قرآن و آزادي اسرا (1)

عموم مفسران برآنند که آيه: ( ما کانَ لِنَبِّيٍ أن يَکُونَ لَهُ أَسري) که درباره جنگ بدر نازل شده است، به ضميمه آيه بعد از آن مي خواهد بگويد: اين که مسلمانان از اسراي جنگ بدر فديه گرفتند و آزادشان کردند، کار خلافي بود و کار صحيح اين بود که
پنجشنبه، 6 فروردين 1394
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
قرآن و آزادي اسرا (1)
 قرآن و آزادي اسرا (1)

 

نويسنده: نعمت الله صالحي نجف آبادي




 
( ما کانَ لِنَبِيٍّ أن يَکونَ لَهُ أَسري حَتّي يُثخِنَ فِي الأرضِ تُرِيدُونَ عَرَضَ الدُّنيا يُريِدُ الآخِرَةَ وَ اللهُ عَزِيزٌ حَکيِمٌ * لَولا کِتابٌ مِنَ اللهِ سَبَقَ لَمَسَّکُم فِيما أَخَذتُم عَذابُ عَظِيمٌ * (1)فَکُلُوا مِمّا غَنِمتُم حَلالاً طَيِّباً وَ اتَّقُوا اللهَ إِنَّ اللهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ )(2)؛
(فَإذا لَقِيتُمُ الَّذينَ کَفَرُوا فَضَربَ الرِّقابِ حَتي إِذا أَثخَنتُمُوهُم فَشُدُّوا الوَثاقَ فَإمّا مَنّاً بَعدُ وَ إِمّا فِداءً حَتّي تَضَعَ الحَربُ أَوزارَها )
براي تفسير آيات فوق بايد درباره ي چند مطلب بحث شود:
مطلب اول: آيا مقصود از: ( ما کانَ لِنَبِيٍّ أن يَکُونَ لَهُ أسري ) اين است که نبايد از اسيران جنگي فديه گرفت و آزادشان کرد؟ يا مقصود اين است که در گرما گرم جنگ نبايد وقت و نيرو را صرف اسير کردن دشمن و نگه داري اسرا کرد؟
مطلب دوم: آيا مقصود از: ( حَتّي يُثخِنَ فِي الأَرضِ ) محکم کردن و استوار ساختن سلطه ي پيغمبر و دين او در کره زمين است؟ يا مقصود کوبيدن و بي حرکت کردن دشمن در زمين جنگ است؟
مطلب سوم: آيا بين آيه : ( ما کانَ لِنَبِيٍّ أن يَکونَ لَهُ أُسري ) و آيه: ( حَتّي إِذا أثخَنتُمُوهُم فَشُدُّوا الوَثاقَ فَإمّا مَنّاً بَعدٌ وَ إمّا فِداءً )(3) تعارض هست يا نه؟
مطلب چهارم: کتاب سابق خدا که در آيه 68 انفال ذکر شده و از عذاب عظيم خدا جلوگيري کرده است، چيست؟
مطلب پنجم: آيا مقصود از عذاب عظيم در آيه 68 انفال، عذاب استيصال است؛ مانند عذاب عاد و ثمود؟ يا مقصود شکست خوردن از دشمن در ميدان جنگ است؟
مطلب ششم: آيا مقصود از : ( فَکُلُوا مِمّا غَنِمتُم حَلالاً طَيِّباً )(4) اين است که گرفتن فديه از اسراي جنگي قبلاً مجاز نبوده و بعداً مجاز شده است؟ يا مقصود چيز ديگري است؟

بحث درباره مطلب اول

عموم مفسران برآنند که آيه: ( ما کانَ لِنَبِّيٍ أن يَکُونَ لَهُ أَسري) که درباره جنگ بدر نازل شده است، به ضميمه آيه بعد از آن مي خواهد بگويد: اين که مسلمانان از اسراي جنگ بدر فديه گرفتند و آزادشان کردند، کار خلافي بود و کار صحيح اين بود که همه اسرا را قتل عام کنند.
براي تحقيق درباره معناي آيه نام برده، به کتاب هاي تفسيري که ذيلاً نام مي بريم رجوع کرديم:
1.تفسير طبري از محمد بن جريري طبري ( م 310 ه).
2.تفسير تبيان از شيخ الطائفه محمد بن حسن طوسي ( م 460 ه )
3.تفسير مجمع البيان از شيخ طبرسي ( م 548 ه )
4.تفسير کشاف از زمخشري ( م 528 ه )
5.تفسير قرطبي از ابي عبدالله محمد بن احمد خزرجي قرطبي ( م 671ه)
6.تفسير کبير امام فخر رازي ( م 606 ه)
7.تفسير بيضاوي ( م 685 ه )
8.تفسير ابن کثير دمشقي ( م 774 ه )
9.تفسير السراج المنير از محمد شربيني خطيب، ج1، ص 581 چاپ بيروت دارالمعرفه
10.تفسير روح المعاني از آلوسي ( م 1270ه )
11.تفسير المنار از محمد رشيد رضا
12.تفسير في ظلال القرآن از سيد قطب
13.تفسير حسين بن مسعود بغوي ( م 516ه)
14.تفسير ابي السعود قاضي القضاة (م 951 ه) جزء4، ص 35
15.تفسير البحر المحيط از ابوحيان اندلسي ( م 745 ه) ج4، ص 519
16.تفسير الجواهر از طنطاوي، ج5، ص 83 ، چاپ سوم مکتبه اسلاميه
17.تفسير ابوالمحاسن جرجاني معروف به گازر (احتمالاً قرن 9) ج4، ص 18، چاپ اول.
18.تفسير علاء الدين بغدادي معروف به خازن ( قرن 8) ج3، ص 42، چاپ مصر.
19.تفسير ابو الفتوح رازي ( قرن 6) ج5، ص 438، چاپ اسلاميه تهران
20.تفسير فتح البيان از صديق حسن خان (م 1307ه) ج4، ص 66
21.تفسير منهج الصادقين از ملافتح الله کاشاني، ج4، ص 211، چاپ اسلاميه تهران
22.تفسير فتح القدير از شوکاني (م 1250ه) ج2، ص310
23. تفسير روح البيان از شيخ اسماعيل حقي ( م 1137 ه) ج3، ص 372
24.تفسير محاسن التأويل از محمد جمال الدين قاسمي (م 1332 ه) ج8، ص 3036
25.تفسير کشف الاسرار از رشيد الدين ميبدي (520ه) ج4، ص 79 چاپ تهران
26.تفسير احمد مصطفي مراغي جزء 10، ص 33، چاپ مصر 1373
27.التفسير القرآن للقرآن از عبدالکريم خطيب، ج5، ص 676 چاپ 1386
28.تفسير احکام القرآن از ابوبکر ابن العربي ( م 543ه) ج2، ص 879
29.تفسير التسهيل العلوم التنزيل از حافظ محمد بن کلبي جزء 2، ص 68، چاپ مصر 1355ه
30.تفسير الواضح از محمد محمود حجاري ( از علماي الازهر) جزء 10، ص 17، چاپ قاهره 1385 ه
با رجوع به تفاسير نامبرده مشاهده مي شود که همه اين مفسران گفته اند: آيه: ( ما کانَ لِنَبِيَّ أَن يَکُونَ لَهُ أُسري ) همراه با آيه بعد از آن، مي خواهد بگويد اين که مسلمانان بعد از جنگ بدر از اسراي جنگ فديه گرفتند و آزادشان کردند که کار خلافي بوده است، و علاقه آنان به مال دنيا سبب شد که چنين کار خلافي را انجام دهند و کار صحيح اين بود که همه اسيران را قتل عام کنند.

منشأ اصلي اين قول

منشأ اصلي گفته ي اين مفسران منقولاتي از اقوال صحابه و تابعين است که قدماي مفسران آورده و به آن ها استناد کرده اند و از جمله آنها منقولاتي است که ذيلاً مي آوريم:
1.از ابوهريزه نقل کرده اند که آيه: ( لَولا کِتابٌ مِنَ اللهِ سَبَقَ لَمَسَّکُم فِيما أَخَذتُم عَذابٌ عَظيِمٌ )(5) را خواند و در تفسير آن گفت:« لولا أنّه سَبقَ في علمي أني سأحلّ الغنائمَ لَمسَّکم فيما أخذتم من الأساري عذابٌ عظيمٌ » يعني اگر نه اين بود که در علم من گذشته است که در آينده فديه هاي اسيران را حلال خواهم کرد، چون شما فديه ها را قبل از حلال شدن از اسيران گرفتيد، عذاب بزرگي بر شما وارد مي شد. ( مقصود از «غنائم» در سخن ابوهريره فديه هايي است که از اسرا گرفتند).
20 از حسن بصري نقل کرده اند که در تفسير آيه: ( لَولا کِتابٌ مِنَ اللهِ سَبَقَ لَمَسَّکُم فِيما أَخَذتُم عَذابٌ عَظيِمٌ ) گفته است: «إنّهم أخذوا الفداء من أساري بدر قبل أن يُؤمَروا به، فعابَ الله ذلک عليهم ثمّ أَحلَّه الله.»(6)
يعني: مسلمانان از اسراي جنگ بدر فديه گرفتند، پيش از آن که به آنان دستورش داده شود، پس خدا اين کارشان را نکوهش کرد، ولي بعداً فديه گرفتن از اسرا را حلال کرد.
3.از قتاده نقل کرده اند که در تفسير آيه: (ما کانَ لِنَبِيٍّ أَن يَکُونَ لَهُ أَسري حَتّي يُثخِنَ فِي الارضِ تُريِدُونَ عَرَضَ الدُّنيا) گفته است: « أراد أصحابُ رسول الله صلي الله عليه و آله يومَ بدرٍ الفداءَ، ففادوهم بأربعة آلاف، و لعمري ما کان أثخن رسول الله يومئذ »(7) يعني: اصحاب پيغمبر صلي الله عليه و آله در جنگ بدر از اسيران فديه گرفتند، از هر کدام چهار هزار درهم، به جان خودم قسم که رسول الله صلي الله عليه و آله در جنگ بدر اثخان و مبالغه در قتل دشمن نکرده بود.
مقصود قتاده اين است که مسلمانان برخلاف دستور آيه ياد شده قبل از اثخان دشمن از وي فديه گرفتند و اسرا را آزاد کردند، در حالي که آيه مي گويد: قبل از اثخان دشمن و مبالغه در قتل او، فديه نگيريد تا در مقابل فديه، اسيران دشمن را آزاد کنيد، بلکه مبالغه کنيد در اثخان و کشتن و نابود کردن دشمن.
4.از سعيد بن جبير نقل کرده اند که در تفسير آيه: ( ما کانَ لِنَبِيٍّ أَن يَکُونَ لَهُ أَسري حَتّي يُثخِنَ فِي الأَرضِ ) گفته است: « إذا أسرتموهم فلا تُفادوهم حتي تُثخِنوا فيهم القتل »(8)؛ يعني وقتي که دشمنان را اسير کرديد در مقابل فديه آزادشان نکنيد، بلکه در کشتن آنان مبالغه کنيد.
اين ها که نقل شد، اجتهاد و نظر بعضي از صحابه و تابعين بود که در تفسير آيات 67 و 68 از سوره انفال اظهار کرده و خواسته اند بگويند: فديه گرفتن مسلمانان از اسراي جنگ بدر و آزاد کردن آنان، کاري خلاف رضاي خدا بوده و موجب عذاب عظيمي مي شده است که کتابي از خدا جلوي آمدن آن عذاب را گرفته است.

منشأ استنباط اين نظر

گمان مي رود افرادي مثل ابوهريره و حسن بصري و قتاده و سعيد بن جبير، چون ديده اند که بعد از جنگ بدر، مسلمانان از اسراي جنگ فديه گرفتند و آزادشان کردند.
از طرف ديگر در آيات ياد شده عبارتي مثل: ( تُريدُونَ عَرَضَ الدُّنيا ) وجود دارد که از علاقه مسلمانان به فديه که مال دنياست مذمت کرده است و نيز عبارتي مثل: ( لَولا کِتابٌ مِنَ اللهِ سَبَقَ لَمَسَّکُم فِيما أَخَذتُم عَذابٌ عَظِيمٌ) وجود دارد که مي گويد: قرار بود به علت آنچه اخذ کرديد عذاب عظيمي شما را بگيرد، ولي کتابي از خدا از آن جلوگيري کرد، از اين جا به ذهن اين افراد متبادر شده است که لابد به علت فديه گرفتن مسلمانان از اسرا و آزاد کردن آنان، قرار بوده است اين عذاب عظيم بيايد، ولي کتابي از خدا از آن جلوگيري کرده است و از اين جا در ذهن آنان تداعي شده است که عبارت ( فِيما أَخَدتُم ) گرفتن فديه را گوشزد مي کند و مي گويد: اين که فديه گرفتيد، مستحق عذاب عظيم شديد.
از اين جا به ذهن آنان متبادر شده است که لابد آيه: ( ما کانَ لِنَبِيٍّ أَن يَکُونَ لَهُ أَسري حَتّي يُثخِنَ فِي الأَرضِ ) مفهومش اين است که براي هيچ پيغمبري و پيروانش، روا نيست که قبل از اثخان دشمن، از اسراي جنگ فديه بگيرند و آزادشان سازند، بلکه بايد همه آنان را قتل عام کنند تا اثخان را انجام داده باشند.
به نظر مي رسد که در قرن اول و دوم هجري بر مبناي اين گونه منقولاتي که از صحابه و تابعين به عنوان تفسير آيات مورد بحث ارائه مي شد و مورد قبول واقع مي گشته است، اين ذهنيت براي کساني که در تفسير قرآن کار مي کرده اند به وجود آمده که فديه گرفتن مسلمانان از اسراي جنگ بدر و آزاد کردن آنان برخلاف رضاي خدا بوده است، سپس رفته رفته اين مطلب به صورت يک اعتقاد قطعي به قرن هاي بعدي منتقل گشته و در مراکز علمي، جوي به وجود آمده است که هر عالمي به قصد تفسير کردن آيات ياد شده، قلم به دست مي گرفته است، با انبوهي از نوشته ها و منقولات در تفسير اين آيات روبه رو مي شده است و با مطالعه آن ها يقين مي کرده که مسلمانان با گرفتن فديه از اسراي جنگ بدر، عمل خلافي انجام داده اند.
از اين جاست که مي بينيم ابوعلي جبائي عالم معتزلي قرن سوم هجري هنگام تفسير آيات مزبور، اين مطلب را که گرفتن فديه از اسراي جنگ بدر و آزاد کردن آنان گناه بوده، مسلم گرفته است و چون گرفتن فديه به دستور رسول خدا صلي الله عليه و آله انجام شده است، ابو علي جبائي براي دفاع از رسول اکرم صلي الله عليه و آله به اين توجيه متشبث مي شود که گرفتن فديه و آزاد کردن اسرا گناه صغيره بوده است و گناه صغيره به عدالت پيغمبر و اصحابش لطمه نمي زد.(9)
اين سخن ابوعلي جبائي دليل اين است که در قرن سوم هجري در محيط تفسير قرآن اين مطلب مسلم بوده است که گرفتن فديه از اسراي جنگ بدر گناه و خلاف رضاي خدا بوده و به طوري اين مطلب قطعي بوده که عالم متکلم و متفکري مثل جبائي نتوانسته است خود را از آن خلاص کند و خلاف آن بينديشد و نظر بدهد.

ديدگاه ابن جرير طبري

محمد بن جرير طبري مفسر بزرگ و معروف قرن سوم هجري نيز در تفسير آيه: ( ما کانَ لِنَبِيٍّ أَن يَکُونَ لَهُ أَسري حَتّي يُثخِنَ فِي الأَرض) همين نظر را پذيرفته است که گرفتن فديه از اسراي جنگ بدر و آزاد کردن آنان کار خلافي بوده است و بايد همه اسرا قتل عام مي شدند. او در تفسير آيه مزبور مي نويسد:
خدا مي گويد: براي هيچ پيغمبري روا نيست که کافر اسير شده اي را از بت پرستان که در دست او گرفتار شده است، نگه دارد تا با فديه يا بي فديه آزادش کند و لفظ « اسر » در کلام عرب به معناي حبس آمده است... خداوند به پيغمبرش محمد صلي الله عليه و آله تعليم مي دهد تا بداند اين که از اسراي جنگ بدر فديه گرفت و آنان را آزاد کرد، کار صحيحي نبود و کشتن اسرا به صواب نزديک تر بود تا فديه گرفتن و آزاد کردن آنان.(10)
مي بينيم که طبري با اين که در تفسير قرآن مجتهد و صاحب نظر است، آيه: ( ما کانَ لِنَبِيٍّ أَن يَکُونَ لَهُ أَسري ) را همان گونه که از سخنان ابوهريره و حسن بصري و قتاده و سعيد بن جبير استفاده مي شود، تفسير مي کند و مي گويد: فديه گرفتن پيغمبر صلي الله عليه و آله از اسراي جنگ بدر صحيح نبوده است و مي بايد آنان قتل عام شوند.
معلوم است که طبري تحت تأثير همان جو فکري که قبل از او در حوزه هاي تفسير قرآن حاکم بود، قرار داشته است که همه مي گفته اند: آزاد کردن اسراي جنگ بدر در مقابل فديه، کار خلافي بوده است و طبري با همه توانايي علمي اش نتوانسته خود را از آن فضا و جو خلاص کند و خلاف آن بينديشد و نظر بدهد.

ديدگاه شيخ طوسي

شيخ طوسي نيز همان عبارت طبري را در تفسير آيه: ( ما کانَ لِنَبِيٍّ أَن يَکُونَ لَهُ أَسري...) به طور خلاصه آورده و چنين نوشته است:
« براي هيچ پيغمبري روا نيست کافر اسيري را نگه دارد که او را با فديه يا بي فديه آزاد کند. »(11)
مقصود شيخ طوسي اين است که بايد اسير کشته شود. سپس شيخ چند سطر بعد مي نويسد:
اگر گفته شود چگونه کشتن اسراي جنگ بدر به صلاح نزديک تر بود، با اين که جماعتي از آنان بعداً مسلمان شدند و کسي که خدا مي داند ايمان خواهد آورد واجب است زنده بماند، در جواب مي گوييم: در اين مسئله اختلاف است و کساني که زنده گذاشتن چنين کسي را واجب نمي دانند، در مقابل سؤال فوق مجاب و محکوم نمي شوند.(12)
از اين سؤال و جواب شيخ طوسي معلوم مي شود که ايشان هم مثل طبري مي گويد: کشتن اسراي جنگ بدر به صواب نزديک تر بود تا آزاد کردن آنان و اين سؤال را به عنوان اشکالي که به گفته او وارد مي شود، آورده و جواب داده است.
بنابراين، همان جوي که بر محيط تفسير قرآن قبلاً حاکم بود، در عصر جبائي و طبري و نيز در عصر شيخ طوسي حاکم بوده و لذا او نتوانسته است خود را از آن خلاص کند و ناچار آنچه طبري و ديگران گفته اند پذيرفته است که آزاد کردن اسراي جنگ بدر خلاف رضاي خدا بوده است و اين عقيده تا امروز که در اول قرن پانزدهم هجري هستيم، بين مفسران به عنوان [ نظر ] شايع شناخته مي شود.

