نام گذاري ايرانيان پس از اسلام

در ايران نيز مثل ساير نواحي نام اشخاص نمودار عقيده و ايمان ساکنان آن بوده است. هر کس اسلام مي آورد مي بايستي، لااقل در صورتي که نام سابق وي معنايي زردشتي داشته است
پنجشنبه، 7 اسفند 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
نام گذاري ايرانيان پس از اسلام
نام گذاري ايرانيان پس از اسلام

 

نويسنده: برتولد اشپولر
مترجم: جواد فلاطوري



 

در ايران نيز مثل ساير نواحي نام اشخاص نمودار عقيده و ايمان ساکنان آن بوده است. هر کس اسلام مي آورد مي بايستي، لااقل در صورتي که نام سابق وي معنايي زردشتي داشته است ( 1 )، يک نام اسلامي براي خود و در صورت اقتضا نيز براي اجداد خويش انتخاب نمايد، و ظاهراً در هيچ موردي رعايت شباهت نام اسلامي با نامي که قبلاً داشته نمي شده است. چيزي که به چشم مي خورد فرق و امتيازي است که سنّيان و شيعيان از همان موقع گاهي در انتخاب نام براي نوزادان خود ( 2 ) مي گذاشته اند. علاوه بر اين مکرر اتفاق مي افتاد که تازه مسلمانان نام يکي از نامداران لايق مسلمان را بر خود ( 3 ) و يا بر پسران ( 4 ) خود مي نهادند: در اثر فرمانداري سلم بن زياد در خراسان ( از سال 684/685 برابر 65 هجري ) بيست هزار کودک در آن زمان به اسم اين فرماندار محبوب يعني سَلم ناميده شدند ( 5 ) ( البته در اين مورد بايد به اين نکته هم توجه داشت که نام سِلم در عين حال نام يکي از دلاوران داستان هاي پهلوانان باستاني ايران بوده است ). شايد هم نظير يک چنين پيش آمدهايي سبب بوده که به سرزمين هاي خاصي اسامي ويژه اي اختصاص يافته است: چنانچه به موجب اطلاعي که در دست است اغلب اهالي گرگان: ابو صادق يا ابوالرّبيع يا ابو النّعيم، طبرستاني ها: ابو حميد ( 6 )، قمي ها : ابو جعفر ( البته به مناسبت نام امامي از ائمه ي شيعيان ) و اصفهاني ها: ابو مسلم و قزويني ها: ابوالحسين ( 7 ) ناميده مي شدند. خطاب به کنيه فقط ويژه ي افراد همرتبه - نيز ما بين امرا و اشراف ( 8 ) - بوده است؛ ولي چون موالي به عنوان افرادي که حقوق اجتماعي و فردي آنان کمتر از عربها بوده به شمار مي آمدند، در ابتدا اجازه ي شرکت در اين امتياز را نداشته اند. ( 9 ) در مقابل آنچه در بالا در مورد قبول اسامي عربي از طرف ايرانيان گفته شد، عربها نيز حق زادگاه خود را بدين ترتيب ادا مي کردند که بر عکس، نامهاي بومي و محلي بر خود مي نهادند: مثلاً پسر فرماندار معروف، سلم که به عنوان اولين عرب در ماوراء النهر به دنيا آمد « صُغدي » ( 10 ) نام يافت ( 680/681 برابر 61 هجري )، و عرب ديگري به نام جُديع را به جهت اينکه در کرمان متولد ( 11 ) شده بود الکرماني ( 12 ) ناميده اند ( و ظاهراً اين کلمه فقط به معني لقب بر وي اطلاق نمي شده است ). گاهي نيز پيش مي آمده که نام مکان به يک شخص ايراني داده مي شد. ( 13 )
پس از روي کار آمدن شعوبيّه ايرانيان غالباً به علم و عمد نام ايراني بر خود نهادند. اين امر در مورد پيروان زردشت مثل حکام دولتهاي همجوار موجود در جنوب بحر خزر ( 14 ) بديهي مي نمود؛ ولي مسلمانان هم، مانند سران قبائل کُرد ( مثلاً وِشتاسپ ) ( 15 )، نامهاي پارسي يا ايراني داشته اند ( مثلاً اسامي مختوم به علامت تصغيرو يه: اميرويه حسنويه و فضلويه ) ( 16 ). پابک رهبر خرّميان نيز اين نام را به جاي نام اسلامي حسن براي خود انتخاب نمود ( 17 ) و مي خواسته شايد لااقل به اين وسيله باج خويش را به حس ملّي ايراني بپردازد؛ گرچه غير از اين امر هيچ گونه فعاليت ملي ديگري در بين اين فرقه مشاهده نمي شود. گاهي نيز اسامي عربي با اضافه ي خاتمه هاي ايراني ( 18 ) يا به طرز ديگري ( 19 ) تغيير فرم مي يافتند.

ترکها نيز با وجود اين که، بر خلاف آنچه از ايرانيان موقتاً به ظهور پيوست، هيچگاه عادات قديمي خود را ( 20 ) از دست ندادند، با اين وصف به زودي به استعمال نامهاي ايراني عادت کردند. در دوره هاي آخر سلجوقيان حتي در بين ايرانيان اين امر رواج يافت که خود را به القاب ترکي مُلّقب سازند. ( 21 ) اين مطلب هم که پايه گذاران سلسله ي سلجوقيان يعني برادران چهارگانه ي سلجوقي نامهاي توراتي ( ميکائيل، يونس، موسي و اسرائيل ) ( 22 ) داشته اند. البته با توجه به اينکه اين اسامي ( جز نام موسي ) در جهان اسلامي خيلي به ندرت معمول بوده است، شايد مربوط به اين باشد که اين طايفه ي ترک زمان طويلي با خزري ها در ارتباط بوده ( 23 ) و به همين جهت در ازمنه ي متقدم خويش در پاره اي امور از يهوديان تأثر يافته است.

القاب باکنايه واشاره اي هم که به مناسبتي به افرادي داده مي شد، مانند لقب « خدّاش » براي عمروبن يزيد ( 736 برابر 118 هجري ) مبلّغ معروف عباسي ( 24 )، خود دفتر جداگانه اي دارد. تغيير اسامي اشخاص مي بايستي از جهتي با خواسته ي خود عباسيان تطبيق مي نمود: در هر حال بر حسب اخبار رسيده ابو مسلم با رها نمودن نام سابق ايراني خود اين نام ابو مسلم را بنا به خواسته ي صريح ابراهيم عباسي و به علامت تأمين موفقيت، بر خود نهاده است. ( 25 )
همچنين مردم به رؤساي خود و به شخصيت هايي که مصدر امور بوده اند نسبت به مورد و موقع آنان القابي زينت بخش ( 26 ) و يا تحقير و اهانت آميز مي دادند ( 27 )؛ القابي که خود آنان نيز اغلب از آن اطلاع مي يافته اند. به تقليد ( 28 ) ساسانيان گاهگاهي اميران نيز عنواني را به منزله ي نام شخصي براي خود مي پذيرفتند. ( 29 )
بر اساس اين عادات، القابي در بين ايرانيان و ترکان به ظهور پيوست که در حدود سال 900 ( برابر 287 هجري ) در دربار خلفا به وجود آمد ( 30 ) و بعداً از زماني که عنوان عميد الدوله به يکي از افراد مورد توجه خلافت اعطا شد ( 932 برابر 320 هجري ) ( 31 )، اين نوع القاب بخصوص در مورد خاندان بويهي ( ايراني ديلمي شيعي ) شايع گشت. ( 32 ) همچنين القاب سلطنتي ( 33 ) و مستعار ( 34 ) مثلاً در مورد امراي قراخاني، به سهم خود سبب همگاني شدن عادت مذکور گشت. ( 35 ) خلفا به زودي اعطاي لقب را به دواير وسيع تري - مثلاً به يک حاکم ديلمي ( 36 ) و يا يک سردار کُردي ( 37 ) به نام بدربن حسنويه - گسترش دادند. همچنين سامانيان مدعي حق اعطاي چنين القابي براي خود گشتند: مثلاً سبکتکين ( 38 ) و محمود غزنوي ( 944 برابر 384 هجري ) القاب ناصر الدوله و سيف الدوله ( 39 ) را مديون همين سامانيان هستند. مُلقّب نمودن شاهزادگان و شخصيت هاي برجسته ي ديگر هم بدين القاب به زودي متداول گشت. ( 40 ) اما القاب افتخاري مرکّب با کلمات « دولة » و « دين » تازه از زمان غزنويان و سلجوقيان ( پايان قرن دهم برابر چهارم هجري ) معمول شده است. ( 41 )
قبول القاب سلطنتي در سطح ديگري مخصوص به خود قرار دارد، چنان که اخبار موجود از سامانيان حاکي ( 42 ) است که به ايشان نيز « پس از مرگ » القابي داده مي شد. ( 43 ) ولي بديهي است که نام « الامير الماضي » که به طور رسمي ( 44 ) پس از مرگ اسمعيل بن احمد به وي ( و مناسب آن نيز به سامانيان ديگر ) داده شده است نبايد به عنوان نام « پس از مرگ » تلقي شود. در نزد قراخانيان و ساير طوايف ديگر ترک در منابع ادبي نيز مکرر از آنان صحبت مي شود ( 45 ) و جديداً نيز تحقيق مفصّلي درباره ي ايشان منتشر گشته است ( 46 )، قبول عناوين مستعار ( اونگون ) و يا نام سلطنتي و يا القاب « پس از مرگ » در تحت قوانين معيّن و طرح مشخصي صورت مي گرفته است.

