامحدود دارد.
از مجموعه اين براهين با آن که برخي از آن ها داراي خدشه و اشکال است، براهيني مي ماند که جاي هيچ ترديدي باقي نمي گذارد و مي توان يقين به وجود خداي متعال پيدا کرد. با توجه به تمام زواياي اين براهين مي توان به سهولت، عقيده ي صحيح را برگزيد و باطل بودن انديشه ي خدا ناباوري را درک کرد. با بحثي که گذشت تحليل مضمون فيلم هاي ياد شده نيز روشن شد.

پي‌نوشت‌ها:

1. Paul
2. Harry Potter.
3. Harry Potter and the Prisoner of Azkaban.
4. Harry Potter and the Deathly Hallows: Part 2.
5. Matrix.
6. The Animatrix.
7. The Lord of the Rings.
8. The Return of the King.
9. The Lord of the Rings.
10. Angels & Demons.
11. Dan Brown.
12. ر. ک: پايگاه اينترنتي دانش نامه ي آزاد و يکي پديا، مدخل «دن براون».
13. The Da Vinci Code.
14. Atheist.
15. Rampage.
16. Agnosticist.
17. Atheism.
18. ر. ک: جوادي آملي، عبدالله، تبيين براهين اثبات خدا، صص 147- 306.
19. الشيء ما لم يجد لم يُوجد و ما لم يوجَد لم يُوجِد».
20. Saint Anselm.
21. مطهري، مرتضي، مجموعه آثار استاد شهيد مطهري (رحمه الله)، ج6، ص 982.
22. طباطبائي، سيد محمد حسين، نهاية الحکمة، ج2، صص 207- 211.

منبع مقاله :
امين خندقي، جواد، (1391)،دين در سينما گزاره هاي اعتقادي،قم: ولاء منتظر(عج)، چاپ اول



 

 



نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط