اقدامات فرهنگي صهيونيسم عليه دولت عثماني (5)

براساس آيه هاي مندرج در « تورات » مانند « اشعيا » بسياري از خاخام ها طيّ تفاسيري كه ارائه مي دهند، رستاخيز بشري را در « اورشليم » ، امري محتوم دانسته و سكونت در « ارض مقدس » را فريضه اي الهي مي دانند. مطابق
پنجشنبه، 27 فروردين 1394
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
اقدامات فرهنگي صهيونيسم عليه دولت عثماني (5)
اقدامات فرهنگي صهيونيسم عليه دولت عثماني (5)

 

نويسنده: محسن فرسايي




 

قوم گرايي يهودي

براساس آيه هاي مندرج در « تورات » مانند « اشعيا » بسياري از خاخام ها طيّ تفاسيري كه ارائه مي دهند، رستاخيز بشري را در « اورشليم » ، امري محتوم دانسته و سكونت در « ارض مقدس » را فريضه اي الهي مي دانند. مطابق آموزه هاي يهود، در تورات، « تلمود » ، « زوهر » و. . . سرزمين اسرائيل آنگاه كه از روح پروردگار به واسطه ي حضور ملت يهود در آن متنعّم شود، قداست خواهد يافت. اما يهوديان متديّن، اين زمان را مربوط به دوران مسيحايي مي دانند و قبل از آن آوارگي يهود و تبعيد ار امري مقدس و الهي برمي شمارند. در مقابل، گروهي از يهوديان، آوارگي قوم يهود را منبعث از شرايط و اسباب مادي مي دانند كه قابل رفع است. بنابر تعاليم صهيونيسم، يهودي فقط در زماني مي تواند ادعاي خلوص باطن و صداقت در گفتار و رفتار را داشته باشد كه آواره نباشد.
آرمان رهايي يهوديّت مدعي است كه در آخرالزمان قوم يهود تبديل به يك قدرت جهاني در « فلسطين » خواهد شد و از آنجا حاكميتي عدالت خواهانه بر جهان خواهد داشت. آنگاه آزادي واقعي يهوديان آشكار شده و هدف نهايي، كه تكامل نژاد بشريّت در سايه ي صلح جهاني و عدالت و پرهيزگاري است، محقق مي شود. مشاهده مي شود كه در وراي اين اهداف مصلحانه، تأكيد ويژه بر قوم يهود وجود دارد، همچنان كه از اين نكته ي وحدت بخش، صهيونيسم نهايت بهره برداري را انجام داده و توانسته است تأسيس دولت يهودي در « فلسطين » را به عنوان يك هدف ( نه آرمان ) قومي جايگزين بسياري از آرمان هاي مسيحايي نمايد.
در هر صورت، آنچه كه در تفكرات مختلف يهوديّت به صورت نقطه ي اشتراك و مبدأ عزيمت محسوب مي شود، همان وحدت گرايي مقدس يهوديان در سرزمين فلسطين است كه به طور شگفت آوري در پس قرن ها به امري قدسي تبديل شده است.
اين فرهنگ توسط رهبران ديني و نظريه پردازان، به مرور زمان مورد ستايش واقع شده، به نحوي كه قداست را به ملت و قوم يهود داده اند، نه به مجموعه ي فرايض و اعتقادات آنها.
بر همين اساس، سياست اصلي و خطّ مشي استراتژيك صهيونيسم، بر سازماندهي و هدايت يهوديان پراكنده ي جهان ( دياسپورا ) ، جهت بازگشت پيروزمندانه به فلسطين، تحت لواي دولت اسرائيل قرار گرفت.
مطابق اين سياست، قوانين بازگشت و تابعيّت، به شديدترين نحو ممكن اجرايي شد و سياست صهيونيسم به برتري قوم و نژاد يهود محدود شد. آنگاه مذهب و آرمان هاي مسيحايي در مراتب بعدي اهداف دولت اسرائيل جاي گرفت.
عده اي ملي گراي موخّر و معروف يهودي، موسي هس ( 1812-1875م ) را پايه گذار عقايد نژادپرستي و قوم گرايي صهيونيسم سياسي در فلسطين مي دانند، كه توانست در قرن 19م توجه افكار عمومي يهوديان را به صهيونيسم جلب كند.
او در كتابي كه با عنوان « روم و اورشليم، آخرين مشكل مليّت » (1) نوشت، اين تفكر را تئوريزه كرد. او معتقد است:
" اگر مشخص شود كه مليت يهودي با آزادي مغايرت دارد،‌ يهوديان بايد آزادي را فداي مليت كنند. اكنون پس از 20 سال مجدداً در بين قوم خود قرار گرفته ام. آن تفكري كه فكر مي كردم براي ابد در سينه خفه كرده ام، اكنون در مقابلم قرار دارد.
تفكر مربوط به مليت، عدم انفكاك از ارث اجدادم، سرزمين مقدس و شهر جاويدان؛ ما براي هميشه در ميان ملت ها بيگانه خواهيم ماند. "
او كه متأثر از پيروزي وحدت قومي در « ايتاليا » بود، به نشر قوم گرايي يهودي و عدم اختلاط نژاد يهود با ديگر مليت ها پرداخت.
همچنين پرز اسمولنكسين كه عقايد و افكاري مشابه موسي هس داشت پس از مشاهده ي يهود آزاري هاي سالل هاي ( 1881-1882م ) كه در اثر ترور امپراتور « روسيه » ، تزار الكساندر دوم اوج گرفته بود، با تلاش هاي فراواني كه انجام مي داد، يهوديان را از ادغام گرايي در جامعه ي روسي ( مانند يهوديان آلماني ) نهي مي كرد و آنان را به يگانگي قومي و اتخاذ تمهيدات لازم براي مهاجرت قومي به « فلسطين » تشويق و ترغيب مي كرد.
شخصيت معروف ديگري كه اعتقاد عميقي به وحدت قومي- صهيونيستي يهوديان داشت، آشرگينزبرگ ( 1856-1927م ) است كه نام مستعار احد هاعام ( يكي از مردم ) را بر خود گذاشته بود. او همچنين استاد حييم وايزمن، اولين رئيس جمهور رژيم صهيونيستي بود. وي نقش مهمي در برانگيختن احساسات قومي يهوديان براي مهاجرت به فلسطين داشت. ضمناً برخي او را نويسنده ي اصلي پروتكل هاي صهيون مي دانند.
احد هاعام احداث كانون فرهنگي در فلسطين را بنا مي نهد تا هويّت يهودي بتواند به وسيله ي آن استمرار پيدا كند و بدين وسيله يهوديان بتوانند در « فلسطين » سكنا گزينند و در مشاغل جديد به كار بپردازند.
اين كانون به مرور زمان كانون ملت مي شود و روح ملي مي تواند در آن تجلي يابد. اين فرآيند كند فرهنگي، بي ترديد بايد قبل از تأسيس هر دولتي انجام گيرد. چه از خلال اين فرآيند است كه شخصيت يهودي رشد مي يابد و رسوبات به جاي مانده از ساليان دراز پراكندگي زدوده مي شود و يك شخصيت جديد و بالنده به هويت يهودي خويش پا به عرصه ي وجود مي گذارد. اين فرهنگ به پيدايش مرداني در خود سرزمين اسرائيل ( فلسطين ) خواهد انجاميد، كه مي توانند به موقع در آنجا دولت تأسيس كنند. اين دولت، دولت يهود نيست، بلكه به معناي قومي، دولت يهودي است، يعني دولت، هويّت غيرديني يهودي است. (2)
نظريات و تفكرات قوم گرايانه ي يهودي در قرن 19م چنان مورد جنجال و تبليغات قرار گرفت كه دامنه ي آن به مسيحيت نيز كشيده شد و كانون هاي مسيحي به تشويق سياستمداران اروپايي در جهت اتخاذ سياست مسافرت و اسكان و استقرار يهوديان جهان در فلسطين پرداختند.
جدي ترين و صريح ترين پيشنهاد درباره ي اسكان يهوديان در فلسطين در اين تاريخ از سوي يك روحاني برجسته ي مسيحي عالي جناب جيمزنيل (3) عنوان شده است. نام برده در سال 1877م در كتابي درباره فلسطين نوشت:
" مشيّت الهي بر اين قرار گرفته است كه يهوديان بار ديگر در سايه ي كوه مقدس صهيون گرد هم آيند. "
او نوشت:
" استعمار فلسطين از سوي انگليس ها به علت گرما و شرايط نامساعد جوّي و مزاحمت سكنه ي بومي بسيار دشوار است و براي اين امر بايد از يهوديان استفاده شود. (4) "
در همين راستا، با توجه و حمايت يهوديان « انگليس » از پروسه ي استقرار قوم يهود در « فلسطين » ، كنفرانسي در سال 1264ه. ش ( 1885م ) توسط يهوديان شرق « لندن » ، به منظور تقويت آرمان ملي يهود و ايجاد زمينه ي مساعد در جهت حمايت مهاجرنشين هاي يهودي در فلسطين برگزار شد. در سال 1887م. نيز انجمن كاديما (5) در لندن تشكيل شد و همين موضوع را در دستور كار خويش قرار داد. يكي ديگر از مهم ترين اجتماعات يهوديان صهيونيست، كنگره ي جهاني 1898م. « سوئيس » است كه نوعي هنجارشكني جهاني براي تأسيس دولت يهودي بود تا آنجا كه هرتزل از اعلام نتيجه ي آن به صورت آشكار واهمه داشت و در خاطرات خود نوشت:
" اگر بخواهم نتيجه ي « كنفرانس بال » را در يك جمله خلاصه كنم، جمله اي كه هميشه از بيان آن در انظار عمومي سرباز خواهم زد، اين خواهد بود:
در بال، من دولت يهود را بنياد نهادم. . . اگر امروز اين جمله را با صداي بلند اعلام كنم با تمسخر جهانيان روبرو مي شوم. شايد در پنج سال آينده و حتماً پنجاه سال بعد، همه اين را خواهند فهميد. (6) "
برگزاري چنين محافل و انجمن هايي در كشورهاي اروپايي و شرايط آنتي سميتيستي ( ضدّ يهودي ) هدايت شده توسط صهيونيسم در سطح جهان، معطوف ساختن توجه سياستمداران و شرق شناسان به مسئله ي « فلسطين » تحت عنوان « مسئله ي شرق » را در پي داشت. از آن جمله مي توان به اگناس گلدزيهر ( 1850-1921م ) خاورشناس يهودي و شرق شناس مجارستاني الاصل كه تلاش زيادي براي احياي نقش يهود در شرق و تحريف اصول اسلامي داشت، اشاره كرد. چنان كه او در اين راستا كتابي به نام « عقيده و شريعت در اسلام » نوشت و كينه هاي صهيونيستي خود را آشكار ساخت.
ضمن اينكه به وجود آوردن شرايط رواني و جوّ سياسي، فرهنگي حاكم بر جهان، توسط دستگاه تبليغاتي، صهيونيستي، رويكرد فرهنگي يهوديان جهان را براي احياي نقش قوميّت و وحدت گرايي آنان در فلسطين را به دنبال داشت و ايجاد چنين شرايطي براي اعلام تشكيل دولت يهود، از ضرورت هاي اوليه تأسيس رژيم صهيونيستي بود كه تقريباً با موفقيت به فرجام رسيد.

پي‌نوشت‌ها:

1. Mosses Hes:Rom and Jerusalem,die letzte Natitats Frage laypzie 1862.
2. عبدالوهاب المسيري، « صهيونيسم » ، ص 44.
3. James Niel.
4. طلوعي محمود، « آفت جهاني » ، انتشارات هفته، 1366ش، ص 76.
5. Kadima در حال حاضر نام حزب دست راستي و افراطي حاكم بر دولت صهيونيستي است.
6. ديويت هرست: « تفنگ و شاخه ي زيتون » ، رحيم قاسميان، نشر بنياد مستضعفان، 1370ش، ص 14.

منبع مقاله :
فرسايي، محسن؛ ( 1388 ) ، براندازي صهيونيستي در امپراتوري عثماني، تهران: انتشارات هلال، چاپ اول



 

 



مقالات مرتبط
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط
موارد بیشتر برای شما