پي‌نوشت‌ها:

1- مانند دختر دهقاني، هنگام ازدواجش با عربي در حدود سال 652 ( برابر 31 هجري )، بلاذري ( فتوح البلدان )، ص 406؛ منجمي ايراني در دربار خلافت ( که نام اصلي وي نيز ذکر مي گردد ) از طرف مأمون خليفه ي عباسي به اخذ نامي اسلامي نايل مي گردد: ابن اسفنديار، ص 147، به ماه يزديار، والي منصوب از طرف خليفه بر طبرستان، نام محمد داده شد ( حدود سال 820 برابر 205 هجري )، بلاذري ( فتوح البلدان )، ص 339 - رجوع کنيد به : Goldziher,Arab. 133;Giuseppe Gabrieli: II nome proprio arabo-musulmano, im "Onomasticon Arabicum"I von Leone Caetani und Giuseppe Gabrlili, Rom 1915.
2- ابن الاثير در اين مورد داستاني که به خوبي اين امر را روشن مي کند، نقل مي نمايد : ج7، ص 166 ( پايان قرن نهم برابر سوم هجري در طبرستان ).
3- حتي در سال 635 ( برابر 14 هجري ) ؛ طبري رديف 1، ص 2260، 2264.
4- حدود سال 710 ( برابر 91 هجري ) در بخارا: نرشخي ( تاريخ بخارا )، ص 8، مسن ترين ساماني در حدود سال 780 ( برابر 163 هجري ) : نرشخي ( تاريخ بخارا )، ص 57.
5-طبري رديف 2، ص 489.
6- مقدسي ( احسن التقاسيم )، ص 368 ( 985 برابر 375 هجري ).
7- مرجع سابق، ص 398 ( 985 برابر 375 هجري ) نيز رجوع کنيد به: Fuck 112.
8- ابن مسکويه ( تجارب الامم ) ج2، ص 5 ( 940/941 برابر 329 هجري )؛ سال 888 ( برابر 275 ) نيز امير مغلوب سمرقند، نصر، در مقابل برادر فاتح و غالب خود اسماعيل، نرشخي ( تاريخ بخارا )، 83.
9-Kremer,Cult. G. II 155;Wellhausen. Arab,309,Anm. 1;Ignaz Goldziher Der Gebrauch der Kunja als Ehrenbezeugung, in den "Muhammedanischen Studien"I,Halle/s. 1889,S. 267.
10- طبري، رديف 2، ص 394؛ ابن الاثير، ج4، ص 40.
11- طبري، رديف 2، ص 1858.
12- شورشي معروف جديع بن علي ازدي.
13- سال 738 ( برابر 120 هجري )، دهقان هرات « خراسان » نام داشت: طبري رديف 2، ص 1636 [ و نيز به ص DCCIX از جلد ملحقات ( "Addenda" ) آن } و ص 1636.
14- پس از آن که اسپاهبذ سال 846 ( برابر 250 هجري ) هنگام بيعتش براي حسن بن زيد نام اسلامي عبدالله را « به عنوان اولين کس » پذيرفت ( خواندمير، فهرست: 189 ص 10، تازه دو مرتبه اسپاهبذ حسام الدين در طبرستان ( خاندان باوند ) سر از نو « به عنوان اولين فرد » نام اسلامي برخود نهاد: ابن اسفنديار ( تاريخ طبرستان )، ص 240.
15- بلخي از آن نام مي برد: در صفحات 164 تا 167 ( حدود سال 1100 برابر 493 )؛ رجوع کنيد به : Minorsky,Guran 81f.- درباره ي اضافه ي پسوند هاي ايراني رجوع کنيد به کسروي ( شهرياران گمنام )، ج3، ص 12.
16- رجوع کنيد به : Theodor Noldeke: Persische Studien I,S. 4ff. ( Sitz-Ber. der Ak. d. Wiss. zu Wien, Phil-hist. Kl. 116/1 ) ;Fuck 8,Anm 7.
17- مسعودي ( مروج الذهب )، ج7، ص 130.
18- مانند اسامي ساکنان ري و همدان، مقدسي ( احسن التقاسيم )، ص 398 ( سال 985 برابر 375هجري )؛ علاوه بر اين، مثل اسامي سران کرد نامبرده در بالا.
19- صورت کوتاه کنيه ها مثل بوالفضل و بوالقاسم ( به جاي ابوالفضل و ابوالقاسم ) در زبان کتابت نيز حتي سال 933 ( برابر 321 هجري ) ( ابن مسکويه، تجارب الامم، ج1، ص 276 ) و کمي بعد از آن ( هلال الصابي، فهرست: 98 )، ص 391 به بعد.
20- درباره ي نامهاي مرکب با « آي « ( ماه ) و « ابه » رجوع کنيد به جويني ( تاريخ جهانگشا، فهرست 152 ) ج2، ص 15.
21- رجوع کنيد به : Koprulu,Kay 424 ( همچنين ارامنه و گرجيان ) در اين مورد رجوع کنيد به : Spuler,IIch. 193-197.
22- نام رسولي سلجوقي که به نزد مسعود غزنوي فرستاده شده بود ( سال 1035 برابر 426 هجري ) داود بوده، در حالي که دو همراه وي، نام ترکي داشته اند: تاريخ بيهقي ( فهرست: 161 )، ص 500.
23- Douglas M. Dunlop: Beitrage zum Chasarenproblem S. 22-25 ( نسخه ي اصل اين سخنراني که در سال 1948 در گوتينگن ايراد شده است، در 26 صفحه در تملک پرفسور شدر ( Prof. H. H. Schaeder ) سند وي Bar Hebraeus ( فهرست: 230 و 231 ) و ابن حسول: کتاب تفسير الاتراک ( فهرست: 128 ) مي باشد.
24- طبري، رديف 2، ص 1588؛ ابن الاثير، ج5، ص 72.
25- ابن اثير، ج5، ص 94؛ ابن خلکان ( وفيات، فهرست: 109 )، ج4، ص 70، برابر با ابن خلکان ( فهرست: 110 ) ص 393.
26- مثل لقب ذواليمينين که مأمون به سپهسالار فاتح خود، طاهر ( طبري رديف3، ص 830؛ عوفي ( جوامع الحکايات )، ص 203، شماره ي 1385؛ سمعاني ( کتاب الانساب، خطي )، ص 240، ظهر به بعد )؛ و لقب ذو الرياستين که به وزير خويش فضل بن سهل مي دهد، در زمره ي ص 240 ، ظهر ؛- ابن اثير، ج6، ص 85. اشراس، والي خراسان ( از سال 727/728 برابر 109 هجري ) به موجب درستکاري خويش، لقب « الکامل » يافت: طبري، رديف2، ص 1504 به بعد؛ و نيز رجوع کنيد به لغتنامه ي آن، صفحه ي CLXV.
27- مانند يک واليي در خراسان، حدود سال 700 ( برابر سال 81 هجري ) : طبري رديف2، صفحات 1500، 1504 به بعد؛ يکي از افسران ارشد سامانيان، سال 960 ( برابر 349 هجري ) : ابن اثير، ج8، ص 176.
28- در اين باره رجوع کنيد به : Vladimir Minorsky: The Guran,S. 80 ( Im BSOAS XI/1,1943,S. 75-100 ).
29- حدود سال 1093 ( برابر 486 هجري ) پسران قاورد از کرمان، « کرمانشاه و توران شاه »، ناميده مي شدند: تاريخ سلجوقيان کرمان ( فهرست: 175 )، ص 13. ( اسم توران شاه در اين نواحي جنوبي بعداً نيز به صورت علم خاص ديده مي شود: Spuler IICH. 147 ) درباره ي اين که اسامي مقامات و مناصب بعداً به صورت علم خاص در مي آمدند رجوع کنيد به : Justi,Namb. VIII,197 ( تحت نام مرزبان ).
30- رجوع کنيد به : Mez 133.
31- بنا به قول ابن مسکويه ( تجارب الامم، فهرست: 94 )، ج1، ص 250، اين اولين دفعه اي بوده که اين قبيل لقب اعطا گشته است.
32- سال 984/985 ( برابر 374 هجري ): ابن اثير، ج9، ص 15؛ بيروني ( هند )، صفحات 132 تا 134 ( جدول ) و نيز Johannes Henrik Kramers: Les noms musulmans composes avec Din, in den "Acta Orientalia "V ( 1926 ) ,S. 53-67.
( نيز درباره ي لقب « دوله » که محبوب آل بويه بود و بخصوص در مغرب غالباً ديده مي شد، تحقيق مي کند ) رجوع کنيد نيز به :
Albert Dietrich: Zu den mit ad-din zusammengesetzten Personennamen,in ZDMG 110/1 ( 1960 ) ,S. 43-54.
33- عبارت از اسامي و القابي است که در دوران فرمانروايي خليفه يا سلطان يا اميري به وي مي دادند، مانند المستعلي، المتوکل و غيره.
34- القابي است که احتراماً و به منظور خود داري از ذکر نام شخصي کسي به او داده مي شد، مانند نام القايم براي امام دوازدهم شيعيان ( عليه السلام ) .
35- رجوع شود به : Omelian Pritsak : Karachanidische Studien I-X. ( بخش چاپ نشده ي رساله ي دکترايي است که در سال 1948 در گوتينگن گذشته است و به صورت ماشيني موجود است. )
36- نکبي ( فهرست: 125 )، ص 205.
37- ابن اثير، ج9، ص 50.
38- درباره ي تگين ( اصلاً مغولي ) = شهزاده، رجوع کنيد به :
Annemarie von Gabain: Altturkische Grammatik,Leipzig 1941 ( Porta linguarum Orientalium XXIII ) und Carl Brockelmann: Mahmud al-Kasgaris Divan lugat at-Turk,Ofenpest 1928,S. 207.
39- ابن اسفنديار ( تاريخ طبرستان )، ص 227 ؛ نکبي ( فهرست: 125 )، ص 171؛ گرديزي ( زين الاخبار )، ص 56؛ تاريخ بيهقي ( فهرست: 161 ) ص 197؛ ابن اثير، ج9، ص 35- موارد ديگر: نکبي ( فهرست: 125 ) ص 154 ( حدود سال 988 برابر 378 هجري )، ص 206 ( سال 997 برابر 387 هجري ). ( پس از غلبه بر سامانيان لقب محمود را خليفه بعداً تصويب نمود. گرديزي ( زين الاخبار ) ص 62- و به اعضاي ديگر اين خاندان نيز القابي عطا کرد، سال 1026 ( برابر 417 ) هجري مرجع، ص 88.
40- فقط از قراخانيان حتي در سال 992 ( برابر 382 )، نقل مي شود: Mez 133 - منوچهر گرگاني، سال 1012/1013 برابر با 403 هجري: ابن اثير، ج9، ص 82. يکي از شهزادگان سلجوقي، سال 1160 ( برابر 555 هجري ) : الحسيني ( اخبار الدولة السلجوقية، فهرست: 130 ) ص 99- خوارزمشاه محمد دوم، پس از مرگ پدرش، خود را به لقب وي علاء الدين، ملقب نمود ( البته اين امر از اثرات استقلال وي محسوب مي شود ) : جويني ( تاريخ جهانگشا، فهرست: 152 )، ج2، ص 47. سياست نامه، صفحات 131-138 فصل خاصي درباره ي القاب دارد.
41- Wiet 75,nach S. 78 und S. 82 ( بنا به کتيبه هاي تازه ي موجود بر روي پارچه ها، ظاهراً اضافه ي کلمات، « دولة » و « دين » تنها از سلجوقيان نبوده است. )
42- « الامير الحميد » در مورد نوح بن نصر 943 ( برابر 331 هجري ) نقل شده است: ابن اثير، ج8، ص 131، 168. درباره ي القاب سلطنتي خلفاي عباسي از سال 755 ( برابر 138 هجري ) رجوع کنيد به Mez 132.
43- مقدسي ( احسن التقاسيم )، ص 337.
44- نرشخي ( تاريخ بخارا )، ص 91 ( سال 907/908 برابر 295 ) ؛ گرديزي ( زين الاخبار )، صفحات 22 و 47 - ابن اثير، ج8، ص 2.
45- الحسيني ( اخبار الدولة السلجوقية، فهرست: 130 )، ص 7، تاريخ بيهقي ( فهرست: 161 )، صفحات 432، 536.
46- Omelian Pritsak;Karachanidische Studien I-X.

منبع مقاله :
اشپولر، برتولد؛ (1386)، تاريخ ايران در قرون نخستين اسلامي ( جلد اول )، جواد فلاطوري، تهران: شرکت انتشارات علمي و فرهنگي، چاپ هفتم



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط