نويسنده: دكتر ابراهيم فياض
اگر سكولاريسم را يك نظام معرفتي بدانيم كه براساس زندگي روزمره بنا شده است، به خطا نرفتهايم. سكولاريسم، نفي دانش هاي غيرمربوط به زندگي روزمره است، مانند دانشهاي ديني كه براي توجه به ملكوت و عالَم معنوي آمدهاند و نيز مانند فلسفه هاي متافيزيكي و الهيات. در مقابل، مطالعه اديان به صورت مضاف، به عنوان يك امر روزمره در سكولاريسم مطرح است، مانند فلسفه دين، حال آنكه راهنمايي دين براي زندگي فراتر از زندگي روزمره، از صحنه كنار گذاشته مي شود.
جدايي دين از امور روزمره، به معناي جدايي دين از جامعه است به ديگر سخن، دين تا اندازه اي در يك جامعه سكولار اجازه قدرت نمايي دارد كه توافق جمعي جامعه اجازه دهد، مانند جشن كريسمس و... .
پس دين در جامعه سكولار وجود دارد، ولي به عنوان يك امر عبادي تكراري. در بعد معرفتي، دين از صحنه خارج ميشود؛ چون چارچوب معرفتي را علم تجربي تعيين مي كند و دين در چارچوب علم تجربي، بي معناست؛ چرا كه دين، توان تجربه شدن به صورت يكسان و يك نواخت را ندارد.
در واقع مي توان مناسكي را كه آثار عملي اي چون انسجام اجتماعي دارند در جامعه شناسي دين يا مردم شناسي دين، بررسي و مطالعه كرد، ولي اصل خود دين را نمي توان در قالب هاي علمي مطالعه و كاوش كرد؛ پس دين، بي معنا مي شود. حال اگر امري بي معنا شد، در كنش انساني هم نمي آيد؛ چون معنا كنش ساز است و امري كه بي معنا باشد، كنش ساز نخواهد بود. به اين شكل، دين از جامعه علمي و سكولار رخت بر مي بندد. حال كساني كه خواسته اند دين را معنادار كنند، براي دين تفسير علمي قائل شده اند؛ مانند دكتر مهدي بازرگان، شهيد پاك نژاد و آيت الله سبحاني.
در برخي جامعه هاي سكولار، مانند امريكا، دين داري را يك امر غيراجتماعي، غيرحاكم و فقط فردي معرفي كرده اند كه مي توان به صورت فردي و قلبي به آن پاي بند بود. پس اين گونه جوامع، دين عرفاني شخصي را كه بر اساس تجربه ديني بنا مي شود، مي پذيرند.
از طرف ديگر، در بعد روشي، اين نوع دين داري از نوعي تقليل به وجود مي آيد. تقليل جهان به شمارش و كنترل؛ يعني حاكميت رياضياتِ كمّي و قابل شمارش، بر دانش بشري. پس كمّي گرايي بر همه جهان انساني حاكم ميشود و جامعه به طرف فرهنگ كمّي و كاهش يافته حركت ميكند.
زماني كه جامعه كمّي مي شود، فرهنگ، بر كالا تقليل مي يابد و قابل شمارش مي شود. پس توليد و مصرف كالاي فرهنگي به وجود مي آيد و صنعت فرهنگي شكل مي گيرد و اين، از راه تقليل فرهنگ به اقتصاد رخ مي دهد؛ زيرا واحد فرهنگ، كالا مي شود و زماني براي توليد فرهنگ همت گمارده مي شود كه كالاي فرهنگي به فروش برسد و سوددهي داشته باشد.
توليد انبوه فرهنگ، به وسيله سازو كاري انجام مي شود كه به آن، ارتباطات انبوه (2) يا ارتباطات توده اي گفته ميشود.
به اين ترتيب، يك نوع فرايند به وجود ميآيد؛ تراكم ارتباطات و تراكم فرهنگ كه براساس صنعت فرهنگ و ارتباطات شكل مي گيرد. صنعت فرهنگ و ارتباطات براساس رسانه هاي جمعي (3) و تراكمي به وجود مي آيند كه مهم ترين آن، رسانه هاي راديو و تلويزيون هستند كه بيشترين مخاطب و توليدهاي پياپي را دارند. اين دو رسانه بزرگ، به منظور ايجاد تقاضا براي كالاي خود، ويرانگري سنت، فرهنگ و دين را درپي مي گيرند. براي مثال، صنعت جذاب پورنوگرافي (4) به وسيله همين فرايند به وجود ميآيد و خانواده به عنوان كوچك ترين واحد اجتماعي حافظ سنت و دين، نابود مي شود و اين، سبب ويرانگري اجتماعي مي گردد كه به نام آزادي و جهاني شدن رخ مي دهد.
پس سكولاريسمِ رسانه اي و ارتباطي، براساس راديو و تلويزيون بنا مي شود و سپس، همه رسانه هاي ديگر براساس آنها تنظيم مي شوند. مانند كتاب، مطبوعات و سينما. پس نوعي تقليل رسانه اي رخ مي دهد كه سبب انحطاط رسانه ها و نظام آنها خواهد شد. انحطاط، (5) چيزي نيست جز توليد هرچه بيشتر پيام هاي ساده و نشانه هاي كم عمق و كم معنا، به همراه تكرار زياد آنها در طول زمان.
بر اثر تقليل رسانه اي، يك نوع ساده سازي معرفت انساني رخ مي دهد كه به وسيله فلسفه تحليلي آنگلوساكسوني، (6) هدايت و باز توليد مي شود. فلسفه تحليلي آنگلوساكسوني، يك نوع فلسفه سكولاريسم نظام رسانه اي است كه از نظريه « بازي زباني ويتكنشتاين » (7) نشئت مي گيرد و حوزه فرهنگي ارتباطي سكولاريسم رسانه اي، جغرافياي آنگلوساكسوني اي تشكيل مي دهد كه به توليد و بازتوليد نظريه هاي مربوط به آن مشغولند.
جالب آنكه نظريه اقتصادي آنها، همان جهاني سازي است كه با همه وجود، به توليد و بازتوليد آن در دانشگاه ها مي پردازند و اقتصاد و سكولاريسم رسانه اي را ترويج مي كنند و براساس فرمول زير، به توليدِ ارتباطات سكولاريستي ميپردازند:
اقتصاد سياست فرهنگ ارتباطات رسانه
پينوشتها:
1. mass culture .
2. mass communication.
3. mass media.
4. توصيف و نمايش امور جنسي pornographie.
5. حالتي كه برخلاف معيارهاي پذيرفته شده اجتماعي و اخلاقي باشد.
6. Angelosucson.
7. Wittgenstein.
جمعي از پژوهشگران؛ (1388)، مجموعه مقالات دومين هم انديشي سراسري رسانه ي تلويزيون و سکولاريسم، قم: نشر دفتر عقل، چاپ اول