معناي صحيح آيه شريفه

آنچه به نظر مي رسد مفهوم آيه : ( ما کانَ لِنَبِيٍّ أَن يَکُونَ لَهُ أَسري...) اين نيست که براي هيچ پيغمبري روا نيست از اسيران جنگي فديه بگيرد و آن ها را آزاد کند، بلکه مفهوم آيه اين است که براي هيچ پيغمبري که فرمانده جنگ باشد و نيز براي هر فرمانده جنگي اگر چه پيغمبر نباشد، روا نيست که در وقت جنگيدن با دشمن متجاوز، مقداري از نيروي رزمندگان، صرف سرکوب کردن و بي حرکت ساختن دشمن متجاوز شود، چون در لحظات حساس جنگ تن به تن که روي لحظه ها هم حساب مي شود به هر نسبت که از نيروي رزمي سپاه حق در راهي غير از سرکوب کردن و بي حرکت ساختن دشمن به کار رود، به همان نسبت احتمال پيروزي نيروهاي حق کمتر از احتمال شکستشان بيشتر مي شود.
سرباز دشمن تا وقتي که مي جنگد، اسير نيست و اسارت او با گرفتن و نگه داريش حاصل مي شود و اين که آيه مزبور مي گويد: براي هيچ پيغمبري روا نيست که تعدادي براي وي حاصل شود، مقصودش اين است که نبايد در گرما گرم جنگ، اسارت افرادي از دشمن به دست نيروهاي حق تحقق يابد که اين کار از نيروي رزمي آنان مي کاهد و احتمال پيروزي را کمتر و احتمال شکست را بيشتر مي کند. بنابراين تا وقتي که نيروهاي باطل قدرت جنگيدن را از دست نداده و سرکوب و بي حرکت نشده اند، بايد همه توانايي رزمي نيروهاي حق، فقط صرف سرکوب و درهم شکستن نيروهاي باطل شود ، و چيزي از آن صرف گرفتن اسير و نگه داري اسرا و يا کارهاي ديگر نشود.(13)
معلوم نيست افرادي مثل ابوهريره و قتاده و هم فکران آنان چگونه از آيه مورد بحث فهميده اند که فديه گرفتن از اسراي جنگ بدر و آزاد کردن آنان جايز نبوده است؟ اگر آيه مزبور مي خواست اين معنا را بازگو کند، بايد عبارت آيه چنين مي بود: « ما کان لنبي أن يأخذ الفداء من الأسري و يطلقهم » در حالي که چنين نيست و بين اين عبارت و آيه مزبور فرق واضحي است.
اين آيه مي گويد: « در گرما گرم جنگ قبل از سرکوبي کامل دشمن، نيابد اسارت افرادي از دشمن به دست نيروهاي حق تحقق يابد. » بنابراين، آيه اسير گرفتن در حين جنگ را ناروا مي شمارد، نه فديه گرفتن از اسرا و آزاد کردن آنان را بعد از خاتمه جنگ.
ضمناً، بايد دانست کساني که اسير مي گرفتند، قصد داشتند بعداً از اسرا فديه بگيرند و سپس آنان را آزاد کنند، چنان که در دنباله همين آيه آمده است:
( تُريُدونَ عَرَضَ الدُّنيا وَ اللهُ يُريِدُ الآخِرَةَ ) يعني: رغبت شما در مال فديه اي که مي خواهيد بعداً بگيريد، شما را وادار مي کند که مقداري از وقت و نيروي خود را صرف گرفتن اسير کنيد، ولي خدا مي خواهد شما براي آخرت کار کنيد و همه نيروي خود را فقط صرف سرکوب کردن دشمن نماييد، پس آن گاه که دشمن به طور کامل شکست خورد و بي حرکت شد، گرفتن اسير از نيروهاي متلاشي شده دشمن مانعي ندارد.
و گاهي لازم نيز هست که آيه:
( فَشُدُّوا الوَثاقَ فَإِمّا مَنّاً بَعدُ وَ إِمّا فِداءً ) اشاره به همين مطلب مي کند و مي گويد: نيروهاي متلاشي شده دشمن را محکم ببنديد تا بعداً بي فديه يا با فديه آزاد شوند.

مصعب بن عمير و بعد اقتصادي فديه

ابوعزيز برادر مصعب بن عمير مي گويد:
در جنگ بدر يکي از مسلمانان قصد اسير کردن مرا داشت، در اين حال برادرم مصعب که در لشکر اسلام بود به آن شخص گفت: او را محکم بگير که مادرش ثروتمند است و ممکن است براي آزادي او فديه اي به تو بدهد، ابوعزيز مي گويد: من به برادرم مصعب گفتم: برادر! تو او را تشويق مي کني که مرا اسير کند؟! مصعب به من گفت: او برادر من است نه تو.(14)
از اين داستان معلوم مي شود حتي در بين مسلمانان با اخلاصي - مثل مصعب بن عمير - اين فکر وجود داشته است که گرفتن اسير، نفع اقتصادي دارد.
و نيز اين آيه که مي گويد: ( تُريدِونَ عَرَضَ الدُّنيا ) از اين فکر نکوهش مي کند و مي گويد: « شما مقصودتان از گرفتن اسير اين است که در مقابل آزاد کردنش فديه بگيريد که متاع نا پايدار دنياست، در حالي که نبايد علاقه ي به مال، شما را از اين رمز نظامي غافل کند؛ زيرا صرف کردن وقت و نيرو و توان رزمي براي گرفتن اسير و نگه داري اسرا از قدرت رزمي شما مي کاهد و در نتيجه، احتمال پيروزي را کمتر و احتمال شکست شما را بيشتر خواهد کرد.»

دفاع از رسول خدا صلي الله عليه و آله

چون اين عقيده - مبني بر اين که گرفتن فديه از اسراي جنگ بدر و آزاد کردن آنان کار خلافي بود - مستلزم اين است که - نعوذ بالله - رسول خدا صلي الله عليه و آله نيز در اين عمل خلاف، شريک باشد، زيرا اين کار به دستور آن حضرت انجام شده است، از اين رو افرادي به اين فکر افتاده اند که به نوعي از شخص پيغمبر اکرم صلي الله عليه و آله دفاع کنند و او را تبرئه نمايند!
اين افراد نتوانسته اند بگويند: آزاد کردن اسراي جنگ بدر در مقابل فديه کار خلافي نبوده است؛ زيرا آن جوي که از زمان ابوهريره به بعد بر آنان حاکم بود اين بستر فکري را به وجود آورده بود که آنان بايد حتماً قبول کنند که آزادي اسراي جنگ بدر در مقابل فديه، کار خلافي بوده است.
در چنين جوي، بعضي از افرادي که صاحب فکر و اجتهاد بوده اند با نيروي اجتهاد به ميدان آمده و به تصور خود با فکر و اجتهاد خويش از رسول خدا صلي الله عليه و آله دفاع کرده و آن حضرت را تبرئه نموده اند و برخي از افرادي که بيشتر به نقل روايات توجه کرده و آن حضرت را تبرئه نموده اند و برخي از افرادي که بيشتر به نقل روايات توجه داشته اند، داستان هايي ساخته اند تا به کمک آن داستان ها از پيغمبر اکرم صلي الله عليه و آله و سلم دفاع کنند!

1.دفاع ابوعلي جبائي

ابوعلي جبائي متکلم معتزلي قرن سوم هجري (15)بدين گونه از رسول خدا صلي الله عليه و آله دفاع مي کند که مي گويد:
آزاد کردن اسراي جنگ بدر در مقابل فديه گناه صغيره بوده است و گناه صغيره به عدالت پيغمبر و اصحابش لطمه نمي زند، زيرا اجماع داريم که عاملان اين گناه از عدالت خارج نشده اند.
جبائي، در دنباله سخنانش مي گويد:
علماي تفسير اجماع دارند که پيغمبر خدا صلي الله عليه و آله در اين گناه صغيره شريک است، بدون اين که معلوم باشد آيا گرفتن فديه گناه بوده است يا نکشتن اسرا، و من گمان دارم که نکشتن اسرا گناه بوده است.(16)
مي بينيم که ابوعلي جبائي ارتکاب گناه را براي پيغمبر صلي الله عليه و آله و صحابه مسلّم مي شمارد، ولي مي گويد: « چون اجماع داريم که با انجام اين کار از عدالت خارج نشده اند بايد بگوييم: اين گناهي صغيره بوده که به عدالت عاملانش لطمه نمي زند » و اين تلاشي است که جبائي براي حفظ حريم رسالت کرده است!
ولي حقيقت اين است که آنچه رسول اکرم صلي الله عليه و آله و اصحابش درباره ي اسراي جنگ بدر انجام داده اند، نه گناه صغيره بوده است و نه کبيره، نه فديه گرفتن از اسرا گناه بوده و نه آزاد کردن آنان، بلکه فديه گرفتن کاري مشروع و عقلايي بوده و آزاد کردن اسرا عملي بشر دوستانه و منبعث از عواطف و اخلاق انساني بوده است. علاوه بر اين قرآن کريم درباره اسراي جنگ دستور داده است که : ( ... فَإِمَّا مَنّاً بَعْدُ وَ إِمَّا فِدَاءً )(17)
يعني: « اسرا را بي فديه يا با فديه آزاد کنيد ». و رسول خدا صلي الله عليه و آله و اصحابش اين دستور را اجرا کرده اند و آنچه قرآن کريم دستور انجامش را بدهد گناه نيست، ولي ابوعلي جبائي و هم فکران او نتوانسته اند خود را از اسارت جو فکري که از زمان ابوهريره به بعد حاکم بود خلاص کنند، زيرا تحجر اخباري گري و تعبد به اقوال صحابه و تابعين بيش از دو قرن بر محيط هاي علمي اسلام حاکم بوده است و حاکميت اين تحجر و تعبد به قدري شديد بود که حتي عالم متفکري مثل ابوعلي جبائي نتوانسته خود را از عقيده شايع در آن عصر آزاد کند و بگويد: آزاد کردن اسراي جنگ بدر، در مقابل فديه کار خلافي نبوده است و از اين رو ناچار شده براي دفاع از رسول خدا صلي الله عليه و آله بگويد: « اين کار گناه صغيره بوده است و گناه صغيره به عدالت آن حضرت لطمه نمي زند. »!
اين جاست که بايد گفت: گاهي نظر شخصي يک صحابي يا تابعي، منشأ يک اصل اعتقادي مثل اين که پيغمبر هم گناه مي کند مي گردد و در محيط هاي علمي پذيرفته مي شود و از آن جا به جامعه انتقال مي يابد و قرن ها باقي مي ماند و جزء اعتقادات قطعي بخش عظيمي از يک امت بزرگ ثبت مي گردد.

2.دفاع صاحب المنار

سيد محمد رشيد رضا در تفسير المنار، سعي دارد ثابت کند که آزاد کردن اسراي جنگ بدر در مقابل فديه بر مبناي اجتهاد رسول خدا صلي الله عليه و آله بود که تشخيص داد، فديه گرفتن از اسرا و آزاد کردنشان به مصلحت و صواب نزديک تر است تا کشتن اسرا، در حالي که کشتن اسرا واقعاً به مصلحت و صواب نزديک تر بوده و رسول اکرم صلي الله عليه و آله در اين اجتهاد خود خطا کرده است، ولي خطاي در اجتهاد گناه نيست و نمي توان اجتهاد کننده را کيفر داد.
رشيد رضا در ادامه سخنان خود مطالبي بدين مضمون مي آورد:
اگر گفته شود: چه حکمتي براي خدا در اين کار بود که رسول خدا صلي الله عليه و آله رأي اکثريت اصحاب را در مورد فديه گرفتن از اسرا و آزاد کردنشان ترجيح داد، با اين که اين کاري مرجوح و بر خلاف سنت انبياي سابق بود و خدا هم از اين کار نکوهش کرده است؟
آن گاه رشيد رضا در پاسخ مي گويد: « براي خدا چند حکمت در اين کار بوده است » و سپس نه حکمت ذکر مي کند و در توضيح حکمت سوم مي گويد:
حکمت سوم اين است که در اين قضيه معلوم شد خود پيغمبر صلي الله عليه و آله نيز گاهي در اجتهادش خطا مي کند، ولي خدا آن را براي پيغمبرش بيان مي نمايد و او را بر اين خطا باقي نمي گذارد، چنان که علما به اين مطلب تصريح کرده اند. بنابراين رسول خدا صلي الله عليه و آله از خطاي در تبليغ رسالت معصوم است، ولي از خطاي در رأس و اجتهاد معصوم نيست.(18)
آنچه صاحب المنار گفته است، اجتهاد او در اين مسئله است و به عقيده ما وي در اين اجتهادش خطا کرده است، ولي او با حسن نيت و براي دفاع از رسول اکرم صلي الله عليه و آله چنين گفته است و مي خواسته بگويد: آنچه رسول خدا صلي الله عليه و آله در مورد اسراي بدر انجام داد موجب کيفر نيست؛ زيرا اين خطاي در اجتهاد بوده است و خطاي در اجتهاد گناه نيست و هيچ مسئوليتي متوجه آن حضرت نخواهد بود.
البته قبل از رشيد رضا علماي ديگر اهل سنت نيز اين مطلب را گفته اند که پيغمبران ممکن است در اجتهاد خود خطا کنند.

اشکال آلوسي

سيد محمد آلوسي بغدادي « م 1270 » در تفسير روح المعاني، سخني بدين مضمون مي گويد:
علما به آيه:
( ما کان لِنَبِيٍّ أن يَکُونَ لَهُ أَسري...) استدلال کرده اند که انبيا گاهي در اجتهادشان خطا مي کنند، ولي وحي الهي برخلاف آن نازل مي شود و خطاي آنان را بيان مي کند. سپس آلوسي در ادامه مي گويد:
در اين جا اشکالي هست و آن اين است که در حديث آمده است: اگر کسي اجتهادش خطا باشد، يک اجر دارد و اگر صحيح باشد، دو اجر تا ده اجر دارد و از طرفي مي بينيم رسول خدا صلي الله عليه و آله به گفته مفسران در آيه مزبور مورد عتاب واقع شده است، اکنون اگر بگوييم: آن حضرت در مورد اسرا در اجتهادش خطا کرده است، طبق حديث مزبور بايد براي اين اجتهاد خطا يک اجر داشته باشد، نه اين که مورد عتاب واقع شود. آيا اين عتاب با اجر داشتن منافات ندارد؟ و آيا ممکن است رسول خدا صلي الله عليه و آله براي يک کار هم اجر داشته باشد و هم مورد عتاب واقع شود؟ تاکنون ديده نشده است کسي در صدد تحقيق اين مطلب برآمده باشد و اگر بگوييم: اجر داشتن براي کاري با عتاب بر آن کار منافات دارد در اين صورت استدلالي که علما به آيه مزبور براي اثبات خطاي پيغمبران در اجتهاد کرده اند، صحيح نيست.(19)
مقصود آلوسي اين است که طبق حديث مزبور رسول خدا صلي الله عليه و آله در مقابل اجتهاد خطايي که در مورد اسرا کرده است، يک اجر دارد و فرض اين است، عملي که موجب اجر است، موجب عتاب نخواهد بود.
پس نمي توان به اين آيه استدلال کرد که پيغمبر اکرم صلي الله عليه و آله را عتاب کرده و با اين عتاب، خطاي او را در اجتهادش بيان نموده است. بازگشت سخن آلوسي به اين است که در اين فرض، آيه مزبور معناي عتاب ندارد.

3.دفاع از پيامبر در قالب گريه

گروهي ديگر سعي کرده اند با جعل حديث از رسول خدا صلي الله عليه و آله دفاع کنند و هر کسي موافق سليقه خود، حديثي جعل کرده است تا در قصه آزاد کردن اسراي بدر در مقابل فديه، آن حضرت را تبرئه کند. يکي از اين حديث ها که به نظر ما قسمتي از آن جعلي است، خلاصه مضمون آن را در اين جا مي آوريم:
«... رسول خدا صلي الله عليه و آله درباره اسراي جنگ بدر با اصحاب مشورت کرد که با آنان چه بايد کرد؟
ابوبکر گفت: يا رسول الله! اين اسيران خويشان ما هستند و رأي من اين است که از آنان فديه بگيريم و آزادشان کنيم؛ زيرا فديه ها هم يک قدرت اقتصادي است براي ما بر ضد کفار و هم اميدواريم که خدا اين اسيران را به اسلام هدايت کند.
عمر گفت: يا رسول الله! اينان سران کفر هستند و رأي من اين است که اين ائمه کفر را قتل عام کنيم.
رسول اکرم صلي الله عليه و آله رأي ابوبکر را پسنديد و از اسيران فديه گرفت و آن ها را آزاد کرد. عمر مي گويد: من فردا آمدم نزد رسول خدا و ديدم آن حضرت با ابوبکر نشسته اند و گريه مي کنند، گفتم: يا رسول الله! به من بگو که شما به چه علت گريه مي کنيد؟ تا من هم اگر گريه دارم گريه کنم و اگر گريه ندارم تباکي نمايم، رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمود: من به علت اين که راضي شديم از اسرا فديه بگيريم گريه مي کنم، به خدا قسم عذابي بر من عرضه شد که قرار بود بر شما نازل شود و آن عذاب از اين درخت نزديک تر بود و اشاره به درختي در نزديک خود کرد، آن گاه اين آيه نازل شد: ( ما کانَ لِنَبِيٍّ أن يَکُونَ لَهُ أسري حَتّي يُثخِنَ فِي الأَرضِ... )»(20)
در اين جا بايد گفت: اصل مشورت کردن رسول خدا صلي الله عليه و آله درباره اسرا کاري صحيح و يک اصل قرآني است و نيز اختلاف نظر اصحاب درباره اسرا امري طبيعي است. هم چنين آزاد کردن اسرا در مقابل فديه، کاري موافق عقل و حاکي از جوان مردي و انسان دوستي است و علاوه بر اين، اجراي دستور خداست که فرموده است: ( فَإِمَّا مَنّاً بَعْدُ وَ إِمَّا فِدَاءً ...)(21) يعني اسرا را بي فديه يا با فديه آزاد کنيد.
با اين توضيح، روشن مي شود که آزاد کردن اسرا در مقابل فديه، خلاف رضاي خدا نبوده است تا موجب عذاب استيصال شود و رسول خدا صلي الله عليه و آله براي آن گريه کند.
استنباط ما اين است که بعضي از افراد کم عمق، تحت تأثير جو حاکم که همه مي گفتند: فديه گرفتن از اسرا و آزاد کردنشان، خلاف رضاي خدا بوده است به فکر افتاده اند رسول خدا را که اين کار به امر وي انجام شده است به خيال خود به نوعي تبرئه کنند، از اين رو داستان گريه کردن پيغمبر اکرم را همراه با ابوبکر جعل کرده اند تا وانمود کنند که گريه آن حضرت و يار غارش، اين کار خلاف را جبران کرده است تا بدين وسيله رسول خدا صلي الله عليه و آله را از هرگونه مسئوليتي در اين موضوع مبرا سازند.
اينان در عصري که حديث، قداست بيشتري داشته است، اين داستان را در قالب حديث ساخته اند تا بيشتر مورد قبول واقع شود و در نتيجه وجدان مردم مسلمان را در مورد عمل رسول اکرم صلي الله عليه و آله قانع و راحت کنند و اين کار از دوستان نادان، دور از انتظار نيست.

4.دفاع ديگر با جعل حديث ديگر

گروه ديگري براي دفاع از رسول خدا صلي الله عليه و آله حديثي ساخته اند که اساساً آن حضرت را مخالف با گرفتن فديه از اسرا و آزاد کردن آنان جلوه داده اند، تا ساحت پيغمبر اکرم صلي الله عليه و آله از عمل خلاف در مورد اسرا پاک شود، اين گروه حديثي بدين صورت جعل کرده اند که شيخ طوسي آورده است:
روي أنّ النبي صلي الله عليه و آله کره أخذ الفداء حتي رأي سعدُبنُ معاذٍ کراهيةَ ذلک في وجهه فقال: يا رسولَ الله، هذا أوّلُ حربٍ لقينا فيه المشرکين أردتُ أن يثخن فيهم القتل حتي لا يعود أحدٌ بعد هذا إلي خلافِک و قتالِک، فقال رسول الله: قد کرهتُ ما کرهتَ ولکن رأيتَ ما صنع القوم؛ (22)
روايت شده که پيغمبر اکرم صلي الله عليه و آله از گرفتن فديه از اسراي بدر کراهت داشت، سعد بن معاذ اين کراهت را در چهره ي آن حضرت ديد و گفت: يا رسول الله؛ اين اولين جنگي بود که ما در آن با مشرکان درگير شديم و من ميل داشتم اسرا را قتل عام کنم تا ديگر احدي جرئت نکند به مخالفت و جنگ با تو برخيزد. رسول الله صلي الله عليه و آله فرمود: من هم از آنچه تو کراهت داري کراهت دارم، ولي تو ديدي که اين قوم چه کردند.
کساني که تحت تأثير جو حاکم تصور کرده اند که گرفتن فديه از اسراي جنگ بدر در برابر آزاديشان برخلاف رضاي خدا بوده است، براي اين که از رسول اکرم صلي الله عليه و آله دفاع کنند و آن حضرت را از عمل خلاف تبرئه نمايند، اين حديث را ساخته اند تا بگويند: اين عمل خلاف را اصحاب وي انجام داده اند و پيغمبر اکرم صلي الله عليه و آله و سلم شخصاً با آن مخالف بود و از انجامش ناراحت شد.
حديث مذکور به چند دليل بي اعتبار است و به هيچ وجه قابل استناد نيست:
1.اين حديث سند ندارد و حديث بي سند اگر دليل ديگري صحت آن را ثابت نکند، اعتبار ندارد و نمي توان چيزي را با آن ثابت کرد و به ظن قوي شيخ طوسي آن را از منابع اهل سنت آورده است.
2.حديث مذکور معارض دارد و آن حديثي است که مي گويد: « رسول خدا صلي الله عليه و آله درباره اسراي بدر با اصحاب خود مشورت کرد که با آنان چه بايد کرد؟ عمر برخاست و گفت: يا رسول الله، همه آنان را گردن بزن، آن حضرت از او اعراض کرد و فرمود: اي مردم! خدا شما را بر اين اسرا مسلط کرده است و آنان تا ديروز برادران شما بودند، عمر دوباره برخاست و گفت: آنان را گردن بزن، پيغمبر صلي الله عليه و آله باز از او اعراض کرد و دوباره خطاب به مردم فرمود: اي مردم خدا شما را بر اين اسرا مسلط کرده است و آنان تا ديروز برادران شما بودند. ابوبکر برخاست و گفت: يا رسول الله، آنان را ببخش و در مقابل فديه آزادشان کن، در اين جا چهره رسول خدا صلي الله عليه و آله شکفت و غم وي زايل شد، پس اسرا را در مقابل فديه آزاد کرد.»(23 )
اين حديث مي گويد: رسول اکرم صلي الله عليه و آله با کشتن اسرا مخالف بود و از پيشنهاد عمر که مي گفت اسرا را بکش، غمگين شد، ولي از پيشنهاد ابوبکر که مي گفت اسرا را آزاد کن، خوشحال گشت و چهره حضرتش شکفت و سرانجام به همين پيشنهاد عمل کرد و اسرا را در مقابل فديه آزاد کرد.
در حالي که حديث مورد بحث مي گويد: پيغمبر خدا صلي الله عليه و آله با آزاد کردن اسرا مخالف بود و از آن کراهت داشت و نظرش اين بود که همه آنان قتل عام شوند و اين تعارض روشني است بين اين دو حديث و مي دانيم که اگر حديثي معارض داشته باشد در صورتي که دليل ديگري آن را تأييد نکند، از اعتبار ساقط است. بنابراين، حديثي که مي گويد رسول اکرم صلي الله عليه و آله با آزاد کردن اسرا مخالف بود، اعتبار ندارد.
3.حديث مورد بحث چهره رسول خدا صلي الله عليه و آله را چهره خشم و خشونت و خون و انتقام ترسيم مي کند که فقط قتل عام کردن اسرا وي را ارضا و اشباع مي کند، در حالي که قرآن کريم و تاريخ مدون و مسلم اسلام، چهره آن حضرت را چهره رحم، مروت، عفو، اغماض و بشر دوستي در بالاترين اوجش ترسيم مي کند (24) و حديثي که با سيره قطعي پيغمبر اکرم صلي الله عليه و آله مخالف باشد قابل اعتماد نيست.
4.از حديث معلوم مي شود اصحاب رسول خدا صلي الله عليه و آله در قضيه اسرا با آن حضرت کشمکش و درگيري داشته اند و سرانجام بر او چيره شده و غلبه کرده اند و اراده خود را بر وي تحميل نموده اند و پيغمبر صلي الله عليه و آله مضطر و مسلوب الاختيار شده و تسليم آنان گشته است و اين قابل قبول نيست؛ زيرا رسول اکرم صلي الله عليه و آله که فاتح جنگ بدر و در اوج قدرت بود و اکثر اصحاب مطيع فرمان او بودند، ممکن نيست در مقابل خواسته بعضي از اصحاب، چنان بي اراده و مضطر شود که نتواند جلوي عمل منکر و گناهي که مي خواهد انجام شود بگيرد و ناچار به تسليم باشد تا در مقابل چشم او گناه انجام شود.
5.از حديث مورد بحث معلوم مي شود رسول خدا صلي الله عليه و آله با دستور قرآن مخالف بوده است که مي گويد: (...فَإِمَّا مَنّاً بَعْدُ وَ إِمَّا فِدَاءً ...)(25)يعني اسراي جنگ را بي فديه يا با فديه آزاد کنيد و هرگز قابل قبول نيست که آن حضرت مخالف با دستور خدا باشد و با اين که خدا دستور آزاد کردن اسرا را داده است، وي اين دستور را نخواهد و قتل عام اسرا را بخواهد.
6.حديث مورد بحث مخالف قرآن است، زيرا از اين حديث معلوم مي شود حکم خدا، قتل عام کردن اسراي جنگ بوده است در حالي که آيه: (...فَإِمَّا مَنّاً بَعْدُ وَ إِمَّا فِدَاءً ...) مي گويد: حکم خدا آزاد کردن اسرا است و اصل کلي پذيرفته شده اين است که اگر حديثي مخالف قرآن باشد مردود است، بنابراين، حديث مورد بحث مردود است. بنابراين، حديث مورد بحث مردود است.

استناد شيخ طوسي به اين حديث

شيخ طوسي بعد از نقل حديث مورد بحث مي نويسد:
از اين حديث معلوم مي شود معصيتي که در مورد آزاد کردن اسرا در مقابل فديه انجام شد، کار گروهي از صحابه رسول خدا صلي الله عليه و آله بوده است که ميل به دنيا و گرفتن فديه کردند، نه کار خود آن حضرت.(26)
شيخ طوسي در اين جا مي خواهد پاسخي به ابوعلي جبائي بدهد که گفته است: « رسول خدا صلي الله عليه و آله در مورد آزاد کردن اسراي بدر مرتکب گناه صغيره شده است نه کبيره.»
همان گونه که گذشت حديث مورد بحث بي اعتبار است و قابل استناد نيست. قبلاً نيز روشن شد که آزاد کردن اسراي بدر، مخالف رضاي خدا نبوده است. پيغمبر خدا صلي الله عليه و آله با آزاد کردن گناهي نکرده است تا ابوعلي جبائي بگويد: صغيره بوده است نه کبيره.

5.باز هم دفاع با جعل حديث

باز هم به منظور دفاع از رسول خدا صلي الله عليه و آله، با جعل حديث ديگري سعي کرده اند پيغمبر اکرم را در قصه اسراي بدر، بي طرف جلوه دهند و بگويند آن حضرت هيچ نقشي در قصه آزاد کردن اسرا نداشته است، نه رأي به کشتن اسرا داده و نه با آزاد کردنشان موافق بوده و دستور خدا اين بوده است که کشتن اسرا يا آزاد کردنشان به اختيار مسلمانان گذاشته شود تا خود، هر کدام را خواستند انتخاب کنند و رسول خدا صلي الله عليه و آله هيچ مسئوليتي در مورد اسرا ندارد تا گفته شود چرا اسرا را در مقابل فديه آزاد کرد؟
حديثي که در اين باره ساخته اند به نقل ابن کثير از ترمذي و نسائي و ابن حبان چنين است:
قال سفيان الثوري عن هشام بن حسّان، عن محمّد بن سيرين، عن عبيدة، عن عليّ رضي الله عنه قال: جاء جبرئيل إلي النبيّ صلي الله عليه و آله يوم بدر، فقال: خيّر أصحابک في الأساري أن شاؤوا الفداء و إن شاؤوا القتل علي أن يقتل منهم عامّاً مقبلاً مثلهم، قالوا: الفداء و يقتل منّا ». رواه الترمذي و النسائي و ابن حبّان في صحيحه من حديث الثوري، به « قال ابن کثير، و هذا حديث غريب جدّاً.(27)
يعني : سفيان ثوري از هشام بن حسان و او از محمد بن سيرين و او از عبيده و او از علي عليه السلام نقل کرده است که آن حضرت فرمود جبرئيل در رابطه با جنگ بدر نزد رسول خدا صلي الله عليه و آله آمد و گفت: اصحاب خود را درباره اسراي جنگ مخير کن که اگر مي خواهند از آنان فديه بگيرند و آزادشان کنند و اگر مي خواهند همه را قتل عام کنند، ولي بدانند که اگر اسرا را آزاد کنند، سال آينده به تعداد اين اسرا از آنان کشته خواهد شد، اصحاب قبول کردند که اسرا را در مقابل فديه آزاد کنند و سال آينده به تعداد اسرا از آنان کشته نشود. ابن کثير مي گويد: اين حديث جداً غريب و عجيب است!
مي بنيم که سفيان ثوري در اواسط قرن دوم هجري، داستاني را با سند مزبور به حضرت علي عليه السلام نسبت مي دهد که جبرئيل در رابطه با اسراي بدر گفت: اگر مسلمانان اسرا را کشتند که هيچ، ولي اگر آزاد کردند، بايد سال آينده به تعداد اسرا کشته بدهند، که گفته اند: تعدادشان هفتاد نفر بوده است.
در اين جا جاي سؤال هست که اين چگونه قراردادي ميان خدا و مسلمانان است که مي گويد: اگر اسرا را بکشيد، بايد سال آينده هفتاد کشته بدهيد؟ آيا خدا ريختن خون هفتاد انسان را مي خواسته است که يا بايد اين خون از اسراي کفار ريخته شود و يا از مسلمانان مجاهدي که در سال آينده در جنگ احد از اسلام دفاع مي کنند؟ آيا آزاد کردن اسرا که در آيه: ( فَإِمَّا مَنّاً بَعْدُ وَ إِمَّا فِدَاءً )دستورش آمده است، گناه بود که بايد مسلمانان در جنگ احد با دادن هفتاد کشته، کيفر اين گناه را ببينند؟ آيا چون اسراي کفار خونشان ريخته نشد، بايد در عوض آنان خون جناب حمزه سيد الشهدا و شهداي ديگر که از بهترين بندگان خدا بودند در احد به زمين بريزد؟! کدام عقل و وجدان بيداري است که اين مطلب نامعقول را بپذيرد؟! حق به جانب ابن کثير است که مي گويد: اين حديث جداً غريب و عجيب است، مقصودش اين است که مضمون آن نامعقول است.
حقيقت اين است که آزاد کردن اسراي بدر در برابر فديه گناه نبود تا مسلمانان به کيفر آن، هفتاد کشته بدهند و اگر گناه بود، رسول خدا صلي الله عليه و آله از آن نهي مي کرد، ولي چون در جوي که قبلاً ساخته شده بود، گناه بودن آن بر مبناي گفته هاي افرادي مثل ابوهريره و حسن بصري و قتاده از مسلمات شمرده مي شد و در اين باره حيثيت رسول اکرم صلي الله عليه و آله زير سؤال مي رفت که چرا آن حضرت اين کار را کرد؟
در چنين فضايي افرادي از قبيل سفيان ثوري خواسته اند با ساختن حديث مزبور بدين گونه از پيغمبر خدا صلي الله عليه و آله دفاع کنند که بگويند: خود وي در اين کار نقشي نداشته است؛ زيرا رسول خدا صلي الله عليه و آله فقط اين پيام الهي را به مسلمانان ابلاغ کرده است که آنان بايد يکي از اين دو کار را انتخاب کنند: يا قتل عام کردن اسرا و يا دادن هفتاد کشته در سال آينده، به کيفر نکشتن اسرا و مسلمانان خودشان نکشتن اسرا را که گناه بود انتخاب کردند، کيفر آن را نيز با دادن هفتاد کشته تحمل کردند.
اينان توجه نکرده اند که اگر اين کار گناه باشد، خدا اذن انجام آن را نمي دهد. سازندگان اين حديث براي خود، اين توجيه شرعي را نيز داشته اند که بگويند: چون هدف ما تبرئه کردن پيغمبر خدا صلي الله عليه و آله بوده است، براي چنين هدف مقدسي ساختن حديث جايز و گاهي هم واجب است.
ضمناً آنان سند اين حديث را به حضرت علي عليه السلام متصل کرده اند تا قداست بيشتري پيدا کند و مردم آن را باور کنند، درحالي که ساحت مقدس امام علي عليه السلام از نقل چنين داستان نامعقولي مبراست و بايد گفت: اين داستان را دوستان نادان ساخته و در محيط تفسير قرآن شايع کرده اند و به تدريج وارد کتاب ها شده است و از اين کتاب به آن کتاب منتقل گشته و در طول چندين قرن از نسلي به نسل ديگر رسيده است و منبع اصلي آن کتاب هاي عامه است و اين که در کتاب تفسير منسوب به علي بن ابراهيم شيعي آمده است (28) ظاهراً آن را از منابع عامه گرفته است و بهتر اين بود که مأخذ آن را ذکر مي کرد که نکرده است.

رابطه اين داستان با آيه: ( قُل هُوَ مِن عِندِ أَنفُسِکُم )

بعضي از افراد، حديث ساختگي مزبور را با آيه 165سوره آل عمران نيز ارتباط داده اند که درباره شکست مسلمانان در جنگ احد است که هفتاد کشته دادند و آيه مزبور چنين است:
( أَوَ لَمّا أَصابَتکُم مُصِيبَةٌ قَد أَصَبتُم مِثلَيها قُلتُم: أَنّي هذا؟ قُل هَوَ مِن عِندِ أَنفُسِکُم...)؛
آيا وقتي که - در احد - مصيبتي به شما رسيد که - در بدر - دو برابر آن را بر دشمن وارد کرديد، مي گوييد چرا اين مصيبت به ما رسيد؟ بگو: اين مصيبت از خود شما به شما رسيد.
مقصود اين است که چون شما از دستور پيغمبر صلي الله عليه و آله که به تيراندازان تپه عينين فرموده بود: موضع خود را رها نکنيد، تخلف کرديد و موضع خود را به هوس جمع غنايم رها نموديد، دشمن از همين ناحيه، تپه را دور زد و از پشت به شما حمله کرد و شما شکست خورديد و هفتاد کشته داديد، پس اين مصيبت از ناحيه خودتان بر شما وارد شد.
بعضي از افراد حديث ساختگي مورد بحث را به جمله : ( قُل هُوَ مِن عِندِ أَنفُسِکُم ) در آيه فوق، مربوط کرده و گفته اند آيه مي خواهد بگويد: چون شما در حادثه بدر قبول کرديد که در برابر آزاد کردن هفتاد اسير جنگي در سال بعد هفتاد کشته بدهيد، در جنگ احد هفتاد کشته داديد، پس اين مصيبت از خود شما به شما رسيد، چون آن را قبلاً قبول کرده و تعهد داده بوديد که در برابر گناه ترک قتل اسرا، کيفر آن را که دادن کشتگاني به عدد اسرا خواهد بود تحمل کنيد.(29)
گفته اين افراد قابل قبول نيست، زيرا اولاً، حديث مزبور چنان که دانستيم ساختگي و بي اعتبار است و ثانياً، معناي آيه ياد شده چنان نيست که اين افراد گفته اند، بلکه معنايش چنان که قبلاً گفته شد اين است که تخلف تيراندازان مستقر روي تپه موجب شکست مسلمانان و کشته شدن هفتاد هزار نفر از آنان شد، پس ضربه اي که خوردند از نزد خودشان بود: ( قُل هُوَ مِن عِندِ أَنفُسِکُم ) بنابراين، داستان ساختگي مزبور را نمي توان به آيه ياد شده، ربط داد.

قتل عام اسرا محصول عقيده شايع

محصول عقيده شايع در تفسير آيه: ( ما کانَ لِنَبِيٍّ أَن يَکُونَ لَهُ أَسري...)اين است که پيغمبر اسلام صلي الله عليه و آله بعد از پيروزي در جنگ بدر مي بايد همه اسرا را قتل عام کند که نکرد.
بعضي از پيروان اين فکر به استناد آيه مزبور مي گويند: سيره و سنت همه انبيا اين بوده است که در اوايل دعوتشان بعد از پيروزي بر دشمن همه ي اسرا را قتل عام مي کرده اند تا دينشان پابرجا شود، ولي پيغمبر اسلام از اين سنت تخلف کرده است.
صاحب الميزان - رضوان الله عليه - در تفسير آيه مزبور مي نويسد:
آنچه شايسته است در تفسير آيه مزبور گفته شود اين است که سنت و سيره هميشگي انبياي سابق اين بوده که هرگاه با دشمنان خود مي جنگيدند و بر آنان پيروز مي شدند، باقي مانده دشمن شکست خورده را قتل عام مي کردند تا ديگران عبرت بگيرند و از دشمني کردن با خدا و رسولش خودداري کنند و انبيا هرگز باقي مانده دشمن شکست خورده را به اسارت نمي گرفتند، بلکه همه را مي کشتند تا وقتي که سلطه خود را در زمين برقرار کنند و دينشان بين مردم پابرجا شود، ولي پس از پابرجا شدن دينشان مانعي نداشت که از دشمن شکست خورده اسير بگيرند و بعداً بدون فديه يا با فديه آزاد کنند.
به مقتضاي اين تفسير، انبياي سابق در قتل عام کردن اسراي جنگي از حجاج بن يوسف نيز پيشي گرفته اند!
نقل کرده اند که «حجاج بن يوسف ثقفي در جنگي با عبدالرحمن بن اشعث بر وي پيروز شد و چهار هزار و هشت صد اسير از وي گرفت، هنگامي که اسرا را نزد حجاج آوردند فرمان داد همه را قتل عام کنند و قريب سه هزار از اسرا را کشتند. مردي از قبيله کنده سر رسيد که حجاج به وي احترام مي گذاشت. او به حجاج گفت: تو در مورد اين اسرا نه سنت اسلام را رعايت کردي و نه مروت و کرم را!
حجاج گفت: چگونه؟
او گفت: خدا مي گويد: (... فَإمّا مَنّاً بَعدُ وَ إِمّا فِداءً...) خدا درباره اسراي کفار گفته است که بايد بي فديه يا با فديه آزاد شوند ولي تو اين اسرا را، نه بي فديه آزاد کردي و نه با فديه، بلکه دستور قتل عام همه آنان را دادي! علاوه بر اين شاعر شما درباره مکارم اخلاق قوم خود گفته است: « و لا نَقتل الأسري ولکن نَفُکّهم؛ يعني ما اسرا را نمي کشيم بلکه آزاد مي کنيم.»
حجاج تحت تأثير سخنان دوست خود واقع شد و لختي به فکر فرو رفت، پس آن گاه اشاره به کشته هاي اسرا کرد و گفت: آيا در ميان اين جيفه ها يک نفر نبود که اين گونه با من سخن بگويد تا آنان را نکشم؟! سپس دستور داد بقيه اسرا را آزاد کنند و قريب دو هزار باقي مانده آنان را آزاد کردند. »(30)
اين است نتيجه تعبد بي دليل به اقوال صحابه و تابعين که گفته هاي آنان بي چون و چرا پذيرفته مي شود و به قرن هاي بعد منتقل مي گردد و با مرور زمان به عنوان عقيده حاکم تثبيت مي شود و تا قرن پانزدهم هجري ادامه مي يابد.

تاريخ اختراعي براي انبيا

بايد دانست که اين يک نوع تاريخ اختراعي است براي انبيا، يعني نوشتن تاريخ انبيا، اما نه بر مبناي متن هاي مدون تاريخ بلکه بر مبناي اجتهاد و استنباط نامقبولي که مبتني است بر اقوال افرادي از قبيل ابوهريره و حسن بصري.
بر مبناي تاريخ اختراعي، قتل عام کردن همه اسراي جنگي بدون استثنا سنت و سيره جاري و هميشگي انبيا شناخته شده است و اين اسراف در خونريزي، حتي بيش از حجاج بن يوسف به عنوان بخشي از تاريخ پيغمبران سابق تلقي و معرفي گشته است، در حالي که نه در تاريخ مدون انبياي سابق چنين چيزي هست و نه اين پيغمبران عظيم الشأن که سمبل هاي انسانيت و احترام به حقوق بشر بوده اند، دست به اين گونه خونريزي هاي عظيم و بي دليل زده اند.

قتل عام اسرا و تقويت دين

کساني که مي گويند: معناي آيه: ( ما کانَ لِنَبِيٍّ أَن يَکُونَ لَهُ أَسري.... ) اين است که در اوايل دعوت پيغمبران بايد بعد از پيروزي آنان در جنگ، همه نيروهاي شکست خورده دشمن قتل عام شوند، اين عقيده را بدين گونه توجيه مي کنند که با کشتن همه باقي مانده نيروي دشمن، دين خدا پابرجا و استوار مي شود و ديگر دشمنان وسوسه نمي شوند که به جبهه حق تهاجم کنند.(31)
حقيقت اين است که قتل عام نيروهاي شکست خورده اي که عموماً آلت فعل رؤساي جاه طلب خود بوده اند، نه تنها هيچ ضرورتي ندارد، بلکه تأثير منفي در روح مردم با وجدان و فرزانه دارد، زيرا عقل و وجدان همه انسان ها حکم مي کند که ريختن خون انسان ها فقط در وقت ضرورت و به اندازه ضرورت مجاز است، بنابراين، اگر اين اسيران در بند، بدون هيچ ضرورتي قتل عام شوند اين کار، هم مردم کشوري را که نيروهايش قتل عام مي شوند شديداً به خشم مي آورد و تحريک مي کند که براي انتقام جويي به تجاوز جديدي دست بزنند و هم وجدان همه انسان ها را بر ضد عاملان اين قتل عام برمي انگيزاند و اگر اين خونريزي بي دليل به نام دين انجام شود، همه جهانيان بر ضد اين دين تحريک و به آن بدبين مي شوند و ديني که وجدان ها را بيازارد، نفرت همه مردم را بر ضد خود برانگيزاند، روز به روز ضعيف تر مي شود و راه سقوط را در پيش مي گيرد.
بنابراين، ريختن خون همه نيروهاي شکست خورده و بي حرکت دشمن نه تنها دين خدا را تقويت نمي کند، بلکه باعث تضعيف هم مي شود و به عکس، اگر با اين انسان هاي ذليل شده، برخورد انساني همراه با عفو و اغماض و احسان بشود، چنان که پيغمبر بزرگ اسلام در فتح مکه عمل کرد؛ در اين صورت نه تنها در خود آنان تأثير مثبت دارد، بلکه تحسين جهانيان را نيز بر مي انگيزاند و در سطح جهان قلوب آماده را به سوي ديني که چنين دستوري داده است، جذب مي کند و موجب نفوذ و گسترش بيشتر آن دين مي شود.

آيه مزبور در مقام عتاب نيست

چنان که قبلاً نيز اشاره شد مفسران عموماً تصور کرده اند که آيه : ( ما کانَ لِنَبِيٍّ أَن يَکُونَ لَهُ أَسري...) در مقام توبيخ و عتاب است، آن هم عتاب شديد (32) و صاحب المنار مي گويد: « توبيخ و عتابي که در اين آيه هست، با ايماء و اشاره شامل رسول اکرم صلي الله عليه و آله نيز مي شود »(33) و آلوسي نيز در تفسير روح المعاني مي گويد: « آيه مزبور حاوي توبيخ عتاب است که به طور غيرمستقيم رسول خدا صلي الله عليه و آله را نيز در بر مي گيرد»(34)و الميزان مي گويد: « اين عتاب متوجه اهل بدر است نه رسول خدا صلي الله عليه و آله».
به نظر مي رسد که مفسران عموماً چون گمان برده اند فديه گرفتن از اسراي جنگ بدر در مقابل آزاد کردنشان، خلاف رضاي خدا بوده و اين آيه نيز درباره همين فديه گرفتن آمده است، از اين رو تصور کرده اند که خدا در اين آيه، مسلمانان را همراه با پيغمبر صلي الله عليه و آله توبيخ وعتاب کرده است که چرا فديه گرفتند؟
از طرفي چون در آيه بعد آمده است: ( لَولا کِتابٌ مِنَ اللهِ سَبَقَ لَمَسَّکُم فِيما أَخَذتُم عَذابٌ عَظيمٌ )، مفسران تصور کرده اند عذاب در اين آيه عذاب استيصال است که فديه گرفتن مقتضي اين عذاب بود، اين مطلب نيز به اين تصور کمک کرده است که آيه: ( ما کانَ لِنَبِيٍّ أَن يَکُونَ لَهُ أَسري ) عتاب مي کند که چرا مسلمانان فديه گرفتند؟
اين تصور از همان قرن اول هجري به وجود آمده است و قبلاً سخن حسن بصري را آورديم که در اين باره گفته است: « فعاب الله ذلک عليهم،(35) ؛ يعني خدا مسلمانان را توبيخ کرده است که چرا فديه گرفتيد »؟
بايد دانست که در قرآن کريم شبيه تعبير: ( ما کانَ لِنَبِيٍّ أَن يَکُونَ لَهُ أَسري ) مکرر ذکر شده است و از هيچ يک از آن ها توبيخ و عتاب فهميده نمي شود و اينک چند نمونه از اين آيات را مي آوريم:
( وَ ما کانَ لِنَفسٍ أن تَمُوتَ إِلّا بِإذنِ اللهِ )(36)؛
( وَ ما کانَ لِبَشَرٍ أَن يُکَلِّمَهُ اللهُ إِلاّ وَحياً أَو مِن وَراءِ حِجابٍ...)(37)؛
( وَ ما کانَ لِرَسُولٍ أَن يَأتِيَ بَآيَةٍ إِلاّ بِإذنِ اللهِ )(38)؛
( ما کانَ لِلهِ أَن يَتَّخِذَ مِن وَلَدٍ )(39)
چنان که مي بينيم بافت و ترکيب اين آيات عيناً همان ترکيب آيه : (ما کانَ لِنَبِيٍّ أَن يَکُونَ لَهُ أَسري) مي باشد؛ زيرا در همه اين آيات عبارت « ماکان » و بعد از آن اسم مجروم به لام جاره و بعد از آن فعل مضارع مصدّر به «ان » ناصبه وجود دارد، درست شبيه آيه : ( ما کانَ لِنَبِيٍّ أَن يَکُونَ لَهُ أَسري )، ولي لحن هيچ يک از اين آيات، لحن توبيخ و عتاب نيست، بلکه از اين آيات مفهوم « سزاوار نيست » و « ممکن نيست » و « انتظار نمي رود » و نظير اين ها فهميده مي شود و اين آيه در مقام ارشاد و راهنمايي نيروهاي رزمنده است و مي خواهد بگويد: سزاوار نيست رزمندگان اسلام از اين رمز نظامي غفلت کنند که در حين درگيري در جنگ نبايد قبل از شکست کامل دشمن حتي يک لحظه از وقت آنان صرف گرفتن اسير يا کارهاي ديگري غير از کوبيدن و بي حرکت کردن دشمن شود.
اين آيه هشدار دهنده و ارشاد کننده بدين مناسبت نازل شد که در جنگ بدر قبل از شکست کامل کفار، مقداري از نيروي رزمي و وقت رزمندگان اسلام صرف گرفتن اسيراني از دشمن شد که اين يک نقطه ضعف و غفلت از يک رمز نظامي بود، ولي خداوند اين ضعف را با نيروي غيبي جبران کرد و مسلمانان پيروز شدند.
اين که در آيه ياد شده لفظ « نبي » به کار برده شده و توجه اصلي را به پيغمبر معطوف مي کند، بدين سبب است که نبي اکرم صلي الله عليه و آله فرمانده جنگ بدر و جنگ هاي ديگر بود و طبيعي است که آگاهي ها و هشدارها اول به فرمانده جنگ داده مي شود و آن گاه از او به رزمندگان ديگر منتقل مي گردد و اين درسي است براي رزمندگان تا قيامت.
بايد دانست که در جنگ بدر، قبلاً مسلمانان از گرفتن اسير در حين جنگ نهي نشده بودند تا بتوان گفت: آنان با گرفتن اسير در حين جنگ مخالفت با نهي کرده و مرتکب گناه شده اند، بنابراين گرفتن اسير برخلاف گفته برخي از مفسران، گناه بزرگ نبوده است تا مسلمانان به سبب آن، عتاب شوند.

آيا گرفتن غنيمت و فديه بعد از نزول اين آيات بوده است؟

صاحب الميزان - رضوان الله عليه - در تفسير آيه: ( ما کانَ لِنَبِيٍّ أَن يَکُونَ لَهُ أَسري ) و چهار آيه بعد مي فرمايند:
اين آيات دلالت بر عتاب شديد در مقابل گناه بزرگ دارد که اين گناه بزرگ گرفتن اسير و پيشنهاد فديه گرفتن از اسرا مي باشد نه گرفتن فديه.
ايشان اين قول مفسران را که :« گناه مزبور فديه گرفتن از اسرا در مقابل آزاد کردنشان بوده است » مردود مي داند، به اين دليل که مسلمانان فديه غنيمت را بعد از نزول اين آيات گرفتند؛ يعني بعد از آن که خدا حلال بودن غنيمت را که شامل فديه هم مي شود در آيه: ( فَکُلُوا مِمّا غَنِمتُم حَلالاً طَيِّباً ) اعلام کرده است. ايشان در رد اين قول مفسران مي گويد:
فديه و غنيمت را مسلمانان قبل از نزول اين آيات که در آن ها حلال بودن فديه و غنيمت با تعبير: ( فَکُلُوا مِمّا غَنِمتُم حَلالاً طَيِّباَ ) اعلام شده است نگرفته بودند، مقصود اين است که چون گرفتن فديه و غنيمت بعد از اعلام حليت آن دو بوده، اين گرفتن فديه و غنيمت گناه نبوده است تا بر آن عتاب شوند: «.... إنّما أخذوا الفداء بعد نزول الآيات لاقبلَها حتي يُعاتَبوا عليه...»(40)
چون ما قبلاً گناه و عتاب را نفي کرديم؛ بحث درباره اين سخن الميزان که :« فداء و غنيمت بعد از نزول اين آيات گرفته شده است » بحثي داريم که در ذيل توضيح مي دهيم: صاحب الميزان - رضوان الله عليه - در اين جا دو ادعا دارند:
ادعاي اول: در حادثه بدر، گرفتن غنيمت از دشمن بعد از نزول اين آيات در سوره انفال بوده است نه قبل از آن که مسلمانان درباره غنيمت هاي جنگ بدر اختلاف کردند، نازل شد و آيه : ( يَسألُونَکَ عَنِ الأَنفالِ ) اشاره به اختلافي دارد که بين مسلمانان درباره غنايم بدر پديد آمد، بنابراين مسلمانان غنائم بدر را قبل از نزول اين آيات گرفته اند، نه بعد از آن و اين آيات بعد از گرفتن غنائم نازل شده و بحث آنان را درباره غنايم گرفته شده، مطرح کرده و مسلمانان را به تقوا و اصلاح در اين باره دعوت نموده است: ( فَاتُّقوا اللهَ وَ اَصلِحُوا ذاتَ بَينِکُم ).(41) ثانياً، همه مفسران و از جمله خود صاحب الميزان (42) قبول دارند که سوره انفال بعد از پايان جنگ بدر نازل شده است و ناگفته پيدا است که پايان جنگ بدر قبل از نزول اين آيات بوده است، نه بعد از آن.
ادعاي دوم: گرفتن فديه از اسراي بدر بعد از نزول آيات مورد بحث بوده است و اين ادعا مردود است، به دو دليل:
دليل اول اين که در آيه 69 مي گويد: « فَکُلُوا مِمّا غَنِمتُم حَلالاً طَيِّباً ) و لفظ « غتمتم » که صيغه ماضي است و به قول الميزان شامل فديه هم مي شود،(43) دلالت دارد که مسلمانان قبل از نزول اين آيه، غنيمت و فديه گرفته بودند و اين آيه مي گويد: در غنيمت و فديه اي که قبلاً گرفته ايد تصرف کنيد که حلال است، بنابراين، فديه قبل از نزول اين آيات گرفته شده است، نه بعد از آن.
دليل دوم اين که، در آيه 70 مي گويد:
( قُل لِمَن فِي أَيدِيکُم مِنَ الأَسري إِن يَعلَمِ اللهُ فِي قُلُوبِکُم خَيراً يُؤتِکُم خَيراً مِمّا أُخِذَ مِنکُم...)، يعني به اسيراني که در دست شما هستند بگو: اگر خدا خيري در دل هاي شما سراغ کند، بهتر از فديه هايي که از شما گرفته شده است به شما عوض خواهد داد.
معلوم مي شود قبل از نزول اين آيات فديه هايي از اسرا گرفته شده است، پس گرفتن فديه از اسراي بدر بعد از نزول اين آيات نبوده و بلکه قبل از آن بوده است.

نتيجه بحث

در اين جا بحث درباره مطلب اول تمام مي شود. مطلب اول اين بود که « آيا مقصود از آيه: ( ما کانَ لِنَبِيٍّ أَن يَکُونَ لَهُ أَسري...) اين است که نبايد از اسرا فديه گرفت و آزادشان کرد يا مقصود اين است که در گرما گرم جنگ نبايد وقت و نيرو را صرف اسير کردن و نگهداري اسرا کرد؟»
نتيجه بحث اين شد که شق دوم صحيح است و تفسير آيه اين است که در گرما گرم جنگ نبايد حتي يک لحظه از وقت صرف گرفتن اسير يا کارهاي ديگري غير از سرکوبي دشمن شود که اين کار احتمال پيروزي را کمتر و احتمال شکست را بيشتر مي کند.
در اين جا سؤالي پيش مي آيد که آنچه در تفسير اين آيه مزبور گفته شد، خلاف اجماع مفسران است؛ زيرا همه مفسران و از جمله سي تن از آن ها که اسامي آنان قبلاً ذکر شد، مي گويند: آيه:
( ما کانَ لِنَبِيٍّ أَن يَکُونَ لَهُ أَسري ) مدلولش اين است که نبايد از اسراي جنگ فديه گرفت و آزادشان کرد و اين که از اسراي جنگ بدر فديه گرفتند و آزادشان کردند، خلاف رضاي خدا بوده است.
حالا آيا نظري که خلاف اجماع همه مفسران است قابل قبول مي باشد؟
در پاسخ مي گوييم: در مسائل نظري و اجتهادي، هيچ صاحب نظري براي صاحب نظران ديگر حجت نيست و هر صاحب نظري بايد خود بينديشد و اجتهاد کند و هر چه را صحيح دانست بپذيرد و نمي تواند از ديگران تقليد کند.
بنابراين، جمع بندي نظرهاي هزارها صاحب نظر در يک مسئله نظري و اجتهادي، صاحب نظران ديگر را ملزم نمي کند که از آنان تقليد کنند و نظر اجماع کنندگان را بي دليل بپذيرند؛ زيرا در هر اجتهادي امکان خطا وجود دارد، بنابراين، امکان دارد اجتهاد اجماع کنندگان خطا باشد.

پي‌نوشت‌ها:

1.مدلول آيات فوق با ترجمه آزاد چنين است:
*براي هيچ پيغمبري که فرمانده جنگ است روا نيست که چيزي از قدرت رزمي نيروهايش هنگام جنگ براي گرفتن اسيراني از دشمن به کار رود، بلکه بايد همه نيروي رزمندگانش صرف سرکوب کردن دشمن شود تا وقتي که دشمن را در ميدان جنگ مغلوب و بي حرکت کند، شما مي خواهيد در حين جنگ افرادي از دشمن را اسير کنيد تا در مقابل آزاد کردنشان فديه بگيريد که متاع دنياست، ولي خدا مي خواهد شما در پي آخرت باشيد و فقط براي سرکوب کردن دشمن دين تلاش کنيد و خدا عزيز و با حکمت است.
*اگر نبود وعده قبلي خدا که شما يا بر نيروي اقتصادي قريش، يعني کاروان دست خواهيد يافت و يا بر نيروي جنگي آنان پيروز خواهيد شد و چون به کاروان دست نيافتيد، خدا شق ديگر وعده خود را درباره شما انجام داد و با نيروي غيبي پيروزتان کرد، اگر اين وعده خدا در بين نبود چون شما مقداري از نيروي رزمي خود را صرف گرفتن اسيران کرديد، شکست و عذاب بزرگي از دشمن بر شما وارد مي شد.
* پس حالا که خدا با نيروي غيبي پيروزتان کرد و از شکست بزرگ نجات يافتيد و از دشمن غنيمت و فديه گرفتيد، از آنچه به دست آورديد که حلال و مطبوع است استفاده کنيد، بي شک خدا خطاپوش و صاحب رحمت است.
* پس هنگامي که با دشمن متجاوز روبه رو شديد همه نيروي رزمي خود را براي کشتن و سرکوب کردن او به کار ببريد تا آن گاه که نيروي هاي دشمن را مغلوب و بي حرکت کرديد باقي مانده نيروي بي حرکت دشمن را بگيريد و محکم ببنديد تا وقتي که جنگ پايان يابد، پس بعداً اسيران را بي فديه و يا با فديه آزاد کنيد...
2.انفال، آيات 67-69
3.محمد، آيه ي 4
4.انفال، آيه ي 69
5.طبري، جامع البيان، جزء 10، ص 45
6.همان
7.همان، ص 43
8.همان
9.تبيان، ج5، ص 157
10.جامع البيان، جزء 10، ص 42
11.تبيان، ج5، ص 156
12.همان
13.تنها گرفتن اسير در گرما گرم جنگ ممنوع نيست، بلکه هر کار ديگري نيز از توان رزمي سپاه حق بکاهد در حين جنگ ممنوع است اگر چه در قالب افعال مستحب باشد نظير نماز نافله و نشستن و دعا خواندن و ذکر گفتن و امثال اين ها و اين مطلق مقتضاي ملاک حکم و روح قانون است که با توجه به آن از مورد مذکور در آيه مزبور الغاي خصوصيت مي شود و حکم آن به موارد مشابه گسترش مي يابد.
14.سيره ابن هشام، ج1، ص 645
15.ابوعلي محمد بن عبدالوهاب بن سلام جبائي عالم متکلم معتزلي ( م 303 ه) اهل جبار بوده که جزء خوزستان و در طرف بصره قرار داشته است، وي و پسرش ابوهاشم هر دو از رؤساي معتزله اند و کتاب هاي کلام پر است از اقوال اين پدر و پسر و « جبائيان » بر اين دو اطلاق مي شود. (الکني و القاب، ج2، ص 129).
16.تبيان، ج5، ص 157
17.محمد، ايه ي 4
18.المنار، ج10، ص، 109
19.روح المعاني، جزء 10، ص 31
20.طبري، جامع البيان، جزء 10، ص 44 و المنار، ج10، ص 10، به نقل از: مسند احمد بن حنبل و صحيح مسلم.
21.محمد، آيه ي4
22.تبيان، ج5، ص 158
23.تفسير ابن کثير، ج2، ص 325 به نقل از: امام احمد بن حنبل.
24.يک نمونه از اين بشردوستي در بالاترين اوجش عملي است که رسول اکرم صلي الله عليه و آله پس از فتح مکه در اوج قدرتش با انسان هاي متجاوزي که قبلاً به خون او تشنه بودند انجام داد و به کساني که سال ها با او جنگيده بودند و عزيزترين عزيزانش را کشته بودند فرمود: من شما را حتي ملامت هم نمي کنم، برويد که همه آزاد هستيد.
25.محمد، آيه ي 4
26.تبيان، ج5، ص 158
27.تفسير ابن کثير، ج2، ص 326
28.تفسير القمي، ج1، ص 126 و 270
29.طبري، جامع البيان، جزء 4، ص 166
30.تفسير قرطبي، ج16، ص 226
31.الميزان في تفسير القرآن، ج9، ص 138و المنار، ج10، ص 96، چاپ 1369 قمري
32.الميزان في تفسير القرآن، ج9، ص 136
33.المنار، ج10، ص 98
34.روح المعاني، جزء 10، ص 29
35.طبري، جامع البيان، جزء10، ص 45
36.آل عمران، آيه ي 145
37.شوري، آيه ي 51
38.رعد، آيه ي 38
39.مريم، آيه ي 35
40.اليمزان في تفسير القرآن، ج9، ص 136-139
41.انفال، آيه ي1
42.همان، ج9، ص 2
43.همان، ص 139

منبع مقاله :
صاحبي، محمدجواد، بوستان کتاب، قم، مؤسسه بوستان کتاب، چاپ اول/ 1391



 

 



مقالات مرتبط
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط