سبعة أحرف در روايات شيعه

در اين نوشتار از نظرگاه علماي شيعه و به دور از هرگونه جانبداري، حديث سبعة احرف، مورد بررسي واقع مي شود. نخست مروري بر جوامع حديثي شيعه خواهد شد و رواياتي که در مورد سبعة احرف در آنها روايت شده، ذکر مي گردد.
چهارشنبه، 19 فروردين 1394
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
سبعة أحرف در روايات شيعه
 سبعة احرف در روايات شيعه

 

نويسنده: دکتر سيدرضا مؤدب





 

در اين نوشتار از نظرگاه علماي شيعه و به دور از هرگونه جانبداري، حديث سبعة احرف، مورد بررسي واقع مي شود. نخست مروري بر جوامع حديثي شيعه خواهد شد و رواياتي که در مورد سبعة احرف در آنها روايت شده، ذکر مي گردد.
با بررسي و استقصاي کامل در کتب حديثي شيعه، مي توان گفت روايت سبعة احرف در کتب اربعه ي شيعه ( کافي و تهذيب و استبصار و من لا يحضره الفقيه ) - که از با سابقه ترين و معتبرترين کتاب هاي حديثي شيعه است - روايت و ثبت نشده است.
نخستين جامع حديثي شيعه که آن را بيان داشته، کتاب بحارالانوار از مرحوم محمدباقر مجلسي است و سپس وسائل الشيعه، مستدرک الوسائل از بحارالانوار، آن را نقل نموده اند. از بررسي مصادر بحارالانوار روشن شد که مرحوم مجلسي از خصال مرحوم صدوق و از بصائرالدرجات حسن بن صفار و از رساله نعماني، رواياتي را ذکر مي کند که البته هيچ يک از آنها از جوامع حديثي به شمار نيامده اند، بلکه کتاب هايي هستند که با هدف خاصي، برخي از احاديث را هم نقل نموده اند.

