کاسي ها در خليج فارس

مردماني که در تاريخ جهان باستان «کاسي» يا «کاشو» خوانده مي شدند، در منطقه ي زاگرس مياني و لرستان امروزي مي زيستند. در هزاره ي دوم پيش از ميلاد، کاسي هاي نيرومند از کوه هاي زاگرس به سرزمين «ميان رودان»
يکشنبه، 24 اسفند 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
کاسي ها در خليج فارس
 کاسي ها در خليج فارس

 

نويسندگان: دکتر شهرام جليليان (1)، امير علي نيا (2)




 

چکيده

مردماني که در تاريخ جهان باستان «کاسي» يا «کاشو» خوانده مي شدند، در منطقه ي زاگرس مياني و لرستان امروزي مي زيستند. در هزاره ي دوم پيش از ميلاد، کاسي هاي نيرومند از کوه هاي زاگرس به سرزمين «ميان رودان» تاختند و فرمانروايي پانصد و هفتاد و شش ساله ي خود را که طولاني ترين دوره ي فرمانروايي بيگانگان در سرزمين ميان رودان باستان بود، بنيان نهادند. کاسي ها، در دوره ي نيرومندي و شکوفايي تاريخ خود در ميان رودان به «سرزمين دريا» تاختند و اين آغاز حضور نيرومندانه ي مردمان ايراني زاگرس نشين در خليج فارس بود. در اين پژوهش کوشش خواهد شد با اشاره ي گذرايي به دوره ي فرمانروايي ديرپاي کاسي ها در ميان رودان، به چگونگي ورود کاسي ها به کرانه هاي خليج فارس و منطقه ي بحرين پرداخته شود.

واژگان کليدي

کاسي ها، ميان رودان، خليج فارس، ايلامي ها، سرزمين دريا، بحرين.

درآمد

مردماني که «اکدي ها» آن ها را «کاشو» مي خواندند، احتمالاً از گذشته هاي بسيار دور در منطقه ي زاگرس مياني و لرستان امروزي مي زيسته اند. (3) گويا نخستين بار در يک متن متعلق به حدود 2400 پيش از ميلاد، در دوره ي فرمانروايي پوزور اين شوشينک ايلامي به کاسي ها اشاره شده است. (4) بيشتر پژوهندگان عقيده دارند که کوه هاي زاگرس خاستگاه آغازين و زيستگاه کاسي ها بوده است (5). آن ها در نيمه ي دوم هزاره ي دوم پيش از ميلاد توانستند بخش هاي زيادي را در منطقه ي زاگرس مياني به سلطه ي خود درآورند (6). به عقيده ي زادوک، نشانه هايي وجود دارد که پاره اي از قبيله هاي کاسي در نيمه ي اول هزاره ي اول پيش از ميلاد، در سرزميني که امروزه به عنوان سرزمين مادها شناخته مي شود، سکونت داشته اند (7). با اين وجود، لويس لوين عقيده دارد که کاسي ها در اين هنگام، احتمالاً در نزديکي مرزهاي شرقي بابل يا کناره هاي شرقي «زاب عليا» ساکن بوده اند (8). متأسفانه دوره ي حضور کاسي ها در منطقه ي زاگرس، پيش از ورود آن ها به سرزمين ميان رودان بسيار تاريک و ناشناخته است.
در حقيقت ورود آن ها به روشنايي تاريخ، با گشودن بابل و فرمانروايي حدود پانصد و هفتاد و شش ساله ي آنان در اين سرزمين شناخته مي شود. گويا ورود کاسي ها به سرزمين بابل، در نتيجه ي فشار مهاجرت گروه هايي از آريايي ها رخ داده بود که در هزاره ي دوم پيش از ميلاد، از آسياي مرکزي به جنبش درآمده و به سوي غرب يعني جنوب درياي کاسپين آمده بودند (9). آگاهيم که با ورود و گسترش آريايي ها در سرزمين ايران، بسياري از مردماني که پيش از آن ها در ايران مي زيستند، همچون کاسي ها و «هوري ها» از نواحي غربي و شمال غرب ايران بيرون رانده شده اند (10).
کاسي ها که از دوره ي حمورابي (1792-1750 پيش از ميلاد )، پادشاه بابل و پدرش سين موهاليت با سرزمين بابل در ارتباط بوده اند، با آگاهي يافتن از وضعيت آشفته و از هم گسيختگي سلسله ي اوّل بابل، يورش هاي گاه و بيگاه خود را به سوي ميان رودان آغاز کردند. در متن هاي بابلي متعلق به هشتمين يا نهمين سال پادشاهي سَمسو- ايلونا (1749-1712 پيش از ميلاد)، پادشاه سلسله ي اول بابل، در يک گزارش نظامي به ظهور قدرت کاسي ها اشاره شده و گفته مي شود که شاه سَمسو- ايلونا سپاه کاسي ها را شکست داده است (11). در نتيجه، نخستين يورش کاسي ها به سرزمين ميان رودان با ايستادگي سخت بابلي ها روبه رو شد. جانشينان سَمسو- ايلونا در برابر دومين يورش کاسي ها نيز ايستادگي نشان دادند، اما نتوانستند از ورود آن ها به عنوان کارگران کشاورزي در بابل جلوگيري کنند، تا اينکه کاسي ها به فرماندهي کشتي- لييش يکم توانستند در شهر « هانا »، در کرانه ي فرات فرود آيند (12).
با استقرار کاسي ها در پيرامون بابل، مورسيليس يکم، پادشاه « هيتي ها » در سال 1959 پيش از ميلاد به « حلب » يورش برد و « يمخد » پايتخت آن را نابود کرد. حيتي ها به مرکزيت « حاتوساس » در نزديکي رود « هاليس » به سال 1700 پيش از ميلاد، در دوره ي شکوه شَمشَي- اَدَدَ يکم ( 1813-1781 پيش از ميلاد ) پادشاه آشوري و حمورابي، دولت نظامي توانمندي بنيان نهاده بودند (13). آن ها با افزايش توانمندي جنگي خود، به سوي جنوب و سرزمين بابل تاختند. در نتيجه شهر بابل به دست حيتي ها افتاد و اسيران و غنايم بابلي به « حتوساس »، پايتخت حيتي ها در « آناتولي » مرکزي برده شدند و احتمالاً سَمسو- ديتَنَ (1625 -1959 پيش از ميلاد )، آخرين و يازدهمين فرمانرواي سلسله ي بابل کهن هم زندگي خود را در جنگ با حيتي ها از دست داده است (14)، اما سلطه ي حيتي ها در سرزمين بابل چندان نپاييد و آن ها ناچار به عقب نشيني شدند.
با مرگ سَمسو- ديتَن، کاسي ها در سرزمين بابل قدرت گرفتند. بنيانگذار سومين سلسله ي بابل، مردي به نام گانداش بود که در کتيبه اي خود را پادشاه چهارگوشه ي جهان، پادشاه سومر، آکد و بابل خوانده است (15). اين دوره را بايد آغاز سلسله ي کاسي ها در سرزمين ميان رودان باستان به شمار آورد. دوره ي سلطه ي کاسي ها در سرزمين بابل در تاريخ جهان باستان، دوره ي « بابل ميانه » نام گرفته است و احتمالاً بايد آن را دوره اي سازنده و شکوفا در تاريخ ميان رودان باستان خواند. به گزارش فهرست پادشاهان بابلي در اين دوره، سي و شش پادشاه کاسي، پانصد و هفتاد و شش سال و نُه ماه در بابل فرمانروايي داشته اند (16). اما متأسفانه از دوره ي سلطه ي آن ها در سرزمين ميان رودان و فرمانروايي طولاني آن ها آگاهي چنداني در دست نيست.
