داستان کوتاه
ابنعباس ميگويد:
در سرزمين ذيقار (نزديك بصره) به حضور امام علي (عليه السلام) رسيدم،
ديدم كفش خود را وصله ميكند،
به من فرمود: اين كفش چقدر ميارزد؟
گفتم: هيچ ارزش ندارد.
فرمود: «وَاللهِ لَهِيَ اَحَبُّ إِلَيَّ مِنْ إِمْرَتِكُمْ، إِلّا اَنْ اُقِيمَ حَقّاً اَوْ اَدْفَعَ باطِلاً؛
سوگند به خدا همين كفش برايم محبوبتر از رياست و حكومت بر شما است، مگر آنكه بتوانم بهوسيله حكومت، حقي را زنده كنم يا باطلي را نابود نمايم». (1)
پينوشتها:
1. نك: نهجالبلاغه، خطبه 33.
منبع مقاله :داستان دوستان، نويسنده محمد محمدي اشتهاردي، ناشر بوستان كتاب ، محل چاپ قم ، سال چاپ 1381، نوبت چاپ ششم، جلد 5، صفحه 241 .
www.irc.ir
/ج