اباضيه و تاريخ نگاري

يکي از فرق اسلامي که در حيات هزار و سيصد ساله خود اهتمامي ويژه به تاريخنگاري مبذول داشته فرقه اباضيه است که در تحقيقات اسلام شناسي، اين بعد از حيات فرهنگي کمتر مورد مطالعه قرار گرفته است. آثار اباضي نه تنها در
دوشنبه، 17 فروردين 1394
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
اباضيه و تاريخ نگاري
 اباضيه و تاريخنگاري

 

نويسنده: احمد پاکتچي
مرکز دايرة المعارف بزرگ اسلامي



 

چکيده:

يکي از فرق اسلامي که در حيات هزار و سيصد ساله خود اهتمامي ويژه به تاريخنگاري مبذول داشته فرقه اباضيه است که در تحقيقات اسلام شناسي، اين بعد از حيات فرهنگي کمتر مورد مطالعه قرار گرفته است. آثار اباضي نه تنها در مطالعه ي تاريخ اين فرقه اساسي ترين منابع محسوب مي گردند، بلکه در مطالعات عمومي تاريخ اسلام در نواحي شبه جزيره و عراق در مشرق، بخش هايي از شمال و شرق آفريقا در مغرب، و حتي برخي نواحي ايران چون خراسان و جزايرخليج فارس منابعي مهم و در خور توجه اند. از آنجا که مطالعه اي فراگير در تاريخ نگاري اباضيه نيازمند مجالي گسترده است، در اين مقاله سعي بر آن بوده تا روشي مبتني بر دوره هاي تاريخي و سبک نگارش براي طبقه بندي آثار تاريخي اباضيه و معرفي منطقي آنها عرضه گردد.
در اين مقاله به نوشته اي اباضيان مشرق بيشتر عنايت شده است.
كليدواژه ها: تاريخنگاري، وقايع نگاري، سير / سيره، اباضيه، عمان، حضرموت، شمال و شرق آفريقا
در نظري بدوي و عمومي به تاريخنگاري شايد چنين بنمايد که هر ملتي و هر فرقه يي لابد بايد نسبت به ثبت وقايع خود و نوشتن تاريخ خويش علاقه مند بوده باشد و شوق تاريخنگاري را بتوان در ميان هر جماعتي دريافت. اما در عمل نگاهي بر ميراث مکتوب ملتها و فرقه ها نشان مي دهد که همگي آنان به يک اندازه نسبت به نگارش تاريخ اهتمام نداشته اند. به واقع در مقام مقايسه جاي دارد که برخي از ملتها يا فرقه ها، ملت يا فرقه يي تاريخ دوست خوانده شوند.
بي ترديد در ميان فرق اسلامي، يکي از مصاديق فرقه هايي تاريخ دوست، فرقه اباضيه است که پيروان آن امروزه در نواحي عمان، شمال و شرق آفريقا پراکنده اند. اگر چه فرقه اباضيه در طول دهه هاي اخير، افزون بر مستشرقان از سوي محققان مسلمان نيز مورد توجه و مطالعه قرار گرفته، ولي درباره تاريخنگاري آنان هنوز پژوهش گسترده يي صورت نگرفته است.
نخستين بررسي در اين باره مقاله يي است مختصر از اسموگورزوسکي که عنوان آن « بررسي آثار اباضي- وهبي در شرح احوال » است. (1) به عنوان اثري جامعتر نسبت به اين مختصر، بايد به مقاله لويتسکي با عنوان « مورخان ، شرح حال نويسان و راويان اباضي - وهبي آفريقاي شمالي از قرن 8 تا 16 م » اشاره کرد که در 1962م در مجله اوراق شرقي به چاپ رسيده (2) و در پي آن همان مؤلف در 1964م مقاله يي با عنوان « منابع تاريخي فرقه اباضي » منتشر ساخته است. (3)
لويتسکي در اين مقاله به تفصيل به ذکر برخي آثار يافت نشده اباضي با زمينه رجالي - تاريخي مربوط به شمال آفريقا پرداخته است که به جهت اختصار، از تکرار مندرجات آن در اين مقاله خودداري شده است.
در سخني کوتاه از جايگاه نوشته هاي اباضي در طبقه بندي آثار تاريخي و ارزيابي استنادي آنها، بايد يادآور شد که اباضيان از ديرباز به تدوين تاريخ پيدايي فرقه و زندگي امامان و بزرگان خود توجهي خاص داشته اند و مطالبي در اين باب را در وقايعنامه هايي که غالباً « سير » خوانده مي شدند، به ثبت مي آوردند. اين وقايعنامه ها که آثاري تاريخي - رجالي محسوب مي گردند، خصوصيات عمومي تواريخ فرقه يي را دارا هستند و بازتاب آنها از وقايع تاريخي، چه وقايع درون فرقه يي و چه وقايع مربوط به عموم جامعه اسلامي، تا حدي جهت دار و قطبي شده است. در واقع بايد گفت که وقايعنگاران اباضي بيش از اين که به طور محض تاريخنگاري را هدف داشته باشند، به دنبال تأليف تواريخي آرماني و نمادين براي فرقه خود بوده اند، اما اين ويژگي چندان از ارزش استنادي آنها نمي کاهد.
گفتني است اباضيان از آن رو که در سده هاي نخستين اسلامي فرقه يي بسيار پر تحرک بوده و غالباً در نواحي دور دست و مرزي تمدن اسلامي حضور داشته اند، بر اخبار و اطلاعاتي واقف بوده اند که دست يافتن بر آنها از ديگر منابع اسلامي ناممکن است. به عنوان نمونه برخي آگاهي ها که منابع اباضي از نخستين گامهاي نفوذ اسلام در آفريقاي سياه و حتي چين و هند به دست داده اند، اطلاعاتي بي نظير و منحصر به همين منابع است. نمونه هايي از اين گونه اطلاعات را لويتسکي در مقاله « اباضيه » در دائرة المعارف اسلام (4) استخراج و تحليل کرده است.
علاوه بر آنچه ياد شد، مهم ترين ويژگي منابع تاريخي اباضيه، ارزش استنادي آنها درباره تاريخ درون فرقه يي اباضيه است؛ چه اباضيه در طول حيات تاريخي خود يا در نواحي دور از دسترس سکنا گرفته يا در کنار عامه مسلمين به اختفا زيست کرده اند و تاريخ سياسي و اجتماعي آنان از دسترس مورخان ديگر مذاهب به دور مانده است. در واقع براي بررسي تاريخ سياسي و اجتماعي اباضيه، در متون عمومي تاريخ اسلامي تنها اشاراتي محدود و پراکنده وجود دارد که آن هم بيشتر به دو سده نخست هجري مربوط مي شود.

الف. تاريخنگاري در مغرب:

در صورتي که بخواهيم پيشينه سنت تاريخنگاري اباضيه در آفريقا را بررسي کنيم، به عنوان کهنترين اثر تاريخي، بايد به نوشته يي از ابن سلام بن عمر ( د. بعد 273ق ) اشاره کرد که درباره عنوان دقيق آن به سختي مي توان نظر داد. نوشته ابن سلام در باب دوره آغازين دعوت اباضي و تاريخ آن، اکنون به عنوان بخشي از مجموعه نامنسجم بدء الاسلام و شرائع الدين، به کوشش ورنر شوارتس (5) در 1406ق / 1986م در بيروت / ويسبادن انتشار يافته است. اين يادداشت هاي تاريخي ابن سلام در اختيار شماخي از مورخان سده هاي بعد نيز قرار داشته و اقتباس هاي مکرر از آن در کتاب السير ديده مي شود ( شماخي 121/1، 122، 127، 142، 143، 222، 223، نيز نک. لويتسکي ، « يک وقايعنامه اباضي » (6)، 73).
همزمان با ابن سلام، در واپسين سالهاي بقاي سلسله رستمي در مغرب، به استطراد بايد از کتاب تاريخ ابن صغير ( تأليف در حدود 290 ق ) ياد کرد که هر چند خود شيعي مذهب بوده است، اما اثري مهم در تاريخ اباضيان تا هرت پديد آورده که در خلال قرون به سان منبعي خودي، مورد احترام و توجه مورخان اباضي مغرب بوده است ( نک. موتيلينسکي (7))
در دهه پاياني سده 3ق، حکومت اباضيان در مغرب به مرکزيت تا هرت به دست عبيديان فرو پاشيد و سازمان اجتماعي اباضيه در مغرب دچار بي ساماني شديدي شد. در واقع اين دوره را نه در تاريخنگاري، که در زمينه هاي گوناگون فرهنگي بايد دوره رکود در ميان اباضيان مغرب به شمار آورد؛ دوره يي که تا ميان سده 5 ق ادامه يافت و با شکوفايي فرهنگي در نواحي و رجلان و نفوسه، بر آن مهر پايان نهاده شد.

آغاز « سير » نويسي در سده پنجم:

احياي مجدد تاريخنگاري اباضي در اين دوره، با تأليف آثاري تحقق يافته است که بيشتر عنوان کتاب « السير » را بر خود داشته اند. اين دسته آثار را بايد نوشته هايي دانست که از يک سو داراي ساختار وقايعنگاري و تاريخي و از دگرسو برخوردار از ارزش رجاليند.
به عنوان نخستين اثر از اين دست بايد از نوشته يي از ابو زکريا يحيي بن ابي بکر و رجلاني نام برد که عالمي از اهالي و رجلان در نيمه دوم سده 5 ق بوده است. اين اثر که با عنوان کتاب السيرة و اخبار الائمة شهرت دارد، بارها، از جمله در 1979م به کوشش اسماعيل العربي در الجزاير به چاپ رسيده و ترجمه يي از آن به فرانسه توسط ماسکري (8) از اساسي ترين منابع مستشرقان درباره اباضيه بوده است. (9) کتاب السيره و رجلاني به نوبه خود مورد استناد مورخان بعدي قرار گرفته و يکي از منابع درجيني در طبقات خود بوده است ( مثلاً نک. درجيني، 2/1-3، 108، 195 ).
ديگر از سير نويسان سده 5 ق، بايد ابوالربيع سليمان بن يخلف مزاتي از عالمان جربه را بر شمرد که مؤلف کتاب « ذکر اسماء بعض شيوخ الوهبيه » از آن ياد کرده ( نک: 234 ) و درجيني در مواضعي از طبقات خود از آن اقتباس کرده است. بکلي عبدالرحمن در مقدمه خود بر طبقات درجيني، به موجود بودن نسخه يي خطي از آن اشاره کرده است. نک:بکلي ، ص 10 ).

« سير » نويسان در سده ششم:

در ميانه سده 6 ق، بايد از عالمي اهل و رجلان، به نام ابو عمار عبدالکافي تناوتي ( د پيش از 570 ق ) ياد کرد که در سنت اباضي مغرب به گونه يي مبالغه آميز احيا کننده مذهب اباضي و گرد آورنده آموزش هاي پراکنده آن دانسته مي شده است. در ميان عناوين آثار ابو عمار، کتابي با عنوان السير به چشم مي آيد که نسخه هايي خطي از آن در کتابخانه يي در مزاب ( الجزاير ) و در دانشگاه کراکوف ( مجموعه منتقل شده از لووف ) معرفي شده است ( نک: لويتسکي، " مورخان "، 36؛ فان اس،« تفحصي » ژ، 57؛ بکلي، 10 ). درباره رابطه احتمالي اين اثر ابو عمار با نوشته يي از او در رجال که با عنوان المختصر شناخته بوده است، بدون دستيابي بر نسخ ياد شده و مقايسه آنها با قطعات موجود از اين اثر رجالي، اظهار نظر قاطعي امکان پذير نيست.
درباره المختصر گفتني است که در متن مجهول المؤلف « ذکر اسماء... » ( ص 234 ) اثري با اين عنوان به ابو عمار نسبت داده شده و شماخي با تعبير « کتاب له في الرجال » از آن ياد کرده است ( شماخي، 112/1 ) . قطعاتي از اين اثر رجالي ابو عمار توسط درجيني در طبقات ( نک. فهرست اعلام ) و شماخي در سير ( 102/2، 104، 232، 234 ) اقتباس شده و اين اثر، در واقع شالوده اصلي طبقات درجيني را تشکيل مي داده است. عمر النامي در فهرست خود از نسخه هاي خطي اباضي، به نسخه يي خطي از اين اثر ابو عمار اشاره کرده که عنوان مختصر طبقات المشايخ را بر خود داشته است ( نک. فان اس، « تفحصي .... »، 57 ).
ادامه حرکت سير نويسي اباضيه در مغرب را مي توان در آثاري همچون سير نفوسة، نگارش مقرين بن محمد بغطوري در گذشته بعد از 599 ق ( ذکر : شماخي، 189/2، 192؛ نقل غير صريح: شماخي، 112/1، 128-129؛ براي نسخه خطي، نک. شوارتس، 145؛ بکلي، 10 )، کتاب السير، نوشته ابو سهل ابراهيم بن سليمان و کتاب السير، اثر ابو نوح صالح بن ابراهيم ( براي نسخه خطي اين دو، نک. بکلي، 10 ) که هر دو به تخمين در سده 6 ق مي زيسته اند. اما هيچيک از اين آثار به آن پايه از اهميت نرسيدند که کتاب السير ابوالربيع سليمان بن عبدالسلام و سياني ( سده 6 ق ) از آن برخوردار گشت. اين اثر که در سده هاي پيشين از شهرتي نسبي برخوردار بوده است ( مثلاً نک. شماخي، 113/2 )، هم اکنون نيز دست يافتني است و نسخه يي از آن در کراکوف يافت مي شود ( نک. لويتسکي، « شعب اباضيه » (10)، 79؛ همو، « اباضيه » ، 655؛ بکلي، 10 ) گزيده هايي از اين اثر را لويتسکي در مقاله « چند منتخب منتشر نشده ... » (11)، به چاپ رسانيده است.

تنوع تاريخنگاري در سده ششم:

در کنار سير نويسان سده 6 ق، حرکتي در تاريخنگاري اباضيان مغرب به چشم مي آيد که هر چند محدود است، ولي وجود دارد؛ اين حرکت که مي توان آن را گرايشي نزديکتر به تاريخنگاري محض و دورتر از آثار رجالي تلقي کرد، به خصوص در دو اثر از ابو يعقوب و رجلاني و ابو عبدالله ابن داود تجلي يافته است.
اثر نخست، نوشته يي با عنوان المُغرب في تاريخ المغرب اثر ابو يعقوب يوسف بن ابراهيم و رجلاني است که در نيمه اخير سده ششم در ناحيه و رجلان مي زيسته و چنانکه از عنوان آن مستفاد مي گردد، در شمار تواريخ محلي مغرب محسوب مي گردد. اين اثر تاريخي، با وجود شهرت نويسنده، شايد از آن رو که به اقتضاي موضوعش نسبت به آثار معمول تاريخي - رجالي کمتر داراي جنبه مذهبي بوده، در آثار دوره هاي پسين کمتر مورد توجه قرار داشته است. بکلي عبدالرحمن در گذر خود بر آثار تاريخي اباضيه، ضمن ياد کرد از اين اثر و رجلاني، يادآور شده که نسخه يي خطي از اين اثر را مي شناخته است ( بکلي، 10 )
ديگر تأليف غير رجالي که بر خلاف اثر پيشين، از جنبه قوي مذهبي برخوردار است، کتابي با عنوان المعلقات في اخبار اهل الدعوة است ( نک. حارثي، 280، بدون تصريح به نام مؤلف ) که شماخي با تعبير « کتاب في اخبار الدعوة » از آن ياد کرده ( شماخي، 112/2 ) و به صراحت ابو عبدالله محمد بن داود ( زيست به تخمين در نيمه دوم سده 6 ق ) را مؤلف آن شناخته است. شماخي نسخه يي از اين کتاب را در اختيار داشته و در مواضعي چند از کتاب السير خود، برخي از مضامين آن را اقتباس کرده است ( نک. شماخي، 135/2، 165، 166 )، ولي در حال حاضر نسخه يي از اين کتاب شناخته نشده است. به طور کلي از عنوان کتاب و اطلاعات محدود قابل اخذ از اقتباس هاي شماخي، مي توان برداشت کرد که کتاب المعلقات در بر گيرنده مطالبي درباره نحوه راهيابي دعوت اباضي به مغرب و ادامه حيات اين دعوت در آن ديار بوده است ( نيز براي اين اثر، نک. لويتسکي، « مورخان »، 132-133 ).

موج گرايش به رجال نويسي:

در سده 7 ق و پس از آن، شاهد پديد آمدن آثاري در ميان اباضيان مغرب هستيم که با وجود دارا بودن ساختاري شرح حالي، ميراث بر وقايعنامه هاي پيشين، و فارغ از ترتيب و نظم کتاب، در بردارنده حجم گسترده يي از گزارش هايي تاريخيند. در اين گونه آثار اگر چه گزارش هاي تاريخي به طور غير منسجم در شرح حال شخصيت هاي مختلف پراکنده شده اند، اما گويا نويسندگان آنها، به حکم ميراث داري وقايعنگاران پيشين، خود را در نقل اين فرهنگ مقيد مي شمردند و هرگز از پرداخت تاريخي و منعکس کردن ميراث مورخان پيشين اباضي دريغ نورزيدند.
در رأس اين طبقه بايد از احمد بن سعيد درجيني ياد کرد که کتاب رجالي او با عنوان طبقات المشايخ بالمغرب، گامي در اين سبک از تأليف بوده است. اين کتاب که در طي قرون رواجي گسترده داشته و از پر نسخه ترين متون اباضي است، در 1394ق / 1974م به کوشش ابراهيم طلاي در الجزاير به چاپ رسيده است ( براي يادداشتهايي درباره اين کتاب، نک. لويتسکي، « ملاحظه يي درباره وقايعنامه اباضي درجيني » (12)، 146-172 ).
کتاب درجيني با وجود غالب بودن جنبه رجالي بر آن، همانگونه که در عنوان آن نيز اشاره شده، دست کم در نيمه اخير بر اساس طبقات تنظيم گرديده و توالي مندرجات آن کما بيش از منطقي تاريخي برخوردار است.
در اين کتاب، توالي تسلها بر اساس طبقات پنجاه ساله نهاده شده و چهار قرن تاريخ اباضيه در مغرب، البته با تکيه يي محسوس بر جوانب فرهنگي بررسي شده است. نيمه نخست کتاب طبقات با بخش دوم از نظر سبک و محتوا تفاوتي آشکار دارد و بيشتر گذاري بر دوره آغازين شکل گيري مذهب اباضي در عراق و چگونگي راهيابي دعوت به مغرب از ديدگاه تاريخ سياسي و فرهنگي است.
در عصري مقارن با درجيني، تأليفي کوچک ولي مسبتاً مهم در باب رجال اباضي مغرب، اثري مجهول المؤلف با عنوان ذکر اسماء بعض شيوخ الوهبية يا تسمية المشايخ است که مؤلف آن به تخمين در سده 7 ق در جبل نفوسه مي زيسته و در اين نوشته کوتاه، به رجال منطقه خود پرداخته است که بعضاً براي ديگر نواحي اباضي نشين کم شناخته بوده اند. متن اين اثر به ضميمه سير شماخي ( صص 225-234 ) به چاپ رسيده و لويتسکي در مقاله يي، ارزش تاريخي آن را مورد بررسي قرار داده است. (13)
حلقه اتصالي ميان درجيني و شماخي، ابوالقاسم بن ابراهيم برادي ( د. بعد 775 ق ) است که اثر او با عنوان الجواهر المنتقاة ( نک.الشماخي، 198/2 ) از متون مهم رجال و تاريخ اباضي به شمار مي آيد. الجواهر در 1302ق / 1885م در قاهره به چاپ سنگي رسيده است و از نخستين تواريخ اباضي است که در تحقيقات معاصر مورد توجه و رجوع قرار گرفته است. در 1952م روبيناچي، در مقاله يي با عنوان « کتاب الجواهر برادي » محتواي اين کتاب و ارزش تاريخي آن را بررسي کرده است. (14)
سرانجام در اين راستا بايد از مورخ شهير اباضي در سده 10ق، احمد بن سعيد شماخي ( د. 928 ق ) يادي به ميان آورد که کتاب السير او بي ترديد مهم ترين منبع رجالي و يکي از اساسي ترين متون تاريخي اباضيه به شمار مي آيد. اين اثر که باري در 1301ق در قاهره، باري دگر در تاريخي ياد نشده در قسنطينه به چاپ رسيده، اخيراً به کوشش احمد بن سعود السيابي در 1407 ق / 1987م در عمان به وضع مطلوب تري منتشر شده است.
مقالات متعدد در بررسي و نقد اين اثر از سوي محققان به رشته تحرير در آمده که فهرستي از آنها را مي توان در « تاريخ ادب عربي »، از بروکلمان (15) ( 312/2 ) بازيافت.
سير شماخي با وجود برخورداري از ارزشي قابل ملاحظه در خصوص گزارشهاي تاريخي پراکنده در آن، از نظر سبک تأليف بيش از نوشته درجيني به نوشته هاي شرح حالي نزديک گشته و از روش آثار تاريخي دور شده است. بر خلاف درجيني، در نوشته شماخي تصريح به عنوان مأخذي که گزارش از آن گرفته شده کمتر ديده مي شود و عمدتاً تشخيص منبع گفتار مؤلف، بر حدس و گمان استوار است.
در پايان سخن از تواريخ مغرب، بي مناسبت نيست اگر از آثاري ياد شود که با وجود تأخر زماني نويسندگان آنها، از نظر سبک تأليف و شيوه تحقيق به آثار سنتي الحاق مي گردند و در مطالعات تاريخي از اعتباري ويژه برخوردارند. در اين ميان مي توان به کتاب مختصر تاريخ الاباضيه ي، اثر ابوالربيع سليمان باروني از عالمان اباضي تونس ( چاپ تونس، 1357ق / 1938م ) و اثري مشهور به رسالة شافية في بغض تواريخ اهل وادي مزاب، تأليف محمد بن يوسف اطفيش عالم و نويسنده پر کار مزابي ( چ الجزيره ، بي تاريخ ) اشاره کرد که با وجود تأخر در تأليف محققان در مطالعه تاريخ اباضيه در مغرب، از مراجعه به آنها بي نياز نبوده اند. به خصوص درباره اثر اخير، کاپرلي در مقاله يي به ارزيابي جاگاه استنادي آن پرداخته است. (16)

ب. تاريخنگاري در عمان:

پيش از هر سخن درباره روند تاريخنگاري در ميان اباضيان عمان، تأکيد بر اين نکته شايسته است که تاريخنگاري در ميان ايشان هرگز به اندازه همکيشان مغربي رونق نداشته است. اباضيان عمان در طول ده سده نخستين حضور خود در عمان، يعني سده هاي 2 و 3ق، گرايشي مستقيم نسبت به تاريخنگاري از خود بروز نداده اند و پديد آوردن آثاري که بتوان آشکارا آن را تاريخ ناميد، پس از سده 4 ق نيز تنها در سطحي محدود بوده است. در واقع بخش مهمي از گزارشهاي تاريخي مربوط به اباضيان عمان را نه در نوشته هاي تاريخي مورخان، بلکه در نامه هايي پر شمار از فقيهان با عنوان عمومي « سيره » بايد جست و جو کرد که در مقام موضعگيري نسبت به اختلافات داخلي عمانيان در باب امامت نوشته مي شدند و به اقتضاي موضوع، گزارشها و تحليلهايي تاريخي را در بر مي گرفتند.

سيره هايي با موضوع عمان - حضر موت

در اين دسته از سيره ها، محور اصلي بحث و احتجاج، جدايي رؤساي اباضي حضر موت از امامت عمان بود که در عرض افتراق سياسي، به عنوان نيتجه يي از طبيعت مذهب اباضي، افتراق مذهبي و برائت ديني را نيز به همراه داشت. اين وقايع درست مربوط به دوره يي پس از شکست حکومت طالب الحق در يمن و حضر موت در 130ق است که لويتسکي تاريخ آن دوره را « تقريباً مجهول » خوانده است ( نک. لويتسکي، « اباضيه » ، 652 ). گفتني است بر پايه نوشته هاي عماني که اهم آنها در سطور بعد معرفي شده اند، با اينکه در اين دوره امامتي در عرض امامت عمان در حضرموت وجود داشته است، اما هم عالمان و هم مردم عمان، مسأله حضرموت را به عنوان مسأله يي داخلي و نه بيگانه، با جديت تعقيب مي کردند. اين در حالي است که زمامداران عمان نيز چه در مقام تبليغ انديشه خود و چه در مقام پاسخگويي به حجت مخالفان، مردم عمان را مخاطب خود قرار مي دادند.
بي ترديد منابعي با عنوان « سيره ي » که در اينجا معرفي شده اند، منابعي اساسي براي هر گونه مطالعه در تاريخ سياسي و فرهنگي حضرموت در اين برهمه از زمان، و نيز روابط حضرموت با عمان هستند. از اين نوشته ها به خصوص اطلاعاتي وسيع درباره دوره حاکميت دو تن از زمامداران اباضي حضرموت: هارون بن يمان ( دهه هاي 220 و 230ق ) و احمد بن سليمان ( ميانه سده 3 ق ) به دست مي آيد.
از جانب عمان، به خصوص بايد به دو سيره از ابوسفيان محبوب بن رحيل ( زيست در نيمه دوم سده 2 ق ) اشاره کرد که هر دو رديه يي مذهبي بر هارون بن يمان بوده و مؤلف در آنها با مخاطب ساختن اهل عمان و اهل حضرموت، تحليلي بر حرکت مذهبي و سياسي هارون عرضه کرده است. اين دو متن با عناوين سيره ي الي اهل عمان في امر هارون بن اليمان و سيره ي الي اهل حضرموت في امر هارون بن اليمان در ضمن مجموعه يي با عنوان السير و الجوابات، ( 276/1-307، 308-324 ) به چاپ رسيده و در متون کهن اباضي نيز مورد استناد و رجوع بوده اند ( مثلا نک. ابن جعفر ، 170/1، 401/2 ).
از جانب حضرموت، هارون بن يمان چه در مقام دعوت اهل عمان به همفکري و چه در مقام پاسخگويي به نوشته هاي محبوب بن رحيل، نامه هايي نگاشته است که ارزش تاريخي انکار ناپذيري دارند. دو نامه از وي با عناوين کتاب الي اهل عمان و رسالة الي الامام مهنا بن جيفر في شأن محبوب بن الرحيل شناخته شده اند. نامه نخست که گويا ابتداءاً در دعوت مردم عمان به همفکري نوشته شده و مضموني از آن در سيره محبوب بن رحيل به اهل عمان ( ص 289 ) نقل شده، هم اکنون اثري نايافته است، اما نامه دوم خطاب به مهنا بن جيفر در ضمن مجموعه السير و الجوابات ( 325/1-337 ) به چاپ رسيده است ( نيز نقلي از آن، محمد بن ابراهيم کندي بيان الشرع، 92/3 ).
به طور ضمني در اينجا مناسب است به متني ديگر با عنوان سيرة الي معاذ بن حرب، تأليف شخص امام مهنا بن جيفر ( حک. 226-237 ق ) اشاره کرد که در مورد برخوردهاي مذهبي همان دوره اطلاعات مفيدي در برداشته و بخشهايي از آن در آثار متقدماني چون ابن جعفر ( الجامع ، 46/2 ) و محمد بن ابراهيم کندي ( بيان الشرع، 112/2-113، 132-134، 187-188، 312/5 ) نقل شده است.
آثاري چون السيره ي محمد بن محبوب بن رحيل ( د 260ق ) خطاب به احمد بن سليمان امام حضرموت که قطعاتي از آن را مي توان در اوراق سيره ي ابوقحطان ( ص 132 )، بيان الشرع محمد بن ابراهيم کندي ( 64/1-65، 190/2-191 ، 197-199 ) و الاهتداء احمد بن عبدالله الکندي ( ص 81 ) بازيافت و نوشته يي مجهول المؤلف با عنوان سيره ي عبدالله بن يحيي طالب الحق که به تخمين محصول همين دوره بوده و در ستايش از طالب الحق امام متقدم حضر ميان نوشته شده بود ( ذکر آن: درجيني، 265/2 )، به دوره يي مربوط مي گردند که وفاقي ميان حضر ميان و عمانيان پديد آمده بود.

سيره هايي درباره منازعات داخلي عمان:

به عنوان مقدمه بايد يادآور شد که امامت اباضي عمان در سده سوم هجري، در اثر برخي حرکتهاي سياسي از سوي امامان و رؤساي قبايل، درگير اختلافاتي درون مذهبي شده بود که اين اختلافات موجي گسترده از تفرقه و برائت را در ميان عالمان و منتفذان اباضي پديد آورده و دو جناح مذهبي: نزواني و رستاقي را به وجود آورده بود. در توضيح اين افتراق، به طور خلاصه بايد گفت که در سال 272ق موسي بن موسي بن علي بزرگ عالمان ازکي با تمسک به برخي نقاط ضعف در سياست امام وقت، صلت بن مالک به مخالفت با وي برخاست و در 273ق صلت را به کناره گيري وادار ساخت و خود را با راشد بن نظر بيعت به امامت کرد. از اين تاريخ تا 280ق عمان يک دوره کشمکش سخت سياسي را به خود ديد که در همين سال با تصرف عمان توسط قواي عباسي فروکش کرد؛ اما از آن پس اين تفرقه موجب پديد آمدن دو مکتب مذهبي، مکتب رستاق هواداران صلت و مکتب نزوي مخالفان ايشان شد که تا قرنها آتش برائت هاي آن در عمان شعله ور بود.
نمونه هاي چاپ شده از سيره هاي عالمان همان عصر در باب منازعات مورد اشاره از اين قرارند: سيرة الي الامام الصلت بن مالک، از نويسنده يي نا شناخته معاصر صلت بن مالک ( چاپ ضمن السير والجوابات، 186/1-232 )، آثار ابوالمؤثر صلت بن خميس خروصي با عناوين الاحداث و الصفات ( چاپ همانجا، 23/1-85 )، البيان و البرهان ( چاپ همانجا، 155/1-185 )، و دو نامه به ابو جابر ابن جعفر ( د. 281ق ) ( چاپ همانجا، 202/1-204، 254-275 ) و السيره ي، اثر ابو قحطان خالد بن قحطان ( چاپ همانجا، 86/1-154 ).
برخي از جريانهاي تاريخي امامت عمان در سده هاي 5 و 6 ق، همچون الزام امام راشد بن علي به توبه و جنگ محمد بن ابي غسان با مخالفان نزواني نيز موضوع تأليف رساله هايي تاريخي - مذهبي از همين سنخ در دوره هاي بعد بوده است. از آن ميان مي توان نوشته قاضي ابو عبدالله محمد بن عيسي ( د.501 يا 506 ق ) با عنوان جواب الي الامام راشد بن علي فيما سأله عن التوبه ( چاپ همانجا، 422/1-426 ) و شروط علي راشد بن علي و اصحابه ( چاپ همانجا، 409/1-418 )، تأليفي از ابو زکريا يحيي بن سعيد هجاري ( د.472 ق ) با عنوان جواب الي الامام الخليل بن شاذان ( اقتباس هايي از آن در : احمد بن عبدالله کندي، الجوهر المقتصر، 1406ق، 42، 43، 45 ) را بر شمرد.
به اينها بايد نوشته يي از قاضي ابو علي حسن بن احمد هجاري ( د.بعد 472 ق ) با عنوان توبه ي الامام راشد بن علي ( چاپ ضمن السير و الجوابات، 419/1-421؛ نيز ضمن بيان الشرع کندي، 51/5-56 )، تأليفي از ابوبکر احمد بن عبدالله کندي ( د 557 يا 558 ق ) با عنوان سيره ي في الرد علي من اعترض في حربهم مع الامام محمد بن ابي غسان لاهل العقر من نزوي ( چاپ ضمن « صله ي الاهتدا »، به ضميمه الاهتداء کندي، 195-234 ) و نامه يي از ابوبکر احمد بن محمد بن صالح ( د.546 ق ) با عنوان سيره ي في اقرار الامام محمد بن ابي غسان را علاوه کرد. به طور کلي، مجموعه يي متنوع از سيره ها درباره منازعات داخلي عمان را مي توان در کتاب السير و الجوابات يافت که به کوشش سيده اسماعيل کاشف در دو مجلد به چاپ رسيده است ( چاپ قاهره، 1406ق ).

نوشته هاي کهن تاريخي از عمان:

در جست و جو در ميان آثار اباضيان عمان به ندرت مي توان به نوشته هايي برخورد کرد که بتوان عنوان آثار تاريخي به معناي متبادر خود را بر آنها نهاد و اندک نمونه هاي بر جاي مانده از اين نوع، آثاري در تاريخ امامت عمان هستند که از سويي بايد آنها را تواريخ محلي و از دگر سو تذکره امامان اباضي به شمار آورد. قديمترين نمونه شناخته از اين دست، تاريخي با عنوان سلک الجمان في سير اهل عمان از تأليفات ابن نظر، احمد بن سليمان صاحب دعائم ( نيمه دوم سده 5 ق ) است که گواهي منابع، تنها 9 کراسه نيم سوخته آن از حريفي که اندک زماني پس از وفات نوشته هاي او را از ميان برده، رهايي يافته بوده است ( نک. حارثي، 279؛ رواحي، ص7 ).
کتاب السير العمانية از مؤلفي ناشناخته يکي از منابع متداول در تاريخ عمان است که همواره مورد توجه محققان قرار داشته و تنها مأخذ براي پاره يي آگاهي ها درباره عمان و امامت اباضي آن است. از اين اثر نسخه يي خطي در کتابخانه دانشگاه کراکوف نگهداري مي شود که از مأخذ لويتسکي در مطالعات خود بوده است ( نک.لويتسکي، « شعب »،77؛ همو، « اباضيه »، 648 ؛ نيز نقل قطعه يي از آن، حارثي، 123-138 ).
سرانجام در شمار اين آثار، بايد ازکتاب کشف الغمة الجامع لاخبار الائمة، نوشته سال 1140ق از ناشناسي ديگر ( براي بحثي درباره مؤلف، نک. و چاواليري، « امامت... » (17)،5-4 ) ياد کرد که در مقدمه، گذاري بر تاريخ عمان پيش از اسلام و نيز نحوه ورود اسلام به عمان داشته و سپس اخبار امامت اباضي را در پي آورده است. متن اين کتاب در سال 1405ق/ 1985م به کوشش احمد عبيدلي در نيکوزيا ( قبرس ) به چاپ رسيده و ترجمه يي انگليسي از آن توسط راس در 1824در بنگال منتشر شده بوده است (18). بخشي از اين اثر نيز موضوع تحقيق کلاين بوده و نتيجه آن در 1938م در هامبورگ انتشار يافته است. (19)

نوشته هاي متأخر در تاريخ عمان:

همچون آنچه در بحث از تواريخ مغرب گفته شد، در پايان سخن از تواريخ عمان نيز جاي آن دارد تا چند نمونه از آثار تاريخي متأخر گردند که از نظر سبک تأليف و شيوه تحقيق ملحق به آثار سنتيد و در مطالعات تاريخي از اعتباري قابل ملاحظه برخوردارند. در اين ميان نخست بايد به آثار تاريخي حميد بن محمد بن رزيق ( د1274ق ) مشهور به سليل بن رزيق اشاره کرده که به طور مجموع تاريخي متصل براي عمان از عهد پيش از اسلام تا عصر مؤلف محسوب مي گردند. اولين اثر او کتاب الشعاع الشائع باللمعان في ذکر ائمة عمان است که شرح تاريخ عمان از جلندي بن مسعود، نخست امام اباضي تا احمد بن سعيد ( د.1198ق ) بنيان گذار سلسله بو سعيدي را در بر مي گيرد ( چاپ به کوشش عبدالمنعم عامر، قاهره، 1398ق/ 1978م ).
ابن رزيق پس از آن به تأليف اثري با عنوان الفتح المبين في سيرة السادات البوسعيديين دست يازيده که مقصد اصلي آن تکميل کتاب پيشين در تاريخ آل بو سعيد ( تا سلطنت سلطان بن احمد ) بوده و به عنوان پيش در آمد، بر تاريخ عمان پيش از جلندي، تاريخ امامان اباضي تا آل بو سعيد و نيز دوره سلاطين بني نبهان گذاري مختصر داشته است ( چاپ به کوشش عبدالمنعم عامر و محمد مرسي عبدالله، قاهره، 1403ق/ 1983م ). در 1871 م ترجمه يي انگليسي از اين اثر نيز توسط بجر در لندن انتشار يافته بوده است. (20) اثر سوم ابن رزيق در تکميل دو کتاب پيشين، تأليفي با عنوان بدر التمام في سيرة السيد بن سلطان است که متن آن به ضميمه الفتح المبين ( صص 457-465 ) به چاپ رسيده است.
از مورخان عماني در عصر ابن رزيق، محمد بن سعيد قلهاتي ( د 1287ق ) صاحب کتاب الکشف و البيان، تاريخي نسبتاً مفصل براي عمان است که اين اثر او در 1400ق / 1980م به کوشش سيده اسماعيل کاشف در عمان انتشار يافته است. مورخ ديگر از متأخران، عبدالله بن حميد سالمي است که با تأليف تاريخي مفصل با عنوان تحفة الاعيان بسيرة اهل عمان ( چاپ قاهره، 1332ق؛ نيز 1347-1350ق ) و اثري مختصر با عنوان اللمعة المرضية ( چاپ در مجموعه 6 اثر اباضي، الجزيره، 1326ق ) سهمي بسزا در تاريخنگاري عمان داشته است.

اشاره يي به تواريخ زنگبار:

در مورد آغاز رواج مذهب اباضي در شرق آفريقا، هنوز پژوهش کافي صورت نگرفته است و بي ترديد آشنايي محدود منطقه با مذهب به سده هاي نخستين اسلامي بازگست داشته است، اما گسترش جدي اين مذهب در منطقه، با سلطه عمان بر قسمت عمده ساحل شرقي افريقا در قرنهاي 11 و 12ق/ 17 و 18م تحقق يافته است ( نک. لويتسکي، « اباضيه »، 653 ).
قديميترين نوشته تاريخي در باب اباضيان شرق آفريقا، نوشته يي مربوط به سده 9ق به زبان عربي و با عنوان السلوة في اخبار کلوة است که پس از بحثي از چگونگي نفوذ اسلام به شرق آفريقا و سخن آوردن از سلسله شير ازيان در آن منطقه، به نفوذ مذهب اباضي در نواحي کلوه از سواحل شرق آفريقا و تاريخ مذهب اباضي در منطقه پرداخته است. کتاب السلوه ي به کوشش محمد علي صليبي در 1985م در عمان به چاپ رسيده است.
در عصر متأخر سلسله ي يعربي و به خصوص در عهد سلسله بو سعيدي، بخش مهمي از اخبار تاريخي شرق آفريقا را بايد در اشعار نه چندان اديبانه از گويندگان محلي به زبان سواحلي جست و جو کرد. به عنوان نمونه يي برجسته از اين دست، بايد به منظومه يي به شعر سواحلي، سروده عبدالله بن مسعوده مزروعي ( د 1312ق ) اشاره کرد که در آن به سبکي حماسي زندگي محمد بن عبدالله ثويني معروف به « عقيده »، يکي از رهبران اباضي مومباسا را به ثبت آورده است. ترجمه يي از اين مجموعه به زبان عربي، به ضميمه رساله يي با عنوان العمانيون و قلعة ممباسا ( صص 68-79 ) در 1980م در عمان منتشر شده است.
در رأُس آثار تاريخي متأخر مربوط به اباضيان شرق آفريقا به زبان عربي و به سبکي مورخانه، بايد از کتاب جهينة الاخبار في تاريخ زنجبار نوشته سعيد بن علي مغيري ياد کرد که آن نيز به کوشش محمد علي صليبي در 1406ق در عمان انتشار يافته است. از جمله نوشته هاي معاصر نيز مي توان کتاب البوسعيديون حکام زنجبار را نام برد که توسط عبدالله بن صالح فارسي قاضي القضات کنيا نخست به انگليسي نوشته شده و ترجمه عربي آن در 1982م در عمان به چاپ رسيده است. در اين اثر، علاوه بر تاريخ زنگبار در عهد سلاطين بو سعيدي، اطلاعات گسترده يي نيز درباره رجال و شخصيت هاي سياسي و فرهنگي منطقه داده شده است.
در پايان سخن از تواريخ اباضي، بايد به چند نسخه خطي از نوشته هاي تاريخي اباضيه اشاره کرد که کوبياک (21) در فهرست نسخ خطي مدرسه زبانهاي شرقي دانشگاه کراکوف، به مشخصاتي مبهم از آنها اشاره کرده و شناسنامه دقيقي براي آنها ارائه نداده است ( نک. کوبياک، « المخطوطات العربيه ي في بولونيا »، مجلة معهد المخطوطات العربية، ج5، جزء يکم، 1378ق/ 1959م، 19، 21، 22 ).
منابع تحقيق:
علاوه بر برخي منابع ياد شده در متن:
ابن جعفر، محمد، الجامع، به کوشش عبدالمنعم، عامر، قاهره، 1981م
ابو قحطان، خالد بن قحطان، السيرة، مطبوع في ضمن السير و الجوابات ( نک. السير در همين مآخذ ).
بکلي، عبدالرحمن، مقدمه بر طبقات المشايخ درجيني ( نک. درجيني در همان مأخذ ).
حارثي، سالم بن حمد، العقود الفضية، عمان، 1403ق.
درجيني، احمد بن سعيد، طبقات المشايخ، به کوشش ابراهيم طلاي، الجزاير، 1394ق.
رواحي، سالم بن محمد، شرح حال ابن نظر در مقدمة الدعائم، عمان، 1400ق/ 1980م.
شماخي، احمد بن سعيد، السير، به کوشش احمد بن سعود السيابي، عمان، 1407ق.
شوارتس، ورنر، مقدمه بر بدء الاسلام ابن سلام، ويسبادن، 1986.
کندي، احمد بن عبدالله، الاهتداء، به کوشش سيده اسماعيل کاشف، قاهره، 1406ق.
همو، الجوهرالمقتصر، به کوشش سيده اسماعيل کاشف، عمان، 1406ق.
کندي، محمد بن ابراهيم ، بيان الشرع، عمان، 1404ق.
کوبياک، ولاديسلاو، المخطوطات العربيه في بولونيا، مجلة معهد المخطوطات العربية، ج5، جزء يکم، 1378ق/ 1959م.
ذکر اسماء بعض شيوخ الوهبية، به ضميمه سير شماخي ( نک. شماخي در همين مآخذ ).
السير و الجوابات، به کوشش سيده اسماعيل کاشف، همان، 1406ق.
Brockelmann,C,Geschichte der arabischen Litteratur,Leiden,1942.
Lewicki,T,"Ibadiyya",Encyclopedia of Islam,New Edition.
idem."Ibaditica,I,Tasmiya Suyuh Nafusa",Ro,25,1961
idem,"Les histories, biographes et traditionnistes ibadites-wahbites de I
Afrique du Nord du VIIIe au XVI siecle,Folia Orientalia,3,1961-2
idem,"Lessubdivisions de I Ibadiyya"Studia Islamica, 9,1958
idem,"Notice sur la chronique ibadite d ad- Dargin",Ro,II, 1935
idem,"Quelques extraits inedits relatifs aux voyages des commercants et des
missionaires ibadites nord- africans au pays du Soudan occidental aumoyen
age" Folia Orientalia 2,1960-61
idem "Une chronique ibadite", REI, 9,1935
Van Ess, J,"Untersuchungen zu einigen ibaditischen Handschriften",ZDMG,126,1976
Veccia Vaglieri, L.,"L,imamato ibadita dell,oman,Annali,N.S.,Napoli,1949

پي‌نوشت‌ها:

1- smogorzewski,Z,Essai de bio- bibkiographie ibadite wahbite. Avant propos",RO,vol.5.
2-Lewick,T."Les historiens,biographes et traditionnistes ibadites- wahbites del Afrique du Nord
3-Lewicki,T."Les sources historiques de la secte ibadite",Przeglad.Orientalistyczny,4,1964.
4-Lewicki,T,"Ibadiyya",Encyclopedia,New Edition.
5-W.Schwartz
6-Lewicki,T,Une chronique ibadite
7-Motylinski,A.C.chrinique d,Ibn Saghir ...., Paris, 1909
8-Masqueray,E.Chronique d,Abu Zakaria,Algiers,1878
9-Also see: Tourneau,R.Revue Africane,104,1960,105,1961
10-Van Ess,J,"Untersuchungen.."
11-Lewicki,T,"Les subdivisions de I Ibadiyya"
12-Lewicki,T,"Quelques extraits inedits relatifs..."
13-Lewicki,T,"Notice sur la chronique Ibadite d ad-Dargini".RO,II
14-Lewicki,T."Ibaditica,I,Tasmiya Suyuh Nafusa"
15-Rubinacci,R,<>,AION, 1952
16-Brockelmann,C,.Geschichte der arabischen Litteratur
17-Cuperly,P,<>,IBLA,35,1972
18-Veccia Vaglieri,L,"L imamato ibadita dell oman"
19-Ross,E.c."Annals of Oman" Jour.Bengal, 1824
20-Klein,H.,Kapitel XXXIII der anonymen arabischen chronik,Kasf al - gumma...,Hamburg, 1938
21-Badger,G.P.,History of Imams and Seyyids of Oman London, 1871

منبع مقاله :
مجله ي مقالات و بررسيها، دفتر 61، تابستان 76، ص 155 - 172.



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط