وقتي حضرت سليمان (عليه السلام) رهبري بني اسرائيل را بر عهده گرفت، مهم ترين و با شکوه ترين دوران اين قوم را به وجود آورد. ايشان معبد بسيار بزرگي در اورشليم يعني شهر سلامت ساخت که به نام « هيکل سليمان » معروف شد. اين معبد بعدها حدود سال 587 ق. م به دست بختنصر و بار ديگر در سال 70 م به دست شاهزاده ي رومي، « تيتوس » (2) ويران شد. (3)
پس از رحلت حضرت سليمان (عليه السلام)، فرزندش « رحبعام » زمام امور بني اسرائيل را بر کف گرفت. وقتي او به ستمکاري پرداخت، گروهي از مردم از فرمانش بيرون رفتند و تنها دو سبط « يهودا » و « بنيامين » در سرزمين يهودا ( به نام يکي از فرزندان حضرت يعقوب ) که بخش نسبتاً کوچک تري بود، براي او باقي ماند. اين قسمت که شامل اورشليم نيز مي شد، اهميت بسياري داشت. ده سبط ديگر، حکومت مستقلي به نام « اسرائيل » به رهبري فردي به نام « يربعام بن ناباط » در شمال فلسطين تشکيل دادند. پادشاهان يهودا و اسرائيل نيز عموماً گنه کار بودند و مردم را به گنه کار بودند و مردم را به گناه و بت پرستي دعوت مي کردند. چند سال بعد، پادشاه بابل به اورشليم حمله کرد و مردم يهودا را کشت و عده اي را به اسارت به بابل برد که مدتي طولاني در آنجا بودند. اسير شدن مردم اسرائيل و يهودا باعث پراکندگي آنان در خاورميانه و سرزمين هاي ديگر شد. يهوديان در زمان اسارت، برخي آداب و اخلاق مشرکان را پذيرفتند و کم تر کسي در بين آنان از جلاي وطن، اسيري و دشواري پرستش خدا رنج مي برد. (4)
وقتي « کوروش » بنيان گذار سلسله ي هخامنشي، بابل را فتح کرد، يهوديان آزاد شدند و اجازه ي بازگشت به سرزمين خود را يافتند؛ اما بسياري از آنان حاضر نبودند بابل را ترک کنند و در بابل و اطراف آن پراکنده شدند. گروهي از يهوديان نيز به فلسطين بازگشتند و به بازسازي شهر قدس پرداختند. پس از چند قرن آشفتگي، شهر قدس براي بار دوم به دست روميان ويران شد و اين ويران، يهوديان را در جهان را پراکنده ساخت. (5)
در سال 70 م تيتوس پسر امپراتور روم، اورشليم را محاصره و ويران کرد و مردم بي شماري را از دم شمشير گذراند. پس از اين حادثه، يهوديان در کشورهاي مجاور در اروپا و افريقاي شمالي پراکنده شدند. عده اي از آن ها به يثرب ( مدينه ) رفتند و در آن جا سکني گزيدند. به گفته ي منابع اسلامي، انگيزه ي اين گروه از يهوديان در انتخاب مدينه براي سکونت، انتظار مقدمِ مبارک حضرت رسول خاتم (صلي الله عليه و آله وسلم) بود. بعدها زماني که مسلمانان، شهر قدس را با مذاکره از مسيحيان تحويل گرفتند، هنگام تحويل گرفتن قدس، در صلح نامه ي خود در برابر مسيحيان متعهد شدند که هيچ گاه به يهوديان اجازه سکونت در آن شهر را ندهند. (6)
يهوديان در سرزمين هاي اسلامي، زندگي خوبي داشتند و شماري از آنان به مقامات اجتماعي بلندي رسيدند. اين در حالي بود که يهوديان مقيم کشورهاي اروپايي مجبور بودند در اماکن خاصي به نام « گتو » (7) با ذلت تمام زندگي کنند. اين امر همراه با تبعيدهاي پياپي، يهوديان را به فکر وطن مستقل مي انداخت.
در اواخر قرن نوزدهم که گروه بزرگي از يهوديان روسيه اخراج شدند. عده اي از آنان در غرب اروپا ساکن شدند و گروهي هم به فلسطين رفتند و در مکاني نزديک درياي مديترانه ساکن شدند و نام « صهيون » را براي آن جا برگزيدند. صهيون نام تپه اي در قدس است که زمان شکوفايي دولت بني اسرائيل و عصر حضرت داوود و سليمان (عليه السلام) مرکز نظامي بوده است. در همان زمان، يهوديان اروپا و روسيه با ناديده گرفتن سنت انتظار، براي کسب استقلال و عزت برخاستند و « صهيونيسم » را بنياد نهادند و به دنبال آن، مهاجرت يهوديان به فلسطين آغاز شد. (8)
انديشمندان مسلمان، اين عمل را توطئه اي خطرناک دانستند و ديگر مسلمانان را از همکاري با مهاجران برحذر داشتند. مسلمانان هنگامي از عمق فاجعه آگاهي يافتند که راه چاره بسته شده بود. صهيونيست ها مهمان نوازي مسلمانان فلسطين را از ياد بردند و با قساوت آميزترين شيوه، آن سرزمين را اشغال کردند و پس از چندي، بخش هايي از کشورهاي همسايه را گرفتند و ضميمه ي کشور صهيونيستي کردند. استکبار جهاني به سرکردگي انگلستان و امريکا به پشتيباني همه جانبه از صهيونيسم برخاست. صهيونيست ها با اتکا به آن حمايت ها و با بهره برداري از ضعف و زبوني رهبران کشورهاي اسلامي، موقعيت خود را محکم کردند و وضعي را پيش آوردند که اکنون شاهد آن هستيم. (9)
صهيونيسم به جنبشي گفته مي شود که خواهان مهاجرت و بازگشت يهوديان به سرزمين فلسطين و تشکيل دولت يهود است. صهيونيسم، همانند « شوونيسم » (10) ( ميهن پرستي افراطي و ستيزه جو و ايمان کور به برتري و شکوه ملي ) است که با خوار شمردن ملت ها و نژادهاي ديگر و با غلو در برتري خود، در پي دست يابي به قدرت سياسي است. اين جنبش در نيمه ي دوم قرن نوزده ميلادي در اروپا پديد آمد. (11)
صهيونيسم، تنها داراي ابعاد و معاني سياسي نيست؛ بلکه ابعاد و معاني ديگري همچون: صهيونيسم کارگري، فرهنگي، دموکراتيک، راديکال و توسعه طلب را نيز در بر مي گيرد. مشهورترين تقسيم صهيونيسم، طبقه بندي آن به دو بخش سياسي و فرهنگي ( ديني ) است. « صهيونيسم سياسي » خواهان بازگشت يهوديان به فلسطين است که با تدوين کتاب « دولت يهود » توسط « تئودور هرتصل » (12) در سال 1894 م زاده شد؛ اما « صهيونيسم فرهنگي » ، مخالف مهاجرت يهوديان در قرن بيست ميلادي به فلسطين است؛ زيرا در انتظار « ماشيح » (13) در آخرالزمان نشسته که يهوديان و تمام اديان را به سرزمين ابراهيم و موسي (عليه السلام) يا سرزمين نجات بازگرداند. (14)
صهيونيسم به ديني و غير ديني نيز تقسيم مي شود: صهيونيسم ديني، انديشه اي است که اعتقاد دارد بازگشت به سرزمين موعود، در زماني که پروردگار مشخص کرده است و به شيوه اي که او تعيين مي کند، انجام خواهد شد و اين کار به دست بشر انجام پذير نيست. پيروان اين انديشه، گروهي يهودي ( صهيونيسم ) و شماري عيسوي ( صهيونيسم مسيحي ) هستند. در مقابل، در صهيونيسم غير ديني و غير يهودي، کساني جاي دارند که با تکيه بر استدلال هاي تاريخي، سياسي و علمي به اسکان يهوديان در فلسطين مشروعيت مي بخشند؛ اين همان صهيونيسم غير ديني است که تنها مفاهيم سياسي خويش را به زبان دين بيان مي کند. بنابراين، صهيونيسم همواره به معناي يهوديت نيست؛ بلکه گاه به مفهوم حرکتي براي غير يهودي کردن يهوديت نيز به کار مي رود. (15)
صهيونيست ها مدعي اند که صهيونيسم، پاسخي به يهودآزاري است. به عقيده ي آن ها، دولت ها و ملت ها به بيماري يهودستيزي دچار شده اند. بنابراين، يهوديان را در هر کجا باشند عنصر بيگانه به حساب مي آورند و آنان را در آشکار و پنهان آزار مي دهند؛ اما اين ادعايي بدون دليل است که قابليت اثبات ندارد. تنها وقوع يهودآزاري را در حد پاييني مي توان پذيرفت که آن هم به ويژگي هاي فردي و اجتماعي يهوديان، مانند جمع گريزي و اشتغال در مشاغل غير توليدي، مانند رباخواري باز مي گردد (16) و نيز ريشه در منازعات دائمي کليسا و کنيسه دارد. به هر روي، يهودآزاري ساختگي در تولد صهيونيسم، نقش بسيار مؤثري داشته است تا جايي که « ديويد بن گوريون » (17) اولين نخست وزير اسرائيل مي گويد: « اگر قدرت داشتم، عده اي يهودي را به کشورهاي مختلف مي فرستادم تا يهودآزاري را به طور عمدي به وجود آورند » . (18)
پينوشتها:
1- توفيقي، حسين، آشنايي با اديان بزرگ، صص 72-76 .
2- Titus
3- توفيقي، حسين، آشنايي با اديان بزرگ، صص 90 و 91 .
4- توفيقي، حسين، آشنايي با اديان بزرگ، صص 90 و 91 .
5- همان، ص 91 .
6- توفيقي، حسين، آشنايي با اديان بزرگ، صص 102 و 103 .
7- Ghetto
8- توفيقي، حسين، آشنايي با اديان بزرگ، صص 107-109 .
9- توفيقي، حسين، آشنايي با اديان بزرگ، صص 107-109 .
10- Chauvinisme
11- الميسري، عبدالوهاب، صهيونيسم، ص 7 .
12- Thedar Herzel
13- Mashih
14- گارودي، روژه، پرونده ي اسرائيل و صهيونيسم سياسي، ص 5 .
15- توفيق، عادل، تعليم و تربيت صهيونيستي، ص 50 .
16- ر.ک: ايوانف، يوري، صهيونيسم، صص 32، 40، 71 و 74 .
17- David Ben-Gurion
18- نيکيتينا، گالينا، دولت اسرائيل، ص 32 .
امين خندقي، جواد؛ (1391)، سينماي سياسي، سياست سينمايي، قم: ولاء منتظر(عج)، چاپ اول