داستان کوتاه
آقاي حميد خلخالي ميگويد:فرمانده شهيد، حاج عبدالحسين برونسي، عشق و ارادت خاصي به حضرت صديقه طاهره (سلام الله عليها) داشت. ارادت او بيشتر از آن بود كه به زبان بيايد يا وصف شود.
يكبار در بين بچهها گفت:
دوست دارم با خون گلويم اسم مقدس مادرم (هميشه از حضرت زهرا (سلام الله عليها) به مادرم ياد ميكرد) را بنويسم.
با تعجب به يكديگر نگاه كرديم و پرسيديم: چرا؟
گفت: يك صحنه عاشورا هميشه قلبم را آتش ميزند و آن وقتي است كه آقا اباعبدالله (عليه السلام) خون حضرت علياصغر (عليه السلام) را به آسمان پاشيد و فرمود: «خدايا! قبول كن.»
من هم دوست دارم با خون گلويم اسم مقدس بيبي را بنويسم تا عشق و ارادت خودم را ثابت كنم.
توضيح:
در زندگينامه اين شهيد بيان نكردند كه اين آرزو به همين صورت به وقوع پيوسته باشد، ولي كنايه از قرباني شدن در راه اسلام است كه آن فرمانده باصفا سرانجام به شهادت رسيده است.
پيامها:
1. آرزوي عاشق اين است كه خود را در راه معشوق فنا كند.2. شهدا به اهل بيت (عليهم السلام) بهويژه حضرت زهرا (سلام الله عليها) و امام حسين (عليه السلام)، محبت و علاقه بسياري داشتند و هميشه آرزو ميكردند همانند مولايشان، اباعبدالله الحسين (عليه السلام)، و ياران باوفايش شهيد شوند.
منبع مقاله :
www.irc.ir
منبع: خاكهاي نرم كوشك، نويسنده سعيد عاكف، ناشر چاپ ابرار، محل چاپ مشهد، سال چاپ 1386، نوبت چاپ سيزدهم، صفحه 80.