امنیت اجتماعی در جامعه (3)

امنیت دراندیشه فقهی محمد باقر (محقق) سبزواری: «وی همانند بسیاری از اندیشمندان اسلامی میان عدالت با امنیت و رفع بی ثباتی وناامنی، تناسبی مستقیم برقرار می‌نماید. سبزواری حاصل نفی تقلی را امنیت به شمار می‌آورد که این دو
شنبه، 15 فروردين 1394
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
امنیت اجتماعی در جامعه (3)
امنیت اجتماعی در جامعه (3)

 

نویسنده: زینب مقتدایی
منبع:راسخون




 

چارچوب نظری تحقیق

دیدگاه و نظرات اندیشمندان اسلامی درباره امنیت

امنیت دراندیشه فقهی محمد باقر (محقق) سبزواری: «وی همانند بسیاری از اندیشمندان اسلامی میان عدالت با امنیت و رفع بی ثباتی وناامنی، تناسبی مستقیم برقرار می‌نماید. سبزواری حاصل نفی تقلی را امنیت به شمار می‌آورد که این دو نیز محصول عدالت ورزی نظام سیاسی می‌باشند.»
امنیت از نظرفارابی: «جامعه مدنی محصول تقسیم کار اجتماعی و تنها در جامعه ایمن و سرشار از امنیت وآبادی است که انسان به کمال و سعادتی که در خورآن است دست می‌یابد، از دید فارابی، اگر نیاز فطری و دلیل عقلانی برای بقا وکمال موجب پیدایش اجتماع مدنی انسان شده است؛ عاملی که سبب تداوم حیات و قوام این اجتماع می‌گردد، اصل تعاون همکاری و نه تغالب و ستیز و استیلاگری است. به عبارت دیگر، تعاون برای بقای جامعه مدنی ،برای بقا وکمال انسان هاست. بدیهی است محصول تعاون، امنیت و آرامش و محصول تغالب و ستیزه چیزی جز ناامنی و هرج و مرج نیست.»
امنیت از نظرامام خمینی (ره): ایشان درمورد اهمیت و اثرات آگاه سازی اجتماعی ومشارکت امنیتی مردم می‌فرمایند: آگاهی مردم ومشارکت و نظارت همگانی آن‌ها با حکومت منتخب خودشان، خود بزرگترین ضمانت حفظ امنیت درجامعه است. چنان که ملاحظه می‌شود، امام خمینی (ره) حفظ امنیت درجامعه را درگرو آگاهی و اطلاع مردم و مشارکت آنان می‌دانند و دراین خصوص مردم را به حضورفرا می‌خوانند، تادرکنار دستگاه های حکومتی برای حفظ امنیت جامعه، کوشش نمایند.

امنیت از دیدگاه اندیشمندان خارجی

افلاطون: وی در آثار متعدد خود، به ویژه در کتاب معروف به جمهوری و کتاب نوامیس معروف به قوانین، خواهان جامعه ای آرمانی (مدینه‌ی فاضله) است که درآن همه مردم از امنیت اجتماعی برخوردار باشند. او معتقد است، نباید گذاشت، هم در فرد و هم در جامعه یکی از قوا بر دیگری پیشی گیرد زیرا هم در فرد و هم در جامعه تزلزل و انحطاط به میان خواهد آمد و امنیت ناپدید خواهد شد.
امیل دورکیم: «امیل دورکیم جامعه شناس بزرگ فرانسوی جامعه را به عنوان یک کل درنظرگرفته است وآن را متشکل از همبستگی افراد می‌داندکه وجود یک فشار اجتماعی برای کنترل و نظارت براعمال افراد لازم وضروری است. به نظر دورکبم همبستگی اجتماعی یک پدیده اخلاقی ومعنوی است. یعنی؛ همین همبستگی اجتماعی که عامل حفظ جامعه و نظم اجتماعی است،خود از اشتراک اخلاقی یا اخلاقیات مشترک ریشه می‌گیرد که از آن تحت عنوان وجدان اجتماعی یاد می‌کند. وجدان جمعی به نحو خیلی ساده، شامل مجوعه باورها واحساسات مشترک دربین حد وسط اعضای یک جامعه خواهد بود. وجدان جمعی، طبق تعریف در تمامی گستره جامعه پراکنده است.وجدان جمعی از شرایط خاصی که افراد در آن قراردارند مستقل است. افراد می‌گذرند ولی وجدان جمعی باقی می‌ماند. وجدان جمعی، درشهرهای بزرگ و کوچک ودرحرفه های متفاوت، همواره یکی است. همچنین وجدان جمعی به نوعی روح جامعه است. بالأخره وجدان جمعی صورت عام وخاص دارد. روح جمعی حالت اختصاصی و فرعی وجدان جمعی است. مانند هنجارها و ارزش‌هایی که در اجتماعات خاص مثل خانواده،گروه شغلی، دولت، نهادهای آموزشی ومذهبی وجود دارد. بنابراین، دورکیم عنصر معنوی را در دوام یک جامعه مؤثر دانسته است و بین همبستگی اجتماعی وامنیت یک نوع رابطه برقرار می‌کند. به این صورت که هر چه در جامعه‌ای ارزش‌ها و هنجارهای مشترک در سطح قوی‌تر وجود داشته باشند، نظم اجتماعی عینیت و ظهور بیشتری دارد. بالعکس زمانی که باورها و عقاید مشترک تنزل یابد، سبب تنزل همبستگی اجتماعی و در نتیجه افزایش هرج و مرج و خشونت، جرم و ناامنی خواهد شد. بنابراین، ازنظردورکیم امنیت زمانی درجامعه وجود دارد که همبستگی اجتماعی یا وجدان اجتماعی وجود داشته باشد. وافرادجامعه خود را مقید به رعایت حقوق دیگران می‌دانند. لازم به ذکراست، که دورکیم قواعد حقوقی رابرای ایجاد همبستگی اجتماعی نیز ضروری دانسته است وکنترل‌های رسمی را شرط لازم والتزام های اخلاقی راشرط کافی برای انتظام اجتماعی می‌داند.»
تونیس: «تونیس آلمانی با طرح مفاهیم «گمینشافت» و «گزلشافت» به تبیین و بررسی مفهوم امنیت اجتماعی در شهرها می‌پردازد. از نظر او گمینشافت نشان دهنده اجتماع و گزلشافت نشان دهنده جامعه است. گمینشافت با پیوند نزدیک، صمیمانه، شخصی و علاقه به رفاه همدیگر مشخص می‌شود. گزلشافت بررقابت به نفع شخص، کارآیی، پیشرفت و تخصص استوار است.»
ماکس وبر: در باب امنیت اجتماعی در شهرها معتقد است که: «هر چقدر تعداد افراد وارد شده در کنش متقابل بیشتر شود، شناخت شهروندان از یک دیگر کمتر شده، فرایند کنترل اجتماعی غیررسمی و مردمی هر چه بیشتر ضعیف می‌شود و راه برای کج روی و بی نظمی و از بین رفتن امنیت بیشتر می‌گردد.»
جورج زیمل: معتقد است «با افزایش تراکم جمعیت درشهرها، شدت کنترل اجتماعی کاهش می‌یابد در نتیجه احساس تنهایی وگمنامی شهروندان بیشتر شده، فردیت آن ها مورد تهدید قرار می‌گیرد.»
مرتن: تعارض ساختاری در شهر را باعث افزایش بی نظمی و ناامنی می‌داند.
ساترلند: معتقد است «هرچه شهروند باتعداد بیشتر ومتفاوت تری در کنش متقابل باشد احتمال بی نظمی و ناامنی افزایش می‌یابد.»

نظریه پردازان امنیت اجتماعی

از منظر جامعه شناسی سطوح متعددی برای امنیت در نظرگرفته شده است که مهمترین آن ها امنیت در سطح خرد و کلان است. بر این اساس تعاریف مربوط به امنیت حداقل در سه دسته تقسیم می‌شوند:
دسته اول تعاریفی هستند که بر تهدید هویت جمعی تأکید دارند. بوزان امنیت اجتماعی را به حفظ مجموعه ویژگی هایی ارجاع می‌دهد که بر مبنای آن افراد خود را عضو گروه خاصی تلقی نموده اند. از دیدگاه وی امنیت اجتماعی عبارت است از توانایی گروه‌های مختلف صنفی، قومی، محلی و... در حفظ هستی و هویت خود. در واقع، بوزان امنیت را حالت فراغت از هویت جمعی و گروهی تلقی می‌کند. دسته دوم تعاریف، امنیت را به عنوان فقدان هراس از ویرانی و تهدید ارزش های جامعه می‌دانند. اگر امنیت اجتماعی را شامل تمهیداتی برای حفظ زندگی اعضای جامعه و سپس حفظ راه و روش زندگی آنان بدانیم، بنابراین می‌توان امنیت اجتماعی را رفع تهدید از عنصر اتصال دهنده اعضای جامعه به یکدیگر در نظر گرفت.
این نوع تعریف از امنیت شامل: امنیت حاصل فضای اجتماعی است؛ * این فضای اجتماعی سطح کلان یا دولت به معنای عام را در بر نمی‌گیرد، * امنیت اجتماعی فقط به سطح امنیت فرد محدود نمی‌شود؛ * امنیت اجتماعی بر مجموع های از افراد تأکید می‌کند که عنصر یا عناصری ویژه، مانند: جنسیت، قومیت، مذهب و... آنها را به هم مرتبط می‌سازد؛ * زمانی که ارزش های اتصال دهنده افراد تهدید گردد، امنیت اجتماعی متزلزل می‌شود.
دسته سوم از تعاریف، بر فراغت جمعی از تهدیدی که عمل غیرقانونی دولت یا دستگاه یا فرد و یا گروهی که در تمام یا قسمتی از جامعه به وجود آورده است، تأکید می‌ورزد. از میان دسته های مطرح شده، در این تحقیق نظریه مربوط به مکتب کوپنهاگن را به کار می‌بریم. نظریه پردازان امنیت اجتماعی چون گیدنز، بوزان، مولار، ویور، میتار و تونیس هویت را به مثابه روح جامعه قلمداد کرده اند که در تبیین امنیت و امنیت اجتماعی مورد توجه قرار می‌گیرد. زیرا با توجه به تغییرات سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و فناوری که به سرعت در حال رخ دادن در سطح جهان می‌باشد؛ عطف توجه به بسترها و زمینه‌های اجتماعی امنیت امری ضروری و انکار ناپذیر است. بنابراین امنیت اجتماعی از این دیدگاه نوعی فرایند تولید و حفظ تعلقات و پیوندهای متقابل درون هریک از واحدهای اجتماعی و میان واحدهای اجتماعی است که می‌تواند در یک نظام اجتماعی به منظور پاسداری و حراست از حیات واحدها، گروه‌های اجتماعی یک جامعه و تضمین بهره‌گیری آنان از منافع و ارزش‌ها یا همان فرصت ها استفاده کند. بنابراین فضای فکری نظریه پردازان امنیت اجتماعی بر مبنای زایش دولت های ملی و طرح منسجم ملی گرایی در عرصه روابط سیاسی است، بنابراین محور اصلی امنیت اجتماعی در حوزة یک دولت ملی امکان تحقق پیدا می‌کند. با توجه به اهمیت چنین موضوعی مهمترین نظریه پردازان امنیت و امنیت اجتماعی را به صورت موجزة مورد در سطور ذیل تشریح و تبیین می‌کنیم.

-گیدنز و امنیت

آنتونی گیدنز جامعه شناس معاصر، در مورد امنیت به اختصار اشاره به مبحث امنیت می‌کند و تمرکز بر امنیت وجودی می‌کند. گیدنز در کتب تجدد و تشخص به تحلیل مفهوم خود و ساختارهای نوین هویت شخصی در ارتباط با هویت در جامعه مدرن می‌پردازد؛ همچنین در کتاب پیامدهای مدرنیت با تحلیل ابعاد نهادی مدرنیت و وابستگی سرمایه داری، صنعت، قدرت نظامی و کنترل اجتماعی پرداخته است. وی در تعریف امنیت بیان می‌کند که «اعتماد و امنیت، خطر کردن و در معرض خطر قرار گرفتن چیزهایی هستند که به مناسبت های تاریخی مختلف در جامعه متجدد وجود داشته است و دارد. اعتماد و مخاطره امنیت و خطر، این ویژگی های دو قطبی و تعارض آمیز مدرنیت در همه جنبه‌های زندگی روزانه تأثیر می‌گذارد و بار دیگر در هم تنیدگی خارق العاده موقعیت محلی و جهانی را نشان می‌دهد.» به نظر وی امنیت و اعتماد زمانی ضرورت پیدا می‌کند که ناشی از فاصله گیری روزافزون زمانی و فضایی، در جامعه مدرن باشیم و دیگر اطلاع کاملی از پدیده های اجتماعی نداشته باشیم. بنابراین اعتماد عبارت است از «اطمینان قابل اعتماد بودن یک شخص یا یک نظام با توجه به مجموعه معینی از برون داده ها یا رویدادها؛ یعنی ایمان به صداقت یا عشق دیگری و یا درستس اصول انتزاعی ( دانش فنی) اعتماد نه تنها در جامعه مدرن به معنای عام آن، بلکه در مورد ژتون های نمادین و نظام های تخصصی که در جهت برکندن زندگی در جهان مدرن عمل می‌کنند، نیز از اهمیت بسیار زیادی برخوردار است. برای مثال اقتصاد پولی و نظام حقوقی در شرایطی می‌توانند به فعالیت خود ادامه دهند که افراد جامعه به آن ها اعتماد داشته باشند.»
گیدنز تأکید بر این می‌کند که برای درک ضرورت توجه به امنیت باید به سیمای مخاطره آمیز بودن جامعه مدرنیته به دقت توجه کرد، وی این سیما را جهانی شدن مخاطرات نامیده است. این خطرات در سرتاسر جهان افراد را تحت تأثیر خود قرار داده است. مانند تقسیم کار جهانی این خطرات بر سرنوشت تمام افراد جهان اثر گذار است. با توجه به این مسئله «امنیت را می‌توان موقعیتی خواند که در آن با یک رشته خطرهای خاص مقابله یا به حداقل رسانده باشد. تجربه امنیت به تعادل اعتماد و مخاطره بستگی دارد. امنیت معنای بالفعل و چه به معنای تجربی آن، ممکن است به مجموعه هایی از آدم ها، تا به مرز امنیت جهانی یا به افراد ارتبط داشته باشد. به این ترتیب گیدنز مصونیت در برابر خطرها را امنیت تعریف کرده است. در نظر گیدنز خطر و امنیت دو روی سکه را تشکیل می‌دهند به گونه ای که وقتی روی امنیت در دست است خطر رخت بر بسته است و بالعکس زمانی که با خطر دست و پنجه نرم می‌کنیم، امنیت مخشوش و پنهان است.»
گیدنز در بحث امنیت اشاره به مفهوم امنیت وجودی می‌کند، ضرورت این مفهوم برای مقاومت در مقابل هجوم گسترده و بی سابقه مخاطرات نهادهای مدرنیته است، بنابراین امنیت وجودی عبارت از «ایمن بودن یعنی در اختیار داشتن پاسخ هایی در سطح ناخودآگاه و خودآگاهی عملی برای بعضی پرسش های وجودی بنیادین که همه آدمیان طی عمر خود به نحوی مطرح کرده اند. به عبارت دیگر این اصطلاح به اطمینانی بر می‌گردد که بیشتر آدم ها به تداوم تشخیص هویت خود و دوام محیط های اجتماعی و مادی کنش در اطراف خود دارند. وی بیان می‌کند که ما برای زیستن و گذارندن عمر خود معمولاً مسائل و موضوعاتی را مسلم قطعی می‌پنداریم که بر اساس قرن ها جستجو و تعمق متفکران و فیلسوفان در برابر نگاه های شکاکانه تاب نخواهد آورد و طراوت و اصالت خود را از دست خواهد داد. این گونه موضوع ها در برگیرنده پرسش هایی هم خواهد بود که آن ها را به طور اخص مسائل وجودی می‌نامد. این ها به طور معمول پرسش هایی هستند درباره زمان، فضا، پیوستگی و هویت. در حالت عادی، افراد پارامترهای وجودی فعالیت خود را مسلم و تضمین شده می‌انگارند، فعالیتی که بوسیله قراردادهای اجتماعی معینی که پذیرفته اند و رعایت می‌کنند مورد تأیید و تقویت قرار می‌گیرد، ولی به هیچ وجه پابرجا و قطعی تلقی نمی‌شود. اندیشه امنیت وجودی از نزدیک به این خصیصه ضمن خودآگاهی عملی، به سرپوش گذاری های متصور از عملیات جاری زندگی روزمره به حساب آید، هرج و مرج در کمین نشسته است و این هرج و مرج به معنای از هم پاشیدگی و بی نظمی بلکه به معنای از دست رفتن مفهوم واقعیت اصیل اشیا ءو دیگر اشخاص است.»
با توجه به این امر امنیت وجودی که حاصل اعتماد به تعاریفی از زندگی است که هویت و هستی انسان بر مبنای آن سامان می‌گیرد، امنیتی درونی و روانی است. به اعتقاد گیدنز، امنیت وجودی در خانواده پایه ریزی شده است و بر پایه اعتماد بنیادی که منشاء آن لطف و محبت بی دریغ والدین بویژه مادر است، استحکام می‌یابد. او به رغم آنکه وجود خانواده را برای سامان بخشی به امنیت وجودی کودک لازم می‌داند آن را شرط کافی نمی‌داند چنانکه ارتباط ناب به منظور برخورداری از روابط گرم و عاطفی در سایر مراحل زندگی انسان یاد می‌کند، آن را شرط کافی برای امنیت وجودی می‌داند. بنابراین انسان در تمام مراحل زندگی در پی تکوین امنیت وجودی خویش است و این امر از بدو تولد از طریق خانواده و سپس دوستان ادامه می‌یابد. به این ترتیب، بر اساس نظریات گیدنز می‌توان به نکاتی پیرامون امنیت دست یافت «اول آنکه امنیت به خودی خود قابل تعریف نیست و بر مبنای بود و نبود خطر قابل تعریف می‌شود، دوم آنکه امنیت یک فرایند زمانی است که طی زمان شکل می‌گیرد و در هر لحظه بر اساس برآورد خطر تغییر می‌کند. سوم آنکه وجه ذهنی و فکری امنیت در جهان مدرنیته بسیار مهمتر از وجه عینی امنیت است. چراکه بسیاری از خطرات به یمن تکنولوژی به کنترل درآمده اند و بسیاری خطرات جدید نیز مانند مخاطرات زیست محیطی یا جنگ هسته ای قابل پیش بینی و کنترل نیستند. بنابراین آنچه در این گردونه مدرنیته، از دست انسان بر می‌آید تضمین سلامت امنیت روحی و روانی اش است که با تشکیل هویت مطلوب در سایه امنیت وجودی میسر است. چهارم آنکه، در جهان مدرن که بسیاری از وجوه زندگی انسان از تعلیق محیط و محله آزاد است باز نیاز انسان به خانواده همچنان باقی است و خانواده هنوز به عنوان بنیادی ترین نهاد در جامعه به نقش آفرینی می‌پردازد. پنجم آنکه گیدنز امنیت وجودی را به عنوان بعد اساسی امنیت در نظر می‌گیرد. امنیت وجودی که ضمن اطمینان به شناخت ها، هستی شناسی فرد را سامان می‌بخشد، پایه و بنیان وجود آدمی را در می‌نوردد و به اعتقاد گیدنز برخورداری از چنین امنیتی، تکیه گاه و بنیان سایر وجوه امنیت را تشکیل خواهد داد. داشتن شخصیت و هویتی استوار و بدون تزلزل شرط اول برای مقابله با سایر خطرات خواهد بود و بالعکس شخصیتی مضطرب و مشوش با وجود شرایط متقن و مطمئن از آرامش و اعتماد بی بهره است. ششم آنکه گرچه گیدنز سعی کرده است به اعتماد و امنیت وجوه عینی ببخشد. ولی در نهایت بر اهمیت بعد ذهنی تأکید فراوان می‌کند. به طوری که او سیاست زندگی را نیز در همین جهت دانسته است. گیدنز از شیوه زندگی و سیاست زندگی به عنوان دو وجه متفاوت حیات انسان نام می‌برد. شیوه زندگی همان الگوی مصرفی است که جامعه مدرن پیش روی انسان نهاده است و با مصرف هرچه بیشتر کالاها و دریافت خدمات به منزلت اجتماعی بالاتری نایل می‌شود. اما سیاست زندگی از داستان تحقق انسان حکایت می‌کند. یعنی انسان در چه راه و به چه شیوه ای خود را تعریف و تحقق می‌بخشد. سیاست زندگی که بر زندگی به شیوه دلخواه تاکید می‌کند، باعث رضایت می‌شود و خشنودی انسان به همراه می‌آورد.»
بنابراین گیدنز برای جوامع مختلف که از سطوح مختلف مدرنیته بهره مند هستند دو وجه زندگی را در ادامه دو وجه از امنیت طرح می‌نماید: در وجه عینی شیوه زندگی، امکان زندگی برای تمام افراد به گونه ای فراهم است که جامعه مدرن تعریف می‌شود. در این جامعه افرد از سطح قابل قبولی برای گذارن زندگی و انتخاب شیوه زندگی بهره مند هستند. اما در بحث امنیت ذهنی که معطوف به خشنودی و رضایت فرد از خویش می‌باشد، فرد با نحوه انتخاب راه و روش زندگی خود این وجه محقق خواهد شد. یعنی به گونه ای که فرد زندگی می‌کند که دوست دارد. در این دوجه ارتباط ناب در راستای استمرار امنیت وجودی، منبع انرژی برای پیشبرد اهداف سیاست زندگی در نظر گرفته می‌شود. وی معتقد است که وجود احساسات گرم، عطفی و صمیمی به مانند محافظی در اطراف انسان عمل می‌کنند و او را از بسیاری تشویش ها و اضطرابات رهایی بخشیده که همان احساس ناامنی است.

- بوزان و امنیت اجتماعی

وی امنیت اجتماعی را با توانمندی ها و ظرفیت های یک جامعه در جهت حراست و حفظ الگوهای سنتی زبان، فرهنگ، مذهب، هویت و عرف ملی شاخص سازی کرده است. و از این نگاه حراست از عناصر اصلی انسجام اجتماعی جامعه را شرط محقق امنیت برای بقاء و استمرار جامعه دانسته است.
بوزان بحث خود را در باب امنیت اجتماعی با بیان معنای ارگانیکی نهفته در این تئوری آغاز می‌کند و معتقد است زمانی امنیت اجتماعی مطرح خواهد بود که نیروی بالقوه یا بالفعلی بعنوان تهدیدی برای هویت افراد جامعه وجود داشته باشد. امنیت اجتماعی از نظر بوزان به حفظ مجموع ویژگی هایی ارجاع دارد که بر مبنای آن افراد خودشان را بعنوان عضو یک گروه اجتماعی قلمداد می‌کنند یا به بیان دیگر معطوف به جنبه هایی از زندگی فرد می‌گردد که هویت گروهی او را سامان می‌بخشند. بوزان ممنوعیت به کارگیری زبان، نام ها و لباس ها از طریق بستن مکان های آموزشی و دینی یا تبعید و کشتار اعضای یک اجتماع را، از جمله عواملی می‌داند که امنیت اجتماعی را تهدید می‌نماید. در واقع آنچه باعث می‌شود گروه اجتماعی سامان گیرد احساس وابستگی و تعلقی است که میان اعضای گروه وجود دارد و به آن ها کلیت یکپارچه ای می‌بخشد که مبنای تعریف اعضاء، ازهستی خویش خواهد بود و شناسایی دیگران بعنوان بیگانه و خارجی. پس گروه اجتماعی آن کلیت خاصی است که به دلیل اشتراک اعضای گروه در اندیشه و باورها، احساسات و عواطف، کردار واعمال بوجود آمده است و از آن بعنوان «ما» یاد می‌کنند بطور مثال ما ایرانیان، ما زنان، ما مسلمانان، ما اعراب، و غیره. حال هر عامل و پدیده ای که باعث اختلال در احساس تعلق و پیوستگی اعضای گروه گردد در واقع هویت گروه را به مخاطره انداخته و تهدیدی برای تهدید امنیت اجتماعی قلمداد می‌گردد. بدین جهت است که بوزان مفهوم ارگانیکی امنیت اجتماعی را هویت دانسته و امنیت اجتماعی را مترادف امنیت هویت تلقی می‌نماید.

1. امنیت اجتماعی و تامین اجتماعی

بوزان بر درک مفهوم امنیت اجتماعی بعنوان امنیت هویت تاکید و دو اشتباه مفهومی در باب کلمه Societal
را یادآور شده است.
اول آنکه امنیت اجتماعی مانند تأمین اجتماعی در نظر گرفته نشود چرا که تأمین اجتماعی درباره افراد و بطور گسترده تر در اقتصاد مطرح است ولی امنیت اجتماعی درباره جمع های بشری و هویتشان می‌باشد و به سطح افراد و بطور اخص به پدیده های اقتصادی قابل تقلیل نیست. بلکه به سطح هویت های جمعی و کنش هایی که به منظور دفاع از هویتها، تحت عنوان. «ما» صورت می‌گیرد، نظر دارد. امنیت مورد نظر بوزان، بیشتر دولت محور است و کمتر به ابعاد و تحولات فرهنگی و اجتماعی جدیدی توجه دارد که از این حیث، مورد نقد قرار گرفته است. «به نظر ویور که از پایه گذاران مکتب کپنهاک است، رهیافت بوزان با تحویل معنای امنیت اجتماعی و ادغام ان با امنیت ملی، مفهوم هویت را نا دیده می‌گیرد. او پیشنهاد می‌کند که امنیت اجتماعی هم تراز با امنیت زیست محیطی، امنیت سیاسی و امنیت اقتصادی نیست، بلکه این مفهوم هم سنگ امنیت ملی است.»

2. تفاوت جامعه و اجتماع

دوم آنکه جامعه برای بیان گسترده تر و مبهم تر جمعیت دولت بکار گرفته می‌شود که بر پایه سرزمین و شهروندان رسمی استوارست. در حالی که اجتماع به گروهی که هویت خاصی را یدک می‌کشد، مربوط می‌شود. بطور مثال جامعه سودان شامل جمعیتی است که تحت حاکمیت دولت سودان قرار دارند و از واحدهای اجتماعی گوناگون از جمله اعراب وسیاهان آفریقایی تشکیل شده است. اما زمانی که از اجتماع اعراب یاد می‌کنیم در واقع منظورمان گروه هایی است که نمایانگر هویت یکسانی هستند.
بوزان، جامعه را شامل هویت، خودپنداری اجتماعات و افرادی که خودشان را بعنوان اعضای اجتماع قلمداد می‌کنند، می‌داند. در حالی که به نظر وی اجتماع شامل گروه‌هایی است که دارای هویت یگانه باشند.
تعریف بوزان از اجتماع با تعریف ویور از جامعه یکسان می‌باشد. به بیان ویور جامعه عبارت است از مجموعه‌ای از نهادها که با احساس هویت مشترکی درهم آمیخته اند. بنابراین به نظر ویور:
اولاً یک ملت حالت خاصی از جامعه است.
ثانیاً جامعه بطور ذاتی با خاک و سرزمین پیوند ندارد.
و ثالثاً اعضای جامعه ممکن است با یکدیگر توافق نداشته باشند اما با یکدیگر همبستگی دارند تا خودشان را در مقابل تهدیدات بیرونی محافظت نمایند.

- مولار و امنیت اجتماعی

همانطور که اشاره شد بخشی از گفتمان حاکم بر امنیت اجتماعی وجه سلبی آن می‌باشد، که ناشی از این مسئله است که شرایط فارغ بودن از ترس، خطر، زیان و صدمه را برای گروه های اجتماعی یا کلیه شهروندان یک نظام اجتماعی جهت برخوردار بودن از شرایط اطمینان خاطر و آرامش از سوی دولت یا حاکمیت با توسل به زور و قدرت فراهم کرد. چنانکه مولار خاطر نشان می‌کند، امنیت اجتماعی زمانی حاصل می‌شود که جامعه تهدیدی در باب مولفه های هویتی خود احساس کند. «به نظر مولار امنیت اجتماعی مقوله ای است که افراد و دولت به همراه یکدیگر در تأمین آن سهیم و شریک هستند و از این رو، بتدریج و همگام باغیر قابل تفکیک شدن دولت و جامعه از یکدیگر،همین حالت در خصوص ناامنی آن دو مصداق پیدا می‌کند. در حال حاضر با توجه به کاهش کنترل حکومت ها بر جوامع خود، ظهور جنبش های جدایی طلب،فراملی، افزایش روزافزون مهاجرت و جریان حرکت پناهندگان و چهارچوب های در حال تحول داخلی و خارجی بررسی روابط دولت و مردم امری اجتناب ناپذیر است. و تعریف گفتمان جدید امنیتی برای تنظیم روابط میان مردم و دولت ها در قالب گروه های اجتماعی ضروری می‌باشد. وی در همین راستا مفهوم امنیت اجتماعی را بیان می‌کند. مولار تاکید دراد که امنیت اجتماعی را به عنوان یک مفهوم فرضی برای هر جمع انسانی به کاربرد. و آن را عبارت می‌داند از قابلیت حفظ شرایط قابل پذیرش داخلی برای تکامل الگوهی سنتی زبان، فرهنگ، انجمن ها، مذهب، هویت ملی و رسوم. بدین ترتیب امنیت جوامع آشکارا با امنیت سیاسی پیوند دارد، اما مجزا از آن است. امنیت سیاسی به ثبات سازمانی کشورها، نظام های دولت و ایدئولوژی های که به دولت ها و حکومت ها مشروعیت می‌بخشد، مربوط می‌شود اما امنیت اجتماعی به بقای گروه هایی توجه دارد که به جهت اشتراک اعضای آن در اندیشه، احساس و اعمال، کلیت یکپارچه‌ای را تشکیل می‌دهند که از آن به عنوان هویت یاد می‌شود.» در جهان امروز، مرزهای دولت و جامعه به ندرت قرینه و منطبق بر هم هستند. بنابراین، کلید تقرب به جامعه ایده ها و کردارهایی است که افراد را به عنوان اعضای یک گروه اجتماعی معرفی می‌کند. جامعه شامل هویت و ذهنیت فردی اجتماعات و آن افرادی است که خود را به عنوان اعضای یک اجتماع یا جامعه خاص می‌شناسد. این امر باعث می‌شود که امنیت اجتماعی به عنوان امنیت جامعه یا گروه ها و جمع های شکل دهندة جامعه درک و فهم شود. مولار در پاسخ به اینکه امنیت برای چه کسی و در برابر چه چیزی؟ امنیت را به سه شکل امنیت ملی، امنیت انسانی، و امنیت اجتماعی تقسیم می‌کند. «از نظر او در امنیت ملی، مرجع امنیت دولت است و تهدیداتی که حاکمیت و قلمرو سرزمینی آن را با خطر مواجهه می‌سازد، تهدید امنیتی است. ئر امنیت انسانی، مرجع امنیت، فرد است و هر چیزی را نیز آن شکل از امنیت می‌داند که مرجع آن گروه‌های اجتماعی است.»



 

 



مقالات مرتبط
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط