مترجم: جواد فلاطوري
يهوديان از لحاظ تعداد جمعيت به کثرت و اهميت مسيحيان نمي رسيدند، ولي هنوز در سال 744 ( برابر با 126 هجري ) مي توانستند همراه با آنان خطري براي سيادت مسلمانان به حساب آيند ( 1 )؛ در هر حال امروز اطلاع ما از جزئيات زندگي ايشان کمتر از جزئيات زندگي مسيحيان است. اگر هم اين ادعا که تأسيس محله ي يهوديان در اصفهان از طرف بخت النصر ( 2 ) صورت گرفته است طبعاً افسانه اي از افسانه هاي دوران اسلامي محسوب گردد، باز اين امر مُسلّم است که مهاجرت يهوديان به سرزمين ايران حتي به زمان قبل از دوره ي ساسانيان بر مي گردد. ( 3 ) در مقابل افسانه ي مزبور مي توان به ظن قوي گفت که تعقيب يهوديان از طرف دولت بيزانس در زمان قيصر هراکلييوس ( Heraclius: هرقل- 610 تا 641 ) و در پي آن از طرف قوطيان و فرانکها سبب شده است که بسياري از يهوديان به ممالکي که شالوده ي زندگي اسلامي در آن ريخته مي شد ( 4 ) و از جمله نيز به ايران، مهاجرت کنند.
جمعيت هاي مذهبي يهوديان به تمام سرزمين ايران تقسيم شدند و مراکز مخصوصاٌ پر جمعيت آنان در قرن دهم ( چهارم هجري ) فارس ( 5 )، خوزستان ( 6 )، کوهستان ( 7 ) و خراسان ( 8 ) بوده است. از بين تمام شهرها مخصوصاً اهواز ( 9 ) ( مرکز مهم جمعيت بازرگانان رادانيان ) ( 10 ) و نيز شوشتر ( 11 ) بزرگ ترين مهاجرنشين يهوديان محسوب مي شد. در اغلب موارد - همان طوري که در شرق معمول است - يهوديان در هر شهري محله اي ويژه ي به خود که يهوديه ( نيز جهوديّه ) ( 12 ) ناميده مي شد، داشته اند: مثل اصفهان ( 13 )، گرگانان ( گرگان ) ( 14 )، ايالت جبال ( سرزمين قوم ماد ) ( 15 )، گوزگان، ( پارياب/ ميمنه ) ( 16 ) و کابل ( 17 ). البته گاهي نيز به اين امر توجه داده مي شود که اين تسميه فقط جنبه ي تاريخي داشته و سکونت يهوديان براي موسوم بودن محله اي به اين نام ضروري نبوده است چنان که ساکنان محله ي يهوديّه اصفهان سنّيان مسلمان بوده اند. ( 18 ) مراکز يهودي نشين ايران را بنيامين تُطيلي که در سال 1163 ( برابر 558 هجري ) به شرق سفر کرده است - ولي با توجه به اين که شخصاً در سرزمين ايران نبوده است - شوش، حلوان، همدان، اصفهان، شيراز، غزنه و سمرقند ( 19 ) مي داند. از آن گذشته در خوارزم نيز از مدت زماني پيش از آن، دسته هايي يهودي ( از طرف خزري ها ؟ ) وجود داشته اند. ( 20 )
پيشه ي يهوديان قبل از هر چيز ظاهراً کسب و تجارت ( 21 ) که براي آن اهواز مرکز مهمي تشکيل مي داده است ( 22 ) - و در جنب آن نيز مشاغل نظير بانک داري ( جهبذ ) ( 23 ) و خريد ماليات شهر يا ايالت ( « ضامن » ( 24 ) ) بوده است. در مورد حرفه هاي دستي ايشان ( حجّامي، دباغي، نسّاجي و سلاخي ) ، فقط از اصفهان ( 25 ) اطلاع در دست است. بر خلاف ساير نقاط جهان اسلامي نسبتاً به ندرت شنيده مي شود که يهوديان در سرزمين فارسي زبان ( 26 ) صاحب مقامات دولتي شده باشند؛ از طرف ديگر نيز اين طور به نظر مي رسد که، به استثناي زمان آل بويه ( 27 )، اقداماتي که براي محدود کردن يا تعقيب اديان و مذاهب غير اسلامي صورت مي گرفته است، تقريباً در هيچ موردي شامل آنان نگشته است. فقط يک مرتبه در بلخ از طرف محمود غزنوي مکلف به پرداخت وجهي زايد بر ديگران گشتند. ( 28 ) در مقابل، خرّميان با اين عمل خود که به مسلمانان مخالف خويش ( به دلايلي که ما امروز نمي دانيم ) يهودي خطاب مي کردند، به کلمه ي يهودي معناي تحقير آميزي بخشيدند. ( 29 )يهوديان سرزمين ايران در آن موقع تحت رياست خاخام اعلي ( گائون ؛ رش گالوثا؛ روش هگولا ) در بين النهرين قرار داشتند که قلمرو فرمانروايي او شامل ارمنستان، گرجستان، فارس، خراسان تا سر حد جيحون و هندوستان تا تبّت مي شد ( 30 ) ( اين امر در مورد ايران لااقل در اواخر زمان سلجوقيان با انتصاب يک خاخام محلي - سر - در اصفهان ( 31 ) صورت گرفت ). تعداد يهودياني که مسلمان شدند، ولو اين که گاهي نيز فقط بر حسب ظاهر اسلام آوردند، محققاً در همان اوايل مثل تعداد مسيحيان و زردشتيان حائز اهميت بوده است. ( 32 )
پينوشتها:
1- ابن الاثير، ج5، ص 113.
2- مقدسي ( احسن التقاسيم )، ص 388.
3- عموماً با آنها با مدارا رفتار مي شد، رجوع کنيد به : Christensen 261,267,278,286.
4- رجوع کنيد به : Georges I. Bratianu: La fin du regime des partices a Byzance et la crise anti-semite du VIIe siecle,S. 64 ( in der "Revue historique du Sud-Est Europeen " XVIII,Bukarest 1941,S. 49-67 ). -Neubauer,Anecdota,besonders II 89-133;Mez 33-35.
5- تعدادي « کمتر از زردشتيان و مسيحيان » ، اصطخري، ص 139؛ ابن حوقل ( کتاب المسالک، چاپ لايپزيک 1938/9 )، ص 292 - مقدسي ( احسن التقاسيم )، ص 439 ؛ - و نيز ( شيراز ) Benj. I 82 - براي اطلاعات کلي رجوع شود به : حبيب لوي، تاريخ يهود ايران، 2 جلد، تهران 1956/1960 و نيز : Walter Joseph Fischel: Israel in Iran,New York 1949 ( = Louis Finkelstein: the fews... ,kap. 19 ).
6- مقدسي ( احسن التقاسيم )، ص 414. و نيز Benj. ( Hebr. ) I 73f.
7- مقدسي ( احسن التقاسيم )، ص 394 ( تعداد آنان در اينجا بيشتر از مسيحيان بوده است ).
8- مقدسي ( احسن التقاسيم )، ص 323. اين مطلب بر من معلوم نيست که آيا نوشته ي ذيل تا به زمان مورد بحث ما هم مي رسد؟:
R. Patal : Historical traditions und mortuary customs of the Jews of Meshhed. Jerusalem 1945 ( 27 S ).
9- ابن خردادبه ( کتاب المسالک و الممالک، فهرست: 28 )، ص 153- ابن مسکويه ( فهرست: 95 : Gibb M. S ) صفحات 335، 349.
10- رادانيان ( شايد اهالي ناحيه ي رن Rhone از فرانسه بوده اند ( ؟ ) واسطه ي تجارت از مغرب چين تا اروپا بوده اند، رجوع کنيد به: Fischel 31f. ( و منابع مذکور در پاورقي 4 از ص 31 آن ) و نيز رجوع گردد به : Louis I,Rabinowitz: Jewish merchant adventures a study of the Radanites,London 1948.; نيز با دو انتقاد سختي که بر اين کتاب نوشته شده مقايسه گردد: Rud. Lowenthal in "Historia Judaica"XI/2 ( Okt. 1949 ). S. 163-165,und W. Fischel in "Jew. Quart. Rev "XLII ( 1952 ) ,S. 321/5.
11- ابن مسکويه ( تجارب الامم )، ص 257؛ و نيز Fischel 31mit Anm. 4;32,Anm. 1; 68-78.
12- حدود العالم ( فهرست: 36 )، ص 107- شجرميمنه بنا بر عقيده ي ياقوت ( فهرست: 49، ج3، ص 184 ) در اصل جهوذان نام داشته است.
13- ابن حوقل ( کتاب المسالک، فهرست: 33 ) : ص 366 به بعد؛ ابونعيم ( ذکر اخبار اسپهان، فهرست: 200 )، ج1، ص 16 به بعد؛ - مقدسي ( احسن التقاسيم ) ص 388؛ يعقوبي ( بلدان )، ص 274- نيز رجوع شود به : Browne,Isf. 437; Schwarz V 589f. ;VII 859. - بنا به قول ياقوت ابتدا تمام شهر بدين نام موسوم بوده است ( ؟! ) ج1، ص 269؛ ولي نيز رجوع کنيد به همين مرجع، ج1، ص 272 و ج8، ص 531 به بعد.- خبري را که ابونعيم از زمان غلبه ي عرب نقل مي کند ( درباره ي پادشاهي که يهوديان را در نبرد با عربها ياري مي نموده ) قابل تشخيص و انطباق نيست.
14- اصطخري، ص 270؛ ابن حوقل ( کتاب المسالک، فهرست: 33 )، ص 362 ؛ مقدسي ( احسن التقاسيم ) ص 298 ياقوت، ج8، ص 531 به بعد.
15- اصطخري، ص 198 ؛ تاريخ قم، ص 18 ( در مورد قم سال 987 برابر 377 هجري )، و نيز Benj. I 81. ( همدان، 1163 برابر 558 هجري ).
16- ابن حوقل ( چاپ لايپزيک 1938/9 )، ص 442؛ يعقوبي ( بلدان )، ص 287؛ حدود العالم ( فهرست: 36 )، ص 335 ( = دولت آباد ).
17- ابن حوقل ( چاپ لايپزيک 1938/9 ) ص 450.
18- مقدسي ( احسن التقاسيم )، ص 388.
19- Benj. I 73-89.
20- مقاله ي ذيل به اهميت موقع و مقام احبار يهود دراينجا توجه مي دهد: Constantin Inostrancev: Note sur un point de I,historie ancienne du kharezm ( im "Journal Asiatique",II R. Bd. XV ( Jan-jun. 1910 ) ,S. 141-145-Vgl. Ahmed Zeli Velidi Togan in der E I,turk. V 245;Sergeij P. Tolstov: Monety sachov drevnego chorezma,S. 120 ( im "Vestnik Drevnej Istorii 1938/4 ).
21- مقدسي ( احسن التقاسيم ) ص 388، ابن مسکويه ( تجارب الامم ) ج5، ص 408 ؛ و نيز Benj. I 74 ( در مورد شوش ) و ص 76 در مورد رودبار و حلوان، - درباره ي وضع عمومي يهوديان در مشرق در آن زمان رجوع کنيد به: Jakob Mann: The Jewish Egypt and Palestine under the Fatimid Caliphs,1920/2.
22- ابن مسکويه ( تجارب الامم ) صفحات 335، 349 به بعد؛ ابن خرداد به ( کتاب الممالک و المسالک، فهرست: 28 ) ص 153، ابن الفقيه، ص 270.
23- ابن مسکويه ( تجارب الامم )، ص 349 به بعد؛ ص 379؛ و نيز Wuz 81,178.
24- رجوع کنيد به: wuz 81, 178 Fischel 8f,31-33.
25- ابو نعيم ( ذکر اخبار اسپهان، فهرست: 200 ) ج1، ص 17.
26- حاکم سيراف ( روزبه = ظاهراً « يوم طوب » = يوم طيب ) : ابن مسکويه، ج2، ص 218، 301، ج3، ص 149 به بعد و نيز: Fischel 32f.
27- ابن مسکويه ( تجارب الامم )، ص 378، و نيز Fischel 69f.
28- حافظ ابرو ( بنا به Barthold,Turk. russ. I 157f. از قول بيهقي ( قسمت مفقود )؛ رجوع کنيد به: Barthold,Turk. 289.
29- طبري، رديف 3، ص 1195، 1226 ( سال 837 برابر 222 هجري ) نظر Schwarz VIII 1188f. اين است که اين مورد ما را به ياد تاجران و کسبه ي يهودي ازمنه ي پيش در اين نواحي مي اندازد که خرميان ايراني آنها را با عربها اشتباه کرده بودند، ولي من تصور نمي کنم که بتوان با اين نظر هم عقيده بود.
30- بيروني ( هند )، ص 132؛ مفاتيح العلوم ( خوارزمي )، ص 34 به بعد. Benj. I 76 unten. -Kremer,C. G. II 176; Benj. II 158,245,Nr. 27.
31- Benj. I 32,Z. 4/5.
32- رجوع کنيد به : Abraham Galante: Marrances Iraniens,in : "Hammenora" Mai/Juni 1935. به اين مقاله دسترسي نيافتم.
اشپولر، برتولد؛ (1386)، تاريخ ايران در قرون نخستين اسلامي ( جلد اول )، جواد فلاطوري، تهران: شرکت انتشارات علمي و فرهنگي، چاپ هفتم