کاسي ها با حضور در ميان رودان، شهر جديدي را به پايتختي انتخاب کردند. پرشورترين سازنده ي بالي کوري گلزو دوّم ( 332 - 1308 پيش از ميلاد )، نه تنها شهر مقدس « اور» را که در دوره ي سَمسو- ايلونا نابود شده بود، بازسازي کرد، بلکه شهر تازه و مهمي که ويرانه هاي آن در کاوش هاي عقرقوف شناسايي شده را بنيان نهاد (17). البته پادشاهان سلسله ي سوم « اور» نيز، پيش از اين دژهايي در آن جا ساخته بودند که به دست ايبي- سين (2028-2004 پيش از ميلاد) پادشاه بابل در پايان سده ي نوزدهم پيش از ميلادي بازسازي شده اند (18) با اين وجود، پاره اي از پژوهشگران عقيده دارند که احتمالاً « دور-کوري- گلزو »، در دوره ي کوري- گلزو اوّل ( پيش از 1357 پ. م ) پادشاه کاسي ساخته شده است (19). اين شهر زيبا در نود کيلومتري شمال بابل، با طراحي مارپيچ بنا شده بود و يکي از ويژگي هاي شناخته شده ي معماري کاسي ها مي باشد. احتمالاً کاسي ها براي نگهباني از دست يافتن همسايگان متجاوز آشوري و ايلامي به راه « دياله » که داراي اهميت استراتژيکي زيادي بود، شهر تازه ي « دور- کوري- گلزو » را ساخته اند (20). متن هاي به دست آمده از آگوم دوّم و پاره اي از متن هاي حماسي متعلق به دوره ي کوري گلزو دوّم و ادَد- شوم- اُوصور ( 1218 - 1189 پيش از ميلاد ) پادشاهان کاسي بابل، نشان مي دهند که فرمانروايان کاسي، عموماً به عنوان پادشاهان قانوني و مشروع بابل پذيرفته شده بودند (21). آن ها سنت و آيين هاي شناخته شده ي ميان رودان همانند اينکه: يک فرمانرواي خوب بايد چگونه باشد، را پذيرفته بودند و به عنوان پادشاهان شايسته و دلسوز ميان رودان باستان فعاليت مي کرده اند (22). حتي گفته مي شود که ثبات و درازاي دوره ي فرمانروايي کاسي ها در سرزمين بابل، بيانگر آن است که پادشاهي آن ها بسيار مورد قبول مردم اين منطقه بوده است (23).
پادشاهان کاسي در اين دوره به گسترش آيين مذهبي خدايان بزرگ ميان رودان پرداخته اند و با نوسازي مکان هاي مقدس در گستره ي بابل، براي آنان هداياي نذري پيشکش کرده اند (24). در حقيقت با حضور کاسي ها در سرزمين ميان رودان، سنت هاي سلسله ي اول بابل کهن همچنان ادامه يافت و تغييرات زيادي به خود نديد. در اين دوره، مهم ترين خداي پرستشگاه هاي ميان رودان، همچنان «مردوک »، خداي خدايان بابل بود که احتمالاً پرستشگاه وي به دست نخستين پادشاهان کاسي، همچون آگوم دوّم بازسازي شده بود (25). همچنين در اين دوره تلاش هاي زيادي براي نگاه داشتِ مرده ريگ فرهنگي بابل که از روزگاران کهن تر به دست آن ها رسيده بود، انجام گرفت. فعاليت هاي علمي همچون اظهارنظرهاي پزشکي و نجومي که دوره هاي ايسين- لارسا و بابلي کهن گردآوري شده بودند، نسخه برداري و در مجموعه هايي فراهم آورده شدند، کتاب هاي لغت و فهرست علايم ميخي تدوين گرديد، اساطير و افسانه هاي ياد شده به دست نسل هاي متعددي از کاتبان پرستشگاه ها تأليف و جمع آوري و به زبان بابلي گردآوري شد (26).
کاسي ها، در بيش از پنج سده ي فرمانروايي خود در سرزمين بابل که در نتيجه ي جنگ و خونريزي ويران شده بود، آرامش، صلح، نظم و يکپارچگي را براي اين سرزمين به ارمغان آوردند (27). در حقيقت مهم ترين تغيير از دوره ي بابل کهن به دوره ي کاسي ها، گذار از يک ساختار سياسي پاره پاره به يک نظام پادشاهي متمرکز بود که بر گستره اي با مرزهاي ويژه و شناخته شده فرمانروايي مي کرد (28). سال هاي حدود 1230 پيش از ميلاد، هم زمان با دوره ي کشتي- لييش چهارم ( 1232 -1225 پيش از ميلاد )، فرمانروايي کاسي ها با دشواري ها و شرايط سختي روبه رو شد. در اين ميان، قدرت نمايي هاي همسايگاني همچون آشوري ها و ايلامي ها براي کاسي ها مهم تر بود. قدرت فزاينده ي آشوري ها در اين دوره، توان جنگي کاسي ها را فرسوده ساخته بود، چنانکه با يورش آشور- دان يکم ( 1178 -1133 پيش از ميلاد ) به سرزمين بابل، جنگاوران آشوري شهرهاي مرزي پايين «زاب» را گشودند و با هيچ مقاومتي از سوي کاسي ها روبه رو نشدند.
به دنبال ناتواني و آشفتگي و از هم گسيختگي دروني پادشاهي کاسي ها، ايلامي ها نيز هماورداني نيرومند براي کاسي ها در بابل شدند. با توجه به حضور ايلامي ها در بندر « ليان » ( بوشهر امروزي )، در کرانه هاي خليج فارس، بخشي از اين کشمکش ها و تنش هاي ديرينه به موضوع نفوذ در منطقه ي خليج فارس بازمي گشت که در بحث حضور کاسي ها در خليج فارس به آن خواهيم پرداخت.
با قدرت گيري ايلامي ها در دوره ي سلسله ي «شوتروکي»، بيشتر پيروزي هاي ايلامي ها در دوره ي فرمانرواياني همچون شوتروک نَهونته يکم و شيلهَک اينشوشينَک به دست آمد. شوتروک نهونته، همراه پسر بزرگش کوتير نَهونته حدود سال 1160 پيش از ميلاد، احتمالاً از منطقه ي « دريا بدره ي » امروزي به سرزمين ميان رودان يورش برد. اگرچه گزارش هاي بعدي بابلي ها ياد و خاطره ي هولناک اين يورش ايلامي ها را که با اسب و ارابه از کوه ها به ميان رودان تاخته بودند ثبت کرده اند، از گزارش شوتروک نهونته، درباره ي اين جنگ چيز زيادي به جاي نمانده است (29). در نتيجه ي اين يورش ايلامي ها، زَبَبَ- شومَ- ايدينَ، سي و پنجمين پادشاه کاسي در سال 1158 پيش ازميلاد، سرنگون شد و شوتروک نهونته، تاج و تخت بابل را به پسر خود کوتير نهونته بخشيد (30). تلاش هاي اِنليل- نادين- اَخِّ ( 1159-1157 پيش از ميلاد )، آخرين پادشاه کاسي ها نيز بدون نتيجه ماند و همانند آخرين پادشاه سلسله ي سوم اور همراه با بزرگان بابلي روانه ي تبعيدگاه ايلامي ها شد و با مرگ وي در سرزمين بيگانه ي ايلام در حدود سال هاي 1155 يا 1157 پيش از ميلاد دوره ي فرمانروايي طولاني کاسي ها در ميان رودان به پايان خود رسيد (31).

چگونگي حضورکاسي ها در خليج فارس

منطقه ي خاورميانه با ويژگي هاي شناخته شده و شگفت خود، سرزمين بسيار مهمي در جغرافياي جهان بوده و هست. برخورد قاره هاي اروپا، آسيا و آفريقا در امتداد درياي سرخ و مديترانه بر نقش ترانزيتي اين منطقه با اروپا افزوده است. به دليل ويژگي هاي ژئوپوليتيکي و ژئواستراتژيکي خاورميانه همچون همسايگي با اقيانوس ها، درياها، کانال ها و تنگه هاي راهبردي، اين منطقه در تاريخ طولاني خود، يکي از مهم ترين سرزمين هاي جهان بوده است و از اين رو، همواره بازيگران صحنه ي روابط بين الملل، تحولات اين منطقه را مهم شمرده و ناديده نگرفته اند.
پهنه ي آبي درياي کهن پارس، که سومين خليج بزرگ جهان است، ايران را از سمت جنوب به درياهاي آزاد مرتبط مي سازد. ناگفته پيداست که خليج فارس در مرکز خاورميانه، به دليل موقعيت ويژه استراتژيکي و ژئوپوليتيکي، از سپيده دمان تاريخ تا به امروز، نقش چشم گيري در روند شکل گيري و بالندگي تمدن هاي اين منطقه داشته است و هم از اين رو همواره در کانون توجه قدرت هاي گوناگون و کهن و تازه بوده است.
در کهن ترين نام گذاري، درياي جنوب ايران را «نار- مَرّتو»، يعني رود تلخ ناميده اند (32). در کتيبه هايي که جنگ ها و يورش هاي نابودگرانه ي پادشاهان آشوري را گزارش مي دهند، بارها به نام خليج فارس با عنوان « درياي پست » يا « درياي پايين » اشاره شده است. سارگن يکم (2340-2284 پيش از ميلاد )، بنيانگذار پادشاهي اکد، فرزند و جانشين او ريموش (2278-2270 پيش از ميلاد)، توکولتي- نينورتاي يکم ( 1243-1207 پيش از ميلاد ) و تيگلات- پيله سر سوم ( 744-727 پيش از ميلاد )، پادشاهان آشور در کتيبه هاي خود ادعا کرده اند که درياي پست يا درياي پايين را در حوزه ي نفوذ خود داشته اند و حتي توکولتي نينورتاي يکم، خود را پادشاه درياي پست يا درياي پايين ناميده است (33). در دوره ي هخامنشيان، داريوش بزرگ ( 522 -486 پيش از ميلاد )، در سنگ نوشته ي کانال سوئز، در اشاره به نام اين پهنه ي آبي، آن را « درياي پارس » ناميده (34) و همين نام تاريخي و زيبا است که تا به امروز و تا هميشه ماندگار بوده و خواهد بود.
چنانکه پيداست خليج فارس از روزگاران باستاني تا به امروز مورد توجه مردمان گوناگوني همچون سومري ها، اکدي ها، آشوري ها، بابلي ها، کاسي ها، ايلامي ها، پارسي ها، و ديگران بوده است. از اين رو
شايسته است که پژوهش گران حوزه ي تمدن هاي کهن، براي شناخت تاريخ اين منطقه و تحولات آن به مطالعه ي همه ي اين دوره ها بپردازند؛ امري که متأسفانه تاکنون در حوزه ي مطالعات خليج فارس در کشور ما رخ نداده است.
نخستين داده هاي تاريخي نشان دهنده ي شکوفايي و آباداني بنادر خليج فارس در پايان هزاره ي سوم پيش از ميلاد و هم زمان با نيرومند شدن سومري ها در بخش هاي جنوبي ميان رودان و در همسايگي خليج فارس است (35). نقش حياتي اين آبراهه در کشتي راني و بازرگاني، بيش از پيش بر اهميت آن افزوده بود. کتيبه هاي به دست آمده از « اور » در ميان رودان، گزارش مي دهند که تجارت در خليج فارس توسط بازرگاناني که سرمايه ي آنان از سوي پرستشگاه « نانا » در اور فراهم مي آمده، شکوفا شده بود و ناحيه ي «مَگَن»، نقش چشم گيري در گسترش و شکوفايي روابط تجارتي در اين دوره داشته است (36). سارگن، پادشاه « اکد » به خود مي باليد که کشتي هاي « ديلمون »، « مَگَن » و « مِلوحه » در لنگرگاه اکد، لنگر انداخته اند (37). کتيبه هاي لشکرکشي پادشاهان اکدي همانند سارگن و پسرش ريموش، نشانگر اهميت و شکوفايي منطقه ي خليج فارس در دوره ي پادشاهي اکد مي باشند.
به گزارش متن هاي ميان روداني، سرزمين هاي ديلمون، مگن و ملوحه در مسير دريايي خليج فارس نقش مهمي در مبادلات بازرگاني ميان شرق و غرب داشته اند. « ديلمون » سرزمين بحرين امروزي بوده و البته به دست آويز سفال هاي مربوط به فرهنگ بحرين، شرق عربستان سعودي و قطر را نيز شامل مي شده است (38). باتوجه به اهميت اين منطقه، در کتيبه هاي پادشاهان سومري، اکدي، آشوري، سلسله ي اول ايسين و سلسله ي لارسا به نام « ديلمون » اشاره شده است. متن هاي به دست آمده از لاگاش در ميان رودان، نشان مي دهند که مس از ديلمون به سرزمين لاگاش وارد مي شده است (39).
باتوجه به نشانه هايي از مکان هاي استخراج مس در هزاره ي سوم پيش از ميلاد، « مَگَن » باستاني بايد شبه جزيره ي « عمان » امروزي بوده باشد (40). اين منطقه همانند « ديلمون » و « ملوحه » نقش مهمي در تجارت خليج فارس داشته است، چنانکه در کتيبه ي «گودآ » ( 2143- 2124 پيش از ميلاد )، پادشاه سومري گزارش مي دهد که مس، « ديوريت » و چوب از ناحيه ي « مگن » تهيه مي شده است (41). اما درباره ي جايگاه جغرافيايي دقيق منطقه ي «ملوحه» يا « ملوخه »، پژوهشندگان هم داستان نيستند. به عقيده ي مايکل روف، ملوحه بخشي از « هاراپان » يا تمدن دوره ي سند بوده که به گزارش کتيبه ي « گودآ »، الوار، طلا، قلع، سنگ لاجورد و سنگ سرخ که احتمالاً عقيق جگري بوده، از اين سرزمين فراهم مي آمده است (42).
درباره ي چگونگي حضور کاسي ها در ديلمون و منطقه ي خليج فارس بايد به « سرزمين دريا » اشاره شود. اين منطقه در سواحل خليج فارس که سرزمين هاي جنوبي ميان رودان را در بر مي گرفت، از ديدگاه بازرگاني اهميت زيادي داشت و از اين رو پادشاهان سلسله ي اول بابل، کانال ها و استحکامات مرزي براي دفاع و کنترل اين نواحي ساخته بودند (43).
با ناتواني سلسله ي اول بابل، به ويژه از دوره ي حمورابي به بعد و هم زمان با فرمانروايي سَمسو- ايلوان، گروه هايي از مردمان سومري که پيش تر در منتهي اليه جنوب خليج فارس، پادشاهي سومري ها را بنيان نهاده بودند، به فرماندهي ايلوما- ايلو توانستند سلسله ي اول « سرزمين دريا » را به وجود آورند. ايلوما- ايلو که خود را از تبار دامِق- ايليشو، آخرين پادشاه سلسله ي اول « ايسين » مي خواند، سرزمين هاي جنوب « نيپور » را به چنگ آورد (44). اين سرزمين ها شامل شهرهاي « اوروک »، « اور» و « لارسا » در ميان رودان و در کرانه هاي خليج فارس بودند. به گزارش فهرست پادشاهان بابلي، سلسله ي « سرزمين دريا »، فرمانروايان شناخته شده اي داشته که بيش از دويست و پنجاه سال پادشاهي کرده اند (45).
با نابودي سلسله اول بابل و نيرومندي کاسي ها، آن ها ناگزير بودند که براي گسترش و شکوفايي تجارت و بازرگاني خود و هم چنين دسترسي به سرزمين هاي حاصلخيز و کرانه ها و پس کرانه هاي خليج فارس، در انديشه ي گشودن سرزمين دريا باشند. از اين رو، احتمالاً کشمکش آن ها با پادشاهان اين نواحي، از دوره ي کشتي- لييش سوم تا فرمانروايي آگوم سوم به درازا کشيده بود.
به عقيده ي برينکمان، تصرف سلسله ي سرزمين دريا در دوره ي اين دو پادشاه کاسي رخ داده است (46). به گزارش فهرست پادشاهان بابلي، آگوم سوم به سرزمين دريا يورش برده و با گشودن شهر « دور- اِنليل » و نابود ساختن پرستشگاه « اگالگا- اورونا » تا نواحي بحرين پيش تاخت و حتي کاخي نيز بنا نهاد (47)، از اين رو، دوباره سرزمين دريا به سلطه ي ديگران درآمد و سرزمين هاي سومر و بابل به همديگر پيوستند.
اين يورشِ جنگاوران کاسي را احتمالاً بايد آغاز حضور کاسي ها در سرزمين بحرين دانست. به دست آويز نامه هاي نيپور و متن هاي تازه يافت شده در بحرين، از حدود سال 1450 تا اواخر سده ي چهاردهم پيش از ميلاد، کاسي ها در اين سرزمين سلطه داشته اند (48). کاوش هاي باستان شناختي سال 1960 ميلادي، کانون هاي تجارتي پيشرفته و دژهاي جنگي کاسي ها را در بحرين آشکار کرده است (49). در حقيقت، منطقه ي خليج فارس و البته سرزمين بحرين مستقيماً به دست فرمانروايان کاسي اداره مي شد. از دوره ي فرمانروايي کاسي ها، نزديک پنجاه قطعه و متن در بحرين به دست آمده است، که يکي از اين متن ها، متعلق به سال چهارم پادشاهي آگوم سوم مي باشد(50).
در سده ي چهاردهم پيش از ميلاد، کاسي ها سرتاسر سرزمين بابل، دره ي دياله و ديلمون يا بحرين امروزي در خليج فارس را به سلطه ي خود درآوردند و اداره ي ديلمون را به يک فرمانرواي دست نشانده ي کاسي واگذاردند. در متن هاي به دست آمده از بحرين، نام پاره اي از پادشاهان کاسي همچون آگوم سوم شناخته شده است. بحرين در منطقه ي خليج فارس قرار داشت و فرمانروايان کاسي، براي نفوذ در کرانه ها و پس کرانه هاي خليج فارس و سرزمين دريا، همچنان مي کوشيدند که کانون قدرت خود را در بحرين نگاه دارند. احتمالاً هنگامي که پايگاه اداري کاسي ها در بحرين دچار آتش سوزي شد، آن ها پايگاه قدرت خود را به جزيره ي « فيلکه » يا « فيلِکا » ( کويت امروزي )، انتقال دادند (51).
به دليل اهميت منطقه ي سرزمين دريا، دست کم از روزگار سومريان، پادشاهي ها و قدرت هاي گوناگون، براي گشودن و سلطه بر اين منطقه مي کوشيدند. گزارش هاي تاريخي و داده هاي باستان شناختي به دست آمده از دوره ي سوکل مخ هاي ايلامي، بيانگر روابط ميان شوش، ايلام و انشان با نواحي مرزي خليج فارس و « باختر» ( شمال افغانستان يا جنوب ازبکستان ) مي باشند (52). ايلامي ها در دوره ي فرمانروايي دودمانِ شوتروکي نيز توانسته اند در منطقه ي خليج فارس حضور و فعاليت هاي مهمي داشته باشند. به گزارش کتيبه هاي شوتروک نَهونته، شهر « ليان »، در حوزه ي نفوذ و فرمانروايي ايلامي ها قرار داشته است (53). هومبان- نومِنَ ( حدود 1257 پيش از ميلاد )، نيز يک پرستشگاه در ليان ساخته بود و بدون هيچ گونه ترديدي ليان را بايد شهري ايلامي دانست که احتمالاً بندرگاه مهم آنان در خليج فارس بوده است (54).
به دست آويز پژوهش هاي رن زادوک، استاد مطالعات خاور نزديک باستان، به نظر مي رسد ايلامي ها در منطقه ي « سرزمين دريا » در جنوب نيپور نيز نفوذ داشته اند و احتمالاً نام چهارمين و پنجمين پادشاهان سلسله ي اول سرزمين دريا، يعني ايشکيبال و شوشّي، با واژگان ايلامي توضيح دادني هستند (55). اگرچه نشانه ها و دلايل روشني از حضور و ارتباط ايلامي ها با منطقه ي سرزمين دريا وجود ندارد، اما مي توان از فعاليت هاي ايلامي ها دوشادوش ديگر قدرت هاي خاور نزديک در منطقه ي خليج فارس سخن گفت. احتمالاً با توجه به حضور سياسي کاسي ها در بحرين و فعاليت هاي پادشاهان دوره ي ايلام مياني در منطقه ي ليان، ايلامي ها قدرت کاسي ها را در غرب خليج فارس و کاسي ها نيروي ايلامي ها را در شرق خليج فارس به رسميت مي شناخته اند (56).

برآمد

کاسي هاي که در منطقه ي زاگرس مياني و سرزمين لرستان کنوني مي زيستند، با ورود پيروزمندانه به سرزمين ميان رودان، فرمانروايي نيرومندي بنيان نهادند که نزديک به شش سده پاييد. با قدرت گيري کاسي ها در ميان رودان و به ويژه از دوره ي پادشاهي کشتي لييش سوم تا آگوم سوم، جنگاوران کاسي توانستند منطقه ي « سرزمين دريا » را به سلطه ي خود درآورند و اين آغاز حضور نيرومندانه ي کاسي ها در خليج فارس و ناحيه ي بحرين بود. در حقيقت مردماني که در فلات ايران مي زيستند از گذشته هاي دور، به اهميت منطقه ي خليج فارس پي برده بودند و در نتيجه، در طول تاريخ خود همواره کوشيده اند تا در کرانه هاي اين منطقه حضور نيرومندانه و چشمگيري از خود نشان دهند. اين ميراث بزرگي است که ساکنان ايران زمين در طول هزاره ها براي نسل هاي بعد از خود و آيندگان بر جا گذاشته اند.

پي‌نوشت‌ها:

1. استاديار گروه تاريخ دانشگاه شهيد چمران اهواز.
jalilianshahram@yahoo.com
2. دانش آموخته ي تاريخ ايران باستان از دانشگاه فردوسي مشهد، و مدرس دانشگاه پيام نور کوهدشت لرستان.
3. Roux, G: Ancient Iraq, Gorge Allen & unwin Ltd, London, 1964, p.202,
4. Ghrishman, R: Iran From the Earliest Times to the Islamic conquest, penguin Books Ltd, paris, 1954, p.65.
5. kuhrt, A: The Ancient Near East (3000-330 B.C), Routladge, London and New york, 1955, vol.1, p.333, Liverani, M: Antico oriente: storia, societa, Economia, Bari- Roma, Laterza, 1988, p. 607; potts, D.T: "Elamites and kassites in the persian Gulf", Journal of Near Eastern studies, vol. 65, 2006, p.113; Hinz, M:"Migration und Assimilation im 2. Jt. v. chr: Die kassiten", in k. Bartl and others: zwischen Euphrat und Indus. Aktuelle Forschungsprobleme in der vorderasiatischen Archaologie, Hildesheim/New york, 1995, p. 165-174.
نگهبان، عزت الله: شوش کهن ترين مرکز شهرنشيني جهان، تهران: سازمان ميراث فرهنگي کشور، 1375، ص 290.
6. Goff Meade, c: "Luristan in The first half of The first Millennuim B.C", Journal of persan studies, vol. 6.1968, p.124.
7. zadok, R: The Ethno- Linguistic character of Northwestren Iran and kurdistan in the Neo- Assyrian period, Archaeological center-Tel Aviv, 2002, p. 24.
8. Levine, L:"Geographical studies in the Neo-Assyrian zagros II", Journal of persian studies, vol.12,1974, p.99-124.
9. Brentjes, B: Das alte persien-Die iranische welt vor Mohamed, Buchclub Ex- Libris, wien und Munchen, 1978, p. 48-47.
چايلد، ويرگوردن: آريايي ها، ترجمه ي محمدتقي فرامرزي، تهران: انتشارات نگاه، 1386، ص 34.
10. فهيمي، سيدحميد: فرهنگ عصر آهن در کرانه هاي جنوب غربي درياي خزر از ديدگاه باستان شناسي، تهران: انتشارات سميرا، 1381، ص 181.
11. Roux, ibid, p. 199; Goetz, A: "The year Names of Abi-suh", Journal of cuneiform studies, vol. 5, 1951, p. 99.
12. Roux, ibid, p. 200, Nougayrol, J: "Documents du Habur", syria, vol. 37, 1960, p. 205-209.
13. Gurney, o. R: Hittites, penguin Books, Harmonds worth, England, 1954, p. 39-46,
ناردو، دان: بين النهرين باستان، ترجمه ي سهيل سمي، تهران، ققنوس، 1385، ص 40.
14. Leick, G. The Babylonians: An Introduction (peoples of the Ancient world) by Routledge, London and New york, 2003, p. 42.
ناردو، پيشين، ص 41.
15. Brinkman, J. A: "kassiten", Reallxikon der Assyriologie und vorderasiatischen Archaologie, vol. 5, 1976/1980, p. 467; Jaritz, k: "Quellen zur Geschichte der kassu- Dynastie", in Fritz Hintze: Mitteilungen des Instituts fur orientforschung- Band VI- Heft 2, Berlin, 1958, p.191-226.
16. Roaf, M: cultural Atlas of Mesopotamia, Andromed oxford Limitewd, oxford 1996, p. 140; Brinkman, J. A: "Foreign Relations of Babylonia from 1600 to 625 B. c: The Documentary Evidence", chronologies in old world Archaeology, in Arcaelogical seminer and , in Archaeological seminer at columbia university, 1970/1971, p. 272.
17. Gadd, c. J: History and Monuments of ur, Benjamin Blon, INc, New york, 1972, p.191-195.
18. Leick, ibid, p. 44.
19. sassmann shausen, L: "Babylonian chronology of the second Half of the second Millennium B.c ", in Hunger, H and Regine pruzsinszky: Mesopotamia Dark age Revisited, vienna, 2004, p. 62; calmeyer, p: "Middle Babylonian Art and contemporary Iran", in John curtis (ed): Later Mesopotamia and Iran: Tribes and Empires ( 1600-539 B.C ), British Museum press, 1995, p. 26; Brinkman: "Foreign Relations of Babylonia from 1600 to 625 B. C: The Documentary Evidence", p. 276.
20. kuhrt, ibid, vol. I. p. 341.
21. Grayson, A. k: Assyrian Royal Inscription (Records of The Ancient Near East), Harrassowitz, wisbaden, 1975, vol. I. p. 338-339.
22. Roux, ibid, p. 203.
23. snell, C. D: Life in The Ancient Near East 3100-332 B.C.E, yale university press, 1997, p. 67.
24. Leick, ibid, p. 44.
25. kuhrt, ibid, vol. I, p. 338.
26. Roux, ibid, p. 206.
مجيدزاده، يوسف، تاريخ و تمدن بين النهرين، جلد اول، تهران: انتشارات مرکز نشر دانشگاهي، 1381، ص 358.
27. oats, J: Babylon, Thomas and Hudsons Ltd, London, 1979, p. 86-92; Leick, ibid, p.44.
28. Ibid, p. 47.
29. Hinz, w.The Lost world of Elam, sidgwick and Jackson, London, 1972, p.125.
30. potts, D. T: The Archaeology of Elam: Formation and Transformation of and Ancient Iranian state, cambridge university press, 1999, p. 233.
31. Tadmor, H: "Historical Implications of The correct Rendering of Akkadian Daku", Journal of Near Eastern studies, vol.17. 1958, p.137-138; Leick, ibid, p. 50; Hinz, The Lost world of Elam, p.126.
32. افشار سيستاني، ايرج: جغرافياي تاريخي درياي پارس، تهران: پژوهشگاه فرهنگ و هنر اسلامي، 1376، ص 117.
33. Roaf, ibid, p.98; Lukenbill, D: Ancient Records of Assyria and Babylonia, university of chicago press, 1926, vol. I, p. 50; kuhrt, ibid, vol. I. p. 49, Brinkman, J. A: A political History of post- kassite Babylonia( 1158-722 B.c ), Analecta orentalia 43, Rome: pontificium Institutum Biblicum, 1968, p. 229.
34. کنت، رولاند، ج: فارسي باستان: دستور زبان، متون، واژه نامه، تهران: پژوهشگاه فرهنگ و هنر اسلامي، 1379، ص 474-476؛ نارمن شارپ، رَلف: فرمان هاي شاهنشاهان هخامنشي، تهران: پازينه، 1384، ص 105.
35. وثوقي، محمدباقر: تاريخ خليج فارس و ممالک همجوار، تهران: انتشارات سمت، 1384، ص 19.
36. Roaf, ibid, p. 110.
37. Ibid, p. 110.
38. potts, ibid, p.179; Roaf, ibid, p. 111.
39. Ibid, p. 110.
40. potts, ibid, p. 180, Roaf, ibid, p. 111.
41. Ibid, p. 110.
42. potts, T.F: Mesopotamia and the East: An Archaeological and Historical study of Foreign Relations 3400-2000Bc, oxford university press, 1994, p. 210; Roaf, ibdi, p. 110.
43. Geotz, ibid, vol. 5, 1951, p.102; king. L. w: A History of Babylon, Ams press, New york,1969, p. 205.
44. Roux, ibid, p.199.
45. Duge, E. A. wallis and others: Babylonian Life and History, AMS press, New york, 1970, p. 38; Brinkman, "kassiten", vol. 5, p. 467.
46. Brinkman, "Foreign Relations of Babylonia from 1600 to 625 B.C: The Documentary Evidence", p. 247.
47. potts, "Elamits and kassites in the persian Gulf", p. 116; sassmann shausen, ibid, p. 63.
48. potts, "Elamites and kassites in the Persian Gulf",p. 116;
49. kunrt, ibid, vol. I. p. 340.
50. potts, "Elamites and kassited in the persian Gulf", p.116; Fournet, A, "The kassite Language In a comparative perspective with Hurrian and urartean", The Macro- comparative Journal, vol. 2, 2011, p. I; kuhrt, ibid, vol. p. 340.
51. potts, "Elamites and kassites in the persian Gulf", p. 116-124.
51. potts, The Archaeology of Elam: Formation and Transformation of and Ancient Iranian state, p. 178.
53. Husing, G: Die einheimischen Quellen zur Geschichte Elams, J. C. Hinrichs, Leipzig, 1916,p. 51.
54- Potts, " Elamites and Kassites in the Persian Gulf ", p. 117;
ولفگانگ استولپر، ماتيو: تاريخ ايلام، ترجمه ي شهرام جليليان، تهران: انتشارات توس، 1389، ص 79؛ وثوقي، پيشين، ص 26-28.
55. Zadok, R, "people from the Iranian plateau in Babylonia during the second Millennium B.c", Journal of persian studies, vol. 25, 1987, p. 25 .
56. potts, " Elamites and kassites in the persian Gulf", p. 111-119.

کتابنامه :
1. افشار سيستاني، ايرج: جغرافياي تاريخي درياي پارس، تهران: پژوهشگاه فرهنگ و هنر اسلامي، 1376.
2. چايلد، ويرگوردن: آريايي ها، ترجمه ي محمدتقي فرامرزي، تهران: انتشارات نگاه، 1386.
3. فهيمي، سيدحميد: فرهنگ عصر آهن در کرانه هاي جنوب غربي درياي خزر از ديدگاه باستان شناسي، تهران، انتشارات سميرا، 1381.
4. کنت، رولاند، ج: فارسي باستان: دستور زبان، متون، واژه نامه، تهران: پژوهشگاه فرهنگ و هنر اسلامي، 1379.
5. مجيدزاده، يوسف: تاريخ و تمدن بين النهرين، جلد اول، تهران: انتشارات مرکز نشر دانشگاهي، 1381.
6. ناردو، دان: بين النهرين باستان، ترجمه ي سهيل سمي، تهران: ققنوس، 1385.
7. نارمن شارپ، رَلف: فرمان هاي شاهنشاهان هخامنشي، تهران: پازينه، 1384.
8. نگهبان، عزت الله: شوش کهن ترين مرکز شهرنشيني جهان، تهران: سازمان ميراث فرهنگي کشور، 1375.
9. وثوقي، محمدباقر: تاريخ خليج فارس و ممالک همجوار، تهران: انتشارات سمت، 1384.
10. ولفگانگ استولپر، ماتيو: تاريخ ايلام، ترجمه ي شهرام جليليان، تهران: انتشارات توس، 1389.
11. Brentjes, B: Das alte persien- Die iransiche welt vor Mohamed, Buchclub Ex- Libris, wien und Munchen, 1978.
12. Brinkman, J. A: "Foreign Relations of Babylonia from 1600 to 625 B.C: The Documentary Evidence", chronologies in old world Archaeology, in Archaeological seminer at columbia university, 1970/1971, p.271-281.
13. Brinkman, J. A: "kassiten", Reallxikon der Assyriologie und vorderasiatischen Archaologie, vol. 5, 1976/1980 464-473.
14. Brinkman, J. A: A political History of post- kassite Babylonia ( 1158-722 B.C ), Analecta orentalia 43, Rome: pontificium Institutum Biblicum, 1968.
15. calmeyer, p: "Middle Babylonian Art and contemporaty Iran", in John curtis, (ed): Later Mesopotamia and Iran: Tribes and Empires ( 1600-539 B.C ), British Museum press, 1995, p. 33-45.
16. Duge, E. a. wallis and others: Babylonian Life and History, AMS press, New york, 1970.
17. Fournet, A: "The kassite Language In a comparative perspective with Hurrian and urartean", The Macro- Comparative Journal, vol. 2, 2011, p. 1-19
18. Gadd, C. J: History and Monuments of Ur, Benjamin Blon, INC, New york,1972.
19. Ghirshman, R: Iran From the Earliest Times to the Islamic conquest, penguin Books Ltd, paris, 1954, p. 65.
20. Geotze, A: "The year Names of Abi-suh", Journal of cuneiform studies, vol. 5, 1951, p. 98-103/
21. Goff Meade, C: "Luristan in The first half of The first Millennuium B.C ", Journal of persan studies , Vol. 6, 1968, p. 105-143.
22. Grayson, A. K: Assyrian Royal Inscription ( Records of The Ancient Near East ), Harrassowitz, Wisbaden, 1975, vol. I.
23. Gurney, o. R: Hittites, penguin Books, Harmonds worth, England, 1954.
24. Hinz, M: "Migration und Assimilation im 2. Jt. v. chr.: Die kassiten", in k. Bartl and others, zwischen Euphrat und Indus. Aktuelle Forschungsprobleme in der vorderasiatischen Archaologie, Hildesheim/New york, 1995, p.165-174.
25. Hinz, W: The Lost world of Elam, sidgwick and Jackson, London, 1972.
26. Husing, G: Die einheimischen Quellen zur Geschichte Elams, J. C. Hinrichs, Leipzig, 1916.
27. Jaritz, k: "Quellen zur Geschichte der kassu- Dynastie", in Fritz Hintze, Mitteilungen des Instituts fur orientforschung-Band VI-Heft 2, Berlin, 1958, p. 187-265.
28. king. L. W: A History of Babylon, Ams press, New york, 1969.
29. kuhrt, A: The Ancient Near East ( 3000-330 B.C ), by Routladge, London and New york, 2 Vols, 1995.
30. Leick, G: The Babylonians: An Introduction ( peoples of the Ancient world ) by Routledge, London and New york, 2003.
31. Levine, L: "Geographical studies in the Neo- Assyrian zagros II", Journal of persian studies, vol. 12, 1974, p. 99-124.
32. Liverani, M: Antico oriente: storia, societa, Economia, Bari- Roma, Laterza, 1988.
33. Lukenbill, D: Ancient Records of Assyria and Babylonia, university of chicago press, 2 vols. 1926.
34. Nougayrol, J: "Documents du Habur", syria, Vol. 37, 1960, p.205-209.
35. oats, J: Babylon, Thomas and Hudsons, Ltd, London, 1979.
36. potts, D.T: "Elamites and kassites in the persian Gulf", Journal of Near Eastern studies, vol. 65, 2006, p. 111-119.
37. potts, D.T: The Archaeology of Elam: Formation and Transformation of and Ancient Iranian state, cambridge university press, 1999.
38. potts, T.F: Mesopotamia and the East: An Archaeological and Historical study of Foreign Relations 3400-2000 BC, oxford university press, 1994.
39. Roaf, M: cultural Atlas of Mesopotamia, Andromed oxford Limitewd, oxford, 1996.
40. Roux, G: Ancient Iraq, Gorge Allen & unwin Ltd, London, 1964.
41. sassmann shausen, L: " Babylonian chronolgy of the second Half of the second Millennium B.C", in Hunger, H and Regine pruzsinszky: Mesopotamia Dark age Revisited, Vienna, 2004, p. 61-70.
42. snell, C. D: Life in The Ancient Near East 3100-332 B. C. E, Yale university Press, 1997.
43. Tadmor, H: "Historical Implications of the correct Rendering of Akkadian Daku", Journal of Near Eastern studies, vol. 17. 1958, p. 129-141.
44. Zadok, R: "people from the Iranian plateau in Babylonia during the secon Millennium B.C", Journal of persian studies, vol.25, 1987, p. 1-26.
45. zadok, R: The Ethno- Linguistic character of Northwestren Iran and kurdistan in the Neo- Assyrian period, Archaeological center- Tel Aviv, 2002.

منبع مقاله :
خيرانديش، دکترعبدالرسول، تبريزنيا، مجتبي؛ (1391)، پژوهشنامه خليج فارس ( دفتر پنجم)، ( بي م )، تهران: خانه کتاب، چاپ اول



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط