نویسنده: زینب مقتدایی
منبع:راسخون
منبع:راسخون
جوامع امروزی مخصوصاً کلان شهرها به سطوح بسیار بالایی از پیچیدگی رسیده اند و همچنین درجه بالایی از تغییرات کوتاه مدت و بلند مدت را تجربه می کنند. افزایش مسافرت ها و مهاجرت ها، افزایش مداوم قیمت یا اجاره مسکن و عوامل اجتماعی دیگر باعث شاوغی محله ها و جابه جایی های مداوم بسیاری از افراد و خانواده ها شده که به نوبه خود موجب عدم امکان به دست آوردن شناخت از همسایگان و هم محله ایی ها شده است. از طرف دیگر افزایش انواع جرم ها و بزهکاری ها از جمله: سرقت، کیف قاپی، قتل، و ... از حالت یک پدیده اجتماعی ساده خارج شده و به شکل یک مشکل و معضل اجتماعی در آمده است که نه تنها سلامتی و امنیت جامعه را به مخاطره می اندازد بلکه هزینه های مالی و روحی زیادی را به شهروندان تحمیل می کند و احساس عدم امنیت و ترس از جرم را به یکی از مشکلات اصلی افراد تبدیل کرده است. از طرف دیگر، افزایش سریع و گسترده وسایل ارتباط جمعی و دسترسی نسبتاً آسان اکثر افراد جامعه به آن ها و در نتیجه اطلاع یابی از مسائل مربوط به وقوع جرم و بزهکاری ها باعث شده که احساس امنیت افراد در شهرها به شدت کاهش یابد. با عنایت به اینکه احساس امنیت یکی از اساسی ترین نیازهای اولیه انسان است، بدیهی است این سطح از ناامنی می تواند تأثیرات بسیار مخربی بر زندگی انسان ها داشته باشد.
بنابراین واژه شناسان، امنیت را به آرامش نفس و نبودن بیم و هراس معنا کردهاند و امنیت را حالتی برشمردهاند که انسان در آرامش و آسودگی آنرا احساس میکند و این آرامش میتواند از آن نظر باشد که تواناییها، امکانات و داراییهای انسان با هیچ خطر و تهدیدی مواجه نیست و از این جهات در امان است.
امنيت از نيازها و انگيز ه هاي اساسي انسان به شمار مي رود، به طوري كه با زوال آن آرامش خاطر انسان از بين مي رود و تشويش، اضطراب و ناآرامي جاي آن را مي گيرد و مرتفع شدن بسياري از نيازهاي آدمي در گرو تأمين امنيت است، به طوري كه آبراهام مازلو نيز در سلسله مراتب نيازها، احساس امنيت را بلافاصله پس از ارضاي نيازهاي اوليه قرار مي دهد. امنيت مقوله اي اساسي در هر نظام اجتماعي است و كشورها اولويت اول خود را به برقراري امنيت در جامعه اختصاص مي دهند، اما اينكه بخواهيم در جامعه اي صد در صد امنيت وجود داشته باشد، امكانپذير نيست، چرا كه جامعه از افرادي با آداب و رسوم و فرهنگ هاي مختلف تشكيل شده و همواره درصدي از جرم و جنايت در هر جامعه اي وجود دارد و اين امر تا حدي طبيعي است و به همان نسبت نيز احساس ناامني وجود دارد. اما گاهي اتفاق مي افتد كه اين احساس بيش از حد در بين مردم به وجود مي آيد و اين امر در جامعه معضل تلقي مي شود و بايد با دقت بيشتري به آن پرداخته شود.
پس امنیت اجتماعی یکی از ارکان اساسی و به یک تعبیر شاهکلید زندگی است و این به آن معنا است که تصور زندگی سالم و هدفمند بدون آن امکانپذیر نخواهد بود و درست به همین رو دولت ها در تحقق آن بسیار در تکاپو و تلاشند، گرچه تأثیر متقابل امنیت اجتماعی بر اقتصاد، تولید، توسعه، سیاست و فرهنگ غیرقابل انکار است زیرا تحقق امنیت اجتماعی به مفهوم فراهم بودن بسترهای تولید، اقتصاد، تجارت، علم و فرهنگ و اداره شهرها و کشور است به این ترتیب موضوع امنیت اجتماعی از موضوعات بسیار مهم به شمار میرود.
بنابر این امنیت اجتماعی همواره به عنوان یکی از نیازهای اساسی هر جامعة انسانی مطرح بوده است، زیرا وجود این پدیده در سطح جوامع نظم و بقاء را به عنوان مهمترین کارکرد اساسی خود به وجود میآورد. در واقع این پدیده از اصلیترین و اساسیترین کار ویژههای نهاد اجتماعی حکومت یا همان دولت می باشد؛ که مردم حق خود را در مورد دفاع از حریم عمومی و خصوصی، حفظ جامعه به نهاد اجتماعی حکومت تفویض میکنند، که این مسئله بر اساس دیدگاه نخبهگرایی بیانگر نقش بارز نهاد اجتماعی حاکمیت در تأمین امنیت در سطح جامعه بر عهده حکومت می باشد. در مقابل این ایده، باید اشاره به این کرد که آنچه منشاء این فرایند است باید در فرایندهای بنیادی تر مورد بحث قرار گیرد؛ که این فرایند (امنیت اجتماعی) در بطن جامعه جای دارد؛ بنابراین استمرار وجود ارزش های فرهنگی، فرایند اجتماعی شدن، وفاق و همکاری اجتماعی و.... در بین شهروندان می تواند از مهمترین عوامل ارتقاء و تقویت امنیت اجتماعی به صورت واقعی باشد؛ در حالی که نظام های دولتی و حکومتی با توسل به قدرت نظامی شان و اقدامات و خط مشی های قهرآمیز و اجباری امنیت از جمله امنیت اجتماعی را می خواهند بسترسازی نمایند.
امنیت اجتماعی (جامعه ای) حلقه واسط بین امنیت فردی و امنیت ملی است، که در تلاش است با یک نگاه کلان و جامع، یکپارچگی و انسجام لازم را میان امنیت، شهروندان و حاکمیت بسترسازی کند. در واقع هدف آن است که امنیت را به مثابه فرایند اجتماعی مطرح سازد که بدون آن اساساً زندگی بی معنا و پر خطر می باشد. صرفاً در هنگام جنگ و هرج و مرج بحث امنیت و ایمنی بودن جامعه نباید محور امور قرار گیرد، بلکه در وضعیت اجماع عام و کلی و انسجام تام اجتماعی در سطح جامعه امنیت از بعد اجتماعی باید مورد توجه قرار گیرد.
در مطالعات جامعه شناختی باید عنوان کرد که از دو بُعد می توان از این نوع امنیت بهره برد. اول اینکه این نوع امنیت در سطح جامعه از حیث ضرورت حیات اجتماعی برای بقای هر جامعه ای لازم می باشد؛ دوم اینکه از حیث تأثیر گذاری در کم و کیف امور اجتماعی،سیاسی، دولتی و حکومتی که جامعه با بحران ها و مسائلی روبرو است، این پدیده در سطح جامعه لازم است. بنابراین طرح و تدوین چارچوب جامعه شناختی برای این پدیده در حال حاضر برای هر اجتماعی از جمله جامعة خودمان لازم به نظر می رسد.
دانش جامعه شناسی، امنیت را در بستر روابط و مناسبات سیاسی، اجتماعی در سطح جامعه و در میان شهروندان مورد مطالعه و بررسی قرار می دهد. همچنین سه رکن اساسی این حوزه را باید امنیت اجتماعی- سرمایه اجتماعی و جنبش های اجتماعی دانست،که ترسیم جامعه شناسی امنیت بدون این سه مؤلفه میسر نیست. زیرا با ترسیم این سه شاخص می توان به مکانیسم ایجاد و گسترش امنیت در زمینه اجتماعی متمرکز شد. بنابراین در جامعه شناسی امنیت متغیرهایی مانند «وفاق اجتماعی،همکاری گروهی،احساس تعلق خاطر به ارزش های اجتماعی، سرمایه و ظرفیت اجتماعی، گروهاندیشی، اعتماد اجتماعی، تشکلها و جنبش های اجتماعی و به طور کل مرجعیت گروه به مثابه شکل دهنده امنیت و احساس ایمنی مورد بحث قرار می گیرد. بر اساس مطالعه چنین شاخص هایی است که شکنندگی یا استحکام اجتماعی واحدهای سیاسی مشخص میشود.» با توجه به این مؤلفه ها و متغیرها می توان نتیجه گرفت که جامعه از آسیب پذیری داخلی اندک و در نتیجه امنیت ملی پایدار و مناسب بر خوردار است.
در مجموع امنیت اجتماعی و جامعه شناسی امنیت، حفظ حریم اجتماعی (عمومی، خصوصی و خانوادگی) رفع خطرات و استفاده بهینه از فرصت ها را شامل شده، همچنین در سایه این پایداری می توان ارتقاء سطح زندگی اجتماعی را به همراه اتخاذ تدابیری در جهت کسب فرصت های زندگی شهروندان ایجاد نمود، و به همراه آن ارزش های اجتماعی، احساس ما بودن، و توانمندی های اجتماعی شهروندان و.... را در جهت توسعه پایدار و پیشرفت همه جانبه بسترسازی کرد.
با توجه به چنین اهتمامی امنیت اجتماعی به عنوان یکی از شاخص ها عمده پدیده امنیت جزء نیازهای اساسی انسان و فصل مشترک همة مشکلات انسان از بیماری روانی گرفته تا خودکشی، اعتیاد و بزهکاری است. بحث امنیت اجتماعی به خصوص در تأمین بهداشت اجتماعی و روانی و در کاهش آسیب های اجتماعی و روانی، همچنین در گسترش سلامت اجتماعی و روانی اهمیت بسیاری دارد. بنابراین آرامش، رفاه، رشد، شکوفایی انسان، بروز استعدادها و خلاقیت ها و نیل به تمام کمالات انسان در سایه امنیت از جمله امنیت اجتماعی حاصل خواهد شد.
بر این اساس نظام اجتماعی در هر جامعه ای برای اعمال کارکردهایش نیازمند امنیت اجتماعی است، زیرا شرایط جدید جوامع ناشی از رشد شهرنشینی، و گزلشافتی شدن روابط اجتماعی موجب این شده که همبستگی های اجتماعی، مشارکت های مدنی، سرمایه های اجتماعی روابط جمعی و....کاهش یابد و حیات جمعی به سمت فردی شدن و تضعیف کارکردهای نهادهای اجتماعی سوق یابد، و این مسائل باعث رشد آسیب های اجتماعی و بروز جرائم و انحرافات اجتماعی در حد وسیع و گسترده می گردد؛ از سوی دیگر کارویژه های نهادهای درون نظام اجتماعی در حال کمرنگ شدن و کاهش بوده است، به گونه ای که ابعاد مختلف امنیت با افزایش جرائم در وضعیت بحرانی شدید قرار گرفته است و فرصت ها و خلاقیت های شهروندان در حال امحاء بوده و این مسائل باعث شده که نگرانی های بسیاری در زمینه حیات جمعی جامعه افزایش یابد.
امروزه امنیت اجتماعی به عنوان بخشی از شرایط اجتماعی،اقتصادی و سیاسی داخل هر واحد سیاسی از اهمیت به سزایی برخوردار است. بی تردید زمانی که روح و جسم مردمان در آسودگی و آرامش باشد تمام قوای ذهنی و جسمی آن ها معطوف به خودشکوفایی مادی و معنوی می گردد. به همین منظور است که امام علی(ع)می فرمایند: نعمتی بالاتر از امنیت نیست. احساس امنیت برآمده از تعادل میان مجموعه متغییرهایی است که جامعه را در فضای اجتماعی مساعدی قرار می دهد. در یک جامعه مبتنی بر نظام اجتماعی سازمان یافته، امنیت تحقق می یابد. به طوری که جامعه بدون نظم اجتماعی، فاقد امنیت خواهد بود و فقدان امنیت هم، حاکی از عدم وجود نظام اجتماعی مقتدر و مسلط بر اوضاع جامعه است. ازاین رو می توان گفت که اگر امنیت در جامعه نباشد، بدون تردید انسان ها نمی توانند نمودار آیندۀ خود را براساس گذشتۀ خویش ترسیم کنند و بالطبع رشد و توسعه هم امکان پذیر نمی گردد. پیش شرط رشد جوامع و خود شکوفایی آن ها بر سرمایه انسانی و سرمایه اجتماعی بوده و این دو نیازمند امنیت ،احساس امنیت و ایمنی است؛ از طرفی فقدان یا اختال در امنیت پیامد و بازتاب های نگران کننده و خطرناکی برای افراد و دولت ها به دنبال دارد. درهمین رابطه، دولت ها و نظام های سیاسی، سالانه بودجه های هنگفتی را هزینه می کنند. در ایجاد امنیت و احساس امنیت، عوامل گوناگونی دخالت دارند که فقدان آن ها برقراری احساس امنیت را کند می کند یا مانع از تحقق آن میشود، بر همین اساس شناسایی عوامل و عناصر تأمین امنیت اجتماعی و احساس امنیت از پیششرطهای اساسی در جهت برنامه ریزی برای ارتقای سطح امنیت اجتماعی به شمار میرود.
تعاریف موجود در فرهنگ لغات، درباره مفهوم کلی امنیت، بر« احساس آزادی از ترس » یا« احساس ایمنی »که ناظر بر امنیت مادی و روانی است، تاکید دارند. امنیت از ریشه لاتین secures است که کلمنتس، معانی لغوی امنیت را «رهایی از خطر یا مخاطرات و یا لطمات، ایمنی روانی، رهایی از هراس یا تردید، مشوش نبودن، نبودن احتمال ناکامی، چیزی که ایمنی می دهد و اطمینان می بخشد» معرفی و جمع بندی نموده است. امنیت به معنای حفاظت در برابر خطر (امنیت عینی)، احساس ایمنی (امنیت ذهنی) و رهایی از تردید (اعتماد به دریافت های شخصی) می باشد. به عقیده بوزان امنیت بشری به 5 دسته تقسیم می شود که عبارت است از: امنیت نظامی، سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و زیست محیطی.
مولار بحث خود در باب امنیت اجتماعی را با شرح اشکال متفاوت امنیت آغاز می نماید. او معتقد است امنیت در سه شکل ملی، اجتماعی و انسانی وجود دارد که پاسخ به سؤال اساسی امنیت برای چه کسی یا به بیان دیگر هدف مرجع امنیت در هر یک از این اشکال متفاوت است و بر اساس تفاوت در مراجع امنیت، تهدیدات نیز متفاوت خواهند بود. مقام مرجع در امنیت ملی، دولت است، در امنیت اجتماعی، گروه های اجتماعی و در امنیت انسانی، تک تک افراد هستند.
مفهوم امنیت مانند سایر مفاهیم اساسی و رایج در علوم انسانی نظیر صلح، عدالت و آزادی در معرض تفسیرها وتعبیرهای گوناگونی قرار دارد. اختلاف درباره تعریف امنیت عمدتاً از این واقعیت، ناشی می شود که این مفهوم با تنوعی از معانی و در بسیاری از زمینه های متفاوت، به کار می رود. دیدگاه های متفاوتی در مورد تعریف مفهومی امنیت و عوامل تأثیرگذار بر آن وجود دارد. برای مثال ماندل معتقد است که در علم سیاست و در قلمرو روابط بین المللی، عده ای به طور کلی، مخالف تعریف دقیق امنیت هستند.
ولی رهیافت مخالف دیگر، تعریف سنتی و محدودی از امنیت، بیان می کند. در حالی که در برداشت واقع گرایانه از امنیت، موضوع مهم و مورد بررسی، امنیت دولت است. درمقابل، برخی دیگر به جای این که برای دولت، امتیازی خاص قائل باشند؛ از رویکردهای مردم محور، حمایت می کنند.
سایر تحلیلگران معتقدند که مراد از امنیت، باید امنیت افراد باشد. در این دیدگاه، تهدیدهایی چون گرسنگی، بیماری، ناتوانی و انواع مخاطراتی که در سطح فردی مطرح هستند؛ جدی گرفته می شود.
امنیت بیش از آنکه واقعیتی عینی و بیرونی باشد ماهیتی ذهنی و گفتمانی دارد. مفهوم امنیت صرفاً در یک رابطه هم نشینی ویا جانشینی با مفاهیم دیگری همچون : قدرت، منافع، اهداف، مصالح، تهدیدات و... که همگی مفاهیمی مبهم، توسعه نیافته و سیال می باشند مصداق می یابد.
واژه شناسان، امنیت را به آرامش نفس و نبودن بیم و هراس معنا کردهاند و امنیت را حالتی برشمردهاند که انسان در آرامش و آسودگی آنرا احساس میکند و این آرامش میتواند از آن نظر باشد که تواناییها، امکانات و داراییهای انسان با هیچ خطر و تهدیدی مواجه نیست و از این جهات در امان است و چنانچه در مفهوم امنیت، توسعه قائل شویم چه بسا احساس ارزش و احساس شخصیتی که فرد در جامعه دارد نیز از جلوههای دیگر امنیت به شمار میرود، با این توضیح میتوان گفت: خاستگاههای ایجاد امنیت را باید در نهادهای خانواده، مدرسه و اجتماع و دولت جستجو کرد. گرچه نوع نگرش های حاکم بر جامعه و دولت تأثیرات مهمی رادر این میان برجا میگذارد.
به نظر میرسد پس از اینکه امنیت فردی مورد شناسایی قرار گرفت، افراد برای تحقق و تحکیم امنیت و جایگاه خود ناگزیر از عضویت در اجتماعات یا گروه های مختلف اجتماعی هستند. این سطح از امنیت تحت عنوان امنیت اجتماعی (Societal Security) مورد توجه و بحث قرار میگیرد. امنیت اجتماعی، نوع و سطحی از احساس اطمینان خاطر است که جامعه و گروه در آن نقش اساسی دارد.
از نگاهی دیگر «امنيت اجتماعي » عبارت است از «آرامش و آسودگي خاطري كه جامعه و نظام سياسي براي اعضاء خود ايجاد ميكند. بهطور كلي «امنيت اجتماعي» به قلمروهايي از حفظ حريم فرد مربوط ميشود كه به نحوي در ارتباط با ديگر افراد جامعه هستند و به نظام سياسي و دولت مربوط ميشود. اين قلمروها ميتوانند زبان، نژاد، قوميت، اعتبار، نقش اجتماعي، كار، درآمد، رفاه، مشاركت سياسي، آزادي، اعتقاد و ... باشند.
همچنین باید گفت احساس امنیت، درون امنیت ایجاد می شود و اسقرار می یابد و ارتقا و افزایش احساس امنیت موکول است به ارتقای پایداری امنیت. بنابراین احساس امنیت در بستر امنیت شکل می گیرد وحاصل کارآمدی نظام اجتماعی تلقی می گردد. احساس امنیت برآمده از تعادل میان مجموعه متغیرهایی است که جامعه را در فضای اجتماعی مساعدی قرارمی دهد که مردمان احساس امنیت داشته باشند. مطالعه احساسات به علت تأثیری که بررفتار گذاشته است و سمت و سوی آن را تعیین می کند درعلوم رفتاری و برنامه ریزی و سیاست گذاری ها از اهمیت خاص برخوردار بوده و جایگاه ممتازی رابه خود اختصاص داده است.
دیدگاه دینی نيز معتقد است که امنیت اجتماعی را باید در سایة تقوا، عدالت، ایمان، عمل صالح، رعایت حرمت و حقوق انسانها، دفاع از مظلومان و محرومان، مبارزه با مفسدین و مجرمین، رفع فقر، تأمین مشیت مردم، حفظ آزادی های مشروع و حاکمیت قوانین و مقررات انسانی و الهی جستجو کرد کمااینکه امنیت فردی هم از دیدگاه قرآن ناشی از ایمان واقعی و آرامش روحی و اطمینان و طمئانینه نفس و یاد خداوند است.
نخستين متفكري كه روابط كلاسيك بين امنيت و دفاع را مورد ترديد قرار مي دهد، باري بوزان(Barry Buzan) است كه مي توان او را بنيانگذار مكتب كوپنهاگن دانست. وي درآغاز مي كوشد درباره امنيت نظريه پردازي مي كند. اواعلام مي كند كه امنيت تنها به امنيت ملي (يا امنيت دولت) قابل تقليل نيست، بلكه امنيت به بخش هاي جديدي (نظامي، سياسي، اقتصادي، زيست - محيطي و اجتماعي) بايد تعميم يابد. ارائه اين ديدگاه توسط بوزان اين امكان را براي برخي از متفكران و پژوهشگران فراهم كرد كه عرصه موضوعي امنيت را به بخش هاي جديدي (اقتصادي، اكولوژيك، جمعيت شناختي، هويتي، ...) تعميم دهند و مطالعات با ورود به موضوع هاي جديدي، چون: بين المللي، منطقه اي، محل هاي، ملي، گروهي، فردي، جنسيتي، ... از عمق و گستره بيشتري برخوردار گردد. با طرح اين مفهوم جديد توسط مكتب كوپنهاگن، سازمان ملل متحد در "گزارش توسعه انساني " خود در سال 1994، مفهوم امنيت را بازنگري كرده، آن را به مفهوم امنيت انسان تسري مي دهد . در اين گزارش، سازمان ملل متحد امنيت انسان را با مؤلفه هاي رهايي از ترس و رهايي از محتاج بودن تعريف كرده است كه چهار ويژگي دارد: جهاني، استقلال، آزاد از ممانعت و مردم محوري. بعلاوه، گزارش سازمان ملل هفت دسته بندي ابتدايي را شناسايي كرده است : امنيت اقتصادي، امنيت غذايي، امنيت سلامت، امنيت محيطي، امنيت شخصيتي، امنيت اجتماعي و امنيت سياسي. در واقع، "امنيت" يعني رفع خطر؛ رفع خطر يعني استفادة بهينه از فرصت. بنابراين، بايد چنين نتيجه گرفت كه امنيت داراي دو عنصر اساسي تهديد و فرصت است و برقراري امنيت ، منوط به رهايي نسبي از تهديد و بهره گيري بهينه از فرصت هاست. بنابر این مفهوم امنیت اجتماعی (Societal Security) برای اولین بار و به مفهوم فنی کلمه در سال 1993، توسط اندیشمندانی چون باری بوزان (Barry Buzan)، ال ویور (Ole Waever) و لمیتر (Lemaiter) تحت عنوان مکتب کوپنهاگن مطرح گردید. انگیزه طرح این عبارت امواج تهدید آمیزی بود که «هویت گروه ها» را در معرض خطر قرار داده بودند. بدین معنا که از یکسو با رشد فناوری های نوین و مجتمع های صنعتی، هویت بعضی گروه ها در هویت های مسلط هضم می شد (مانند غیر اقتصادی و در نتیجه نابود شدن آموزش فرهنگ و زبان اوکراینی در روسیه یا پر هزینه بودن آموزش و پژوهش به زبان کردی در ترکیه) و از سوی دیگر با گسترش مهاجرت از کشورهای فقیر و جهان سوم به کشورهای صنعتی و پیشرفته، نوعی آشفتگی و آنومی در تمایزهای هویتی پدیدار می گردید. (مانند اقامت و اشتغال سیاهپوستان آفریقایی تبار در فرانسه یا قاچاق کارگران به کشورهای اسکاندیناوی). بوزان و ویور و بعضی دیگر از محققان اروپایی در سال 1993 با تعریف Societal Security به عنوان «دستور کاری جدید برای امنیت در اروپا» پیشگامان مبحثی در مطالعات راهبردی شدند که امروزه به موضوعی جذاب و مناقشه انگیز مبدل شده است.
گفتنی است طرح مفهوم Societal به عنوان مبحثی امنیتی (Security ) حاکی از وزن بالا و اهمیت والای آن مفهوم است. امنیتی دیدن (Securitization) یک مفهوم یا وضعیت (Situation ) از اعتبار بسیار زیاد یک مفهوم یا وضعیت حکایت می کند. معمولاً موضوع عادی هنگامی امنیتی دیده می شود که یک یا چند مؤلفه از ارزش های اساسی (Vital Values) در معرض تهدید یا آسیب پذیری قرار گرفته باشد. از این رو به خاطر اینکه موضوع Societal Security، ارزش های اساسی (که عبارتند از انسجام اجتماعی، تمامیت ارضی و حاکمیت سیاسی) را مورد مخاطره قرار می دهد و با آن ارزش ها سرو کار می یابد، از اهمیتی فراگیر و مداوم برخوردار می باشد.
در سال 1993 یعنی در پایان رقابت ایدئولوژیک شرق و غرب، مرکز ثقل رقابت از ایدئولوژی به تعلقات قومی و مذهبی سرایت کرد و همزیستی اقوام مختلف و رابطه گروه های مذهبی، دینی و قومی با دولت به عنوان یک معضل مطرح گردید. فعالان قومی در نقش رهبران رهایی بخش از یکسو و دولت های مرکزی که به مشارکت سیاسی شهروندان احتیاج مبرم داشتند، از سوی دیگر، خواسته و ناخواسته سبب تولید متون قابل توجهی در زمینه امنیت اجتماعی شدند. سطح تحلیل این مفهوم نه دولت بود و نه یکایک شهروندان، بلکه افراد متشکل در قالب گروه که دغدغه حفظ هستی و خصایص خود را داشتند اصلیترین موضوع امنیت اجتماعی شدند و تلاش گستردهای در پردازش این رهیافت بین رشتهای (Interdisciplinary approach) آغاز گردید. تأکید بر این نکته همچنان ضروری است که امنیت اجتماعی به معنای Societal آن، بههرحال خاستگاه غربی داشته است، اما این خاستگاه مانع از توجه محققان کشورهای جهان سوم به رهاوردهای آن نیست.
امنیت در سه سطح متفاوت از نظر کیفی در هر جامعه ای قابل بررسی است.در سطح منفعل امنیت زمانی تأمین می شود که آسیب و ناامنی در جامعه ایجاد شده و نظام اجتماعی و سیاسی به صورت منفعلانه در جهت رفع و مقابله با آن از سوی دستگاه های ذیربط دست به اقداماتی می زنند. مانند کشف جرائم و مجازات مجرمین از سوی دستگاه های انتظامی و قضایی و اطلاعاتی که موظفند این ناامنی ها را کنترل نمایند و به تأمین امنیت شهروندان بپردازند. در سطح دوم امنیت به صورت پیشگیری تأمین خواهد شد،یعنی قبل از بروز ناامنی، نظام اجتماعی و سیاسی به صورت فعال وارد عمل شده و مانع ایجاد بروز مؤلفه های ناامنی در جامعه می شود. به عنوان مثال پیشگیری از وقوع جرم و اعمال مکانیزم های بازدارنده انحرافات و جرائم نمونه هایی از این صورت فعال امنیت می باشد.در سطح سوم امنیت در جامعه وجود دارد و به صورت فرافعال امنیت تأمین خواهد شد. در این سطح امنیت از رویکرد سلبی خارج شده و یک رویکرد ایجابی تولید می شود. در این رویکرد مؤلفه های کیفیت زندگی مورد توجه قرار می گیرد، بنابراین برای تولید این نوع رویکرد امنیتی بیشتر نیاز به تلاش فکری، علمی و پژوهشی است، به طور یکه در این رویکرد باید شاخص ها و مؤلفه های امنیت را شناسایی یا طراحی کنیم که نشانگر وضعیت جدید و مطلوب می باشد. بنابراین« در سطوح اول و دوم، مسئولیت و نقش اصلی برعهده دستگاه های انتظامی و قضایی است، لیکن درسطح سوم نقش اصلی را دستگاه های سیاست گذاری، برنامه ریزی و تصمیم گیری در بخش های مختلف اقتصادی،فرهنگی، اجتماعی و سیاسی ایفاء می نمایند. در صورتی که رویکرد کلی، تولید امنیت نباشد، ممکن است، سیاست ها، برنامه ها و تصمیم های کلان دستگاه های حاکمیت خود مولد ناامنی باشد. بنابراین رویکرد تولید امنیت، نه تنها کیفیت زندگی اجتماعی را ارتقاء می دهد، بلکه از تولید ناامنی هم جلوگیری می نماید. ضمن آنکه بسیار کم هزینه تر از رویکرد مقابله با تهدید و ناامنی است.»
امنیت اجتماعی (جامعه ای) معطوف به حفظ تداوم هویت اجتماعی و فرهنگی جامعه، در شرایط متغیر و متحول اجتماعی است. بیش از هر چیز نیازمند وجود روابط گرم و کارا در بین اعضای جامعه است که تحمل و مدارای اجتماعی، انسجام و وفاق اجتماعی و در نهایت، نظم اجتماعی پویا را ممکن می سازد. « امنیت اجتماعی مبنای قضاوت در مورد میزان وجود امنیت، به مفهوم کلی، در جامعه بوده و توانایی دولت ها با آن سنجیده می شود. به اعتباری، امنیت اجتماعی را می توان در طبقه بندی و سلسله مراتب امنیت، در طبقات پایین قرار داد. امنیت اجتماعی زیربنای امنیت ملی محسوب می شود، به گونه ای که ابتدایی ترین وظایف دولت ها، برقراری امنیت اجتماعی است.» در نتیجه امنیت اجتماعی به معنای « برقراری و حفظ شرایطی است که در آن نیل به اهداف دو مطلوب های اجتماعی ، بدون هر نوع تهدید و هراس باشد. دو جزء مهم امنیت،رهایی از خوف و ترس است، نکته ای که در آیه 4 سوره قریش بر آن تکیه شده است.» بنابراین امنیت اجتماعی محصول تعامل ساختارهای اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و سرانجام طبیعی طرح خواهد شد. امنیت اجتماعی مفهومی است که قلمرو تعریف آن با مفاهیمی همچون نظم اجتماعی و تعادل اجتماعی آن چنان درهم آمیخته که بعضی معتقدند که امنیت اجتماعی، همان نظم یا همبستگی اجتماعی است.
امنیت فردی از دو بستر درونی و بیرونی سرچشمه می گیرد،« بستر درونی امنیت معطوف به به ایمان خداوند و آگاهی از خویشتن است که از آن تحت عنوان امنیت هستی شناختی نیز یاد شده است و بستر بیرونی، معطوف به جهان خارج و فضای اجتماعی و به تعبیری فرهنگ است که با تمرکز بر مجموعه هنجارها و قوانین و درجه تعهد جمعی و فردی به اجرای آن ها و نیز توان و امکانات سازمان های رسمی و غیر رسمی متولی امنیت فراهم می شود، تا جامعه قادر به نیل به اهداف و کمال مطلوب های اصلی خویش شود که در معنای عام خود، از آن تحت عنوان امنیت عمومی یاد می شود. فردی شدن،آکنده از بیم است. با زوال شمار زیادی از تعیین های سنتی که توسط سن و جنسیت و طبقه اجتماعی، پی ریزی شده بود، تعداد زیادی از بیم های جدید از جمله بیکاری، یا کم اشتغالی، ناپایداری زناشویی و فروپاشی خانواده توأم با سطوح بالایی از اضطراب و ناامنی ایجاد شده است.» بر این اساس در نگاه گیدنز بیم ها توسط انسان و جامعه تولید می شوند، زیرا جامعه به طور فزاینده مشغول و نگران آینده و نیز امنیت است همان جامعه ای است که مفهوم بیم را تولید می کند.
بنابراین واژه شناسان، امنیت را به آرامش نفس و نبودن بیم و هراس معنا کردهاند و امنیت را حالتی برشمردهاند که انسان در آرامش و آسودگی آنرا احساس میکند و این آرامش میتواند از آن نظر باشد که تواناییها، امکانات و داراییهای انسان با هیچ خطر و تهدیدی مواجه نیست و از این جهات در امان است.
امنيت از نيازها و انگيز ه هاي اساسي انسان به شمار مي رود، به طوري كه با زوال آن آرامش خاطر انسان از بين مي رود و تشويش، اضطراب و ناآرامي جاي آن را مي گيرد و مرتفع شدن بسياري از نيازهاي آدمي در گرو تأمين امنيت است، به طوري كه آبراهام مازلو نيز در سلسله مراتب نيازها، احساس امنيت را بلافاصله پس از ارضاي نيازهاي اوليه قرار مي دهد. امنيت مقوله اي اساسي در هر نظام اجتماعي است و كشورها اولويت اول خود را به برقراري امنيت در جامعه اختصاص مي دهند، اما اينكه بخواهيم در جامعه اي صد در صد امنيت وجود داشته باشد، امكانپذير نيست، چرا كه جامعه از افرادي با آداب و رسوم و فرهنگ هاي مختلف تشكيل شده و همواره درصدي از جرم و جنايت در هر جامعه اي وجود دارد و اين امر تا حدي طبيعي است و به همان نسبت نيز احساس ناامني وجود دارد. اما گاهي اتفاق مي افتد كه اين احساس بيش از حد در بين مردم به وجود مي آيد و اين امر در جامعه معضل تلقي مي شود و بايد با دقت بيشتري به آن پرداخته شود.
پس امنیت اجتماعی یکی از ارکان اساسی و به یک تعبیر شاهکلید زندگی است و این به آن معنا است که تصور زندگی سالم و هدفمند بدون آن امکانپذیر نخواهد بود و درست به همین رو دولت ها در تحقق آن بسیار در تکاپو و تلاشند، گرچه تأثیر متقابل امنیت اجتماعی بر اقتصاد، تولید، توسعه، سیاست و فرهنگ غیرقابل انکار است زیرا تحقق امنیت اجتماعی به مفهوم فراهم بودن بسترهای تولید، اقتصاد، تجارت، علم و فرهنگ و اداره شهرها و کشور است به این ترتیب موضوع امنیت اجتماعی از موضوعات بسیار مهم به شمار میرود.
بنابر این امنیت اجتماعی همواره به عنوان یکی از نیازهای اساسی هر جامعة انسانی مطرح بوده است، زیرا وجود این پدیده در سطح جوامع نظم و بقاء را به عنوان مهمترین کارکرد اساسی خود به وجود میآورد. در واقع این پدیده از اصلیترین و اساسیترین کار ویژههای نهاد اجتماعی حکومت یا همان دولت می باشد؛ که مردم حق خود را در مورد دفاع از حریم عمومی و خصوصی، حفظ جامعه به نهاد اجتماعی حکومت تفویض میکنند، که این مسئله بر اساس دیدگاه نخبهگرایی بیانگر نقش بارز نهاد اجتماعی حاکمیت در تأمین امنیت در سطح جامعه بر عهده حکومت می باشد. در مقابل این ایده، باید اشاره به این کرد که آنچه منشاء این فرایند است باید در فرایندهای بنیادی تر مورد بحث قرار گیرد؛ که این فرایند (امنیت اجتماعی) در بطن جامعه جای دارد؛ بنابراین استمرار وجود ارزش های فرهنگی، فرایند اجتماعی شدن، وفاق و همکاری اجتماعی و.... در بین شهروندان می تواند از مهمترین عوامل ارتقاء و تقویت امنیت اجتماعی به صورت واقعی باشد؛ در حالی که نظام های دولتی و حکومتی با توسل به قدرت نظامی شان و اقدامات و خط مشی های قهرآمیز و اجباری امنیت از جمله امنیت اجتماعی را می خواهند بسترسازی نمایند.
امنیت اجتماعی (جامعه ای) حلقه واسط بین امنیت فردی و امنیت ملی است، که در تلاش است با یک نگاه کلان و جامع، یکپارچگی و انسجام لازم را میان امنیت، شهروندان و حاکمیت بسترسازی کند. در واقع هدف آن است که امنیت را به مثابه فرایند اجتماعی مطرح سازد که بدون آن اساساً زندگی بی معنا و پر خطر می باشد. صرفاً در هنگام جنگ و هرج و مرج بحث امنیت و ایمنی بودن جامعه نباید محور امور قرار گیرد، بلکه در وضعیت اجماع عام و کلی و انسجام تام اجتماعی در سطح جامعه امنیت از بعد اجتماعی باید مورد توجه قرار گیرد.
در مطالعات جامعه شناختی باید عنوان کرد که از دو بُعد می توان از این نوع امنیت بهره برد. اول اینکه این نوع امنیت در سطح جامعه از حیث ضرورت حیات اجتماعی برای بقای هر جامعه ای لازم می باشد؛ دوم اینکه از حیث تأثیر گذاری در کم و کیف امور اجتماعی،سیاسی، دولتی و حکومتی که جامعه با بحران ها و مسائلی روبرو است، این پدیده در سطح جامعه لازم است. بنابراین طرح و تدوین چارچوب جامعه شناختی برای این پدیده در حال حاضر برای هر اجتماعی از جمله جامعة خودمان لازم به نظر می رسد.
دانش جامعه شناسی، امنیت را در بستر روابط و مناسبات سیاسی، اجتماعی در سطح جامعه و در میان شهروندان مورد مطالعه و بررسی قرار می دهد. همچنین سه رکن اساسی این حوزه را باید امنیت اجتماعی- سرمایه اجتماعی و جنبش های اجتماعی دانست،که ترسیم جامعه شناسی امنیت بدون این سه مؤلفه میسر نیست. زیرا با ترسیم این سه شاخص می توان به مکانیسم ایجاد و گسترش امنیت در زمینه اجتماعی متمرکز شد. بنابراین در جامعه شناسی امنیت متغیرهایی مانند «وفاق اجتماعی،همکاری گروهی،احساس تعلق خاطر به ارزش های اجتماعی، سرمایه و ظرفیت اجتماعی، گروهاندیشی، اعتماد اجتماعی، تشکلها و جنبش های اجتماعی و به طور کل مرجعیت گروه به مثابه شکل دهنده امنیت و احساس ایمنی مورد بحث قرار می گیرد. بر اساس مطالعه چنین شاخص هایی است که شکنندگی یا استحکام اجتماعی واحدهای سیاسی مشخص میشود.» با توجه به این مؤلفه ها و متغیرها می توان نتیجه گرفت که جامعه از آسیب پذیری داخلی اندک و در نتیجه امنیت ملی پایدار و مناسب بر خوردار است.
در مجموع امنیت اجتماعی و جامعه شناسی امنیت، حفظ حریم اجتماعی (عمومی، خصوصی و خانوادگی) رفع خطرات و استفاده بهینه از فرصت ها را شامل شده، همچنین در سایه این پایداری می توان ارتقاء سطح زندگی اجتماعی را به همراه اتخاذ تدابیری در جهت کسب فرصت های زندگی شهروندان ایجاد نمود، و به همراه آن ارزش های اجتماعی، احساس ما بودن، و توانمندی های اجتماعی شهروندان و.... را در جهت توسعه پایدار و پیشرفت همه جانبه بسترسازی کرد.
با توجه به چنین اهتمامی امنیت اجتماعی به عنوان یکی از شاخص ها عمده پدیده امنیت جزء نیازهای اساسی انسان و فصل مشترک همة مشکلات انسان از بیماری روانی گرفته تا خودکشی، اعتیاد و بزهکاری است. بحث امنیت اجتماعی به خصوص در تأمین بهداشت اجتماعی و روانی و در کاهش آسیب های اجتماعی و روانی، همچنین در گسترش سلامت اجتماعی و روانی اهمیت بسیاری دارد. بنابراین آرامش، رفاه، رشد، شکوفایی انسان، بروز استعدادها و خلاقیت ها و نیل به تمام کمالات انسان در سایه امنیت از جمله امنیت اجتماعی حاصل خواهد شد.
بر این اساس نظام اجتماعی در هر جامعه ای برای اعمال کارکردهایش نیازمند امنیت اجتماعی است، زیرا شرایط جدید جوامع ناشی از رشد شهرنشینی، و گزلشافتی شدن روابط اجتماعی موجب این شده که همبستگی های اجتماعی، مشارکت های مدنی، سرمایه های اجتماعی روابط جمعی و....کاهش یابد و حیات جمعی به سمت فردی شدن و تضعیف کارکردهای نهادهای اجتماعی سوق یابد، و این مسائل باعث رشد آسیب های اجتماعی و بروز جرائم و انحرافات اجتماعی در حد وسیع و گسترده می گردد؛ از سوی دیگر کارویژه های نهادهای درون نظام اجتماعی در حال کمرنگ شدن و کاهش بوده است، به گونه ای که ابعاد مختلف امنیت با افزایش جرائم در وضعیت بحرانی شدید قرار گرفته است و فرصت ها و خلاقیت های شهروندان در حال امحاء بوده و این مسائل باعث شده که نگرانی های بسیاری در زمینه حیات جمعی جامعه افزایش یابد.
بیان مسأله و ضرورت انجام تحقیق
باگسترش روزافزون شهرنشینی وتوسعه کلان شهرها، به ویژه دردهه هایاخیر ،پدیده های چون صنعتی شدن ،تراکم جمعیت، فشار ترافیک، از میان رفتن حس همسایگی و کاهش روابط خویشاوندی، کاهش اعتماد اجتماعی، مهاجرت و حاشیه نشینی افزایش یافته است و ناامنی و آسیب های اجتماعی درشهرها بیشتر مورد توجه قرار گرفته است.امروزه امنیت اجتماعی به عنوان بخشی از شرایط اجتماعی،اقتصادی و سیاسی داخل هر واحد سیاسی از اهمیت به سزایی برخوردار است. بی تردید زمانی که روح و جسم مردمان در آسودگی و آرامش باشد تمام قوای ذهنی و جسمی آن ها معطوف به خودشکوفایی مادی و معنوی می گردد. به همین منظور است که امام علی(ع)می فرمایند: نعمتی بالاتر از امنیت نیست. احساس امنیت برآمده از تعادل میان مجموعه متغییرهایی است که جامعه را در فضای اجتماعی مساعدی قرار می دهد. در یک جامعه مبتنی بر نظام اجتماعی سازمان یافته، امنیت تحقق می یابد. به طوری که جامعه بدون نظم اجتماعی، فاقد امنیت خواهد بود و فقدان امنیت هم، حاکی از عدم وجود نظام اجتماعی مقتدر و مسلط بر اوضاع جامعه است. ازاین رو می توان گفت که اگر امنیت در جامعه نباشد، بدون تردید انسان ها نمی توانند نمودار آیندۀ خود را براساس گذشتۀ خویش ترسیم کنند و بالطبع رشد و توسعه هم امکان پذیر نمی گردد. پیش شرط رشد جوامع و خود شکوفایی آن ها بر سرمایه انسانی و سرمایه اجتماعی بوده و این دو نیازمند امنیت ،احساس امنیت و ایمنی است؛ از طرفی فقدان یا اختال در امنیت پیامد و بازتاب های نگران کننده و خطرناکی برای افراد و دولت ها به دنبال دارد. درهمین رابطه، دولت ها و نظام های سیاسی، سالانه بودجه های هنگفتی را هزینه می کنند. در ایجاد امنیت و احساس امنیت، عوامل گوناگونی دخالت دارند که فقدان آن ها برقراری احساس امنیت را کند می کند یا مانع از تحقق آن میشود، بر همین اساس شناسایی عوامل و عناصر تأمین امنیت اجتماعی و احساس امنیت از پیششرطهای اساسی در جهت برنامه ریزی برای ارتقای سطح امنیت اجتماعی به شمار میرود.
معنای امنیت اجتماعی
امنیت در فرهنگ فارسی به معنای آزادی ، آرامش ، فقدان ترس و عدم هجوم دیگران آمده است. واژه امنیت را در فارسی، «ایمن شدن» ، «درامان بودن» (فرهنگ معین، ج 1، ص 354) ، «بی بیمی» و «ایمنی و آرامش و آسودگی» (فرهنگ عمید، ج 1، ص 275) بی خوفی و امن، بی بیمی و ایمنی، ایمن شده و در امان بودن است (فرهنگ لغت دهخدا). و در عربی آن را « ایمنی» ، «آرامش قلب و خاطر جمع بودن» (قریشی، ص 122) معنا کرده اند. در فرهنگ علوم رفتاری دو معنا از این واژه ارائه شده است 1- حالتی که در آن ، ارضای احتیاجات و خواسته های شخصی انجام می پذیرد 2- احساس ارزش شخصی ، اطمینان خاطر ، اعتماد به نفس و پذیرشی که نهایتاً از سوی طبقات اجتماعی نسبت به فرد اعمال می شود (شعاری نژاد، ص 417). لذا امنیت یا احساس امنیت ممکن است برای طبقات مختلف جامعه در یک سطح حاصل نباشد و قشر خاصی از جامعه احساس امنیت کمتری نسبت به دیگران داشته باشند یا به عبارت دیگر منافع خود را بیش از دیگران در معرض خطر یا تهدید می بینند.تعاریف موجود در فرهنگ لغات، درباره مفهوم کلی امنیت، بر« احساس آزادی از ترس » یا« احساس ایمنی »که ناظر بر امنیت مادی و روانی است، تاکید دارند. امنیت از ریشه لاتین secures است که کلمنتس، معانی لغوی امنیت را «رهایی از خطر یا مخاطرات و یا لطمات، ایمنی روانی، رهایی از هراس یا تردید، مشوش نبودن، نبودن احتمال ناکامی، چیزی که ایمنی می دهد و اطمینان می بخشد» معرفی و جمع بندی نموده است. امنیت به معنای حفاظت در برابر خطر (امنیت عینی)، احساس ایمنی (امنیت ذهنی) و رهایی از تردید (اعتماد به دریافت های شخصی) می باشد. به عقیده بوزان امنیت بشری به 5 دسته تقسیم می شود که عبارت است از: امنیت نظامی، سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و زیست محیطی.
مولار بحث خود در باب امنیت اجتماعی را با شرح اشکال متفاوت امنیت آغاز می نماید. او معتقد است امنیت در سه شکل ملی، اجتماعی و انسانی وجود دارد که پاسخ به سؤال اساسی امنیت برای چه کسی یا به بیان دیگر هدف مرجع امنیت در هر یک از این اشکال متفاوت است و بر اساس تفاوت در مراجع امنیت، تهدیدات نیز متفاوت خواهند بود. مقام مرجع در امنیت ملی، دولت است، در امنیت اجتماعی، گروه های اجتماعی و در امنیت انسانی، تک تک افراد هستند.
مفهوم امنیت مانند سایر مفاهیم اساسی و رایج در علوم انسانی نظیر صلح، عدالت و آزادی در معرض تفسیرها وتعبیرهای گوناگونی قرار دارد. اختلاف درباره تعریف امنیت عمدتاً از این واقعیت، ناشی می شود که این مفهوم با تنوعی از معانی و در بسیاری از زمینه های متفاوت، به کار می رود. دیدگاه های متفاوتی در مورد تعریف مفهومی امنیت و عوامل تأثیرگذار بر آن وجود دارد. برای مثال ماندل معتقد است که در علم سیاست و در قلمرو روابط بین المللی، عده ای به طور کلی، مخالف تعریف دقیق امنیت هستند.
ولی رهیافت مخالف دیگر، تعریف سنتی و محدودی از امنیت، بیان می کند. در حالی که در برداشت واقع گرایانه از امنیت، موضوع مهم و مورد بررسی، امنیت دولت است. درمقابل، برخی دیگر به جای این که برای دولت، امتیازی خاص قائل باشند؛ از رویکردهای مردم محور، حمایت می کنند.
سایر تحلیلگران معتقدند که مراد از امنیت، باید امنیت افراد باشد. در این دیدگاه، تهدیدهایی چون گرسنگی، بیماری، ناتوانی و انواع مخاطراتی که در سطح فردی مطرح هستند؛ جدی گرفته می شود.
امنیت بیش از آنکه واقعیتی عینی و بیرونی باشد ماهیتی ذهنی و گفتمانی دارد. مفهوم امنیت صرفاً در یک رابطه هم نشینی ویا جانشینی با مفاهیم دیگری همچون : قدرت، منافع، اهداف، مصالح، تهدیدات و... که همگی مفاهیمی مبهم، توسعه نیافته و سیال می باشند مصداق می یابد.
واژه شناسان، امنیت را به آرامش نفس و نبودن بیم و هراس معنا کردهاند و امنیت را حالتی برشمردهاند که انسان در آرامش و آسودگی آنرا احساس میکند و این آرامش میتواند از آن نظر باشد که تواناییها، امکانات و داراییهای انسان با هیچ خطر و تهدیدی مواجه نیست و از این جهات در امان است و چنانچه در مفهوم امنیت، توسعه قائل شویم چه بسا احساس ارزش و احساس شخصیتی که فرد در جامعه دارد نیز از جلوههای دیگر امنیت به شمار میرود، با این توضیح میتوان گفت: خاستگاههای ایجاد امنیت را باید در نهادهای خانواده، مدرسه و اجتماع و دولت جستجو کرد. گرچه نوع نگرش های حاکم بر جامعه و دولت تأثیرات مهمی رادر این میان برجا میگذارد.
به نظر میرسد پس از اینکه امنیت فردی مورد شناسایی قرار گرفت، افراد برای تحقق و تحکیم امنیت و جایگاه خود ناگزیر از عضویت در اجتماعات یا گروه های مختلف اجتماعی هستند. این سطح از امنیت تحت عنوان امنیت اجتماعی (Societal Security) مورد توجه و بحث قرار میگیرد. امنیت اجتماعی، نوع و سطحی از احساس اطمینان خاطر است که جامعه و گروه در آن نقش اساسی دارد.
از نگاهی دیگر «امنيت اجتماعي » عبارت است از «آرامش و آسودگي خاطري كه جامعه و نظام سياسي براي اعضاء خود ايجاد ميكند. بهطور كلي «امنيت اجتماعي» به قلمروهايي از حفظ حريم فرد مربوط ميشود كه به نحوي در ارتباط با ديگر افراد جامعه هستند و به نظام سياسي و دولت مربوط ميشود. اين قلمروها ميتوانند زبان، نژاد، قوميت، اعتبار، نقش اجتماعي، كار، درآمد، رفاه، مشاركت سياسي، آزادي، اعتقاد و ... باشند.
همچنین باید گفت احساس امنیت، درون امنیت ایجاد می شود و اسقرار می یابد و ارتقا و افزایش احساس امنیت موکول است به ارتقای پایداری امنیت. بنابراین احساس امنیت در بستر امنیت شکل می گیرد وحاصل کارآمدی نظام اجتماعی تلقی می گردد. احساس امنیت برآمده از تعادل میان مجموعه متغیرهایی است که جامعه را در فضای اجتماعی مساعدی قرارمی دهد که مردمان احساس امنیت داشته باشند. مطالعه احساسات به علت تأثیری که بررفتار گذاشته است و سمت و سوی آن را تعیین می کند درعلوم رفتاری و برنامه ریزی و سیاست گذاری ها از اهمیت خاص برخوردار بوده و جایگاه ممتازی رابه خود اختصاص داده است.
دیدگاه دینی نيز معتقد است که امنیت اجتماعی را باید در سایة تقوا، عدالت، ایمان، عمل صالح، رعایت حرمت و حقوق انسانها، دفاع از مظلومان و محرومان، مبارزه با مفسدین و مجرمین، رفع فقر، تأمین مشیت مردم، حفظ آزادی های مشروع و حاکمیت قوانین و مقررات انسانی و الهی جستجو کرد کمااینکه امنیت فردی هم از دیدگاه قرآن ناشی از ایمان واقعی و آرامش روحی و اطمینان و طمئانینه نفس و یاد خداوند است.
ریشه های ظهور و شیوه های بروز امنیت اجتماعی
تا دهه هشتاد كه مطالعات در حوزه امنيت تحت نفوذ بينشي واقع گرايانه قرار داشت، امنيت به عنوان پاسخي براي مسأله بقا درك مي شد و بر اين پيش فرض مبتني بود كه انسان همواره با تهديدي وجودي رو به روست كه امنيت را ضروري مي سازد. در اين برداشت، امنيت در رابطه با بقاي فيزيكي دولت - ملت و تهاجم نظامي بالقوه ضد آن تلقي مي شد . بنابراين، مكتب واقع گرا، امنيت را به مسأله حمايت و دفاع كاهش داده، آن را به منزله موضوع برسازنده مطالعات دفاعي و استراتژيك قلمداد مي كردند. در واقع، از منظر اين مكتب، امنيت به عنوان موضوعي تجربي تا مفهومي درنظر گرفته مي شد . بدين ترتيب؛ اين تحليل ها با ترجيح دادن چشم انداز تجربي، بعد بنيادين امنيت؛ يعني بعد هستي شناسانه و معرفت شناسانه آن را ناديده مي گرفتند. با ظهور پديده جهاني شدن، فراملي شدن، پيدايش شبكه ها، ... خوانش جديدي از جهان شكل گرفت و مضامين آشوب، بي نظمي، ناهمگوني، برخورد تمدني در گفتمان نئورآليست ها باعث گرديد كه ترديد، ترس و عدم اطمينان جايگزين ايده نظم و اطمينان شود. و همين امر باعث شد كه در سطح تحليل، رهيافت كلاسيك نسبت به امنيت مورد ترديد قرار گيرد. در واقع، پرسشي كه ذهن انديشمندان را به خود مشغول كرده بود، اين بود كه آيا مي توان هم چنان امنيت را به عنوان مسأله اي دفاعي و استراتژيك قلمداد كرد يا بايد گستره موضوعي آن را ژرف تر و گسترده تر كرد؟نخستين متفكري كه روابط كلاسيك بين امنيت و دفاع را مورد ترديد قرار مي دهد، باري بوزان(Barry Buzan) است كه مي توان او را بنيانگذار مكتب كوپنهاگن دانست. وي درآغاز مي كوشد درباره امنيت نظريه پردازي مي كند. اواعلام مي كند كه امنيت تنها به امنيت ملي (يا امنيت دولت) قابل تقليل نيست، بلكه امنيت به بخش هاي جديدي (نظامي، سياسي، اقتصادي، زيست - محيطي و اجتماعي) بايد تعميم يابد. ارائه اين ديدگاه توسط بوزان اين امكان را براي برخي از متفكران و پژوهشگران فراهم كرد كه عرصه موضوعي امنيت را به بخش هاي جديدي (اقتصادي، اكولوژيك، جمعيت شناختي، هويتي، ...) تعميم دهند و مطالعات با ورود به موضوع هاي جديدي، چون: بين المللي، منطقه اي، محل هاي، ملي، گروهي، فردي، جنسيتي، ... از عمق و گستره بيشتري برخوردار گردد. با طرح اين مفهوم جديد توسط مكتب كوپنهاگن، سازمان ملل متحد در "گزارش توسعه انساني " خود در سال 1994، مفهوم امنيت را بازنگري كرده، آن را به مفهوم امنيت انسان تسري مي دهد . در اين گزارش، سازمان ملل متحد امنيت انسان را با مؤلفه هاي رهايي از ترس و رهايي از محتاج بودن تعريف كرده است كه چهار ويژگي دارد: جهاني، استقلال، آزاد از ممانعت و مردم محوري. بعلاوه، گزارش سازمان ملل هفت دسته بندي ابتدايي را شناسايي كرده است : امنيت اقتصادي، امنيت غذايي، امنيت سلامت، امنيت محيطي، امنيت شخصيتي، امنيت اجتماعي و امنيت سياسي. در واقع، "امنيت" يعني رفع خطر؛ رفع خطر يعني استفادة بهينه از فرصت. بنابراين، بايد چنين نتيجه گرفت كه امنيت داراي دو عنصر اساسي تهديد و فرصت است و برقراري امنيت ، منوط به رهايي نسبي از تهديد و بهره گيري بهينه از فرصت هاست. بنابر این مفهوم امنیت اجتماعی (Societal Security) برای اولین بار و به مفهوم فنی کلمه در سال 1993، توسط اندیشمندانی چون باری بوزان (Barry Buzan)، ال ویور (Ole Waever) و لمیتر (Lemaiter) تحت عنوان مکتب کوپنهاگن مطرح گردید. انگیزه طرح این عبارت امواج تهدید آمیزی بود که «هویت گروه ها» را در معرض خطر قرار داده بودند. بدین معنا که از یکسو با رشد فناوری های نوین و مجتمع های صنعتی، هویت بعضی گروه ها در هویت های مسلط هضم می شد (مانند غیر اقتصادی و در نتیجه نابود شدن آموزش فرهنگ و زبان اوکراینی در روسیه یا پر هزینه بودن آموزش و پژوهش به زبان کردی در ترکیه) و از سوی دیگر با گسترش مهاجرت از کشورهای فقیر و جهان سوم به کشورهای صنعتی و پیشرفته، نوعی آشفتگی و آنومی در تمایزهای هویتی پدیدار می گردید. (مانند اقامت و اشتغال سیاهپوستان آفریقایی تبار در فرانسه یا قاچاق کارگران به کشورهای اسکاندیناوی). بوزان و ویور و بعضی دیگر از محققان اروپایی در سال 1993 با تعریف Societal Security به عنوان «دستور کاری جدید برای امنیت در اروپا» پیشگامان مبحثی در مطالعات راهبردی شدند که امروزه به موضوعی جذاب و مناقشه انگیز مبدل شده است.
گفتنی است طرح مفهوم Societal به عنوان مبحثی امنیتی (Security ) حاکی از وزن بالا و اهمیت والای آن مفهوم است. امنیتی دیدن (Securitization) یک مفهوم یا وضعیت (Situation ) از اعتبار بسیار زیاد یک مفهوم یا وضعیت حکایت می کند. معمولاً موضوع عادی هنگامی امنیتی دیده می شود که یک یا چند مؤلفه از ارزش های اساسی (Vital Values) در معرض تهدید یا آسیب پذیری قرار گرفته باشد. از این رو به خاطر اینکه موضوع Societal Security، ارزش های اساسی (که عبارتند از انسجام اجتماعی، تمامیت ارضی و حاکمیت سیاسی) را مورد مخاطره قرار می دهد و با آن ارزش ها سرو کار می یابد، از اهمیتی فراگیر و مداوم برخوردار می باشد.
در سال 1993 یعنی در پایان رقابت ایدئولوژیک شرق و غرب، مرکز ثقل رقابت از ایدئولوژی به تعلقات قومی و مذهبی سرایت کرد و همزیستی اقوام مختلف و رابطه گروه های مذهبی، دینی و قومی با دولت به عنوان یک معضل مطرح گردید. فعالان قومی در نقش رهبران رهایی بخش از یکسو و دولت های مرکزی که به مشارکت سیاسی شهروندان احتیاج مبرم داشتند، از سوی دیگر، خواسته و ناخواسته سبب تولید متون قابل توجهی در زمینه امنیت اجتماعی شدند. سطح تحلیل این مفهوم نه دولت بود و نه یکایک شهروندان، بلکه افراد متشکل در قالب گروه که دغدغه حفظ هستی و خصایص خود را داشتند اصلیترین موضوع امنیت اجتماعی شدند و تلاش گستردهای در پردازش این رهیافت بین رشتهای (Interdisciplinary approach) آغاز گردید. تأکید بر این نکته همچنان ضروری است که امنیت اجتماعی به معنای Societal آن، بههرحال خاستگاه غربی داشته است، اما این خاستگاه مانع از توجه محققان کشورهای جهان سوم به رهاوردهای آن نیست.
امنیت در سه سطح متفاوت از نظر کیفی در هر جامعه ای قابل بررسی است.در سطح منفعل امنیت زمانی تأمین می شود که آسیب و ناامنی در جامعه ایجاد شده و نظام اجتماعی و سیاسی به صورت منفعلانه در جهت رفع و مقابله با آن از سوی دستگاه های ذیربط دست به اقداماتی می زنند. مانند کشف جرائم و مجازات مجرمین از سوی دستگاه های انتظامی و قضایی و اطلاعاتی که موظفند این ناامنی ها را کنترل نمایند و به تأمین امنیت شهروندان بپردازند. در سطح دوم امنیت به صورت پیشگیری تأمین خواهد شد،یعنی قبل از بروز ناامنی، نظام اجتماعی و سیاسی به صورت فعال وارد عمل شده و مانع ایجاد بروز مؤلفه های ناامنی در جامعه می شود. به عنوان مثال پیشگیری از وقوع جرم و اعمال مکانیزم های بازدارنده انحرافات و جرائم نمونه هایی از این صورت فعال امنیت می باشد.در سطح سوم امنیت در جامعه وجود دارد و به صورت فرافعال امنیت تأمین خواهد شد. در این سطح امنیت از رویکرد سلبی خارج شده و یک رویکرد ایجابی تولید می شود. در این رویکرد مؤلفه های کیفیت زندگی مورد توجه قرار می گیرد، بنابراین برای تولید این نوع رویکرد امنیتی بیشتر نیاز به تلاش فکری، علمی و پژوهشی است، به طور یکه در این رویکرد باید شاخص ها و مؤلفه های امنیت را شناسایی یا طراحی کنیم که نشانگر وضعیت جدید و مطلوب می باشد. بنابراین« در سطوح اول و دوم، مسئولیت و نقش اصلی برعهده دستگاه های انتظامی و قضایی است، لیکن درسطح سوم نقش اصلی را دستگاه های سیاست گذاری، برنامه ریزی و تصمیم گیری در بخش های مختلف اقتصادی،فرهنگی، اجتماعی و سیاسی ایفاء می نمایند. در صورتی که رویکرد کلی، تولید امنیت نباشد، ممکن است، سیاست ها، برنامه ها و تصمیم های کلان دستگاه های حاکمیت خود مولد ناامنی باشد. بنابراین رویکرد تولید امنیت، نه تنها کیفیت زندگی اجتماعی را ارتقاء می دهد، بلکه از تولید ناامنی هم جلوگیری می نماید. ضمن آنکه بسیار کم هزینه تر از رویکرد مقابله با تهدید و ناامنی است.»
امنیت اجتماعی (جامعه ای) معطوف به حفظ تداوم هویت اجتماعی و فرهنگی جامعه، در شرایط متغیر و متحول اجتماعی است. بیش از هر چیز نیازمند وجود روابط گرم و کارا در بین اعضای جامعه است که تحمل و مدارای اجتماعی، انسجام و وفاق اجتماعی و در نهایت، نظم اجتماعی پویا را ممکن می سازد. « امنیت اجتماعی مبنای قضاوت در مورد میزان وجود امنیت، به مفهوم کلی، در جامعه بوده و توانایی دولت ها با آن سنجیده می شود. به اعتباری، امنیت اجتماعی را می توان در طبقه بندی و سلسله مراتب امنیت، در طبقات پایین قرار داد. امنیت اجتماعی زیربنای امنیت ملی محسوب می شود، به گونه ای که ابتدایی ترین وظایف دولت ها، برقراری امنیت اجتماعی است.» در نتیجه امنیت اجتماعی به معنای « برقراری و حفظ شرایطی است که در آن نیل به اهداف دو مطلوب های اجتماعی ، بدون هر نوع تهدید و هراس باشد. دو جزء مهم امنیت،رهایی از خوف و ترس است، نکته ای که در آیه 4 سوره قریش بر آن تکیه شده است.» بنابراین امنیت اجتماعی محصول تعامل ساختارهای اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و سرانجام طبیعی طرح خواهد شد. امنیت اجتماعی مفهومی است که قلمرو تعریف آن با مفاهیمی همچون نظم اجتماعی و تعادل اجتماعی آن چنان درهم آمیخته که بعضی معتقدند که امنیت اجتماعی، همان نظم یا همبستگی اجتماعی است.
امنیت فردی از دو بستر درونی و بیرونی سرچشمه می گیرد،« بستر درونی امنیت معطوف به به ایمان خداوند و آگاهی از خویشتن است که از آن تحت عنوان امنیت هستی شناختی نیز یاد شده است و بستر بیرونی، معطوف به جهان خارج و فضای اجتماعی و به تعبیری فرهنگ است که با تمرکز بر مجموعه هنجارها و قوانین و درجه تعهد جمعی و فردی به اجرای آن ها و نیز توان و امکانات سازمان های رسمی و غیر رسمی متولی امنیت فراهم می شود، تا جامعه قادر به نیل به اهداف و کمال مطلوب های اصلی خویش شود که در معنای عام خود، از آن تحت عنوان امنیت عمومی یاد می شود. فردی شدن،آکنده از بیم است. با زوال شمار زیادی از تعیین های سنتی که توسط سن و جنسیت و طبقه اجتماعی، پی ریزی شده بود، تعداد زیادی از بیم های جدید از جمله بیکاری، یا کم اشتغالی، ناپایداری زناشویی و فروپاشی خانواده توأم با سطوح بالایی از اضطراب و ناامنی ایجاد شده است.» بر این اساس در نگاه گیدنز بیم ها توسط انسان و جامعه تولید می شوند، زیرا جامعه به طور فزاینده مشغول و نگران آینده و نیز امنیت است همان جامعه ای است که مفهوم بیم را تولید می کند.
/ج