داستان کوتاه
آقا ضياءالدين عراقي كه از شاگردان مبرز مرحوم آخوند خراساني بوده است ميگويد: بعد از آنكه ميرزاي بزرگ شيرازي مرحوم شد پسر او حاج ميرزا علي آقا كه طلبهاي جوان بود به نجف آمد.استاد ما، آخوند، هرجا كه ميرفت پسر ميرزا را با خود ميبرد و او را در هر محلي و مجلسي جلو ميانداخت.
شاگردان آخوند كه فاضل و مجتهد بودند از آنكه ميديدند استادشان دنبال طلبهی جواني راه ميرود ناراحت شدند و مرا كه از همه جوانتر بودم تحريك كردند تا اين مطلب را با استاد در ميان بگذارم،
از اين روي من جسارت كرده به ايشان عرض كردم: اين چه معنا دارد كه شما با آنكه خودتان كمتر از ميرزاي شيرازي نيستيد دنبال پسر جوان او راه ميافتيد و او را در همه جا بر خود مقدم ميداريد؟
آقا ضياء ميگويد: آخوند نگاهي به من كرد و فرمود: «اگر به تو برميخورد دنبال ما نيا اين پسر استاد من است و احترام او بر من لازم است» (1)
تا زماني كه ميرزاي شيرازي زنده بود آخوند به احترام استاد بالاي منبر تدريس نكرد و براي شاگردان نشسته درس ميگفت پس از درگذشت ميرزا روز درس بر منبر نشست و تدريس كرد. (2)
پينوشت:
1. مرگي در نور، ص 72.
2. همان، ص 98.
www.irc.ir
مردان علم در ميدان عمل، سيد نعمت الله حسيني، ناشر مؤلف، محل چاپ قم، سال چاپ 1376، نوبت چاپ دوم، جلد دوم، صفحه 129.