حديث سبعة احرف در جوامع حديثي شيعه

هم چنان که گذشت، حديث سبعة احرف، نخست در کتاب هاي خصالِ صدوق و بصائر از صفّار و رسالة نعماني از شيخ مفيد آمده است که در مجموع چهار روايت مي باشد. نخست به ذکر آنها و سپس به بررسي سندي و دلالت آنها پرداخته مي شود. آن چهار روايت که در کتب مذکور آمده است به دو بخش تقسيم مي شود:
الف) بخشي که مي تواند همانند روايات اهل سنت در بحث سبعة احرف مورد استناد واقع شود.
ب) بخشي که - گرچه در آنها واژه ي سبعة احرف يا مشابه آن به کار رفته است - اساساً مربوط به حوزه ي بحث نزول الفاظ قرآن بر هفت حرف نيست، بلکه مربوط به تفسير قرآن و معناي آن مي باشد. اينک به ذکر هر دو قسم آن پرداخته مي شود:
بخش اول: يعني بخشي که مي تواند همانند روايات اهل سنت در حوزه ي سبعة احرف، مورد استناد واقع شود و مؤيدي براي روايات اهل سنت باشد، تنها يک روايت است که مرحوم صدوق در خصال، آن را چنين روايت مي نمايد:
حدثنا محمدبن علي بن ماجيلويه قال: حدثنا محمدبن يحيي العطار، عن محمدبن أحمد، عن أحمد بن هلال، عن عيسي بن عبدالله الهاشمي، عن أبيه، عن آبائه قال: قال رسول الله: أتاني آتٍ مِنَ اللهِ فقال: إنَّ اللهَ يأمُرُکَ أن تقرأَ القرآنَ علي حرفٍ واحدٍ. فقلت: يا ربِّ! وسّع علي اُمّتي. فقال: إن اللهَ يأمُرک أن تقرأَ القرآنَ علي حرفٍ واحدٍ. فقلتُ: يا ربِّ! وسّع علي امّتي. فقال: إنّ الله يأمُرک أن تقرأ القرآنَ علي سبعةِ احرف.
پيامبر ( صَلَّي اللهُ علَيهِ و آله ) فرمود: فرستاده اي از نزد خداوند آمد و فرمود: خداوند به تو امر مي کند که قرآن را بر حرف واحد بخواني. بدو گفتم: پروردگارا بر من توسعه بده. آن فرستاده گفت: خداوند امر مي کند که قرآن را بر حرف واحد بخواني. من گفتم پروردگارا بر امت من توسعه بده. آن فرستاده گفت: پروردگار امر مي کند که قرآن را بر يک حرف بخواني. سپس من گفتم: پروردگارا بر امت من توسعه بده. او گفت: خداوند امر مي کند که قرآن را بر هفت حرف بخواني. (1)
بخش دوم: رواياتي که گرچه در آنها واژه ي سبعة احرف يا مشابه آن به کار رفته است، ولي مربوط به حوزه هاي ديگري مي باشد و اساساً نمي تواند در بحث نزول الفاظ قرآن بر هفت حرف - آن چنان که اهل سنت مدعي آن هستند و طبري در تفسيرش، نيز براي آن رواياتي را ارائه مي نمايد - مورد استناد باشند. آنها سه روايت ديگرند که بدين قرارند:
1. عن الصدوق، حدثنا محمدبن الحسن بن أحمد بن الوليد قال: حدثنا محمدبن الحسن الصفار، عن العباس بن معروف، عن محمدبن يحيي الصيرفي، عن حماد بن عثمان قال: قلت لأبي عبدالله (عَليهِ السلام): إنّ الأحاديث تختلف عنکم قال: فقال: إن القرآنَ نزل علي سبعة أحرفٍ و أدني ما للإمام أن يفتي علي سبعة وجوه ثم قال: هذا عطاؤنا فَامنُن أو أمسِک بغير حساب؛
حمادبن عثمان مي گويد: به امام صادق (عَليهِ السلام) گفتم که احاديث از شما مختلف نقل مي شود. سپس امام فرمود: قرآن بر هفت حرف نازل شده و کمترين وجه براي امام اين است که بر هفت وجه فتوا بدهد. سپس فرمود: اين بخشش ماست به هر کس مي خواهي ببخش و از هرکس مي خواهي امساک کن. (2)
2. عن محمدبن الحسن الصفار قال: حدثنا الفضل، عن موسي بن القاسم، عن أبان، عن أبي عمير، أو غيره، عن جميل بن دراج، عن زرارة، عن أبي جعفر (عَليهِ السلام) قال: تفسيرُ القرآن علي سبعة أحرف ( و في نسخة: أوجه ) منه ما کان و منه ما لم يکن بعد ذلک تعرفه الأئمة؛
امام باقر (عَليهِ السلام) مي فرمايد: تفسير قرآن بر هفت حرف است ( و در نسخه ي ديگري، هفت وجه است ) که بخشي از آن بيان شد و بخشي از آن بيان نشده است که آن را تنها ائمه مي دانند. (3)
3. روي أبوعبدالله محمد بن ابراهيم النعماني مرسلاً، عن أميرالمؤمنين: أُنزل القرآنُ علي سبعةِ أقسامٍ. کل منها شافٍ کافٍ و هي أمر و زجر و ترغيب و ترهيبٌ و جدل و مثل و قصص؛
نعماني، مرسلاً از اميرالمؤمنين (عَليهِ السلام) نقل مي کند که حضرت فرمود: قرآن بر نعماني، مرسلاً از اميرالمؤمنين نقل مي کند که حضرت فرمود: قرآن بر هفت قسم نازل شده است که هر قسمي از آنها کافي و شافي است و آنها امر و زجر و ترغيب و ترهيب و جدل و مثل و قصص هستند. (4)

بررسي سندي حديث سبعة أحرف نزد علماي شيعه

براي تبيين جايگاه روايات مذکور نزد علماي شيعه و بررسي اعتبار آنها، نخست رجال و راويان در سند آنها مورد بررسي واقع مي شود. با توجه به آن چه گذشت، تنها يک روايت از مجموعه روايات حديثي شيعه، مي توانست در موضوع نزول الفاظ قرآن بر هفت حرف، مؤيدي بر روايات اهل سنت باشد که سند آن چنين است:
صدوق، عن محمّد بن ماجيلويه قال: حدثني محمّدبن يحيي العطار، عن محمدبن أحمد، عن أحمدبن هلال، عن عيسي بن عبدالله الهاشمي، عن أبيه ( عبدالله بن محمد )، عن آبائه ( محمدبن عمر بن علي بن ابي طالب ) قال: قال رسول الله ( صَلَّي اللهُ علَيهِ و آله ): أتاني... .
در بررسي نگارنده، وثاقت راويان ذيل ثابت نشده است:
1. احمدبن هلال: او ابوجعفر عبرتائي متولد 180 و متوفاي 267 مي باشد. اکثر اقوال در مورد وي، حکايت از عدم اثبات وثاقت وي مي کند. شيخ طوسي در مورد وي مي گويد: « او اهل غلو، و در دين و اعتقاد مورد اتهام است. » (5) و در تهذيب در مورد او مي گويد: « روايات او مورد عمل نيست. » (6) در استبصار نيز مي گويد: « او فاسد المذهب است و احاديثي که تنها او نقل کرده باشد، مورد توجه نيست. » (7)
شيخ صدوق در مورد او مي گويد: « او از ناصبين است و روايات او مورد تمسک نيست. » (8)
نجاشي: « در مورد او نکوهش هايي از امام عسکري (عَليهِ السلام) شنيده شده است. (9) علامه ابن داود: « روايات او مقبول نيست. » (10)
صاحب معالم: « ضعف او روشن است. » (11)
اردبيلي: « او از غلات است و روايات او مقبول نيست. » (12)
مامقاني: « حق اين است که روايات او پذيرفته شده نيست. » (13)
آية الله خوئي: « بدون ترديد او از جهت اعتقاد، فاسد بوده است. » (14)
2. عيسي بن عبدالله الهاشمي: او مردد بين دو نفر است که حکم به وثاقت او را مشکل نموده است. آية الله خوئي: « ظاهراً او مردد بين دو نفر است که ظاهر کلام شيخ و برقي هم چنين است... و به وثاقت آن نمي توان حکم نمود. » (15)
3. عن أبيه ( عبدالله بن محمد ): علامه مامقاني در وثاقت او، ترديد مي نمايد و مي گويد: « گرچه امامي است، ولي مجهول و از نظر وثاقت ناشناخته است. » (16)
4. عن آبائه ( عمربن علي بن أبي طالب ): مامقاني در مورد وي توقف مي کند و مي گويد: « شناخت و وثاقت او براي من حاصل نشده است. » (17) و آية الله خوئي مي گويد: « زيرا صدوق رواياتي را از او به علي بن ابي طالب (عَليهِ السلام) مي رساند، و لکن اثر وضع و جعل در روايات او، آشکار است. » (18)
با تأمل در سندِ تنها روايت مؤيد بر سخن اهل سنت در سبعة احرف، مي توان گفت که از مجموع هفت نفر راوي در سلسله ي سند آن، وثاقت چند نفر از آنها، براي همه يا جمعي از علما ثابت نشده است. دو نفر از آنها مورد تضعيف واقع شده اند که آنان، احمدبن هلال و عمربن علي ( آبائه ) مي باشند. لذا حديث مذکور از جهت سند، معتبر به حساب نمي آيد. ضمن آن که اساساً روايت مذکور هيچ دلالتي بر نزول قرآن بر هفت حرف ندارد، بلكه در آن بحث از قراآت بر هفت حرف است.
روايات بخش دوم نيز اگرچه مربوط به نزول الفاظ قرآن بر هفت حرف نمي شوند و به حوزه ي ديگري تعلّق دارند، و در کلمه ي سبعة احرف از نظر لفظي به هم شبيهند، از سند قوي برخوردار نيستند. زيرا در روايت اول محمدبن يحيي صيرفي وجود دارد که او نيز مجهول است. علّامه مامقاني در مورد او مي گويد: « حال او مجهول است. » (19)
در روايت دوم هم، سند به صورت مردّد بيان شده است: « عن ابن ابي عمير أو غيره ». و ترديد در سند خود موجب نقص در سند است. در روايت سوم هم سند مرسل است که موجب ضعف آن شده است، چون در آن آمده است: « محمدبن ابراهيم النعماني مرسلاً عن أميرالمؤمنين ».
لذا روايات بخش دوم نيز از قوت سندي برخوردار نيستند، و اگر از جهت سند، داراي قوت هم بودند، مربوط به نزول و قرائت آيات قرآن بر هفت حرف نمي شوند. بلکه به محتوا و معناي قرآن ناظرند.
در مورد اعتبار سند روايت نزول الفاظ قرآن بر سبعة احرف، مرحوم محدث نوري مي گويد:
اگر کسي بگويد: معناي روايت صدوق چيست که مي فرمايد... « خدا تو را ( پيامبر ) امر مي فرمايد که بر هفت حرف بخواني » مي گويم: بر ظاهر آن روايت نمي توان عمل کرد... و در ضعف آن همين مقدار بس که صدوق و ناقل آن، بر آن عمل نکرده اند. زيرا صدوق در کتاب عقايدش بيان مي دارد که قرآن بر حرف واحد نازل شده است. (20)
دانشمند شيعه، مرحوم محمدجواد نجفي بلاغي نيز در تفسيرش مي گويد: « روايات دال بر نزول قرآن بر هفت حرف، سست و بي اعتبار و ضعيف است. » (21) آية الله خوئي هم مي گويد: « اصل روايت ( سبعة احرف ) ثابت نشده و از طريق عامه نقل شده و آن روايتي مجعول است. » (22) آية الله معرفت نيز مي نويسد: « روايات نزول قرآن بر هفت حرف، مرويّ از اهل بيت هستند، لکن اسانيد آن، از نظر وثاقت ثابت نشده است. » (23)

بررسي دلالتي حديث سبعة احرف نزد علماي شيعه

هم چنان که بيان شد، تنها يک روايت در منابع شيعه موجود است که مي توانست در حوزه ي ادعاي اهل سنت، مبني بر نزول الفاظ قرآن، بر سبعة احرف، مطرح باشد و روشن شد که آن روايت از نظر سند براي علماي شيعه، اعتباري و ارزشي نداشت و آن حديث يا مجعول است و يا برگرفته از روايات اهل سنت مي باشد، و يا نقل به معنا، در حدّ غيرقابل قبول، در آن رخ داده است. از اين جهت دلالت محتواي آن، قابل استناد نخواهد بود و نمي توان بر اساس آن، معتقد به هفت حرف در الفاظ قرآن شد.
لذا مرحوم صدوق ( ناقل روايت ) نيز گرچه آن را روايت نموده است، خود بدان معتقد نشده و بر اساس آن عمل نکرده است. زيرا در روايت آمده است: « إنّ الله يأمرک ان تقرأ القرآن علي سبعة أحرف »، اگر صدوق آن را معتبر مي دانست و بدان معتقد مي شد، مي بايد قرائت قرآن را بر هفت حرف بداند. در حالي که او چنين اعتقادي ندارد و مانند ديگر علماي شيعه، قرآن را بر حرف واحد دانسته و مي گويد:
اعتقاد ما بر آن است که قرآني که بر پيامبر ( صَلَّي اللهُ علَيهِ و آله ) نازل شده است، همان مابين الدفتين است... و امام باقر (عَليهِ السلام) فرمود: قرآن واحد و از نزد واحد است. (24)
هدف صدوق از ذکر روايت، بيان واژه ي سبعه بوده است که آن را در مجموعه روايات سبعه، وارد نموده است و اگر از نظر او روايتي صحيح و قابل اعتبار بود، مي بايست در ديگر کتاب هاي خود، به ويژه کتاب حديثي خود، مي آورد؛ زيرا مربوط به مسأله ي مهمي مانند قرائت قرآن مي شد؛ قرآني که متن و لفظ آن، اساس فقه و فهم احکام است و اگر متن آن بر هفت حرف باشد، چه بسا فتواي علما بر اساس هر حرفي با حرف ديگر متفاوت مي گرديد.
علاوه بر آن، روايت مذکور، هيچ دلالتي بر ادعاي اهل سنت در نزول الفاظ قرآن بر هفت حرف ندارد؛ زيرا در روايت، تصريحي بر نزول قرآن بر هفت نشده است؛ بلکه اجازه قرائت بر هفت حرف را بيان مي دارد ( انّ الله يأمرک ان تقرأ القرآن علي سبعة أحرف ). از همه مهم تر، روايت مذکور، در صورت صحت سند، معارض با روايت صحيحه ي امام صادق (عَليهِ السلام) مي باشد ( و لکنّه نزل علي حرف واحد من عند الواحد ). در چنين تعارضي، روايت صحيحه ي امام صادق (عَليهِ السلام) مقدم مي باشد و مرحوم مجلسي هم، گرچه روايت صدوق را نقل کرده، ولي آن را قبول نداشته و به تضعيف آن پرداخته است. در بررسي اقوال علما، نظر ايشان خواهد آمد.
سه روايت ديگر هم که از نظر دلالت، مربوط به ساحت و حوزه ي ديگري در مورد قرآن بودند، در صورت صحتِ سند، مربوط به متن و محتوا و بطن و تفسير قرآن مي باشند.
از متن هر سه روايت آشکار است که آنها مربوط به متن و محتواي قرآن هستند؛ به ويژه روايتي که تصريح دارد تفسير قرآن بر هفت حرف يا هفت وجه است. در روايت اول هم، بحث از فتواي امام بر اساس قرآن است که در واقع برداشت از متن و تفسير قرآن مي باشد. و در روايت سوم به سبعة اقسام مي پردازد که مصاديق آنها، همان اوامر و نواهي قرآن و ترغيب و جدل و قصص و... است که همه از مصاديق و محتواي قرآن هستند، نه الفاظ آن.
لذا علماي شيعه بر اساس هيچ يک از سه روايت مذکور، معتقد به نزول الفاظ قرآن بر هفت حرف نشده اند و چه بسا برخي از روايات اهل سنت هم در صورت صحت سند، مربوط به محتوا و تفسير قرآن است که پيامبر ( صَلَّي اللهُ علَيهِ و آله ) فرموده است: « قرآن داراي هفت بطن است. » اگر دانشمندان اهل سنت، چنين مطلبي را بپذيرند يا پذيرفته باشند، ديگر بين علماي شيعه و اهل سنت، در مسأله ي نزول قرآن، اختلافي وجود ندارد و مسأله ي نزول قرآن بر سبعة احرف، اين مقدار، معرکه آرا نخواهد شد و دانشمندان و مستشرقان غربي نيز بر قرآن، خرده نمي گرفتند.
مرحوم مجلسي در کتاب بحارالانوار نيز بابي را تحت عنوان: « إن للقرآن ظهراً و بطناً » گشوده است و روايت اول و دوم را به ضميمه رواياتي ديگر، در آن جا ذکر مي نمايد که همه ي آنها دلالت بر آن دارد که قرآن داراي ظهر و بطن است و بطن آن داراي بطون متعدد مي باشد. به تعدادي از آنها اشاره مي شود.
1. فَخَرَجَ الرجلُ فقالَ لي أبُوجعفر (عَليهِ السلام): هذا تفسيرُها في ظَهرِالقرآن، أفلا أخبرک بِتفسيرِها في بطنِ القرآن؟ قلتُ: و للقرآن بطنٌ و ظهرٌ؟ فقال (عَليهِ السلام): نعم، إنّ لکتابِ الله ظاهراً و باطناً؛
فردي از محضر حضرت باقر (عَليهِ السلام) خارج شد و گفت: امام باقر براي من ( پس از تفسير آيه ) فرمود، اين تفسير ظاهر قرآن است. آيا مي خواهي تو را به تفسير بطن آن نيز خبر دهم؟ گفتم: مگر براي قرآن ظهر و بطن است؟ امام (عَليهِ السلام) فرمود: آري؛ کتاب خدا داراي ظاهر و باطن است. (25)
2. عن جابر يزيد الجُعفي قال: سألتُ أباجعفر (عَليهِ السلام) عَن شيءٍ منَ التفسير فأجابَني ثم سألتُه عن ثانياً فأجابَني بجوابٍ آخر. فقلتُ: جُعلتُ فِداک کنتُ أجبتني في هذِهِ المسألة بجوابٍ غير هذا، قبلَ اليوم؟ فقال: يا جابرُ! إنّ للقرآن بطناً و للبطن بطنٌ؛
جابر يزيد جعفي مي گويد: از امام باقر (عَليهِ السلام) در مورد تفسير قرآن سؤال کردم. حضرت به من پاسخ داد. سپس ( در مرحله ي ديگر ) از حضرت همان را سؤال نمودم. حضرت ( راجع به همان مورد ) پاسخ ديگري را به من داد. گفتم: فدايت شوم، روز قبل در همين مسأله ي جواب ديگري فرموديد. حضرت فرمود: اي جابر! قرآن داراي بطن است و براي هر بطني از آن بطن ديگري است. (26)
3. عن فضيل بن يسار، قال: سألتُ أبا جعفر (عَليهِ السلام) عن هذهِ الروايةِ: ما من القرآنِ آية إلّا و لها ظهرٌ و بطنٌ فقال: ظهرُه تنزيلُه و بطنُه تأويلُه، مِنه ما قَد مضي و منه ما لم يکُن؛
فضيل بن يسار مي گويد: از امام باقر (عَليهِ السلام) در مورد اين روايت که: هيچ آيه از قرآن نيست مگر آن که داراي ظهر و بطن است، سؤال نمودم. حضرت فرمود: ظهر آن تنزيل آن است و بطن آن مربوط به تأويل آن است که برخي از آن بيان شده و برخي هم بيان نشده است. (27)

خبر واحد بودن حديث سبعة احرف

حديث سبعة احرف، نزد شيعه، نه تنها متواتر نيست - آن چنان که علماي اهل سنت - مدّعي شده اند - بلکه خبر واحدي است که از ضعف سندي هم برخوردار است. چگونه ممکن است روايتي نبوي باشد و پيامبر ( صَلَّي اللهُ علَيهِ و آله ) آن را روايت نموده باشد و به تواتر نزد اهل سنت، نقل شده باشد، ولي نزد شيعه در حد خبر واحد باشد و آن هم خبري ضعيف به حساب آيد و با توجه به عدم تصريح آن روايت بر نزول قرآن بر هفت حرف و دارا بودن ضعف سندي و سست و بي اعتبار بودن محتواي آن از نظر ناقل و راوي آن يعني شيخ صدوق، مي توان، مدعي شد که اساساً حديثي بر نزول الفاظ قرآن بر سبعة احرف، حتي در حدّ خبر واحد هم در جوامع حديثي شيعه وجود ندارد.
اگر پيامبر ( صَلَّي اللهُ علَيهِ و آله ) سخني مبني بر نزول الفاظ قرآن بر هفت حرف را فرموده بود، حتماً آن همه صحابي شيعه، به ويژه امامان معصوم (عَليهِ السلام) از پيامبر ( صَلَّي اللهُ علَيهِ و آله ) نقل مي فرمودند و در جوامع حديثي شيعه ثبت مي شد. در حالي که ده ها روايت نبوي در حد استفاضه و تواتر، از پيامبر ( صَلَّي اللهُ علَيهِ و آله ) وجود دارد که هم اهل سنت و هم شيعه به نقل و روايت آن پرداخته اند، ولي از حديث سبعة احرف و نزول قرآن بر هفت حرف، حتي يک روايت معتبر هم وجود ندارد. بلکه روايت صحيح و معتبره اي از ائمه عليهم السلام بر نفي چنين سخني از پيامبر ( صَلَّي اللهُ علَيهِ و آله ) وجود دارد که در فصل پنجم بررسي شد. آيا نمي توان نتيجه گرفت که پيامبر ( صَلَّي اللهُ علَيهِ و آله ) چنين سخني را نفرموده است و چنين روايتي، دست ساز مي باشد؟

ملاک وثاقت حديث نزد علماي شيعه

از نظر عالمان حديث شناس، هر روايتي و حديثي، تنها به جهت انتساب آن به معصومين، ممکن است قابل اعتماد نباشد؛ چه بسا روايتي در جوامع حديثي نيز نقل شده باشد، اما ارزش عملي ندارد و صاحبان جوامع حديثي با اهداف خاصي به نقل آن پرداخته اند. البته برخي از صاحبان جوامع حديثي اهل سنت، رواياتي را نقل کرده اند که از نظر خود آنها، روايت صحيح مي باشد؛ مانند صحيح بخاري و مسلم که مدعي هستند احاديثي که آنها روايت نموده اند، کاملاً مورد اعتمادند و نسبت آنها به پيامبر ( صَلَّي اللهُ علَيهِ و آله ) قطعي است، که البته چنين ادعايي در همه موارد قابل قبول نيست.
لکن عالمان شيعه، که اقدام به جمع آوري روايات حديثي نموده اند، چنين ادعايي، را ندارند. بلکه هدف آنها جمع آوري رواياتي بوده است که منسوب به پيامبر ( صَلَّي اللهُ علَيهِ و آله ) است و چه بسا ممکن است در بين آنها روايات جعلي هم - گرچه بسيار محدود - وجود داشته باشد. البته محدثان بزرگ شيعه، يعني کليني و شيخ طوسي و شيخ صدوق، اقدام به جمع آوري رواياتي نموده اند که حداکثر اعتبار را دارا هستند و به نظر خودشان، روايت صحيح است؛ گرچه ممکن است از ديدگاه ديگر محدثان، قابل نقد باشد.
از نظر دانشمندان شيعه، کتب اربعه، گرچه داراي ارزشمندترين سخنان معصومين است و مجموعه هاي بسيار ارزشمندي است که در تفسير و احکام فقهي و... مورد استناد واقع مي شوند، امّا ادعاي مبني بر صحت تمام آنها وجود ندارد. لذا با معيارهاي حديث شناسي، آنها را بررسي مي نمايد و هيچ گاه روايتي تنها به جهت ذکر آن در کتب اربعه، مورد پذيرش واقع نمي شود. بلکه ملاک هاي وثاقت روايت در مورد آنها با تمام دقت هاي لازم لحاظ مي شود و سپس بر اساس آنها حکم يا فتوا صادر مي شود. چه بسا روايتي در برخي از جوامع حديثي آمده باشد؛ ولي ضعيف شمرده شود و يا از نظر برخي از فقيهان و مفسران، قابل استناد واقع نباشد. زيرا محدثان بزرگي هم چون مجلسي و حر عاملي که اقدام به تدوين مجموعه هاي حديثي ارزشمند، نموده اند، هدفي جز ضبط و جمع آوري احاديث و جلوگيري از محو آنها نداشته اند.
جعل حديث در قرن اول و دوم و سوم وجود داشته است؛ به ويژه که معاويه، پنهان و آشکارا علمدار اين حرکت زشت در تاريخ بوده است.
لذا هر حديثي، با معيارهاي ارزشيابي، مورد سنجش قرار مي گيرد و پس از دارا بودن ملاک هاي صحت، مورد استناد واقع مي شود. چنين اقدامي در مورد حديث سبعة احرف در نزد شيعه هم شده است. ملاک ها و معيارهاي ارزيابي به اختصار چنين است:

وثاقت راوي

منظور از وثاقت راوي، آن است که راويان در حديث، از نخستين نفر که از معصوم (عَليهِ السلام) نقل مي نمايد، تا آخرين نفر، مورد شناسايي قرار گيرند تا معلوم گردد که مسلمان، حديث شناس و مورد اعتمادند. هم چنين بايد در ضبط حديث از حافظه و دقت کافي برخوردار باشند. پس از بررسي هاي لازم اگر راويان کاملاً مورد اعتماد بودند و آن چه را نقل مي نمايند، بدون کم و کاست و بادقت بود، آن روايت به شرط دارا بودن ديگر شرايط، مورد قبول خواهد بود.
اگر در سلسله ي روايتي حتي يک نفر، وضّاع باشد، آن روايت از اعتبار کافي برخوردار نخواهد بود؛ مگر آن که مؤيداتي بر صحّت آن وجود داشته باشد. به همين خاطر و براي تشخيص حال راويان، علم رجال به وجود آمده است.

تظافر روايت

از ديگر ملاک هاي بررسي اعتبار و عدم اعتبار روايت، تظافر آن است. زيرا اگر راويانِ آن روايت در هر طبقه به حدي باشند که توافق آنان بر کذب محال باشد، روايت از حدّ تظافر گذشته و به تواتر رسيده است.

محتواي روايت

از ديگر ملاک ها در اعتبار روايت، متن و محتواي آن است. بايد ديد آيا با متن قرآن در تعارض است يا خير؟ آيا با ملاک هاي عقلي بديهي و مسلم، سازگاري دارد يا نه؟ آيا با ديگر روايات مطمئن و پذيرفته شده، همراه است يا نه؟ بررسي چنين امري در انحصار متخصصان آن علم مي باشد.

عمل مشهور

از ديگر ملاک ها در اعتبار روايت، عمل مشهور است. چه بسا روايتي از جهتي راويان آن پذيرفته شده و در حد تظافر است، ولي مشهور علما به ويژه دانشمندان و فقهاي قرون پيشين، يعني آنان که به مبدأ وحي نزديک تر بوده اند، طبق آن عمل ننموده اند. و چه بسا روايتي که از رجال قوي و مورد اعتمادي برخوردار نبوده است و عمل مشهور موجب جبران نقص آن شده است.

بررسي ملاک هاي وثاقت روايت، در حديث سبعة احرف

حال با توجه به آن چه گذشت، مي توان روايت سبعة احرف را با ملاک هاي مذکور محک زد، تا بر اساس آنها ارزيابي مجددي از آن انجام گيرد. نخست، از نظر وثاقت راويان آن بايد گفت: با توجه به آن چه در بررسي سندي گذشت، هيچ يک از راويان روايت سبعة احرف نزد شيعه، موثق نيستند. برخي مجهول و برخي تضعيف شده اند.
اما از نظر تظافر روايت نيز، پس از بررسي در جوامع حديثي شيعه روشن گشت که حديث مذکور، در صورت صحت سند، خبر واحد بوده، و نه تنها تظافري در مورد آن وجود نداشت، بلکه همان خبر واحد هم در معرض بي اعتباري بود.
از نظر محتوا درباره ي آن مي توان گفت که روايت سبعة احرف، از محتواي معقول و مقبولي برخوردار نيست. چون با روايت صحيحه ي امام صادق (عَليهِ السلام) و امام باقر (عَليهِ السلام) در تعارض بود و از نظر عقلي هم تصور سبعة احرف در مورد الفاظ قرآن، پذيرفتني نيست و به اضطراب در نص قرآن مي انجامد.
از نظر آخرين ملاک يعني عمل مشهور بر طبق آن نيز، چنين اتفاقي در مورد حديث سبعة احرف نزد علماي شيعه نيفتاده است. بلکه مشهور و همه علماي شيعه به نزول الفاظ قرآن بر حرف واحد معتقدند. بنابراين اگر رواياتي در نزد اهل سنت و يا در جوامع حديثي شيعه بر سبعة احرف باشد، مربوط به متن و بطون قرآن است، نه الفاظ و نص ظاهري آن، لذا حديث سبعة احرف هيچ يک از ملاک هاي قوت را در خود ندارد، بلکه همه دلايل از ضعف آن حکايت مي کنند.

حديث جعلي سبعة احرف در کتب اربعه نيست

محدثان بزرگ شيعه، يعني محمدبن يعقوب کليني و محمدبن علي بن بابويه قمي و محمدبن حسن طوسي، در کتاب هاي حديثي خود، حديث سبعة احرف را روايت نکرده اند. زيرا از نظر کليني و صدوق و شيخ طوسي حديث سبعة احرف در مورد الفاظ قرآن، مجعول است، و سند صحيح و دلالت قابل قبولي ندارد. ديگر اين که با روايت امام صادق (عَليهِ السلام) مبني بر نزول قرآن بر حرف واحد، تعارض دارد. لذا آن بزرگان سعي داشته اند تا در کتب خود، روايات معتبر را ثبت نمايند، از درج آن خودداري نموده اند.
اگر هم آن روايت در بحارالانوار به نقل از خصال صدوق، آمده است، به جهت تحفّظ آن بزرگان بر ضبط احاديثي بوده است که در دسترس آنها بوده است.
شيوه ي آن مؤلفان بزرگوار آن بوده است که همه ي احاديث مطرح را گرد آورند و قضاوت را براي محققان بازگذارند.

پي‌نوشت‌ها:

1. صدوق، خصال، ج2، ص 11، ابواب السبعة. مرحوم مجلسي نيز به نقل از خصال آن را در بحارالانوار ( ج 18، ص 49، ح11، باب 7 ) ذکر مي نمايد.
2. خصال، ج2، ص 10 و بحارالانوار، ج89، ص 49، به نقل از خصال.
3. محمدبن حسن صفار، بصائرالدرجات، ص 169، ح 9، باب 7. باب معني ان الائمة انّهم اعطوا تفسيرالقرآن و التاويل. و کتاب بحارالانوار، ج89، ص 98، به نقل از بصائر.
4. بحارالانوار، ج90، ص 4 و 97. به نقل از رسالة النعماني في صنوف القرآن.
5. شيخ طوسي، فهرست، ص 36، رقم 97.
6. تهذيب، ج9، ص 204، ذيل ح، 812.
7. استبصار، ج3، ص 28، ذيل ح، 90.
8. معجم رجال الحديث، ج2، ص 350.
9. رجال نجاشي، ص 83، رقم 199.
10. علّامه حلّي، خلاصة الاقوال، ص 202.
11. التحرير الطاووسي، ص 65.
12. محقق اردبيلي، جامع الرواة، ج1، ص 74.
13. تنقيح المقال، شماره 573.
14. معجم رجال الحديث، ج2، ص 354.
15. همان، ج13، ص 201.
16. مقامقاني، تنقيح المقال، شماره 7060.
17. همان، شماره 9024.
18. معجم رجال الحديث، ج13، ص 47.
19. تنقيح المقال، ج3، شماره 11515.
20. فصل الخطاب، ص 206-207، نسخه خطي مرکز فرهنگ معارف، قم.
21. آلاء الرحمن في تفسيرالقرآن، ص 30، مقدمه.
22. آية الله خوئي، مستند العروة الوثقي، کتاب الصلاة، ج3، ص 274.
23. التمهيد في علوم القرآن، ج2، ص 94.
24. الاعتقادات، ص 86، باب 33، باب الاعتقاد في مبلغ القرآن، از مجموعه مصنفات شيخ مفيد، جلد 5 شامل الاعتقادات و تصحيح الاعتقادات الاماميه.
25. بحارالانوار، ج89، ص 90، ح 34.
26. همان، ص 91، ح 37.
27. همان، ح 64.

منبع مقاله :
مؤدب، سيدرضا؛ ( 1392 )، نزول قرآن و رؤياي هفت حرف، قم: مؤسسه بوستان كتاب ( مركز چاپ و نشر دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميّه قم )، چاپ سوم.



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط